۲۴۴
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
(اصلاح نویسههای عربی، اصلاح فاصلهٔ مجازی، اصلاح ارقام، اصلاح سجاوندی، اصلاح املا) |
||
خط ۵۲: | خط ۵۲: | ||
در سال۱۳۶۲ توسط نیروهای امنیتی به دلیل هواداری دستگیرشد و بعدازتحمل شکنجههای مختلف در۳۱ خرداد ۱۳۶۳ تیرباران شد محل دفن بهشت زهرا قطعه ۹۳ سنگ مزار وی توسط عوامل رژیم شکسته شد و مجدداً توسط اقوام و دوستان وی تعمیر شد | در سال۱۳۶۲ توسط نیروهای امنیتی به دلیل هواداری دستگیرشد و بعدازتحمل شکنجههای مختلف در۳۱ خرداد ۱۳۶۳ تیرباران شد محل دفن بهشت زهرا قطعه ۹۳ سنگ مزار وی توسط عوامل رژیم شکسته شد و مجدداً توسط اقوام و دوستان وی تعمیر شد | ||
== نویسنده، | == نویسنده، روزنامهنگار و کارشناس ورزشی محمود سرابی دربارهٔ حبیب خبیری == | ||
در خانه حاج آقا خیبری سه پسر پا به توپ به دنیا آمدند. مهدی، هادی و حبیب. حاجی در مغازهاش به روی همه باز بود. اصلاً حبیب عکس برگردان حاجی خیبری بود. همان صفا و محبت و مهربانی. | در خانه حاج آقا خیبری سه پسر پا به توپ به دنیا آمدند. مهدی، هادی و حبیب. حاجی در مغازهاش به روی همه باز بود. اصلاً حبیب عکس برگردان حاجی خیبری بود. همان صفا و محبت و مهربانی. | ||
مهدی اول همایی شد در دفاع راست تیم هما تا پوشیدن پیراهن تیم ملی هم رفت ولی تحصیل را به فوتبال ترجیح | مهدی اول همایی شد در دفاع راست تیم هما تا پوشیدن پیراهن تیم ملی هم رفت ولی تحصیل را به فوتبال ترجیح داد؛ و قبل از انقلاب به آمریکا رفت تا تحصیل کند. هادی برادر میانی بود و با من در باشگاه اقبال همبازی شد و حبیب هم همایی شد. رفاقت من و حبیب از بازیهای دوستانه زمینهای خاکی شروع شد. جایی که در کنار بازیکنانی چون: مهدی خبیری، میرفخرایی، حسن نایب آقا، سجاد صادقی، مهدی غزال، بهروز داریان، محمد جهانی، حبیب و من هم دو جوان کم سن و سال بودیم و عشقمان هم بعضی ظهرها سر بازار تهران چلوکباب نایب و مش نوروز بود. | ||
با حبیب جفت و جور شده بودیم. خیلی وقتها را که تمرین و مسابقات نبود با هم میگذراندیم. تفریحمان هم خوردنیهای مختلف بود از بستنی اکبر مشدی تا گل و بلبل تا آبمیوه فروشیها و جگرکیهای تهران و شاید باور کردنی نباشد کمتر حرفمان فوتبالی بود. حبیب | با حبیب جفت و جور شده بودیم. خیلی وقتها را که تمرین و مسابقات نبود با هم میگذراندیم. تفریحمان هم خوردنیهای مختلف بود از بستنی اکبر مشدی تا گل و بلبل تا آبمیوه فروشیها و جگرکیهای تهران و شاید باور کردنی نباشد کمتر حرفمان فوتبالی بود. حبیب آهنربای محبت داشت. غیرممکن بود ساعاتی با او باشی و هرگز چهره، حرف زدن و آن لبخند جادوئیش را فراموش کنی. | ||
با ادب و نزاکت و محبت و شرم و رفاقتش و افتادگیش اسیرت | با ادب و نزاکت و محبت و شرم و رفاقتش و افتادگیش اسیرت میکرد؛ و عجیب بامزه و شیرینکار در جمع بود. یادم میآید یکی از شیرینکاریهایش این بود که اسم هر کس را از پشت سرش طوری صدا میزد که فکر میکردی کسی از ده یا بیست متری صدایت میکند و برمیگشتی و دنبال صدا میگشتی و او با آن قیافه معصوم و مظلوم چنان نگاهت میکرد که تنها به او فکر نمیکردی صدا کرده باشد. از این قبیل شوخیهای بامزه که نقل مجلس بازیهای فوتبال مان بود که با اتوبوس میرفتیم. | ||
حبیب در تیم هما از پسربچهای کم نام و نشان به سرعت به بازیکنی طراز اول تبدیل شد. سرعت فوقالعاده، تکنیک نابش، پرشی | حبیب در تیم هما از پسربچهای کم نام و نشان به سرعت به بازیکنی طراز اول تبدیل شد. سرعت فوقالعاده، تکنیک نابش، پرشی حیرتانگیز و هوشی سرشار، از حبیب بازیکنی در قد و قواره تیم ملی در سالهایی ساخت که بازیکنان بزرگی در دفاع راست مانند حسن نظری، پورحیدری، مجید حلوایی، تابش و… بودند؛ ولی بزرگمرد کوچک فوتبال ایران در مسابقات مقدماتی جام جهانی آرژانتین در برابر کویت با پیراهن مقدس تیم ملی فوتبال ایران یکی از دو گل پیروزی ساز را به ثمر رساند تا نشان دهد فوتبال ایران صاحب اعجوبهای استثنایی در فوتبال و اخلاق شدهاست. هرگز کسی بیاد ندارد با حبیب خیبری حتی کارش به بگو مگو کشیده باشد و در برابر همه ترشروییهای دیگران تنها با لبخند جادوییاش همه را خلع سلاح محبتش میکرد. با قد کوتاهی که داشت بلندتر از قد بلندها میپرید و سر میزد<ref>جامعه زندانیان سیاسی- دربارهٔ حبیب [http://iranianpoliticalprisoners.com/%D8%AD%D8%A8%DB%8C%D8%A8-%D8%AE%D8%A8%DB%8C%D8%B1%DB%8C%D8%8C-%D9%84%D8%A8%D8%AE%D9%86%D8%AF%DB%8C-%D8%AC%D8%A7%D8%AF%D9%88%DB%8C%DB%8C-%D8%A8%D8%A7-%D9%BE%DB%8C%D8%A7%D9%85-%D9%85%D9%87%D8%B1%D8%A8/]</ref> | ||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == | ||
== منابع == | == منابع == | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} |
ویرایش