کاربر:Hossein/2صفحه تمرین: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۳۷ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''استبداد دینی،''' به حکومتی گفته میشود که با تکیه بر مذهب این استبداد را توجیه و اعمال میکند. در فرهنگ سیاسی حکومت استبدادی به نظام تصمیمگیری گفته میشود که در یک فرد خلاصه میشود که قدرتی مافوق همه افراد سرزمینی که بر آن حکم میراند دارد. این حاکم را مستبد میخوانند که بر اساس تکبر و خودبرتربینی در بسیاری موارد با گفتن جملهای یا حتی کلمهای و یا گوشه چشم و اشارهیی میتواند جان یک یا گروه بزرگی از مردم را بگیرد و یا اینکه منطقه وسیعی را نابود سازد. حکومتهای استبدادی انواع مختلفی از استبدادها را نمایندگی میکنند که هر چند در پایههای شناختهشده با هم مشترک هستند اما متناسب با نوع آن از ویژگیهای منحصر بهفردی برخوردار میشوند که ممکن است در کیفیت و کمیت قربانیان آن حکومت بهشکل چشمگیری تفاوت ایجاد کند. استبداد دینی نوعی از حکومت استبدادی است که این تفاوت کیفی و کمی را به خوبی نشان میدهد و بطور مشخص در حکومت جمهوری اسلامی که توسط خمینی بنیانگذاری شده است به اوج خود میرسد. | |||
در تاریخ بشر از وقتی که حکومت شکل گرفت مشروعیت هر حکومتی یا ناشی از حمایت مردمی بود و یا استفاده از نیروی زور. استبداد بهطور عام نوعی از حکومت را بیان میکند که در آن مبنای قدرت نه ناشی از حمایت مردمی بلکه ناشی از زور و ثروت بوده است. بسیاری از اندیشمندان در طول تاریخ عامل اصلی جنگها، نابسامانیهای اجتماعی، افزایش فاصله طبقاتی را ناشی از استبداد میدانند و در مقابل راه حل عمده را «آزادی» ارادههای مردمی در انتخاب نوع حکومت خود تعریف میکنند. | |||
== تعریف استبداد == | |||
استبداد (dictatorship-autocracy-tyranny) واژهای عربی و مصدر باب استفعال است و در لغت به معنی خودکامگی و خودرایی است. به شخصی مستبد میگویند که در کاری که شایستهی مشورت است بر رای خود اصرار میکند. کلمهی استبداد اگر به طور مطلق ذکر شود، منظور از آن استبداد حاکمان است، چرا که حاکم مستبد با در اختیار داشتن قدرت و ثروت، میتواند انسانها را به بدبختترین موجودات تبدیل کند. نوع حکومتی را که در آن پادشاه و فرمانروا مقید به قانون نباشد و به میل و ارادهی خویش عمل نماید، حکومت استبدادی میگویند. تعریف استبداد در یک کلام یعنی: | |||
تمرکز همهی قدرت و همهی تصمیم گیریها در دست یک نفر. | |||
یا: مراد از استبداد، تصرف کردن یک نفر یا جمعی است در حقوق یک ملت بدون ترس از بازخواست.<ref name=":0">دانشنامه روانشناسی مردمی - علیرضا نوربخش - استبداد دینی چیست؟[https://public-psychology.ir/1398/09/religious-tyranny/]</ref> | |||
== استبداد دینی == | |||
در تاریخ معاصر، عبدالرحمن کواکبی نخستین کسی است که اصطلاح استبداد دینی را در کتاب طبایع الاستبداد در سال ۱۳۱۸ قمري به کار گرفت، اصطلاحی که حدود ده سال بعد از آن میرزاي نائینی در کتاب تنبیه الامه و تنزیهالمله به کار میبرد. | |||
=== نظریه آیت الله نائینی === | |||
علامه نائینی در میان فقیهان معاصر شیعه، اولین فردی است که از واژهی استبداد دینی سخن به میان آورده و چاره اندیشی کرده است. وی رهایی از این پدیده را به واسطهی رسوخش در قلوب، دشوار میداند و دشواری رهایی از استبداد سیاسی را ناشی از توام بودن آن با استبداد دینی میداند. | |||
نایینی در تحلیل خود، استبداد دینی را چنین تعریف میکند: که آن عبارت از "ارادت خود سرانه است که منسلکین در زیسیاست روحانیه بعنوان دیانت اظهار و ملت جهول را بوسیله فرط جهالت و عدم خبرت به مقتضیات کیش و آیین خود به اطاعتش وا میدارند".<ref name=":1">کتاب تنبیهالامه و تنزیهالمله نائینی ص ۱۲۵</ref> و نتیجه میگیرد که علاج شعبه استبداد دینی "اصعب و اشکل همه و در حدود امتناع است" <ref name=":1" /> | |||
به نظر نائینی، استبداد دینی، دو اصل آزادي و برابري را که عین اسلام و عین سعادت امت هستند، پایمال می کند. استبداد دینی براي استبداد سیاسی پشتیبان نیرومندي است، تا استبداد دینی ریشه کن نشود، استبداد حاکم قابل علاج نیست، تا کاخ این استبداد ویران نشود رهایی از دام استبداد سیاسی ممکن نیست. از دیدگاه نائینی مشکل دنیاي اسلام سلطنت استبداد است، منتها این استبداد مشروعیت خود را از دین می گیرد چرا که برخی به نام علمای دین از استبداد، دفاع دینی میکنند.<ref name=":0" /> | |||
نائینی در کتاب تنبیه لامه و تنزیه المله میگوید: استبداد دینی، حکومتی خودسرانه است که صفت مشترک حکومتهای استبدادی است اما از سوی کسانی است که در لباس دین هستند و بعنوان روحانی در جامعه شناخته میشوند و بنام سخنگوی دین در جامعه اظهار نظر میکنند و ملت بیاطلاع و جاهل به دین، به نام اطاعت از دین از این افراد اطاعت میکنند. | |||
=== نظریه آيتالله طالقاني === | |||
آيتالله طالقاني مقدمهای براي «تنبيه الامه و تنزيه المله» مرحوم نايينی نوشت، | |||
در آن مقدمه استبداد دينی را در قالب سه مساله «نتايج و آثار استبداد دينی»، «عوامل به وجودآورنده آن» و «راههای چگونگی از بين بردن آن» مطرح كرده است. اين ۳ مساله بسيار اساسی و مهمی است كه مرحوم آيتالله طالقانی به آنها میپردازد. مرحوم كواكبی میگويد: «نويسندگان اروپايی كه دوره استبداد مذهبی را طی كرده بودند (قرون وسطا و حاكميت كليسا) بر اين باورند كه استبداد سياسی از استبداد دينی برمیخيزد و گروهی اندك از آنها میگويند اگر استبداد دينی مولد استبداد سياسی نباشد دستكم با هم برادر و همسر بوده و به هم نيازمند هستند و هر كدام را در خوار گرداندن مردم ياری ميرسانند زيرا اولی بر دلها و دومی بر پيكرها حكومت میكند.» از نظر مرحوم آيتالله طالقانی بارزترين آثار شوم استبداد ديني در ۳ چيز است. نخست اينكه اموال و سرمايههای عمومي را برای تامين قدرت و پيشرفت شهوات فردی و جمعی مصرف میكند و دست به دست كسان خود میگرداند و به مردم بخور و نمير میدهد آنهم در برابر هزاران ستايش و كرنش. دوم، دين را با اميال و هوسهای خود تطبيق مینمايند و چيزی به نام دين در دين داخل میسازند و مردم را از اصول و مبانی دين كه معارض با قدرتهای بيحد است منصرف میسازد. سومين چيزی كه نتيجه شوم استبداد دينی است اين است كه عقول و افكار را تحت فشار میگذارد و از بروز و رشد استعدادها و بيداری مردم جلوگيری میكند.<ref>روزنامه [http://www.etemadnewspaper.ir/fa/main/detail/132551/%D8%A2%D8%AB%D8%A7%D8%B1-%D8%B4%D9%88%D9%85-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A8%D8%AF%D8%A7%D8%AF-%D8%AF%D9%8A%D9%86%D9%8A-%D8%AF%D8%B1-%D9%86%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D8%A2%D9%8A%D8%AA%E2%80%8C%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87-% اعتماد]</ref> | |||
آیت الله سیدمحمود طالقانی در تشریح آیه ۷۹ سوره بقره حدیثی از حضرت امام صادق(ع) می آورد: “و منهم امیون لایعلمون الکتاب الاامانی وان هم الایظنون “(و گروهی از اینها بی سوادانی هستند که کتاب را جز آرزوها بی جا نمی دانند. نیستند اینها مگر آنکه رو به گمان می روند) مضمون حدیث این است که مردی به حضرت صادق سلام الله علیه عرض کرد: عوام یهود از کتاب همان را می دانستندکه از علمای خود شنیده بودند و راهی برای فهم دین جز شنیده ها نداشتند. پس چرا قرآن آنها را از این پیروی وتقلید سرزنش کرده؟ آیا عوام یهود مانند عوام ما نیستند که از علمای خود تقلید می نمایند؟ اگر برای آنها تقلید جایز نباشد برای مسلمانان نیز جایز نیست. آن حضرت فرمود: میان عوام وعلمای آنها با ما از جهتی فرق واز جهتی یکسانی است. اما از آن جهت که مانند هم هستند عامیان ماو آنها را از تقلید علما سرزنش کرد. اما از آن جهت که فرق دارند چنین نیست. آن شخص گفت: ای فرزند رسول خدا بیشتر بیان فرما! فرمود: عوام یهود علمای خود را به دروغ گویی و حرام خوری و رشوه گیری وتفسیر احکام به امید شفاعت ها و ساخت و سازهایی شناختند. چنان تعصباتی از آنها می دیدند که در اثر آن یکسره از آیین خود دست می کشیدند. اگر به زیان کسی بود حق وی را به دیگری می دادند که مستحق نبود و برای خاطر دوستان و طرفداران خود به دیگران ستم می کردند و مرتکب محرمات الهی می شدند. این عوام یهود به حسب تشخیص قلبی خود چنین مردی را باید فاسق شناسند و گفته های آنان را از خدا و واسطه های بین خدا وخلق نمی بایست تصدیق نمایند. چون عوام یهود از این مردم تقلید کردند خداوند مذمتشان کرده که نبایستی گفته آنها را بپذیرند و عمل کنند. بر این عامیان واجب بود که خود در کار رسول خدا نظر می کردند، زیرا دلیل های راستی او واضح تر از آن بود که پوشیده ماند و مشهورتر از آن بود که برای آنان واضح نشود. همچنین عوام امت ما چون فقهای خود را به فسق هویدا وعصبیت خشک و تکالب (سگسگی) بر امور پست و جیفه دنیا و حرام آن شناختند و دیدند که آنها چون به زیان کسی تعصب می ورزیدند از میانشان می برند واز هستی اش می اندازند گرچه سزاوار آن باشد که کارش اصلاح شود و چون به سود کسی سرتعصب آیند به وی نیکی و دستگیری می کنند گرچه سزاوار خواری و اهانت باشد پس ازعوام کسی که از این گونه فقها پیروی نماید مانند عوام یهود است که خداوند مذمتشان کرده است. اما فقهایی که نگهدار نفس ونگهبان دین، مخالف هوی و فرمانبر امر مولای خود باشند به سود مردم عوام است که ازوی تقلید و پیروی نمایند و این اوصاف جز به بعض فقهای شیعه راست نمی آید چه از آنهایی که بر مرکب قبایح و فواحش به روش فاسقان فقهای عامه سوارنداز آنان از طرف ما گفته ای نپذیرید وهیچ ارزش واحترامی برای آنها نیست.<ref>روزنامه [https://www.magiran.com/article/1678979 رسالت]</ref> | |||
=== استبداد دینی از نگاه طبقاتی === | |||
حکومتها جدای از ماهیت افراد حکومت کننده و حتا بالاترین فرد حکومتی که ممکن است تمامی اهرمهای قدرت را در دست خود قبضه کرده باشد دارای یک ماهیت طبقاتی هم هستند. به این مفهوم که نماینده طبقهای از جامعه هستند و تامین کننده منافع آن طبقه میباشند. حکومتهای دوره قاجار اساسا نماینده طبقه فئودالها در ایران بوده و حکومت پهلوی هم تا رفرم اصلاحات ارضی در ۱۳۴۱ همین نمایندگی طبقاتی را ادامه میداده و شاه در اساس یک کلان فئودال محسوب میشده و تنها پس از چرخش محمدرضا پهلوی به سوی آمریکا در این تاریخ است که از کلان زمیندار (به دلیل اصلاحات ارضی) خارج شده و نمایندگی طبقه بورژوازی را که مطلوب آمریکا بوده است عهدهدار میشود و تامین کننده منافع این طبقه میگردد. | |||
اما نکته در مورد استبداد دینی و حکومتهایی که این ماهیت را دارا میباشند این است که اساسا نمایندگی طبقهای در آنها دیده نمیشود و بالاترین مقام این نوع حکومتها که مستبدی است که دین و اهرمهای قدرت ناشی از دین را برای برپایی و ادامه حکومتش برگزیده است منحصرا یک فرد است که میتواند طیف گستردهای از همپالگیهای دینیاش را که لزوما به طبقه خاصی وابسته نیستند به خدمت گرفته و بوسیله آنها حکومت استبدادی خود را ادامه دهد. پیامد ناشی از این ویژگی در جامعه این است که تاثیرگذاری طبقهیی بر روی حاکم وجود ندارد و لذا حاکم مستبد به طرز افسار گسیختهای میتواند نظر خویش را اعمال کرده و دامنه دیکتاتوریش را که با مستندات دینی توجیه میکند به هر اندازه لازم برای بقای حکومتش گسترش دهد. این ویژگی به حاکم مستبد این امکان را میدهد که نزدیکترین کسان خود را نیز به محض مخالفت با نظر شخص خودش از دور قدرت خارج کند و توصیه هیچ دور و نزدیکی را نپذیرد. نمونه از دور خارج کردن آیت الله منتظری که در مخالفت با فتوای قتلعام ۶۷ خمینی اتفاق افتاد را میتوان از نمونههای بارز کارکرد این ویژگی شمرد. | |||
== استبداد دینی جمهوری اسلامی == | |||
جمهوری اسلامی حاکم بر ایران نوعی از استبداد دینی است که برخی ناظران آن را بدترین نوع آن دانستهاند. جمهوری اسلامی در پایه روی اصل «ولایت فقیه» استوار است که با توجه به دامنه اختیارات مندرج در قانون اساسی این نظام میتوان نمادی کامل از استبداد دینی را در آن دید. این امر بخصوص با افزوده شدن کلمه «مطلقه» و تبدیل [[رژیم ولایت فقیه|ولایت فقیه]] به ولایت مطلقه فقیه اثبات میشود. نگاهی به اختیارات مندرج در اصل ۱۱۰ قانون اساسی جمهوری اسلامی این دامنه اختیارات را به خوبی نشان میدهد.<ref>اصل ۱۱۰ قانون [http://www.shora-rc.ir/Portal/home/?news/12410/237109/19005/%D8%A7%D8%B5%D9%84-110-%D9%82%D8%A7%D9%86%D9%88%D9%86-%D8%A7%D8%B3%D8%A7%D8%B3%D9%8A اساسی]</ref> | |||
=== نمونههایی از کارکرد استبداد دینی === | |||
==== قتلعام ۶۷ ==== | |||
[[قتلعام ۶۷]] که در آن به فتوای خمینی بیش از ۳۰ هزار مخالف سیاسی زندانی که بیش از ۹۰٪ آنان از مجاهدین بودند در کمتر از ۲ ماه اعدام شدند از بارزترین کارکردهای سیاه استبداد دینی حاکم بر ایران است. | |||
==== جنگ ایران و عراق ==== | |||
استمرار جنگ ایران و عراق از نمونههای بارز دیگر اعمال این اصل است که علیرغم واسطهگریهای داخلی و منطقهای و بینالمللی خمینی شخصا روی ادامه آن اصرار داشت و میگفت حتا اگر یک خشت هم در تهران باقی بماند باید تا رفع فتنه از عالم ادامه یابد. جنگی که به ۱ میلیون کشته از طرف ایران و ۱۰۰۰ میلیارد دلار خسارت برای کشور ایران منجر شد. این جنگ تنها پس از اینکه خمینی از ناحیه دیگری احساس خطر برای کل بقای نظامش کرد پایان یافت. | |||
==== کرونا ==== | |||
کرونا بر اساس آمار اپوزسیون ایران که به گفته و اسناد اشخاص و مراجع حکومتی مستند میشود تا تاریخ این نوشتار یعنی ۲۶ شهریور ۱۳۹۹ از ۱۰۳ هزار نفر نیز گذشته است که به نسبت جمعیت ایران در صدر جدول تلفات انسانی این ویروس قرار میگیرد. اصرای شخص ولی فقیه که استبداد دینی ایران را نمایندگی میکند بر پنهانکاری و عدم اختصاص بودجه به موقع و اولویت دادن حتا نیروهای نیابتی استبداد دینی در دیگر کشورها در تخصیص بودجه بر مبارزه با کرونا عامل اصلی گسترش و کلان تلفات انسانی شده است. مخالفین خامنهای و روحانی و حکومت استبداد دینی را متهم میکنند که جمهوری اسلامی استراتژی کلان تلفات انسانی<ref>استراتژی کلان تلفات [https://article.mojahedin.org/i/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%B1%D8%A7%D8%AA%DA%98%DB%8C-%DA%A9%D9%84%D8%A7%D9%86%E2%80%8C%D8%AA%D9%84%D9%81%D8%A7%D8%AA-%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%9B-%D8%AA%DB%8C%DA%A9-%D8%AA%D8%A7%DA%A9-%D9%81%D9%86%D8%A7-%D9%BE%D8% انسانی]</ref> را برای جلوگیری از قیام مردم برگزیده است و تعداد قربانیان هیچ اهمیتی در این نظرگاه ندارد. | |||
در همین رابطه در سایت دویچه وله فارسی آمده است: ابوالفضل قدیانی(از اعضای رهبری سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که مورد تایید شخص خمینی نیز بوده است) "سلطه جبارانه" خامنهای، "استبداد دینی" و"ولایت فقیه" را مشکلی بزرگتر از کرونا دانسته و گفته ۱۰ درصد ثروتی که خامنهای تصاحب کرده برای مبارزه با کرونا و فقر ناشی از آن کافی است. او سیاست رهبر جمهوری اسلامی و کل نظام «زیر فرمان او» را به باد انتقاد گرفته و نوشته است: «حقیقت این است که در انتخاب میان جان و سلامت انسانها و پول و اقتصاد، علی خامنهای پول را بر جان و سلامت و حیثیت و آبروی انسانها ترجیح میدهد.» او معتقد است که حسن روحانی هم از همین قماش است که گفته «اگر دومیلیون نفر هم از کرونا بمیرند بهتر از آن است که سی میلیون گرسنه به خیابانها بیایند».<ref>قدیانی: سلطه خامنهای و استبداد دینی مشکلی بزرگتر از [https://www.dw.com/fa-ir/%D9%82%D8%AF%DB%8C%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%B3%D9%84%D8%B7%D9%87-%D8%AE%D8%A7%D9%85%D9%86%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%88-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A8%D8%AF%D8%A7%D8%AF-%D8%AF%DB%8C%D9%86%DB%8C-%D9%85%D8%B4%DA%A9%D9%84%DB%8C-%D8%A8%D8%B2%D8%B1% کرونا]</ref> | |||
== منابع == | |||
<span dir="RTL"></span><references /> |
نسخهٔ کنونی تا ۲۵ مهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۲۱:۰۴
استبداد دینی، به حکومتی گفته میشود که با تکیه بر مذهب این استبداد را توجیه و اعمال میکند. در فرهنگ سیاسی حکومت استبدادی به نظام تصمیمگیری گفته میشود که در یک فرد خلاصه میشود که قدرتی مافوق همه افراد سرزمینی که بر آن حکم میراند دارد. این حاکم را مستبد میخوانند که بر اساس تکبر و خودبرتربینی در بسیاری موارد با گفتن جملهای یا حتی کلمهای و یا گوشه چشم و اشارهیی میتواند جان یک یا گروه بزرگی از مردم را بگیرد و یا اینکه منطقه وسیعی را نابود سازد. حکومتهای استبدادی انواع مختلفی از استبدادها را نمایندگی میکنند که هر چند در پایههای شناختهشده با هم مشترک هستند اما متناسب با نوع آن از ویژگیهای منحصر بهفردی برخوردار میشوند که ممکن است در کیفیت و کمیت قربانیان آن حکومت بهشکل چشمگیری تفاوت ایجاد کند. استبداد دینی نوعی از حکومت استبدادی است که این تفاوت کیفی و کمی را به خوبی نشان میدهد و بطور مشخص در حکومت جمهوری اسلامی که توسط خمینی بنیانگذاری شده است به اوج خود میرسد.
در تاریخ بشر از وقتی که حکومت شکل گرفت مشروعیت هر حکومتی یا ناشی از حمایت مردمی بود و یا استفاده از نیروی زور. استبداد بهطور عام نوعی از حکومت را بیان میکند که در آن مبنای قدرت نه ناشی از حمایت مردمی بلکه ناشی از زور و ثروت بوده است. بسیاری از اندیشمندان در طول تاریخ عامل اصلی جنگها، نابسامانیهای اجتماعی، افزایش فاصله طبقاتی را ناشی از استبداد میدانند و در مقابل راه حل عمده را «آزادی» ارادههای مردمی در انتخاب نوع حکومت خود تعریف میکنند.
تعریف استبداد
استبداد (dictatorship-autocracy-tyranny) واژهای عربی و مصدر باب استفعال است و در لغت به معنی خودکامگی و خودرایی است. به شخصی مستبد میگویند که در کاری که شایستهی مشورت است بر رای خود اصرار میکند. کلمهی استبداد اگر به طور مطلق ذکر شود، منظور از آن استبداد حاکمان است، چرا که حاکم مستبد با در اختیار داشتن قدرت و ثروت، میتواند انسانها را به بدبختترین موجودات تبدیل کند. نوع حکومتی را که در آن پادشاه و فرمانروا مقید به قانون نباشد و به میل و ارادهی خویش عمل نماید، حکومت استبدادی میگویند. تعریف استبداد در یک کلام یعنی:
تمرکز همهی قدرت و همهی تصمیم گیریها در دست یک نفر.
یا: مراد از استبداد، تصرف کردن یک نفر یا جمعی است در حقوق یک ملت بدون ترس از بازخواست.[۱]
استبداد دینی
در تاریخ معاصر، عبدالرحمن کواکبی نخستین کسی است که اصطلاح استبداد دینی را در کتاب طبایع الاستبداد در سال ۱۳۱۸ قمري به کار گرفت، اصطلاحی که حدود ده سال بعد از آن میرزاي نائینی در کتاب تنبیه الامه و تنزیهالمله به کار میبرد.
نظریه آیت الله نائینی
علامه نائینی در میان فقیهان معاصر شیعه، اولین فردی است که از واژهی استبداد دینی سخن به میان آورده و چاره اندیشی کرده است. وی رهایی از این پدیده را به واسطهی رسوخش در قلوب، دشوار میداند و دشواری رهایی از استبداد سیاسی را ناشی از توام بودن آن با استبداد دینی میداند.
نایینی در تحلیل خود، استبداد دینی را چنین تعریف میکند: که آن عبارت از "ارادت خود سرانه است که منسلکین در زیسیاست روحانیه بعنوان دیانت اظهار و ملت جهول را بوسیله فرط جهالت و عدم خبرت به مقتضیات کیش و آیین خود به اطاعتش وا میدارند".[۲] و نتیجه میگیرد که علاج شعبه استبداد دینی "اصعب و اشکل همه و در حدود امتناع است" [۲]
به نظر نائینی، استبداد دینی، دو اصل آزادي و برابري را که عین اسلام و عین سعادت امت هستند، پایمال می کند. استبداد دینی براي استبداد سیاسی پشتیبان نیرومندي است، تا استبداد دینی ریشه کن نشود، استبداد حاکم قابل علاج نیست، تا کاخ این استبداد ویران نشود رهایی از دام استبداد سیاسی ممکن نیست. از دیدگاه نائینی مشکل دنیاي اسلام سلطنت استبداد است، منتها این استبداد مشروعیت خود را از دین می گیرد چرا که برخی به نام علمای دین از استبداد، دفاع دینی میکنند.[۱]
نائینی در کتاب تنبیه لامه و تنزیه المله میگوید: استبداد دینی، حکومتی خودسرانه است که صفت مشترک حکومتهای استبدادی است اما از سوی کسانی است که در لباس دین هستند و بعنوان روحانی در جامعه شناخته میشوند و بنام سخنگوی دین در جامعه اظهار نظر میکنند و ملت بیاطلاع و جاهل به دین، به نام اطاعت از دین از این افراد اطاعت میکنند.
نظریه آيتالله طالقاني
آيتالله طالقاني مقدمهای براي «تنبيه الامه و تنزيه المله» مرحوم نايينی نوشت،
در آن مقدمه استبداد دينی را در قالب سه مساله «نتايج و آثار استبداد دينی»، «عوامل به وجودآورنده آن» و «راههای چگونگی از بين بردن آن» مطرح كرده است. اين ۳ مساله بسيار اساسی و مهمی است كه مرحوم آيتالله طالقانی به آنها میپردازد. مرحوم كواكبی میگويد: «نويسندگان اروپايی كه دوره استبداد مذهبی را طی كرده بودند (قرون وسطا و حاكميت كليسا) بر اين باورند كه استبداد سياسی از استبداد دينی برمیخيزد و گروهی اندك از آنها میگويند اگر استبداد دينی مولد استبداد سياسی نباشد دستكم با هم برادر و همسر بوده و به هم نيازمند هستند و هر كدام را در خوار گرداندن مردم ياری ميرسانند زيرا اولی بر دلها و دومی بر پيكرها حكومت میكند.» از نظر مرحوم آيتالله طالقانی بارزترين آثار شوم استبداد ديني در ۳ چيز است. نخست اينكه اموال و سرمايههای عمومي را برای تامين قدرت و پيشرفت شهوات فردی و جمعی مصرف میكند و دست به دست كسان خود میگرداند و به مردم بخور و نمير میدهد آنهم در برابر هزاران ستايش و كرنش. دوم، دين را با اميال و هوسهای خود تطبيق مینمايند و چيزی به نام دين در دين داخل میسازند و مردم را از اصول و مبانی دين كه معارض با قدرتهای بيحد است منصرف میسازد. سومين چيزی كه نتيجه شوم استبداد دينی است اين است كه عقول و افكار را تحت فشار میگذارد و از بروز و رشد استعدادها و بيداری مردم جلوگيری میكند.[۳]
آیت الله سیدمحمود طالقانی در تشریح آیه ۷۹ سوره بقره حدیثی از حضرت امام صادق(ع) می آورد: “و منهم امیون لایعلمون الکتاب الاامانی وان هم الایظنون “(و گروهی از اینها بی سوادانی هستند که کتاب را جز آرزوها بی جا نمی دانند. نیستند اینها مگر آنکه رو به گمان می روند) مضمون حدیث این است که مردی به حضرت صادق سلام الله علیه عرض کرد: عوام یهود از کتاب همان را می دانستندکه از علمای خود شنیده بودند و راهی برای فهم دین جز شنیده ها نداشتند. پس چرا قرآن آنها را از این پیروی وتقلید سرزنش کرده؟ آیا عوام یهود مانند عوام ما نیستند که از علمای خود تقلید می نمایند؟ اگر برای آنها تقلید جایز نباشد برای مسلمانان نیز جایز نیست. آن حضرت فرمود: میان عوام وعلمای آنها با ما از جهتی فرق واز جهتی یکسانی است. اما از آن جهت که مانند هم هستند عامیان ماو آنها را از تقلید علما سرزنش کرد. اما از آن جهت که فرق دارند چنین نیست. آن شخص گفت: ای فرزند رسول خدا بیشتر بیان فرما! فرمود: عوام یهود علمای خود را به دروغ گویی و حرام خوری و رشوه گیری وتفسیر احکام به امید شفاعت ها و ساخت و سازهایی شناختند. چنان تعصباتی از آنها می دیدند که در اثر آن یکسره از آیین خود دست می کشیدند. اگر به زیان کسی بود حق وی را به دیگری می دادند که مستحق نبود و برای خاطر دوستان و طرفداران خود به دیگران ستم می کردند و مرتکب محرمات الهی می شدند. این عوام یهود به حسب تشخیص قلبی خود چنین مردی را باید فاسق شناسند و گفته های آنان را از خدا و واسطه های بین خدا وخلق نمی بایست تصدیق نمایند. چون عوام یهود از این مردم تقلید کردند خداوند مذمتشان کرده که نبایستی گفته آنها را بپذیرند و عمل کنند. بر این عامیان واجب بود که خود در کار رسول خدا نظر می کردند، زیرا دلیل های راستی او واضح تر از آن بود که پوشیده ماند و مشهورتر از آن بود که برای آنان واضح نشود. همچنین عوام امت ما چون فقهای خود را به فسق هویدا وعصبیت خشک و تکالب (سگسگی) بر امور پست و جیفه دنیا و حرام آن شناختند و دیدند که آنها چون به زیان کسی تعصب می ورزیدند از میانشان می برند واز هستی اش می اندازند گرچه سزاوار آن باشد که کارش اصلاح شود و چون به سود کسی سرتعصب آیند به وی نیکی و دستگیری می کنند گرچه سزاوار خواری و اهانت باشد پس ازعوام کسی که از این گونه فقها پیروی نماید مانند عوام یهود است که خداوند مذمتشان کرده است. اما فقهایی که نگهدار نفس ونگهبان دین، مخالف هوی و فرمانبر امر مولای خود باشند به سود مردم عوام است که ازوی تقلید و پیروی نمایند و این اوصاف جز به بعض فقهای شیعه راست نمی آید چه از آنهایی که بر مرکب قبایح و فواحش به روش فاسقان فقهای عامه سوارنداز آنان از طرف ما گفته ای نپذیرید وهیچ ارزش واحترامی برای آنها نیست.[۴]
استبداد دینی از نگاه طبقاتی
حکومتها جدای از ماهیت افراد حکومت کننده و حتا بالاترین فرد حکومتی که ممکن است تمامی اهرمهای قدرت را در دست خود قبضه کرده باشد دارای یک ماهیت طبقاتی هم هستند. به این مفهوم که نماینده طبقهای از جامعه هستند و تامین کننده منافع آن طبقه میباشند. حکومتهای دوره قاجار اساسا نماینده طبقه فئودالها در ایران بوده و حکومت پهلوی هم تا رفرم اصلاحات ارضی در ۱۳۴۱ همین نمایندگی طبقاتی را ادامه میداده و شاه در اساس یک کلان فئودال محسوب میشده و تنها پس از چرخش محمدرضا پهلوی به سوی آمریکا در این تاریخ است که از کلان زمیندار (به دلیل اصلاحات ارضی) خارج شده و نمایندگی طبقه بورژوازی را که مطلوب آمریکا بوده است عهدهدار میشود و تامین کننده منافع این طبقه میگردد.
اما نکته در مورد استبداد دینی و حکومتهایی که این ماهیت را دارا میباشند این است که اساسا نمایندگی طبقهای در آنها دیده نمیشود و بالاترین مقام این نوع حکومتها که مستبدی است که دین و اهرمهای قدرت ناشی از دین را برای برپایی و ادامه حکومتش برگزیده است منحصرا یک فرد است که میتواند طیف گستردهای از همپالگیهای دینیاش را که لزوما به طبقه خاصی وابسته نیستند به خدمت گرفته و بوسیله آنها حکومت استبدادی خود را ادامه دهد. پیامد ناشی از این ویژگی در جامعه این است که تاثیرگذاری طبقهیی بر روی حاکم وجود ندارد و لذا حاکم مستبد به طرز افسار گسیختهای میتواند نظر خویش را اعمال کرده و دامنه دیکتاتوریش را که با مستندات دینی توجیه میکند به هر اندازه لازم برای بقای حکومتش گسترش دهد. این ویژگی به حاکم مستبد این امکان را میدهد که نزدیکترین کسان خود را نیز به محض مخالفت با نظر شخص خودش از دور قدرت خارج کند و توصیه هیچ دور و نزدیکی را نپذیرد. نمونه از دور خارج کردن آیت الله منتظری که در مخالفت با فتوای قتلعام ۶۷ خمینی اتفاق افتاد را میتوان از نمونههای بارز کارکرد این ویژگی شمرد.
استبداد دینی جمهوری اسلامی
جمهوری اسلامی حاکم بر ایران نوعی از استبداد دینی است که برخی ناظران آن را بدترین نوع آن دانستهاند. جمهوری اسلامی در پایه روی اصل «ولایت فقیه» استوار است که با توجه به دامنه اختیارات مندرج در قانون اساسی این نظام میتوان نمادی کامل از استبداد دینی را در آن دید. این امر بخصوص با افزوده شدن کلمه «مطلقه» و تبدیل ولایت فقیه به ولایت مطلقه فقیه اثبات میشود. نگاهی به اختیارات مندرج در اصل ۱۱۰ قانون اساسی جمهوری اسلامی این دامنه اختیارات را به خوبی نشان میدهد.[۵]
نمونههایی از کارکرد استبداد دینی
قتلعام ۶۷
قتلعام ۶۷ که در آن به فتوای خمینی بیش از ۳۰ هزار مخالف سیاسی زندانی که بیش از ۹۰٪ آنان از مجاهدین بودند در کمتر از ۲ ماه اعدام شدند از بارزترین کارکردهای سیاه استبداد دینی حاکم بر ایران است.
جنگ ایران و عراق
استمرار جنگ ایران و عراق از نمونههای بارز دیگر اعمال این اصل است که علیرغم واسطهگریهای داخلی و منطقهای و بینالمللی خمینی شخصا روی ادامه آن اصرار داشت و میگفت حتا اگر یک خشت هم در تهران باقی بماند باید تا رفع فتنه از عالم ادامه یابد. جنگی که به ۱ میلیون کشته از طرف ایران و ۱۰۰۰ میلیارد دلار خسارت برای کشور ایران منجر شد. این جنگ تنها پس از اینکه خمینی از ناحیه دیگری احساس خطر برای کل بقای نظامش کرد پایان یافت.
کرونا
کرونا بر اساس آمار اپوزسیون ایران که به گفته و اسناد اشخاص و مراجع حکومتی مستند میشود تا تاریخ این نوشتار یعنی ۲۶ شهریور ۱۳۹۹ از ۱۰۳ هزار نفر نیز گذشته است که به نسبت جمعیت ایران در صدر جدول تلفات انسانی این ویروس قرار میگیرد. اصرای شخص ولی فقیه که استبداد دینی ایران را نمایندگی میکند بر پنهانکاری و عدم اختصاص بودجه به موقع و اولویت دادن حتا نیروهای نیابتی استبداد دینی در دیگر کشورها در تخصیص بودجه بر مبارزه با کرونا عامل اصلی گسترش و کلان تلفات انسانی شده است. مخالفین خامنهای و روحانی و حکومت استبداد دینی را متهم میکنند که جمهوری اسلامی استراتژی کلان تلفات انسانی[۶] را برای جلوگیری از قیام مردم برگزیده است و تعداد قربانیان هیچ اهمیتی در این نظرگاه ندارد.
در همین رابطه در سایت دویچه وله فارسی آمده است: ابوالفضل قدیانی(از اعضای رهبری سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که مورد تایید شخص خمینی نیز بوده است) "سلطه جبارانه" خامنهای، "استبداد دینی" و"ولایت فقیه" را مشکلی بزرگتر از کرونا دانسته و گفته ۱۰ درصد ثروتی که خامنهای تصاحب کرده برای مبارزه با کرونا و فقر ناشی از آن کافی است. او سیاست رهبر جمهوری اسلامی و کل نظام «زیر فرمان او» را به باد انتقاد گرفته و نوشته است: «حقیقت این است که در انتخاب میان جان و سلامت انسانها و پول و اقتصاد، علی خامنهای پول را بر جان و سلامت و حیثیت و آبروی انسانها ترجیح میدهد.» او معتقد است که حسن روحانی هم از همین قماش است که گفته «اگر دومیلیون نفر هم از کرونا بمیرند بهتر از آن است که سی میلیون گرسنه به خیابانها بیایند».[۷]