کاربر:Khosro/صفحه تمرین میرزاده عشقی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۳۵ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۴۵: خط ۴۵:
|امضا                    =
|امضا                    =
}}
}}
'''میرزاده عشقی'''، با نام اصلی سید محمدرضا کردستانی (زاده‌ی ۲۰ آذر ۱۲۷۳، همدان – درگذشته‌ی  ۱۲ تیرماه ۱۳۰۳)، شاعر، روزنامه‌نگار، نمایشنامه نویس و نویسنده در دوران مشروطه بود. میرزاده عشقی در دوران تحصیل، علاوه بر دروس معمول، زبان فرانسه را نیز آموخت و به آن مسلط گشت. در اوایل جنگ جهانی اول (۱۹۱۴–۱۹۱۸ میلادی) و دوره کشمکش سیاست متفقین و دول متحده، میرزاده عشقی در همدان به‌سر می‌برد. در این دوران او به هواخواهی از عثمانی‌ها پرداخت و زمانی که چند هزار تن مهاجر ایرانی در عبور از غرب ایران به سوی استانبول می‌رفتند او نیز به آن‌ها پیوست. میرزاده عشقی در استانبول در شعبه علوم اجتماعی و فلسفه دارالفنون باب عالی، جزو مستمعین آزاد حضور ‌یافت و به تحصیل دانش پرداخت. وی در استانبول نخستین آثار شاعرانه‌ی خود مانند، نوروزی نامه و اُپرای رستاخیز شهریاران ایران را نوشت. میرزاده عشقی، پس از بازگشت به همدان، همراه با حزب سوسیالیست و هم‌کاران اقلیت مجلس، به مبارزه علیه دیکتاتوری سلطنتی پرداخت. سخنرانی‌های تند و مقالات و اشعار آتشین میرزاده عشقی علیه وثوق‌الدوله نخست وزیر وقت و علیه قرداد سال ۱۹۱۹، باعث شد که وثوق‌الدوله حکم دست‌گیری او را صادر و وی را روانه زندان کنند. میرزاده عشقی قرداد ۱۹۱۹، را قرارداد فروش ایران به انگلستان نامیده بود. در سال ۱۳۰۲، با آغاز زمزمه‌ی جمهوری، میرزاده عشقی در مقاله‌ای تحت عنوان جمهوری قلابی، به‌مخالفت برخاست و در نخستین شماره‌ی روزنامه کاریکاتور قرن بیستم که در همان سال دایر کرده بود، چندین کاریکاتور و شعر تند مبنی بر هزل بودن جمهوری و جمهوری‌خواهان منتشر کرد؛ اما شهربانی دستور توقیف روزنامه را صادر و همه‌ی نسخه‌های آن را از سطح شهر جمع‌آوری نمود. سرانجام میرزاده عشقی در ۱۲ تیرماه ۱۳۰۳، در منزل خودش به دست دو تن از عوامل حکومتی هدف گلوله قرار گرفت و در بیمارستان شهربانی جان باخت.
'''میرزاده عشقی'''، با نام اصلی سید محمدرضا کردستانی (زاده‌ی ۲۰ آذر ۱۲۷۳، همدان – درگذشته‌ی  ۱۲ تیرماه ۱۳۰۳)، شاعر، روزنامه‌نگار، نمایشنامه نویس و نویسنده در دوران مشروطه بود. میرزاده عشقی در دوران تحصیل، علاوه بر دروس معمول، زبان فرانسه را نیز آموخت و به آن مسلط گشت. در اوایل جنگ جهانی اول (۱۹۱۴–۱۹۱۸ میلادی) و دوره کشمکش سیاست متفقین و دول متحده، میرزاده عشقی که در همدان به‌سر می‌برد به استانبول رفت. میرزاده عشقی در استانبول در شعبه علوم اجتماعی و فلسفه دارالفنون باب عالی، جزو مستمعین آزاد حضور ‌یافت و به تحصیل دانش پرداخت. وی در استانبول نخستین آثار شاعرانه‌ی خود مانند، نوروزی نامه و اُپرای رستاخیز شهریاران ایران را نوشت. میرزاده عشقی، پس از بازگشت به همدان، همراه با حزب سوسیالیست و هم‌کاران اقلیت مجلس، به مبارزه علیه دیکتاتوری سلطنتی پرداخت. سخنرانی‌های تند و مقالات و اشعار آتشین میرزاده عشقی علیه وثوق‌الدوله نخست وزیر وقت و علیه قرداد سال ۱۹۱۹، باعث شد که وثوق‌الدوله حکم دست‌گیری او را صادر و وی را روانه زندان کنند. میرزاده عشقی قرداد ۱۹۱۹، را قرارداد فروش ایران به انگلستان نامیده بود. در سال ۱۳۰۲، با آغاز زمزمه‌ی جمهوری، میرزاده عشقی در مقاله‌ای تحت عنوان جمهوری قلابی، به‌مخالفت با رضاخان برخاست و در نخستین شماره‌ی روزنامه کاریکاتور قرن بیستم که در همان سال دایر کرده بود، چندین کاریکاتور و شعر تند مبنی بر هزل بودن و غرواقعی بودن جمهوری رضاخانی منتشر کردکه شهربانی دستور توقیف روزنامه را صادر کرد و همه‌ی نسخه‌های آن را از سطح شهر جمع‌آوری نمود. سرانجام میرزاده عشقی در ۱۲ تیرماه ۱۳۰۳، در منزل خودش به دست دو تن از عوامل حکومتی هدف گلوله قرار گرفت و در بیمارستان شهربانی جان باخت.


== تحصیلات میرزاده عشقی ==
== تحصیلات میرزاده عشقی ==
میرزاده عشقی با نام اصلی سید محمدرضا کردستانی، فرزند حاج سید ابوالقاسم کردستانی بود. وی در ۲۰ آذرماه ۱۲۷۳، در همدان به‌دنیا آمد. میرزاده عشقی سال‌های کودکی را در مکتب‌خانه‌های محلی و پس از سن ۷ سالگی در مدرسه‌های الفت و آلیانس به تحصیل زبان فارسی و فرانسه پرداخت. او پیش از پایان مدرسه در تجارت‌خانه یک بازرگان فرانسوی به شغل مترجمی پرداخت و به زبان  فرانسه مسلط شد.   
میرزاده عشقی با نام اصلی سید محمدرضا کردستانی، فرزند حاج سید ابوالقاسم کردستانی است. وی در ۲۰ آذرماه ۱۲۷۳، در همدان به‌دنیا آمد. میرزاده عشقی در سال‌های کودکی در مکتب‌خانه‌های محلی به تحصیل پرداخت. او پس از سن ۷ سالگی در مدرسه‌های الفت و آلیانس به تحصیل زبان فارسی و فرانسه پرداخت. او پیش از پایان مدرسه در تجارت‌خانه یک بازرگان فرانسوی به شغل مترجمی پرداخت و به زبان  فرانسه مسلط شد.   


دوره تحصیلی عشقی تا سن ۱۷ سالگی بیشتر طول نکشید. در سن ۱۵ سالگی به اصفهان رفت، سپس برای اتمام تحصیلات به تهران آمد؛ و بیش از ۳ ماه نگذشت که به همدان باز گشت و ۴ ماه بعد به اصرار پدرش برای تحصیل عازم تهران شد؛ اما او از تهران به رشت و بندر انزلی رهسپار و از آن‌جا به مرکز بازگشت.
دوره تحصیلی اولیه میرزاده عشقی تا سن ۱۷ سالگی بیشتر طول نکشید. وی در سن ۱۵ سالگی به اصفهان رفت، سپس برای اتمام تحصیلات به تهران آمد؛ و بیش از ۳ ماه نگذشت که به همدان باز گشت و ۴ ماه بعد به اصرار پدرش برای تحصیل عازم تهران شد؛ اما او از تهران به رشت و بندر انزلی رهسپار و از آن‌جا به مرکز بازگشت.


میرزاده عشقی وقتی که در همدان به‌سر می‌برد، اوایل جنگ جهانی اول (۱۹۱۴–۱۹۱۸ میلادی) یعنی دوره کشمکش سیاست متفقین و دول متحده بود. وی به هواخواهی از عثمانی‌ها پرداخت و زمانی که چند هزار تن مهاجر ایرانی در عبور از غرب ایران به سوی استانبول می‌رفتند عشقی نیز به آن‌ها پیوست و همراه مهاجرین به آنجا رفت. میرزاده عشقی چند سالی که در استانبول بود، به تحصیل فلسفه و علوم اجتماعی پرداخت.<ref name=":0">[http://www.shaer.ir/%D8%A8%D8%A7%D9%86%DA%A9-%D8%B4%D8%A7%D8%B9%D8%B1%D8%A7%D9%86/%D8%B4%D8%A7%D8%B9%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%85%D8%B9%D8%A7%D8%B5%D8%B1/%D8%B4%D8%A7%D8%B9%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%85%D8%B4%D9%87%D9%88%D8%B1-%D9%85%D8%B9%D8%A7%D8%B5%D8%B1/34728- زندگینامه میرزاده  عشقی - پایگاه خبری شاعر]</ref>  
اوایل جنگ جهانی اول (۱۹۱۴–۱۹۱۸ میلادی) یعنی دوره کشمکش سیاست متفقین و دول متحده میرزاده عشقی در همدان به سر می‌برد. او در این دوران به همراه چند هزار تن مهاجر ایرانی به سوی استانبول رفت. میرزاده عشقی چند سالی در استانبول بود، به تحصیل فلسفه و علوم اجتماعی پرداخت.<ref name=":0">[http://www.shaer.ir/%D8%A8%D8%A7%D9%86%DA%A9-%D8%B4%D8%A7%D8%B9%D8%B1%D8%A7%D9%86/%D8%B4%D8%A7%D8%B9%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%85%D8%B9%D8%A7%D8%B5%D8%B1/%D8%B4%D8%A7%D8%B9%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%85%D8%B4%D9%87%D9%88%D8%B1-%D9%85%D8%B9%D8%A7%D8%B5%D8%B1/34728- زندگینامه میرزاده  عشقی - پایگاه خبری شاعر]</ref>  


== شخصیت میرزاده عشقی ==
== شخصیت میرزاده عشقی ==
[[پرونده:میرعشقی3.JPG|بندانگشتی|290x290پیکسل|میرزاده عشقی]]
[[پرونده:میرعشقی3.JPG|بندانگشتی|290x290پیکسل|میرزاده عشقی]]
میرزاده عشقی از نظر اخلاقی آدمی خوش مشرب، نیک صفت و به مادیات بی اعتنا بود، زن و فرزندی نداشت و با کمک‌های پدری، خانواده، دوستان و آزادی‌خواهان و البته از درآمد نمایش‌های خود روزگار می‌گذراند. در آخرین کابینه نخست وزیری مرحوم حسن پیرنیا، معروف به‌مشیرالدوله، از طرف وزارت کشور به ریاست شهرداری اصفهان انتخاب شد ولی نپذیرفت.<ref name=":1">[https://snn.ir/fa/news/356530/%D8%B4%D8%B9%D8%B1%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%B1%D9%88%DB%8C-%D8%B3%D9%86%DA%AF-%D9%82%D8%A8%D8%B1%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%B9%D8%B4%D9%82%DB%8C-%D8%AD%DA%A9-%D8%B4%D8%AF%D9%87%C2%A0%D8%AF%D8%B3%D8%AA%D9%88%D شعر روی سنگ قبر میرزاده عشقی - خبرگزاری دانشجو]</ref>  
میرزاده عشقی از نظر اخلاقی انسانی خوش مشرب، نیک صفت و به مادیات بی اعتنا بود، زن و فرزندی نداشت و با کمک‌های پدری، خانواده، دوستان و آزادی‌خواهان و البته از درآمد نمایش‌های خود روزگار می‌گذراند. در آخرین کابینه نخست وزیری مرحوم حسن پیرنیا، معروف به‌مشیرالدوله، از طرف وزارت کشور به ریاست شهرداری اصفهان انتخاب شد ولی نپذیرفت.<ref name=":1">[https://snn.ir/fa/news/356530/%D8%B4%D8%B9%D8%B1%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%B1%D9%88%DB%8C-%D8%B3%D9%86%DA%AF-%D9%82%D8%A8%D8%B1%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%B9%D8%B4%D9%82%DB%8C-%D8%AD%DA%A9-%D8%B4%D8%AF%D9%87%C2%A0%D8%AF%D8%B3%D8%AA%D9%88%D شعر روی سنگ قبر میرزاده عشقی - خبرگزاری دانشجو]</ref>  


صراحت لهجه، نکته‌بینی و تحلیل بسیار فنی او در مورد تحولات سیاسی و اجتماعی دوران خودش، بسیار مشهوداست. به عقیده‌ی بسیاری از مورخین، میرزاده عشقی از مهم‌ترین روشنفکران آغاز روشنگری پس از مشروطه بود.<ref name=":0" />  
صراحت لهجه، نکته‌بینی و تحلیل بسیار فنی او در مورد تحولات سیاسی و اجتماعی دوران خودش، بسیار مشهود بود. به عقیده‌ی بسیاری از مورخان، میرزاده عشقی از مهم‌ترین روشنفکران آغاز دوره‌ی روشنگری پس از مشروطه بود.<ref name=":0" />  


== فعالیت‌های سیاسی، اجتماعی ==
== فعالیت‌های سیاسی، اجتماعی ==
میرزاده عشقی در سن ۱۷ سالگی درس و مدرسه را رها کرد و وارد فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی شد. عشقی در اوایل جنگ جهانی اول، وقتی که به استانبول مهاجرت کرده بود، نخستین آثار شاعرانه خود مانند نوروزی نامه و اپرای رستاخیز شهریاران ایران را نوشت. پس از این‌که به همدان بازگشت، به تهران رفت و با گروهی از نویسندگان ارتباط پیدا کرد؛ و در کنار حزب سوسیالیست و هم‌کاران اقلیت مجلس به مبارزه پرداخت. در این مبارزه‌ی سیاسی، قلم شاعر بیش از همه متوجه وثوق‌الدوله نخست وزیر وقت بود. سخنرانی‌های تند و مقالات و اشعار آتشین میرزاده عشقی علیه قرار داد ۱۹۱۹، باعث شد که وثوق‌الدوله دستور دست‌گیری وی را صادر و او را روانه زندان کنند. مبارزات سیاسی و مقالات انتقادی میرزاده عشقی تا پایان زندگی کوتاهش ادامه داشت.<ref name=":2">[http://persian-man.ir/senior/poets/%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%B9%D8%B4%D9%82%DB%8C/ زندگینامه میرزاده عشقی - سایت مردان پارس]</ref>  
میرزاده عشقی در سن ۱۷ سالگی وارد فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی شد. عشقی در اوایل جنگ جهانی اول، در استانبول نخستین آثار شاعرانه خود مانند نوروزی نامه و اپرای رستاخیز شهریاران ایران را نوشت. پس از آن او به همدان بازگشت. سپس به تهران رفت و با گروهی از نویسندگان ارتباط پیدا کرد. میرزاده عشقی در این دوران در کنار حزب سوسیالیست و هم‌کاران اقلیت مجلس به مبارزه پرداخت. در این مبارزه‌ی سیاسی، قلم این شاعر بیش از همه متوجه وثوق‌الدوله نخست وزیر وقت بود. سخنرانی‌های تند و مقالات و اشعار آتشین میرزاده عشقی علیه قرار داد ۱۹۱۹، باعث شد که وثوق‌الدوله دستور دست‌گیری وی را صادر و او را روانه زندان کنند. مبارزات سیاسی و مقالات انتقادی میرزاده عشقی تا پایان زندگی کوتاهش ادامه داشت.<ref name=":2">[http://persian-man.ir/senior/poets/%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%B9%D8%B4%D9%82%DB%8C/ زندگینامه میرزاده عشقی - سایت مردان پارس]</ref>  


انتقاد و اعتراض از پیامدهای انقلاب مشروطه بود و پیش از آن که در شعر و ادب آن دوره خود را نشان دهد، در روزنامه‌ها دیده می شد. میرزاده عشقی زبانی خاص برای خود برگزیده بود؛ زبانی اعتراضی. این ویژگی تنها برای او نبود. بسیاری از هم نسلان او نیز در پی اعتراض بودند. زبانی که جان میرزاده عشقی را گرفت، زبان اعتراض‌های سیاسی بود.<ref name=":3">[https://www.bartarinha.ir/fa/news/363222/%DA%86%D8%B1%D8%A7-%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%B9%D8%B4%D9%82%DB%8C-%D8%B1%D8%A7-%D8%AA%D8%B1%D9%88%D8%B1-%DA%A9%D8%B1%D8%AF%D9%86%D8%AF چرا میرزاده عشقی را ترور کردند؟ - سایت برترینها]</ref>  
انتقاد و اعتراض از پیامدهای انقلاب مشروطه بود و پیش از آن که در شعر و ادب آن دوره خود را نشان دهد، در روزنامه‌ها دیده می شد. میرزاده عشقی زبانی خاص و اعتراضی برای خود برگزیده بود. زبانی که جان میرزاده عشقی را گرفت.<ref name=":3">[https://www.bartarinha.ir/fa/news/363222/%DA%86%D8%B1%D8%A7-%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%B9%D8%B4%D9%82%DB%8C-%D8%B1%D8%A7-%D8%AA%D8%B1%D9%88%D8%B1-%DA%A9%D8%B1%D8%AF%D9%86%D8%AF چرا میرزاده عشقی را ترور کردند؟ - سایت برترینها]</ref>  


عشقی از ۲۱ سالگی روزنامه‌نگار شد. ظاهراً در همان سن و سال بود که روزنامه‌ای را در همدان با نام  ''نامه عشقی'' راه انداخت. از همان سال‌ها میرزاده عشقی با نیش قلمش سیاست‌های وثوق‌الدوله نخست وزیر را به باد انتقاد گرفت. قراردادی را که وثوق الدوله با انگلستان بسته بود، معامله فروش ایران به انگلستان نامید. «سایت  برترینها»
میرزاده عشقی از ۲۱ سالگی روزنامه‌نگار شد. ظاهراً در همان سن و سال بود که روزنامه‌ای را در همدان با نام  ''نامه عشقی'' راه انداخت. از همان سال‌ها میرزاده عشقی با نیش قلمش سیاست‌های وثوق‌الدوله نخست وزیر را به باد انتقاد گرفت. قراردادی را که وثوق الدوله با انگلستان بسته بود، معامله فروش ایران به انگلستان نامید.


میرزاده عشقی درآغاز با ملک‌الشعرای بهار و سید حسن مدرس (از نمایندگان فراکسیون اقلیت در مجلس چهارم) مخالف بود؛ و مطالب و اشعار تندی بر علیه آن دو می‌نوشت؛ اما در جریان غائله جمهوریت که از دی ماه سال ۱۳۰۲ آغاز شد، در پی مخالفت با رضاخان و جمهوری، با ملک‌الشعرای بهار و سیدحسن مدرس، که آنان نیز از مخالفان رضاخان و جمهوری بودند، دست دوستی و اتحاد داد.<ref name=":4">[http://behandishan.blogfa.com/post/1646 یادی از میرزاده عشقی - سایت به‌اندیشان]</ref>  
میرزاده عشقی درآغاز با ملک‌الشعرای بهار و سید حسن مدرس (از نمایندگان فراکسیون اقلیت در مجلس چهارم) مخالف بود؛ و مطالب و اشعار تندی بر علیه آن دو می‌نوشت؛ اما در جریان غائله جمهوریت که از دی ماه سال ۱۳۰۲ آغاز شد، در پی مخالفت با رضاخان و جمهوری، با ملک‌الشعرای بهار و سیدحسن مدرس، که آنان نیز از مخالفان رضاخان و جمهوری بودند، دست دوستی و اتحاد داد.<ref name=":4">[http://behandishan.blogfa.com/post/1646 یادی از میرزاده عشقی - سایت به‌اندیشان]</ref>  


وثوق‌الدوله وقتی که قرارداد ایران وانگلیس را به‌وسیله جراید اعلام کرد، میرزاده عشقی منظومه‌ی اعتراض‌آمیزی را در نتیجه تأثیر از عقد قرارداد مزبور سرود وخود نیز در مقدمه‌ی اشعارشرحی نوشته است که به خط وامضاء خود شاعر است. او نوشته است:
هنگامی که وثوق‌الدوله قرارداد ایران و انگلیس را به‌وسیله جراید اعلام کرد، میرزاده عشقی منظومه‌ی اعتراض‌آمیزی را در نتیجه تأثیر از عقد قرارداد مزبور سرود و خود نیز در مقدمه‌ی آن نوشت:
[[پرونده:میرعشقی8.JPG|بندانگشتی]]
[[پرونده:میرعشقی8.JPG|بندانگشتی]]
<blockquote>«با عشق وطن مندرجات ذیل را در این‌جا ثبت می‌نمایم، شاید بعداز من یادگار بماند و موجب آمرزش روح من باشد. باید دانست: این ابیات فقط و فقط اثر احساسات ناشیه از معاهده دولتین انگلستان وایران است که از طبع من تراوش کرده و این نبوده مگر این قرارداد در ذهن این بنده، جز یک معامله فروش ایران به انگلستان طور دیگر تلقی نشده! این است که با اطلاع از این مسئله شب وروز در وحشتم وهر گاه راه می روم، فرض می‌کنم که روی خاکی قدم بر می‌دارم که تا دیروز مال من بوده و حال از آن دیگری است! هر وقت آب می‌خورم می‌دانم این آب… از این رو هر لحظه نفرینی به مرتکب این معامله می‌گفتم. تقریباً قصیده‌ها، غزل‌ها ومقاله‌ها در این خصوص تهیه کرده ولی چون هیچ‌کس پیرامون برای ثبت و حفظ آن‌ها نبود، تقریباً تمام آن‌ها از یاد رفت؛ بی آن‌که اثری کرده باشد. فقط ابیات زیر است که از میان آن‌ها به‌خاطرم مانده، به‌نام عشق وطن»:<ref name=":9" /></blockquote>
<blockquote>«با عشق وطن مندرجات ذیل را در این‌جا ثبت می‌نمایم، شاید بعداز من یادگار بماند و موجب آمرزش روح من باشد. باید دانست: این ابیات فقط و فقط اثر احساسات ناشیه از معاهده دولتین انگلستان وایران است که از طبع من تراوش کرده و این نبوده مگر این قرارداد در ذهن این بنده، جز یک معامله فروش ایران به انگلستان طور دیگر تلقی نشده! این است که با اطلاع از این مسئله شب وروز در وحشتم وهر گاه راه می روم، فرض می‌کنم که روی خاکی قدم بر می‌دارم که تا دیروز مال من بوده و حال از آن دیگری است! هر وقت آب می‌خورم می‌دانم این آب… از این رو هر لحظه نفرینی به مرتکب این معامله می‌گفتم. تقریباً قصیده‌ها، غزل‌ها ومقاله‌ها در این خصوص تهیه کرده ولی چون هیچ‌کس پیرامون برای ثبت و حفظ آن‌ها نبود، تقریباً تمام آن‌ها از یاد رفت؛ بی آن‌که اثری کرده باشد. فقط ابیات زیر است که از میان آن‌ها به‌خاطرم مانده، به‌نام عشق وطن»:<ref name=":9" /></blockquote>


{{شعر}}{{ب|هرچه من ز اظهار دل، تحاشی می کنم|بهر احساسات خود، مشکل تراشی می‌کنم}}
{{شعر}}
{{ب|هرچه من ز اظهار راز دل، تحاشی می کنم|بهر احساسات خود، مشکل تراشی می‌کنم}}


{{ب|ز اشک خود بر آتش دل، آب پاشی می‌کنم|باز طبعم بیشتر، آتش فشانی می‌کند}}
{{ب|ز اشک خود بر آتش دل، آب پاشی می‌کنم|باز طبعم بیشتر، آتش فشانی می‌کند}}
خط ۱۰۳: خط ۱۰۴:
با مدعی بگوی به تعقیب من میای
با مدعی بگوی به تعقیب من میای


من خود نگشته خسته، ترا لنگ می‌کن
من خود نگشته خسته، ترا لنگ می‌کنم


تیر و کمان زبان و سخن، گو به خصم من
تیر و کمان زبان و سخن، گو به خصم من
خط ۱۳۴: خط ۱۳۵:
=== شعر جمهوری‌نامه ===
=== شعر جمهوری‌نامه ===


{{شعر}}{{ب|چه ذلت‌ها کشید این ملت زار|دریغ از راه دور و رنج بسیار}}
{{شعر}}
{{ب|چه ذلت‌ها کشید این ملت زار|دریغ از راه دور و رنج بسیار|}}


{{ب|ترقی اندرین کشور محال است|که در این مملکت قحط‌الرجال است}}
{{ب|ترقی اندرین کشور محال است|که در این مملکت قحط‌الرجال است}}
خط ۱۴۰: خط ۱۴۲:
{{ب|خرابی‌از جنوب و از شمال است|بر این مخلوق آزادی وبال است}}
{{ب|خرابی‌از جنوب و از شمال است|بر این مخلوق آزادی وبال است}}


{{ب|بباید پرده بگرفتن ز اسرار|که گردد شرح بدبختی پدید}}
{{ب|بباید پرده بگرفتن ز اسرار|که گردد شرح بدبختی پدیدار}}
 
 
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار


{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار|}}


{{ب|اگر پیدا شود در ملک یک فرد|به مانند رضاخان جوانمرد}}
{{ب|اگر پیدا شود در ملک یک فرد|به مانند رضاخان جوانمرد}}
خط ۱۵۲: خط ۱۵۲:
{{ب|بگویند از سر شه تاج بردار|به فرق خویشتن آن تاج بگذار}}
{{ب|بگویند از سر شه تاج بردار|به فرق خویشتن آن تاج بگذار}}


 
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار|}}
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار
 


{{ب|نخستین بار، سازیم آفتابی|علامت‌های سرخ انقلابی}}
{{ب|نخستین بار، سازیم آفتابی|علامت‌های سرخ انقلابی}}
خط ۱۶۲: خط ۱۶۰:
{{ب|بباید گفت کاین مرد فداکار|بود خود پادشاهی را سزاوار}}
{{ب|بباید گفت کاین مرد فداکار|بود خود پادشاهی را سزاوار}}


{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار}}
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار|}}


{{ب|حقیقت بارک‌الله، چشم بد دور|مبارک باد این جمهوری زور}}
{{ب|حقیقت بارک‌الله، چشم بد دور|مبارک باد این جمهوری زور}}
خط ۱۶۹: خط ۱۶۷:


{{ب|ندارد یادکس، در هیچ اعصار|نباشد هیچ در قوطی عطار}}
{{ب|ندارد یادکس، در هیچ اعصار|نباشد هیچ در قوطی عطار}}
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار}}
 
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار|}}


{{ب|چو جمهوری شود آقای دشتی|علمدارش بود شیطان رشتی}}
{{ب|چو جمهوری شود آقای دشتی|علمدارش بود شیطان رشتی}}
خط ۱۷۷: خط ۱۷۶:
{{ب|کند کور و کچل‌ها را خبردار|ز حلاج و ز رواس و ز مسمار}}
{{ب|کند کور و کچل‌ها را خبردار|ز حلاج و ز رواس و ز مسمار}}


{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار}}
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار|}}


{{ب|صبا، آن بی‌شعور بدقیافه|نماید . . . جمهوری کلافه}}
{{ب|صبا، آن بی‌شعور بدقیافه|نماید . . . جمهوری کلافه}}
خط ۱۸۵: خط ۱۸۴:
{{ب|ولیکن بی‌خبر از لحن بازار|ز علاف و ز بقال و ز نجار}}
{{ب|ولیکن بی‌خبر از لحن بازار|ز علاف و ز بقال و ز نجار}}


{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار}}
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار|}}


{{ب|ز عدل الملک بشنو یک حکایت|که آن بالا بلند بی کفایت}}
{{ب|ز عدل الملک بشنو یک حکایت|که آن بالا بلند بی کفایت}}
خط ۱۹۳: خط ۱۹۲:
{{ب|شود گاهی سلیمان را مددکار|که سازد این دو را با یکدگر یار}}
{{ب|شود گاهی سلیمان را مددکار|که سازد این دو را با یکدگر یار}}


{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار}}
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار|}}


{{ب|ببین آن کهنه الدنگ قلندر|نموده نوحهٔ جمهوری از بر}}
{{ب|ببین آن کهنه الدنگ قلندر|نموده نوحهٔ جمهوری از بر}}
خط ۲۰۱: خط ۲۰۰:
{{ب|زمانی پاچه گیرد چون سگ هار|ولی غافل زگردن‌بند و افسار}}
{{ب|زمانی پاچه گیرد چون سگ هار|ولی غافل زگردن‌بند و افسار}}


{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار}}
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار|}}


از ایران رهنما گشته روانه|برای کارهای محرمانه}}
<nowiki>از ایران رهنما گشته روانه|برای کارهای محرمانه}}</nowiki>


{{ب|گرفته پول‌های بی‌نشانه|زده در بصره و بغداد چانه}}
{{ب|گرفته پول‌های بی‌نشانه|زده در بصره و بغداد چانه}}
خط ۲۰۹: خط ۲۰۸:
{{ب|که جمهوری شود این ملک ادبار|نه من گویم خودش کرده است اقرار}}
{{ب|که جمهوری شود این ملک ادبار|نه من گویم خودش کرده است اقرار}}


{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار}}
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار|}}


{{ب|تقلاها نماید اندرین بین|جلنبر زادهٔ شیخ العراقین}}
{{ب|تقلاها نماید اندرین بین|جلنبر زادهٔ شیخ العراقین}}
خط ۲۱۷: خط ۲۱۶:
{{ب|ادا بایست کرد این دین ناچار|بباید جست از دست طدکار}}
{{ب|ادا بایست کرد این دین ناچار|بباید جست از دست طدکار}}


{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار}}
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار|}}


{{ب|ضیاء الواعظین آن لوس ریقو|کند از بهر جمهوری هیاهو}}
{{ب|ضیاء الواعظین آن لوس ریقو|کند از بهر جمهوری هیاهو}}
خط ۲۲۴: خط ۲۲۳:


{{ب|که می‌خواهد نشیند جای قاجار|همان‌طوری که کزد آن مرد افشار}}
{{ب|که می‌خواهد نشیند جای قاجار|همان‌طوری که کزد آن مرد افشار}}
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار}}
 
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار|}}


{{ب|دبیر اعظم، آن رند سیاسی|ز کمپانی نماید حق‌شناسی}}
{{ب|دبیر اعظم، آن رند سیاسی|ز کمپانی نماید حق‌شناسی}}
خط ۲۳۲: خط ۲۳۲:
{{ب|به سردار سپه گو به اصرار|که جمهوری نباشد کار دشوار}}
{{ب|به سردار سپه گو به اصرار|که جمهوری نباشد کار دشوار}}


{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار}}
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار|}}


{{ب|نمایش می‌دهد این هفته عارف|به همراهی اعضای معارف}}
{{ب|نمایش می‌دهد این هفته عارف|به همراهی اعضای معارف}}
خط ۲۴۰: خط ۲۴۰:
{{ب|مدلل می‌شود با ضرب و با تار|که مشروطه ندارد یک طرفدار}}
{{ب|مدلل می‌شود با ضرب و با تار|که مشروطه ندارد یک طرفدار}}


{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار}}
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار|}}


{{ب|نمودم من جراید را اداره|شفق، کوشش، وطن، گلشن، ستاره}}
{{ب|نمودم من جراید را اداره|شفق، کوشش، وطن، گلشن، ستاره}}
خط ۲۴۸: خط ۲۴۸:
{{ب|همین فردا شود غوغا پدیدار|به زورکنفرانس و نطق و اشعار}}
{{ب|همین فردا شود غوغا پدیدار|به زورکنفرانس و نطق و اشعار}}


{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار}}
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار|}}


{{ب|به عالم پیش رفته بالاصاله|تمام کارها با قاله قاله}}
{{ب|به عالم پیش رفته بالاصاله|تمام کارها با قاله قاله}}
خط ۲۵۶: خط ۲۵۶:
{{ب|برین مخلوق بی‌عقل ولنگار|بدون وحشت از اعیان و تجار}}
{{ب|برین مخلوق بی‌عقل ولنگار|بدون وحشت از اعیان و تجار}}


{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار}}
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار|}}


{{ب|که مستوفی است شخصی لاابالی|مشیرالدوله مرعوب و خیالی}}
{{ب|که مستوفی است شخصی لاابالی|مشیرالدوله مرعوب و خیالی}}
خط ۲۶۴: خط ۲۶۴:
{{ب|قوام‌السلطنه مطرود سرکار|به غیر از ذات اشرف لیس فی‌الدار}}
{{ب|قوام‌السلطنه مطرود سرکار|به غیر از ذات اشرف لیس فی‌الدار}}


{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار}}
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار|}}


{{ب|بود حاجی معین محتاط و معقول|امین الضرب در عدلیه مشغول}}
{{ب|بود حاجی معین محتاط و معقول|امین الضرب در عدلیه مشغول}}
خط ۲۷۲: خط ۲۷۲:
{{ب|اهمیت ندارد صنف بازار|ز خراز و ز رزاز و بنکدار}}
{{ب|اهمیت ندارد صنف بازار|ز خراز و ز رزاز و بنکدار}}


{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار}}
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار|}}


{{ب|تدین گفته مجلس هست با من|نماییم اکثریت را معین}}
{{ب|تدین گفته مجلس هست با من|نماییم اکثریت را معین}}
خط ۲۸۰: خط ۲۸۰:
{{ب|نه قانون می‌شود مانع نه افکار|به زور مشت فیصل می‌دهم کار}}
{{ب|نه قانون می‌شود مانع نه افکار|به زور مشت فیصل می‌دهم کار}}


{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار}}
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار|}}


{{ب|به تعلیم قشون اندر ولایات|مهیا تلگرافات و شکایات}}
{{ب|به تعلیم قشون اندر ولایات|مهیا تلگرافات و شکایات}}
خط ۲۸۶: خط ۲۸۶:
{{ب|ز جمهوری اشارت و کنایات|ز ظلم شاه و دربارش روایات}}
{{ب|ز جمهوری اشارت و کنایات|ز ظلم شاه و دربارش روایات}}


مسلسل می‌رسد با سیم و چاپار|ز بلدان و ز اقطار و ز امصار}}
<nowiki>مسلسل می‌رسد با سیم و چاپار|ز بلدان و ز اقطار و ز امصار}}</nowiki>


{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار}}
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار|}}


{{ب|زتبریز و ز قزوین و ز زنجان|زیردستان وکرمانشاه وگیلان}}
{{ب|زتبریز و ز قزوین و ز زنجان|زیردستان وکرمانشاه وگیلان}}
خط ۲۹۶: خط ۲۹۶:
{{ب|ز بجنورد و ز کاشان و قم و لار|تقاضاها رسد خروار خروار}}
{{ب|ز بجنورد و ز کاشان و قم و لار|تقاضاها رسد خروار خروار}}


{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار}}
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار|}}


{{ب|ز ملاها جوی وحشت نداریم|قشون با ماست ما دهشت نداریم}}
{{ب|ز ملاها جوی وحشت نداریم|قشون با ماست ما دهشت نداریم}}
خط ۳۰۴: خط ۳۰۴:
{{ب|سلام عید را بایست این بار|بگیرد حضرت اشرف به دربار}}
{{ب|سلام عید را بایست این بار|بگیرد حضرت اشرف به دربار}}


{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار}}
<nowiki>{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار</nowiki>


{{ب|به تهران نیست یک تن انقلابی|بجز مشروطه‌خواهان حسابی}}
{{ب|به تهران نیست یک تن انقلابی|بجز مشروطه‌خواهان حسابی}}
خط ۳۱۲: خط ۳۱۲:
{{ب|بیاویزیمشان بر چوبهٔ دار|بنام ارتجاعیون و اشرار}}
{{ب|بیاویزیمشان بر چوبهٔ دار|بنام ارتجاعیون و اشرار}}


{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار}}
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار|}}


{{ب|موافق گشته لندن این سخن را|که فوری خواست سرپرسی لرن را}}
{{ب|موافق گشته لندن این سخن را|که فوری خواست سرپرسی لرن را}}
خط ۳۲۰: خط ۳۲۰:
{{ب|همان مهتر نسیم رند عیار|کریم رشتی آن شیاد طرار}}
{{ب|همان مهتر نسیم رند عیار|کریم رشتی آن شیاد طرار}}


{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار}}
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار|}}


{{ب|نباید کرد دیگر هیچ مس مس|بباید رفت فوری توی مجلس}}
{{ب|نباید کرد دیگر هیچ مس مس|بباید رفت فوری توی مجلس}}
خط ۳۲۸: خط ۳۲۸:
{{ب|وگر مقصود خود را کرد تکرار|بپیچیمش به دور حلق دستار}}
{{ب|وگر مقصود خود را کرد تکرار|بپیچیمش به دور حلق دستار}}


{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار}}
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار|}}


{{ب|به قدری این سخن‌ها کارگر شد|که سردار سپه عقلش ز سر شد}}
{{ب|به قدری این سخن‌ها کارگر شد|که سردار سپه عقلش ز سر شد}}
خط ۳۳۶: خط ۳۳۶:
{{ب|به مبعوثان و مطبوعات و احرار|ز آقای صبا تا شیخ معمار}}
{{ب|به مبعوثان و مطبوعات و احرار|ز آقای صبا تا شیخ معمار}}


{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار}}
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار|}}


{{ب|نمایان شد تجمع‌های فردی|علم در دست، گرم دوره‌گردی}}
{{ب|نمایان شد تجمع‌های فردی|علم در دست، گرم دوره‌گردی}}
خط ۳۴۴: خط ۳۴۴:
{{ب|به جمهوریت ایران هوادار|ولو گشته میان کوچه بازار}}
{{ب|به جمهوریت ایران هوادار|ولو گشته میان کوچه بازار}}


{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار}}
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار|}}


{{ب|ازین افکار مالیخولیایی|به مجلس اکثریت شد هوایی}}
{{ب|ازین افکار مالیخولیایی|به مجلس اکثریت شد هوایی}}
خط ۳۵۲: خط ۳۵۲:
{{ب|فتاد از یک هجوم نابهنجار|از آن سیلی که خورد آن مرد دیندار}}
{{ب|فتاد از یک هجوم نابهنجار|از آن سیلی که خورد آن مرد دیندار}}


{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار}}
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار|}}


{{ب|از آن سیلی ولایت پر صدا شد|دکاکین بسته و غوغا بپا شد}}
{{ب|از آن سیلی ولایت پر صدا شد|دکاکین بسته و غوغا بپا شد}}
خط ۳۶۰: خط ۳۶۰:
{{ب|که آمد در میان خلق سردار|برای ضرب و شتم و خشم وکشتار}}
{{ب|که آمد در میان خلق سردار|برای ضرب و شتم و خشم وکشتار}}


{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار}}
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار|}}


{{ب|ز جمهوری به ما یک گام ره بود|خدا داند که این سیلی گنه بود}}
{{ب|ز جمهوری به ما یک گام ره بود|خدا داند که این سیلی گنه بود}}
خط ۳۶۸: خط ۳۶۸:
{{ب|رفاقت بد بود با عقرب و مار|خطر دارد چو نادان اوفتد یار}}
{{ب|رفاقت بد بود با عقرب و مار|خطر دارد چو نادان اوفتد یار}}


{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار}}
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار|}}


{{ب|قشونی خلق را با نیزه راندند|ولی مردم به جای خویش ماندند}}
{{ب|قشونی خلق را با نیزه راندند|ولی مردم به جای خویش ماندند}}
خط ۳۷۶: خط ۳۷۶:
{{ب|نشاید کرد با افکار پیکار|بباید خواست از مخلوق زنهار}}
{{ب|نشاید کرد با افکار پیکار|بباید خواست از مخلوق زنهار}}


{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار}}
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار|}}


{{ب|بپا شد در جماعت شور و شرها|شکست‌ازخلق‌مسکین‌دست‌و سرها}}
{{ب|بپا شد در جماعت شور و شرها|شکست‌ازخلق‌مسکین‌دست‌و سرها}}
خط ۳۸۴: خط ۳۸۴:
{{ب|که این کارت چه بود ای مرد غدار|چرا کردی به مجلس این‌چنین کار}}
{{ب|که این کارت چه بود ای مرد غدار|چرا کردی به مجلس این‌چنین کار}}


{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار}}
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار|}}


{{ب|بسی پیر وجوان سر نیزه خوردند|گروهی را سوی نظمیه بردند}}
{{ب|بسی پیر وجوان سر نیزه خوردند|گروهی را سوی نظمیه بردند}}
خط ۳۹۲: خط ۳۹۲:
{{ب|دو صد تن تاکنون هستند بیمار|به ضرب ته تفنگ و زیر آوار}}
{{ب|دو صد تن تاکنون هستند بیمار|به ضرب ته تفنگ و زیر آوار}}


{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار}}
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار|}}


{{ب|رضاخان شد از این حرکت پشیمان|به سعدآباد رفت از شهر تهران}}
{{ب|رضاخان شد از این حرکت پشیمان|به سعدآباد رفت از شهر تهران}}
خط ۴۰۰: خط ۴۰۰:
{{ب|که باشد بعد از این بر خلق غمخوار|ز جمهوری نگوید هیچ گفتار}}
{{ب|که باشد بعد از این بر خلق غمخوار|ز جمهوری نگوید هیچ گفتار}}


{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار}}
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار|}}


{{ب|ز قم برگشت و عاقل شد ولی حیف|که گردش باز اغوا ناصر سیف}}
{{ب|ز قم برگشت و عاقل شد ولی حیف|که گردش باز اغوا ناصر سیف}}
خط ۴۱۶: خط ۴۱۶:
{{ب|کشیده شد میان مملکت جار|که از میدان بدر رفته است سردار}}
{{ب|کشیده شد میان مملکت جار|که از میدان بدر رفته است سردار}}


{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار}}
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار|}}


{{ب|به مجلس قاصدی از راه آمد|که اکنون تلگراف از شاه آمد}}
{{ب|به مجلس قاصدی از راه آمد|که اکنون تلگراف از شاه آمد}}
خط ۴۲۴: خط ۴۲۴:
{{ب|که قانون اساسی چون شده خوار|دگر کس ملک را باید پرستار}}
{{ب|که قانون اساسی چون شده خوار|دگر کس ملک را باید پرستار}}


{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار}}
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار|}}


{{ب|به تعلیمات مرکز با گزافات|رسید از احمد آقا تلگرافات}}
{{ب|به تعلیمات مرکز با گزافات|رسید از احمد آقا تلگرافات}}
خط ۴۳۲: خط ۴۳۲:
{{ب|قشون غرب گردد زور سیار|سوی مرکز پی تنبیه احرار}}
{{ب|قشون غرب گردد زور سیار|سوی مرکز پی تنبیه احرار}}


{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار}}
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار|}}


{{ب|امیر لشکر شرق آن یل راد|یک اولتیماتوم از مشهد فرستاد}}
{{ب|امیر لشکر شرق آن یل راد|یک اولتیماتوم از مشهد فرستاد}}
خط ۴۴۰: خط ۴۴۰:
{{ب|بباید بر مراد ما شود کار|ولی بر توپ خانی نیست آثار}}
{{ب|بباید بر مراد ما شود کار|ولی بر توپ خانی نیست آثار}}


{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار}}
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار|}}


{{ب|وکیلان این تشرها چون شنیدند|ز جای خوبش از وحشت پریدند}}
{{ب|وکیلان این تشرها چون شنیدند|ز جای خوبش از وحشت پریدند}}
خط ۴۴۸: خط ۴۴۸:
{{ب|بر این جمعیت مرعوب گه کار|سلیمان بن محسن شد علمدار}}
{{ب|بر این جمعیت مرعوب گه کار|سلیمان بن محسن شد علمدار}}


{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار}}
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار|}}


{{ب|ولیکن چارده مرد مصمم|نترسیدند از توپ دمادم}}
{{ب|ولیکن چارده مرد مصمم|نترسیدند از توپ دمادم}}
خط ۴۵۶: خط ۴۵۶:
{{ب|وطن‌خواهی از ایشان گشت پادار|رضاخان را زبون کردند ازین کار}}
{{ب|وطن‌خواهی از ایشان گشت پادار|رضاخان را زبون کردند ازین کار}}


{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار}}{{پایان شعر}}
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار|}}{{پایان شعر}}


این اشعار از میرزاده عشقی است که به گواه اشعارش شاید نتوان شاعری در دوره معاصر یافت که جسورانه‌تر از او در رابطه با سوءاستفاده از دین نوشته باشد.
این اشعار از میرزاده عشقی است که به گواه اشعارش شاید نتوان شاعری در دوره معاصر یافت که جسورانه‌تر از او در رابطه با سوءاستفاده از دین نوشته باشد.
خط ۴۶۶: خط ۴۶۶:
=== خاک وطن ===
=== خاک وطن ===
[[پرونده:درویش عشقی.JPG|بندانگشتی|300x300پیکسل|میرزاده عشقی در لباس درویشی]]
[[پرونده:درویش عشقی.JPG|بندانگشتی|300x300پیکسل|میرزاده عشقی در لباس درویشی]]
خاکم به سر، زغصه به سر خاک اگر کنم
خاک وطن که رفت، چه خاکی به سر کنم؟


آوخ، کلاه نیست وطن، گر که از سرم
{{شعر}}{{ب|خاکم به سر، زغصه به سر خاک اگر کنم|خاک وطن که رفت، چه خاکی به سر کنم؟}}


برداشتند، فکر کلاهی دگر کنم
{{ب|آوخ، کلاه نیست وطن، گر که از سرم|برداشتند، فکر کلاهی دگر کنم}}


مرد آن بود که این کُله‌اش، بر سر است و من
{{ب|مرد آن بود که این کُله‌اش، بر سر است و من|نامردم ار که بی کُله، آنی به سر کنم}}


نامردم ار که بی کُله، آنی به سر کنم
{{ب|من آن نیم که یکسره تدبیر مملکت|تسلیم هرزه‌گرد قضا و قدر کنم}}


من آن نیم که یکسره تدبیر مملکت
{{ب|زیر و زبر اگر نکنی خاک خصم را|وی چرخ! زیر و روی تو زیر و زبر کنم}}


تسلیم هرزه‌گرد قضا و قدر کنم
{{ب|جایی‌ست آروزی من، ار من به آن رسم|از روی نعش لشکر دشمن گذر کنم}}


زیر و زبر اگر نکنی خاک خصم را
{{ب|هر آنچه می‌کنی بکن ای دشمن قوی!|من نیز اگر قوی شدم از تو بتر کنم}}


وی چرخ! زیر و روی تو زیر و زبر کنم
{{ب|من آن نیم به مرگ طبیعی شوم هلاک|وین کاسه خون به بستر راحت هدر کنم}}


جایی‌ست آروزی من، ار من به آن رسم
{{ب|معشوق عشقی ای وطن، ای عشق پاک من!|ای آن که ذکر عشق تو شام و سحر کنم}}


از روی نعش لشکر دشمن گذر کنم
{{ب|عشقت نه سرسری ست که از سر به در شود|مهرت نه عارضی ست که جای دگر کنم}}


هر آنچه می‌کنی بکن ای دشمن قوی!
{{ب|عشق تو در وجودم و مهر تو در دلم|با شیر اندرون شد و با جان به در کنم}}{{پایان شعر}}  
 
من نیز اگر قوی شدم از تو بتر کنم
 
من آن نیم به مرگ طبیعی شوم هلاک
 
وین کاسه خون به بستر راحت هدر کنم
 
معشوق عشقی ای وطن، ای عشق پاک من!
 
ای آن که ذکر عشق تو شام و سحر کنم
 
عشقت نه سرسری ست که از سر به در شود
 
مهرت نه عارضی ست که جای دگر کنم
 
عشق تو در وجودم و مهر تو در دلم
 
با شیر اندرون شد و با جان به در کنم   


آخوندهای درباری و دین‌فروش نیز از میرزاده عشقی کینه‌ها به دل داشتند، چرا که او سروده بود:
آخوندهای درباری و دین‌فروش نیز از میرزاده عشقی کینه‌ها به دل داشتند، چرا که او سروده بود:
خط ۵۱۴: خط ۴۹۳:
من روی پاک سجده نهادم تو روی خاک
من روی پاک سجده نهادم تو روی خاک


زاهد برو، معـاملـه ما نمی‌شود
<nowiki>{{ب|زاهد برو، معـاملـه ما نمی‌شود</nowiki>


مرغی که آشیانه به گلشن گرفته است
مرغی که آشیانه به گلشن گرفته است
خط ۶۳۵: خط ۶۱۴:
شاعری نو بود و شعرش نیز نو  
شاعری نو بود و شعرش نیز نو  


شاعر نو رفت و شعر نو بمرد «سایت دویچه وله فارسی»
شاعر نو رفت و شعر نو بمرد<ref name=":10" />


محمدحسین شهریار به یاد مرحوم میرزاده عشقی چنین سروده است:
محمدحسین شهریار به یاد مرحوم میرزاده عشقی چنین سروده است:


عشقی که درد عشق وطن بود درد او
{{شعر}}{{ب|عشقی که درد عشق وطن بود درد او|او بود مرد عشق که کس نیست مرد او}}
 
او بود مرد عشق که کس نیست مرد او
 
چون دود شمع کشته که با وی دمیست گرم
 
بس شعله ها که بشکفد از آه سرد او
 
بر طرف لاله زار شفق پر زند هنوز
 
پروانه تخیل آفاق گرد او
 
او فکر اتحاد غلامان به مغز پخت
 
از بزم خواجه سخت به جا بود طرد او
 
آن نردباز عشق که جان در نبرد باخت


بردی نمی کنند حریفان نرد او
{{ب|چون دود شمع کشته که با وی دمیست گرم|بس شعله ها که بشکفد از آه سرد او}}


هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
{{ب|بر طرف لاله زار شفق پر زند هنوز|پروانه تخیل آفاق گرد او}}


عشقی نمرد و مرد حریف نبرد او
{{ب|او فکر اتحاد غلامان به مغز پخت|از بزم خواجه سخت به جا بود طرد او}}


در عاشقی رسید بجایی که هرچه من
{{ب|آن نردباز عشق که جان در نبرد باخت|بردی نمی کنند حریفان نرد او}}


چون باد تاختم نرسیدم به گرد او
{{ب|هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق|عشقی نمرد و مرد حریف نبرد او}}


از جان گذشت عشقی و اجرت چه یافت مرگ
{{ب|در عاشقی رسید بجایی که هرچه من|چون باد تاختم نرسیدم به گرد او}}


این کارمزد کشور و آن کارکرد او
{{ب|از جان گذشت عشقی و اجرت چه یافت مرگ|این کارمزد کشور و آن کارکرد او}}


آن را که دل به سیم خیانت نشد سیاه
{{ب|آن را که دل به سیم خیانت نشد سیاه|با خون سرخ رنگ شود روی زرد او}}


با خون سرخ رنگ شود روی زرد او
{{ب|درمان خود به دادن جان دید شهریار|عشقی که درد عشق وطن بود درد او}}{{پایان شعر}}
 
<ref>غزل شماره ۱۱۶ - دیوان محمد حسین شهریار</ref>
درمان خود به دادن جان دید شهریار
 
عشقی که درد عشق وطن بود درد او<ref>غزل شماره ۱۱۶ - دیوان محمد حسین شهریار</ref>


== سیری در اندیشه و اشعار میرزاده عشقی ==
== سیری در اندیشه و اشعار میرزاده عشقی ==
میرزاده عشقی در شکایت از حوادث جهان و اوضاع نامساعد زمانه و بدی روزگار خویش در غزلی به نام  ''دزد پاتختی'' چنین سروده است:
میرزاده عشقی در شکایت از حوادث جهان و اوضاع نامساعد زمانه و بدی روزگار خویش در غزلی به نام  ''دزد پاتختی'' چنین سروده است:


هزار بار مرا مرگ به از این سختی است
{{شعر}}{{ب|هزار بار مرا مرگ به از این سختی است|برای مردم بدبخت، مرگ خوشبختی است}}


برای مردم بدبخت، مرگ خوشبختی است
{{ب|گذشت عمر به جان کندن، ای خدا مُردم|زدست این همه جان کندن، این چه جان‌سختی است}}


گذشت عمر به جان کندن، ای خدا مُردم
{{ب|رسید جان به لبم، هر چه دست و پا کردم|برون نشد، دگر این منتهای بدبختی است}}


زدست این همه جان کندن، این چه جان‌سختی است
{{ب|رجال ما همه دزدند و دزد، بدنام است|که دزد گردنه، بدنامِ دزد پاتختی است}}


رسید جان به لبم، هر چه دست و پا کردم
{{ب|رجال صالح ما، این رجال خنثای اند|که از رجال دگر، امتیازشان لختی است}}


برون نشد، دگر این منتهای بدبختی است
{{ب|زنان کشور ما زنده‌اند و در کفن اند|که این اصولِ سیه بختی، از سیه رختی است}}


رجال ما همه دزدند و دزد، بدنام است
{{ب|بمیر ''عشقی'' ار آسایش آرزو داری|که هر که مُرد شد آسوده، زنده در سختی است}}{{پایان شعر}}
 
<ref name=":4" />  
که دزد گردنه، بدنامِ دزد پاتختی است
 
رجال صالح ما، این رجال خنثای اند
 
که از رجال دگر، امتیازشان لختی است
 
زنان کشور ما زنده‌اند و در کفن اند
 
که این اصولِ سیه بختی، از سیه رختی است
 
بمیر ''عشقی'' ار آسایش آرزو داری
 
که هر که مُرد شد آسوده، زنده در سختی است<ref name=":4" />  


=== عید خون ===
=== عید خون ===
خط ۷۱۵: خط ۶۶۲:
میرزاده عشقی درد جامعه را می‌شناسد؛ و توصیه می‌کند که برای اصلاح جامعه باید هر سال در آغاز تابستان ۵ روز عید خون بر پا کرد. وی این توصیه را نه تنها به هم‌وطنان خود بلکه به همه‌ی مردم جهان می‌کند:
میرزاده عشقی درد جامعه را می‌شناسد؛ و توصیه می‌کند که برای اصلاح جامعه باید هر سال در آغاز تابستان ۵ روز عید خون بر پا کرد. وی این توصیه را نه تنها به هم‌وطنان خود بلکه به همه‌ی مردم جهان می‌کند:


ای بشر مظهر شرافت شو
{{شعر}}{{ب|ای بشر مظهر شرافت شو|نی ز سر تا به‌پا قباحت باش}}
 
نی ز سر تا به‌پا قباحت باش
 
مرضی مانع شرافت توست
 
در پی رفع این نقاهت باش
 
وین تعدی است بر حقوق بشر


از پی رفع این جراحت باش
{{ب|مرضی مانع شرافت توست|در پی رفع این نقاهت باش}}


عید خون گیر پنج روز از سال
{{ب|وین تعدی است بر حقوق بشر| از پی رفع این جراحت باش}}


سیصد و شصت روز راحت باش
{{ب|عید خون گیر پنج روز از سال|سیصد و شصت روز راحت باش}}{{پایان شعر}}


میرزاده عشقی حتی در عید قربان، وطن را در قالب همان گوسفند قربانی می‌بیند که در زیر چنگال دشمن مستبد اسیر شده است. اگر چه مردم ظاهراً شاد و مسرور هستند؛ اما عشقی باطن را نشسته به سوگ و ماتم می‌بیند و می‌سراید:
میرزاده عشقی حتی در عید قربان، وطن را در قالب همان گوسفند قربانی می‌بیند که در زیر چنگال دشمن مستبد اسیر شده است. اگر چه مردم ظاهراً شاد و مسرور هستند؛ اما عشقی باطن را نشسته به سوگ و ماتم می‌بیند و می‌سراید:
خط ۷۵۱: خط ۶۹۰:
از خون من و تو آب می‌خواهد و بس
از خون من و تو آب می‌خواهد و بس


عشقی همه را واجد شرایط انقلاب نمی‌داند؛ و عناصر پیشتاز جامعه را جدا می‌کند و می‌گوید:<blockquote>«تمام ایراد عناصر کهنه بر ما این است: آن وقتی که ما در مجلس هدف گلوله قزاق‌های محمد علیشاه بودیم، شما کجا بودید. نمی‌دانم گناه ما چیست که آن وقت بچه بودیم و طبیعت می‌خواست ما را در مدرسه برای انقلاب آینده‌ی این سرزمین بپروراند»</blockquote>میرزاده عشقی حتی ملک‌الشعرای بهار را در مقاله‌اش مورد نیش قلمش قرار می‌دهد؛ و ضمن تأیید روزنامه‌ی انقلابی  ''نو بهار'' که ملک‌الشعرای بهار منتشر می‌کرد، می‌گوید:<blockquote>«باید یقین داشت که نویسنده‌ی نو بهار، در آن ایام واقعاً پاک و انقلابی بودند؛ ولی چون پنج شش سال متمادی داخل مبارزه با طایفه‌ی مستبد و مرتجع بودند، خودشان هم مرتجع شدند.»<ref>[https://www.dw.com/fa-ir/%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%B9%D8%B4%D9%82%DB%8C-%D9%88-%D8%A7%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8/a-4454293 میرزاده عشقی و انقلاب - دویچه وله فارسی]</ref> </blockquote>میرزاده عشقی با اشعار تیز و تُندی، غریبی و فساد مسئولین و آخوندهای آن‌دوران را فریاد می کند. شعری که درباره‌ی مجلس چهارم گفته، جالب و شایان توجه است؛ چون با گذشت سالیان طولانی هنوز مصداق‌هایی فراوانی در جامعه‌ی فعلی ایران دارد. عشقی این شعر را در قالب مستزاد سروده است:
عشقی همه را واجد شرایط انقلاب نمی‌داند؛ و عناصر پیشتاز جامعه را جدا می‌کند و می‌گوید:<blockquote>«تمام ایراد عناصر کهنه بر ما این است: آن وقتی که ما در مجلس هدف گلوله قزاق‌های محمد علیشاه بودیم، شما کجا بودید. نمی‌دانم گناه ما چیست که آن وقت بچه بودیم و طبیعت می‌خواست ما را در مدرسه برای انقلاب آینده‌ی این سرزمین بپروراند»</blockquote>میرزاده عشقی حتی ملک‌الشعرای بهار را در مقاله‌اش مورد نیش قلمش قرار می‌دهد؛ و ضمن تأیید روزنامه‌ی انقلابی  ''نو بهار'' که ملک‌الشعرای بهار منتشر می‌کرد، می‌گوید:<blockquote>«باید یقین داشت که نویسنده‌ی نو بهار، در آن ایام واقعاً پاک و انقلابی بودند؛ ولی چون پنج شش سال متمادی داخل مبارزه با طایفه‌ی مستبد و مرتجع بودند، خودشان هم مرتجع شدند.»<ref name=":10">[https://www.dw.com/fa-ir/%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%B9%D8%B4%D9%82%DB%8C-%D9%88-%D8%A7%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8/a-4454293 میرزاده عشقی و انقلاب - دویچه وله فارسی]</ref> </blockquote>میرزاده عشقی با اشعار تیز و تُندی، غریبی و فساد مسئولین و آخوندهای آن‌دوران را فریاد می کند. شعری که درباره‌ی مجلس چهارم گفته، جالب و شایان توجه است؛ چون با گذشت سالیان طولانی هنوز مصداق‌هایی فراوانی در جامعه‌ی فعلی ایران دارد. عشقی این شعر را در قالب مستزاد سروده است:
 
این مجلس چارم بخدا ننگ بشر بود. دیدی چه خبر بود؟
 
هر کار که کردند ضرر روی ضرر بود. دیدی چه خبر بود؟
 
این مجلس چارم خودمانیم، ثمر داشت؟ و الله که ضرر داشت
 
صد شکر که عمرش چو زمانه بگذر بود. دیدی چه خبر بود؟
 
دیگر نکند هو نزند جفته مدرس، در سالن مجلس
 
بگذشت دگر مدتی ار محشر خر بود. دیدی چه خبر بود؟
 
هر دفعه که این قحبه رئیس الوزرا شد. دیدی که چه‌ها شد؟
 
این‌دوره چه گویم که مضارش چقدر بود. دیدی چه خبر بود؟
 
از بنده به آقا که الحق که نه مردی، زین‌کار که کردی
 
ریدی به‌سر هر چه که عمامه به‌سر بود. دیدی چه خبر بود؟
 
من دشمن دین نیستم این‌گونه نبینم. من حامی دینم
 
دستور ز لندن بُد و با دست بقر بود. دیدی چه خبر بود؟
 
تسبیح به کف جامه تقوای به تن شد. خواهان وطن شد
 
گویم ز چه عمامه به‌سر درپی شر شد. دیدی چه خبر بود؟
 
عمامه به‌سر هر که که بنهاد دو کون است. یک کونش که کون است
 
آن گنبد مندیل سرش کون دگر بود. دیدی چه خبر بود؟
 
آن مردکه خر که وکیل است به تهران، این‌گونه و اینسان
 
یک پارچه کون از بن پا تا پس سر بود. دیدی چه خبر بود؟
 
شد مصرف پر چانگی شیخ محلات، مجلس همه اوقات
 
خیلی دگر این شیخ پدر سوخته لجن بود. دیدی چه خبر بود؟


میخواست خودش را برساند به وزارت، با زور وکالت
{{شعر}}{{ب|این مجلس چارم بخدا ننگ بشر بود. دیدی چه خبر بود؟|هر کار که کردند ضرر روی ضرر بود. دیدی چه خبر بود؟}}


افسوس که عمامه برایش سر خر بود. دیدی چه خبر بود؟
{{ب|این مجلس چارم خودمانیم، ثمر داشت؟ و الله که ضرر داشت|صد شکر که عمرش چو زمانه بگذر بود. دیدی چه خبر بود؟}}


این مردک خولی پز بدریخت امین نیست. اینست و جز این نیست
{{ب|دیگر نکند هو نزند جفته مدرس، در سالن مجلس|بگذشت دگر مدتی ار محشر خر بود. دیدی چه خبر بود؟}}


آن‌کس که رخش همچو سریر بُز گر بود. دیدی چه خبر بود؟
{{ب|هر دفعه که این قحبه رئیس الوزرا شد. دیدی که چه‌ها شد؟|این‌دوره چه گویم که مضارش چقدر بود. دیدی چه خبر بود؟}}


می‌گفت که بر کرسی مجلس چو نشینم. آسوده نگیرم
{{ب|از بنده به آقا که الحق که نه مردی، زین‌کار که کردی|ریدی به‌سر هر چه که عمامه به‌سر بود. دیدی چه خبر بود؟}}


راحت نیم ای کاش که این کرسی دگر بود. دیدی چه خبر بود؟
{{ب|من دشمن دین نیستم این‌گونه نبینم. من حامی دینم|دستور ز لندن بُد و با دست بقر بود. دیدی چه خبر بود؟}}


از بسکه شد آبستن و زائید فراوان، قاطر شده ارزان
{{ب|تسبیح به کف جامه تقوای به تن شد. خواهان وطن شد|گویم ز چه عمامه به‌سر درپی شر شد. دیدی چه خبر بود؟}}


گویی کمر شیخ سراسر ز فنر بود. دیدی چه خبر بود؟
{{ب|عمامه به‌سر هر که که بنهاد دو کون است. یک کونش که کون است|آن گنبد مندیل سرش کون دگر بود. دیدی چه خبر بود؟}}


کسرای عدالتگر اگر زنده بُد این عصر، اینسان نبُد این قصر
{{ب|آن مردکه خر که وکیل است به تهران، این‌گونه و اینسان| یک پارچه کون از بن پا تا پس سر بود. دیدی چه خبر بود؟}}


گفتم که به اعصار گذشته چه مگر بود؟ دیدی چه خبر بود؟
{{ب|شد مصرف پر چانگی شیخ محلات، مجلس همه اوقات|خیلی دگر این شیخ پدر سوخته لجن بود. دیدی چه خبر بود؟}}


گفتند که بوداست عدالتگه ساسان، آنروز که ایران
{{ب|میخواست خودش را برساند به وزارت، با زور وکالت|افسوس که عمامه برایش سر خر بود. دیدی چه خبر بود؟}}


سرتا به‌سرش مملکت علم و هنر بود. دیدی چه خبر بود؟
{{ب|این مردک خولی پز بدریخت امین نیست. اینست و جز این نیست|آن‌کس که رخش همچو سریر بُز گر بود. دیدی چه خبر بود؟}}


من در غم این کز چه عدالتگه کشور، شد دزدگه آخر
{{ب|می‌گفت که بر کرسی مجلس چو نشینم. آسوده نگیرم|راحت نیم ای کاش که این کرسی دگر بود. دیدی چه خبر بود؟}}


زین نکته غم اندر دل من بیحد و مرز بود. دیدی چه خبر بود؟
{{ب|از بسکه شد آبستن و زائید فراوان، قاطر شده ارزان|گویی کمر شیخ سراسر ز فنر بود. دیدی چه خبر بود؟}}


تا این‌که در این دوره بدیدم وکلا را، در مجلس شورا
{{ب|کسرای عدالتگر اگر زنده بُد این عصر، اینسان نبُد این قصر|گفتم که به اعصار گذشته چه مگر بود؟ دیدی چه خبر بود؟}}


دیدم دگر اینباره از آن باره بتر بود. دیدی چه خبر بود؟
{{ب|گفتند که بوداست عدالتگه ساسان، آنروز که ایران|سرتا به‌سرش مملکت علم و هنر بود. دیدی چه خبر بود؟}}


این مجلس شورا نبُد و بود کلوبی، یک مجمع خوبی
{{ب|من در غم این کز چه عدالتگه کشور، شد دزدگه آخر|زین نکته غم اندر دل من بیحد و مرز بود. دیدی چه خبر بود؟}}


از هر که شب از گردنه بردار و ببر بود. دیدی چه خبر بود؟
{{ب|تا این‌که در این دوره بدیدم وکلا را، در مجلس شورا|دیدم دگر اینباره از آن باره بتر بود. دیدی چه خبر بود؟}}


هرگز یکی از این وکلا زنده نبودی، پاینده نبودی
{{ب|این مجلس شورا نبُد و بود کلوبی، یک مجمع خوبی|از هر که شب از گردنه بردار و ببر بود. دیدی چه خبر بود؟}}


این جامعه زنده نما زنده اگر بود. دیدی چه خبر بود؟
{{ب|هرگز یکی از این وکلا زنده نبودی، پاینده نبودی|این جامعه زنده نما زنده اگر بود. دیدی چه خبر بود؟}}


تنها نه همین کاخ سزاوار خرابیست، این حرف حسابیست
{{ب|تنها نه همین کاخ سزاوار خرابیست، این حرف حسابیست|ای‌کاش که سرتاسر قم زیر و زبر بود. دیدی چه خبر بود؟}}


ای‌کاش که سرتاسر قم زیر و زبر بود. دیدی چه خبر بود؟
{{ب|ای قم تو چه خاکی که چه ناپاک نهادی، تو شهر فسادی|از شر تو یک مملکتی پُر ز شرر بود. دیدی چه خبر بود؟}}


ای قم تو چه خاکی که چه ناپاک نهادی، تو شهر فسادی
{{ب|این طبع تو «عشقی» بخدایی خداوند، از کوه دماوند|محکم‌تر و معظم‌تر و آتشکده‌تر بود. دیدی چه خبر بود؟}}{{پایان شعر}}
<ref>[http://sharif.mihanblog.com/post/418 مجلس چهارم - سیاست نامه]</ref>


از شر تو یک مملکتی پُر ز شرر بود. دیدی چه خبر بود؟
این طبع تو «عشقی» بخدایی خداوند، از کوه دماوند
محکم‌تر و معظم‌تر و آتشکده‌تر بود. دیدی چه خبر بود؟<ref>[http://sharif.mihanblog.com/post/418 مجلس چهارم - سیاست نامه]</ref>


=== میرزاده عشقی و حقوق زنان ===
=== میرزاده عشقی و حقوق زنان ===
خط ۸۹۴: خط ۷۸۹:
ور نه تا زن به کفن سر برده
ور نه تا زن به کفن سر برده


نیمی از ملّت ایران مرده (شعری درباره حجاب زنان – دیوان اشعار عشقی)
نیمی از ملّت ایران مرده <ref>حجاب زنان - کلیات میرزاده عشقی</ref>
 
ای‌دوست ببین بی سر و سامانی ایران
 
بدبختی ایران و پریشانی ایران
 
از قبر برون آی و ببین ذلت ما را
 
این ذلت ایرانی و ویرانی ایران
 
آوخ که لحمد، جای تو شد تا بقیامت!
 
رفتی و ندیدی تو پریشانی ایران
 
از وضع کنونی و زبدبختی ملت
 
زین فقر و پریشانی و ویرانی ایران
 
گردیده جهان تیره و گشته‌ست دلم تنگ
 
گویی که شدم حبسی و زندانی ایران
 
بگرفته دلم سخت زاوضاع کنونی
 
بیچارگی و محنت و حیرانی ایران
 
عشقی بود ار نوحه‌گر امروز عجب نیست
 
خون می‌چکد از دیدۀ ایرانی و ایران
 
=== یکرنگی ===
با هر محیط، خویش، نه همرنگ می‌کنم
 
نی لحن خود، رهین هر آهنگ می‌کنم
 
مانم که تا بگردد همرنگ من محیط
 
آنگه ببین چسان همه را رنگ می‌کنم
 
تا روز خوش گشاید، آغوش خود بمن
 
در روز سخت، عرصه به‌خود تنگ می‌کنم
 
از نقش طبع خویش، در این مملکت ز نو
 
تجدید عهد نقشه‌ی ارژنگ می‌کنم
 
با مدعی دیگری به تعقیب من میای
 
من خود نگشته خسته، ترا لنگ می‌کنم
 
تیر و کمان، زبان و سخن گو به‌خصم من
 
این تیر و این کمان بودم، جنگ می‌کنم
 
نامد به‌چنگ من، ز وطن غیر موی خویش
 
پس موی ووز مویه‌ی او چنگ می‌کنم
 
دیوانه ''عشقی'' است نه مجنون، من این‌حسن
 
اثبات با ادله و فرهنگ می‌کنم
 
مجنون ز روی عقل همی‌گفت دلبر است
 
لیلی و دل بطره‌اش آونگ می‌کنم
 
مجنون منم که عشق وطن دارم و فعان
 
از عشق آب و خاک گل و سنگ می‌کنم
 
ــ
 
عاشقی را شرط تنها ناله و فریاد نیست
 
تا کسی از جان شیرین نگذرد فرهاد نیست
 
تا نشدرسوای عالم کس نشد استاد عشق
 
نیم رسوا عاشق اندر فن خود استاد نیست
 
ای دل از حال من وبلبل چه می پرسی برو
 
ما دو تن شوریده را کاری به جز فریاد نیست
 
به به از این مجلس ملی وازادی فکر
 
من چه بنویسم قلم در دست کس آزاد نیست
 
رای من این است کاندید از برای انتخاب
 
اندر این دوره مناسب تر کس از شداد نیست
 
حرفهای تازه را فرعون هم ناگفته بود
 
بلکه از چنگیز هم تاریخ را در یاد نیست
 
ای خدا این مهد استبداد را ویران نما
 
گر چه در سر تاسرش یک گوشه ای آباد نیست
 
گر که جمهوری است این اوضاع برگیر وببند
 
هیچ آزادی طلب بر ضد استبداد نیست
 
قلب عشقی بین که چون سرتاسر ایران زمین
 
از جفای گلرخان یک گوشه اش آباد نیست
 
زندگینامه میرزاده عشقی «سایت علماء و عرفاء»


<nowiki>https://olama-orafa.ir/%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87%D8%A1-%D8%B9%D8%B4%D9%82%DB%8C%DB%B1%DB%B3%DB%B4%DB%B2-%DB%B1%DB%B2%DB%B7%DB%B2%D9%87-%D9%82/</nowiki>


== منابع ==
== منابع ==
<references />
<references />