کاربر:Safa/3صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۴۵ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
<noinclude>
<noinclude>  
[[پرونده:چاپ اسکناس.JPG|بندانگشتی|'''سونامی چاپ اسکناس در جمهوری اسلامی''']]
{{جعبه زندگینامه
'''چاپ اسکناس،''' به خلق نوعی پول گفته می‌شود که در معاملات از آن استفاده می‌شود، برای چاپ اسکناس قوانینی در نزد بانک‌های مرکزی هر کشور هست که بر طبق آن و به میزان پشتوانه‌ی طلای هر کشور چاپ و در دسترس مردم برای تسهیل مبادلات قرار می‌گیرد. هر نوع عدول از این قوانین منجر به بهم خوردن معادلات اقتصادی در آن کشور خواهد شد، امروز یکی از معضلات کشور ما ایران خلق بی‌رویه‌ی پول توسط دولت‌های مختلف است که ارزش مبادلاتی ریال ایران را به آستانه‌ی فاجعه رسانده است و امروزه هر ۵۵۰۰۰۰ ریال ایران در برابر یک دلار مبادله می‌شود. در حالی که ارزش هر دلار در سال ۱۳۰۳ ۲۸ ریال ایران بود.  
| اندازه جعبه      =
| عنوان            =محمد حنیف‌نژاد
| نام              =
| تصویر            =محمد حنیف نژاد.jpg
| اندازه تصویر      =
| عنوان تصویر      =محمد حنیف‌نژاد
| زادروز            = ۱۳۱۸
| زادگاه            =تبریز
| تاریخ مرگ        = ۴ خرداد ۱۳۵۱
| مکان مرگ          =تپه‌های اوین
|عرض جغرافیایی محل دفن=
|طول جغرافیایی محل دفن=
<!-- عرض جغرافیایی به درجه دقیقه و ثانیه و جهت پیش‌فرض شمال-->
|latd=|latm=|lats=|latNS=N
<!-- طول جغرافیایی به درجه دقیقه و ثانیه و جهت پیش‌فرض غرب-->
|longd=|longm=|longs=|longEW=E
| محل زندگی        =
| ملیت              =ایرانی
| نژاد              =
| تابعیت            =ایرانی
| تحصیلات            =دانشجوی رشتهٔ کشاورزی
| دانشگاه          =دانشکده کشاورزی کرج
| پیشه              =
| سال‌های فعالیت    =
| کارفرما          =
| نهاد              =
| نماینده          =
| شناخته‌شده برای    =
| نقش‌های برجسته    =بنیانگذاری سازمان مجاهدین خلق ایران
| سبک              =
| تأثیرگذاران      =
| تأثیرپذیرفتگان    =اعضاء وهواداران سازمان مجاهدین خلق ایران
| شهر خانگی        =
| تلویزیون          =
| لقب              =
| حزب              =[[سازمان مجاهدین خلق ایران]]
| جنبش              =
| مخالفان          =
| هیئت              =
| دین              =اسلام-شیعه
| مذهب              =
| منصب              =
| مکتب              =
| آثار              =
| خویشاوندان سرشناس =احمد حنیف‌نژاد از کادرهای سازمان مجاهدین خلق
| جوایز            =
| امضا              =
| اندازه امضا      =
| وبگاه            =
| پانویس            =
}}'''محمد حنیف‌نژاد''' (زاده ۱۳۱۷، درگذشته در ۴ خرداد ۱۳۵۱) بنیان‌گذار [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] است. او در سال ۱۳۴۴ به همراه [[سعید محسن]] و [[علی اصغر بدیع زادگان]] این سازمان را بنیان گذاشت.<ref>[https://www.mojahedin.org/news/125072/محمد-حنیف-بذرافشان-نخستین-صدق-و-فدا محمد حنیف، بذرافشان نخستین صدق و فدا]</ref>


== تعریف پول ==
محمد حنیف‌نژاد در تبریز بدنیا آمد. از جوانی با ورود به دانشگاه وارد فعالیت سیاسی شد و عضو فعال نهضت آزادی بود و در سال ۱۳۴۲ در رشته‌ی مهندسی ماشین آلات کشاورزی از دانشگاه کرج فارغ‌التحصیل شد. در همین دوران وی با آیت الله طالقانی و افکار او آشنا شد. محمد حنیف‌نژاد مخالف برداشت‌های کهنه از اسلام بود. او همچنین پس از قیام ۱۵ خرداد به این نتیجه رسید که دوران مبارزات رفرمیستی به پایان رسیده‌است.<ref name=":0">[https://moheb89.blog.ir/post/149 به مناسبت 4 خرداد1351اعدام حنیف نژاد،سعید محسن،بدیع زادگان]</ref>
پول عبارت از اسکناس و مسکوک و سپرده‌های دیداری اشخاص نزد بانک‌ها است و ۹۷٪ از عرضه پول صرفاً عدد و رقمی است که در پایگاه‌های داده دیجیتالی بانک‌های تجاری وجود دارد. این پول مابه‌ازاء مادی ندارد. بانک‌های تجاری از نظر قانونی موظفند که میزان خاصی از پول را به عنوان ذخیره نزد بانک مرکزی نگه دارند. وقتی سیستم بانکداری بصورت علمی و صحیحی این‌ کار را انجام بدهد، می‌تواند باقی پول را به مشتریان خود وام دهد. پول نقد تنها ۳٪ پول در جریان را شامل می‌شود. به این قسمت، عرضه پول محدود (narrow money supply) می‌گویند که شامل این موارد می‌شود: اسکناس، سکه، سپرده جاری (demand deposit) و سایر دارایی‌های نقدشونده که توسط بانک مرکزی نگهداری می‌شود. در آمریکا پول محدود همان M1 است. ذخیره بانک‌های تجاری نزد بانک مرکزی (که همان بانک دولت است) در این دسته قرار می‌گیرد. بانک‌های تجاری توسط بانک مرکزی (دولت) مجازند که به کسب‌وکارها و مصرف‌کنندگان وام بدهند. مبلغی که بانک‌ها می‌توانند به مشتریان وام دهند بالاتر از نسبتی است که باید نزد بانک مرکزی به عنوان ذخیره نگه دارند. عبارت «بانکداری ذخیره جزئی (fractional banking)» به همین معناست. سپس هر کسی که وام را دریافت کرده باشد، چه یک کسب‌وکار باشد و چه یک مشتری خرد، آن مبلغ را به حساب بانک مورد نظر واریز می‌کند تا با آن خانه یا خودرو بخرد یا یک کسب‌وکار را تامین مالی کند.


=== پشتوانه چاپ اسکناس ===
محمد حنیف نژاد در نیمه شهریور سال ۱۳۴۴ سازمان مجاهدین را بنیان‌گذاری کرد. او به همراه افرادی چون سعید محسن، علی اصغر بدیع زادگان، سعید محسن، مسعود رجوی، علی میهن دوست و … مدت ۶ سال به کار تئوریک، تشکیلاتی و سازماندهی پرداختند.
تا پیش از جنگ جهانی دوم عرضه پول بر مبنای استاندارد طلا، (the Gold Standard) بود. در این سیستم، هر پوند یا دلار در گردش، توسط میزان طلای معادل آن پشتیبانی می‌شد. پس از جنگ جهانی دوم، با قرارداد برتون وودز، استاندارد طلا در ۱۵ اوت ۱۹۷۱ میلادی توسط آمریکا به طور کامل کنار گذاشته شد. در برتون وودز آمریکا متعهد بود که در برابر هر ۳۵ دلار یک اونس طلا در بانک ذخیره کند اما نیکسون توافق «برتون وودز» را کنار گذاشت و تعهد آمریکا در این باره را نقض کرد.


=== پول بدون پشتوانه یا پول فیات ===
در نیمه اول شهریور ۱۳۵۰ در اثر یک ضربه اطلاعاتی اعضاء مرکزیت سازمان و در مهرماه همان سال محمد حنیف‌نژاد توسط ساواک دستگیر شد. به وی پیشنهاد شد که به یکی از دو خواستهٔ ساواک پاسخ مثبت بگوید. اول اینکه او وابسته به دولت عراق است و دوم اینکه مارکیست‌ها را محکوم کند. محمد حنیف‌نژاد هیچ‌یک از این خواسته‌ها را نپذیرفت و در روز ۴ خرداد ۱۳۵۱ اعدام شد.<ref>[https://www.hambastegimeli.com/%D8%AF%D9%8A%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D9%87%D8%A7/64831-%D9%86%D8%B5%D8%B1%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87-%D8%A7%D8%B3%D9%85%D8%A7%D8%B9%DB%8C%D9%84-%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D8%AD%D9%82%DB%8C%D9%82%D8%AA-% نصرالله اسماعیل‌زاده: بیان حقیقت برای مردم ایران و ثبت در تاریخ]، سایت همبستگی ملی</ref>


یکی از مسائلی که در حوزه اقتصاد مطرح است، چاپ بی‌رویه پول توسط دولت‌هاست. برخی دولت‌ها مشکلات اقتصادی‌شان را از طریق چاپ پول حل می‌کنند که این‌ به تورم در اقتصاد کشورها دامن می‌زند.  
== کودکی و تحصیلات ==
محمد حنیف نژاد درسال ۱۳۱۷ درخانواده‌ای فقیر در تبریز متولد شد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در دبستان همام و دبیرستان‌های منصور و فردوسی این شهر گذراند. فعالیت‌های اجتماعی همواره جزئی از زندگی حنیف‌نژاد بود. از دوره دبیرستان در هیأت‌های مذهبی به فعالیت پرداخت. خودش می‌گفت این دوران بیشتر با فرزندان کارگران وباربران که از لحاظ اجتماعی همردیف او بودند همنشین ومعاشر بود. او علیرغم وضع بد اقتصادی خانواده‌اش توانست به دانشگاه راه یابد ودر سال ۱۳۴۲ دررشته مهندسی ماشین آلات کشاورزی فارغ‌التحصیل شد. از دوره دبیرستان در هیئت مذهبی به فعالیت پرداخت. همیشه دراین فکر بود که شرایطی را که باعث فقر توده مردم شده‌است باید ازبین برد. با ورود به دانشکده فعالیت‌های او چند برابرشد. نماینده دانشجویان دانشکده کشاورزی در جبهه ملی و سپس عضو فعال نهضت آزادی و مسئول انجمن اسلامی دانشجویان دانشکده کرج بود.<ref name=":0" />


==== تورم و ابر‌تورم ====
== فعالیتهای سیاسی ==
دولت‌ها با چاپ اسکناس، عرضه پول را به شدت افزایش می‌دهند. اگر سطح تولید کالاها ثابت بماند اما عرضه پولی که برای خرید آن کالاها پرداخت می‌شود دائماً افزایش یابد، قیمت آن کالاها زیاد خواهد شد و نتیجه‌اش تورم (inflation) است. تورم باعث می‌شود قدرت خرید مردم کاهش یابد. وقتی تورم از کنترل خارج شود به ابرتورم (hyperinflation) تبدیل می‌گردد.
فعالیت‌های گسترده او باعث شد که دو روز قبل از رفراندوم شاه (انقلاب سفید) در بهمن سال۱۳۴۱ از طرف ساواک دستگیر شود. او هفت‌ماه را در زندان‌های قزل‌قلعه و قصر گذراند. در زندان قزل‌قلعه بود که با [[سید محمود طالقانی|محمود طالقانی]] آشنا شد. در همان زمان در زندان تحلیل‌های سیاسی و برداشت‌های ایدئولوژیک جدیدش را می‌نوشت و برای دوستانش به‌بیرون می‌فرستاد.<ref name=":1">سازمان مجاهدین خلق ایران - [https://www.mojahedin.org/news/125072/محمد-حنیف-بذرافشان-نخستین-صدق-و-فدا محمد حنیف، بذرافشان نخستین صدق و فدا]</ref>


اگر افزایش قیمت‌ها از ۵۰٪ در ماه بیشتر باشد، آن شرایط به عنوان ابرتورم در نظر گرفته می‌شود. بنابراین در چنین حالتی، هر دو ماه یک بار قیمت‌ها دوبرابر می‌شوند. در همین لحظه حدود ۱٫۲ میلیارد نفر در دنیا در شرایط فلج‌کننده تورمی زندگی می‌کنند. این مسئله در کشور ونزوئلا یک مشکل جدی است. در تاریخ، نمونه‌های وحشتناکی برای از کنترل خارج شدن تورم وجود دارد. در آلمان پس از جنگ جهانی اول، تورم طوری از کنترل خارج شد که دیگر قابل اندازه‌گیری نبود. نرخ تبدیل مارک به پوند به یک تریلیون ۱٬۰۰۰٬۰۰۰٬۰۰۰٬۰۰۰ مارک در مقابل یک پوند رسید.  
پس از فراغت از تحصیل درسال ۴۲ سربازی رفت. ۹ ماه درتهران و ۹ ماه در اصفهان گذراند. دراین مدت با ارتش آشنا شد و از هر چه مثبت بودند پند گرفت. از نظمی که در محیط ارتش حکم‌فرماست تا تعلیمات نظامی همه برای او آموزش بود. درآنجا به مطالعه کتاب‌های نظامی پرداخت. حنیف‌نژاد همیشه فکر می‌کرد چگونه می‌توان جنبش آزادی‌خواهانه مردم ایران را از بن‌بست درآورد.


ابرتورم آلمان در سال ۱۹۲۳ بصورتی بود که یک آلمانی طبقه متوسط، میلیاردها مارک با خود حمل می‌کرد اما هنوز نمی‌توانست چیزی بخرد. یک قرص نان ۲۰۰ میلیارد مارک قیمت داشت. با حقوق بازنشستگی یک هفته‌ای حتی یک فنجان قهوه را نمی‌شد خرید. دولت آلمان تصمیم گرفت به جای استفاده از پول مالیات‌دهندگان برای تأمین مالی جنگ،  از کشورهای دیگر پول قرض کند آلمانی‌ها مطمئن بودند که پس از پیروزی در جنگ، با تصرف مناطق صنعتی غنی از منابع و تحمیل غرامت به متفقین شکست خورده، می‌توانند بدهی خود را پرداخت کنند. اما این طرح نتیجه معکوس داد. آلمان در جنگ شکست خورد و در نهایت با بدهی‌های هنگفتی روبرو شد. علاوه بر این، معاهده ورسای آلمان مبلغ ۱۳۲ میلیارد مارک (یا ۳۱.۴ میلیارد دلار) به عنوان غرامت برای وارد کردن خسارت به متفقین در جریان جنگ باید پرداخت می‌کرد. برای پرداخت بدهی‌ها، دولت به فریب روی آورد. آنها شروع به چاپ پول کردند و از آن برای خرید ارز استفاده کردند که سپس برای پرداخت غرامت استفاده می‌شد. به زودی تورم از کنترل خارج شد. در ابتدا، تورم به آرامی افزایش یافت – از ۴.۲ مارک به ازای هر دلار قبل از جنگ به ۴۸ مارک در هر دلار در هنگام امضای معاهده. سپس به سرعت شتاب گرفت. در نیمه اول سال ۱۹۲۲، قیمت برابری مارک در برابر دلار ۳۲۰ مارک بود. تا پایان سال به ۷۴۰۰ مارک در هر دلار رسید. در نهایت، این علامت به ۴.۲ تریلیون مارک در برابر یک دلار آمریکا رسید! مردم معامله نقدی را متوقف کردند و به جای آن شروع به معامله پایاپای کردند. بسیاری از پزشکان اصرار داشتند که با گرفتن سوسیس، تخم مرغ، زغال سنگ و مانند آن دستمزد دریافت کنند. به زودی آلمان، کشور دزدها شد. مردم شروع به سرقت هر چیزی کردند – صابون، سنجاق‌سر، لوله‌های مسی، بنزین. در اواخر سال ۱۹۲۳، مارک با یک ارز جدید جایگزین شد – Rentenmark، که توسط وام مسکن زمین‌های کشاورزی و صنعتی پشتیبانی می‌شد. آلمان لنگان به حالت عادی بازگشت، اما این کشور دیگر هرگز مثل سابق نبود.
== بنیان‌گذاری [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] ==
[[پرونده:تندیس محمد حنیف‌نژاد اثر استاد رضا اولیاء.jpg|جایگزین=تندیس محمد حنیف‌نژاد اثر استاد رضا اولیاء|بندانگشتی|تندیس محمد حنیف‌نژاد اثر استاد رضا اولیاء]]
بعد از بازگشت از نظام وظیفه دوست و هم‌فکرش [[سعید محسن]] و چند تن دیگر را دید وفکر خود را با آنان درمیان گذاشت. بعد از مدتی مطالعه وجمع‌بندی از حوادث و مبارزات ایران و جهان مخصوصا با مطالعه در روش احزاب سیاسی ایران و علل شکست آن‌ها به این نتیجه رسیدند که دوران کارهای رفرمیستی گذشته‌ است و تنها راه مبارزه انتخاب راه مسلحانه است.


جورج جی دبلیو گودمن، نویسنده و اقتصاددان آمریکایی، نوشت: پس‌اندازهای از دست رفته هرگز بازیابی نشدند «و البته نه ارزش‌های سخت‌کوشی و نجابتی که با پس‌انداز همراه بود». خلق و خوی متفاوتی در کشور وجود داشت، خلقی که هیتلر بعدها با استعداد شیطانی از آن بهره برد. پرل اس باک، نویسنده آمریکایی که در سال ۱۹۲۳ در آلمان بود، نوشت: شهرها هنوز سر جایشان بودند، خانه‌ها هنوز سالم بودند، اما قربانیان میلیون‌ها نفر بودند. آنها ثروت و پس‌انداز خود را از دست داده بودند. آنها مات و مبهوت شده بودند و نفهمیدند که چگونه این اتفاق برایشان افتاده است و دشمنی که آنها را شکست داده کیست. با این حال، آنها اعتماد به نفس خود را از دست داده بودند، احساس خود را از دست داده بودند. دیگر باور نداشتند که اگر به اندازه کافی سخت کار کنند، خودشان می‌توانند ارباب زندگی خود باشند. ارزش‌های قدیمی اخلاق، اخلاق و نجابت نیز از بین رفت. آلمان بعد از جنگ جهانی به عنوان شکست‌خورده جنگ با مشکلات وحشتناکی دست به گریبان شد. تکالیف دولت‌های پیروز بر آلمان که یکی از آنها پرداخت غرامت جنگ جهانی بود آلمان را با تراز حساب جاری به‌شدت منفی، کاهش ارزش پول و افزایش نرخ تورم مواجه کرد.  
محمد حنیف‌نژاد و [[سعید محسن]] به‌ویژه با مطالعه درباره جنبش‌ها و مبارزات مردم ایران و به‌ویژه مطالعه درباره روش احزاب سیاسی ایران و علل شکست آن‌ها، به این نتیجه رسیدند که علت اصلی شکست مبارزات گذشته فقدان یک رهبری ذیصلاح انقلابی مجهز به علم مبارزه و دارای تئوری انقلابی و آماده برای مبارزه و عمل انقلابی بوده‌است. در مورد شرایط مشخص پس از سرکوب قیام ۱۵ خرداد هم که اشکال رفرمیستی مبارزه به بن‌بست رسیده بود، به این نتیجه رسیدند که دوران کارهای رفرمیستی سپری شده‌است و برای مقابله با رژیم دیکتاتوری و وابسته شاه راهی جز راه مبارزه مسلحانه وجود ندارد. این کشف انقلابی، نطفه اولیه تشکیل سازمانی بود که بعدها «مجاهدین» نامیده شد. محمد حنیف، سعید محسن و اصغر بدیع‌زادگان در نیمه شهریورماه ۱۳۴۴ هسته اولیه [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] را بنیان‌گذاری کردند.<ref name=":1" />


در چنین فضایی فرانسوی‌ها به دلیل تاخیر در پرداخت غرامت منطقه صنعتی رور در آلمان را تسخیر کردند و این اقدام یکی از قطب‌های صنعتی آلمان را از دایره حکومت آلمان خارج و به زیرساخت‌های صنعتی و اقتصادی آن آسیب جدی وارد کرد. این مشکلات در کنار خسارات شدید جنگ و از بین رفتن بسیاری از زیرساخت‌های این کشور، کاهش درآمدهای موثر دولت را در پی داشت و دولت آلمان برای تامین منابع مالی اقدام به چاپ پول کرد. این سیاست‌ به همراه ویرانی‌های جنگ و تکالیف معاهده ورسای، دوره‌ای از تورم لجام‌گسیخته را در آلمان به وجود آورد به‌طوری که نسبت برابری مارک به دلار از ۹ مارک در سال ۱۹۱۹  به بیش از ۴ هزار و ۲۰۰ میلیارد مارک در سال ۱۹۲۳ رسید و در این دوره برای اولین بار در تاریخ اقتصادی جهان تورم میلیونی به در یک کشور به وجود آمد.
محمد حنیف‌نژاد در تهیه و تدوین مباحث ایدئولوژیک سازمان خود نقش اساسی داشت. او از قدرت جمع‌بندی برخوردار بود و از جریانها، قانونهای عام مبارزه را بیرون می‌کشید.<ref name=":1" />


با توجه به نبود کارت‌‌های اعتباری و امکان خلق الکترونیک پول، بانک مرکزی آلمان برای تامین منابع مورد نیاز پول فیزیکی منتشر می‌کرد. نقل‌های رسیده از آن دوران نشان می‌دهد حجم پول در گردش به حدی رسیده بود که یک فرد برای خرید یک کالای خوراکی باید یک گونی یا یک چمدان پول به همراه خود می‌برد. تصاویر به جا مانده از آن دوران نشان می‌دهد ارزش پول به حدی کاهش یافته بود که بسته‌های متعدد پول وسیله بازی کودکان شده بود. مردم در فصل سرما برای گرم کردن خانه یا برای آتش اجاق خانه از اسکناس مارک استفاده می‌کرد. برخی نیز از اسکناس ها بعنوان کاغذ دیواری استفاده می‌کردند.  
== فعالیت‌ها پس از بنیان‌گذاری ==
محمد حنیف‌نژاد، ایدئولوژی توحید و اسلام، قرآن و نهج‌البلاغه را به‌عنوان اصیل‌ترین منابع این ایدئولوژی و راهنمای عمل مطالعه می‌کرد و به تبیین مفاهیم آن می‌پرداخت.


==== پول فیات ====
حنیف‌نژاد، مکاتب فلسفی، اجتماعی و انقلابی دیگر را نیز مطالعه می‌کرد. برای او حل مسائل انسان و به‌خصوص انسان معاصر و مردم دردمند استثمار شده جامعه ایران مهم بود. محمد معتقد بود هر نظری که انسان را در راه تکامل هدایت کند، و هر مکتبی که انسان‌های به زنجیر کشیده را آزاد سازد، تکامل‌دهنده است و باید از دستاوردهای انقلابی دیگران استفاده نمود.
پول فیات به معنای پول قانونی است. مایکل سیلر (Michael Saylor) از بزرگ‌ترین مدافعان و طرفداران بیت‌کوین، برای توصیف کاهش قدرت خرید پول فیات (fiat money، پولی که بدون پشتوانه و ارزش ذاتی است و ارزش آن از سوی قانون می‌آید) از استعاره ذوب یک تکه یخ استفاده می‌کند. پولی که ما امروز از آن استفاده می‌کنیم از ارزش ذاتی برخوردار نیست. برای مثال از سال ۱۹۱۳، دلار آمریکا ۹۶٪ ارزش خود را از دست داده است. بیشتر پولی هم که وجود دارد تنها یک سری اعداد است که در پایگاه داده مرکزی وارد سیستم می‌شود. پول مدرن به این علت ارزش دارد که دولت می‌گوید و جامعه هم تا جایی که دولت و بازارهای مالی آن را تایید کنند می‌پذیرد. از آن پس خزانه‌داری آمریکا ماشین چاپ دلار شده و بدهی‌هایش را با بدهی می‌پردازد. ترفندهای دیگر مثل «چرخه پترودلار» بسیاری از کشورها را ناچار به استفاده از دلار نگه داشته‌ است. احتمال فروپاشی این سازوکار همواره وجود دارد اما آمریکا با چرخه‌ی (چاپ دلار و خلق اعتبار- افزایش بدهی) جلوی آن را گرفته تا مانع رخ دادن ابرتورم شود. در بحران اقتصادی ۲۰۰۸ در حالی که شرکت‌های بزرگ باید ورشکست می‌شدند دولت آمریکا به میدان آمد و بدهی غول‌ها را پرداخت کرد.
[[پرونده:محمد حنیف نژاد - یکان توپخانه.jpg|جایگزین=محمد حنیف نژاد - یکان توپخانه|بندانگشتی|محمد حنیف نژاد - یکان توپخانه]]
حنیف‌نژاد معتقد بود وظیفه و رسالت انسان صرفاً شناخت جامعه نیست، بلکه باید آن را در جهت تکامل تغییر داد. احساس مسئولیت نسبت به سرنوشت انسانهای مظلوم و تحت استثمار جامعه، او را به‌عمل فرامی‌خواند. او می‌گفت اگر در حدی که درک کرده‌ایم، دست به‌عمل نزنیم، به دور خواهیم افتاد. زیرا تأثیر عمل است که می‌تواند دانسته‌ها و شناساییهای ما را عمیق‌تر کند و ما را از تکرار نوسانی راه‌ها و حرفهای قبل بازدارد. در همین راستا بود که او در کنار کار مخفی، قسمتی از وقت خود را برای جامعه‌گردی صرف می‌کرد. به جنوب تهران یا به روستا می‌رفت و با توده‌های مردم می‌نشست، از آنها نیرو می‌گرفت و از آنها می‌آموخت. او می‌گفت که اگر با توده‌های مردم و در کنار آنها نباشیم، و اگر سالها در محیطی دربسته به مطالعه کتاب و تفکر و اندیشه بپردازیم، محال است که بتوانیم کوچکترین تغییری در وضع جامعه به‌وجود آوریم.<ref name=":1" />


در بحران مالی سال ۲۰۰۸، بحران اطمینان ایجاد شد. مقدار زیادی از بدهی‌های بد به وجود آمدند که دولت‌ها باید آن‌ها را برعهده می‌گرفتند. دولت‌ها تلاش کردند با کاهش نرخ بهره، فعالیت اقتصادی را تحریک نمایند اما نرخ بهره تا جایی پایین آمد که منفی شد. نرخ بهره منفی به این معناست که سپرده‌گذار باید به بانک پول بدهد تا بانک پولش را نگه دارد. دولت‌ها می‌توانند اجازه دهند که همه چیز با روند طبیعی خودش پیش برود اما عواقب چنین کاری مشخص است؛ خصوصاً در مسئله همه‌گیری ویروس کرونا که قرنطینه باعث شد بسیاری از کسب‌وکارها از بین بروند.
حنیف‌نژاد در خصوص درک قانونمندی‌های طبیعت بر این باور بود که:‌ <blockquote>«برای درک قانونمندی هر بخش از طبیعت باید بر آن قسمت از طبیعت عمل کنیم. مثلاً برای درک قوانین حاکم بر جانوران باید بیولوژی حیوانی را مطالعه کرد. برای درک قوانین اجتماع باید در آن زیست و آن را مطالعه کرد. برای درک قوانین مبارزه باید در جریان آن شرکت کرد. برای رهبری مبارزه، نمی‌شود از حاشیه دستور داد. صلاحیت یعنی چه؟ از کجا ناشی می‌شود؟ صلاحیت چیزی نیست که انسان از شکم مادر با خودش سوغات آورده باشد. صلاحیت از شرکت در عمل توأم با جمعبندی نتیجه تجربیات به‌دست می‌آید». </blockquote>و در جای دیگری به یاران خود توصیه می‌کرد: <blockquote>«در بازدید از روستاها تنها به‌شناخت روابط تولیدی روستا اکتفا نشود، بلکه برادران توجه داشته باشند که درک روابط اجتماعی روستا از نظر شناخت روستاییان که از نظر کار آینده ما در روستا ضروری است، نیز لازم می‌باشد». </blockquote>در کنار کارهای تئوریک و تدوین ایدئولوژی سازمان او از کارهای عملی و ورزشی غافل نبود. در پایگاه‌های مخفی خود در کارهای طبخ و نظافت همیشه پیشتاز بود و کوهنوردی برایش آن‌چنان جدی بود که دیگر کارها. او با تمام گرفتاریهای سازمانی، هفته‌ای یکبار به‌کوه می‌رفت و می‌گفت:<blockquote>«آغوش کوهستان همیشه برای آنان که علیه کاخ‌نشینان قیام می‌کنند، باز است».<ref name=":1" /></blockquote>حنیف‌نژاد در آخرین پیامش به‌مجاهدین و نسلهای آینده گفت:
[[پرونده:محمد حنیف نژاد در دوران خدمت سربازی.jpg|جایگزین=محمد حنیف نژاد در دوران خدمت سربازی|بندانگشتی|محمد حنیف نژاد در دوران خدمت سربازی]]
<blockquote>«روزگاری بود که گروه شما، که ما آن‌رابنیاد گذاشتیم، هیچ نداشت، فی‌الواقع هیچ، اما به‌تدریج بر امکانات و قدرت ما افزوده شد پس دل‌قوی دارید که بازهم خدا با ماست. همان نیروی عظیمی که ما را به‌این‌حد رسانده، قادر است ما را حفظ کند و در کنف حمایت خود گیرد و از هیچ فیضی ما را محروم ندارد و به‌اذن خودش باز هم بالاتر و بالاتر از اینها برساند. لیکن ادامه راه خدا هشیاری می‌خواهد، صداقت و احساس مسئولیت می‌خواهد»<ref>سازمان مجاهدین خلق ایران - [https://event.mojahedin.org/events/5345/4خرداد-شهادت-بنیانگذاران-و-رازماندگاری- 4خرداد، شهادت بنیانگذاران و رازماندگاری]</ref></blockquote>


بنابراین بانک‌های مرکزی به نمایندگی از دولت، با آزاد کردن قسمتی از ذخیره بانک‌ها، عرضه پول را افزایش می‌دهند.
=== پیام محمد حنیف نژاد درآخرین لحظات ===
[[پرونده:محمد حنیف نژاد با جمعی از افسران وظیفه.jpg|جایگزین=محمد حنیف نژاد با جمعی از افسران وظیفه|بندانگشتی|محمد حنیف نژاد با جمعی از افسران وظیفه]]
این سطور درشرایطی نوشته می‌شود که مارا از هر طرف بحرانی سخت احاطه کرده‌است. یک طرف شدت ضربات کوبنده ای که یکی پس ازدیگری به ما می‌خورد و یک طرف دستگیریها و شکنجه‌های وحشیانهٔ دژخیمان ونابودی واعدام بالاترین، پاکترین، منزه‌ترین و شجاع‌ترین فرزندان خلق ما که انرژی فوران یافتهٔ فکر انقلابی آنها پرچم سرخ و خونین انقلاب مسلحانهٔ توده ای را در اهتزاز آورده‌است. دراین شرایط سهمگین که از هر جهت نمونهٔ نادری از تسلط بین‌المللی امپریالیسم و صهیونیسم بر نیروی کار استثمار شوندگان می‌باشد، تنها وتنها یک چیزمی تواند ما را از کشاکش شکست را رهانده و به سر منزل آرمان انسانی خود که رهایی خلق‌های اسیر است نزدیک سازد. انتظار دارم قبل از آن که به بیان تنها عامل پیروزی خود که تنها ضامن پیروزی آرمان‌های ملی است، بپردازم. از همهٔ رفقا و برادرانی که در جنبش مسلحانهٔ ما سهیمند، تقاضا کنم که به خاطر حفظ نوامیس و ارزش غایی کلمات و از آنجا که پیوسته درمعرض تمایلات و جملات تعزی بوده‌اند که سطور حاضر، درقیاس باآنها چیزی شمرده نمی‌شود، به تشریح این نکته بپردازیم که سوابق درخشان انقلابی گروه مجاهدین خلق، دست‌آوردهای انقلابی فراوانی را فراهم آورده که با برخورداری از آنها و درک روح مفاهیم در پس عواقب و کلمات می‌توان به خوبی در مسیر آرمان‌های انقلابی گام برداشت و آنها را با پروسه خلاق و دائمی تئوری و عمل روز به روز غنی تر و عنی تر ساخت. به هر حال رمز پیروزی ما در حفظ وحدت دائمی سیاسی و تشکیلاتی گروه است، که در مساعی زیر متجلی می‌گردد:
# وحدت تشکیلاتی.
# وحدت استراتژیک.
# وحدت ایدئولوژیک.
به این ترتیب تنها ضامن پیروزی حفظ دقیق اصول راجع است به وحدت که تنها وتنها از طریق اصول:


رایج‌ترین روش برای انجام این کار، بازخرید بدهی موجود دولت است که توسط بانک‌های تجاری نگهداری می‌شود. به این کار، تسهیل کمی یا Quantitative Easing گفته می‌شود.
۱-    انتقاد و انتقاد از خود.


یعنی ذخیره در دسترسی که توسط بانک‌های تجاری نگهداری می‌شود افزایش می‌یابد؛ در نتیجه، آن‌ها می‌توانند برای ایجاد فعالیت‌های بهره‌ور تولیدی، وام بدهند و پول بیشتری خلق کنند. مقدار زیادی از این پول جدید که اغلب به آن نقدینگی گفته می‌شود، در واقع به فعالیت‌های غیرمولد و سوداگری مالی اختصاص می‌یابد.
۲'''-''' اصل ادامه بقاء پیشتاز حفظ می‌شود '''.'''


به همین دلیل است که در بازار سهام رشدهای بالا به وجود می‌آید و قیمت خانه و سایر دارایی‌هایی که نقش ذخیره ارزش دارند، افزایش پیدا می‌کنند.
== آخرین دیدار مسعود رجوی با حنیف‌‌نژاد ==
مسعود رجوی در روز ۹ شهریور ۱۳۷۹ در اجتماع اعضای سازمان مجاهدین خلق در خصوص محمد حنیف نژاد و آخرین دیدارش گفت:<blockquote>«...جای محمد حنیف و دیگر بنیانگذاران شهید سازمان مجاهدین خلق ایران، جای سعید و اصغر، خالی. به‌ویژه جای حنیف بزرگ، نخستین راهبر و راهگشا، مسئول اول من و همهٴ مجاهدین: </blockquote><blockquote>بالا بلند دلبر گلگون عذار من... </blockquote><blockquote>شیر آهن کوهمرد، برجسته‌ترین رجل انقلابی تاریخ معاصر ایران، مربی و مرشد همهٴ مجاهدان، کجاست که شکوفایی بذری را که کاشته و بالندگی کشت و زرعی را که پی افکنده، ببیند و غرق شگفتی شود. </blockquote><blockquote>یادش به خیر «محمدآقا» که همیشه جملاتی از امام حسین را زمزمه می‌کرد و عاقبت هم در ۳۳سالگی سر بر پای مولایش حسین بن علی سایید و در آستان او فرود آمد. سلام الله علیه. </blockquote><blockquote>مست است یار و یاد حریفان نمی‌کند، ذکرش به خیر ساقی مسکین نواز من... </blockquote><blockquote>اواخر مهر سال ۵۰ وقتی که او دستگیر شد، صبح زود حوالی ساعت بین ۵ و ۶، ناگهان از توی سلول‌های اوین، سر و صدا و جنجال خیلی زیادی را به همراه فریادها و قهقهه‌هایی شنیدیم. دقایقی بعد همهٴ اعضای مرکزیت سازمان را به قسمت شکنجه فراخواندند. سر دژخیم، منوچهری نامی بود-اسم واقعیش ازغندی است که شنیده‌ام این روزها در آمریکا برای مجاهدین، او هم لغز دموکراتیک می‌خواند- از زیر چشم‌بندها می‌دیدیم که آمبولانسی آمد و یک نفر را کت بسته و طناب پیچ از آن خارج کردند و بازجوها با سر و صدا و جست و خیزهای میمونی می‌گفتند که گرفتیم و تمام شد! در ظاهر چنین به نظر می‌رسید که دفتر مجاهدین برای همیشه بسته شده است... </blockquote><blockquote>شش هفت ماه بعد، در شب ۳۰ فروردین- که فردای آن روز قرار بود اعدام شویم و آن را نمی‌دانستیم- از سلول‌های جداگانه بودیم، به سلول‌های میانی آوردند. نصفه شب دوباره مرا برگرداندند؛ نمی‌دانستم چه خبر است. نمی‌دانستم که فردا قرار اعدام آنهاست و فیض بهشت از خود من دریغ می‌شود. حسینی، دژخیم اوین، که می‌خواست متوجه علت این بردن و آوردن نشوم و با توجه به خرابی وضع جسمیم از هر گونه واکنشی هم می‌ترسید، احوالپرسی می‌کرد و من تعجب کرده بودم که چرا دژخیم احوالپرسی می‌کند. بعد هم که دید حساس شده‌ام و خیلی به هم ریخته هستم، می‌خواست که روی قضیه را بپوشاند و مثلاً امتیازی داده باشد. لذا گفت چیزی نمی‌خواهی؟ نمی‌دانستم که فردا چه اتفاقی خواهد افتاد، به‌عنوان آخرین خواسته قبل از اعدام و پایان عمرم، گفتم که می‌خواهم محمد‌ آقا و سعید و همچنین اصغر و بهروز را ببینم. گفت بهروز نمی‌شود، بقیه را می‌آورم. نگو که شب شهادتش است. اما آن سه بزرگوار دیگر را آوردند. در اثنای روبوسی، کاغذهایی را که از قبل، برای استفاده در چنین مواقعی به‌اندازه نصف سیگار لوله و آماده کرده بودیم، رد و بدل شد. می‌خواستم در جریان آخرین خبرها و اطلاعات باشند. محمدآقا گفت که در دادگاه اول به من حبس ابد داده‌اند و گفته‌اند که اگر یکی از سه شرط را به جا آوری، اعدام نخواهی شد: بگویی که ما مخالف مبارزه مسلحانه هستیم، یا بگویی که اسلام ضد مارکسیسم است- برای دعواهای حیدری نعمتی که معمولاً شاه و شیخ نیاز دارند- و شرط سوم هم این‌که بگویی که ما را عراق فرستاده!</blockquote><blockquote>آن موقع شاه هم، مثل شیخ، با عراق دعوا داشت (آخر عراق از پیمان سنتو، که بعد از 28مرداد به ایران تحمیل شد، بیرون آمده بود) و اگر یادتان باشد، در زمستان سال 50، روزی که مقام امنیتی به تلویزیون آمد و مصاحبه کرد، مجاهدین را به عراق چسباند. خوب، سنت لایتغیر شاه و شیخ است. </blockquote><blockquote>بعد، ما را به قزل قلعه و مجدداً به اوین و سرانجام به زندان فلکهٴ شهربانی بردند. من یک شب در زندان فلکه بودم، با برخی از برادرانی که همین جا هستند، هم دادگاه بودیم. مثل محمود احمدی، مهدی فیروزیان و محمد طریقت. فردا عصر- در حالی که اسم‌ها را برای جمع کردن وسایل و انتقال به زندان قصر خوانده بودند- بچه‌ها از دیوار صدایی شنیدند و مرا صدا کردند و گفتند محمدآقا می‌گوید بگو فلانی زود بیاید. معلوم شد که صدا مورس بوده، ولی نه مورس معمولی که مثلاً با انگشت به دیوار می‌زدیم. فلزی بود که به دیوار می‌خورد و بعد صدا گفته بود که من محمد حنیف هستم. پرسیدیم که شما این جا چه می‌کنید؟ گفت دست و پایم بسته است، آورده‌اند بالای سر مهدی رضایی، ولی گفتم که او را نمی‌شناسم. بعد در همان جا به من و همهٴ مجاهدین ابلاغ مسئولیت کرد و از ما تعهد گرفت و البته حسرت دیدارش دیگر بر دلمان ماند؛ چون چند هفته بعد، خبر شهادتش را شنیدیم.</blockquote><blockquote>اما حالا... اگر که باغبان و برزگر نخستین می‌بود، به شگفتی می‌آمد: یعجب الزرّاع... </blockquote><blockquote>همچنین که آخوندهای مرتجع حق ستیز به خشم می‌آیند: لیغیظ بهم الکفار... </blockquote><blockquote>یکی از برادران مجاهد می‌گوید: «اوایل سال 51 یک روز در زندان فلکهٴ شهربانی، توی یکی از اتاق‌ها به دیوار تکیه داده بودم که دیدم صدای مورس از آن طرف دیوار می‌آید. به‌طور اتفاقی این دیوار، مشترک بود بین زندانی که ما بودیم با زندان و شکنجه‌گاهی که به آن زندان کمیته می‌گفتند. گفتم «تو کی هستی؟» گفت «محمد» هستم. بعد از رد و بدل کردن علائمی که فهمیدم خود «محمدآقا» ست، به او گفتم که مسعود این جاست. مسعود را هم آن موقع به‌طور اتفاقی در بین از این زندان به آن زندان بردن‌ها، برای یک شب جهت انتقال از اوین به قصر، به زندان فلکه (شهربانی) آورده بودند. «محمدآقا» گفت بگو مسعود زود بیاید. مسعود را خبر کردم. «محمدآقا» به او گفت «ساواک گفته که اگر من تأیید کنم که وابسته به عراق بوده‌ایم، مبارزه مسلحانه را هم محکوم بکنم و بگوییم اسلام و مسلمانی بر ضد مارکسیست‌هاست، این‌ها از اعدام من و شاید سایر بچه‌ها صرفنظر بکنند». محمدآقا به آنها جواب داده بود که «ما اهل این حرفها نیستیم». </blockquote><blockquote>بعد از این مکالمه که با مورس انجام شد، مسعود گفت «تو پیامی برای ما نداری؟» محمدآقا گفت: «یادتان باشد که ما هر چه داریم، از ایدئولوژی‌مان داریم، مبادا به آموزش‌های ایدئولوژیک کم بها بدهید!» بعد اضافه کرد: «در تک‌تک این اتفاقاتی که برای ما افتاده، درسها و تجارب بسیار بزرگی هست، بایستی هر چه زودتر آنها را جمع ببندیم و در کار آینده‌مان از آنها استفاده بکنیم». </blockquote><blockquote>این صحنه برای من یک صحنهٴ تاریخی و عجیبی بود که هرگز فراموش نمی‌کنم. این دو نفر، یک مسعود، یکی محمدآقا، یکی توی این زندان در این طرف دیوار و دیگری در آن زندان آن طرف دیوار، اما باز در آخرین لحظات و آخرین وداع، با اتفاق عجیبی به هم رسیده بودند و از دو طرف دیوار با مورس با هم حرف می‌زدند. مسعود یک حالتی داشت، دست‌هایش را تکان می‌داد و در آخرین دقایق وداع این پیام را به برادر مجاهدمان محمود احمدی دیکته کرد و او هم به حنیف مخابره کرد. مسعود گفت: «تو معلم بزرگ ما و نسل ما بودی، تاریخ ما هرگز کاری را که تو کردی و راهی که تو رفتی را فراموش نخواهد کرد. مطمئن باش ما راهت را ادامه می‌دهیم. من سعی می‌کنم شاگرد خوبی برای تو و راه تو باشم و با تو پیمان می‌بندم».<ref>وبسایت [https://www.mojahedin.org/news/138675/%D8%B0%DA%A9%D8%B1%D8%B4-%D8%A8%D9%87-%D8%AE%DB%8C%D8%B1-%D8%B3%D8%A7%D9%82%DB%8C-%D9%85%D8%B3%DA%A9%DB%8C%D9%86-%D9%86%D9%88%D8%A7%D8%B2-%D9%85%D9%86 سازمان مجاهدین خلق ایران]</ref></blockquote>


معمولاً چراغ خطر برای استقراض دولت در نقطه‌ای روشن می‌شود که نسبت بدهی به تولید ناخالص داخلی (ارزش خالص چیزهایی که تولید شده‌اند) یا GDP، به ۱۰۰ درصد برسد. نسبت بدهی به GDP آمریکا در سال ۲۰۱۲ به این میزان رسید و از آن موقع تا به حال در حال افزایش بوده است.
== دستگیری و اعدام ==
[[پرونده:محمد حنیف‌نژاد -زندان اوین- آثار شکنجه بر روی چشم.jpg|جایگزین=محمد حنیف‌نژاد -زندان اوین- آثار شکنجه بر روی چشم|بندانگشتی|محمد حنیف‌نژاد -زندان اوین- آثار شکنجه بر روی چشم]]
روز اول شهریور ۱۳۵۰ ضربات ساواک شاه علیه [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] آغاز شد. ساواک در یورش گسترده به پایگاه‌های مجاهدین در تهران ده‌ها تن از کادرهای مرکزی و مسئولین و اعضای سازمان مجاهدین را دستگیرکرد.<ref name=":2">برای شما - [http://intnetonline.link/اول-شهریور-50-آغاز-ضربات-ساواک-علیه-مجاه/ اول شهریور ۵۰ آغاز ضربات ساواک علیه مجاهدین]</ref>


آمریکا قدرتمندترین اقتصاد دنیا و منتشرکننده ارز ذخیره جهانی بوده و به همین دلیل، می‌توان گفت که در عمل، دلار برای بسیاری از کشورها نقشی مشابه پول ملی را ایفا می‌کند. با توجه به این نکات، اهمیت چنین مسئله‌ای بیشتر روشن می‌شود.
از بعداز کودتای ۲۸ مرداد علیه [[دکتر محمدمصدق]]، سازمان مجاهدین نخستین سازمان مسلحانه و مخفی بود که به مدت ۶ سال به مبارزه علیه شاه ادامه می‌داد. مجاهدین در این ۶ سال، هیچ نام رسمی بر خود نگذاشته بودند و فقط کلمه سازمان را به کار می‌بردند و نام سازمان مجاهدین خلق ایران بعداز ضربه ۵۰ در دا خل زندان اوین نامگذاری شد.<ref name=":2" />


نظم نوین پرداخت زیانِ سلطه‌گران توسط ضعیف‌ترها است. در ایران هم خسارت صندوق‌های مالی (که به بیش از ۳۵ هزار میلیارد تومان رسید) از بودجه عمومی یعنی از حق اکثریت واریز شد.
اعضای سازمان در طولی ۶ سال فعالیت مخفی به ۲۱۴ نفر رسیده بود که در تهران و تبریز مشهد و اصفهان و شیراز فعالیت داشتند<ref name=":2" />


پیتر شیف، کارشناس مسائل اقتصادی می‌گوید:
در دادگاه‌های علنی که برای بنیانگذاران و اعضای مرکزیت برگزار شد آنها با دفاعیات خود موجی از حمایت در میان مردم بوجود آوردند<ref name=":2" />


پولِ بی‌پشتوانه به دولت قدرت می‌دهد و پول واقعی به مردم. با پولِ واقعی دولت محدود به هزینه‌های مالیاتی می‌شود و مردم در مقابل مالیات مقاومت می‌کنند. وقتی اسکناس چاپ شود، این مقاومت کم شده و دولت بدون هیچ کاری رشد می‌کند. طلا عنصری است که مردم را از سیاست‌های نادرستِ دولت محافظت می‌کند. طلا در هر کاری سر راه دولت قرار می‌گیرد. طلا دشمنِ یک دولتِ بزرگ است و دوست آزادی. طلا محافظ افراد در مقابل دولت‌هاست.
سرانجام سحرگاه چهارم خرداد سال ۱۳۵۱، بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق ایران؛ محمد حنیف نژاد، سعید محسن و اصغر بدیع زادگان، به همراه دو تن ازاعضای مرکزیت سازمان مجاهدین خلق ایران، محمود عسگری زاده و رسول مشکین‌فام پس از ماه‌ها اسارت در ساواک شاه، روانه میدان تیرباران شدند و تیرباران کردند<ref>اتحاد انجمنها برای ایران آزاد - [http://farsi.fffi.se/تقویم-تاریخ-4خرداد۱۳۵۱-شهادت-بنيانگ/ 4خرداد۱۳۵۱: شهادت بنیانگذاران و دوتن از اعضای مرکزیت سازمان مجاهدین]</ref>


لغو استاندارد طلا و نظام پولی برتون وودز موجب انحراف پولیِ دولتها در سراسر جهان شد. بطوریکه این خسارت برای مردمِ جهانِ سوم صدها برابر بوده است. چاپ پول بی‌پشتوانه در ایران سبب شده که در طی چند دهه اخیر ریال-پول کاغذیِ دولت ایران- بی ارزش‌ترین پولِ جهان شود و تورمِ افسار‌گسیخته تمام مناسبات اقتصادی کشور را بهم بریزد. بازگردندان دولتها خصوصاً در ایران به استاندارد طلا می‌تواند مردم را در مقابل هوس‌ سیاستمداران و نابودی قدرت خریدشان محافظت کند.
محل دفن وی در قطعه ۳۳ بهشت زهرا در تهران است.
[[پرونده:آرامگاه محمد حنیف‌نژاد.jpg|جایگزین=بهشت زهرا|بندانگشتی|آرامگاه بنیانگذار سازمان مجاهدین خلق ایران محمد حنیف‌نژاد|272x272پیکسل]]
آقای [[مهدی ابریشمچی]] دربارهٔ تیرباران بنیانگذاران سازمان می‌گوید: <blockquote>«شاید چند هفته از شهادت بنیانگذاران سازمان گذشته بود که ما را با اتوبوس از زندان جابه‌جا می‌کردند. در کنار هر زندانی یک سرباز گذاشته بودند که مراقبت کند. سربازی که مراقب من بود به حرف آمد و گفت: می‌خواهم از سربازی فرار کنم، چون می‌ترسم مرا در جوخه آتش بگذارند. دوستی دارم که فرار کرده و گفته‌است که شاهد صحنه اعدام چند زندانی سیاسی بوده و چیزهایی برایم تعریف کرده که مرا تکان داده‌است».<ref name=":1" /></blockquote>این سرباز جزئیاتی را که دوستش نقل کرده بود، بازگو کرد و تردیدی برایم باقی نگذاشت که آن ماجرا صحنه اعدام محمد حنیف‌نژاد بوده‌است. از جمله این‌که گفت: <blockquote>«مرد چارشانه‌ای بوده‌است که صحنه خیلی عجیبی ایجاد کرده بود، وقتی می‌خواستند اعدامشان کنند، با صدای بلند دعا می‌خوانده و حرفهای عجیبی زده بود که صحنه اعدام را به‌هم ریخته بود. البته آن مقداری که این سرباز می‌فهمیده و به‌عنوان دعا یاد می‌کرد، همان شعارهای الله‌اکبر و آیات قرآن بوده که محمدآقا در صحنه اعدام سرداده بود».<ref name=":1" /></blockquote>درکتاب «تاریخ سیاسی ۲۵ساله ایران»، خاطره‌ای دربارهٔ صبح خونین ۴ خرداد به‌نقل از یکی از «فعالین نهضت مقاومت ملی ایران و عضو شورای مرکزی جبهه ملی دوم» نقل شده. این شخصیت در خرداد۱۳۵۱ در قزل قلعه زندانی بوده‌است. گروهبان ساقی، رئیس وقت زندان، جریان اعدام حنیف‌نژاد را برای وی نقل کرده که عیناً درکتاب آمده‌است:<blockquote>«صبح روز ۴خرداد۱۳۵۱ گروهبان ساقی به‌سلول من آمد. رنگ‌پریده و عصبی می‌نمود. احوالش را پرسیدم، گفت: امروز شاهد منظره‌ای بودم که تا عمر دارم فراموش نمی‌کنم. حدود ساعت۴صبح قرار بود حکم اعدام دربارهٔ حنیف‌نژاد و دوستانش اجرا شود. من‌هم ناظر واقعه بودم، هنگامی‌که به‌اتفاق یکی دیگر از مأمورین زندان به‌سلول او رفتیم تا او را برای اجرای مراسم اعدام به‌میدان تیر چیتگر ببریم، حنیف‌نژاد بیدار بود. همین که ما را دید گفت: می‌دانم برای چه آمده‌اید. آن‌گاه روبه‌قبله ایستاد و با تلاوت آیاتی از قرآن، دستها را بالا برد و گفت: خدایا، شاکرم‌به درگاهت. این توفیق را نصیبم کردی که در راه آرمانم شهید شوم سپس همراه ما به‌راه افتاد. پس‌از انجام مراسم مذهبی، در حضور قاضی‌عسگر، او را به‌طرف میدان تیر حرکت دادیم. در طول راه تکبیرگویان، شکرگزاری می‌کرد و تا لحظه تیرباران بدین کار ادامه داد، گویی به‌عروسی می‌رفت!»</blockquote>


==== بی‌ارزشترین پول ====
== وصیت‌نامه محمد حنیف‌نژاد ==
[[پرونده:پول مجارستان.JPG|بندانگشتی|'''پول بی ارزش مجارستان در سالهای پس از جنگ جهانی دوم''']]
محمد حنیف‌نژاد قبل از اعدام در وصیت‌نامه خود نوشته است:<blockquote>«بسم الله الرحمن الرحیم</blockquote><blockquote>خط الموت علی ولد آدم مخط القلاده علی جید الفتاه و ما اولهنی الی اسلافی اشتیاق یعقوب الی یوسف...</blockquote><blockquote>«مرگ بر اولاد آدم لازم گشته هم‌چنان که گردن‌بند برای نو عروس و من برای ملاقات اجداد پاکم چنان مشتاقم که یعقوب برای دیداریوسف». از حسین بن‌علی علیه‌السلام</blockquote><blockquote>من وصیتنامه زیر را در حال سلامتی و هشیاری کافی می‌نویسم. پدر بزرگوارم، من در زندگی تاآنجا که امکان داشت احترام تو را به‌جا آوردم و در مواردی که احیاناً کوتاهی به‌عمل آمده است، امیدوارم مرا ببخشی. این کار آگاهانه نبوده است، فکر می‌کنم که کارهایم به‌طور عام و کلی در راه خدا بوده است. ما هشت نفر را که فعلاً سعید محسن، اصغر بدیع‌زادگان، محمود عسگری‌زاده، رسول مشکین‌فام و مرا برای اعدام می‌برند، از خدا طلب عفو می‌کنیم. امیدواریم شما هم اگر تقصیری از ما دیده بودید، ببخشید. موقع دستگیری من مقداری وسایل توسط ساواک ضبط شده است، که آنچه یادم هست عبارت‌اند از: قالی یک تخت و قالیچه دو تخت (که این دو قالیچه را از خانة‌ عطاءالله حاجی محمودیان آورده‌اند) ساعت و وسایل فردیم را که می‌توانید تحویل بگیرید. سعی کنید بعد از من ناراحت نشوید و هر وقت ناراحت شدید قرآن ترجمه‌دار، به‌خصوص سورهٴ احزاب، سورة‌ محمد، سورة‌ توبه و بعضی سوره‌های دیگر از این قبیل را، زیاد بخوانید. فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا</blockquote><blockquote>محمد حنیف‌نژاد ۴/۳/۵۱»<ref>[https://article.mojahedin.org/i/news/138668 وصیت‌نامه محمد حنیف‌نژاد]، سایت سازمان مجاهدین خلق</ref></blockquote>
بی‌ارزشترین پول دنیا به ارزی گفته می‌شود که در قیاس با سایر ارزها ارزش مبادله‌ای کمتری دارد. در سال ۲۰۲۳ ریال ایران رتبه اول بی‌ارزشترین پول دنیا را کسب کرد.


حجم پول چاپ شده توسط جمهوری اسلامی
== پانویس  ==
سال ۶٠، پانصد هزار میلیارد تومان سال ٧٠، ٣ هزار هزار میلیارد تومان
{{پانویس|۲|اندازه=ریز}}
سال ٨٠، ٣٢ هزار هزار میلیارد تومان سال ٩٠، ٣۵٠ هزار هزار میلیارد تومان سال ٩٧، احتمالاً ١٨٠٠ هزار هزار میلیارد تومان


سعید لیلاز یکی از کارشناسان جمهوری اسلامی می‌گوید:
== منابع ==
 
۱-کتاب بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق ایران
از روز ازل اختراع پول تا پایان حکومت محمدرضا پهلوی، کلا ۴۲۰ میلیارد تومان تولید نقدینگی داشتیم. الان هر دو ساعت این مقدار پول چاپ می‌کنیم. روزی پنج هزار میلیارد تومان نقدینگی تولید می‌کنیم یک سوم اين پول برای کسر بودجه استفاده می‌شود و دو سوم آن صرف دزدی می‌شود. از سال ۹۴ تا ۹۸ بیش از ۱۰۰ میلیارد دلار از کشور خارج شده است. رتبه ۱ بی ارزش‌ترین پول دنیا ریال ایران
 
رتبه ۲ بولیوار ونزوئلا
 
رتبه ۳ دونگ ویتنام
 
رتبه ۴ روپیه اندونزی
 
رتبه ۵ لئون سیرالئون
 
رتبه ۶ ارز کیپ لائوس
 
رتبه ۷ سوم ازبکستان
 
رتبه ۸ فرانک گینه
 
رتبه ۹ گوارانی پاراگوئه
 
رتبه ۱۰ ریل کامبوج<ref>[https://amirtrader.com/posts/what-is-the-most-worthless-currency-in-the-world-in-2022/#:~:text=%D8%B1%D8%AA%D8%A8%D9%87%201%20%D8%A8%DB%8C%20%D8%A7%D8%B1%D8%B2%D8%B4%20%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%86%20%D9%BE%D9%88%D9%84%20%D8%AF%D9%86%DB%8C%D8%A7%3A%20%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D9%84%20%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86,-%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D9%84%20%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%20%D8%A8%D9%87 سایت amirtrader]</ref>
 
 
==== چاپ پول به عنوان سلاح ====
جان مینارد کینز می‌گوید:
 
برای واژگون کردن اساس یک ملت هیچ وسیله‌ای ظریف‌تر و مطمئن‌تر از کاهش ارزش پول رایج نیست، تنزل ارزش پول رایج تمام نیروهای پنهان اقتصادی را در راستای نابودی به کار می‌گیرد و این عمل را به گونه‌ای انجام می‌دهد که حتی یک نفر از میلیون‌ها نفر نیز متوجه‌ی آن نمی‌شوند.<ref>[https://www.iran-emrooz.net/index.php/news1/40588/ سایت ایران امروز]</ref>
 
==== عملیات برنهارد ====
طی جنگ جهانی دوم، آلمان ها از تسلیحات و تمهیدات مختلفی برای ضربه زدن به دوول متفق بهره بردند. علاوه بر نبوغ تسلیحات و راهکارهای نظامی، در بسیاری از مواقع با روش های غیر نظامی نیز مورد توجه سران و رهبران نازی قرار داشت..... عملیات برنهارد یکی از روش های غیر نظامی  با نبوغ غیر قابل باور که آلمان ها برای ضربه زدن به انگلستان، آن را به مرحله اجرا گذاشتند.
 
در طول دوران نازی ها ، سران نازی و به ویژه شخص آدولف هیتلر به استفاده از نیروی های نابغه جوان و سالخورده در کنار هم عقیده ی بسزایی داشت و تمام و کمال از آن‌ها و ایده هایشان گرچه حتی در حد یک احتمال می‌بود حمایت می‌کرد و این مسئله را توصیه کرده بود که تمامی سران باید مد نظر خود داشته باشند.
 
ایده اولیه این عملیات توسط سرگرد اس اس "نایوکس" مطرح گردید. سر فرماندهی واحدهای اس اس "هاینریش هیلمر" از این طرح استقبال کرده ، آن را یک ایده‌ی نبوغ‌امیز دانست و از او و طرحش حمایت کرد و در نهایت اجرای این عملیات بر عهده‌ی خود سرگرد اس اس "برنهارد کروگر"  گذاشته شد.
 
در کل هدف از اجرای عملیات سری برنهارد، نامتوازن ساختن اقتصاد انگلستان از طریق وارد ساختن اسکناس‌های جعلی به جریان معاملات روزمره بود. در آن زمان انگلستان از اسکناس های   ۵٬۱۰٬۲۰٬۵۰٬۱۰۰٬۵۰۰٬۱۰۰۰ پوندی در جریان معاملات بهره می‌برد. یک قسمت عملیات برنهارد وارد کردن حجم عظیمی از اسکناس های جعلی ۵۰ پوندی به ساختار پولی انگلستان بود.
 
برای اجرای این عملیات تیمی مرکب از ۱۴۲ جاعل حرفه‌ای در کنار هم گرد آمده و به کار تهیه اسکناس‌های تقلبی مشغول شدند. سرگرد اس اس "کروگر" قصد داشت که کپی‌هایی دقیقا معادل اصل از اسکناس‌های انگلیسی به دست آورد به همین دلیل در ابتدا کاغذ اسکناس‌های انگلیسی دقیقا معادل سازی شد که البته این کار یک شاهکار هنری و علمی در دنیای جعل محسوب می‌گردد. طرح زمینه، رنگ و جنس کاغذ اسکناس‌های تقلبی به شکل حیرت‌انگیزی با ماشبه انگلیسی همسان بود. امضا و تاریخ‌های نشر نیز جعل شدند اما پیچیده‌ترین فاز عملیات برنهارد ایجاد شماره سریال‌های معتبر برای این اسکناس‌های تقلبی بود. به دلیل پافشاری سرگرد کروگر برای جعل نسخه‌ای کاملا قابل قبول، یک تیم از متخصصین کشف رمز المانی طی کاری فشرده موفق شدند که الگوریتم تولید شماره سریال‌های اسکناس‌های انگلستان را کشف نمایند. در نهایت کار چاپ اسکناس‌های تقلبی آغاز گردید و ۳۵۰ سری صد هزارتایی اسکناس تقلبی به ارزش ۱۳۴۶۱۰۸۱۰ پوند تهیه شد.
 
بسیاری از جاعلان حرفه‌ای هنوز هم از اسکناس‌های جعلی برنهارد به عنوان شاهکارهای بی رقیب یاد می‌کنند. عملا از لحاظ ظاهری تشخیص نمونه جعلی و اصل از یکدیگر بسیار مشکل و یا حتی کاری ناممکن بود.
 
برای طبیعی شدن ظاهر اسکناس‌ها، آنها را در یک مسیر بسته مورد استفاده قرار دادند، یعنی شخصی آن را گرفته تا کرده و در جیب خود می‌گذاشت سپس دوباره آن را به شخص دیگری داده و ... در پایان ظاهر اسکناس‌ها نیز همانند اسکناس‌های کارکرده و معمول درآمد. برای اطمینان از کیفیت اسکناس های جعلی، بعضی از آنها در کشورهای بی طرفی نظیر سوئیس مورد استفاده قرار گرفتند در پایان این مرحله مشخص گردید که کار بی‌عیب و نقصی انجام شده است، زیرا حتی یک مورد از این اسکناس‌های جعلی نیز مشخص نشد. یک چنین نتیجه درخشانی باعث شد که مجوز توزیع این اسکناس‌ها توسط پیشوای نازی صادر گردد.
 
در ابتدا تصمیم بر این بود که این اسکناس‌ها را توسط هواپیما، بر روی نقاط شهری پر از ازدحام فرو ریزند اما در این حالت ممکن بود بسیاری از اسکناس‌ها در نقاط غیر قابل دسترس فرود آمده و از بین بروند. همچنین در این حالت به راحتی عملیات برنهارد مشخص می‌شد. از این رو تصمیم بر این شد که اسکناس‌ها را به فرم کاملا قانونی و رسمی مورد استفاده قرار دهند. از اواخر سال ۱۹۴۳ بود که توزیع این اسکناس‌ها آغاز گردید. ماهی یک میلیون پوند پول تقلبی به سیستم اقتصادی انگلستان تزریق می‌گردید. آلمان‌ها حتی حقوق جاسوسان انگلیسی خود را با این اسکناس‌ها پرداخت می‌کردند! یکی از جاسوسان انگلیسی آلمان‌ها، به نام الیزا برنا که با نام رمز سیسرو برای دستگاه اطلاعاتی آلمان به جمع آوری اطلاعات مشغول بود، در پایان جنگ زمانی که متوجه شد تمام پس‌اندازش پوندهای تقلبی است به دولت آلمان شکایت کرد و خواستار دریافت دست مزدش (پوند واقعی) شد که البته شکایت او به جایی نرسید.
 
مجارستان به دلیل انجام سیاست‌های مالی در سال های ۱۹۴۵-۱۹۴۶ در بحران اقتصادی غرق شد و نرخ تورم روزانه ۲۰۰درصد افزایش پیدا کرد، ارزش سرمایه‌ی ملی نصف شد و دولت ۱ میلیارد اسکناس بدون پشتوانه چاپ کرد و در نهایت آنقدر پول و اسکناس بی‌ارزش شد که مردم رغبتی به جمع کردن اسکناس از کف خیابان‌ها نداشتند و ماموران شهرداری با جارو آنها را جمع می‌کردند.
 
اگر مقدار پول هم افزایش پیدا کند، قدرت خرید هر واحد پول کاهش می‌یابد و مقدار کالایی هم که با هر واحد پول می‌توان به‌دست آورد، کمتر می‌شود.
 
افزایش چاپ پول کاغذی توسط دولت‌ها، موجب کاهش قدرت خرید هر واحد پول و در نتیجه، افزایش قیمت‌ها می‌شود. تورم، همین است.<ref>سیاست اقتصادی، لودویگ فون میزس، ترجمه محمود صدری</ref>
 
اقتصاددانان سال‌هاست تلاش می‌کنند مردم جوامع را متوجه کنند که چاپ اسکناس و ایجاد تورم توسط بانک مرکزی مانند برداشتن پول از جیب مردم است.
 
در پی تبعات اقتصادی ناشی از درگیری جهان با پاندمی کرونا نگاهی به عملکرد بانک های مرکزی در بحران ۲۰۰۸ بیاندازیم:
 
چهار بانک مرکزی بزرگ جهان از سال ۲۰۰۸ تا سال ۲۰۱۶ ۹ تریلیون دلار پول چاپ کرده‌اند.
 
در پی ایجاد رکود در جهان، بانک‌های مرکزی ایجاد پول جدید را در مقادیر بسیار زیادی آغاز کردند. این برنامه بسیار ساده بود: تزریق پول بیشتر به سیستم، بانک‌های تجاری را به وام‌دهی تشویق می‌کرد.
 
در زمان‌های معمول، این مقادیر کافی است تا بانک‌های مرکزی با کاهش نرخ بهره، وام‌دهی را شدت بخشند. اما نرخ بهره بسیار پایین و در برخی از موارد نرخ بهره منفی کار خاصی را انجام نداده است. بنابراین آنها به دنبال دارویی قوی‌تر رفته و برنامه خرید اوراق قرضه را برای تزریق پول بیشتر به بازار تجربه کردند.
 
مایکل پیرس،‌ اقتصاددان ارشد کپیتال‌اکونومیکز می گوید: «اگر شما یک گروه از اقتصاددانان را از سال ۲۰۰۸ تا الان (۲۰۱۶) جمع‌کنید و به آنها بگویید که بانک‌های مرکزی تا به حال ۹ هزار میلیارد دلار دارایی خریداری کرده و همچنان به دنبال تقویت تورم هستند، من فکر نمی‌کنم کسی از آنها حرف شما را باور کند.» آمریکا ۳٫۹ تریلیون ٰژاپن ۲٫۹ تریلیون اروپا ۲ تریلیون انگلیس ۵۸۰ میلیون
 
چاپ هر اسکناس صد دلاری برای آمریکا فقط ۱۷ سنت هزینه دارد.
 
== پول دیجیتال ==
بیت کوین حرکتی در جهت آزادی مالی است!
 
چرا بیت‌کوین به عنوان راه حلی برای مشکل چاپ پول پیشنهاد شده است؟ کسی مسئول یا رئیس بیت‌کوین نیست و غیرمتمرکز بودن به همین معناست.
 
در بیت‌کوین مجموعه قوانینی وجود دارد که عرضه بیت‌کوین را به حداکثر ۲۱ میلیون عدد محدود می‌کند و این میزان قابل تغییر نیست.
 
به همین دلیل است که به عنوان جایگزینی برای پول رایج که دائماً دچار تورم می‌شود، محبوب شده است.
 
عرضه بیت‌کوین قوانین مختلفی عرضه بیت‌کوین را محدود می‌کنند و میزان کل عرضه آن از ۲۱ میلیون عدد فراتر نمی‌رود. به طرز طعنه‌آمیزی، بزرگ‌ترین تهدید برای بیت‌کوین و سایر ارزهای دیجیتال این است که دولت‌ها از رویکرد فعلی خود دست بکشند و باز به رویکردهای محدودکننده‌ای مثل سیستم استاندارد طلا برگردند، ارزهای دیجیتال را بپذیرند یا رویکرد جدید و تست‌نشده‌ای را پیش بگیرند.


از آنچه که تا به حال دیده‌ایم، این‌طور برمی‌آید که دولت‌ها برخی از عناصر کریپتو را می‌پذیرند؛ اما تنها با آن قسمت ویژگی‌های ارزهای دیجیتال سر سازش دارند که قدرت کنترل و نظارت‌شان را افزایش می‌دهد.
۲-[https://www.hambastegimeli.com/%D8%AF%D9%8A%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D9%87%D8%A7/64831-%D9%86%D8%B5%D8%B1%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87-%D8%A7%D8%B3%D9%85%D8%A7%D8%B9%DB%8C%D9%84-%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D8%AD%D9%82%DB%8C%D9%82%D8%AA-% نصرالله اسماعیل‌زاده: بیان حقیقت برای مردم ایران و ثبت در تاریخ]


مثلاً ارز دیجیتال بانک مرکزی (Central Bank Digital Currencies) یا CBDC، نمونه‌ای از این مسئله است که با آن، توانایی ایجاد پول نامحدود همچنان باقی می‌ماند.
[http://www.khabaronline.ir/detail/100449/weblog/jafarian 3][https://www.mojahedin.org/news/125072/محمد-حنیف-بذرافشان-نخستین-صدق-و-فدا محمد حنیف، بذرافشان نخستین صدق و فدا]


بنابراین بانک‌های تجاری پول خلق می‌کنند چون بانک‌های مرکزی اجازه و امتیاز انجام چنین کاری را به آن‌ها می‌دهند.
۴- [https://www.mojahedin.org/events/5345/4خرداد-شهادت-بنیانگذاران-و-رازماندگاری- ۴خرداد، شهادت بنیانگذاران و رازماندگاری]


ما به عنوان شهروند، با قرار دادن دولت در مسند قدرت، چنین توافقی را پذیرفته و تایید کرده‌ایم؛ اگرچه نتیجه آن برای افراد معمولی بسیار نامطلوب است و با کاهش قدرت خرید خودش را نشان می‌دهد.
[https://moheb89.blog.ir/post/149 ۵-به مناسبت ۴خرداد۱۳۵۱اعدام حنیف نژاد،سعید محسن،بدیع زادگان]
 
بیت‌کوین مثل بیمه‌ای در برابر اقدامات اشتباه دولت‌ها است و با در نظر گرفتن انتخاب‌های پیش روی دولت، به‌راحتی می‌توان تشخیص داد که چرا ساده‌ترین راه را انتخاب می‌کند و اصطلاحاً به چاپ پول ادامه می‌دهد.
 
در زمان چاپ بی رویه پول، طبیعی است که افراد با سرمایه‌گذاری در دارایی‌هایی که ارزش پول را در زمان تورم حفظ می‌کنند، از قدرت خرید خود محافظت کنند.<ref>[https://www.bourseiness.com/53237/what-is-money-printing سایت بورسینس]</ref>
 
== تاریخچه اسکناس در ایران ==
در گذشته‌های دور مبادلات بین مردم از طریق معاملات پایاپای صورت می‌گرفت. یعنی محصولات بین شهروندان و بازرگانان و صنعت‌گران به همین صورت دست به دست می‌شد. با کشف طلا و نقره و ضرب آنها بصورت پول و سکه به عنوان مبنای معتبری برای مبادلات به کار گرفته شد. در زمان داریوش اولین سکه ایران از طلا ضرب شد. بعدها چاپ اسکناس به این موارد اضافه شد. ابتدا اسکناس را بر روی خشت، پارچه، جوب و پوست و نهایتا کاغذ ضرب می‌کردند. قدیمی‌ترین اسکناس چاپ شده چاو نام داشت که به توصیه مشاوران ایرانی ملکه چین ضرب شد. گیخاتوخان، پنجمین پادشاه سلسله ایلخانیان، از خالی شدن خزانه و کسری بودجه نگران بود، دستور داد مردم زر و سیم خود را به چاوخانه تحویل دهند و ما به ازای آن پول کاغذی (چاو) بگیرند. از این زمان برای نخستین بار پول کاغذی به نام چاو (موسوم به چاو مبارک) در تبریز منتشر شد.
 
=== اسکناس در ایران معاصر ===
اولین اسکناس ایران در دوران معاصر، در دوره ناصرالدین شاه و توسط بانک شاهنشاهی چاپ شد این اسکناسها تا سال ۱۳۱۱ که اولین اسکناس دوره پهلوی در فروردین ۱۳۱۱ عرضه شد رواج داشت.
 
حتی سکه‌های مسی (پول سیاه، پشیز) و نیز سکه‌های قران نقره فتحعلی شاهی هم تا فروردین ۱۳۱۱ و برقراری واحد پول جدید، رواج داشت.
 
== منابع ==

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۳ مهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۷:۲۳

محمد حنیف‌نژاد
محمد حنیف نژاد.jpg
محمد حنیف‌نژاد
زادروز۱۳۱۸
تبریز
درگذشت۴ خرداد ۱۳۵۱
تپه‌های اوین
ملیتایرانی
تابعیتایرانی
تحصیلاتدانشجوی رشتهٔ کشاورزی
از دانشگاهدانشکده کشاورزی کرج
نقش‌های برجستهبنیانگذاری سازمان مجاهدین خلق ایران
تأثیرپذیرفتگاناعضاء وهواداران سازمان مجاهدین خلق ایران
حزب سیاسیسازمان مجاهدین خلق ایران
دیناسلام-شیعه
خویشاونداناحمد حنیف‌نژاد از کادرهای سازمان مجاهدین خلق

محمد حنیف‌نژاد (زاده ۱۳۱۷، درگذشته در ۴ خرداد ۱۳۵۱) بنیان‌گذار سازمان مجاهدین خلق ایران است. او در سال ۱۳۴۴ به همراه سعید محسن و علی اصغر بدیع زادگان این سازمان را بنیان گذاشت.[۱]

محمد حنیف‌نژاد در تبریز بدنیا آمد. از جوانی با ورود به دانشگاه وارد فعالیت سیاسی شد و عضو فعال نهضت آزادی بود و در سال ۱۳۴۲ در رشته‌ی مهندسی ماشین آلات کشاورزی از دانشگاه کرج فارغ‌التحصیل شد. در همین دوران وی با آیت الله طالقانی و افکار او آشنا شد. محمد حنیف‌نژاد مخالف برداشت‌های کهنه از اسلام بود. او همچنین پس از قیام ۱۵ خرداد به این نتیجه رسید که دوران مبارزات رفرمیستی به پایان رسیده‌است.[۲]

محمد حنیف نژاد در نیمه شهریور سال ۱۳۴۴ سازمان مجاهدین را بنیان‌گذاری کرد. او به همراه افرادی چون سعید محسن، علی اصغر بدیع زادگان، سعید محسن، مسعود رجوی، علی میهن دوست و … مدت ۶ سال به کار تئوریک، تشکیلاتی و سازماندهی پرداختند.

در نیمه اول شهریور ۱۳۵۰ در اثر یک ضربه اطلاعاتی اعضاء مرکزیت سازمان و در مهرماه همان سال محمد حنیف‌نژاد توسط ساواک دستگیر شد. به وی پیشنهاد شد که به یکی از دو خواستهٔ ساواک پاسخ مثبت بگوید. اول اینکه او وابسته به دولت عراق است و دوم اینکه مارکیست‌ها را محکوم کند. محمد حنیف‌نژاد هیچ‌یک از این خواسته‌ها را نپذیرفت و در روز ۴ خرداد ۱۳۵۱ اعدام شد.[۳]

کودکی و تحصیلات

محمد حنیف نژاد درسال ۱۳۱۷ درخانواده‌ای فقیر در تبریز متولد شد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در دبستان همام و دبیرستان‌های منصور و فردوسی این شهر گذراند. فعالیت‌های اجتماعی همواره جزئی از زندگی حنیف‌نژاد بود. از دوره دبیرستان در هیأت‌های مذهبی به فعالیت پرداخت. خودش می‌گفت این دوران بیشتر با فرزندان کارگران وباربران که از لحاظ اجتماعی همردیف او بودند همنشین ومعاشر بود. او علیرغم وضع بد اقتصادی خانواده‌اش توانست به دانشگاه راه یابد ودر سال ۱۳۴۲ دررشته مهندسی ماشین آلات کشاورزی فارغ‌التحصیل شد. از دوره دبیرستان در هیئت مذهبی به فعالیت پرداخت. همیشه دراین فکر بود که شرایطی را که باعث فقر توده مردم شده‌است باید ازبین برد. با ورود به دانشکده فعالیت‌های او چند برابرشد. نماینده دانشجویان دانشکده کشاورزی در جبهه ملی و سپس عضو فعال نهضت آزادی و مسئول انجمن اسلامی دانشجویان دانشکده کرج بود.[۲]

فعالیتهای سیاسی

فعالیت‌های گسترده او باعث شد که دو روز قبل از رفراندوم شاه (انقلاب سفید) در بهمن سال۱۳۴۱ از طرف ساواک دستگیر شود. او هفت‌ماه را در زندان‌های قزل‌قلعه و قصر گذراند. در زندان قزل‌قلعه بود که با محمود طالقانی آشنا شد. در همان زمان در زندان تحلیل‌های سیاسی و برداشت‌های ایدئولوژیک جدیدش را می‌نوشت و برای دوستانش به‌بیرون می‌فرستاد.[۴]

پس از فراغت از تحصیل درسال ۴۲ سربازی رفت. ۹ ماه درتهران و ۹ ماه در اصفهان گذراند. دراین مدت با ارتش آشنا شد و از هر چه مثبت بودند پند گرفت. از نظمی که در محیط ارتش حکم‌فرماست تا تعلیمات نظامی همه برای او آموزش بود. درآنجا به مطالعه کتاب‌های نظامی پرداخت. حنیف‌نژاد همیشه فکر می‌کرد چگونه می‌توان جنبش آزادی‌خواهانه مردم ایران را از بن‌بست درآورد.

بنیان‌گذاری سازمان مجاهدین خلق ایران

تندیس محمد حنیف‌نژاد اثر استاد رضا اولیاء
تندیس محمد حنیف‌نژاد اثر استاد رضا اولیاء

بعد از بازگشت از نظام وظیفه دوست و هم‌فکرش سعید محسن و چند تن دیگر را دید وفکر خود را با آنان درمیان گذاشت. بعد از مدتی مطالعه وجمع‌بندی از حوادث و مبارزات ایران و جهان مخصوصا با مطالعه در روش احزاب سیاسی ایران و علل شکست آن‌ها به این نتیجه رسیدند که دوران کارهای رفرمیستی گذشته‌ است و تنها راه مبارزه انتخاب راه مسلحانه است.

محمد حنیف‌نژاد و سعید محسن به‌ویژه با مطالعه درباره جنبش‌ها و مبارزات مردم ایران و به‌ویژه مطالعه درباره روش احزاب سیاسی ایران و علل شکست آن‌ها، به این نتیجه رسیدند که علت اصلی شکست مبارزات گذشته فقدان یک رهبری ذیصلاح انقلابی مجهز به علم مبارزه و دارای تئوری انقلابی و آماده برای مبارزه و عمل انقلابی بوده‌است. در مورد شرایط مشخص پس از سرکوب قیام ۱۵ خرداد هم که اشکال رفرمیستی مبارزه به بن‌بست رسیده بود، به این نتیجه رسیدند که دوران کارهای رفرمیستی سپری شده‌است و برای مقابله با رژیم دیکتاتوری و وابسته شاه راهی جز راه مبارزه مسلحانه وجود ندارد. این کشف انقلابی، نطفه اولیه تشکیل سازمانی بود که بعدها «مجاهدین» نامیده شد. محمد حنیف، سعید محسن و اصغر بدیع‌زادگان در نیمه شهریورماه ۱۳۴۴ هسته اولیه سازمان مجاهدین خلق ایران را بنیان‌گذاری کردند.[۴]

محمد حنیف‌نژاد در تهیه و تدوین مباحث ایدئولوژیک سازمان خود نقش اساسی داشت. او از قدرت جمع‌بندی برخوردار بود و از جریانها، قانونهای عام مبارزه را بیرون می‌کشید.[۴]

فعالیت‌ها پس از بنیان‌گذاری

محمد حنیف‌نژاد، ایدئولوژی توحید و اسلام، قرآن و نهج‌البلاغه را به‌عنوان اصیل‌ترین منابع این ایدئولوژی و راهنمای عمل مطالعه می‌کرد و به تبیین مفاهیم آن می‌پرداخت.

حنیف‌نژاد، مکاتب فلسفی، اجتماعی و انقلابی دیگر را نیز مطالعه می‌کرد. برای او حل مسائل انسان و به‌خصوص انسان معاصر و مردم دردمند استثمار شده جامعه ایران مهم بود. محمد معتقد بود هر نظری که انسان را در راه تکامل هدایت کند، و هر مکتبی که انسان‌های به زنجیر کشیده را آزاد سازد، تکامل‌دهنده است و باید از دستاوردهای انقلابی دیگران استفاده نمود.

محمد حنیف نژاد - یکان توپخانه
محمد حنیف نژاد - یکان توپخانه

حنیف‌نژاد معتقد بود وظیفه و رسالت انسان صرفاً شناخت جامعه نیست، بلکه باید آن را در جهت تکامل تغییر داد. احساس مسئولیت نسبت به سرنوشت انسانهای مظلوم و تحت استثمار جامعه، او را به‌عمل فرامی‌خواند. او می‌گفت اگر در حدی که درک کرده‌ایم، دست به‌عمل نزنیم، به دور خواهیم افتاد. زیرا تأثیر عمل است که می‌تواند دانسته‌ها و شناساییهای ما را عمیق‌تر کند و ما را از تکرار نوسانی راه‌ها و حرفهای قبل بازدارد. در همین راستا بود که او در کنار کار مخفی، قسمتی از وقت خود را برای جامعه‌گردی صرف می‌کرد. به جنوب تهران یا به روستا می‌رفت و با توده‌های مردم می‌نشست، از آنها نیرو می‌گرفت و از آنها می‌آموخت. او می‌گفت که اگر با توده‌های مردم و در کنار آنها نباشیم، و اگر سالها در محیطی دربسته به مطالعه کتاب و تفکر و اندیشه بپردازیم، محال است که بتوانیم کوچکترین تغییری در وضع جامعه به‌وجود آوریم.[۴]

حنیف‌نژاد در خصوص درک قانونمندی‌های طبیعت بر این باور بود که:‌

«برای درک قانونمندی هر بخش از طبیعت باید بر آن قسمت از طبیعت عمل کنیم. مثلاً برای درک قوانین حاکم بر جانوران باید بیولوژی حیوانی را مطالعه کرد. برای درک قوانین اجتماع باید در آن زیست و آن را مطالعه کرد. برای درک قوانین مبارزه باید در جریان آن شرکت کرد. برای رهبری مبارزه، نمی‌شود از حاشیه دستور داد. صلاحیت یعنی چه؟ از کجا ناشی می‌شود؟ صلاحیت چیزی نیست که انسان از شکم مادر با خودش سوغات آورده باشد. صلاحیت از شرکت در عمل توأم با جمعبندی نتیجه تجربیات به‌دست می‌آید».

و در جای دیگری به یاران خود توصیه می‌کرد:

«در بازدید از روستاها تنها به‌شناخت روابط تولیدی روستا اکتفا نشود، بلکه برادران توجه داشته باشند که درک روابط اجتماعی روستا از نظر شناخت روستاییان که از نظر کار آینده ما در روستا ضروری است، نیز لازم می‌باشد».

در کنار کارهای تئوریک و تدوین ایدئولوژی سازمان او از کارهای عملی و ورزشی غافل نبود. در پایگاه‌های مخفی خود در کارهای طبخ و نظافت همیشه پیشتاز بود و کوهنوردی برایش آن‌چنان جدی بود که دیگر کارها. او با تمام گرفتاریهای سازمانی، هفته‌ای یکبار به‌کوه می‌رفت و می‌گفت:

«آغوش کوهستان همیشه برای آنان که علیه کاخ‌نشینان قیام می‌کنند، باز است».[۴]

حنیف‌نژاد در آخرین پیامش به‌مجاهدین و نسلهای آینده گفت:

محمد حنیف نژاد در دوران خدمت سربازی
محمد حنیف نژاد در دوران خدمت سربازی

«روزگاری بود که گروه شما، که ما آن‌رابنیاد گذاشتیم، هیچ نداشت، فی‌الواقع هیچ، اما به‌تدریج بر امکانات و قدرت ما افزوده شد پس دل‌قوی دارید که بازهم خدا با ماست. همان نیروی عظیمی که ما را به‌این‌حد رسانده، قادر است ما را حفظ کند و در کنف حمایت خود گیرد و از هیچ فیضی ما را محروم ندارد و به‌اذن خودش باز هم بالاتر و بالاتر از اینها برساند. لیکن ادامه راه خدا هشیاری می‌خواهد، صداقت و احساس مسئولیت می‌خواهد»[۵]

پیام محمد حنیف نژاد درآخرین لحظات

محمد حنیف نژاد با جمعی از افسران وظیفه
محمد حنیف نژاد با جمعی از افسران وظیفه

این سطور درشرایطی نوشته می‌شود که مارا از هر طرف بحرانی سخت احاطه کرده‌است. یک طرف شدت ضربات کوبنده ای که یکی پس ازدیگری به ما می‌خورد و یک طرف دستگیریها و شکنجه‌های وحشیانهٔ دژخیمان ونابودی واعدام بالاترین، پاکترین، منزه‌ترین و شجاع‌ترین فرزندان خلق ما که انرژی فوران یافتهٔ فکر انقلابی آنها پرچم سرخ و خونین انقلاب مسلحانهٔ توده ای را در اهتزاز آورده‌است. دراین شرایط سهمگین که از هر جهت نمونهٔ نادری از تسلط بین‌المللی امپریالیسم و صهیونیسم بر نیروی کار استثمار شوندگان می‌باشد، تنها وتنها یک چیزمی تواند ما را از کشاکش شکست را رهانده و به سر منزل آرمان انسانی خود که رهایی خلق‌های اسیر است نزدیک سازد. انتظار دارم قبل از آن که به بیان تنها عامل پیروزی خود که تنها ضامن پیروزی آرمان‌های ملی است، بپردازم. از همهٔ رفقا و برادرانی که در جنبش مسلحانهٔ ما سهیمند، تقاضا کنم که به خاطر حفظ نوامیس و ارزش غایی کلمات و از آنجا که پیوسته درمعرض تمایلات و جملات تعزی بوده‌اند که سطور حاضر، درقیاس باآنها چیزی شمرده نمی‌شود، به تشریح این نکته بپردازیم که سوابق درخشان انقلابی گروه مجاهدین خلق، دست‌آوردهای انقلابی فراوانی را فراهم آورده که با برخورداری از آنها و درک روح مفاهیم در پس عواقب و کلمات می‌توان به خوبی در مسیر آرمان‌های انقلابی گام برداشت و آنها را با پروسه خلاق و دائمی تئوری و عمل روز به روز غنی تر و عنی تر ساخت. به هر حال رمز پیروزی ما در حفظ وحدت دائمی سیاسی و تشکیلاتی گروه است، که در مساعی زیر متجلی می‌گردد:

  1. وحدت تشکیلاتی.
  2. وحدت استراتژیک.
  3. وحدت ایدئولوژیک.

به این ترتیب تنها ضامن پیروزی حفظ دقیق اصول راجع است به وحدت که تنها وتنها از طریق اصول:

۱- انتقاد و انتقاد از خود.

۲- اصل ادامه بقاء پیشتاز حفظ می‌شود .

آخرین دیدار مسعود رجوی با حنیف‌‌نژاد

مسعود رجوی در روز ۹ شهریور ۱۳۷۹ در اجتماع اعضای سازمان مجاهدین خلق در خصوص محمد حنیف نژاد و آخرین دیدارش گفت:

«...جای محمد حنیف و دیگر بنیانگذاران شهید سازمان مجاهدین خلق ایران، جای سعید و اصغر، خالی. به‌ویژه جای حنیف بزرگ، نخستین راهبر و راهگشا، مسئول اول من و همهٴ مجاهدین: 

بالا بلند دلبر گلگون عذار من... 

شیر آهن کوهمرد، برجسته‌ترین رجل انقلابی تاریخ معاصر ایران، مربی و مرشد همهٴ مجاهدان، کجاست که شکوفایی بذری را که کاشته و بالندگی کشت و زرعی را که پی افکنده، ببیند و غرق شگفتی شود. 

یادش به خیر «محمدآقا» که همیشه جملاتی از امام حسین را زمزمه می‌کرد و عاقبت هم در ۳۳سالگی سر بر پای مولایش حسین بن علی سایید و در آستان او فرود آمد. سلام الله علیه. 

مست است یار و یاد حریفان نمی‌کند، ذکرش به خیر ساقی مسکین نواز من... 

اواخر مهر سال ۵۰ وقتی که او دستگیر شد، صبح زود حوالی ساعت بین ۵ و ۶، ناگهان از توی سلول‌های اوین، سر و صدا و جنجال خیلی زیادی را به همراه فریادها و قهقهه‌هایی شنیدیم. دقایقی بعد همهٴ اعضای مرکزیت سازمان را به قسمت شکنجه فراخواندند. سر دژخیم، منوچهری نامی بود-اسم واقعیش ازغندی است که شنیده‌ام این روزها در آمریکا برای مجاهدین، او هم لغز دموکراتیک می‌خواند- از زیر چشم‌بندها می‌دیدیم که آمبولانسی آمد و یک نفر را کت بسته و طناب پیچ از آن خارج کردند و بازجوها با سر و صدا و جست و خیزهای میمونی می‌گفتند که گرفتیم و تمام شد! در ظاهر چنین به نظر می‌رسید که دفتر مجاهدین برای همیشه بسته شده است... 

شش هفت ماه بعد، در شب ۳۰ فروردین- که فردای آن روز قرار بود اعدام شویم و آن را نمی‌دانستیم- از سلول‌های جداگانه بودیم، به سلول‌های میانی آوردند. نصفه شب دوباره مرا برگرداندند؛ نمی‌دانستم چه خبر است. نمی‌دانستم که فردا قرار اعدام آنهاست و فیض بهشت از خود من دریغ می‌شود. حسینی، دژخیم اوین، که می‌خواست متوجه علت این بردن و آوردن نشوم و با توجه به خرابی وضع جسمیم از هر گونه واکنشی هم می‌ترسید، احوالپرسی می‌کرد و من تعجب کرده بودم که چرا دژخیم احوالپرسی می‌کند. بعد هم که دید حساس شده‌ام و خیلی به هم ریخته هستم، می‌خواست که روی قضیه را بپوشاند و مثلاً امتیازی داده باشد. لذا گفت چیزی نمی‌خواهی؟ نمی‌دانستم که فردا چه اتفاقی خواهد افتاد، به‌عنوان آخرین خواسته قبل از اعدام و پایان عمرم، گفتم که می‌خواهم محمد‌ آقا و سعید و همچنین اصغر و بهروز را ببینم. گفت بهروز نمی‌شود، بقیه را می‌آورم. نگو که شب شهادتش است. اما آن سه بزرگوار دیگر را آوردند. در اثنای روبوسی، کاغذهایی را که از قبل، برای استفاده در چنین مواقعی به‌اندازه نصف سیگار لوله و آماده کرده بودیم، رد و بدل شد. می‌خواستم در جریان آخرین خبرها و اطلاعات باشند. محمدآقا گفت که در دادگاه اول به من حبس ابد داده‌اند و گفته‌اند که اگر یکی از سه شرط را به جا آوری، اعدام نخواهی شد: بگویی که ما مخالف مبارزه مسلحانه هستیم، یا بگویی که اسلام ضد مارکسیسم است- برای دعواهای حیدری نعمتی که معمولاً شاه و شیخ نیاز دارند- و شرط سوم هم این‌که بگویی که ما را عراق فرستاده!

آن موقع شاه هم، مثل شیخ، با عراق دعوا داشت (آخر عراق از پیمان سنتو، که بعد از 28مرداد به ایران تحمیل شد، بیرون آمده بود) و اگر یادتان باشد، در زمستان سال 50، روزی که مقام امنیتی به تلویزیون آمد و مصاحبه کرد، مجاهدین را به عراق چسباند. خوب، سنت لایتغیر شاه و شیخ است. 

بعد، ما را به قزل قلعه و مجدداً به اوین و سرانجام به زندان فلکهٴ شهربانی بردند. من یک شب در زندان فلکه بودم، با برخی از برادرانی که همین جا هستند، هم دادگاه بودیم. مثل محمود احمدی، مهدی فیروزیان و محمد طریقت. فردا عصر- در حالی که اسم‌ها را برای جمع کردن وسایل و انتقال به زندان قصر خوانده بودند- بچه‌ها از دیوار صدایی شنیدند و مرا صدا کردند و گفتند محمدآقا می‌گوید بگو فلانی زود بیاید. معلوم شد که صدا مورس بوده، ولی نه مورس معمولی که مثلاً با انگشت به دیوار می‌زدیم. فلزی بود که به دیوار می‌خورد و بعد صدا گفته بود که من محمد حنیف هستم. پرسیدیم که شما این جا چه می‌کنید؟ گفت دست و پایم بسته است، آورده‌اند بالای سر مهدی رضایی، ولی گفتم که او را نمی‌شناسم. بعد در همان جا به من و همهٴ مجاهدین ابلاغ مسئولیت کرد و از ما تعهد گرفت و البته حسرت دیدارش دیگر بر دلمان ماند؛ چون چند هفته بعد، خبر شهادتش را شنیدیم.

اما حالا... اگر که باغبان و برزگر نخستین می‌بود، به شگفتی می‌آمد: یعجب الزرّاع... 

همچنین که آخوندهای مرتجع حق ستیز به خشم می‌آیند: لیغیظ بهم الکفار... 

یکی از برادران مجاهد می‌گوید: «اوایل سال 51 یک روز در زندان فلکهٴ شهربانی، توی یکی از اتاق‌ها به دیوار تکیه داده بودم که دیدم صدای مورس از آن طرف دیوار می‌آید. به‌طور اتفاقی این دیوار، مشترک بود بین زندانی که ما بودیم با زندان و شکنجه‌گاهی که به آن زندان کمیته می‌گفتند. گفتم «تو کی هستی؟» گفت «محمد» هستم. بعد از رد و بدل کردن علائمی که فهمیدم خود «محمدآقا» ست، به او گفتم که مسعود این جاست. مسعود را هم آن موقع به‌طور اتفاقی در بین از این زندان به آن زندان بردن‌ها، برای یک شب جهت انتقال از اوین به قصر، به زندان فلکه (شهربانی) آورده بودند. «محمدآقا» گفت بگو مسعود زود بیاید. مسعود را خبر کردم. «محمدآقا» به او گفت «ساواک گفته که اگر من تأیید کنم که وابسته به عراق بوده‌ایم، مبارزه مسلحانه را هم محکوم بکنم و بگوییم اسلام و مسلمانی بر ضد مارکسیست‌هاست، این‌ها از اعدام من و شاید سایر بچه‌ها صرفنظر بکنند». محمدآقا به آنها جواب داده بود که «ما اهل این حرفها نیستیم». 

بعد از این مکالمه که با مورس انجام شد، مسعود گفت «تو پیامی برای ما نداری؟» محمدآقا گفت: «یادتان باشد که ما هر چه داریم، از ایدئولوژی‌مان داریم، مبادا به آموزش‌های ایدئولوژیک کم بها بدهید!» بعد اضافه کرد: «در تک‌تک این اتفاقاتی که برای ما افتاده، درسها و تجارب بسیار بزرگی هست، بایستی هر چه زودتر آنها را جمع ببندیم و در کار آینده‌مان از آنها استفاده بکنیم». 

این صحنه برای من یک صحنهٴ تاریخی و عجیبی بود که هرگز فراموش نمی‌کنم. این دو نفر، یک مسعود، یکی محمدآقا، یکی توی این زندان در این طرف دیوار و دیگری در آن زندان آن طرف دیوار، اما باز در آخرین لحظات و آخرین وداع، با اتفاق عجیبی به هم رسیده بودند و از دو طرف دیوار با مورس با هم حرف می‌زدند. مسعود یک حالتی داشت، دست‌هایش را تکان می‌داد و در آخرین دقایق وداع این پیام را به برادر مجاهدمان محمود احمدی دیکته کرد و او هم به حنیف مخابره کرد. مسعود گفت: «تو معلم بزرگ ما و نسل ما بودی، تاریخ ما هرگز کاری را که تو کردی و راهی که تو رفتی را فراموش نخواهد کرد. مطمئن باش ما راهت را ادامه می‌دهیم. من سعی می‌کنم شاگرد خوبی برای تو و راه تو باشم و با تو پیمان می‌بندم».[۶]

دستگیری و اعدام

محمد حنیف‌نژاد -زندان اوین- آثار شکنجه بر روی چشم
محمد حنیف‌نژاد -زندان اوین- آثار شکنجه بر روی چشم

روز اول شهریور ۱۳۵۰ ضربات ساواک شاه علیه سازمان مجاهدین خلق ایران آغاز شد. ساواک در یورش گسترده به پایگاه‌های مجاهدین در تهران ده‌ها تن از کادرهای مرکزی و مسئولین و اعضای سازمان مجاهدین را دستگیرکرد.[۷]

از بعداز کودتای ۲۸ مرداد علیه دکتر محمدمصدق، سازمان مجاهدین نخستین سازمان مسلحانه و مخفی بود که به مدت ۶ سال به مبارزه علیه شاه ادامه می‌داد. مجاهدین در این ۶ سال، هیچ نام رسمی بر خود نگذاشته بودند و فقط کلمه سازمان را به کار می‌بردند و نام سازمان مجاهدین خلق ایران بعداز ضربه ۵۰ در دا خل زندان اوین نامگذاری شد.[۷]

اعضای سازمان در طولی ۶ سال فعالیت مخفی به ۲۱۴ نفر رسیده بود که در تهران و تبریز مشهد و اصفهان و شیراز فعالیت داشتند[۷]

در دادگاه‌های علنی که برای بنیانگذاران و اعضای مرکزیت برگزار شد آنها با دفاعیات خود موجی از حمایت در میان مردم بوجود آوردند[۷]

سرانجام سحرگاه چهارم خرداد سال ۱۳۵۱، بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق ایران؛ محمد حنیف نژاد، سعید محسن و اصغر بدیع زادگان، به همراه دو تن ازاعضای مرکزیت سازمان مجاهدین خلق ایران، محمود عسگری زاده و رسول مشکین‌فام پس از ماه‌ها اسارت در ساواک شاه، روانه میدان تیرباران شدند و تیرباران کردند[۸]

محل دفن وی در قطعه ۳۳ بهشت زهرا در تهران است.

بهشت زهرا
آرامگاه بنیانگذار سازمان مجاهدین خلق ایران محمد حنیف‌نژاد

آقای مهدی ابریشمچی دربارهٔ تیرباران بنیانگذاران سازمان می‌گوید:

«شاید چند هفته از شهادت بنیانگذاران سازمان گذشته بود که ما را با اتوبوس از زندان جابه‌جا می‌کردند. در کنار هر زندانی یک سرباز گذاشته بودند که مراقبت کند. سربازی که مراقب من بود به حرف آمد و گفت: می‌خواهم از سربازی فرار کنم، چون می‌ترسم مرا در جوخه آتش بگذارند. دوستی دارم که فرار کرده و گفته‌است که شاهد صحنه اعدام چند زندانی سیاسی بوده و چیزهایی برایم تعریف کرده که مرا تکان داده‌است».[۴]

این سرباز جزئیاتی را که دوستش نقل کرده بود، بازگو کرد و تردیدی برایم باقی نگذاشت که آن ماجرا صحنه اعدام محمد حنیف‌نژاد بوده‌است. از جمله این‌که گفت:

«مرد چارشانه‌ای بوده‌است که صحنه خیلی عجیبی ایجاد کرده بود، وقتی می‌خواستند اعدامشان کنند، با صدای بلند دعا می‌خوانده و حرفهای عجیبی زده بود که صحنه اعدام را به‌هم ریخته بود. البته آن مقداری که این سرباز می‌فهمیده و به‌عنوان دعا یاد می‌کرد، همان شعارهای الله‌اکبر و آیات قرآن بوده که محمدآقا در صحنه اعدام سرداده بود».[۴]

درکتاب «تاریخ سیاسی ۲۵ساله ایران»، خاطره‌ای دربارهٔ صبح خونین ۴ خرداد به‌نقل از یکی از «فعالین نهضت مقاومت ملی ایران و عضو شورای مرکزی جبهه ملی دوم» نقل شده. این شخصیت در خرداد۱۳۵۱ در قزل قلعه زندانی بوده‌است. گروهبان ساقی، رئیس وقت زندان، جریان اعدام حنیف‌نژاد را برای وی نقل کرده که عیناً درکتاب آمده‌است:

«صبح روز ۴خرداد۱۳۵۱ گروهبان ساقی به‌سلول من آمد. رنگ‌پریده و عصبی می‌نمود. احوالش را پرسیدم، گفت: امروز شاهد منظره‌ای بودم که تا عمر دارم فراموش نمی‌کنم. حدود ساعت۴صبح قرار بود حکم اعدام دربارهٔ حنیف‌نژاد و دوستانش اجرا شود. من‌هم ناظر واقعه بودم، هنگامی‌که به‌اتفاق یکی دیگر از مأمورین زندان به‌سلول او رفتیم تا او را برای اجرای مراسم اعدام به‌میدان تیر چیتگر ببریم، حنیف‌نژاد بیدار بود. همین که ما را دید گفت: می‌دانم برای چه آمده‌اید. آن‌گاه روبه‌قبله ایستاد و با تلاوت آیاتی از قرآن، دستها را بالا برد و گفت: خدایا، شاکرم‌به درگاهت. این توفیق را نصیبم کردی که در راه آرمانم شهید شوم سپس همراه ما به‌راه افتاد. پس‌از انجام مراسم مذهبی، در حضور قاضی‌عسگر، او را به‌طرف میدان تیر حرکت دادیم. در طول راه تکبیرگویان، شکرگزاری می‌کرد و تا لحظه تیرباران بدین کار ادامه داد، گویی به‌عروسی می‌رفت!»

وصیت‌نامه محمد حنیف‌نژاد

محمد حنیف‌نژاد قبل از اعدام در وصیت‌نامه خود نوشته است:

«بسم الله الرحمن الرحیم

خط الموت علی ولد آدم مخط القلاده علی جید الفتاه و ما اولهنی الی اسلافی اشتیاق یعقوب الی یوسف...

«مرگ بر اولاد آدم لازم گشته هم‌چنان که گردن‌بند برای نو عروس و من برای ملاقات اجداد پاکم چنان مشتاقم که یعقوب برای دیداریوسف». از حسین بن‌علی علیه‌السلام

من وصیتنامه زیر را در حال سلامتی و هشیاری کافی می‌نویسم. پدر بزرگوارم، من در زندگی تاآنجا که امکان داشت احترام تو را به‌جا آوردم و در مواردی که احیاناً کوتاهی به‌عمل آمده است، امیدوارم مرا ببخشی. این کار آگاهانه نبوده است، فکر می‌کنم که کارهایم به‌طور عام و کلی در راه خدا بوده است. ما هشت نفر را که فعلاً سعید محسن، اصغر بدیع‌زادگان، محمود عسگری‌زاده، رسول مشکین‌فام و مرا برای اعدام می‌برند، از خدا طلب عفو می‌کنیم. امیدواریم شما هم اگر تقصیری از ما دیده بودید، ببخشید. موقع دستگیری من مقداری وسایل توسط ساواک ضبط شده است، که آنچه یادم هست عبارت‌اند از: قالی یک تخت و قالیچه دو تخت (که این دو قالیچه را از خانة‌ عطاءالله حاجی محمودیان آورده‌اند) ساعت و وسایل فردیم را که می‌توانید تحویل بگیرید. سعی کنید بعد از من ناراحت نشوید و هر وقت ناراحت شدید قرآن ترجمه‌دار، به‌خصوص سورهٴ احزاب، سورة‌ محمد، سورة‌ توبه و بعضی سوره‌های دیگر از این قبیل را، زیاد بخوانید. فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا

محمد حنیف‌نژاد ۴/۳/۵۱»[۹]

پانویس

منابع

۱-کتاب بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق ایران

۲-نصرالله اسماعیل‌زاده: بیان حقیقت برای مردم ایران و ثبت در تاریخ

3محمد حنیف، بذرافشان نخستین صدق و فدا

۴- ۴خرداد، شهادت بنیانگذاران و رازماندگاری

۵-به مناسبت ۴خرداد۱۳۵۱اعدام حنیف نژاد،سعید محسن،بدیع زادگان