کاربر:Javad/صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۱۶۱ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{جعبه اطلاعات سیاست‌مدار
'''نهیلیسم یا پوچ گرایی'''
| نام              = محمدرضا سعادتی
| تصویر            = [[پرونده:محمد رضا سعادتی.JPG|جایگزین= محمد رضا سعادتی|بندانگشتی| محمد رضا سعادتی|320x320پیکسل|وسط]]
| معروف به        = محمدرضا سعادتی
| زادروز          = ۱۳۲۱
| شهر تولد        = شیراز
| کشور تولد        = ایران
| تاریخ مرگ        = ۴ مرداد ۱۳۶۰
| شهر مرگ          = زندان اوین - تهران
| کشور مرگ        = ایران
| فرزندان          =
| تحصیلات          = مهندس برق فارغ‌التحصیل از دانشگاه تهران
| دین              = اسلام
| حزب سیاسی        = سازمان مجاهدین خلق ایران
| سمت              = از اعضاء کادر مرکزی سازمان مجاهدین خلق ایران
| فعالیت‌ها        = عضویت در سازمان مجاهدین در دوران شاه و دستگیری و محکوم به ابد و ۶ سال زندان - آزادی در سال ۱۳۵۷ - دستگیری مجدد ۳ ماه بعد
}}


'''محمد رضا سعادتی''' (زاده ۱۳۲۳شیرازـ تیرباران ۱۳۶۰تهران) محمدرضا سعادتی همرزم [[مهدی رضایی]] و از اعضای برجسته [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] بود. او در سال ۱۳۵۱در جریان دستگیری مهدی رضایی دستگیر و زندانی شد. محمد رضا سعادتی پس از گذراندن ۶ سال زندان، همراه با آخرین گروه از زندانیان سیاسی از زندان آزاد شد. هنوز سه ماه از آزادی وی نگذشته بود که در روز ۵ اردیبهشت سال ۱۳۵۸ و به دستور [[روح‌الله خمینی|خمینی]]، توسط ماشاءالله قصاب مجددا دستگیر و به زندان بازگردانده شد. اتهام محمد رضا سعادتی پس از انقلاب، جاسوسی برای شوروی بود. اتهامی که هیچ سندی علیه وی وجود نداشت و تعجب همگان را برانگیخت. ابتدا با این دستگیری محمد رضا سعادتی در پاییز سال ۱۳۵۹، به ۱۰سال زندان محکوم شد . اما پس از پرونده سازیهای مختلف و مرتبط کردن قتل کچویی در زندان،با تشکیل دادگاهی به ریاست موسوی تبریزی و با تقلاهای زیاد [[اسدالله لاجوردی]]، دادستان وقت علیرغم مخالفتهای بسیار، سرانجام در ۴ مرداد ۱۳۶۰، لاجوردی به دستور خمینی، سعادتی را بدون هیچ توضیح و هیج مجوز قانونی در شکنجه‌گاه اوین تیرباران کرد. بعد از گذشت مدتی وصیت نامه ای جعل شده به نام او نوشتند و منتشر کردند که آن وصیت نامه برای بسیاری که محمد رضا سعادتی را می‌شناختند ارتباط اعدام او و دشمنی و اختلافی که خمینی و لاجوردی نسبت به سازمان وجود داشت ساختگی بودن اتهام  او را محرز می دانستند <ref>[https://library.besoyepirozi.com/resistance-events/41583-2018-08-05-14-09-54 محمد رضا سعادتی زندانی ۲ نظام سایت بسوی پیروزی]</ref><ref>[http://wwwbahayazadi.blogspot.com/2016/07/blog-post_71.html شهادت محمد رضا سعادتی وبسایت بهای آزادی]</ref><ref>[http://www.hamneshinbahar.net/article.php?text_id=171 محمد رضا سعادتی و وصیت نامه اش وبسایت همنشین بهار]</ref>! 
نیهیلیسم که در میانه قرن نوزدهم برای اولین‌بار در روسیه به صورت عمومی مطرح شد، مکتبی در ابتدا فکری و در ادامه سیاسی بود که با ویرانی های جنگ جهانی دوم توسعه ی بیشتری پیدا کرد. جنبش نیهیلیسم چیست وچگونه به وجود آمده است؟ نیهیلیسم یا هیچ‌گرایی مکتبی فلسفی است که در قرن ۱۹ در روسیه شکل گرفته است. این مکتب که در واقع با نفی هرگونه بنیان معرفتی و معیار اخلاقی شناخته می‌شود، ارتباط نزدیکی با شکاکیت دارد. امروزه نیهیلیسم در شاخه‌های متفاوت و با رویکرد‌های متفاوتی ازجمله نیهیلیسم معرفت شناختی و نیهیلیسم هستی شناختی پیگیری می‌شود. جنبش نیهیلیسم و به طور کلی این مفهوم، شباهت‌هایی با مکاتب اگزیستانسالیسم و ابسوردیسم دارد.


== زندگی محمد رضا سعادتی ==
مکتب نیهیلیسم در قرن نوزدهم برای اولین‌بار در روسیه شکل گرفت. این مکتب غیر از جنبه مفهومی و فلسفی، شاخه‌ای سیاسی نیز داشت که با جنگ جهانی دوم توسعه یافت. ایده اصلی این مکتب در واقع نفی ارزش‌های بنیادین معرفتی و اخلاقی و همچنین نفی هدفمندی زندگی انسان است. از متفکران اصلی این مکتب می‌توان به نیچه، آلبرکامو و همچنین صادق هدایت در ایران اشاره کرد.
[[پرونده:عکس جدیدی از محمد رضا سعادتی.jpg|جایگزین=دوران جوانی محمد رضا سعادتی|بندانگشتی|دوران جوانی محمد رضا سعادتی|274x274پیکسل]]
محمد رضا سعادتی فارغ التحصیل رشته مهندسی برق از دانشکده فنی دانشگاه تهران بود. وی از دوستان ناصر صادق از اعضای مرکزیت مجاهدین بود.محمدرضا سعادتی توسط مهدی رضایی به عضویت سازمان مجاهدین درآمد. دوستانش، اسماعیل معین عراقی و محمد هادی فاضلی که در گروه سیاهکل بودند توسط رژیم شاه تیرباران شدند. اعدام دوستانش در روحیه مبارزاتی اش تا ثیر زیادی گذاشت و باعث شد وی مبارزه با رژیم شاه را انتخاب و به عضویت مجاهدین در آید. ساواک در ضربه اول شهریور ۱۳۵۰ به سازمان مجاهدین خلق موفق به دستگیری سعادتی نشد. اما در پی دستگیری مهدی رضایی در اردیبهشت ۱۳۵۱ وی نیز دستگیر و به حبس ابد محکوم شد. محمد رضا سعادتی روز ۲۲ آبان ۱۳۵۷ از زندان شاه آزاد شد.<ref>[http://www.hamneshinbahar.net/article.php?text_id=171 پرونده محمد رضا سعادتی]</ref>


== دستگیری مجدد سعادتی  ==
نهیلیسم؛ تاریخچه و نظریه پردازان آن
هنوز ۳ ماه از آزادی محمد رضا سعادتی و انقلاب ۵۷ نگذشته بود وی به اتهام جاسوسی برای اتحاد جماهیر شوروی روانه زندان شد. دستگیری سعادتی درست در شبی صورت گرفت، که مسعود رجوی و [[موسی خیابانی]] و دیگر مسئولان مجاهدین در قم با خمینی ملاقات داشتند.<ref>[https://library.besoyepirozi.com/resistance-events/41583-2018-08-05-14-09-54 محمد رضا سعادتی زندانی دو نظام سایت بسوی پیروزی]</ref> محمد رضا سعادتی اولین زندانی سیاسی پس از انقلاب بود که در روز ۱۱ اردیبهشت ۵۸ توسط کمیته مستقر در سفارت آمریکا به سرکردگی ماشاءالله قصاب دستگیر و روانه زندان اوین شد. بدین ترتیب اولین کسی که به اتهام جاسوسی در جمهوری اسلامی ایران بازداشت و اعدام شد سید محمدرضا سعادتی از چهره‌های شاخص سازمان مجاهدین خلق بود.<ref>نشریه مجاهد ویژه محمد رضا سعادتی</ref>


در ۶ تیر ۱۳۵۸ جمعی از مادران و خانواده‌های سازمان مجاهدین خلق تحصن خود را برای آزادی سعادتی آغاز کردند و همزمان محمد رضا سعادتی نیز در زندان دست به اعتصاب غذا زد که ۴۰ روز ادامه داشت و در این مدت نیز ۱۲۰ سازمان و انجمن و شخصیتهای سیاسی و فرهنگی و تشکلهای مختلف خواستار آزادی محمدرضا سعادتی شدند. آیت الله طالقانی گفت: «جریان سعادتی اصلاً جاسوسی نیست. نمی‌دانم چرا در ایران همیشه جاسوسهای روسیه را می‌گیرند نه جاسوسهای آمریکا را». در همین حین کمیته‌های مختلفی در کشورهای جهان تشکیل شد و سازمانهای مدافع حقوق بشر و شخصیتهای سیاسی و پارلمانی برای دفاع از سعادتی بیانیه دادند. در پی این فعالیتها حکومت مجبور شد به پزشکی قانونی اجازه معاینه سعادتی را بدهد و پزشکی قانونی نیز اعمال شکنجه بر سعادتی را تأیید کرد. سعادتی سرانجام پس از ۴۵ روز اعتصاب غذا و سه ماه بی‌خبری و تنهایی مطلق با دخالت [[سید محمود طالقانی|آیت الله طالقانی]] به اعتصاب غذای خود پایان داد.<ref>[https://event.mojahedin.org/i/events/142 محمد رضا سعادتی، سایت مجاهد]</ref><ref>[https://www.radiozamaneh.com/233359 از قزل قلعه تا اوین، سایت رادیو زمانه]</ref>
جنبش نیهیلیسم چیست وچگونه به وجود آمده است؟ نیهیلیسم یا هیچ‌گرایی مکتبی فلسفی است که در قرن ۱۹ در روسیه شکل گرفته است. این مکتب که در واقع با نفی هرگونه بنیان معرفتی و معیار اخلاقی شناخته می‌شود، ارتباط نزدیکی با شکاکیت دارد. امروزه نیهیلیسم در شاخه‌های متفاوت و با رویکرد‌های متفاوتی ازجمله نیهیلیسم معرفت شناختی و نیهیلیسم هستی شناختی پیگیری می‌شود. جنبش نیهیلیسم و به طور کلی این مفهوم، شباهت‌هایی با مکاتب اگزیستانسالیسم و ابسوردیسم دارد. این نوشته به دنبال آن است که مکتب نیهیلیسم، شاخصه‌ها و تاریخچه آن را مرور کند.


=== ماجرای دستگیری سعادتی از قول وکیل مدافع عبدالکریم لاهیجی ===
واژه‌شناسی نیهیلیسم
[[پرونده:محمد رضا سعادتی عضو سازمان مجاهدین خلق ایران.jpeg|جایگزین=محمد رضا سعادتی عضو سازمان مجاهدین خلق ایران|بندانگشتی|محمد رضا سعادتی عضو سازمان مجاهدین خلق ایران|270x270پیکسل]]
<blockquote>«من در آن روزها برای شرکت در کنفرانسی که جمعیت بین‌المللی حقوقدانان دموکرات دربارهٔ ناپدید شدگان در آرژانتین و شیلی در یکی از سالن‌های سنای فرانسه ترتیب داده بود، در پاریس به سر می‌بردم. خبر بازداشت سعادتی را در روزنامه‌ها خواندم. پس از بازگشت به تهران، با خبر شدم که سازمان مجاهدین خلق طی نامه‌ای از من خواسته‌اند که وکالت سعادتی را بپذیرم و در غیاب من از منزل آقای طالقانی هم چند بار تلفن کرده‌اند که با ایشان تماس بگیرم.</blockquote><blockquote>آقای طالقانی در جریان دیداری که داشتیم می‌گفت که دربارهٔ سعادتی با هاشمی رفسنجانی و موسوی اردبیلی صحبت کرده و آنان آزادی او را مشروط به پذیرش دو شرط زیر از سوی سازمان مجاهدین کرده‌اند:</blockquote><blockquote>۱- مجاهدین اسلحه‌ها و پول‌هایی را که در جریان تصرف مراکز نظامی و دولتی از جمله بنیاد [[سلطنت پهلوی|پهلوی]] به دست آورده‌اند، مسترد کنند.</blockquote><blockquote>۲- مجاهدین به صورت علنی و رسمی حاکمیت جمهوری اسلامی و شورای انقلاب را بپذیرند.</blockquote><blockquote>آقای طالقانی می‌پنداشت که دخالت من در این پرونده ممکن است به نوعی میانجی‌گری بیانجامد و قضیه فیصله یابد».<ref>[https://www.radiozamaneh.com/233359 از قزل قلعه تا اوین، سایت رادیو زمانه]</ref></blockquote>بار اول که عبد الکریم لاهیجی به عنوان وکیل مدافع محمد رضا سعادتی، به زندان اوین برای ملاقات رفته بود اجازه ملاقات با سعادتی را ندادند و او نیز موضوع را به روزنامه‌ها کشاند که فردای آن روز آذری قمی دادستان کل با او تماس گرفت و گفت نگهبان، تو را نشناخته به همین دلیل فردا برای ملاقات به زندان اوین برو که لاهیجی فردای همان روز موفق به دیدار سعادتی در زندان شد.


'''واکنش‌ها به دستگیری'''[[پرونده:سعادتی در حال نشان دادن آثار شکنجه در دادگاه.JPG|جایگزین=سعادتی در حال نشان دادن آثار شکنجه در دادگاه|بندانگشتی|'''سعادتی در حال نشان دادن آثار شکنجه در دادگاه'''|300x300پیکسل]]از ۲۵ خرداد ۵۸ تا ۹ تیرماه آن سال سازمان مجاهدین بیش از ۷ اطلاعیه در حمایت از وی صادر نمود و نوشت که محمدرضا سعادتی تحت شکنجه است.
اصطلاح "نیهیلیسم" برگرفته از واژه لاتین "nihil" به معنای هیچ، معادل واژه‌ی فرانسوی "rein" و واژه انگلیسی "nothing" است. اما این واژه در زبان فارسی معادل‌های متفاوتی از جمله "هیچ‌انگاری"، "پوچ‌گرایی"، "نیست‌گرایی" یا "بی‌معنی‌انگاری" دارد.


خانواده‌های هوادار مجاهدین به سرپرستی خانواده [[حاج خلیل رضایی|رضایی]] و [[علی اصغر بدیع زادگان|بدیع زادگان]] تحصنی را در مقابل وزارت دادگستری ترتیب دادند و خواستار آزادی سعادتی شدند. این تحصن تنها زمانی خاتمه یافت که آیت‌الله سید محمود علایی طالقانی اطمینان داد سعادتی بزودی آزاد خواهد شد.
'''تاریخچه مکتب نیهیلیسم'''


در تیرماه ۵۸ اطلاعیه‌ای با امضای ۴۲ تن از شاعران و نویسندگان چپگرا از جمله [[احمد شاملو]]، سیمین بهبهانی، گلی ترقی و… منتشر شد و سعادتی را «گروگان آزادی در چنبره تهمت‌ها و افتراهای مرموز» خواندند و خواهان آزادی او شدند.
استفاده از لغت nihil را برای اولین‌بار می‌توان به صاحبان کلیسا در جریان حمله به شکاکیت کلاسیک نسبت داد، اما نیهیلیسم به عنوان یک اصطلاح فلسفی که بعد‌ها به عنوان یک مکتب شناخته شد، ابتدا در متن نامه‌ای از هرمان یاکوبی (ایده‌آلیست پساکانتی) به فیشته در سال ۱۷۹۹ به کار رفته است. همچنین شهرت این اصطلاح و استفاده عمومی از آن را باید ابداع '''ایوان تورگینیف'''، رمان نویس روس بدانیم. او از این واژه در توصیف شخصیت "بازاروف" در رمان "پدران و پسران" برای اولین‌بار در سطح غیر تخصصی بهره جست.


==== جلسات دادگاه ====
'''نیهیلیسم فلسفی را می‌توان به طور عمده به دو شاخه تقسیم کرد''':
برای محمد رضا سعادتی ۹ جلسه دادگاه تشکیل دادند آخرین جلسهٔ محاکمهٔ سعادتی به ریاست موسوی تبریزی نمایندهٔ مجلس از تبریز صبح روز جمعه۱۳/آبان/۵۹ شروع شد.


این جلسه صبح و عصر ادامه یافت البته لاجوردی هم در پایان جلسه ماقبل آخر (پنج شنبه) چنین وعده داده بود که فردا محاکمه را تمام خواهیم کرد، حتی اگر لازم باشد از ۸ صبح تا ۸ شب هم جلسه خواهیم گذاشت!
نیهیلیسم معرفت‌ شناختی


بدین ترتیب محاکمهٔ سعادتی در دادگاه بدون تماشاچی و بدون وکیل که در نوع خود نمونه و منحصر به فرد بود. در روز تعطیل، صبح و عصر ادامه پیدا کرد.
نیهیلیسم وجود شناختی


سعادتی همان گونه که در جلسات اول دادگاه گفته بود علی‌رغم کوشش دادستانی برای به ابتذال کشیدن موضوع، در انتهای این جلسه به آخرین دفاع خویش پرداخت.
متفکرانی که معتقد به وجه معرفت شناختی آنند، وجود هرگونه معرفت و بنیان شناختی را منکرند؛ اما در مقابل وجه هستی شناختی نیهیلیسم به یک اعتبار، اساسا جهان خارج و وجود هر چیزی بیرون از ذهن را منکر می‌شود. (تقریبا نزدیک به همان چیزی که می‌توان به برخی ایده آلیست‌های افراطی همانند بارکلی نسبت داد.)


== دفاعیات محمد رضا سعادتی در آخرین دادگاه ==
نیهیلیسم سیاسی‌اجتماعی
محمدرضا سعادتی دردفاعیاتش درآخرین دادگاه خود گفت :


«من قضاوت را به عهدهٔ آنهائی که من را می‌شناسند می‌گذارم و همان‌ها هستند که حقیقت را بالاخره اگر اثبات شدنی باشد اثبات می‌کنند.»
در کنار این تقسیم‌ها گونه دیگری از نیهیلیسم همواره در ساحت عمومی جامعه بروز و ظهور بیشتری داشته‌ است. این شاخه که آن را می‌توان نیهیلیسم سیاسی‌اجتماعی نامید که از سال ۱۸۶۰ تا حوالی انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ در صحنه سیاست روسیه روی کار بوده‌ است. آنچه را که می‌توان شاخصه اصلی این مکتب در جهت سیاسی آن بدانیم، به چالش کشیدن قدرت کلیسا با رد کردن ماهیت دوگانه انسان مشتمل بر روح و بدن و همچنین از طرف دیگر قدرت‌های سکولار با نفی حقوق الهی حاکمان است. به بیان دقیق‌تر این گروه که بعد‌ها دست به ترور و خراب کاری و آشوب نیز زدند، در راه به رسمیت شناخته‌شدن آزادی‌های فردی با هرگونه قدرت و نظام اجتماعی از جمله حکومت، کلیسا و خانواده به مبارزه پرداختند.


آخرین دفاع سعادتی
'''ویژگی اصلی نیهیلیسم'''


بسم الله الرحمن الرحیم
ایده اصلی


ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین.
نیهیلیسم را در بادی امر باید بیشتر یک احساس و نه یک فلسفه‌ی تام و کامل دانست. اهمیت این نکته در آن است که شاید اصلی‌ترین مدعای نیهیلیست‌ها رد هرگونه فلسفه و معرفت علمیست. نیهیلیسم با اعتقاد به بی‌پایه و اساس‌بودن چیز‌ها و همچنین تببین بی‌ارتباطی آن‌ها سعی در القای نوعی شکاکیت مدرن را دارد. همچنین باید نقش بدبینی را به عنوان چاشنی این رویکرد لحاظ کرد. چنان که آرتور شوپنهاور، معروف به فیلسوف بدبین در جایی می‌گوید: ما موجوداتی بی‌معنا هستیم.


خدمت هم‌میهنان عزیزم و دادگاه
مولفه‌ها


من اول مختصری در مورد بازداشتم و بازجوئی‌های اولیه و اصالتش به طور خلاصه صحبت می‌کنم:
به طور کلی برای هرگونه رویکرد نیهیلیستی مولفه‌هایی از جمله نداشتن هدف اجتماعی، شکاکیت افراطی، بی‌اعتنایی به جهان، بی‌اعتقادی به هدف‌دار بودن دنیا، خود فراموشی، نفرت‌داشتن از حیات اجتماعی‌فرهنگی، اظهار عجز درباره توانایی ذهن آدمی و .. را می‌توان نام برد.


من به هیچ وجه مطابق حکم دادستانی بازداشت نشدم که قبلاً هم این روشن شد. من را به خانهٔ امن پشت سفارت آمریکا بردند و توسط افراد مستقر در سفارت آمریکا تحت سرپرستی حاج ماشاءالله شکنجه شدم و بازجوئی‌های اولیه من در آن خانه صورت گرفت. من استنباطی که از دستگیر کنندگان داشتم در آن شرایط با توجه به تمام قرائن و شواهدی که نشان می‌داد این بود که اینها افراد سیا و ساواک هستند و لذا بازجوئی‌های اولیهٔ من هم تحت آن شرایط روحی، به اضافهٔ اعمال فشار و شکنجهٔ جسمانی صورت گرفته. آن بازجوئی‌ها برای انحراف آنها از دسترسی به اطلاعاتی از درون سازمان یا مسائل جنبش چاره‌ای جز پیش گرفتن چنین شیوه‌ای نداشتم که مسائلی مطرح بکنم. حالا این دادگاه بیشترین استناد را بر آن مسائل می‌کند من در اینجا فقط به این اشاره می‌کنم که اگر می‌دانستم تحت اسارت افراد کمیته هستم با توجه به این که می‌دانستم بعداً در اختیار مقامات دادسرا و مقامات رسمی قرار می‌گیرم هیچ وقت به آن صورت خودم را یک فرد معمولی که تازه در رابطه با سازمان قرار گرفته معرفی نمی‌کردم چرا که بعداً دروغ بودن آن روشن می‌شد و آن وقت می‌بایستی جوابگو باشم که چرا این‌گونه گفتم؛ بنابراین مشخص می‌کندکه من در چه شرایطی بازجوئی اولیه را پس دادم.
'''شروع یک ایده نهیلیستی'''
[[پرونده:سعادتی در دادگاه.JPG|جایگزین=محاکمه محمد رضا سعادتی در دادگاه|بندانگشتی|جلسه محاکمه محمد رضا سعادتی|300x300پیکسل]]
بعد از ۵ روز من را تحویل دادستانی می‌دهند و در آنجا تحقیقات دوم صورت می‌گیرد و آن بازپرسی که تحقیقات دوم را انجام می‌داد زیاد اصرار می‌کرد، علاقه داشت که تناقضی با اوراق اولیه نداشته باشد یا پرونده به سوی حل و آزادی من برود و مسألهٔ پیچیده‌ای ایجاد نشود و بنابراین یک سری مسائل منجمله همین که من چند مرتبه فلانی را ملاقات کردم یا این که در کجا ابتدا آن را ملاقات کردم علی‌رغم این که من ابتدا حتی کتبی هم نوشتم و خود آقای بازپرس هم خواند، که اگر اینجا بود الان شهادت می‌داد ولی باز پاره شد؛ و بنا شد که تناقضی نباشد که من به این صورت نوشتم، این که مطرح کردم من چوب ساده‌اندیشی را می‌خوردم به این استتنباطی است که مطرح شده بلکه من این فکر را نمی‌کردم؛ که این پرونده به مسیری کشیده بشود که حتی روی کلمات وروی فواصل کلمات من حساسیت و دقت نشان داده بشود.


تحقیقات سوم که از من صورت گرفت اساساً بعد از این بود که با توجه به شنیدن صحبت‌های من در مورد دستگیری و ماجرای بازجوئی‌های اولیه و دوم که شرح مفصلش را دادم از طرف اعضای شورای ا نقلاب به ملاقات من آمدند و قرار بر این شد که بازجوئی سومی هم صورت بگیرد و فلسفهٔ این بازجوئی این بود که بازجوئی‌های اول و دوم به این دلایل که من گفتم اصالتی نداشت.
درباره شروع یک ایده نیهیلیستی و در ادامه آن یک مکتب، می‌توان نوعی سرخوردگی و وازدگی از نظم و نظام اجتماعی را مشاهده کرد. این وازدگی عموما منجر به ناتوانی در هضم یا پذیرش ارزش‌ها و در نهایت انکار آن ارزش‌ها می‌شود، به طوری که مثلا در ابتدا عصیان و هجمه مکاتب نوظهوری در ضدیت با هر نگرشی (مثلا ضد هنر) را در برمی‌گیرد. همین رویکرد و به طور کلی‌تر، رویکرد اومانیستی (انسان‌گرایانه)، در مقابل مدرنیته و پیدایش ماشین و ابزاری‌شدن زندگی غربی مسئله‌ای تحت عنوان "بازگشت انسان به خود" را مطرح می‌کند.


بعد از آن هم پزشکی قانونی از من عیادت کرد که البته در حال اعتصاب غذا بودم و علائم شکنجه را بر روی پاهای من گزارش کردند که گزارش پزشکی قانونی باید روی پرونده هم باشد؛ و توی کتابها هم هست (کتاب مورد اشاره سعادتی، کتاب «مجاهد اسیر محمدرضا سعادتی، زندانی دو نظام» است که توسط سازمان مجاهدین منتشر شده‌است) که حتماً دادگاه هم در جریانش قرار گرفته‌است.
نیچه و نیهیلیسم


ولی این پرونده فعلاً ماجرایش به اینجا کشیده شد که در این دادگاه و به این صورت مطرح شود.
نیچه در کتاب اراده‌ی معطوف به قدرت (will too power) با ذکر این جمله که نیهیلیسم دم در ایستاده است، از فاجعه‌ای عظیم در دو سده آینده سخن می‌گوید که آن همان نیهیلیسم است. او علل گرایش به نیهیلیسم را نه فساد و مشکلات اجتماعی بلکه شک در ارزش‌های اخلاقی با افول مسیحیت می‌داند، اما فلسفه نیچه با نیهیلیسم تمام نمی‌شود. او اگر چه پیامبر ظهور نیهیلیسم در تمامی وجوه زندگی انسان بود، نیهیلیسم را مقدمه‌ای برای طرحی نو می‌دانست. او معتقد بود که تا زمانی که انسان طعم نیهیلیسم را نچشد متوجه ارزش این ارزش‌های اخلاقی نشده و نمی‌تواند به ارزش‌های جدیدی متعهد شود. اینجاست که نیچه با به کارگیری اصطلاح باز ارزش گذاری ارزش‌ها (revaluation of all values) سعی در ایجاد طرحی نو دارد.


از نظر من سرقتی که از پرونده مقربی صورت گرفته کار خود عوامل سیا در ایران هست و از نظر من سرقت کنندگان همان‌هائی هستند که برای من چنین سرنوشتی را تدارک دیده‌اند؛ و بالطبع برای سازمان.
نیهیلیسم در ایران


ممکن است یک سری مسائل الان روشن نباشد و در دست من مدارکی موجود نباشد؛ ولی بالاخره آینده خیلی چیزها را روشن خواهد کرد و بالاخره رو خواهد شد که سرقت کنندگان چه کسانی بودند و تعقیب کنندگان سازمان و توطئه کنندگان چه کسانی بودند.
'''صادق هدایت''' را بی‌گمان باید شناخته شده‌ترین نویسنده ایرانی منسوب به نیهیلیسم دانست. در مورد جهان‌بینی صادق هدایت و ارتباط آن با نیهیلیسم دو دیدگاه عمده وجود دارد:


انگیزهٔ من همان‌طور که در اعلامیهٔ سازمان چه آنهائی که الان داده شده و چه آنهائی که از همان ابتدا و آغاز این ماجرا مطرح شد و چه توضیحاتی که همان ابتدا سازمان به شورای انقلاب داد روشن و مشخص است که تنها و تنها به خاطر کشف رد یا، شبکه‌ها، عوامل، شیوه‌ها و نحوهٔ توطئه‌های سیا و بقایای ساواک در ایران علیه انقلاب و مردم بود و هیچ انگیزهٔ خاص دیگری مطرح نبوده.
عده‌ای معتقدند زندگی انسان در نگاه صادق هدایت بی‌معنا، پوچ و خالی از هرگونه هدف معقولی است. با پذیرش این دیدگاه اساسا باید صادق هدایت را یک نیهیلیست بدانیم.


تاریخچهٔ سازمان در این مدت روشن ومشخص است همین‌طور که بعد از دستگیری من نمونه‌هائی از فعالیت و تلاش سازمان، و خبرهائی را که به طور رسمی ومشخص به عرض دفتر امام یا شورای انقلاب یا ا خیرا به ریاست جمهوری رسانده‌اند. اینها روشن و مشخص است. فعالیت من هم نهایتاً چیزی غیر از رسیدن به چنین اطلاعاتی نبوده، اطلاعاتی که در نهایت عملکردی جز بقای جمهوری اسلامی نداشته و فعالیت‌های سازمان هم از این به بعد نخواهد داشت. آقای موسوی تبریزی می‌گویند ممکن است مدارک آن نزد ایشان باشد که اگر نبود من گوشه‌هائی از این فعالیت را بعداً به عرض هم‌میهنان و دادگاه می‌رسانم.
عده‌ای دیگر اما معتقدند هدایت زندگی را پوچ و عبث نمی‌دانست، بلکه او زندگی زمانه‌اش را و شرایط اجتماعی/ فرهنگی/ سیاسی زمانه‌اش را ناامیدکننده و بیهوده می‌دانست که دست به خودکشی زده است. عبدالعلی دستغیب در کتاب "نقد آثار صادق هدایت" مفصلا و با ذکر شاهد مثال از این دیدگاه دفاع می‌کند.


'''من صحبتی هم با مردم میهنمان دارم'''.[[پرونده:Zimg 033 31.jpg|جایگزین=دادگاه محمد رضا سعادتی به ریاست موسوی تبریزی|بندانگشتی|دادگاه محمد رضا سعادتی به ریاست موسوی تبریزی|307x307پیکسل]]می‌خواهم بگویم فکر نکنند که من طی این مدتی که به این دادگاه آورده شدم به دور از مسائل و دردهای آنها بودم، دادگاه را هم من تشکیل ندادم و وقتش را خود دادگاه و دادسرا انتخاب کرده.
به هر رو می‌توان صادق هدایت را از جمله نویسندگان ایرانی دانست که تحت تاثیر نویسندگان خارجی مثل فرانتس کافکا و آلبرکامو درگیر اندیشه‌های نیهیلیستی شده اند.


من می‌دانم که بسیاری از هم‌میهنان عزیزم الان و در این ماه عزیز بر مزار شهدای خودشان نشسته‌اند.
ابسوردیسم


بسیاری از هم‌میهنان، عزیزانشان درجبهه‌اند و به فکر آنها هستند.
واژه ابسورد نیز معادلی برای پوچی و هیچ‌انگاری است. این واژه همچنان قرابتی معنایی با ناهنجار، نامتناسب و نامطبوع دارد. پوچی در ابسوردیسم از این ناهماهنگی به دست می‌آید که انسان در جست‌و‌جوی معنا و هدف زندگی است و جهان سراسر بی‌معناست. آلبرکامو در کتاب اسطوره‌ی سیزیف می‌گوید: ابسورد همان‌قدر که به انسان مربوط است به جهان نیز مربوط است. اگر اساس این جهان ابسورد باشد، تنها یک مسئله جدی فلسفی وجود دارد و آن خودکشی است.
 
بسیاری از هم‌میهنان، در زیر یورش ارتش عراق خانه و کاشانهٔ خودشان را از دست داده و از شهر و دیار خودشان آواره شده‌اند. تمام مردم ایران آنهائی که به این میهن، به این وطن، به این انقلاب و به سرنوشت آن عشق می‌ورزند در زیر ضربات ناشی از توطئه‌های امپریالیست‌ها زندگی می‌کنند. مطمئن باشید من جدای از دردها و سرنوشت شما هم‌میهنان عزیز نیستم و اگر اینجا آمدم و مسائلی مطرح کردم، صحبت‌هائی کردم و صحبت‌ها و مسائلی را هم مطرح نکردم این هم باز در همین رابطه بوده که چیزی جز سرنوشت شما مردم و عشق به خدا و مکتبی که به خاطر آن زندان رفتم، شکنجه دیدم و فکر می‌کنم و اساساً زندگی می‌کنم چیزی به جز اینها نیست.
 
در اینجا آقای دادستان سعی کرد و کلا تلاش کردند که من را به ابتذال بکشانند یعنی شیوه‌ای را پیش کشیدند و به اصطلاح طوری برخورد کردند که نوعی تنفر و نفرت علیه شخص من و بالطبع علیه سازمان ایجاد بشود.
 
ولی خب من برخورد متقابل نمی‌کنم و کلا قضاوت را به عهدهٔ آنهائی که من را می‌شناسند می‌گذارم و همان‌ها هستند که حقیقت را بالاخره اگر اثبات شدنی است اثبات می‌کنند.
 
حتماً در جریان بودید که من در اینجا، در دادگاه به نوعی ناراحت شدم و این حتماً از چهره و برخورد و قیافهٔ من هم روشن و مشخص بود. من اگر در بیدادگاه آریامهری محاکمه می‌شدم و انواع و اقسام تهمت‌ها و شیوه‌های غیرانسانی به کار برده می‌شد ناراحت نمی‌شدم و حتی به آن شیوه‌ها می‌خندیدم چون مسئله روشن بود.
 
این که من در این دادگاه ناراحت شدم علتش تنها این بود که من چنین انتظاری را نداشتم و هنوز هم ندارم و برای من همان‌طور که قبلاً هم مطرح کردم سنگین بود که با چنین شیوه‌ها و با چنین برخوردهائی روبرو شوم.
 
اگر عده‌ای فکر می‌کنند که با این شیوه‌ها افراد را با سازمان را با هواداران سازمان را به ابتذال می‌کشانند، و از این طریق سازمانی را و یک جریانی را از میدان سیاسی، از صحنهٔ سیاسی خارج یا دور می‌کنند. من اینجا صریحاً می‌گویم که این شیوه‌ها به آنجاها نمی‌انجامد و موفق نخواهد شد.
 
اگر در اینجا من به اعدام هم محکوم بشوم و چه بسا که زمان زیادی هم به پایان زندگی من باقی نمانده باشد به مردم خودم قول می‌دهم که مطمئن باشید من باز هم با احساس تنفر نسبت به دشمنان این مردم و دشمنان شما به میدان اعدام می‌روم. و مطمئن باشید که هیچ کینه و نفرت خصوصی و شخصی حتی نسبت به آن برادر پاسداری هم که به من تیراندازی می‌کند در من وجود ندارد. و فکر می‌کنم در مدتی که من در زندان بودم این برای خوشان هم روشن شده باشد که یک مجاهد هیچ کینه و نفرتی به لحاظ شخصی یا در برخوردهائی که با او می‌شود پیدا نمی‌کند. ممکن است در لحظاتی عکس العمل عاطفی نشان بدهد، ولی در نهایت و در جوهر وجودش چیزی جز عشق به خدا و علاقه به مردمش و سرنوشت مردمش ندارد و به خاطر همین هم زندگی می‌کند؛ و به خاطر همین هم مرگ را انتخاب می‌کند. من اگر به اعدام هم محکوم شوم باز هم با عشق به خدا و با علاقهٔ عمیق نسبت به مردم و سرنوشت توده‌های محروم و قهرمان خلق مان و با نفرت و کینه نسبت به دشمنان شناخته شده و جنایتکار مردم مان می‌روم و گلوله را می‌پذیرم
 
آخرین صحبت من هم اینست که آنچه در مورد خودم گفتم، اگر من ارزشی دارم و اگر ارزشی برای من، در ذهن کسی وجود دارد، این ارزش نه متعلق به شخص من است و نه به لحاظ مهارت‌ها یا تخصص من است بلکه این ارزش تنها و تنها به خاطر ارزش خون‌های زیادی است که ریخته شده، خون‌های عزیزانی که بعضاً بسیاری از آنها در آخرین لحظات ما را به آغوش گرفتند و ما آنها را در آغوش گرفتیم و یکدیگر را به خدا سپردیم. این ارزش‌ها به خاطر ریخته شدن چنین خون‌هائی است؛ و من تا آخرین لحظات حیاتم هیچ‌گاه خون مهدی رضائی و ارزشی را که آن خون با آن مقاومت و آن حماسه به من هدیه کرده فراموش نخواهم کرد.
 
و اگر الان هم چیزی مطرح است نه به لحاظ شخص من بلکه تنها به این خاطر است که احساس می‌کنند که به چنین ارزش‌هائی تهاجم شده. نه این که من زندانی هستم یا زندانی نیستم یا باید آزاد شوم. مجاهدین هم اگر الان برای بسیاری از هم‌میهنانم مطرح‌اند باز هم نه به خاطر حضور افراد خاصی و نه به خاطر فرد خاصی است بلکه به خاطر همان ارزش‌هائی است که تبلورش در سازمان و در افرادی که نسبت به آن ارزش‌ها اعتقاد عمیقی داشته و تمام هستی خودشان را به خاطر آن ارزش‌ها فدا می‌کنند می‌باشد. من صحبت دیگری ندارم و به تمام هم‌میهنانم به خصوص آنهائی که در جبهه هستند و ممکن است از این مسائل اساساً اطلاعی نداشته باشند درود می‌فرستم و برای آنها آرزوی موفقیت و پیروزی می‌کنم و به ویژه به تمامی آن عزیزانی که به خاطر این ارزش‌ها بیش از یک سال انواع و اقسام سختی‌ها را تحمل کردند درودی عمیق می‌فرستم و برای آنها از خداوند، باز هم آرزوی پیروزی و موفقیت در کنار تمامی خلق قهرمانمان می‌کنم و در آخر این آیهٔ قران را می‌خوانم که ”سلام علیکم بما صبرتم فنعم عقبی الدار<ref>آخرین دفاع سعادتی، نشریه مجاهد، ویژه محاکمه سعادتی، شماره۱۱</ref>.
 
== اعدام محمد رضا سعادتی ==
[[پرونده:لاجوردی در زندان اوین.jpg|alt=لاجوردی|بندانگشتی|'''اسدالله لاجوردی مجری و مسئول اعدامهای دهه ۶۰''']]سرانجام در چهارم مرداد ۱۳۶۰ علی‌رغم مخالفتهای بسیار، با پرونده سازی مجدد توسط لاجوردی با زدن اتهاماتی جديد، مانند تشويق کاظم افجه‌ای از اعضای مجاهدين به ترور محمد کچويی رييس زندان اوين و ارتباط مداوم با مرکزيت مجاهدين از درون زندان و جاسوسی از درون زندان و اتهامات دیگر، محمد رضا سعادتی اعدام شد<ref>[https://www.radiofarda.com/a/f3_sadati_execution/2222953.html نقش گیلانی و لاجوردی در اعدام سعادتی، سایت رادیو فردا]</ref>.
=== ماجرای اعدام سعادتی توسط لاجوردی ===
یکی از ماموران سپاه در دهه ۶۰ به نام احمد قدیریان که در زندان اوین به همراه لاجوردی در اعدام زندانیان شرکت داشت خاطره‌ای از نحوه اعدام سعادتی میگوید:
 
«… وقتی می‌خواستند سعادتی را اعدام کنند رجایی زنگ زد به لاجوردی. من کنار لاجوردی نشسته بودم و بهزاد نبوی هم کنار رجایی.
 
رجایی گفت: که یک کسی بغل دست من نشسته و… می‌خواهد یک دقیقه بیاید آنجا صحبت کند… بهزاد نبوی می‌خواست بیاید و او را [سعادتی را] ببیند.
 
آقای لاجوردی هم به من اشاره کرد کار را تمام کنید.[[پرونده:احمد قدیریان و لاجوردی به همراه دیگر اعضای مسئول اعدامهای دهه ۶۰.jpg|جایگزین=احمد قدیریان و لاجوردی به همراه دیگر اعضای مسئول اعدامهای دهه ۶۰|بندانگشتی|'''احمد قدیریان و لاجوردی به همراه عده ای دیگر، که در اعدامهای دهه ۶۰ دست داشتند''']]لاجوردی رجایی را به حرف گرفت که چرا گرانی زیاد است و چرا نان کم است…
 
که خبر دادند کار تمام شد و در همین موقع دوباره رجایی گفت که بغل‌دستی من می‌خواهد با مهمان شما صحبت کند. لاجوردی قبول کرد.
 
بهزاد گوشی را گرفت و گفت شما یک مهمان دارید. لاجوردی گفت: کیه؟
 
بهزاد گفت: سعادتی. لاجوردی پاسخ داد: رفت.
 
بهزاد با نگرانی گفت: نه!
 
لاجوردی گفت: به خدا رفت…». (رازهای دهه ۶۰- خبرگزاری حکومتی تسنیم- ۱۲تیر ۹۶)
 
لاجوردی زمانی که متوجه میشود کسانی تلاش دارند از اعدام سعادتی جلوگیری کنند در حالی که در حال صحبت با تلفن بود به قدیریان دستور میدهد که کار سعادتی را تمام کن، قدیریان هم پس از چند دقیقه رفت و برگشت و به لاجوردی گفت، کلکش کنده شد!<ref>[https://irankhabarnews.com/2019/07/27/%D8%AD%DA%A9%D9%85-%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF%DB%8C-%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%B3%D8%B9%D8%A7%D8%AF%D8%AA%DB%8C-%D8%A7%D8%B9%D8%AF%D8%A7%D9%85-%DA%A9%D8%B1%D8%AF%DB%8C%D9%85/ از ترس اینکه مبادا از اعدام جلوگیری کنند، سریع اعدامش کردیم، آژانس ایران خبر]</ref>
 
== سخنان سعادتی در زندان ==
«وقتی که چشم‌انداز آینده برای ما روشن باشد، وقتی به اصالت خود و به اصالت مکتب خود معتقدیم و ماهیت تمامی جریانهای ارتجاعی را و سرنوشتشان را می‌شناسیم دیگر چه باک! به قول برادرمان چه کسی می‌تواند از جهاد یک مجاهد جلوگیری کند. تمامی نیروهای جهان بسیج شوند، نمی‌توانند ارادهٴ یک مجاهد را برای ایستادن و برگشتن از راهی که در پیش گرفته‌است بشکنند».<ref>۴ مرداد ۱۳۶۰ اعدام محمد رضا سعادتی</ref>
 
=== جمله ای روی لیوان پلاستیکی! ===
در بند ۲۰۹ زندان اوین یک لیوان پلاستیکی قرمزرنگ دیده می‌شد که توسط محمد رضا سعادتی جمله ای رویش کنده شده بود:
 
«هر شلاقی که به پای انقلابیون فرود می‌آید، به منزله کلنگی‌ست که گور استبداد را بیشتر حفر می‌کند»<ref>بیاد سعادتی، وب سایت مرگ بر [http://margbarkhomaini.blogspot.com/2018/07/blog-post.html خمینی]</ref>'''.'''


== منابع ==
== منابع ==
{{پانویس|۲}}
<references />

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۳ مهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۱۷:۰۶

نهیلیسم یا پوچ گرایی

نیهیلیسم که در میانه قرن نوزدهم برای اولین‌بار در روسیه به صورت عمومی مطرح شد، مکتبی در ابتدا فکری و در ادامه سیاسی بود که با ویرانی های جنگ جهانی دوم توسعه ی بیشتری پیدا کرد. جنبش نیهیلیسم چیست وچگونه به وجود آمده است؟ نیهیلیسم یا هیچ‌گرایی مکتبی فلسفی است که در قرن ۱۹ در روسیه شکل گرفته است. این مکتب که در واقع با نفی هرگونه بنیان معرفتی و معیار اخلاقی شناخته می‌شود، ارتباط نزدیکی با شکاکیت دارد. امروزه نیهیلیسم در شاخه‌های متفاوت و با رویکرد‌های متفاوتی ازجمله نیهیلیسم معرفت شناختی و نیهیلیسم هستی شناختی پیگیری می‌شود. جنبش نیهیلیسم و به طور کلی این مفهوم، شباهت‌هایی با مکاتب اگزیستانسالیسم و ابسوردیسم دارد.

مکتب نیهیلیسم در قرن نوزدهم برای اولین‌بار در روسیه شکل گرفت. این مکتب غیر از جنبه مفهومی و فلسفی، شاخه‌ای سیاسی نیز داشت که با جنگ جهانی دوم توسعه یافت. ایده اصلی این مکتب در واقع نفی ارزش‌های بنیادین معرفتی و اخلاقی و همچنین نفی هدفمندی زندگی انسان است. از متفکران اصلی این مکتب می‌توان به نیچه، آلبرکامو و همچنین صادق هدایت در ایران اشاره کرد.

نهیلیسم؛ تاریخچه و نظریه پردازان آن

جنبش نیهیلیسم چیست وچگونه به وجود آمده است؟ نیهیلیسم یا هیچ‌گرایی مکتبی فلسفی است که در قرن ۱۹ در روسیه شکل گرفته است. این مکتب که در واقع با نفی هرگونه بنیان معرفتی و معیار اخلاقی شناخته می‌شود، ارتباط نزدیکی با شکاکیت دارد. امروزه نیهیلیسم در شاخه‌های متفاوت و با رویکرد‌های متفاوتی ازجمله نیهیلیسم معرفت شناختی و نیهیلیسم هستی شناختی پیگیری می‌شود. جنبش نیهیلیسم و به طور کلی این مفهوم، شباهت‌هایی با مکاتب اگزیستانسالیسم و ابسوردیسم دارد. این نوشته به دنبال آن است که مکتب نیهیلیسم، شاخصه‌ها و تاریخچه آن را مرور کند.

واژه‌شناسی نیهیلیسم

اصطلاح "نیهیلیسم" برگرفته از واژه لاتین "nihil" به معنای هیچ، معادل واژه‌ی فرانسوی "rein" و واژه انگلیسی "nothing" است. اما این واژه در زبان فارسی معادل‌های متفاوتی از جمله "هیچ‌انگاری"، "پوچ‌گرایی"، "نیست‌گرایی" یا "بی‌معنی‌انگاری" دارد.

تاریخچه مکتب نیهیلیسم

استفاده از لغت nihil را برای اولین‌بار می‌توان به صاحبان کلیسا در جریان حمله به شکاکیت کلاسیک نسبت داد، اما نیهیلیسم به عنوان یک اصطلاح فلسفی که بعد‌ها به عنوان یک مکتب شناخته شد، ابتدا در متن نامه‌ای از هرمان یاکوبی (ایده‌آلیست پساکانتی) به فیشته در سال ۱۷۹۹ به کار رفته است. همچنین شهرت این اصطلاح و استفاده عمومی از آن را باید ابداع ایوان تورگینیف، رمان نویس روس بدانیم. او از این واژه در توصیف شخصیت "بازاروف" در رمان "پدران و پسران" برای اولین‌بار در سطح غیر تخصصی بهره جست.

نیهیلیسم فلسفی را می‌توان به طور عمده به دو شاخه تقسیم کرد:

نیهیلیسم معرفت‌ شناختی

نیهیلیسم وجود شناختی

متفکرانی که معتقد به وجه معرفت شناختی آنند، وجود هرگونه معرفت و بنیان شناختی را منکرند؛ اما در مقابل وجه هستی شناختی نیهیلیسم به یک اعتبار، اساسا جهان خارج و وجود هر چیزی بیرون از ذهن را منکر می‌شود. (تقریبا نزدیک به همان چیزی که می‌توان به برخی ایده آلیست‌های افراطی همانند بارکلی نسبت داد.)

نیهیلیسم سیاسی‌اجتماعی

در کنار این تقسیم‌ها گونه دیگری از نیهیلیسم همواره در ساحت عمومی جامعه بروز و ظهور بیشتری داشته‌ است. این شاخه که آن را می‌توان نیهیلیسم سیاسی‌اجتماعی نامید که از سال ۱۸۶۰ تا حوالی انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ در صحنه سیاست روسیه روی کار بوده‌ است. آنچه را که می‌توان شاخصه اصلی این مکتب در جهت سیاسی آن بدانیم، به چالش کشیدن قدرت کلیسا با رد کردن ماهیت دوگانه انسان مشتمل بر روح و بدن و همچنین از طرف دیگر قدرت‌های سکولار با نفی حقوق الهی حاکمان است. به بیان دقیق‌تر این گروه که بعد‌ها دست به ترور و خراب کاری و آشوب نیز زدند، در راه به رسمیت شناخته‌شدن آزادی‌های فردی با هرگونه قدرت و نظام اجتماعی از جمله حکومت، کلیسا و خانواده به مبارزه پرداختند.

ویژگی اصلی نیهیلیسم

ایده اصلی

نیهیلیسم را در بادی امر باید بیشتر یک احساس و نه یک فلسفه‌ی تام و کامل دانست. اهمیت این نکته در آن است که شاید اصلی‌ترین مدعای نیهیلیست‌ها رد هرگونه فلسفه و معرفت علمیست. نیهیلیسم با اعتقاد به بی‌پایه و اساس‌بودن چیز‌ها و همچنین تببین بی‌ارتباطی آن‌ها سعی در القای نوعی شکاکیت مدرن را دارد. همچنین باید نقش بدبینی را به عنوان چاشنی این رویکرد لحاظ کرد. چنان که آرتور شوپنهاور، معروف به فیلسوف بدبین در جایی می‌گوید: ما موجوداتی بی‌معنا هستیم.

مولفه‌ها

به طور کلی برای هرگونه رویکرد نیهیلیستی مولفه‌هایی از جمله نداشتن هدف اجتماعی، شکاکیت افراطی، بی‌اعتنایی به جهان، بی‌اعتقادی به هدف‌دار بودن دنیا، خود فراموشی، نفرت‌داشتن از حیات اجتماعی‌فرهنگی، اظهار عجز درباره توانایی ذهن آدمی و .. را می‌توان نام برد.

شروع یک ایده نهیلیستی

درباره شروع یک ایده نیهیلیستی و در ادامه آن یک مکتب، می‌توان نوعی سرخوردگی و وازدگی از نظم و نظام اجتماعی را مشاهده کرد. این وازدگی عموما منجر به ناتوانی در هضم یا پذیرش ارزش‌ها و در نهایت انکار آن ارزش‌ها می‌شود، به طوری که مثلا در ابتدا عصیان و هجمه مکاتب نوظهوری در ضدیت با هر نگرشی (مثلا ضد هنر) را در برمی‌گیرد. همین رویکرد و به طور کلی‌تر، رویکرد اومانیستی (انسان‌گرایانه)، در مقابل مدرنیته و پیدایش ماشین و ابزاری‌شدن زندگی غربی مسئله‌ای تحت عنوان "بازگشت انسان به خود" را مطرح می‌کند.

نیچه و نیهیلیسم

نیچه در کتاب اراده‌ی معطوف به قدرت (will too power) با ذکر این جمله که نیهیلیسم دم در ایستاده است، از فاجعه‌ای عظیم در دو سده آینده سخن می‌گوید که آن همان نیهیلیسم است. او علل گرایش به نیهیلیسم را نه فساد و مشکلات اجتماعی بلکه شک در ارزش‌های اخلاقی با افول مسیحیت می‌داند، اما فلسفه نیچه با نیهیلیسم تمام نمی‌شود. او اگر چه پیامبر ظهور نیهیلیسم در تمامی وجوه زندگی انسان بود، نیهیلیسم را مقدمه‌ای برای طرحی نو می‌دانست. او معتقد بود که تا زمانی که انسان طعم نیهیلیسم را نچشد متوجه ارزش این ارزش‌های اخلاقی نشده و نمی‌تواند به ارزش‌های جدیدی متعهد شود. اینجاست که نیچه با به کارگیری اصطلاح باز ارزش گذاری ارزش‌ها (revaluation of all values) سعی در ایجاد طرحی نو دارد.

نیهیلیسم در ایران

صادق هدایت را بی‌گمان باید شناخته شده‌ترین نویسنده ایرانی منسوب به نیهیلیسم دانست. در مورد جهان‌بینی صادق هدایت و ارتباط آن با نیهیلیسم دو دیدگاه عمده وجود دارد:

عده‌ای معتقدند زندگی انسان در نگاه صادق هدایت بی‌معنا، پوچ و خالی از هرگونه هدف معقولی است. با پذیرش این دیدگاه اساسا باید صادق هدایت را یک نیهیلیست بدانیم.

عده‌ای دیگر اما معتقدند هدایت زندگی را پوچ و عبث نمی‌دانست، بلکه او زندگی زمانه‌اش را و شرایط اجتماعی/ فرهنگی/ سیاسی زمانه‌اش را ناامیدکننده و بیهوده می‌دانست که دست به خودکشی زده است. عبدالعلی دستغیب در کتاب "نقد آثار صادق هدایت" مفصلا و با ذکر شاهد مثال از این دیدگاه دفاع می‌کند.

به هر رو می‌توان صادق هدایت را از جمله نویسندگان ایرانی دانست که تحت تاثیر نویسندگان خارجی مثل فرانتس کافکا و آلبرکامو درگیر اندیشه‌های نیهیلیستی شده اند.

ابسوردیسم

واژه ابسورد نیز معادلی برای پوچی و هیچ‌انگاری است. این واژه همچنان قرابتی معنایی با ناهنجار، نامتناسب و نامطبوع دارد. پوچی در ابسوردیسم از این ناهماهنگی به دست می‌آید که انسان در جست‌و‌جوی معنا و هدف زندگی است و جهان سراسر بی‌معناست. آلبرکامو در کتاب اسطوره‌ی سیزیف می‌گوید: ابسورد همان‌قدر که به انسان مربوط است به جهان نیز مربوط است. اگر اساس این جهان ابسورد باشد، تنها یک مسئله جدی فلسفی وجود دارد و آن خودکشی است.

منابع