۳٬۰۷۳
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
(اصلاح نویسههای عربی) |
||
خط ۳۰: | خط ۳۰: | ||
|دانشگاه = | |دانشگاه = | ||
|استاد = | |استاد = | ||
|علت شهرت = اشعار، | |علت شهرت = اشعار، ترجمهها، [[کتاب کوچه]] | ||
| تأثیرگذاشته بر = شاعران پس از خود | | تأثیرگذاشته بر = شاعران پس از خود | ||
| تأثیرپذیرفته از = نیما یوشیج | | تأثیرپذیرفته از = نیما یوشیج | ||
خط ۳۷: | خط ۳۷: | ||
}} | }} | ||
'''بهداد''' با نام اصلی مهدی حسینپور (متولد ۱۳۴۵) از شاعران مقاومت ایران بود. بهداد در شهر ری به دنیا آمد. نام پدرش محمد و نام مادرش صدیقه بود. پدر بهداد یک کشاورز بود که به دلیل پیری و ناتوانی به میوهفروشی روی آورده بود. بهداد دوران ابتدایی را در شهر ری به پایان برد و هنگامی که وارد | '''بهداد''' با نام اصلی مهدی حسینپور (متولد ۱۳۴۵) از شاعران مقاومت ایران بود. بهداد در شهر ری به دنیا آمد. نام پدرش محمد و نام مادرش صدیقه بود. پدر بهداد یک کشاورز بود که به دلیل پیری و ناتوانی به میوهفروشی روی آورده بود. بهداد دوران ابتدایی را در شهر ری به پایان برد و هنگامی که وارد مرحله راهنمایی شده بود [[انقلاب ضدسلطنتی]] رخ داد. بهداد در جریان انقلاب با فعایتهای سیاسی آشنا شده و به فعالان دانشآموزی مجاهدین خلق پیوست. او که قلم زیبا و خیالانگیزی داشت از قریحهی خود در این راه بهره میگرفت و در کار نوشتن مقالات یا روزنامههای دیواری فعال بود. وی همچنین در کشیدن نقاشی مهارت و ذوق داشت. بهداد از همان زمان سرودن شعر را آغاز کرد. با شروع [[فاز سیاسی فاز نظامی|فاز نظامی]] و مقاومت مسلحانه ارتباط او با [[سازمان مجاهدین خلق ایران|سازمان مجاهدین]] خلق قطع شد. بهداد؛ مهدی حسینپور سرانجام خود را به منطقه مرزی رسانده و به گردانهای رزمی سازمان مجاهدین خلق پیوست. بهداد؛ مهدی حسینپور سرانجام در [[عملیات فروغ جاویدان]] به شهادت رسید. | ||
== نامه بهداد به مادرش == | == نامه بهداد به مادرش == | ||
مهدی حسینپور (بهداد) در نامهای خطاب به مادرش مینویسد:<blockquote> | مهدی حسینپور (بهداد) در نامهای خطاب به مادرش مینویسد:<blockquote>روی سنگ مزارم بیشک مینویسند: | ||
«شهادت در آستانهٌ فتح | «شهادت در آستانهٌ فتح دروازههای تهران» | ||
اما من در | اما من در فراموشی نخواهم مرد، باز هم آسمان جوادیه و شوش و ری را با بادباکهای رنگین رؤیاهایم تزیین میکنم و همراه عشقهای خودم زندگی میکنم. با هم با رضا و علی به تاراج باغهای ورامین میرویم وبا دستانی پر از گیلاس و یاس خواب کوچهباغهای ساکت آنرا در انبوه خندههایمان آشفته میکنیم. خوابهایم هنوز آشفتهٌ رقص عریانی ماهی سرخ بلور خانهمان است. باز هم ظهرهای تابستان در سایهٌ بازارچهٌ کاروانسرا دوقلو، داستانهای خیالانگیز اکبر را گوش میدهم. | ||
هرگز در | هرگز در فراموشی نمیمیرم. | ||
هنوز لذت پرسهزدن | هنوز لذت پرسهزدن توی کوچههای خانیآباد... روی دلم باقی مانده. | ||
کوچههایی که الان در حصار فقر و فساد و جنگ دچار نفرین و عذاب دجالان، هر شب و روز در هذیانی سخت زندگی میکنند.</blockquote> |