|
|
خط ۱: |
خط ۱: |
| NOINDEX | | NOINDEX |
| {{جعبه زندگینامه
| |
| | اندازه جعبه =
| |
| | عنوان =غلامرضا مسعودی
| |
| | نام =
| |
| | تصویر =غلامرضا مسعودی؛1.jpg
| |
| | اندازه تصویر =
| |
| | عنوان تصویر =غلامرضا مسعودی
| |
| | زادروز = ۱۳۳۷
| |
| | زادگاه =تهران
| |
| | تاریخ مرگ =۳۰ بهمن ۱۴۰۰
| |
| | مکان مرگ =آلبانی
| |
| |عرض جغرافیایی محل دفن=
| |
| |طول جغرافیایی محل دفن=
| |
| <!-- عرض جغرافیایی به درجه دقیقه و ثانیه و جهت پیشفرض شمال-->
| |
| |latd=|latm=|lats=|latNS=N
| |
| <!-- طول جغرافیایی به درجه دقیقه و ثانیه و جهت پیشفرض غرب-->
| |
| |longd=|longm=|longs=|longEW=E
| |
| | محل زندگی =
| |
| | ملیت =
| |
| | نژاد =
| |
| | تابعیت =
| |
| | تحصیلات =مهندس راه و ساختمان
| |
| | دانشگاه =
| |
| | پیشه =
| |
| | سالهای فعالیت =۱۳۵۷ تا هنگام درگذشت
| |
| | کارفرما =
| |
| | نهاد =
| |
| | نماینده =
| |
| | شناختهشده برای =
| |
| | نقشهای برجسته =
| |
| | سبک =
| |
| | تأثیرگذاران =
| |
| | تأثیرپذیرفتگان =
| |
| | شهر خانگی =
| |
| | تلویزیون =
| |
| | لقب =
| |
| | حزب =سازمان مجاهدین خلق ایران
| |
| | جنبش =
| |
| | مخالفان =
| |
| | هیئت =
| |
| | دین =اسلام-شیعه
| |
| | مذهب =
| |
| | منصب =
| |
| | مکتب =
| |
| | آثار =
| |
| | خویشاوندان سرشناس =
| |
| | جوایز =
| |
| | امضا =
| |
| | اندازه امضا =
| |
| | وبگاه =
| |
| | پانویس =
| |
| |image size=230پیکسل}}
| |
| '''غلامرضا مسعودی'''، (متولد ۱۳۳۷، تهران - درگذشته ۳۰ بهمن ۱۴۰۰، آلبانی) یکی از مجاهدان ناشناخته اما تأثیرگذار تاریخ معاصر ایران است که با فداکاری در مسیر آزادی مردم ایران گام برداشت. او در [[انقلاب ضد سلطنتی|انقلاب ضدسلطنتی ۱۳۵۷]] با حضور در قیامها و تظاهرات علیه [[محمدرضا پهلوی|رژیم پهلوی]] نقش فعالی ایفا کرد و به دلیل فعالیتهایش توسط [[ساواک]] دستگیر و پنج ماه زندانی شد. پس از آزادی، با پیوستن به [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] از سال ۱۳۵۸، به مبارزه ادامه داد و در عملیاتهای نظامی متعدد [[ارتش آزادیبخش ملی ایران|ارتش آزادیبخش ملی ایران]]، از جمله تپه دارخان، سرقلعه، و شرحانی در سال ۱۳۷۹، با شجاعت شرکت کرد. مهاجرت او به آلبانی به دلیل سرکوبها، او را از فعالیتهای سیاسی و فرهنگی بازنداشت؛ او با جلسات آموزشی، تجربیاتش را به نسل جدید منتقل کرد. در سالهای پایانی زندگیاش، بیماری را به چالش کشید و سرانجام در ۳۰ بهمن ۱۴۰۰ بر اثر بیماری سرطان در آلبانی درگذشت.
| |
|
| |
|
| == پیشینه و فعالیتهای اولیه ==
| | '''عالیه بازرگان'''، (متولد سال ۱۳۱۸، مشهد – درگذشته ۲۶ اردیبهشت ۱۳۶۱، تهران) از مادران مجاهد خلق، در سال ۱۳۵۰ با وجود داشتن دو فرزند، به مبارزه علیه دیکتاتوریهای پهلوی و جمهوری اسلامی پیوست. او پس از دستگیری برادرش، منصور بازرگان، با مادران مجاهدین آشنا شد و تحت تأثیر مقاومت آنها، فعالیتهای سیاسی خود را با حمایت مالی و لجستیکی از '''[[سازمان مجاهدین خلق ایران]]''' آغاز کرد. خانهاش در مشهد به مرکزی برای تجمع مادران مجاهد و خانوادههای شهدا تبدیل شد. پس از '''[[انقلاب ضد سلطنتی|انقلاب ضدسلطنتی ۱۳۵۷]]'''، با پیوستن مجدد به مجاهدین، فعالیتهایش را گسترش داد و در ستادهای علنی سازمان، کاندیداتوری '''[[مسعود رجوی]]'''، و دفاع از مجاهدین در برابر چماقداران حکومتی نقش مهمی ایفا کرد. او بهعنوان کاندیدای مجاهدین در انتخابات مجلس مشهد شناخته شد و با وجود آزار رژیم، حمایت مردم از او مانع اقدامات علیهاش بود. با شدت گرفتن سرکوبها در سال ۱۳۶۰، عالیه بازرگان به تهران منتقل شد و در پایگاههای مخفی به فعالیت ادامه داد. خانهاش که زمانی محل تجمع بود، به پایگاه نیمهمخفی تبدیل شد. عالیه با شجاعت در برابر حملات رژیم ایستادگی کرد و در آبان ۱۳۶۰ با هوشمندی مانع ورود پاسداران به پایگاهش شد. سرانجام در ۲۶ اردیبهشت ۱۳۶۱ در درگیری مسلحانه به شهادت رسید و دختر ۱۱ سالهاش، لیلا، دستگیر و شکنجه شد. عالیه در نامهای به برادرش از افتخار خدمت به مجاهدین و درک معنای واقعی زندگی سخن گفت و خود را خوشبخت دانست. شهادت عالیه بازرگان خشم مردم مشهد را علیه رژیم جمهوری اسلامی برانگیخت. |
| غلامرضا مسعودی در سال ۱۳۳۷ در شهر تهران محلهی سیدخندان متولد شد و در خانوادهای ساده و مردمی بزرگ شد. او که بعدها به حرفه مهندسی راه و ساختمان در کانادا مشغول شد، از سال ۱۳۵۸ با پیوستن به انجمن دانشجویان مسلمان، وارد عرصه فعالیتهای سیاسی گردید. غلامرضا در جریان انقلاب ضدسلطنتی ۱۳۵۷، با حضور فعال در قیامها و تظاهرات علیه رژیم پهلوی، نقش مهمی ایفا کرد. این فعالیتها او را به هدف ساواک تبدیل نمود و به همین دلیل دستگیر و پنج ماه را در زندانهای رژیم سپری کرد. او پیش از این هم دو بار دستگیر شده بود و در این باره در خاطراتش گفته است:<blockquote>«سال ۵۵ یکبار بهعلت اینکه یک ساواکی را که میشناختیم با دو نفر از دوستان زده بودیم، روانهی زندان کمیته (نزدیک توپخانه) شدیم. یکبار هم بهعلت درگیری با یک افسر ارتش در موقع پست، من و یکی از دوستانم را بهرکن۲ پادگان قصر برده و از آنجا به زندان جمشیدیه انتقال دادند که در هر دو جا با وساطت... آزاد شدیم».</blockquote>با اوج گرفتن شعلههای انقلاب ضدسلطنتی در سال۱۳۵۷، غلامرضا مسعودی که در آن زمان سرباز وظیفه بود، از پادگان بیرون زد و به صفوف مردم پیوست و با شرکت در تظاهرات بهزودی بهیکی از پیشگامان فتح پادگانهای ارتش شاه تبدیل شد. در دستنوشتههای غلامرضا در اینباره آمده است: <blockquote>«اوایل سال۵۷ بهخدمت سربازی رفتم و ۴ماه آموزشی در کرمان بودم. بعد به تهران تقسیم شده و در مخابرات ستاد بزرگ در لویزان افتادم. بعد از مدت تقریباً ۳ماه فراری شدم. این ۳ماه را هم... اکثراً نمیرفتم. در تظاهرات ۱۷شهریور و تظاهرات بعدی بودم. ماه محرم که بخشنامه آمد هرکه ۳روز غیبت داشته باشد دادگاه صحرایی خواهد شد از خدمت فراری شده و تا بعد از انقلاب نرفتم. در روزهای ۲۰، ۲۱ و ۲۲بهمن فعالانه شرکت داشتم. روز آزادی زندانیان سیاسی ([[معصومه کبیری|مادر کبیری]]) از [[زندان قصر]] و نیز روز آمدن دژخیم جماران بهمهرآباد نیز بودم. روزهای گرفتن پادگانها مخصوصاً روز ۲۱بهمن که پادگان عباسآباد و پادگان قصر گرفته شد، شرکت داشتم... روز ۲۱بهمن با چند تا از بچههای محل و کلی از مردم بهپادگان عباسآباد حمله کردیم و سلاح بهدست آوردیم... من و یکی دیگر بهمحلمان برگشتیم که درب شمالی پادگان قصر در آنجا بود یعنی پشت مخابرات سیدخندان. با دو سلاح شروع بهتیرانداز کردیم. بچههای محل بلندگو آوردند و یکسری دیگر هم که مسلح بودند بهما پیوستند و تسخیر پادگان آغاز شد. یک هلیکوپتر آمد و شروع بهتیرانداز کرد که ما هم تیرانداز کردیم و بههلیکوپتر اصابت کرد و هلیکوپتر در وسط پادگان نشست که بعدها دور هلیکوپتر یک میدان زدند. پادگان همان شب تسخیر شد و در اطراف محل پستهای نگهبانی گذاشته شد. فردا هم برای گرفتن ساواک و بعد [[گارد جاویدان شاهنشاهی|گارد جاویدان]] لویزان رفتیم و رژیم شاه از هر طرف و در هر شهر شکست خورد و انقلاب پیروز شد».</blockquote>غلامرضا مسعودی در جریان قیامهای ضدسلطنتی با آرمانهای مجاهدین آشنا شد و روز آزادی زندانیان سیاسی نیز در پشت زندان قصر حاضر شده بود، پس از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی در ارتباط مستقیم با سازمان مجاهدین خلق ایران قرار گرفت. او در این مورد نوشته است: <blockquote>«روزهای بعد از انقلاب هم کاملاً روشن است، من هر روز بیشتر با مواضع سازمان و رهبری آن آشنا میشدم و علاقهٔ زیادی هم پیدا کرده بودم و در اکثر میتینگها و تظاهرات سازمان بدون استثنا شرکت میکردم. از اولین سخنرانی برادر در دانشگاه... تا امجدیه و خزانه و از تظاهرات بعد از انقلاب گرفته تا آخرین آنها تظاهرات مادران و [[تظاهرات ۳۰ خرداد ۱۳۶۰|۳۰خرداد]]».</blockquote>
| |
|
| |
|
| == پیوستن به مجاهدین == | | == آغاز فعالیتهای مبارزاتی == |
| [[پرونده:غلامرضا مسعودی؛2.jpg|جایگزین=غلامرضا مسعودی|بندانگشتی|250x250پیکسل|غلامرضا مسعودی]]
| | عالیه بازرگان، از مادران مجاهد خلق، در سال ۱۳۵۰ با وجود داشتن دو فرزند، به مبارزه علیه دیکتاتوریهای پهلوی و جمهوری اسلامی پیوست. او در سال ۱۳۵۰ پس از دستگیری برادرش منصور بازرگان که مجاهد بود، در تلاش برای تماس و ملاقات با وی در مقابل زندانهای شاه با مادران و خواهران مجاهدین در زندان آشنا شد و در تماسهای پیوسته با آنان، بهویژه تحت نظارت مجاهد شهید '''[[فاطمه امینی]]''' بهسرعت دانش سیاسی خود را ارتقاء داد و با دیدن مقاومت و ایستادگی مجاهدین در برابر شکنجهگران '''[[ساواک]]،''' فعالیت سیاسی خود را با تهیه امکانات و کمکهای مالی برای سازمان مجاهدین خلق ایران آغاز کرد. |
| غلامرضا مسعودی با شور و ایمانی عمیق به سازمان مجاهدین خلق ایران پیوست و از همان ابتدا با انگیزهای قوی در راه تحقق آرمانهای انقلابی گام برداشت. پس از آغاز مقاومت سراسری در برابر حاکمیت جمهوری اسلامی در [[تظاهرات ۳۰ خرداد ۱۳۶۰|۳۰خرداد ۱۳۶۰]] با دستگیری و شهادت دو رابط غلامرضا، او برای مدتی از سازمان قطع شد و در اواخر تیرماه دستگیر گردید. ابتدا بهکمیتهی بازار و سپس به شکنجهگاه [[زندان اوین]] منتقل شد و تحت شکنجه قرار گرفت، اما مدرکی علیه او پدا نکردند و پس از ۵ماه آزاد شد. غلامرضا مدتی بعد در شرایطی که هیچ ارتباطی نداشت، از ایران خارج شد و در سوئد بهانجمن جوانان مسلمان هوادار مجاهدین وصل شد و به فعالیتهایش ادامه داد.
| |
|
| |
|
| === پیوستن به ارتش آزادیبخش ملی ===
| | او پس از این فعالیتهای خود را گسترش داد در تجمع مادران مجاهد برای دفاع از زندانیان سیاسی و افشاگریهای آنان بر علیه رژیم شاه شرکت کرد و منزل خود را در مشهد به کانونی برای تجمع و تماس مادران مجاهد خلق و ارتباط خانوادههای شهدا و مجاهدین زندانی تبدیل کرد. پس از ضربه اپورتونیستی در سال ۱۳۵۴، عالیه بازرگان آگاهانه ارتباط خود را با آنان قطع کرد و کوشید تا با مجاهدین تماس برقرار کند؛ هرچندکه موفق به ارتباط مستقیم با سازمان مجاهدین نشد، اما لحظهای از پا ننشست و برای گرفتن رهنمودهای مبارزاتی تماس خود را با برادر مجاهدش منصور بازرگان در '''زندان شیراز''' افزایش داد. عالیه بازرگان همزمان در تظاهرات مردمی بر علیه دیکتاتوری شاه فعالانه شرکت میکرد. حضور فعال او بههمراه خواهر مجاهد دیگرش (ایران بازرگان) در نخستین تظاهرات زنان مشهد بر علیه '''[[محمدرضا پهلوی|محمدرضا شاه]]''' در ۱۷دیماه ۱۳۵۶ و شرکت مداوم در راهپیمایهای مردمی دوران قیام، از جمله فعالیتهای عالیه بازرگان در دوران قطع ارتباط مستقیم با سازمان مجاهدین خلق بود. |
| مجاهد خلق غلامرضا مسعودی در آستانهی [[عملیات فروغ جاویدان]]، خود را به [[قرارگاه اشرف]] رساند و به ارتش آزادیبخش ملی پیوست و در صفوف رزمندگان در عملیات فروغ جاویدان شرکت کرد. او همچنین در [[عملیات مروارید]] شرکت داشت و در سالهای بعد بهعنوان یک فرمانده یکان بهایفای مسئولیت پرداخت. | |
|
| |
|
| غلامرضا مسعودی همچنین در عملیاتهای متعدد ارتش آزادیبخش ملی ایران، از جمله تپه دارخان، سرقلعه، صفدر، خسروی، [[عملیات آفتاب]]، [[عملیات چلچراغ]] و شرحانی حضوری فعال داشت. او در قرارگاه موزرمی تحت فرماندهی [[زهره قائمی]]، با شجاعت و آمادگی کامل در میدان نبرد شرکت کرد. همرزمانش او را به خاطر شجاعت، فروتنی، و فداکاری ستایش میکردند و نقل میکنند: <blockquote>«غلامرضا مسعودی با جان و دل در راه آزادی جنگید. او در سختترین شرایط، با لبخند و امید به پیروزی، ما را دلگرم میکرد». </blockquote>این ویژگیها او را به الگویی برای دیگر مبارزان تبدیل کرد و نقش او در عملیاتهای نظامی، بهویژه در سال ۱۳۷۹، بهعنوان یکی از نقاط عطف زندگیاش ثبت شد.
| | == فعالیتها در دوران جمهوری اسلامی == |
| | پس از انقلاب ضدسلطنتی ۱۳۵۷، و تشکیل ستادهای علنی سازمان مجاهدین در مشهد، عالیه بازرگان دوباره به مجاهدین پیوست. از این زمان به بعد تحول عمیقتری در زندگی او روی داد و فعالیتهایش را افزایش داد. عالیه بازرگان در مورد این دوران میگوید:<blockquote>«از هنگام برقراری ارتباط مجدد با سازمان احساس میکنم تازه معنی زندگی را فهمیدهام. آنچه در گذشته از فعالیتهای انقلابی درک میکردم در مقابل مبارزهای که امروز در متن آن قرار دارم، هیچ است». </blockquote>چنین بود که فعالبتهای مبارزاتی عالیه بازرگان در ابعاد جدید خود آغاز شد و او با وجود داشتن ۲ فرزند کوچک و شغل معلمی فعالیتهای خود را بیوقفه ادامه میداد و با برقراری برنامهای منظم همه مسئولیتهایش را انجام داد تا جایی که برخوردهای مسئولانه او در تربیت فرزندان و توان مدیریت و برنامهریزیاش در کارها بر سر زبانها افتاد. فعالیتهای او در جریان کاندیداتوری مسعود رجوی در انتخابات ریاستجمهوری، حضور مستمر در صحنه دفاع از ستادهای سازمان مجاهدین در برابر تهاجم چماقداران و کوشش پیگیر برای تهیه امکانات و تدارکات سازمان مجاهدین، گوشههایی از فعالیتهای او در مبارزات سیاسی بود. |
|
| |
|
| غلامرضا مسعودی در نبرد ایدئولوژیکی و انقلاب درونی مجاهدین بسیار فعال بود. او در ۳۰ بهمن ۱۳۹۹، یک سال پیش از درگذشتش نوشته بود: <blockquote>«انتخاب آزمایش و جنگ و سرشاری و افتخار و رستگاری در برابر نجنگ را انگیزهیی برای قیام بهمسئولیت و تعهداتم میکنم تا با توان انقلاب خواهر مریم و قدرت تشکیلات، نقشهمسیر عبور جمعی از تنگه در ادامهی مبارزه برای پرواز با هدف سرنگونی باشد».</blockquote>
| | === کاندید شدن برای مجلس === |
| | عالیه بازرگان در جریان انتخابات مجلس بهعنوان کاندیدای سازمان مجاهدین خلق در شهر مشهد معرفی شد. این موضوع سبب شد که او بهعنوان یک مادر مجاهد در سطح شهر شناخته شده و اعتماد و احترام مردم را به خود جلب کند و از سوی دیگر خشم و کینهی مأموران حکومتی را برانگیزد. از آن پس ماموران در پی فرصت مناسب برای آزار و اذیت او بودند، اما حمایت اقشار وسیع مردم از او مانع اقدام عملی از جانب آنان میشد. بهتدریج با افشاءشدن چهرهی خمینی و افزایش تهاجمات چماقداران به ستادهای علنی سازمان مجاهدین، خانه عالیه بازرگان که تا آن موقع محل تجمع خانوادههای مجاهدین بود، به یکی از مراکز فعالیت نیمهمخفی سازمان در مشهد تبدیل شد و او منزل و تمام امکانات آن را در اختیار مجاهدین قرار داد و به آنان گفت که صاحب اصلی این منزل مجاهدین هستند و من در اینجا مهمان آنها هستم. |
|
| |
|
| == مهاجرت و درگذشت == | | === انتقال به تهران === |
| غلامرضا مسعودی پس از سالها مبارزه در ایران، به دلیل شدت سرکوبها به کانادا مهاجرت کرد. در این سرزمین غریب، او به فعالیتهای سیاسی و فرهنگی روی آورد و با برگزاری جلسات آموزشی و سخنرانیها، تجربیاتش از مبارزات داخلی و عملیات نظامی را با هممیهنانش به اشتراک گذاشت. یکی از یارانش نقل کرده است: «غلامرضا در تبعید هم لحظهای از مبارزه دست نکشید و با سخنرانیهایش، امید را زنده نگه داشت». زندگی او در کانادا ساده بود و از ارتباطات خانوادگی فاصله گرفت تا تمام تمرکز خود را بر آرمانهایش بگذارد. او با همرزمانش در تماس بود و خاطراتش از روزهای زندان و نبرد را با آنها به اشتراک میگذاشت، که این پیوند عاطفی، او را به نمادی از وفاداری تبدیل کرد. در سالهای پایانی، بیماری سلامت او را به چالش کشید و با وجود محدودیتهای پزشکی، با شکیبایی به مبارزه ادامه داد. سرانجام، در روز ۳۰ بهمن ۱۴۰۰، در بیمارستان در آلبانی درگذشت. همرزمانش گزارش دادهاند: «حتی در بستر بیماری، به یاد آرمانهایش بود و با امید به آزادی ایران، جان سپرد». این پایان، زندگی مجاهدی را رقم زد که در غربت، آرامش را به خاطر آرمانهایش فدا کرد.
| | با آغاز سال ۱۳۶۰ و اوجگیری جنایات و سرکوب حکومت جمهوری اسلامی، خانهی عالیه بازرگان نیز از هجوم ماموران در امان نماند، اما او با هوشمندی از مدتها پیش خانه را تخلیه کرده بود و ماموران از با خشم خانه و وسایل باقیمانده آن را مصادره کردند. عالیه بازرگان به دلیل شناختهشدگی در مشهد در اردیبهشت سال ۱۳۶۰ با رهنمود سازمان مجاهدین به تهران منتقل شد و در پایگاههای مخفی سازمان فعالیتهایش را ادامه داد. آغاز مقاومت مسلحانه شرایط جدیدی را برای بروز خصلتهای انقلابی او فراهم نمود. منصور بازرگان برادر عالیه در اینباره میگوید: <blockquote>«خصایل انقلابی عالیه در این دوران واقعاً چشمگیر بود. صداقت و حلشدگی او در سازمان و شیفتگیاش برای شهادت شگفتانگیز بود. او در پایگاه روی زیلو میخوابید و میگفت میخواهم برای تحمل سختیهای آینده آمادگی بیشتری کسب کنم.»</blockquote> |
|
| |
|
| یکی از همرزمانش در آخرین روزهای بیماری غلامرضا که همراه او بود، نوشته است:<blockquote>«از زمانی که خودش را در صحنه جنگ با بیماری دید لباس رزم و جنگ برتن کرد. مثل همیشه خنده برلب و درخشش شوق در گرمای نگاهش، هیهاتش را گفت. این بار باز هم او مربی انقلاب ما شد که میخواست آخرین درس یعنی در وصل مجاهد بودن و مجاهد جنگیدن و جاودانه شدن را به ما بیاموزد. سلاح او این بار عشق پرداختگرش بود، هنگامی که درد به او میخواست غلبه کند با شوخ طبعی همیشگیاش آن را پس میزد، با یادی از جمع خواهران و برادرانش عزم و ارادهاش را صیقل میزد.»</blockquote>
| | == درگیری و شهادت == |
| | در آبانماه ۱۳۶۰ پایگاه محل سکونت عالیه بازرگان شبانه مورد حملهی سپاه پاسداران قرار گرفت، اما او موفق شد با ایفای نقش یک مادر وحشتزده مانع ورود پاسداران به پایگاه شود. سرانجام عالیه بازرگان در ۲۶ اردیبهشت سال ۱۳۶۱، در یک درگیری مسلحانه توسط ماموران رژیم جمهوی اسلامی به رگبار گلوله بسته شد و بهشهادت رسید و لیلا فرزند ۱۱سالهی او نیز توسط ماموران دستگیر و به '''[[زندان اوین]]''' منتقل شد. ماموران لیلا را برای گرفتن اطلاعات تحت شکنجه قرار دادند و این کودک که فشار ناشی از درگیری با ماموران را تحمل کرده و پیکر خونین مادرش را نیز دیده بود، در زندان به بیماری عصبی مبتلا شد. |
|
| |
|
| غلامرضا در آخرین نقشه مسیر خود، در حالی که از بیماری رنج میکشد، نوشته بود:<blockquote>«یا علی ما مجاهدین به یمن انقلاب خواهر مریم، هیولای این دوران یعنی ایدئولوژی جنسیت را زمین زده و میخواهیم همچون خودت و خودش، بر فردیت فروبرنده مسلط و چیره شویم تا با آرمانمان نبرد و تعهدمان که بهزیر کشیدن دشمنترین دشمنانت یعنی ولایت جهل و جنایت است را با پرداخت بهای آن محقق کنیم...
| | === نامهی عالیه بازرگان به برادرش === |
| | خبر شهادت عالیه بازرگان در مشهد انعکاس وسیعی از خشم و نفرت بر علیه خمینی برانگیخت. عالیه بازرگان ۲ هفته قبل از شهادتش در نامهای به برادرش منصور بازرگان، دوران زندگی خود در پایگاههای مجاهدین را توصیف کرده و شرح کوتاهی از احساسات و وضعیت خود را در آن پایگاهها برای او شرح میدهد. او در قسمتی از این نامهاش نوشته بود: <blockquote>«برادر جان، من واقعاً افتخار میکنم که کارهای خواهران و برادران را انجام میدهم چون واقعاً اینها آیههای قرآن هستند. اینها اصحاب حضرت محمد هستند. همیشه آرزو میکردم که در زمان امام حسین باشم پهلوی حضرت زینب و الآن واقعاً خدا اینطور جور کرده که اگر سعادت داشته باشم مرتباً با اینها زندگی کنم. حال معنی زندگی واقعی را میفهمم و لذت میبرم و همیشه با خدای خود راز و نیاز میکنم، چگونه شکر این همه نعمتی را که به من عطا کرده بهجای آورم. حال خودم را خوشبخت میدانم.»<ref>[https://event.mojahedin.org/i/%DB%B2%DB%B6%D8%A7%D8%AF%D8%B1%DB%8C%D8%A8%D9%87%D8%B4%D8%AA-%DB%B1%DB%B3%DB%B6%DB%B1-%D8%B4%D9%87%D8%A7%D8%AF%D8%AA-%D9%85%D8%A7%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D8%AC%D8%A7%D9%87%D8%AF-%D8%B9%D8%A7%D9%84%DB%8C%D9%87-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D8%B1%DA%AF%D8%A7%D9%86 ۲۶ادریبهشت ۱۳۶۱ - شهادت مادر مجاهد عالیه بازرگان - سازمان مجاهدین خلق ایران]</ref></blockquote> |
|
| |
|
| از سر نیاز بهعنوان یک مجاهد خلق و یک رزمنده ارتش آزادیبخش با ثبت نام و عضویت در مؤسسان پنجم بالاترین تجدید عهد با خلق در زنجیر و آزاد کردن گردنها با سرنگونی رژیم [[روحالله خمینی|خمینی]] میکنم تا در پرتو انقلاب و وصل به خواهر مریم، با شعائر و آئینهای ایدئولوژیکی در هیأت جمع، شکاف انقلاب و تعهد را بسته و رزمنده و مجاهد خلقی انضباط پذیر و فرمان پذیر باشم...
| |
|
| |
| یا علی، پرچمداران حقیقی راه تو، برادر مسعود و خواهر مریم همانند خودت، در این دوران همان ابتلائات و آزمایشات خودت را پشت سرگذاشته واز حق و حقوق مردم ایران ذرهای کوتاه نیامدهاند و ۴۲سال است که در دفاع از اصول و ارزشها د ر کنار تو ایستادهاند. از تو میخواهم و استدعا میکنم برادر مسعود و خواهر مریم که شاخص و الگوهای نقشهمسیر ترسیم شده تو هستند را در کنف حمایت خودت در مقابل توطئههای دشمن بگیر و به آنها نصرت و یاری برسان و به من و همه مجاهدین کمک کن که همواره در انتخاب همچون خودش، تا به آخر ثابت قدم و با آرمانم حرکت کنم تا مجاهد بمانم، مجاهد بجنگم و مجاهد بمیرم.
| |
|
| |
| مجاهد خلق شورشگر از یگان ۳۱۳ حاضر حاضر حاضر»</blockquote>
| |
|
| |
| === پیام تسلیت مریم رجوی ===
| |
| خانم [[مریم رجوی]] رئیسجمهور برگزیده [[شورای ملی مقاومت ایران]]، در پیام تسلیتی نوشت:<blockquote>«مجاهد خلق غلامرضا مسعودی گوهری بیبدیل از نسل میتوان و باید
| |
|
| |
| پرواز رستگاری مجاهد صدیق غلامرضا مسعودی را که از نوجوانی و از قیامهای مردمی علیه دیکتاتوری سلطنتی و در تمامی دوران سلطه ارتجاع و استبداد دینی فرزند پاکباز خلق قهرمان بود و با سرفرازی به عهد و پیمانش با خدا و خلق وفا کرد، به بستگان و یاران مجاهدش بهویژه همرزمانش در [[اشرف ۳|اشرف۳]] تسلیت میگویم.
| |
|
| |
| این فرزند دلاور مردم تهران و محله سیدخندان درباره انتخاب راه و آرمان مجاهدت برای آزادی مردم ایران نوشته بود: «انتخابم رنج و سختی و بهتبع آن حلاوت و شیرینی مبارزه در مسیر سرنگونی و پاسخ به درد گرسنگان و گورخوابها و اسیران در میهن بهغارت رفته است».
| |
|
| |
| غلامرضا که بهراستی غمخوار محرومان و خلق قهرمان بود، در کسوت یک مجاهد خلق و در نبردهای ایدئولوژیک هم زبانزد یاران و همرزمانش بود؛ الگویی از مجاهدی شوریده بر ایدئولوژیهای ارتجاعی و استثماری که قفلکننده انرژیهای انسانی در نبرد برای رهاییاند.
| |
|
| |
| او با ایمان به نبرد و پیروزی بر استبداد مذهبی حاکم در آخرین نقشه مسیرش در رمضان ۱۴۰۰ نوشت: یا علی، اگر تو هم به سنت رایج تن میدادی و در پی کرسی خلافت از اصول و آرمانت ذرهیی کوتاه میآمدی دیگر در این دوران چه چیز باقی میماند تا بتوانیم با دیکتاتورهایی که به نام اسلام قدرت را به دست گرفتهاند، نبرد کنیم و با چه شاخصی میشد حق را از باطل تشخیص داد.
| |
|
| |
| گوهری بیبدیل از نسل مسعود که اینچنین با خدا و خلق و راهبر آرمانیش پیمان بسته بود: با عهد و پیمانی آرمانی و قلبی در مداری متکامل با شورانگیزترین نام یعنی [[مسعود رجوی]]، تا آخر ثابتقدم و با آرمانم حرکت میکنم و مجاهد میمانم، مجاهد میجنگم و مجاهد میمیرم.
| |
|
| |
| سلام بر غلامرضای صدیق و قهرمان که اگر چه در اوج سرفرازی ما را ترک کرد، اما ارزشهای مجاهدی و سرشاری و شورشگری او در خیزشهای فزاینده زحمتکشان و محرومان، در رزم آتشین کانونهای شورشی و در عزم و اراده توفنده یاران مجاهدش تا روز پیروزی پایدار و خروشان است.»</blockquote>
| |
| == جایگاه و یادمان ==
| |
| غلامرضا مسعودی با راهنمایی و آموزش جوانان در تبعید، به تربیت نسل جدیدی از مبارزان کمک کرد و با انتقال دانش نظامی و روحیه مقاومت، پایههای جنبش را در خارج از کشور استحکام بخشید. حضور او در عملیاتهای نظامی در ارتش آزدیبخش او را به یکی از سربازان بیادعای آزادی تبدیل کرد. زندگی او، که از حرفه مهندسی تا میدان جنگ و سپس غربت را در بر گرفت، او را به نمادی از فداکاری بدل ساخت. او با گذشتن از همه چیز، از جمله امنیت شخصی و زندگی خانوادگی، نشان داد که برای آزادی مردم ایران، حاضر به هر رنجی است. پس از درگذشت، در میان یارانش ماندگار شد.<ref>[https://news.mojahedin.org/i/%D9%85%D8%AC%D8%A7%D9%87%D8%AF-%D9%BE%D8%A7%DA%A9%D8%A8%D8%A7%D8%B2-%D8%BA%D9%84%D8%A7%D9%85%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D9%85%D8%B3%D8%B9%D9%88%D8%AF%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D8%AC%D8%A7%D9%88%D8%AF%D8%A7%D9%86%D9%87-%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%BA%D9%87%D8%A7-%D9%BE%DB%8C%D9%88%D8%B3%D8%AA مجاهد پاکباز غلامرضا مسعودی بهجاودانهفروغها پیوست - سازمان مجاهدین خلق ایران]</ref>
| |
| == منابع: == | | == منابع: == |