کاربر:Sayfe/آرتین رحمانی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۳: خط ۱۳:
| children          =
| children          =
}}
}}
[[پرونده:آرتین رحمانی.png|جایگزین=آرتین رحمانی|بندانگشتی|آرتین رحمانی]]
'''آرتین رحمانی'''، (زاده سال ۱۳۸۴، دهستان پیان در شمال غرب شهرستان ایذه – درگذشته ۲۵ آبان ۱۴۰۱، ایذه)  
'''آرتین رحمانی'''، (زاده سال ۱۳۸۴، دهستان پیان در شمال غرب شهرستان ایذه – درگذشته ۲۵ آبان ۱۴۰۱، ایذه)  



نسخهٔ ‏۲۸ نوامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۴۱

آرتین رحمانی
آرتین رحمانی.png
زاده۱۳۷۹
ایذه،استان خوزستان ایران
مرگ۲۵ شهریور ۱۴۰۱
ایذه
دیگر نام‌هاآرتین رحمانی
شناخته‌شده برایاصابت گلوله

آرتین رحمانی، (زاده سال ۱۳۸۴، دهستان پیان در شمال غرب شهرستان ایذه – درگذشته ۲۵ آبان ۱۴۰۱، ایذه)

آرتین رحمانی ۱۶ ساله و محصل بود و هم‌زمان با تحصیل به‌صورت نیمه وقت در مکانیکی کار می‌کرد.

آرتین رحمانی فرزند اول خانواده بود؛ وی یک خواهر و یک برادر کوچک‌تر از خودش داشت. مادر آرتین خانه‌دار است و پدر او شغل آزاد دارد.

به گفته نزدیکان وی از آرتین دفترچه یادداشت‌هایی به جای مانده است.

آرتین در روستای دهستان پیان واقع در شمال غرب شهرستان ایذه در استان خوزستان و در منطقه بختیاری‌نشین زندگی می‌کرد.

آرتین رحمانی همراه با تعدادی از دوستانش همه روزه از روستای پیان برای تظاهرات به ایذه می‌رفتند.

آرتین رحمانی که روز چهارشنبه ۲۵ آبان در تظاهرات مردم ایذه شرکت کرده بود هدف گلوله ماموران امنیتی جمهوری اسلامی قرار گرفت و پس از انتقال به بیمارستان جان خود را از دست داد.[۱]

بر اساس گزارشاتی که رسانه‌های محلی منتشر کرده‌اند، در تیراندازی ماموران حکومتی به مردم معترض ایذه ۷ نفر جان باخته‌اند و دست‌کم ۱۵ نفر زخمی شده‌اند که برخی از مجروحان به بیمارستانی در اهواز انتقال یافتند.

آرتین رحمانی و کیان پیرفلک ۲ کودک بودند که نام آنها در میان کشته شدگان به چشم می‌خورد. آرتین رحمانی در پیج اینستاگرامی خود از آرزوهایش برای وطنش نوشته بود. [۲]

بعد از مراسم خاکسپاری آرتین رحمانی و کیان پیرفلک که به ضرب گلوله پاسداران جان‌باخته بودند، ایذه شب ناآرامی داشت. برخی از جوانان در ایذه نماد سپاه قدس را به آتش کشیدند. [۳]

آرتین رحمانی در آخرین برگ از دفترچه‌اش نوشته بود:

«شرمنده‌ام مادر، می‌خواهم در راهی قدم بگذارم که شاید جوانی‌ام را نبینی.»[۴]

منابع