غلامرضا تختی: تفاوت میان نسخه‌ها

پرش به ناوبری پرش به جستجو
خط ۱۱۰: خط ۱۱۰:
    ابوالفضل حسين پور، از کشتي گيران پيشکسوت ايران که در 86 سالگي بسيار سرحال و پرانرژي است، اينها را در حالي مي گويد که با انگشت اشاره عکس بزرگ آويخته به ديوار اتاق را نشان مان مي دهد؛ عکسي که همه حاضران در قاب آن از دنيا رفته اند و او تنها بازمانده آن جمع است. با اين دوست ساليان جهان پهلوان «تختي » فرداي زلزله جانکاه کرمانشاه در منزلش در دردشت به گفت و گو نشستيم و فرصت را غنيمت دانستيم تا از او درباره حضور پرمهر «غلامرضا تختي » در زلزله بويين زهرا بپرسيم. از شهريور ماه سال 1341 و همراهي اش با جهان پهلوان در ياري رساني به آسيب ديدگان زلزله پرآسيب بويين زهرا خاطرات دست اول ناگفته اي بازگو مي کند که جز از زبان او، نمي شد از فرد ديگري شنيد.
    ابوالفضل حسين پور، از کشتي گيران پيشکسوت ايران که در 86 سالگي بسيار سرحال و پرانرژي است، اينها را در حالي مي گويد که با انگشت اشاره عکس بزرگ آويخته به ديوار اتاق را نشان مان مي دهد؛ عکسي که همه حاضران در قاب آن از دنيا رفته اند و او تنها بازمانده آن جمع است. با اين دوست ساليان جهان پهلوان «تختي » فرداي زلزله جانکاه کرمانشاه در منزلش در دردشت به گفت و گو نشستيم و فرصت را غنيمت دانستيم تا از او درباره حضور پرمهر «غلامرضا تختي » در زلزله بويين زهرا بپرسيم. از شهريور ماه سال 1341 و همراهي اش با جهان پهلوان در ياري رساني به آسيب ديدگان زلزله پرآسيب بويين زهرا خاطرات دست اول ناگفته اي بازگو مي کند که جز از زبان او، نمي شد از فرد ديگري شنيد.


    « زمين لرزه اي که بويين زهرا را
     زمين لرزه اي که بويين زهرا را لرزاند و تختی تهران را


    زير و رو کرد، خبرش خيلي زود به تهران رسيد، اما خبري از هياهوي مردم براي امدادرساني نبود، غلامرضا که آن روزها جواني 31 ساله و پهلواني خوش نام و بامرام بود نتوانست اين سکوت را تحمل کند به همين خاطر اعلام کرد که مي خواهد دست به کار شود و براي کمک به زلزله زدگان بويين زهرا وارد ميدان شود. اين موضوع توسط کيهان ورزشي آن دوران اطلاع رساني شد و به کمک آقاي مصباح زاده (مدير وقت موسسه کيهان) يک وانت سفيدرنگ و بلندگو در اختيارمان قرار دادند. من، مرحوم ملاقاسمي و سروري و چند نفر ديگر از کشتي گيران آن زمان به همراه غلامرضا تختي بازوبند به بازوهايمان بسته بوديم و راهي بازار و خيابان هاي تهران شديم. از ميدان توپخانه اعلام کرديم که براي زلزله زده هاي بويين زهرا کمک هاي نقدي و غيرنقدي مردم را جمع آوري مي کنيم. جوش و خروشي به پا شده بود. غلامرضا که کشکول به دست داشت جلو مي رفت و سيل جمعيت در خيابان نادري دنبالش به راه مي افتاد. انگار مردم تازه به خودشان آمده بودند و با ديدن اينکه پهلوان محبوب شان به ميدان کمک آمده، با اطمينان از اينکه کمک هايشان در مسير درستي هزينه مي شود، از جان و دل مايه گذاشتند و اتفاق مهمي را در تهران رقم زدند.»
     خبرش خيلي زود به تهران رسيد، اما خبري از هياهوي مردم براي امدادرساني نبود، غلامرضا که آن روزها جواني 31 ساله و پهلواني خوش نام و بامرام بود نتوانست اين سکوت را تحمل کند به همين خاطر اعلام کرد که مي خواهد دست به کار شود و براي کمک به زلزله زدگان بويين زهرا وارد ميدان شود. اين موضوع توسط کيهان ورزشي آن دوران اطلاع رساني شد و به کمک آقاي مصباح زاده (مدير وقت موسسه کيهان) يک وانت سفيدرنگ و بلندگو در اختيارمان قرار دادند. من، مرحوم ملاقاسمي و سروري و چند نفر ديگر از کشتي گيران آن زمان به همراه غلامرضا تختي بازوبند به بازوهايمان بسته بوديم و راهي بازار و خيابان هاي تهران شديم. از ميدان توپخانه اعلام کرديم که براي زلزله زده هاي بويين زهرا کمک هاي نقدي و غيرنقدي مردم را جمع آوري مي کنيم. جوش و خروشي به پا شده بود. غلامرضا که کشکول به دست داشت جلو مي رفت و سيل جمعيت در خيابان نادري دنبالش به راه مي افتاد. انگار مردم تازه به خودشان آمده بودند و با ديدن اينکه پهلوان محبوب شان به ميدان کمک آمده، با اطمينان از اينکه کمک هايشان در مسير درستي هزينه مي شود، از جان و دل مايه گذاشتند و اتفاق مهمي را در تهران رقم زدند.»


    حسين پور ادامه داد: خاطره آن پيرزن خميده را هيچ وقت فراموش نمي کنم که در محله اميريه جمعيت را کنار زد و جلو آمد، از من پرسيد: «تختي کدام تان است؟» غلامرضا را که آن طرف وانت ايستاده بود صدا کردم و گفتم اين خانم با تو کار دارد. غلامرضا جلو رفت و گفت بفرماييد مادر جان. آن پيرزن گفت سرت را پايين تر بياور، پيشاني غلامرضا را بوسيد، روسري اش را از زير چادر جلو کشيد، چادرش را از سرش درآورد و گرفت روبه روي تختي و گفت: تو را خيلي قبول دارم، وضع مالي من خوب نيست، اما اين چادر به درد زلزله زده ها مي خورد، اين را از من قبول کن و به آنها برسان. غلامرضا دلش نمي آمد چادر آن پيرزن تهيدست را قبول کند اما وقتي با اصرارهاي او روبه رو شد و صداي صلوات مردم بلند شد چادرش را از او گرفت و تشکر کرد. دو روز مشغول جمع آوري کمک ها بوديم و بعد از آن، عده اي از مسئولان وقت از تختي خواستند تا کمک هاي جمع آوري شده را در اختيار آنها قرار دهد، ولي غلامرضا که با اين موضوع موافق نبود و نمي خواست اعتماد مردم از بين برود، قبول نکرد و گفت مي خواهم آذوقه ها را با دستان خودم در ميان زلزله زده هاي بويين زهرا توزيع کنم، همين کار را هم کرد و با حضورش در بويين زهرا و ميان زلزله زده ها، قوت قلبي شده بود براي تک تک آنها که زندگي و عزيزان شان را از دست داده بودند. گذشته از اين، چند روز بعد از زلزله که جو آرام تر شده بود، به همراه تعدادي از کاربلدهاي ساختمان سازي راهي بويين زهرا شد و شبيه به يک مهندس ناظر حرفه اي، از نزديک در جريان ساخت و سازهايي قرار گرفت که براي رفاه حال زلزله زده ها انجام مي شد.<ref>روزنامه ایران - فعالیت تختی اززبان ابوالفضل حسین [http://www.magiran.com/npview.asp?ID=3665081 پور]</ref>    
    حسين پور ادامه داد: خاطره آن پيرزن خميده را هيچ وقت فراموش نمي کنم که در محله اميريه جمعيت را کنار زد و جلو آمد، از من پرسيد: «تختي کدام تان است؟» غلامرضا را که آن طرف وانت ايستاده بود صدا کردم و گفتم اين خانم با تو کار دارد. غلامرضا جلو رفت و گفت بفرماييد مادر جان. آن پيرزن گفت سرت را پايين تر بياور، پيشاني غلامرضا را بوسيد، روسري اش را از زير چادر جلو کشيد، چادرش را از سرش درآورد و گرفت روبه روي تختي و گفت: تو را خيلي قبول دارم، وضع مالي من خوب نيست، اما اين چادر به درد زلزله زده ها مي خورد، اين را از من قبول کن و به آنها برسان. غلامرضا دلش نمي آمد چادر آن پيرزن تهيدست را قبول کند اما وقتي با اصرارهاي او روبه رو شد و صداي صلوات مردم بلند شد چادرش را از او گرفت و تشکر کرد. دو روز مشغول جمع آوري کمک ها بوديم و بعد از آن، عده اي از مسئولان وقت از تختي خواستند تا کمک هاي جمع آوري شده را در اختيار آنها قرار دهد، ولي غلامرضا که با اين موضوع موافق نبود و نمي خواست اعتماد مردم از بين برود، قبول نکرد و گفت مي خواهم آذوقه ها را با دستان خودم در ميان زلزله زده هاي بويين زهرا توزيع کنم، همين کار را هم کرد و با حضورش در بويين زهرا و ميان زلزله زده ها، قوت قلبي شده بود براي تک تک آنها که زندگي و عزيزان شان را از دست داده بودند. گذشته از اين، چند روز بعد از زلزله که جو آرام تر شده بود، به همراه تعدادي از کاربلدهاي ساختمان سازي راهي بويين زهرا شد و شبيه به يک مهندس ناظر حرفه اي، از نزديک در جريان ساخت و سازهايي قرار گرفت که براي رفاه حال زلزله زده ها انجام مي شد.<ref>روزنامه ایران - فعالیت تختی اززبان ابوالفضل حسین [http://www.magiran.com/npview.asp?ID=3665081 پور]</ref>