کاربر:Mohsen/صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
'''جنبش دانشجویی''' در ایران، سابقه‌‌ای دیرینه دارد. از زمان عباس‌میرزا ولیعهد فتحعلی‌شاه قاجار اعزام دانشجو به کشورهای دیگر بخصوص اروپا شروع شد. به تدریج در دوره‌های بعد تعداد دانشجویان اعزامی بیشتر شد، بعد از آن امیرکبیر دارالفنون را تأسیس کرد، که در آن علوم مختلف آموزش داده می‌شد، همزمان از اشراف‌زادگان و کسانی که تمکن مالی داشتند، به اروپا برای تحصیل می‌رفتند، این قشر همراه با بازرگانان، روشنفکران و سیاحانی که از وضعیت کشورهای دیگر مطلع می‌شدند، و عقب‌ماندگی ایران را می‌دیدند، در فکر تغییر در ایران می‌افتادند، این قشرها مهمترین کسانی بودند که پایه‌های اصلی انقلاب مشروطه را تشکیل می‌دادند،
'''جامعه‌ی بی‌طبقه‌ی توحیدی''' جامعه است ..... 


در سال ۱۳۱۴ دانشگاه به شکل امروزی تأسیس شد، از زمان تأسیس دانشگاه همواره دانشگاه مرکز تجمع نیروهای آگاه و دگرگونی طلب بود. بخصوص بعد از اخراج رضاخان از ایران، یک فضای باز بالنسبه سیاسی ایجاد شد که دانشجویان تشکل‌های خودشان را شکل دادند، در این برهه دانشجویان در سه جهت‌گیری سیاسی دسته بندی می‌شدند، طرفداران مارکسیسم که عمدتاً‌ از طرف حزب توده تغذیه می‌شدند، جریان ملی که هواداران مصدق بودند و جریان مذهبی و اسلامی که طیفی از گرایشهای مختلف تحت عنوان مذهب بودند.(مانند طرفداران نخشب و ...)
== تکامل ==
عمر هستی را ۱۴ میلیارد سال تخمین‌ می‌زنند، از لحظه‌ی انفجار اولیه‌ تا امروز تغییراتی در هستی رخ داده است که نمی‌توان آنها را ضریب عدد بیان کرد، مسیر آن لحظه از هیچ تا به امروز یک مسیر تکاملی بوده است، اما تکامل یعنی چه؟


بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ دانشجویان با پرچمداری دانشجویان ملیگرا به سفر نیکسون به تهران اعتراض کردند، که نیروهای نظامی شاه بر روی دانشجویان آتش گشودند و سه تن از دانشجویان مبارز را به نام‌های احمد قندچی، مهدی شریعت رضوی و مصطفی بزرگ‌نیا به قتل رساندند. خونهایی كه به دلیل شناخته شدگی این سه تن در خواستهای رادیكال و ملی؛ شالوده بنیادین جنبش دانشجویی را براساس تمایلات ملی گرایانه و مردمی و آزادیخواهانه و جریان مبارزاتی جنبش دانشجویی پی ریزی كرد و بستر این مبارزات را از همان آغاز از حركتهای غیر رادیكال و غیر ملی جدا و متمایز كرد و با گذشت زمان محصولاتش را ارائه داد.
متخصصان کلمه‌ی تکامل را در دنیای زنده اینطور تعریف کرده اند:<blockquote>«یک روند توسعه، که در آن یک عضو یا ارگانیزم به واسطه تفصیل اجزایش بیش از پیش پیچیده‌تر می‌شود».<ref> تبیین جهان، قواعد و مفهوم تکامل- سخنرانی مسعود رجوی در دانشگاه صنعتی شریف زمستان ۱۳۵۸</ref></blockquote>یا:<blockquote>«یک تغییر مداوم و پیش رونده به وسیله‌ی نیروهای ذاتی درونی، برحسب قوانین». <ref>ترجمه از فرهنگ فلسفی:  A dictionary of philosophy</ref></blockquote>برای درک بهتر تکامل، در نظر گرفتن کارکردهای اشیاء و پدیده‌ها است، هر پدیده‌ای که کارکردهایش دقیق‌تر، سریع‌تر، سهل‌تر و ظریف‌تر باشد، متکامل‌تر است، به عنوان نمونه هواپیمای جت از یک بالن متکامل‌تر است. در سیستم‌های زنده هم، ارگان و عضوی که کارآمدتر و مؤثرتر باشد، متکامل‌تر است، در دنیای بیولوژیک حیوانی و یا جانداری متکامل‌تر است که در نبرد تنازغ بقا پیروز می‌شود. این همان مضمون انتخاب طبیعی است، که آن همه برای زیست شناسان اهمیت دارد. <ref> تبیین جهان، قواعد و مفهوم تکامل- سخنرانی مسعود رجوی در دانشگاه صنعتی شریف زمستان ۱۳۵۸</ref>


بعد از این دوران دانشگاه و فعالیت دانشجویی برای یک دوره در محاق فرو رفت، در بهمن ۱۳۴۰ دانشجویان در اعتراض به تأخیر در بازگشایی دانشگاه مورد هجوم و حمله‌ی کماندوهای هوانیروز قرارگرفتند.
می‌گویند:هرچه درجه انطباق موجود زنده با شرایط محیط زیادتر باشد، متکاملتر است، مفهوم روشن‌تر «انطباق» این است که به چه میزان از اسارت و بندگی محیط آزاد شده باشد.


از این دوران به بعد دانشجویان آگاه و فداکار، شیوه‌ی مبارزه‌ مسالمت‌آمیز را به کنار گذاشتند و از دل دانشگاه سازمان‌های پبشتاز مبارزه مسلحانه بیرون آمدند:سازمان مجاهدین خلق ایران و سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران.
به عنوان مثال دایناسورها با آن همه عظمت وبزرگی به دلیل این که خونسرد بودند، درجه حرارت بدن آنها تابع محیط بود، و لذا بنده گرما و سرما بودند، اما موجودات خون‌گرم که درجه حرارت ثابت داشتند آزاد تر و رهاتر و متکامل‌تر بودند.


این سازمان‌ها با تکیه بر مشی مبارزه‌ی مسلحانه فضای آن روزگار را شکستند، بعد از پیروزی انقلاب بهمن ۱۳۵۷ قشر دانشجو و جنبش دانشجویی فعالیت بسیار گسترده‌ای در پیوند با نیروهای انقلابی بخصوص سازمان‌ مجاهدین خلق ایران و سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران داشتند، بطوری که دانشگاهها بستر مبارزات آزادیخواهانه و مترقی این سازمانها و هوادارانشان برای تثبیت خواستهای ملی و نفی هرگونه وابستگی و نفی آزادیها بود و دقیقا به همین دلیل خمینی با اعلام انقلاب فرهنگی دانشگاه‌ها را بست.
در مسیر تکامل بیولوژیک، موجوداتی بوجود آمدند که توان مقابله با تغییرات جوی را داشتند، و می‌توانستند اشراف و تسلط بیشتری به پیرامون خود داشته باشند.


اما جنبش دانشجویی ایران خاموش نشد، و در طول نزدیک به ۴ دهه هزاران حرکت اعتراضی ضد حکومتی در این محیط‌های سرشار از آگاهی و مبارزه انجام گرفت درحالی كه به طور بی وقفه در محاصره مجهزترین و سهمگین ترین ارگانها و سازمانهای سركوب و كشتار قرار داشتند
می‌توانیم تمایل اساسی تکامل را احساس کنیم گرایش به گسترش ، خروج از محدودیت‌ و بندگی گرایش بر سلطه‌ی بیشتر بر جبرهای پیرامون!


== پیشینه‌ی جنبش دانشجویی در ایران ==
هر موجودی که از نردبان هستی بالاتر رفته باشد - مانند کوهنورد - و بر بخش بزرگتری از وجود تسلط داشته باشد، یعنی، رهاتر و آزادتر از قید و اجبارات بنده ساز محیط باشد، تکامل یافته تر است، و البته غلبه بر محیط و اجبارات نیز مفهومی عینی است و نه ذهند.
اعزام دانشجو به اروپا برای یادگیری علوم و فنون جدید از دوران ولیعهدی عباس‌ میرزا و قائم مقام فراهانی شروع شد. در این دوران دانشجویان بسیاری که بیشتر آنها اشراف‌زادگان و فرزندان خوانین بودند، برای تحصیل به اروپا رفتند. یکی از دلایل اعزام دانشجو به اروپا، شکست سپاه ایران به فرماندهی عباس میرزا در جنگ با روسیه بود،  وقتی که سپاه ایران به فرماندهی عباس‌ میرزا شکست‌هایی از ارتش روسیه دریافت کرد، ازاین‌رو، دولت ایران به این نتیجه رسید که جوانان ایرانی را برای فراگیری علوم غربی به اروپا بفرستد. ابتدا قرار بود که عده‌ای از دانشجویان ایرانی به فرانسه اعزام شوند که این قرار عملی نمی‌شود و هیأت فرانسوی به ریاست ژنرال گاردان به فرانسه بازمی‌گردد. در نتیجه اولین دانشجویان به لندن اعزام می‌شوند، بعد از پایان مأموریت سفیر انگلستان در ایران، در سال ۱۲۲۶ ه‍.ق، دو جوان ایرانی به نام‌های محمدکاظم فرزند نقاش‌باشی و حاجی‌بابا افشار با او برای تحصیل در انگلستان عازم بریتانیا می‌شوند.


محمدکاظم به‌دنبال یادگیری نقاشی بود و حاجی‌بابا تحصیل در طب را انتخاب کرد.<ref>کتاب نظام ایران در عصر قاجار، نوشته‌ی غلامرضا ورهرام</ref>هدف عباس میرزا از این که محمدکاظم نقاشی یاد بگیرد برای ترسیم استحکامات نظامی بود.
هستی از یک انفجاز آغاز شد، جایی که هیچ چیز نبود، بعد به تدریج یک ابر اولیه ایجاد شد، سپس در برخوردو تصادم ذرات با یکدیگر، عناصر اولیه ساخته شد، سپس عناصر پیچیده تر ایجاد شد، و جهان تبدیل به مجموعه‌ای از عناصر معدنی شد،‌ تکامل بیولوژیک در میسر خودش، عناصر آلی را بوجود آورد، کواسروات‌ها که از نظر پروفسور اُپارین نقش مهمی در ایجاد حیات داشتند در این مرحله بوجود آمدند، در مرحله‌ی بعد حیات در تک سلولی‌ها شکل گرفت، گام بعد موجودات پرسلولی ایجاد شد، در این مسیر گیاهان مجهز به سبزینه ایجاد شدند، و در گامهای بعد موجودات متنوع و در نهایت انسان بوجود آمد.


در زمان محمد شاه قاجار هم تعدادی به فرنگ برای تحصیل اعزام شدند اما، با مرگ محمد شاه آنها مجبور شدند به ایران بارگردند، با مرگ محمدشاه، ناصرالدین میرزا به قدرت رسید، که به همت میرزا تقی‌خان امیر کبیر بود، امیر کبیر خوب می دانست که شرط لاز م برای یک سیاست خارجی موفق،‌ انسجام و نظم داخلی است، او تصمیم گرفت مدرسه‌ای برای تعلیم و تعلم علوم و صنایع ایجاد کند، از آنجا که او می‌خواست هر فنی اعم از فنون نظامی و غیر ‌آن در این بنیاد علمی تدریس شود نام آن را دارالفنون گذاشت.<ref>عباس اقبال آشتبانی، کتاب میرزا تقی خان امیرکبیر ص ۱۵۲</ref>
در مطالعه‌ی  هر مرحله از تکامل می‌بینیم که، هر مرحله، از مرحله‌ی ماقبل خودش رهاتر و آزاد تر است، و این روح حاکم بر جریان تکامل است.


امیر کبیر با همه‌ی تجربه‌ی تلخی که از استخدام مربیان خارجی داشت، با این وجود تعیین کرده بود در این مرحله‌ی حساس که مقصور وی تربیت مربیان، کارشناسان، مهندسان و پزشکان ورزیده‌ی ایرانی است جز با جلب استادان خارجی امکان پذیر نیست، یک ماه پس از شروع بنای دارالفنون وی جان داوود ارمنی را با سفارش‌نامه‌‌هایی راهی فرنگ کرد تا متخصصان و مربیان لازم را استخدام کند.
در نتیجه تکامل اساسی‌‌‌ترین و مسلط‌ترین نظم و قاعده‌‌ی حاکم بر جهان، همین  قاعده‌ی تکامل است، اساسی یعنی که  بالاتر از قواعد دیگر، مانند همان رابطه‌ای که قانون اساسی با قانون‌‌های عادی دارد. یکی از مهمترین ویژگی‌های تکامل ضد آنتروپی بودن آن است، قانون آنتروپی یکی از قوانینی است که از قانون دوم ترمودینامیک – که برهمه سیستم‌ها حاکم است- مشتق می‌شود. به طور ساده بر طبق این قانون همه سیستم‌ها به تدریج فرسوده می‌شوند، و روز به روز بی نظمی، کهولت و فرسودگی در آنها زیاد می‌شود.


دارالفنون ۱۳ روز قبل از قتل امیرکبیر درحالی که دیگر صدراعظم نبود، افتتاح شد. این مدرسه در واقع پایه‌ی دانشگاه‌‌های نوین ایران شد.
اما تکامل ضد آنتروپی است، ضد کهولت و ضد مرگ. تکامل در مسیر خودش نه تنها خسته‌تر و فرسوده‌تر نمی‌شود، بلکه آب دیده‌تر ، بشاش‌تر، فروزان‌تر، شعله‌ورتر، با اراده‌ی صیقل زده‌تر به پیش می‌رود.


همزمان اعزام دانشجویان به کشورها‌ی اروپایی ادامه داشت، این دانشجویان در معرض پیشرفت‌های صنعتی و اجتماعی کشورهای اروپایی قرار می‌گرفتند و در بازگشت به ایران میزان عقب‌ماندگی ایران را می‌دیدند این دانشجویان همراه عده‌ای دیگر قشر روشنفکر جامعه‌ی ایران آن زمان را تشکیل می‌دادند و همواره خواستار حق و حقوق مردم ایران بودند. در نتیجه همواره دانشجویان و جنبش دانشجویی در ایران نقش پیشرو در طرح مطالبات مردم از حاکمیت را  داشتند. به مرور دانشگاه‌‌ها گسترش یافت و تحصیل در دانشگاه برای افراد بیشتری در دسترس قرار گرفت و به همین میزان هم جنبش دانشجویی در کمیت و کیفیت رشد می‌کرد، این موضوع باعث رشد قشر روشنفکر در جامعه می‌شد که در بستر جنبش دانشجویی، روز به روز رشد می‌‌کرد و تکامل پیدا می‌کرد.
حرکت تکاملی، عام‌ترین، اساسی‌ترین و کلی‌ترین حرکت جهان است.  


=== مهاجرانی که به روشنفکران ایرانی تبدیل شدند ===
=== فازها و مراحل تکاملی ===
قشر روشنفکر ایران محدود به دانشجویان نمی‌شود، تجار، کارگران و سیاحان ایرانی را که به دلایلی به کشورهای دیگر رفته بودند، هم می‌توان در این ردیف طبقه بندی کرد. در اواخر قاجار به دلیل فشار سنگین و ظلم طاقت فرسا علیه دهقانان و کسبه خرده پا و صنعت‌گران شهری بسیاری از آنان از شمال شرق ایران به عشق آباد و شهرهای روسیه، به امید پیدا کردن کار و لقمه نانی مهاجرت می‌کردند، همچنین از شمال‌غرب کشور عده‌ی زیادی از کارگران ایرانی و دهقانان به روسیه و استانبول می‌رفتند،‌ تجار ایرانی هم بواسطه‌ی شغل‌شان به کشورهای مختلف مسافرت می‌کردند، سیاحان و جهانگردان ایرانی هم در سفر‌های خودشان شهرها و کشورهای مختلف را می‌دیدند، این مهاجرت‌ها و سفرها چشم ایرانیان را به پیشرفت در کشورهای دیگر باز می‌کرد، از طرفی هم فقر و تنگدستی و سیاه‌روزی را در ایران دیده و یا تجربه کرده بودند، در نتیجه‌ی این آگاهی‌ها، قشر روشنفکر در ایران تقویت می‌شد.
ساختمان هستی  و روند تکامل را می‌توان به بخش‌ها، مراحل و فازهای کیفی مشخصی تقسیم کرد:‌
* مرحله‌ی تکامل معدنی
* مرحله‌ی تکامل آلی
* مرحله‌ی تکامل زیستی یا بیولوژیک
* مرحله‌ی تکامل اجتماعی
انسان نمی‌تواند مراحل تکاملی که هنوز پدیدار نشده را، فهم کرده، آنها را بشناسد. چرا که روند تکامل از ابر اولیه، تا به امروز نشاند داده که هر مرحله‌ی جدید تکامل، دارای قانونمند‌یها و پارامترهایی است که هیچ کدام در مرحله‌ی پیشین وجود نداشته‌اند. برای نمونه، اگر در یک فرض ذهنی ما در مرحله‌ی تکامل معدنی بودیم، نمی‌توانستیم مرحله‌ی بعدی را فهم کرده و بشناسیم. چرا که در مرحله‌ی تکامل معدنی قوانین فیزیک و شیمی حاکم هستند،  اما در مرحله‌ی بعد، مرحله‌ی تکامل زیستی، قوانین زیست شناسی حاکم هستند. قوانینی که سراپا با قانونمندی‌های فیزیک و شیمی متفاوت است.


به عنوان مثال زین‌العابدین مراغه‌ای کتابی با نام «سیاحت‌نامه‌ی ابراهیم بیگ» را در استانبول منتشر کرد، این کتاب تأثیر زیادی در آگاهی اجتماعی و سیاسی جامعه ایران در آستانه جنبش مشروطه ایران داشته‌است.
عبور هر مرحله به مرحله‌ی دیگر با یک جهش رخ داده است، یعنی تغییرات کمی در هر مرحله‌ انباشته‌ شده  و به تغییرات کیفی یا جهش منجر شده است، یعنی جهش از قوانین تکامل است.  


=== تاریخچه‌ی دانشگاه در ایران ===
محدود بودن هر مرحله‌ از فازهای تکاملی هم از قوانین حاکم بر تکامل است، یعنی یک مرحله إلی غیر النهایه ادامه نخواهد داشت با یک جهش، یا انقلاب به پایان می‌رسد و مرحله‌ی بعد آغاز می‌شود، محدود بودن مراحل تکامل اثبات این است که تکامل هم محدود است به این معنی که تکامل سرانجامی دارد.
تا سال ۱۳۱۴ در ایران دانشگاه، به معنی امروزی و پیشرفته‌ی‌‌ آن در ایران نبود، علی اصغر حکمت در این باره می‌گوید <blockquote>«لایحه‌ی قانونی تأسیس دانشگاه را در اسفند سال ۱۳۱۲ به مجلس شورای ملی پیشنهاد کردند و پس از دو ماه بررسی و مطالعه در کمیسیون معارف پارلمان سرانجام قانون تأسیس دانشگاه تهران در هشتم خرداد ۱۳۱۳ از تصویب مجلس شورای ملی گذشت و برگی زرین در تاریخ تأسیس نهادهای آموزشی در ایران ورق خورد و این بار قانون مزبور سرآغاز تأسیس نهادهای نوین آموزشی در تاریخ این مرز و بوم شد.»<ref>بازخوانی خاطره‌ی علی‌اصغر حکمت درباره‌ی تأسیس دانشگاه تهران</ref></blockquote>علی اصغر حکمت کفیل وقت وزارت معارف، دست به کار شد و دانشگاه را با کمک و مشاوره‌ی «آندره گدار» معمار فرانسوی که در آن روزگار به عنوان مهندس در خدمت وزارت معارف بود آغاز کرد. آنان پس از جست‌وجوی بسیار در میان بناها، باغ‌ها و زمین‌های فراوان آن روز اطراف تهران باغ جلالیه را برای احداث دانشگاه برگزیدند.


در سال ۱۳۱۴ دانشگاه تهران با پنج دانشکده‌ی حقوق، پزشکی، فنی، علوم و ادبیات و ۸۸۶ دانشجو کار خود را آغاز کرد. ۵ سال بعد یعنی در سال ۱۳۱۹ دانشجویان دانشگاه تهران به ۳۵۰۰ نفر افزایش یافت، تأسیس دانشگاه و رشد آن تحول بزرگی برای جامعه‌ی ایران بود. از آنجا که تحصیل در دانشگاه تهران رایگان بود، بخش بیشتری از جامعه می‌توانستند در رقابت ورود به دانشگاه شانس خودشان را بیازمایند، چون در امتحان ورودی سخت‌گیری می‌شد.
=== قواعد تکامل ===
*  پیچیدگی یا گذار مداوم از کهنه به نو قاعده‌ی اول تکامل
 در مسیر تکامل اشکال ساده مستمر به اشکال پیچیده، پیچیده‌تر و باز هم پیچیده‌تر تبدیل می‌شوند.<blockquote>«واقعیت اساسی در باره‌ی آن فرآیند و جریان خلاقی که در ظلمت ابر نخستین ریشه زد، آن است  که پیوسته، تازگی و نوی از آن می‌زاید؛ چیزهایی پدیدار می‌شود که با آن چه در پیش می‌بود، از بن متفاوت است. از اثر آن، نه تنها طرح‌ها و نقشه‌ها به‌وجود می‌آید بلکه «بغرنجی» و «تودرتویی» نقش‌‌ها نیز تحقق می‌پذیرد. یا به دیگر سخن، ماده هردم خود را در قالبی پیچیده‌تر جلوه‌گر می‌سازد؛ آن ابر نخستین تطور یافته است و جهان، دیگر به صورتی که داشت باز نخواهد گشت». <ref>کتاب از کهکشان تا انسان- جان ففر  صفحه‌ی ۱۳</ref></blockquote>
* شتاب یا سرعت روز افزون جریان تکامل  دومین قاعده‌ی تکامل
 همزمان با گذار از مراحل مختلف و پیچیده‌تر شدن تدریجی اشکالات سرعت تحولات هم به نحو بارزی افزایش پیدا می‌کند.


بعدها دانشگاه گسترش یافت و در بسیاری از شهر‌‌های ایران دانشگاه تأسیس شد. این رشد فیزیکی دانشگاه‌ها، رشد قشر روشنفکر را هم در دل خودش به همراه داشت. قشری که تحمل دیکتاتور را نداشتند، به حق و حقوق خود و مردم ایران آگاه بودند و برای دستیابی به آن پیشتاز بودند.
پرفسور اُپارین در این مورد می‌گوید:<blockquote>«هنگامی که شکل جدیدی از سازمانبندی و حرکت ماده در جریان تکامل پدید می‌آید، آهنگ سرعت تکامل به تندی افزون‌تر می‌شود، گویی فشاری تازه ونیرومند بدان وارد می‌شود».<ref>کتاب حیات:‌ طبیعت و منشأ و تکامل آن – اُپارین، صفحه‌ی ۱۰۷</ref></blockquote>در نتیجه در هر مرحله، سرعت جریان تکامل زیادتر می‌شود، وقتی به دنیای انسانی و جامعه می‌رسیم شتاب دیگر سرسام آور و بعضی وقت‌ها و در معیار‌های گاه‌شناسی تکامل حتی دم‌افزون است.


اخراج رضا خان اگرچه برای فراهم كردن زمینه برقراری نظام سرمایه داری وابسته با سركار آوردن محمد رضا شاه به عنوان عنصر تامین كننده منافع این خط بود ولی فرصتی فراهم شد که جنبش دانشجویی و اساسا ایجاد کانون‌های سیاسی در جامعه پا گرفت اما طولی نكشید كه محمد رضا شاه پس از تحکیم پایه‌های قدرتش و به دلیل ماهیت وابسته و ضد ملی اش؛ مجدداً به سرکوب آزادی‌ها پرداخت.
==== زمان مراحل تکاملی ====
با نگاهی به مراحل تکاملی می‌توان مشاهده کرد که هر مرحله سرعتی بسیار بیشتر از مرحله‌ی قبل خود دارد، و با شتاب بیشتری که هر آن افزایش پیدا می‌کند، به پیش می‌رود.
*  آغاز مرحله‌ی تکامل معدن:‌ ۱۳ میلیارد و ۷۰۰ میلیون سال پیش


== ۱۶ آذر قله‌ای از جنبش دانشجویی ==
* آغار مرحله‌ی تکامل زیستی:‌ ۵۰۰ میلیون سال پیش


=== شکل‌گیری جریانات دانشجویی بعد از اخراج رضاخان ===
*  آغاز مرحله‌ی تکاملی اجتماعی: حدود ۱۰ هزار سال پیش
در شهریور ۱۳۲۰ ایران توسط متفقین اشغال شد، و رضاخان را از ایران تبعید کردند، اگر چه این اشغال روزهای سخت و همراه با رنج و فقر برای مردم ایران به دنبال آورد، اما یک فضای سیاسی باز را هم بوجود آورد. در دوران جنبش ملی شدن صنعت نفت، خیابان مقابل دانشگاه تهران به محلی برای بحث‌های سیاسی میان افراد و گروه‌ها تبدیل شد. این امر نقش بسیار مهمی در آگاهی و بیدارسازی مردم و به ویژه دانشجویان تازه وارد داشت.


فعالیت‌های سازماندهی‌شده‌ی دانشجویان در قالب تشکل‌های دانشجویی از پس اخراج رضاخان از کشور در ابتدای دهه‌‌ی ۲۰ آغاز می‌شود. در این دهه به‌طور کلی جریان‌های متشکل دانشگاه در ۳جریان مارکسیستی، اسلامی و ملی سازماندهی می‌شدند.
==== سرعت تکامل در مرحله‌ی تکامل اجتماعی ====
تکامل در مرحله‌ی اجتماعی خود با شتاب بسیار شگفت‌‌انگیز به پیش می‌تازد:
* آغاز زندگی اشتراکی نخستین:‌ حدود ۱۰ هزار سال پیش


جریان چپ و مارکسیستی متشکل از دانشجویان هوادار حزب توده بود،‌که ادامه‌ی تشکیلات حزب توده بودند و در قالب حزب فعالیت می‌کردند و هیچ گاه بیانیه‌ و یا تحلیل مستقلی ارائه نمی‌دادند. جریان مذهبی و یا اسلامی به شکل انجمن اسلامی در‌آمد، این انجمن‌های اسلامی ماهیتی غیر سیاسی داشتند، ایده‌ی اولیه‌‌ی این تشکل دانشجویی بر نگرانی از گسترش مارکسیسم و یا به‌طور کلی سست‌شدن پایه‌های اعتقادی دانشجویان مسلمان بنا شده بود. از این‌رو در نشریات خود مطلقاً به تحولات سیاسی روز ورود پیدا نمی‌کرد و در واقع فلسفه‌ی وجودی‌اش ردیه‌ای بر مارکسیسم بود. این نهاد غیر سیاسی بعد از خیانت کاشانی به مصدق،‌ دلبسته‌ی کاشانی شد اما می‌خواست که خودش را در زمره‌ی هواداران مصدق هم جا بزند در نتیجه همواره در بیانیه‌های متفاوت، در بلاتکلیفی بسر می‌برد.
*  آغاز دوران برده‌داری:‌ حدود ۴ هزار سال پیش


جریان ملی دانشجویان که به‌طور مشخص هوادار مصدق بودند، فعالیت‌شان با اقدامات و موضع‌گیری‌های مصدق تنظیم می‌شد. به‌عنوان نمونه به‌هنگام ارائه‌ اوراق قرضه توسط دولت ملی مصدق، دانشجویان در صفهای طولانی و در یک تظاهرات اجتماعی هدفمند اقدام به خرید این اوراق کردند.
*  آغاز دوران فئودالیسم : حدود ۱۵۰۰ سال پیش


=== ۱۶ آذر روز ایستادگی دانشجو ===
* آغاز دوران سرمایه داری ۳۰۰ سال پیش
پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، سازمان‌‌های سیاسی، بخصوص سازمان‌‌های تشکیل دهنده‌ی جبهه‌ی ملی در یک دوره‌‌ی کوتاه تحت عنوان نهضت مقاومت ملی به مقاومت سیاسی دست‌ زدند،‌و تظاهرات‌ها و اعتصابهای پراکنده‌ای در پاییز همان سال در دانشگاه تهران و همچنین بازار، از جمله در تاریخ ۱۶ مهر و ۲۱ آبان، در اعتراض به محاکمه مصدق برگزار شد.
به این ترتیب مشاهده می‌شود که تکامل به تعبیر پروفسور اُپارین مانند موشکی که هر لحظه به سرعت آن افزوده می‌شود، در حال پیش‌روی است.
* سومین قاعده‌ی تکامل «جهت‌داری» یا «برگشت ناپذیری» است،
جهت‌داری به این معنی است که در تکامل یک مسیر اصلی وجود دارد، مسیر اصلی، مسیری است  که بستر اصلی رشد و کمال است، مسیرهای فرعی  نافرجام و سرانجام به بن‌بست می‌رسند.


مدت کوتاهی بعد از این وقایع اعلام شد که روابط ایران و بریتانیا (که در زمان نخست‌وزیری مصدق قطع شده بود) از سر گرفته خواهد شد و ریچارد نیکسون نایب ریاست جمهوری وقت آمریکا برای دیدار رسمی به ایران خواهد آمد.
وقتی تکامل از مرحله‌ای عبور کرد دیگر به آن مرحله باز نخواهد گشت،‌  به قول جان ففر:


او از جانب رئیس جمهور می‌آمد تا اعلام کند که «پیروز سیاسی امیدبخشی در ایران نصیب قوای طرفدار تثبیت اوضاع شده است».<ref> از سخنرانی آیزنهاور در کنگره امریکا بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲</ref>
جهان دیگر به صورتی که داشت، باز نخواهد گشت.


سفر نیکسون بهانه‌ی خوبی برای دانشجویان بود تا اعتراض کنند؛‌ در همین راستا در روز ۱۶ آذر ۱۳۳۲ دانشجویان فعال به سخنرانی در کلاس‌ها پرداختند و ناآرامی تمام دانشگاه تهران را فرا گرفت.
پروفسور اُپارین در این خصوص می‌گوید:


رژیم شاه برای جلوگیری از اعتراضات بعدی دانشجویان تصمیم به سرکوب دانشجویان گرفت. سربازان و نیروهای ویژه‌ی ارتش شاه به کلاس‌های درس در دانشگاه تهران حمله کرده و صدها دانشجو را بازداشت و زخمی نمودند. نیروهای امنیتی در دانشکده فنی، به سوی دانشجویان آتش گشودند که سه دانشجوی این دانشکده با شلیک مستقیم نیروهای شاه جان خود را از دست دادند،‌ احمد قندچی، مهدی شریعت رضوی و مصطفی بزرگ‌نیا سه دانشجوی جان باخته‌ی حمله روز ۱۶ آذر شاه به دانشگاه بودند.
ما در جهانی زندگی می‌کنیم که پیوسته و بلاانقطاع تحول پیدا می‌کند، تکامل، دروسه‌ی برگشت‌ناپذیری است. ار این رو غالباً به تیر زمان تشبیه می‌شود که فقط در یک جهت سیر می‌کند. ولی ما باید در پرتو دانش کنونی خود این تصویر را کهنه تلقی کنیم، سرعت تیر، همیشه کاهش می‌یابد، برعکس، همانطور که در فصل پیش دیدیم سرعت تکامل همیشه افزایش می‌یابد. از این رو بهتر است با یک موشک مقایسه شود که سرعت خود را در طی مراحلی افزایش می‌دهد.


فردای آن روز نیکسون به ایران آمد و دکترای افتخاری در رشته حقوق را در دانشگاه تهران در حالی دریافت کرد که دانشگاه تهران در به شکل عریانی در اشغال نیروهای نظامی و سرکوب شاه بود.
پروفسور اُپارین در جای دیگر تأکید می‌کند که محصولاتی که یکی بعد از دیگری برای ایجاد حیات می‌آمدند،‌همه «در یک جهت جداً معین تغییر می‌کنند» یعنی جهت یافته.  


حوادث و کشتار آذرماه ۱۳۳۲ نشان داد که دولت کودتا، فعالیت‌های دانشجویی را با سرکوب نظام‌مند پاسخ خواهد داد؛ ۱۶ آذر، توسط کنفدراسیون دانشجویان ایرانی خارج از کشور، روز دانشجو نامیده شد. دانشجویان پس از آن، هر سال در این روز اعتصابهای دانشجویی به راه می‌انداختند و در واقع ۱۶ آذرماه به معیار خوبی برای ارزیابی میزان نفرت از حکومت استبدادی و توانایی و نفوذ مخالفان در بین روشنفکران، تبدیل شد. ۱۶ آذر از همان زمان تا به امروز، همچنان از اهمیت تاریخی برجسته‌ای در ایران برخوردار بوده‌است؛ و برگی درخشان از مبارزات جنبش دانشجویی ایران به حساب می‌‌آید.
قاعده‌ی تطبیق یا وحدت – قاعده‌ی اساسی تکامل


== نقش دانشجویان در تاریخ معاصر ایران ==
در جریان تکامل با افزایش مناسبات و ارتباطات بین پدیده‌ی نوتر با محیط، روز به روز سیستم‌های کارآتر، منطبق‌ترو فعالتر، با روابطی هر چه مستحکم‌تر با محیط، عرضه می‌شوند، که سلطه‌ی بیشتری بر محیط دارند.
دانشگاه در شکل امروزین خودش، که چندین دهه‌ عمر دارد، نقش‌های سیاسی و اجتماعی درخشانی را در تاریخ معاصر ایران ایفا کرده است. بدون در نظر گرفتن نقش دانشگاه، بررسی تحولات سیاسی و اجتماعی جامعه ایران را در این مقطع تاریخی بسیار دشوار و حتی امکان‌ناپذیر است. در طول دو حاکمیت شاه و حکومت فعلی همواره شاهد این نقش آفرینی بوده‌ایم، این حضور مؤثر و چشمگیر دانشگاه در نقش‌آفرینی سیاسی و اجتماعی، تقریباً همه‌ٔ دولتها در دو رژیم پهلوی و جمهوری اسلامی را بر آن داشته است که پیوسته در ترسیم سیاست انقباضی خود در قبال نیروهای اجتماعی و سیاسی، بخشی را به کنترل و عموماً سرکوب فضای دانشگاه اختصاص دهند.  


در تاریخ معاصر ایران واژه‌ی دانشجو همواره مترادف نگاهبان آزادی و عدالت اجتماعی بوده است، چرا که دانشجوی ایران از یک شناخت و آگاهی برخوردار بود که می‌توانست با تابوهای ایجاد شده در جامعه درگیر شود، جامعه سنتی ایران همواره گرفتار نوعی تابوهایی بوده که حاکمیت‌ها می‌ساختند، این تابو‌ها تبدیل به خط قرمز و بت و هیولا می‌شدند، تا به جان مردم انداخته شوند، اما شناخت و آگاهی که نقطه‌ی مقابل دیکتاتوری است، این بادکنک پوشالی تابو سازی را همواره ترکانده است. البته این کار را جنبش دانشجویی با قیمت دادن هم در دیكتاتوری شاه و هم استبداد دینی پس از آن، انجام داده است.
بنابر این انطباق به معنی وحدتی هر چه گسترده‌تر و پیوندی هر چه محکم‌تر با محیط پیرامون است، که کارآیی، صحت، دقت عمل، بقا و سلطه‌ی هرچه بیشتری را برای پدیده‌ی نوتر تأمین می‌کند


اولین سرکوب دانشگاه در دوره‌ی رضاخان انجام شده است، و تا همین امروز این سرکوب در دانشگاه‌های ایران پا به پای دوام و بقای جنبش دانشجویی به عنوان موجودیتی مدافع دموكراسی و آزادی و مدافع حقوق توده مردم در برابر حاكمیت و سیاستهای تجاوزكارانه و ستمگرانه؛ ادامه یافته است. دانشجویان همواره با بازداشت و شکنجه و حبس‌های طولانی مدت روبرو بوده و هستند، اما راهی که دانشجویان و جنبش دانشجویی ایران طی کرده سرشار از حماسه است.
مقاله‌ی جامعه‌ی بی طبقه‌ی توحیدی:


دانشگاه بعد از سرکوب ۱۶ آذر، دانشگاه عملاً به محاق رفت، و یک دوره‌ی خفقان در جامعه‌ی ایران شروع شد، در بهمن ماه ۱۳۴۰ در دولت امینی، دانشجویان دانشگاه تهران در اعتراض به عدم بازگشایی دانشگاه، دست به تجمع و اعتراض زدند، کماندوهای هوانیروز برای سرکوب دانشجویان به دانشگاه حمله کردند و تعداد زیادی را مجروح و مصدوم و بازداشت کردند.
توحید اجتماعی، جامعه‌ی توحیدی را بایستی به ارمغان بیاورد، جامعه‌ی توحیدی جامعه‌یی است که الزاماً تضادهای طبقاتی آن حل شده است، پس طبقات از بین رفته و بی طبقات است، چرا که طبقات بالا و پایین، غنی و فقیر بودن، محصول استثمار است، محصول فرعونیت است محصول روش همان‌هایی است که خود را به جای خدا به بشریت تحمیل کرده بودند.


این حرکت دانشجویی توسط هیچ حزب یا سازمان سیاسی آن روزگار سازماندهی نشده بود، این اعتراض شروع مرحله‌ی جدیدی از حرکت دانشجویی بود، دانشگاه و دانشجوی ایرانی، با عبور از رویه‌های معمول سیاسی احزاب و گروه‌‌ها ابتکار عمل را در دست گرفت. از این مقطع به بعد دانشگاه به کانون اصلی مبارزه علیه دیکتاتوری، تبدیل شد.
بنابر این باید تآکید کنیم که جامعه‌ی توحیدی که دقیقاً بر ضد معیار‌های فرعونی و فرعونیت است بایستی بدون طبقات باشد و الا چه یگانگی؟ چه وحدتی؟


از این دوره به بعد دانشگاه محل تولد گروه‌ها و سازمان‌هایی شد که با یک جمع‌بندی اصولی و درک شرایط جدید مبارزه، تنها راه مقابله با دیکتاتوری خشن شاه را مشی انقلابی و بهره‌گیری از قدرت قهر تشخیص دادند. تحلیلی که راه‌گشا بود. از این مقطع یک تغییر کیفی در موقعیت دانشگاه نسبت به گذشته ایجاد شد. تا پیش از دهه‌‌ی ۴۰ جریان‌های دانشجویی ادامه‌‌ی احزاب و جریان‌های سیاسی موجود در صحنه‌‌ی سیاسی جامعه به‌شمار می‌رفتند و در قالب شاخه‌‌ی دانشجویی بدنه‌‌ی اصلی حزب که بیرون دانشگاه بود، فعال بودند، اما از دهه‌ی ۴۰ دانشگاه ابتکارعمل را در مبارزه از آن خود کرد و منشأ احزاب و سازمانهای انقلابی شد. از جمله [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] و [[سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران]] که در این دهه توسط دانشجویان ایجاد شد و عضوگیری گسترده در دانشگاه، آن‌را به پایگاه اصلی گروه‌های سیاسی مترقی و پیشرو ارتقا داد.<ref>وبسایت [https://www.mojahedin.org/i/دانشگاه-فصل-تاریخی سازمان مجاهدین خلق ایران- مقاله دکتر بهروز پویان- کارشناس علوم سیاسی از تهران]</ref>
ما روی چنین جامعه‌یی زیاد تأکید می‌کنیم این واژه «بی طبقه‌ توحیدی» به همان مقدار برای ما ضروری است که امروز می‌گوییم اسلام علوی و به این وسیله آن را متمایز می‌کنیم، و الا در یک طیف گسترده و تعمیم یافته، امروز کلمات، آن معنی را ندارند که ۱۴۰۰ سال پیش در زمان خود پیغمبر یا در زمان حضرت علی داشتند، بسیاری از مفاهیم معانی و محتوای اولیه‌اشان مسخ و تحریف شده است. در حالی که در تاریخ شاهدیم که در آن زمان حول و حوش پیامبران چه کسانی بودند، مگر این مذهب، مذهب مستضعفین نبود؟ مگر مذهب اراذل نبود؟ مگر همین‌ّا نبودند که دور و بر پیامبر ما بودند؟


رویه‌های رفرمیستی گذشته نقد و به کناری گذاشته شد، [[سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران|سازمان چریک‌های فدایی]] با رد «تئوری بقا»ی [[حزب توده ایران|حزب توده]] که توسط [[امیر پرویز پویان]] تئوریزه شد، دانشگاه را مسلح به تئوری‌های انقلابی کردند و در مدت کوتاهی دانشگاه توانست در شکلی تازه سازماندهی شود.
نکته‌یی که می‌خواهیم روی آن تأکید کنیم و در سراسر قرآن هم به طور واضح آمده این است که در تمامی تاریخ ادیان از نوح و تا پیامبر خودمان همیشه این آیین در مقابل گردنکشان و ستمکاران قدر برافراشته و همیشه آنها بودند که عیله انبیا به جنگ برمی‌خاستند.


[[سازمان مجاهدین خلق ایران]] هم با نفی مبارزات رفرمیستی گذشته، و با تحلیل درست از شرایط جدید، و تشخیص تضاد اصلی که همان حاکمیت دیکتاتوری بود، ساختار و قالب‌های سیاسی گذشته را در هم ریخت.
قدرتمندان  و صاحبان زور صاحبان قدرت سیاسی کفر می ورزیدند و جلوی نوح می‌ایستادند، البته برتری از نظر آنها صرفاً برتریهایی مادی است بله به این دلایل یک طرف، جبهه‌ی زیر ستمهاست که امتیاز مادی هم بر ما ندارند و یک طرف ما. به این دلایل


جنبش دانشجویی در مسیر خود با دانشجویانی همراه می‌شود که نقش ارزنده‌ای در تاریخ معاصر ایران دارند، [[محمد حنیف‌نژاد]]، [[سعید محسن]] و اصغر بدیع‌زادگان که از دانشگاه آمده بودند، و تجربه‌ی فعالیت‌های مسالمت‌آمیز رفرمیستی را هم داشتند، آن دایره را شکستند و با ابتکار عمل شجاعانه‌ای [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] را تأسیس کردند،‌ سازمانی با اعتقادات اسلام واقعی و ضد ارتجاعی.
بل نظنکم کاذبین


از سویی دانشجویان فداکاری چون امیرپرویز پویان، مسعود احمدزاده و [[بیژن جزنی]] سازمان [[سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران|چریک‌های فدایی خلق ایران]] را بینان گذاشتند، این دو سازمان اصلی‌ترین نیرویی شدند که در مقابل حکومت پهلوی مبارزه کردند و در سرنگونی آن نقش ارزنده و اصلی را ایفا کردند.
بنابراین گمان ما این است که نظر ما این است که تو دروغگو هستی


=== نقش دانشجویان در به ثمر رساندن انقلاب ۵۷ ===
وقتی توحید از این مجاری در جامعه عبور می‌کند وقتی که مذهب مذهب طبقات محروم است چگونه می‌شود که سرمایه‌دارها خودشان را با این دین تطبیق دهند، ودو رویانه منافقانه و سالوس وار از آن دم می‌زنند؟
از دهه‌ی ۴۰ شمسی دانشجویان بتدریج در مبارزه علیه دیکتاتوری جایگزین گرو‌ه‌ها و احزاب سیاسی با مشی رفرمیستی شدند، این دانشجویان در اتحاد با سایر نیروهای اجتماعی از جمله بازار و کارگران دایره‌‌ی مبارزه را گسترش دادند، و غنا و  استمرار مبارزاتی را محقق كردند زیرا با هدف قرار دادن دیکتاتور به عنوان مشکل اصلی مردم ایران، و اصلی کردن تضاد حاکمیت- ملت، سایر تضادهای اجتماعی مانند، تضادهای قومی، مذهبی، جنسی و... به نفع تضاد اصلی و در خدمت آن مستحیل می‌شدند.<ref>وبسایت [https://www.mojahedin.org/i/دانشگاه-فصل-تاریخی سازمان مجاهدین خلق ایران- مقاله دکتر بهروز پویان- کارشناس علوم سیاسی از تهران]</ref>


به این ترتیب جنبش دانشجویی با سازمان‌های پیشتازش، در بهم پیوند دادن اقشار و طبقات مختلف در مبارزه علیه دیکتاتوری پهلوی، نقش بسیار مهمی بازی کرد،‌ و بدون حضور این سازمان‌‌ها و اعتقادشان به مبارزه‌ی مسلحانه‌ی قهرآمیز برای سرنگونی دیکتاتوری آن سردی و رخوت جامعه‌ی ایران هرگز شکسته نمی‌شد.
آیا آنها این کار را می‌توانستند در زمان نوح بکنند؟ یا در زمان خود پیامبر اسلام انجام دهند؟


صدها رشته عملیات نظامی علیه مهره‌ها و سران حاکمیت پهلوی،‌ فضای اختناق را از جامعه زدود، و راه به سرنگونی حکومت شاه برد.
لذا به این دلیل که گفتم هم چنان که آن تأکید روی اسلام علوی ضروری است این تأکید بی طبقات هم این جا ضروری است خوشبختانه، اسلامی که سمبلهای آن حضرت علی و حضرت حسین است، اسلام علوی حسینی و اسلام جعفری است، جایی برای تردید باقی نگذاشته است حتی در همان زمان آنها خصوصیات آن جامته‌ی آرمانی و ایده‌ال را که بین توحید اجتماعی است بیان کرده‌اند که در هر کتابی هم قابل دسترسی است


=== فشارها و سرکوب جنبش دانشجویی بعد از انقلاب ضد سلطنتی ===
گر چه بسیار گفته‌ایم و تکرار کرده‌ایم اما بگذارید باز هم بگوییم دعوا بر سر دو نوع اسلام است یکی اسلام طبقاتی و اسلامی که صرفنظر از هر کلاه شرعی و هر گونه توجیهی بالاخره از استثمارگر دفاع می‌کند و یکی اسلام ناب، اصیل و راستین و مردمی که ضد طبقات و ضد بهره‌کشی است، معنی حرفهایمان را می‌فهمیم وقتی می‌گوییم ضد استثمار می‌فهمیم یعنی چه چه بسیارند کسانی که از نفی استثمار دم می‌زنند و لی آیا معنی آن را می فهمند؟ آیا به الزامات آن پایبند هستند؟
با پیروزی انقلاب بهمن ۱۳۵۷ رهبران و اعضای سازمان‌های مبارز که تازه از زندان آزاد شده بودند، به مهد اصلی خود یعنی دانشگاه بازگشتند و فعالیت‌های سیاسی خودشان را شروع کردند، دانشگا‌ه‌‌ها محل فعالیت گروه‌های سیاسی شد. به موازات فعالیت گروه‌های سیاسی، گروه‌های سرکوب و فشار حاکمیت در سطح جامعه،‌ شروع به سرکوب و فشار کردند. در دانشگاه‌ها هم دو ارگان از جانب حاکمیت ایجاد شدند «انجمن اسلامی دانشجویان» و «جهاد دانشگاهی». کار این دو ارگان سرکوب و مقابله با دانشجویان و گروه‌های سیاسی پیشتاز بخصوص سازمان مجاهدین خلق ایران و سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران بود


اما این نهادها نتوانستند،‌ در مقابل نیروهای انقلابی که در دانشگاه فعال بودند کاری از پیش ببرند، در نتیجه خمینی اواخر فروردین ۱۳۵۹ با طرح موضوعی به نام «انقلاب فرهنگی» دانشگاه‌ها را بست، در آن زمان اعلام شد که انقلاب فرهنگی هدفش را اسلامی‌سازی دانشگاه‌های مدرن و از بین بردن فاصله‌ی بین دو نظام آموزش عالی مجزای حوزوی و دانشگاهی قرار داد.<ref>Mehran, Golnar. 1997. 115-136</ref>
بگذارید تصریح کنیم نفی استعمار بسیار پیچیده است تا چه رسد به نفی استثمار که صلاحیت خیلی بیشتری احتیاج دارد، از جمله فهم قوانین هدایت یک مبارزه   مرز وحدت و تضاد نیروهاست.


اما پیش از شروع انقلاب فرهنگی،دانشگاههای ایران، از مهم‌ترین کانون‌های اصلی حضور مخالفان علیه نظام جمهوری اسلامی بودند و وضعیت آن‌ها از دست حکومت خارج شده‌بود. یک سال پس از انقلاب، دانشگاه‌ها به کانون اصلی اپوزیسیون مخالف جمهوری اسلامی و محلی برای یارگیری تشکیلاتی این گروه‌ها از جمله سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران و سازمان مجاهدین خلق تبدیل شده بود.<ref>وبسایت [https://www.radiofarda.com/a/o2_revolution/389137.html رادیو فردا - انقلاب فرهنگی: رویارویی سیاسی یا اسلامی کردن دانشگاه]</ref>
برای آنهایی که دم از نفی استثمار می‌زنند هنوز خیلی مانده است که حتی به این مرحله‌ی نازلتر واقف باشند، حتی آنهایی که اسلام بالنسبه ترقیخواهانه‌تری دارند، مسأله بسا فراتر از آن است که حتی تصور حل آن را داشته باشند، بنابر این چه رسد به تسلیح و مسلح شدن به یک اسلام ضد استثماری آن هم نه در شعار و نه در حرف!‌ تشخیص مسأله هم ساده است می‌توانیم از همه مدعیان اسلام  ضد استثماری آنها که می‌گویند ما ضد استثمار هستیم سؤال کنیم یک سؤال ساده : که نفی استعما ررا تا چه رسد به نفی استثمار، با مدد چه نیروهای طبقاتی با مدد چه طبقات و نیروهایی در جامعه می‌‌خواهید پیش ببرید، و کدام نیروهای سیاسی قادر هستند تا آخر خط بکشند؟


کارشناسان و صاحب نظران اما بر این باورند که علاوه بر این که حاکمیت می‌خواست، دانشگاه را از چنگ نیروهای انقلابی خارج کند، اما بخصوص هدفش تعطیل کردن کلاس‌هایی بود که [[مسعود رجوی]] تحت نام «تبیین جهان» در دانشگاه صنعتی شریف برگزار می‌کرد. خمینی با انقلاب فرهنگی تلاش کرد زمین را از نیروهای انقلابی بگیرد.
هدایت مبارزه ساده است ؟! خوب، پی باز سؤالمان را ادامه می‌دهیم:‌


روزنامه لوموند در خصوص کلاسهای تبیین جهان در دانشگاه صنعتی شریف:<blockquote>«هر جمعه بعدازظهر در آن ده‌هزار نفر با کارت شرکت می‌کردند و متعاقباً درسهای فلسفه تطبیقی در این کلاسها، به‌صورت کتابهای جیبی در صدهاهزار نسخه به‌فروش می‌رسید و نوارهای ویدئویی آن را هم حدود یک صدهزار دانشجو در 35شهر بزرگ ایران می‌دیدند». <ref>روزنامه‌ی فرانسوی  لوموند ۹فروردین ۱۳۵۹</ref></blockquote>انقلاب فرهنگی که بیشتر کودتای فرهنگی بود، بعدها مورد حمله‌ی سران حاکمیت ایران قرار گرفت. عبدالمجید معادیخواه، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی جمهوری اسلامی ایران در دورهٔ دولت اول موسوی (در سال‌های ۱۳۶۱-۱۳۶۰)، آنچه انقلاب فرهنگی خوانده می‌شود را شایسته‌ی این عنوان نمی‌داند و از انقلاب فرهنگی با عنوان «از سر راه برداشتن یک مزاحم» یاد می‌کند. او می‌گوید:<blockquote>«اینکه مزاحم و مانعی را از سر راه برداریم اسمش انقلاب فرهنگی نیست اینکه با زور یک عده‌ای را که با روش کلی جامعه و مردم هماهنگ نیستند کنار بزنند که اسمش فرهنگ نیست. آن موقع من هم در همین اردوگاهی که گفتمان انقلاب فرهنگی در آن شکل گرفت بودم و راضی هم بودیم، همکاری هم کردیم و بخشی از آن گفتمان هم بحث تعهد و تخصص بود اما فرصتی نبود که مثلاً بپرسیم این شعار از کجا آمد و چه کسی آن را بر سر زبان‌ها انداخت، الان هم نمی‌دانیم؟»<ref>تاریخ ایرانی - معادیخواه: اینکه مزاحمی را از سر راه برداریم اسمش انقلاب فرهنگی نیست</ref></blockquote>در این باصطلاح «انقلاب فرهنگی» هزاران استاد و دانشجو تصفیه شده و اخراج شدند، از سال ۵۹ تا سال ۱۳۶۲ دانشگاه‌ها تعطیل شد، که همین امر ضربه‌ی سنگین به پیشرفت علمی در ایران وارد کرد. تا آن زمان محیط دانشگاه به نوعی یک مصونیت سیاسی داشت اما از آن زمان به بعد جوانان دانشجو هم در سطح جامعه مورد فشار و سرکوب قرار می‌گرفتند.
مشخصات آن نیروهایی که تا آخر می‌خواهند بیایند چیست؟ رابطه وحدت و تضادتان را با نیروها و گروههای مختلف چگونه رسم می‌کنید؟ و البته اگر کسی بخواهد به این سؤالها جواب جدی بدهد، قبل از هر چیز بایستی تعارف را کنار بگذارد چرا ؟ برای این که این جا جایی است که حتی مرحوم جمال عبدالناصر با تمام عظمت نکشید،  آن جا که عقاب پربریزد!


== بخشی از سخنان [[روح‌الله خمینی|خمینی]] درباره‌ی دانشگاه، قبل و بعد از انقلاب ۵۷ ==
همان عبدالناصری که چه داغها بر دل استعمار در منطقه گذاشت،چه شبها  خواب را به چشم مرتعجین از جمله شاه حرام کرد آیا این تصادف است؟ نه! قانونمند است!


=== حرف‌های خمینی در نجف و پاریس درباره دانشگاه‌های ایران ===
در ادامه آن سؤالهایی که در فهم واقعی معنای توحید می‌کردیم، آیا حق نداریم بپرسیم که چگونه می‌توان در کشورمان دم از توحید دم از نفی استعمار و استثمار زد. ولی یک نیرونی انقلابی را کشت، زد، بست، به زنجیر کشید و منافق خواند؟ آیا این امکان دارد؟    چطور؟ چطور امکان دارد؟
* اگر دانشگاه ما یک دانشگاه صحیحی بود، جوان‌ها ما را که در دانشگاه می‌خواهند حرف حقی بزنند، خفه نمی‌کردند. دانشگاهی که بر آن حکومت کنند، دانشگاه نمی‌شود. محیط علم باید آزاد باشد.» (نجف، ۶ مهر ۱۳۵۶)
* دانشگاه که مرکز علم و سازنده آینده ملت است، تعطیل است. نمی‌گذارند کارش را بکند. می‌ریزند توی آن، زن و مردش را می‌زنند، زخمی می‌کنند یا می‌گیرند و می‌برند. در حبس‌ها دانشجو را می‌زنند و می‌کشند. (نوفل لوشاتو، ۲۰ مهر ۱۳۵۷)
* اساتید دانشگاه‌ها نمی‌توانند آن‌طور که می‌خواهند به کار خودشان ادامه دهند. دانشجویان دانشگاه‌ها هم نمی‌توانند به کار خودشان آن‌طور که می‌خواهند ادامه بدهند. دولت برای تحمیل قدرت خودش تشبث می‌کند به یک عده چماق به دست. هرگونه آزادی را از دانشجویان گرفته‌اند. (نوفل لوشاتو، ۲ آبان ۱۳۵۷)
* مدارس ما غالباً نیمه تعطیل هستند یا تعطیل. وقتی هم که اشتغال داشته باشند، دستور این است که آزادی کلام و آزادی اظهار عقیده در آن‌ها وجود نداشته باشند و رجال روشنفکر در آن‌ها فعالیتی نکنند.»<ref>مصاحبه با تلویزیون فرانسه، پاریس، ۶ آبان ۱۳۵۷</ref>


=== حرف‌های خمینی در قم و تهران درباره دانشگاه‌های ایران ===
مگر غیر از این است که وقتی از قطب انقلاب دور می‌شویم الزاماً به قطب ارتجاع نزدیک خواهیم شد؟ چگونه من می‌توانم بگویم معنای نفی استعمار را می‌فهمم ولی مسائل درون خلقی را مسأله‌یی شبیه به کردستان را- بخواهم با اسلحه حل کنم؟ آیا این مسأله اساساً راه حل نظامی دارد؟
* ما هرچه می‌کشیم از این طبقه است که ادعا می‌کنند دانشگاه رفته‌ایم  روشنفکریم و حقوقدانیم. هر چه ما می‌کشیم از این‌ها است.<ref>قم، ۱ مرداد ۱۳۵۸</ref>
* منافقین هی می‌گویند مغزها دارند فرار می‌کنند. به جهنم که فرار می‌کنند. این دانشگاه رفته‌ها، این‌ها که همه‌اش دم از علم و تمدن غرب می‌زنند، بگذارید بروند. ما این علم و دانش غرب را نمی‌خواهیم. اگر شما هم می‌دانید که در این‌جا جایتان نیست، فرار کنید. راهتان باز است.<ref>جماران، ۸ آبان ۱۳۵</ref>
* ریشه تمام مصیبت‌هایی که تا کنون برای بشر پیش آمده از دانشگاه‌ها بوده است. از این تخصص‌های دانشگاهی بوده است...همه مصیبت‌هایی که در دنیا پیدا شده از متفکرین و متخصصین دانشگاه‌ها بوده است. کشور ما را همین دانشگاه‌ها به دامن ابرقدرت‌ها کشاندند.  حالا شما می‌نشینید و می‌نویسید که چرا دانشگاه تعطیل است؟ اگر به اسلام علاقه دارید، بدانید که خطر دانشگاه از خطر بمب خوشه‌ای بالاتر است.<ref>دیدار با دفتر تحکیم وحدت حوزه و دانشگاه، ۲۷ آذر ۱۳۵۹</ref>
* ما دانشگاهی که شعارش این باشد که می‌خواهیم ایران متمدن و آباد داشته باشیم و رو به تمدن بزرگ برویم را نمی‌خواهیم.»<ref>دیدار با نمایندگان مجلس، ۶ خرداد ۱۳۶۰</ref>
* امیدوارم احساس کرده باشید که همه‌ی دردهای ایران از دانشگاه شروع شده است. <ref>دیدار با وزیر و معاونان وزیر فرهنگ و آموزش عالی، ۲۷ فروردین ۱۳۶۴</ref>
با این موضع گیر‌ی‌ها می‌توان دریافت که دشمنی خمینی با دانشگاه تا حد هیستریک بوده است، و دانشجوی ایرانی در چه فضایی قرار داشته است.


=== مبارزات جنبش دانشجویی در زمان حکومت آخوندها ===
بنابر این بحث آن قدر هم ساده نیست که ما بخواهیم در همین جا آن را ختم کنیم که بله،‌یگانگی اجتماعی سرانجام از چنیم جایی خواهد گذشت، اینطور نیست بگذارید معیارها را مرور کنیم
با وجود فشارها و سرکوب زیاد در دانشگاه‌های ایران اما جنبش دانشجویی ایران هرگز از پا نیفتاد. بعد از باز شدن دانشگاه‌ها در سال ۱۳۶۲ تا امروز دانشجویان هزاران حرکت اعتراضی علیه حاکمیت انجام دادند، اما مهمتر از حرکات اعتراضی دانشجویان عدم توان رژیم در تسخیر دانشگاه است، فیروز آبادی رئیس سابق ستاد نیروهای نظامی ایران در این خصوص گفت:<blockquote>«آن چیزی که باقی مانده بود در دانشگاه‌ ، کتاب بود و استاد و مربی، تجهیزات و سازمانی که باید انقلاب فرهنگی را تحقق می‌داد که کار بسیار بزرگ‌تر و عمیق‌تر از حرکت اولیه بود لکن میدان‌دار کافی نداشت. آن‌قدرتهاجم و جنگ روانی دشمن و گروهک‌ها علیه حرکت انقلاب فرهنگی دانشجویان سنگین بود که تا ظهر روز اول تقریباً غالب اعضایی که در حرکت اولیه انقلاب فرهنگی شرکت کرده بودند بریده بودند. </blockquote><blockquote>بسیاری از کسانی که در سطح بالاتر در میدان فرهنگی کشور در صحنه بودند و یا مسئولیت داشتند تحت‌تاثیر جو سازیهای سنگین مجاهدین قرار گرفتند و بعضی حرکت دانشجویی را محکوم کردند و غالباً سکوت اختیار کردند و برای همین بود که انقلاب فرهنگی ابتر ماند و ماند و ماند و مانده است».<ref>حسن فیروز آبادی رئیس سابق ستاد نیروهای مسلح ایران -[http://www.asriran.com/fa/news/86305/فیروزآبادی-اعضای-كميته%E2%80%8Cهای-شورا-به-انقلاب-فرهنگی-اعتقاد-نداشتند وبسایت عصر ایران] - ۱۲ مهر ماه ۱۳۸۸</ref></blockquote>در این ۴ دهه که از عمر این حکومت می‌گذرد جنبش دانشجویی هم فعال و زنده توانسته تمامی توطئه‌ها را پشت سر بگذارد، قیام‌هایی در این دوران خلق کردند که ۱۸ تیر ۱۳۷۸، قیام‌های به یادماندنی سال ۱۳۸۸ و نقش آفرینی در قیام دی ماه ۱۳۹۶ نقاط برجسته‌ی فعالیت جنبش دانشجویی بوده است.


== تهدیدات تاریخی جنبش دانشجویی ایران ==
ملاکهایی را که بایستی در مسیر یگانگی اجتماعی ، سرانجام به آن برسیم  مرور کنیم. مرور اینها به ما امکان خواهد داد که خیلی از دعاوی و داعیه‌ها را از آغاز ارزیابی کرده و برایش ملاک داشته باشیم منظورم بیان چند تا اصلی‌ترین خصوصیات آن جامعه‌ی آرمانی است که از صدر اسلام وعده داده داده شده است، همان که با امام قائم نام خورده است مهمترین ویژگی‌های آن چیست؟
در طول تاریخ جنبش دانشجویی ایران که قریب به ۹ دهه از عمر آن می‌گذزد؛ همواره دو گروه تهدید اصلی به انحراف کشاندن جنبش دانشجویی بودند، قبل از دهه‌ی ۵۰ حزب توده نقش مخربی در به انحراف و به انفعال کشاندن جنبش دانشجویی داشته است، تا جایی که امیرپرویز پویان برای پس زدن تئوری‌های حزب توده، جزوه‌ی «رد تئوری بقای پیشتاز» را در جواب به راهکار‌های حزب توده نوشت.


بعد از دهه‌ی ۱۳۷۰ شمسی هم گروه‌هایی به اسم اصلاح‌طلب در درون حاکمیت ایران، نقش بختک، منحرف کننده و منفعل کننده‌ی جنبش دانشجویی را داشتند، با شعارهای کلی و ترساندن از خشونت، هزینه و انقلاب تلاش کردند که دانشجویان را در مسیر انحرافی هدایت کنند، اما در دی‌ماه ۱۳۹۶ دانشجویان شعار دادند «اصلاح طلب اصولگرا دیگه تمومه ماجرا» این شعار ضربه‌ی نهایی را به بخش شریك درحاكمیت با عنوان اصلاح طلبان و تمامیت حاکمیت فرود آورد و آنها را بکلی مات و از دور خارج کرد.
ویژگی‌هایی که امروز برای ما الزام آور می‌کند که وقتی صحبت از جامعه توحیدی می‌کنیم تأکید و تصریح کنیم که بی طبقات است.


آنچه در دیماه۹۶ و در خیزش دانشجویی درخشید؛ اصالت جنبش دانشجویی ایران در مقابله با استبداد دینی به رغم وحشیانه ترین سركوب و پیروزی این جنبش به رغم كشتار هزاران دانشجو در جریان قتل عامهای سال۶۷ و در جریان قیامهای سالهای ۸۸ و پس از آن در قتلگاههایی مانند كهریزك بود. در واقع با این شعار جنبش دانشجویی اصالت تاریخی و ماندگاری خودش را به ثبت داد و ثابت كرد كه قدرتی فراتر از خونین ترین سركوب تاریخ ایران را دارد كه آنهم عبارت است از اصول حاكم بر افكار پایه گذاران این جنبش و پرچمداران آن در هر دوره و روشن بینی و استواری قدمشان در مقابله با نفی آزادیها و حقوق خلقشان.  
اول: حداکثر رشد تکنولوژیک  پس جامعه عقب افتاده نیست روایات و احادیث بسیاری هست که وصف می‌کنند، این جامعه بایستی جامعه‌یی باشد که در آن هیچ نقطه از زمین ناخرم و غیر آبادان باقی نمانده باشد.


==پانویس==
پس رکن تکنولوژیک فرضی آن جامعه که امکان رفع نیازهای همه جوامع بشر را می‌دهد بسیار پیشرفته است.
{{پانویس|۳|اندازه=ریز}}
 
قوانین سلطه بر طبیعت و توانایی تولید آن قدر زیاد می‌شود که کفاف نیاز همگان را می‌دهد و این جامعه جامعه نعمت و فراوانی است پس تا این جا تأکید روی عنصر عینی و تکنولوژیک پیشرفت است.
 
دوم:  هر گونه طلم و ستم و بهره کشی در آن جا ریشه کن شده است پس اثری از طبقات نیست
 
سوم:‌  تفکر پولی و به قول امروز ما اقتصاد کالایی نیست و ریشه کن شده است به اصطلاح معمول مردم با صلوات جنس می‌خرند. پس دیگر رابطه‌ی کالایی و اقتصاد پولی نیست، تا پول هست استثمار هست  پس در آن جا بشریت به چنان بلوغی رسیده  که دیگر انگیزه‌اش برای تولید محرکات مادی نیست بایستی به معیارهای متعالی‌تری رسیده باشد. البته برای ما سخت نامأنوس است چون ما در اقتصاد پولی و در جامعه کالایی غوطه می‌خوریم.
 
چهارم:‌‌ هیچ زمینه و محلی برای جنگ، کشتار، خونریزی، برادرکشی و تجاوز باقی نیست و در سراسر عالم صلح و صفا برقرار است
 
مگر می‌شود تاوقتی ستمی هست ظالمی هست و مظلومی ، جنگ نباشد؟ صلح پایدار یعنی این.
 
پنجم:‌ فروریختن مرزهای قومی، ملی، نژادی و طبقاتی. یک بار صحبت کردیم که اینشتین چقدر ساده می‌خواست حکومت جهانی واحد برقرار کند، و گفتیم که منهای ریختن این مرزها به چنین چیزهایی نخواهیم رسید این همان زمانی است که به آن اهداف دست خواهیم یافت.
 
ششم‌:  با این تغییرات در بنیادهای جامعه خیلی طبیعی است که همه مفاسد از قبیل فحشا، سرقت، خیانت، دزدی و....باید ریشه کن شده باشد و بنابراین در روانشناسی بشری اثری از عقده‌‌ها و کینه‌جوییها نیست، هم چنین از حسادتها و سودپرستیها و منفعت طلبیها
 
اینها سیمای قسط هستند توحید اجتماعی در یک کلام در فرهنگ انبیا در قسط خلاصه می‌شود، جایی که به تمام نیازهای راستین و نه کاذب انسان پاسخ داده می‌شود. بله قسط!
 
استراتژی قیام, [20.06.17 23:45]
 
[Forwarded from استراتژی قیام]
 
✍️سند متنی:
 
⚜️استراتژی قیام و سرنگونی⚜️
 
🔸معیارهای جامعه توحیدی
 
✅«بگذارید معیارها را مرور كنیم. ملاكهایی را كه بایستی در مسیر یگانگی اجتماعی، سرانجام به آن برسیم، مرور كنیم. مرور اینها به ما امكان خواهد داد كه خیلی از دعاوی و داعیه ها را از آغاز ارزیابی كرده و برایش ملاك داشته باشیم. منظورم بیان چند تا از اصلیترین خصوصیات آن جامعه آرمانی است كه از صدر اسلام وعده داده شده است، همان كه با «امام قائم» نامخورده است؛ مهمترین ویژگیهای آن چیست؟ ویژگیهایی كه امروز برای ما الزامآور میكند كه وقتی صحبت از جامعه توحیدی میكنیم، تأكید و تصریح كنیم كه بی طبقات است.
 
اول، حداكثر رشد تكنولوژیك. پس جامعه عقب افتاده نیست. روایات و احادیث بسیاری هست كه وصف می كنند كه این جامعه، بایستی جامعه یی باشد كه در آن هیچ نقطه از زمین ناخرم و غیرآبادان باقی نمانده باشد.
 
یا در نهج البلاغه، خطبه138، حضرت علی از حاكمی ناشناخته صحبت میكند كه حاكمیت او با شیوه هایی غیر از حكام و سلاطین و پادشاهان معمول تأمین شده؛(یعنی مظهر قهر یك طبقه، روی طبقه دیگر نیست):
 
“وَ تخرج لَه الأَرض أَفَالیذَ كَبدهَا”
 
و زمین همه پاره های جگرش را و همه ثروتها و داراییهایش را برای او بیرون میآورد و تقدیم میكند.
 
پس ركن تكنولوژیك و فنی آن جامعه، كه امكان رفع نیازهای همه جوامع بشر را میدهد، بسیار پیشرفته است. باز به قول علی(ع):
 
“وَ تلقی إلَیه سلماً مَقَالیدَهَا”
 
زمین كلیه كلیدها و رموز خودش را به او تسلیم میكند.
 
@Strategy_gh
 
استراتژی قیام, [20.06.17 23:45]
 
[Forwarded from استراتژی قیام]
 
✅قوانین سلطه بر طبیعت و توانایی تولید، آنقدر زیاد میشود كه كفاف نیاز همگان را میدهد و این جامعه، جامعه نعمت و فراوانی است، پس تا اینجا، تأكید روی عنصر عینی و تكنولوژیك پیشرفت است.
 
دوم، هرگونه ظلم و ستم و بهره كشی در آنجا ریشه كن شده، پس طبعاً اثری از طبقات نیست.
 
سوم، تفكر پولی - به قول امروز ما، اقتصاد كالایی- نیست و ریشه كن شده است. به اصطلاح معمول، مردم با صلوات جنس میخرند. پس دیگر رابطه كالایی و اقتصاد پولی نیست. تا پول هست، استثمار هست. پس در آنجا بشریت به آنچنان بلوغی رسیده، كه دیگر انگیزهاش برای تولید، محركات مادی نیست، بایستی به معیارهای متعالی تری رسیده باشد. البته برای ما سخت نامأنوس است، چون ما در اقتصاد پولی و در جامعه كالایی غوطه میخوریم.
 
چهارم، هیچ زمینه و محلی برای جنگ، كشتار، خونریزی، برادركشی و تجاوز باقی نیست؛ و در سراسر عالم صلح و صفا برقرار است. مگر میشود تا وقتی ستمی هست، ظالمی هست و مظلومی، جنگ نباشد؟ صلح پایدار، یعنی این.
 
پنجم، فروریختن مرزهای قومی، ملی، نژادی و طبقاتی. یكبار صحبت كردیم كه «اینشتین» چقدر ساده میخواست حكومت جهانی واحد را برقرار كند؛ و گفتیم كه منهای ریختن این مرزها، به چنین چیزهایی نخواهیم رسید. این همان زمانی است كه به آن هدفها دست خواهیم یافت.
 
@Strategy_gh
 
استراتژی قیام, [20.06.17 23:45]
 
[Forwarded from استراتژی قیام]
 
✅ششم، با این تغییرات در بنیادهای جامعه، خیلی طبیعی است كه همه مفاسد از قبیل فحشا، سرقت، خیانت، دزدی و… باید ریشه كن شده باشند؛ و بنابراین در روانشناسی بشری، اثری از عقدهها و كینه جوییها نیست؛ همچنین از حسادتها، سودپرستی ها و منفعت طلبیها!
 
اینها سیمای «قسط» هستند. «توحید اجتماعی» در یك كلام، در فرهنگ انبیا، در «قسط» خلاصه میشود؛ جایی كه به تمام نیازهای راستین و نه كاذب انسان، پاسخ داده میشود. بله، قسط!
 
بنابراین در مقابل انبوه تعابیری كه میتوانند ما را گیج كرده و از واقعیت توحید اجتماعی پرت مان كنند، این تأكید برای ما ضروری است و اینجاست كه به معیارهای جدیدی در رابطه با توحید اجتماعی میرسیم.
 
معیارهایی كه برحسب آنها، در نهایت خوشبختی و مسرت انقلابی، سرانجام آرمان انبیا به تحقق خواهد پیوست؛ همان جامعهیی كه توصیف ش را خواندیم و صحبت كردیم. جامعه یی كه حتی ما فكرش را نمیتوانیم بكنیم. برای اینكه ما در شب تیره و تار استثمار به سر میبریم، در ماقبل تاریخ انسان، به سر میبریم. همچنانكه در ادوار ماقبل تكامل، فاز یا مرحله بعدی را نمیتوانستیم تصور كنیم، در تصورمان هم نمی گنجید؛ چه بسا برای امروز ما هم، جامعه غیركالایی، قابل بحث و قابل تصور نباشد. برای اینكه ما امروز در جامعه یی به سر میبریم كه همه چیزش روی یك حسابها و انگیزههای سودپرستانه و منفعت طلبانه است؛ در خیلی از موارد، حتی سلام كردن، حتی لبخندزدن! مگر اینكه بتوانیم خودمان را با استقلال و اختیاری كه فرد انسانی دارد، از چنین جامعه یی بیرون بكشیم، از آن خارج شویم، برآن بشوریم و در مسیری قرار گیریم كه بتوانیم سیمای توحید را در خودمان زنده كنیم».
 
<nowiki>http://www.irna.ir/fa/News/268865/%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF%DB%8C/%D8%A7%D8%B9%D8%AA%D9%82%D8%A7%D8%AF_%D8%A8%D9%87_%D9%85%D8%B5%D9%84%D8%AD_%D9%85%D9%88%D8%B9%D9%88%D8%AF_%D8%AF%D8%B1_%D8%A7%D9%82%D9%88%D8%A7%D9%85_%D9%85%D8%AE%D8%AA%D9%84%D9%81_%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86</nowiki>
 
'''عقاید اقوام مختلف'''
 
1. برهمنان:
 
قضیه مهدویت حتی منحصر به مسلمانان نیست، همه اقوام و همه ادیان این اعتقاد را دارند. وقتی به تاریخ ملل و اقوام عالَم می نگریم، می بینیم از زمانهای پیش این مسأله، آنان را به خود متوجه و مشغول ساخته و به انتظار مصلحی که بتواند جهان را نیکو اداره کند، دقیقه شماری می کنند.
 
برهمنان بر این عقیده اند که در آخر الزمان "ویشنو" ظهور می نماید، در حالی که بر اسب سفیدی سوار است و شمشیر آتشبار در دست دارد. ویشنو مخالفین برهمنان را می کشد و دنیا را سعادتمند می نماید.
 
2. انگلیسی ها:
 
ساکنین جزایر انگلستان از چندین قرن قبل، به انتظار "آرتور" می باشند که می گویند: در جزیره آوالون سکونت دارد. گویند: روزی ظاهر شود و نژاد "ساکسون" را در دنیا غالب گرداند و سعادت را نصیب و روزی آنان سازد.
 
3. نژاد اسلاو:
 
نژاد اسلاو بر این عقیده بودند كه از مشرق زمین، یك نفر برخیزد و تمام قبایل اسلاو را متّحد سازد و آنها را بر دنیا مسلّط گرداند.
 
4. نژاد ژرمن:
 
 نژاد ژرمن معتقد بودند: یك نفر فاتح از طوایف آنان قیام مى كند و «ژرمن» را بر دنیا حاكم مى گرداند.
 
5. مسیحیان:
 
یكى از اعتقادات غربیان مسیحى، باور به بازگشت عیسى مسیح -به عنوان نجات دهنده مسیحیان و تحقق بخش ملكوت و سلطنت الهى- است. با این حال در میان اقوام مختلف غربى نیز سخن از یك منجى بزرگ مطرح بوده و پاره اى از افراد از چنین انتظارى بهره بردارى كرده اند.
 
6. یهودیان:
 
یهودیان بر این عقیده بوده و هستند که در آخرالزمان "ماشیح" پیدا شود و پادشاه پادشاهان گردد.
 
7. ایرانیان باستان:
 
ایرانیان بر این اعتقاد راسخ بودند که "گرزاسپه" پهلوان تاریخی ایران زنده است و در کابل خوابیده و صدهزار فرشته او را نگهبان هستند و روزی بیدار شود و قیام کند. دسته دیگری از ایرانیان اعتقادشان این بود که "کیخسرو" پس از تنظیم کشور و استوار ساختن شالوده فرمانروایی، سلطنت را به فرزند خود واگذار کرده، رو به کوهستان نموده، در آنجا آرمیده روزی ظاهر گردد و اهریمنان را از گیتی براند.
 
آری در هر دوره و زمانی مردم جهان منتظر یک نجات دهنده بوده اند ولی باید گفت که آنها در تعیین مصداق، که آن منجی و مصلح کیست در اشتباه اند.

نسخهٔ ‏۸ دسامبر ۲۰۱۸، ساعت ۱۲:۴۴

جامعه‌ی بی‌طبقه‌ی توحیدی جامعه است .....

تکامل

عمر هستی را ۱۴ میلیارد سال تخمین‌ می‌زنند، از لحظه‌ی انفجار اولیه‌ تا امروز تغییراتی در هستی رخ داده است که نمی‌توان آنها را ضریب عدد بیان کرد، مسیر آن لحظه از هیچ تا به امروز یک مسیر تکاملی بوده است، اما تکامل یعنی چه؟

متخصصان کلمه‌ی تکامل را در دنیای زنده اینطور تعریف کرده اند:

«یک روند توسعه، که در آن یک عضو یا ارگانیزم به واسطه تفصیل اجزایش بیش از پیش پیچیده‌تر می‌شود».[۱]

یا:

«یک تغییر مداوم و پیش رونده به وسیله‌ی نیروهای ذاتی درونی، برحسب قوانین». [۲]

برای درک بهتر تکامل، در نظر گرفتن کارکردهای اشیاء و پدیده‌ها است، هر پدیده‌ای که کارکردهایش دقیق‌تر، سریع‌تر، سهل‌تر و ظریف‌تر باشد، متکامل‌تر است، به عنوان نمونه هواپیمای جت از یک بالن متکامل‌تر است. در سیستم‌های زنده هم، ارگان و عضوی که کارآمدتر و مؤثرتر باشد، متکامل‌تر است، در دنیای بیولوژیک حیوانی و یا جانداری متکامل‌تر است که در نبرد تنازغ بقا پیروز می‌شود. این همان مضمون انتخاب طبیعی است، که آن همه برای زیست شناسان اهمیت دارد. [۳]

می‌گویند:هرچه درجه انطباق موجود زنده با شرایط محیط زیادتر باشد، متکاملتر است، مفهوم روشن‌تر «انطباق» این است که به چه میزان از اسارت و بندگی محیط آزاد شده باشد.

به عنوان مثال دایناسورها با آن همه عظمت وبزرگی به دلیل این که خونسرد بودند، درجه حرارت بدن آنها تابع محیط بود، و لذا بنده گرما و سرما بودند، اما موجودات خون‌گرم که درجه حرارت ثابت داشتند آزاد تر و رهاتر و متکامل‌تر بودند.

در مسیر تکامل بیولوژیک، موجوداتی بوجود آمدند که توان مقابله با تغییرات جوی را داشتند، و می‌توانستند اشراف و تسلط بیشتری به پیرامون خود داشته باشند.

می‌توانیم تمایل اساسی تکامل را احساس کنیم گرایش به گسترش ، خروج از محدودیت‌ و بندگی گرایش بر سلطه‌ی بیشتر بر جبرهای پیرامون!

هر موجودی که از نردبان هستی بالاتر رفته باشد - مانند کوهنورد - و بر بخش بزرگتری از وجود تسلط داشته باشد، یعنی، رهاتر و آزادتر از قید و اجبارات بنده ساز محیط باشد، تکامل یافته تر است، و البته غلبه بر محیط و اجبارات نیز مفهومی عینی است و نه ذهند.

هستی از یک انفجاز آغاز شد، جایی که هیچ چیز نبود، بعد به تدریج یک ابر اولیه ایجاد شد، سپس در برخوردو تصادم ذرات با یکدیگر، عناصر اولیه ساخته شد، سپس عناصر پیچیده تر ایجاد شد، و جهان تبدیل به مجموعه‌ای از عناصر معدنی شد،‌ تکامل بیولوژیک در میسر خودش، عناصر آلی را بوجود آورد، کواسروات‌ها که از نظر پروفسور اُپارین نقش مهمی در ایجاد حیات داشتند در این مرحله بوجود آمدند، در مرحله‌ی بعد حیات در تک سلولی‌ها شکل گرفت، گام بعد موجودات پرسلولی ایجاد شد، در این مسیر گیاهان مجهز به سبزینه ایجاد شدند، و در گامهای بعد موجودات متنوع و در نهایت انسان بوجود آمد.

در مطالعه‌ی  هر مرحله از تکامل می‌بینیم که، هر مرحله، از مرحله‌ی ماقبل خودش رهاتر و آزاد تر است، و این روح حاکم بر جریان تکامل است.

در نتیجه تکامل اساسی‌‌‌ترین و مسلط‌ترین نظم و قاعده‌‌ی حاکم بر جهان، همین  قاعده‌ی تکامل است، اساسی یعنی که  بالاتر از قواعد دیگر، مانند همان رابطه‌ای که قانون اساسی با قانون‌‌های عادی دارد. یکی از مهمترین ویژگی‌های تکامل ضد آنتروپی بودن آن است، قانون آنتروپی یکی از قوانینی است که از قانون دوم ترمودینامیک – که برهمه سیستم‌ها حاکم است- مشتق می‌شود. به طور ساده بر طبق این قانون همه سیستم‌ها به تدریج فرسوده می‌شوند، و روز به روز بی نظمی، کهولت و فرسودگی در آنها زیاد می‌شود.

اما تکامل ضد آنتروپی است، ضد کهولت و ضد مرگ. تکامل در مسیر خودش نه تنها خسته‌تر و فرسوده‌تر نمی‌شود، بلکه آب دیده‌تر ، بشاش‌تر، فروزان‌تر، شعله‌ورتر، با اراده‌ی صیقل زده‌تر به پیش می‌رود.

حرکت تکاملی، عام‌ترین، اساسی‌ترین و کلی‌ترین حرکت جهان است.

فازها و مراحل تکاملی

ساختمان هستی  و روند تکامل را می‌توان به بخش‌ها، مراحل و فازهای کیفی مشخصی تقسیم کرد:‌

  • مرحله‌ی تکامل معدنی
  • مرحله‌ی تکامل آلی
  • مرحله‌ی تکامل زیستی یا بیولوژیک
  • مرحله‌ی تکامل اجتماعی

انسان نمی‌تواند مراحل تکاملی که هنوز پدیدار نشده را، فهم کرده، آنها را بشناسد. چرا که روند تکامل از ابر اولیه، تا به امروز نشاند داده که هر مرحله‌ی جدید تکامل، دارای قانونمند‌یها و پارامترهایی است که هیچ کدام در مرحله‌ی پیشین وجود نداشته‌اند. برای نمونه، اگر در یک فرض ذهنی ما در مرحله‌ی تکامل معدنی بودیم، نمی‌توانستیم مرحله‌ی بعدی را فهم کرده و بشناسیم. چرا که در مرحله‌ی تکامل معدنی قوانین فیزیک و شیمی حاکم هستند،  اما در مرحله‌ی بعد، مرحله‌ی تکامل زیستی، قوانین زیست شناسی حاکم هستند. قوانینی که سراپا با قانونمندی‌های فیزیک و شیمی متفاوت است.

عبور هر مرحله به مرحله‌ی دیگر با یک جهش رخ داده است، یعنی تغییرات کمی در هر مرحله‌ انباشته‌ شده  و به تغییرات کیفی یا جهش منجر شده است، یعنی جهش از قوانین تکامل است.

محدود بودن هر مرحله‌ از فازهای تکاملی هم از قوانین حاکم بر تکامل است، یعنی یک مرحله إلی غیر النهایه ادامه نخواهد داشت با یک جهش، یا انقلاب به پایان می‌رسد و مرحله‌ی بعد آغاز می‌شود، محدود بودن مراحل تکامل اثبات این است که تکامل هم محدود است به این معنی که تکامل سرانجامی دارد.

قواعد تکامل

  •  پیچیدگی یا گذار مداوم از کهنه به نو قاعده‌ی اول تکامل

 در مسیر تکامل اشکال ساده مستمر به اشکال پیچیده، پیچیده‌تر و باز هم پیچیده‌تر تبدیل می‌شوند.

«واقعیت اساسی در باره‌ی آن فرآیند و جریان خلاقی که در ظلمت ابر نخستین ریشه زد، آن است  که پیوسته، تازگی و نوی از آن می‌زاید؛ چیزهایی پدیدار می‌شود که با آن چه در پیش می‌بود، از بن متفاوت است. از اثر آن، نه تنها طرح‌ها و نقشه‌ها به‌وجود می‌آید بلکه «بغرنجی» و «تودرتویی» نقش‌‌ها نیز تحقق می‌پذیرد. یا به دیگر سخن، ماده هردم خود را در قالبی پیچیده‌تر جلوه‌گر می‌سازد؛ آن ابر نخستین تطور یافته است و جهان، دیگر به صورتی که داشت باز نخواهد گشت». [۴]

  • شتاب یا سرعت روز افزون جریان تکامل  دومین قاعده‌ی تکامل

 همزمان با گذار از مراحل مختلف و پیچیده‌تر شدن تدریجی اشکالات سرعت تحولات هم به نحو بارزی افزایش پیدا می‌کند.

پرفسور اُپارین در این مورد می‌گوید:

«هنگامی که شکل جدیدی از سازمانبندی و حرکت ماده در جریان تکامل پدید می‌آید، آهنگ سرعت تکامل به تندی افزون‌تر می‌شود، گویی فشاری تازه ونیرومند بدان وارد می‌شود».[۵]

در نتیجه در هر مرحله، سرعت جریان تکامل زیادتر می‌شود، وقتی به دنیای انسانی و جامعه می‌رسیم شتاب دیگر سرسام آور و بعضی وقت‌ها و در معیار‌های گاه‌شناسی تکامل حتی دم‌افزون است.

زمان مراحل تکاملی

با نگاهی به مراحل تکاملی می‌توان مشاهده کرد که هر مرحله سرعتی بسیار بیشتر از مرحله‌ی قبل خود دارد، و با شتاب بیشتری که هر آن افزایش پیدا می‌کند، به پیش می‌رود.

  •  آغاز مرحله‌ی تکامل معدن:‌ ۱۳ میلیارد و ۷۰۰ میلیون سال پیش
  • آغار مرحله‌ی تکامل زیستی:‌ ۵۰۰ میلیون سال پیش
  •  آغاز مرحله‌ی تکاملی اجتماعی: حدود ۱۰ هزار سال پیش

سرعت تکامل در مرحله‌ی تکامل اجتماعی

تکامل در مرحله‌ی اجتماعی خود با شتاب بسیار شگفت‌‌انگیز به پیش می‌تازد:

  • آغاز زندگی اشتراکی نخستین:‌ حدود ۱۰ هزار سال پیش
  •  آغاز دوران برده‌داری:‌ حدود ۴ هزار سال پیش
  •  آغاز دوران فئودالیسم : حدود ۱۵۰۰ سال پیش
  • آغاز دوران سرمایه داری ۳۰۰ سال پیش

به این ترتیب مشاهده می‌شود که تکامل به تعبیر پروفسور اُپارین مانند موشکی که هر لحظه به سرعت آن افزوده می‌شود، در حال پیش‌روی است.

  • سومین قاعده‌ی تکامل «جهت‌داری» یا «برگشت ناپذیری» است،

جهت‌داری به این معنی است که در تکامل یک مسیر اصلی وجود دارد، مسیر اصلی، مسیری است  که بستر اصلی رشد و کمال است، مسیرهای فرعی  نافرجام و سرانجام به بن‌بست می‌رسند.

وقتی تکامل از مرحله‌ای عبور کرد دیگر به آن مرحله باز نخواهد گشت،‌  به قول جان ففر:

جهان دیگر به صورتی که داشت، باز نخواهد گشت.

پروفسور اُپارین در این خصوص می‌گوید:

ما در جهانی زندگی می‌کنیم که پیوسته و بلاانقطاع تحول پیدا می‌کند، تکامل، دروسه‌ی برگشت‌ناپذیری است. ار این رو غالباً به تیر زمان تشبیه می‌شود که فقط در یک جهت سیر می‌کند. ولی ما باید در پرتو دانش کنونی خود این تصویر را کهنه تلقی کنیم، سرعت تیر، همیشه کاهش می‌یابد، برعکس، همانطور که در فصل پیش دیدیم سرعت تکامل همیشه افزایش می‌یابد. از این رو بهتر است با یک موشک مقایسه شود که سرعت خود را در طی مراحلی افزایش می‌دهد.

پروفسور اُپارین در جای دیگر تأکید می‌کند که محصولاتی که یکی بعد از دیگری برای ایجاد حیات می‌آمدند،‌همه «در یک جهت جداً معین تغییر می‌کنند» یعنی جهت یافته.

قاعده‌ی تطبیق یا وحدت – قاعده‌ی اساسی تکامل

در جریان تکامل با افزایش مناسبات و ارتباطات بین پدیده‌ی نوتر با محیط، روز به روز سیستم‌های کارآتر، منطبق‌ترو فعالتر، با روابطی هر چه مستحکم‌تر با محیط، عرضه می‌شوند، که سلطه‌ی بیشتری بر محیط دارند.

بنابر این انطباق به معنی وحدتی هر چه گسترده‌تر و پیوندی هر چه محکم‌تر با محیط پیرامون است، که کارآیی، صحت، دقت عمل، بقا و سلطه‌ی هرچه بیشتری را برای پدیده‌ی نوتر تأمین می‌کند

مقاله‌ی جامعه‌ی بی طبقه‌ی توحیدی:

توحید اجتماعی، جامعه‌ی توحیدی را بایستی به ارمغان بیاورد، جامعه‌ی توحیدی جامعه‌یی است که الزاماً تضادهای طبقاتی آن حل شده است، پس طبقات از بین رفته و بی طبقات است، چرا که طبقات بالا و پایین، غنی و فقیر بودن، محصول استثمار است، محصول فرعونیت است محصول روش همان‌هایی است که خود را به جای خدا به بشریت تحمیل کرده بودند.

بنابر این باید تآکید کنیم که جامعه‌ی توحیدی که دقیقاً بر ضد معیار‌های فرعونی و فرعونیت است بایستی بدون طبقات باشد و الا چه یگانگی؟ چه وحدتی؟

ما روی چنین جامعه‌یی زیاد تأکید می‌کنیم این واژه «بی طبقه‌ توحیدی» به همان مقدار برای ما ضروری است که امروز می‌گوییم اسلام علوی و به این وسیله آن را متمایز می‌کنیم، و الا در یک طیف گسترده و تعمیم یافته، امروز کلمات، آن معنی را ندارند که ۱۴۰۰ سال پیش در زمان خود پیغمبر یا در زمان حضرت علی داشتند، بسیاری از مفاهیم معانی و محتوای اولیه‌اشان مسخ و تحریف شده است. در حالی که در تاریخ شاهدیم که در آن زمان حول و حوش پیامبران چه کسانی بودند، مگر این مذهب، مذهب مستضعفین نبود؟ مگر مذهب اراذل نبود؟ مگر همین‌ّا نبودند که دور و بر پیامبر ما بودند؟

نکته‌یی که می‌خواهیم روی آن تأکید کنیم و در سراسر قرآن هم به طور واضح آمده این است که در تمامی تاریخ ادیان از نوح و تا پیامبر خودمان همیشه این آیین در مقابل گردنکشان و ستمکاران قدر برافراشته و همیشه آنها بودند که عیله انبیا به جنگ برمی‌خاستند.

قدرتمندان  و صاحبان زور صاحبان قدرت سیاسی کفر می ورزیدند و جلوی نوح می‌ایستادند، البته برتری از نظر آنها صرفاً برتریهایی مادی است بله به این دلایل یک طرف، جبهه‌ی زیر ستمهاست که امتیاز مادی هم بر ما ندارند و یک طرف ما. به این دلایل

بل نظنکم کاذبین

بنابراین گمان ما این است که نظر ما این است که تو دروغگو هستی

وقتی توحید از این مجاری در جامعه عبور می‌کند وقتی که مذهب مذهب طبقات محروم است چگونه می‌شود که سرمایه‌دارها خودشان را با این دین تطبیق دهند، ودو رویانه منافقانه و سالوس وار از آن دم می‌زنند؟

آیا آنها این کار را می‌توانستند در زمان نوح بکنند؟ یا در زمان خود پیامبر اسلام انجام دهند؟

لذا به این دلیل که گفتم هم چنان که آن تأکید روی اسلام علوی ضروری است این تأکید بی طبقات هم این جا ضروری است خوشبختانه، اسلامی که سمبلهای آن حضرت علی و حضرت حسین است، اسلام علوی حسینی و اسلام جعفری است، جایی برای تردید باقی نگذاشته است حتی در همان زمان آنها خصوصیات آن جامته‌ی آرمانی و ایده‌ال را که بین توحید اجتماعی است بیان کرده‌اند که در هر کتابی هم قابل دسترسی است

گر چه بسیار گفته‌ایم و تکرار کرده‌ایم اما بگذارید باز هم بگوییم دعوا بر سر دو نوع اسلام است یکی اسلام طبقاتی و اسلامی که صرفنظر از هر کلاه شرعی و هر گونه توجیهی بالاخره از استثمارگر دفاع می‌کند و یکی اسلام ناب، اصیل و راستین و مردمی که ضد طبقات و ضد بهره‌کشی است، معنی حرفهایمان را می‌فهمیم وقتی می‌گوییم ضد استثمار می‌فهمیم یعنی چه چه بسیارند کسانی که از نفی استثمار دم می‌زنند و لی آیا معنی آن را می فهمند؟ آیا به الزامات آن پایبند هستند؟

بگذارید تصریح کنیم نفی استعمار بسیار پیچیده است تا چه رسد به نفی استثمار که صلاحیت خیلی بیشتری احتیاج دارد، از جمله فهم قوانین هدایت یک مبارزه   مرز وحدت و تضاد نیروهاست.

برای آنهایی که دم از نفی استثمار می‌زنند هنوز خیلی مانده است که حتی به این مرحله‌ی نازلتر واقف باشند، حتی آنهایی که اسلام بالنسبه ترقیخواهانه‌تری دارند، مسأله بسا فراتر از آن است که حتی تصور حل آن را داشته باشند، بنابر این چه رسد به تسلیح و مسلح شدن به یک اسلام ضد استثماری آن هم نه در شعار و نه در حرف!‌ تشخیص مسأله هم ساده است می‌توانیم از همه مدعیان اسلام  ضد استثماری آنها که می‌گویند ما ضد استثمار هستیم سؤال کنیم یک سؤال ساده : که نفی استعما ررا تا چه رسد به نفی استثمار، با مدد چه نیروهای طبقاتی با مدد چه طبقات و نیروهایی در جامعه می‌‌خواهید پیش ببرید، و کدام نیروهای سیاسی قادر هستند تا آخر خط بکشند؟

هدایت مبارزه ساده است ؟! خوب، پی باز سؤالمان را ادامه می‌دهیم:‌

مشخصات آن نیروهایی که تا آخر می‌خواهند بیایند چیست؟ رابطه وحدت و تضادتان را با نیروها و گروههای مختلف چگونه رسم می‌کنید؟ و البته اگر کسی بخواهد به این سؤالها جواب جدی بدهد، قبل از هر چیز بایستی تعارف را کنار بگذارد چرا ؟ برای این که این جا جایی است که حتی مرحوم جمال عبدالناصر با تمام عظمت نکشید،  آن جا که عقاب پربریزد!

همان عبدالناصری که چه داغها بر دل استعمار در منطقه گذاشت،چه شبها  خواب را به چشم مرتعجین از جمله شاه حرام کرد آیا این تصادف است؟ نه! قانونمند است!

در ادامه آن سؤالهایی که در فهم واقعی معنای توحید می‌کردیم، آیا حق نداریم بپرسیم که چگونه می‌توان در کشورمان دم از توحید دم از نفی استعمار و استثمار زد. ولی یک نیرونی انقلابی را کشت، زد، بست، به زنجیر کشید و منافق خواند؟ آیا این امکان دارد؟    چطور؟ چطور امکان دارد؟

مگر غیر از این است که وقتی از قطب انقلاب دور می‌شویم الزاماً به قطب ارتجاع نزدیک خواهیم شد؟ چگونه من می‌توانم بگویم معنای نفی استعمار را می‌فهمم ولی مسائل درون خلقی را مسأله‌یی شبیه به کردستان را- بخواهم با اسلحه حل کنم؟ آیا این مسأله اساساً راه حل نظامی دارد؟

بنابر این بحث آن قدر هم ساده نیست که ما بخواهیم در همین جا آن را ختم کنیم که بله،‌یگانگی اجتماعی سرانجام از چنیم جایی خواهد گذشت، اینطور نیست بگذارید معیارها را مرور کنیم

ملاکهایی را که بایستی در مسیر یگانگی اجتماعی ، سرانجام به آن برسیم  مرور کنیم. مرور اینها به ما امکان خواهد داد که خیلی از دعاوی و داعیه‌ها را از آغاز ارزیابی کرده و برایش ملاک داشته باشیم منظورم بیان چند تا اصلی‌ترین خصوصیات آن جامعه‌ی آرمانی است که از صدر اسلام وعده داده داده شده است، همان که با امام قائم نام خورده است مهمترین ویژگی‌های آن چیست؟

ویژگی‌هایی که امروز برای ما الزام آور می‌کند که وقتی صحبت از جامعه توحیدی می‌کنیم تأکید و تصریح کنیم که بی طبقات است.

اول: حداکثر رشد تکنولوژیک  پس جامعه عقب افتاده نیست روایات و احادیث بسیاری هست که وصف می‌کنند، این جامعه بایستی جامعه‌یی باشد که در آن هیچ نقطه از زمین ناخرم و غیر آبادان باقی نمانده باشد.

پس رکن تکنولوژیک فرضی آن جامعه که امکان رفع نیازهای همه جوامع بشر را می‌دهد بسیار پیشرفته است.

قوانین سلطه بر طبیعت و توانایی تولید آن قدر زیاد می‌شود که کفاف نیاز همگان را می‌دهد و این جامعه جامعه نعمت و فراوانی است پس تا این جا تأکید روی عنصر عینی و تکنولوژیک پیشرفت است.

دوم:  هر گونه طلم و ستم و بهره کشی در آن جا ریشه کن شده است پس اثری از طبقات نیست

سوم:‌  تفکر پولی و به قول امروز ما اقتصاد کالایی نیست و ریشه کن شده است به اصطلاح معمول مردم با صلوات جنس می‌خرند. پس دیگر رابطه‌ی کالایی و اقتصاد پولی نیست، تا پول هست استثمار هست  پس در آن جا بشریت به چنان بلوغی رسیده  که دیگر انگیزه‌اش برای تولید محرکات مادی نیست بایستی به معیارهای متعالی‌تری رسیده باشد. البته برای ما سخت نامأنوس است چون ما در اقتصاد پولی و در جامعه کالایی غوطه می‌خوریم.

چهارم:‌‌ هیچ زمینه و محلی برای جنگ، کشتار، خونریزی، برادرکشی و تجاوز باقی نیست و در سراسر عالم صلح و صفا برقرار است

مگر می‌شود تاوقتی ستمی هست ظالمی هست و مظلومی ، جنگ نباشد؟ صلح پایدار یعنی این.

پنجم:‌ فروریختن مرزهای قومی، ملی، نژادی و طبقاتی. یک بار صحبت کردیم که اینشتین چقدر ساده می‌خواست حکومت جهانی واحد برقرار کند، و گفتیم که منهای ریختن این مرزها به چنین چیزهایی نخواهیم رسید این همان زمانی است که به آن اهداف دست خواهیم یافت.

ششم‌:  با این تغییرات در بنیادهای جامعه خیلی طبیعی است که همه مفاسد از قبیل فحشا، سرقت، خیانت، دزدی و....باید ریشه کن شده باشد و بنابراین در روانشناسی بشری اثری از عقده‌‌ها و کینه‌جوییها نیست، هم چنین از حسادتها و سودپرستیها و منفعت طلبیها

اینها سیمای قسط هستند توحید اجتماعی در یک کلام در فرهنگ انبیا در قسط خلاصه می‌شود، جایی که به تمام نیازهای راستین و نه کاذب انسان پاسخ داده می‌شود. بله قسط!

استراتژی قیام, [20.06.17 23:45]

[Forwarded from استراتژی قیام]

✍️سند متنی:

⚜️استراتژی قیام و سرنگونی⚜️

🔸معیارهای جامعه توحیدی

✅«بگذارید معیارها را مرور كنیم. ملاكهایی را كه بایستی در مسیر یگانگی اجتماعی، سرانجام به آن برسیم، مرور كنیم. مرور اینها به ما امكان خواهد داد كه خیلی از دعاوی و داعیه ها را از آغاز ارزیابی كرده و برایش ملاك داشته باشیم. منظورم بیان چند تا از اصلیترین خصوصیات آن جامعه آرمانی است كه از صدر اسلام وعده داده شده است، همان كه با «امام قائم» نامخورده است؛ مهمترین ویژگیهای آن چیست؟ ویژگیهایی كه امروز برای ما الزامآور میكند كه وقتی صحبت از جامعه توحیدی میكنیم، تأكید و تصریح كنیم كه بی طبقات است.

اول، حداكثر رشد تكنولوژیك. پس جامعه عقب افتاده نیست. روایات و احادیث بسیاری هست كه وصف می كنند كه این جامعه، بایستی جامعه یی باشد كه در آن هیچ نقطه از زمین ناخرم و غیرآبادان باقی نمانده باشد.

یا در نهج البلاغه، خطبه138، حضرت علی از حاكمی ناشناخته صحبت میكند كه حاكمیت او با شیوه هایی غیر از حكام و سلاطین و پادشاهان معمول تأمین شده؛(یعنی مظهر قهر یك طبقه، روی طبقه دیگر نیست):

“وَ تخرج لَه الأَرض أَفَالیذَ كَبدهَا”

و زمین همه پاره های جگرش را و همه ثروتها و داراییهایش را برای او بیرون میآورد و تقدیم میكند.

پس ركن تكنولوژیك و فنی آن جامعه، كه امكان رفع نیازهای همه جوامع بشر را میدهد، بسیار پیشرفته است. باز به قول علی(ع):

“وَ تلقی إلَیه سلماً مَقَالیدَهَا”

زمین كلیه كلیدها و رموز خودش را به او تسلیم میكند.

@Strategy_gh

استراتژی قیام, [20.06.17 23:45]

[Forwarded from استراتژی قیام]

✅قوانین سلطه بر طبیعت و توانایی تولید، آنقدر زیاد میشود كه كفاف نیاز همگان را میدهد و این جامعه، جامعه نعمت و فراوانی است، پس تا اینجا، تأكید روی عنصر عینی و تكنولوژیك پیشرفت است.

دوم، هرگونه ظلم و ستم و بهره كشی در آنجا ریشه كن شده، پس طبعاً اثری از طبقات نیست.

سوم، تفكر پولی - به قول امروز ما، اقتصاد كالایی- نیست و ریشه كن شده است. به اصطلاح معمول، مردم با صلوات جنس میخرند. پس دیگر رابطه كالایی و اقتصاد پولی نیست. تا پول هست، استثمار هست. پس در آنجا بشریت به آنچنان بلوغی رسیده، كه دیگر انگیزهاش برای تولید، محركات مادی نیست، بایستی به معیارهای متعالی تری رسیده باشد. البته برای ما سخت نامأنوس است، چون ما در اقتصاد پولی و در جامعه كالایی غوطه میخوریم.

چهارم، هیچ زمینه و محلی برای جنگ، كشتار، خونریزی، برادركشی و تجاوز باقی نیست؛ و در سراسر عالم صلح و صفا برقرار است. مگر میشود تا وقتی ستمی هست، ظالمی هست و مظلومی، جنگ نباشد؟ صلح پایدار، یعنی این.

پنجم، فروریختن مرزهای قومی، ملی، نژادی و طبقاتی. یكبار صحبت كردیم كه «اینشتین» چقدر ساده میخواست حكومت جهانی واحد را برقرار كند؛ و گفتیم كه منهای ریختن این مرزها، به چنین چیزهایی نخواهیم رسید. این همان زمانی است كه به آن هدفها دست خواهیم یافت.

@Strategy_gh

استراتژی قیام, [20.06.17 23:45]

[Forwarded from استراتژی قیام]

✅ششم، با این تغییرات در بنیادهای جامعه، خیلی طبیعی است كه همه مفاسد از قبیل فحشا، سرقت، خیانت، دزدی و… باید ریشه كن شده باشند؛ و بنابراین در روانشناسی بشری، اثری از عقدهها و كینه جوییها نیست؛ همچنین از حسادتها، سودپرستی ها و منفعت طلبیها!

اینها سیمای «قسط» هستند. «توحید اجتماعی» در یك كلام، در فرهنگ انبیا، در «قسط» خلاصه میشود؛ جایی كه به تمام نیازهای راستین و نه كاذب انسان، پاسخ داده میشود. بله، قسط!

بنابراین در مقابل انبوه تعابیری كه میتوانند ما را گیج كرده و از واقعیت توحید اجتماعی پرت مان كنند، این تأكید برای ما ضروری است و اینجاست كه به معیارهای جدیدی در رابطه با توحید اجتماعی میرسیم.

معیارهایی كه برحسب آنها، در نهایت خوشبختی و مسرت انقلابی، سرانجام آرمان انبیا به تحقق خواهد پیوست؛ همان جامعهیی كه توصیف ش را خواندیم و صحبت كردیم. جامعه یی كه حتی ما فكرش را نمیتوانیم بكنیم. برای اینكه ما در شب تیره و تار استثمار به سر میبریم، در ماقبل تاریخ انسان، به سر میبریم. همچنانكه در ادوار ماقبل تكامل، فاز یا مرحله بعدی را نمیتوانستیم تصور كنیم، در تصورمان هم نمی گنجید؛ چه بسا برای امروز ما هم، جامعه غیركالایی، قابل بحث و قابل تصور نباشد. برای اینكه ما امروز در جامعه یی به سر میبریم كه همه چیزش روی یك حسابها و انگیزههای سودپرستانه و منفعت طلبانه است؛ در خیلی از موارد، حتی سلام كردن، حتی لبخندزدن! مگر اینكه بتوانیم خودمان را با استقلال و اختیاری كه فرد انسانی دارد، از چنین جامعه یی بیرون بكشیم، از آن خارج شویم، برآن بشوریم و در مسیری قرار گیریم كه بتوانیم سیمای توحید را در خودمان زنده كنیم».

http://www.irna.ir/fa/News/268865/%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF%DB%8C/%D8%A7%D8%B9%D8%AA%D9%82%D8%A7%D8%AF_%D8%A8%D9%87_%D9%85%D8%B5%D9%84%D8%AD_%D9%85%D9%88%D8%B9%D9%88%D8%AF_%D8%AF%D8%B1_%D8%A7%D9%82%D9%88%D8%A7%D9%85_%D9%85%D8%AE%D8%AA%D9%84%D9%81_%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86

عقاید اقوام مختلف

1. برهمنان:

قضیه مهدویت حتی منحصر به مسلمانان نیست، همه اقوام و همه ادیان این اعتقاد را دارند. وقتی به تاریخ ملل و اقوام عالَم می نگریم، می بینیم از زمانهای پیش این مسأله، آنان را به خود متوجه و مشغول ساخته و به انتظار مصلحی که بتواند جهان را نیکو اداره کند، دقیقه شماری می کنند.

برهمنان بر این عقیده اند که در آخر الزمان "ویشنو" ظهور می نماید، در حالی که بر اسب سفیدی سوار است و شمشیر آتشبار در دست دارد. ویشنو مخالفین برهمنان را می کشد و دنیا را سعادتمند می نماید.

2. انگلیسی ها:

ساکنین جزایر انگلستان از چندین قرن قبل، به انتظار "آرتور" می باشند که می گویند: در جزیره آوالون سکونت دارد. گویند: روزی ظاهر شود و نژاد "ساکسون" را در دنیا غالب گرداند و سعادت را نصیب و روزی آنان سازد.

3. نژاد اسلاو:

نژاد اسلاو بر این عقیده بودند كه از مشرق زمین، یك نفر برخیزد و تمام قبایل اسلاو را متّحد سازد و آنها را بر دنیا مسلّط گرداند.

4. نژاد ژرمن:

 نژاد ژرمن معتقد بودند: یك نفر فاتح از طوایف آنان قیام مى كند و «ژرمن» را بر دنیا حاكم مى گرداند.

5. مسیحیان:

یكى از اعتقادات غربیان مسیحى، باور به بازگشت عیسى مسیح -به عنوان نجات دهنده مسیحیان و تحقق بخش ملكوت و سلطنت الهى- است. با این حال در میان اقوام مختلف غربى نیز سخن از یك منجى بزرگ مطرح بوده و پاره اى از افراد از چنین انتظارى بهره بردارى كرده اند.

6. یهودیان:

یهودیان بر این عقیده بوده و هستند که در آخرالزمان "ماشیح" پیدا شود و پادشاه پادشاهان گردد.

7. ایرانیان باستان:

ایرانیان بر این اعتقاد راسخ بودند که "گرزاسپه" پهلوان تاریخی ایران زنده است و در کابل خوابیده و صدهزار فرشته او را نگهبان هستند و روزی بیدار شود و قیام کند. دسته دیگری از ایرانیان اعتقادشان این بود که "کیخسرو" پس از تنظیم کشور و استوار ساختن شالوده فرمانروایی، سلطنت را به فرزند خود واگذار کرده، رو به کوهستان نموده، در آنجا آرمیده روزی ظاهر گردد و اهریمنان را از گیتی براند.

آری در هر دوره و زمانی مردم جهان منتظر یک نجات دهنده بوده اند ولی باید گفت که آنها در تعیین مصداق، که آن منجی و مصلح کیست در اشتباه اند.

  1.  تبیین جهان، قواعد و مفهوم تکامل- سخنرانی مسعود رجوی در دانشگاه صنعتی شریف زمستان ۱۳۵۸
  2. ترجمه از فرهنگ فلسفی: A dictionary of philosophy
  3.  تبیین جهان، قواعد و مفهوم تکامل- سخنرانی مسعود رجوی در دانشگاه صنعتی شریف زمستان ۱۳۵۸
  4. کتاب از کهکشان تا انسان- جان ففر  صفحه‌ی ۱۳
  5. کتاب حیات:‌ طبیعت و منشأ و تکامل آن – اُپارین، صفحه‌ی ۱۰۷