رستم: تفاوت میان نسخه‌ها

۵۹۳ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۳ مارس ۲۰۱۸
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۰۵: خط ۱۰۵:


كه نشنيد كس بچه پيل تن‏
كه نشنيد كس بچه پيل تن‏
چو رستم بپيمود بالاى هشت
بسان يكى سرو آزاد گشت‏
چنان شد كه رخشان ستاره شود
جهان بر ستاره نظاره شود
تو گفتى كه سام يلستى بجاى
ببالا و ديدار و فرهنگ و راى‏<ref>مردان پارس -[http://www.persian-man.ir/shahname/divan/rostam/%D9%86%D8%A7%D9%85%DA%AF%D8%B0%D8%A7%D8%B1%D9%89-%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D9%85/ نام گذاری  رستم] </ref>


به دستور سیمرغ عمل کردند و نوزاد را که مانند کودکی یکساله می‌نمود، از زِهدان مادر بیرون آوردند و او را رستم نامیدند. رشد رستم شگفتی آور بود. وقتی او را از شیر گرفتند، به اندازهٔ پنج مرد غذا می‌خورد. وقتی هشت ساله شد، نیای او ـ سام ـ که به فرمان منوچهر، پادشاه کیانی، به سفر رفته بود، بازگشت و دیدار رستم هشت ساله برایش باورنکردنی می‌نمود:
به دستور سیمرغ عمل کردند و نوزاد را که مانند کودکی یکساله می‌نمود، از زِهدان مادر بیرون آوردند و او را رستم نامیدند. رشد رستم شگفتی آور بود. وقتی او را از شیر گرفتند، به اندازهٔ پنج مرد غذا می‌خورد. وقتی هشت ساله شد، نیای او ـ سام ـ که به فرمان منوچهر، پادشاه کیانی، به سفر رفته بود، بازگشت و دیدار رستم هشت ساله برایش باورنکردنی می‌نمود:
خط ۱۴۷: خط ۱۵۹:
ناگاه دید میشی از کنار او گذشت. از دیدن میش امیدی در دل رستم پدید آمد و اندیشید که میش باید آبشخوری نزدیک داشته باشد. دوباره نیروی خود را بازیافت و بلند شد و در پی میش به راه افتاد. میش وی را به کنار چشمه ­ای برد. رستم دانست که این کمک از سوی خداست. آب نوشید و سیراب شد.
ناگاه دید میشی از کنار او گذشت. از دیدن میش امیدی در دل رستم پدید آمد و اندیشید که میش باید آبشخوری نزدیک داشته باشد. دوباره نیروی خود را بازیافت و بلند شد و در پی میش به راه افتاد. میش وی را به کنار چشمه ­ای برد. رستم دانست که این کمک از سوی خداست. آب نوشید و سیراب شد.


آن‌گاه زین از رخش جدا کرد و او را در آب چشمه شست و تیمار کرد و سپس در پی خورش به شکار گورخر رفت. گورخری را بریان ساخت و بخورد و آماده‌ی خواب شد. پیش از خواب رو بر رخش کرد و گفت: «مبادا تا من خفته ­ام با کسی بستیزی و با شیر و دیو پیکار کنی. اگر دشمن پیش آمد نزد من بتاز و مرا آگاه کن»<ref name=":0">خان دوم : بیابان بی آب</ref>
آن‌گاه زین از رخش جدا کرد و او را در آب چشمه شست و تیمار کرد و سپس در پی خورش به شکار گورخر رفت. گورخری را بریان ساخت و بخورد و آماده‌ی خواب شد. پیش از خواب رو بر رخش کرد و گفت: «مبادا تا من خفته ­ام با کسی بستیزی و با شیر و دیو پیکار کنی. اگر دشمن پیش آمد نزد من بتاز و مرا آگاه کن»<ref name=":0">تک شاخ پرنده - [http://teshinpe.com/%D9%87%D9%81%D8%AA-%D8%AE%D8%A7%D9%86-%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D9%85-%D9%86%D8%AB%D8%B1/ هفت خان رستم به نثر]</ref>


همه تن بشستش بران آب پاك
همه تن بشستش بران آب پاك
۶۹

ویرایش