۱۳٬۱۲۲
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۲۱: | خط ۲۱: | ||
صبا هفتبرادران سال ۱۳۶۱، در زندان اوین به دنیا آمد. مادر صبا از اسفندماه ۱۳۶۰، در اوین زندانی بود. رضا هفتبرادران پدر صبا نیز زندانی سیاسی بود و او را به دور از خانواده در حبس نگه داشته بودند و صبا سالها پدرش را ندید. شکنجهگران و بازپرسان زندان اوین بهمنظور تحت فشار گذاشتن مادر صبا از دادن شیر خشک به او امتناع میکردند. سال ۱۳۶۲، صبا هفتبرادران، یک سال و نیمه بود که همراه مادرش از زندان اوین آزاد شدند.<ref name=":0">[https://www.balatarin.com/permlink/2019/4/20/5079239 قربانیان تروریست جمهوری اسلامی - سایت بالاترین]</ref> | صبا هفتبرادران سال ۱۳۶۱، در زندان اوین به دنیا آمد. مادر صبا از اسفندماه ۱۳۶۰، در اوین زندانی بود. رضا هفتبرادران پدر صبا نیز زندانی سیاسی بود و او را به دور از خانواده در حبس نگه داشته بودند و صبا سالها پدرش را ندید. شکنجهگران و بازپرسان زندان اوین بهمنظور تحت فشار گذاشتن مادر صبا از دادن شیر خشک به او امتناع میکردند. سال ۱۳۶۲، صبا هفتبرادران، یک سال و نیمه بود که همراه مادرش از زندان اوین آزاد شدند.<ref name=":0">[https://www.balatarin.com/permlink/2019/4/20/5079239 قربانیان تروریست جمهوری اسلامی - سایت بالاترین]</ref> | ||
صبا هفتبرادران پس از آزادی از زندان اوین و | صبا هفتبرادران پس از آزادی از زندان اوین و گذران دوران کودکی، با پدر و مادرش از ایران خارج شدند و به [[ارتش آزادیبخش ملی ایران]] پیوستند. صبا به کودکستان و سپس به مدرسهی کودکان در [[سازمان مجاهدین خلق ایران|سازمان مجاهدین خلق]] و ارتش آزادیبخش در شهر اشرف رفت.<ref name=":1">[https://martyrs.mojahedin.org/i/martyrs/24107 لحظاتی با صبا - سایت سازمان مجاهدین خلق ایران]</ref> | ||
[[پرونده:کودکی صبا.JPG|جایگزین=کودکی صبا هفتبرادران|بندانگشتی|198x198px|کودکی صبا هفتبرادران]] | [[پرونده:کودکی صبا.JPG|جایگزین=کودکی صبا هفتبرادران|بندانگشتی|198x198px|کودکی صبا هفتبرادران]] | ||
سال اول دبستان بود که با آغاز جنگ خلیج فارس در سال ۱۳۶۹، پدر و مادر صبا او را به کشور آلمان فرستادند تا از بمبارانهای جنگ در امان باشد. او پس از مدتی زندگی در آلمان، در سال ۱۳۷۷ تصمیم گرفت برای مبارزه با رژیم ایران، به [[ارتش آزادیبخش ملی ایران]] بپیوندد و به قرارگاه اشرف در عراق برود.<ref name=":0" /> | سال اول دبستان بود که با آغاز جنگ خلیج فارس در سال ۱۳۶۹، پدر و مادر صبا او را به کشور آلمان فرستادند تا از بمبارانهای جنگ در امان باشد. او پس از مدتی زندگی در آلمان، در سال ۱۳۷۷ تصمیم گرفت برای مبارزه با رژیم ایران، به [[ارتش آزادیبخش ملی ایران]] بپیوندد و به قرارگاه اشرف در عراق برود.<ref name=":0" /> | ||
خط ۶۴: | خط ۶۴: | ||
پنجشنبه ۲۲ مرداد بالاخره در آتش و خون توانستیم مراسم خاکسپاری را برای شُهدامان اجرا کنیم. روز خاکی و گرمی بود. توی مزار خیلی احساس عجیبی داشتم. همیشه وقتی به مزار مروارید میرفتیم یک نوع آرامش و راحتی را احساس میکردم، ولی اینبار اینطور نبود. انگار زمین مزار و تک به تک سنگها ملتهب و داغ و تبدار بودند. | پنجشنبه ۲۲ مرداد بالاخره در آتش و خون توانستیم مراسم خاکسپاری را برای شُهدامان اجرا کنیم. روز خاکی و گرمی بود. توی مزار خیلی احساس عجیبی داشتم. همیشه وقتی به مزار مروارید میرفتیم یک نوع آرامش و راحتی را احساس میکردم، ولی اینبار اینطور نبود. انگار زمین مزار و تک به تک سنگها ملتهب و داغ و تبدار بودند. | ||
مزار هم دیگر اون مزار قبلی نبود. انگار که تبدیل به جبههی جنگ و شاید تبدیل به خاک کربلای امام حسین شده بود… شهدا را از دم در قرارگاه آوردند تا مزار، با خودم گفتم بچههامان برای آخرین بار اشرفگردیشون رو هم کردند. آخه توی این ۷ سال اشرفگردی به یکی از سنتهای مجاهدین تبدیل شده… ما همیشه توی پیروزیها میریختیم توی خیابونها… شاید این هم پیروزی آنها بود. شهدا را | مزار هم دیگر اون مزار قبلی نبود. انگار که تبدیل به جبههی جنگ و شاید تبدیل به خاک کربلای امام حسین شده بود… شهدا را از دم در قرارگاه آوردند تا مزار، با خودم گفتم بچههامان برای آخرین بار اشرفگردیشون رو هم کردند. آخه توی این ۷ سال اشرفگردی به یکی از سنتهای مجاهدین تبدیل شده… ما همیشه توی پیروزیها میریختیم توی خیابونها… شاید این هم پیروزی آنها بود. شهدا را میگویم.»<ref>خاطرات صبا هفتبرادران - پخش شده از سیمای آزادی، اول دی ۱۳۹۰</ref></blockquote> | ||
== جانباختن صبا هفتبرادران == | == جانباختن صبا هفتبرادران == |
ویرایش