۱۳٬۱۳۱
ویرایش
Alireza k h (بحث | مشارکتها) (تصحیح تاریخ تولد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۵۲: | خط ۵۲: | ||
| پانویس = | | پانویس = | ||
}} | }} | ||
'''علیاکبر اکبری دهبالایی،''' (زادهی ۱ شهریور ۱۳۵۷ - جانباخته در ۱ شهریور ۱۳۷۷)، عضو سازمان مجاهدین خلق ایران بود، علیاکبر اکبری سالهای کودکی خود را در خانوادهیی متوسط گذراند و تحصیلاتش را در دبیرستان، تا سال دوم هنرستان ادامه داد. او از سال ۱۳۷۲ یعنی زمانی که ۱۵ سال از عمرش میگذشت، از طریق برنامههای تلویزیونی [[سازمان مجاهدین خلق ایران|مجاهدین خلق]] که در برخی مناطق ایلام قابل رویت بود با [[سازمان مجاهدین خلق ایران|سازمان مجاهدین خلق]] آشنا شد. علیاکبر اکبری پس از مدتی در ارتباط با سازمان مجاهدین قرار گرفته و فعالیتهای سازمانی خود را آغاز کرد. علی اکبر اکبری به درخواست خود در سال ۱۳۷۷ در حالی که ۲۰ ساله بود برای انجام عملیات مجازات اسدالله لاجوردی که به جلاد اوین شهرت داشت داوطلب شد. علیاکبر اکبری به همراه هم تیم خود علیاصغر غضنفرنژاد در اول شهریور ۱۳۷۷ [[اسدالله لاجوردی|اسدالله لاجورردی]] را به ضرب چند گلوله در مغازهی خود از پا در آورد. علیاکبر اکبری پس از درگیری با محافظین لاجوردی هنگامی که محاصره شده بود پس از استفاده از قرص سیانور در بیمارستان لقمانالدوله ادهم جان باخت.<ref name=":2">سوم شهریور شهادت علی اکبر [https://event.mojahedin.org/i/events/5128 اکبری]</ref> | '''علیاکبر اکبری دهبالایی،''' (زادهی ۱ شهریور ۱۳۵۷ - جانباخته در ۱ شهریور ۱۳۷۷)، عضو سازمان مجاهدین خلق ایران بود، علیاکبر اکبری سالهای کودکی خود را در خانوادهیی متوسط گذراند و تحصیلاتش را در دبیرستان، تا سال دوم هنرستان ادامه داد. او از سال ۱۳۷۲ یعنی زمانی که ۱۵ سال از عمرش میگذشت، از طریق برنامههای تلویزیونی [[سازمان مجاهدین خلق ایران|مجاهدین خلق]] که در برخی مناطق ایلام قابل رویت بود با [[سازمان مجاهدین خلق ایران|سازمان مجاهدین خلق]] آشنا شد. | ||
علیاکبر اکبری پس از مدتی در ارتباط با سازمان مجاهدین قرار گرفته و فعالیتهای سازمانی خود را آغاز کرد. علی اکبر اکبری به درخواست خود در سال ۱۳۷۷ در حالی که ۲۰ ساله بود برای انجام عملیات مجازات اسدالله لاجوردی که به جلاد اوین شهرت داشت داوطلب شد. | |||
علیاکبر اکبری به همراه هم تیم خود علیاصغر غضنفرنژاد در اول شهریور ۱۳۷۷ [[اسدالله لاجوردی|اسدالله لاجورردی]] را به ضرب چند گلوله در مغازهی خود از پا در آورد. علیاکبر اکبری پس از درگیری با محافظین لاجوردی هنگامی که محاصره شده بود پس از استفاده از قرص سیانور در بیمارستان لقمانالدوله ادهم جان باخت.<ref name=":2">سوم شهریور شهادت علی اکبر [https://event.mojahedin.org/i/events/5128 اکبری]</ref> | |||
==گاهشمار زندگی علیاکبر اکبری== | ==گاهشمار زندگی علیاکبر اکبری== | ||
علیاکبر اکبری روز اول شهریور ماه سال ۱۳۵۷ در خانوادهای متوسط در ایلام به دنیا آمد. دوران کودکی علیاکبر اکبری همزمان با سقوط سلطنت [[محمدرضا پهلوی|محمدرضا شاه]] و آغاز زمانی بود که [[روحالله خمینی|خمینی]] بر مسند قدرت در ایران قرار گرفته بود. او در دوران کودکی و نوجوانی در شهر ایلام که شهری مرزی بود در معرض تبعات جنگ قرار داشت. علیاکبر اکبری همچنین طعم فقر را چشیده و بنا به گفتهی خودش در جوانی شاهد دربدری مردم آن منطقه بوده است. نخستین آشنایی علیاکبر اکبری با [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] هنگام [[عملیات فروغ جاویدان]] بود. فروغ جاویدان عملیات بزرگی بود که از طرف سازمان مجاهدین خلق برای سرنگون کردن جمهوری اسلامی در مرداد ۱۳۶۷ صورت گرفت.[[پرونده:علی اکبر اکبری عکس سه در چهار.JPG|جایگزین=علی اکبر اکبری در جوانی|بندانگشتی|علی اکبر اکبری در جوانی|350x350پیکسل|پیوند=https://www.iran-pedia.org/wiki/%D9%BE%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%AF%D9%87:%D8%B9%D9%84%DB%8C_%D8%A7%DA%A9%D8%A8%D8%B1_%D8%A7%DA%A9%D8%A8%D8%B1%DB%8C_%D8%B9%DA%A9%D8%B3_%D8%B3%D9%87_%D8%AF%D8%B1_%DA%86%D9%87%D8%A7%D8%B1.JPG]]علیاکبر اکبری خود میگوید که در خیابان شاهد اعدام جوانی از اعضای سازمان مجاهدین خلق بوده است و این موضوع کنجکاوی وی را در این رابطه برمیانگیزد.<ref>برنامه تلویزیونی سیمای آزادی</ref> علی اکبر اکبری در این رابطه گفته است:<blockquote>«خود ایلام، نشانگر به اصطلاح همین علاقهی مردم به مجاهدین و ارتش آزادیبخش است. یعنی واقعاً مجاهدین تو ایلام ارزشهای خیلی... والا یی دارن. مثلاً وقتی این بچهها را سال ۱۳۶۷، پس از فروغ اعدام میكردن مثلاً دور میدان ۲۲ بهمن یكی رو دار زدن منو رژیم خیلی چیز كرد كه مردمو ...، متفرق كنه. خیلی ناراحت شدم.»<ref name=":0">[http://pishtazilam.blogspot.com/2016/12/blog-post_29.html پیشتازان راه آزادی ایران]</ref> </blockquote> | علیاکبر اکبری روز اول شهریور ماه سال ۱۳۵۷ در خانوادهای متوسط در ایلام به دنیا آمد. دوران کودکی علیاکبر اکبری همزمان با سقوط سلطنت [[محمدرضا پهلوی|محمدرضا شاه]] و آغاز زمانی بود که [[روحالله خمینی|خمینی]] بر مسند قدرت در ایران قرار گرفته بود. او در دوران کودکی و نوجوانی در شهر ایلام که شهری مرزی بود در معرض تبعات جنگ قرار داشت. | ||
علیاکبر اکبری همچنین طعم فقر را چشیده و بنا به گفتهی خودش در جوانی شاهد دربدری مردم آن منطقه بوده است. نخستین آشنایی علیاکبر اکبری با [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] هنگام [[عملیات فروغ جاویدان]] بود. فروغ جاویدان عملیات بزرگی بود که از طرف سازمان مجاهدین خلق برای سرنگون کردن جمهوری اسلامی در مرداد ۱۳۶۷ صورت گرفت.[[پرونده:علی اکبر اکبری عکس سه در چهار.JPG|جایگزین=علی اکبر اکبری در جوانی|بندانگشتی|علی اکبر اکبری در جوانی|350x350پیکسل|پیوند=https://www.iran-pedia.org/wiki/%D9%BE%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%AF%D9%87:%D8%B9%D9%84%DB%8C_%D8%A7%DA%A9%D8%A8%D8%B1_%D8%A7%DA%A9%D8%A8%D8%B1%DB%8C_%D8%B9%DA%A9%D8%B3_%D8%B3%D9%87_%D8%AF%D8%B1_%DA%86%D9%87%D8%A7%D8%B1.JPG]]علیاکبر اکبری خود میگوید که در خیابان شاهد اعدام جوانی از اعضای سازمان مجاهدین خلق بوده است و این موضوع کنجکاوی وی را در این رابطه برمیانگیزد.<ref>برنامه تلویزیونی سیمای آزادی</ref> علی اکبر اکبری در این رابطه گفته است:<blockquote>«خود ایلام، نشانگر به اصطلاح همین علاقهی مردم به مجاهدین و ارتش آزادیبخش است. یعنی واقعاً مجاهدین تو ایلام ارزشهای خیلی... والا یی دارن. مثلاً وقتی این بچهها را سال ۱۳۶۷، پس از فروغ اعدام میكردن مثلاً دور میدان ۲۲ بهمن یكی رو دار زدن منو رژیم خیلی چیز كرد كه مردمو ...، متفرق كنه. خیلی ناراحت شدم.»<ref name=":0">[http://pishtazilam.blogspot.com/2016/12/blog-post_29.html پیشتازان راه آزادی ایران]</ref> </blockquote> | |||
==ارتباط با سازمان مجاهدین == | ==ارتباط با سازمان مجاهدین == | ||
علیاکبر اکبری برای اولین بار از طریق برنامه تلویزیونی سیمای مقاومت که در مناطق مرزی چون ایلام با آنتن معمولی قابل مشاهده بود آشنایی بیشتری با [[سازمان مجاهدین خلق ایران|سازمان مجاهدین]] آشنا شد. وی همچنین از طریق رادیو مجاهد آشنایی بیشتری با سازمان مجاهدین خلق پیدا کرد. او در سن ۱۷ سالگی طی تلاشهایی به سازمان مجاهدین وصل شد و پس از مدتی به عضویت این سازمان آمد. | علیاکبر اکبری برای اولین بار از طریق برنامه تلویزیونی سیمای مقاومت که در مناطق مرزی چون ایلام با آنتن معمولی قابل مشاهده بود آشنایی بیشتری با [[سازمان مجاهدین خلق ایران|سازمان مجاهدین]] آشنا شد. وی همچنین از طریق رادیو مجاهد آشنایی بیشتری با سازمان مجاهدین خلق پیدا کرد. او در سن ۱۷ سالگی طی تلاشهایی به سازمان مجاهدین وصل شد و پس از مدتی به عضویت این سازمان آمد. | ||
خط ۶۱: | خط ۶۷: | ||
==مجازات اسدالله لاجوردی== | ==مجازات اسدالله لاجوردی== | ||
[[پرونده:اسدالله لاجوردی.jpg|جایگزین=اسدالله لاجوردی|بندانگشتی|اسدالله لاجوردی|پیوند=https://www.iran-pedia.org/wiki/%D9%BE%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%AF%D9%87:%D8%A7%D8%B3%D8%AF%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87_%D9%84%D8%A7%D8%AC%D9%88%D8%B1%D8%AF%DB%8C.jpg]] | [[پرونده:اسدالله لاجوردی.jpg|جایگزین=اسدالله لاجوردی|بندانگشتی|اسدالله لاجوردی|پیوند=https://www.iran-pedia.org/wiki/%D9%BE%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%AF%D9%87:%D8%A7%D8%B3%D8%AF%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87_%D9%84%D8%A7%D8%AC%D9%88%D8%B1%D8%AF%DB%8C.jpg]] | ||
[[اسدالله لاجوردی]] معروف به جلاد اوین ریاست دادستانی انقلاب را از سال ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۳ به عهده داشت. وی مبتکر بسیاری از انواع شکنجهها و اعدامها بهویژه در مورد زنان بوده و صدها نفر از زندانیان سیاسی را اعدام کرده است. وی همچنین پایهگذار خانههای مسکونی بود. خانههایی که زندانیان زن را بهصورت مخفیانه به آنها منتقل کرده و در آنجا بهدور از جشم همگان [[شکنجه]] و بازجویی میکردند. لاجوردی بهصورت حرفهای اغلب اوقات شبانهروز را در [[زندان اوین]] بهسر برده و بر بازجویی از زندانیان سیاسی نظارت داشت. یکی از شاهدین در درمانگاه اوین در مورد نظارت [[اسدالله لاجوردی]] بر اعدامها میگوید:<blockquote>«توی درمانگاه اوین بودم. دکتر گفت: «راستی میدونی توی استخر چطوری اعدام میکنند؟ دورتادور استخر را از محکومان به اعدام پر میکنند. بعد از وسط استخر بهدستور حاجآقا لاجوردی و آقای گیلانی که بیشتر خودشان ناظر بر اعدام هستند؛ آنها را بهرگبار میبندند.حاج [[اسدالله لاجوردی]] میگه این بهترین نوع اعدامه. خونها در قسمت عمیق استخر جمع میشه و بعد هم میشه با آب استخر را شست و برای تیرباران بعدی آماده کرد».<ref>[https://news.mojahedin.org/i/%D8%A7%D8%B3%D8%AF%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87-%D9%84%D8%A7%D8%AC%D9%88%D8%B1%D8%AF%DB%8C-%DA%A9%DB%8C%D8%B3%D8%AA اسدالله لاجوردی کیست؟]</ref></blockquote> | [[اسدالله لاجوردی]] معروف به جلاد اوین ریاست دادستانی انقلاب را از سال ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۳ به عهده داشت. وی مبتکر بسیاری از انواع شکنجهها و اعدامها بهویژه در مورد زنان بوده و صدها نفر از زندانیان سیاسی را اعدام کرده است. وی همچنین پایهگذار خانههای مسکونی بود. | ||
خانههایی که زندانیان زن را بهصورت مخفیانه به آنها منتقل کرده و در آنجا بهدور از جشم همگان [[شکنجه]] و بازجویی میکردند. لاجوردی بهصورت حرفهای اغلب اوقات شبانهروز را در [[زندان اوین]] بهسر برده و بر بازجویی از زندانیان سیاسی نظارت داشت. یکی از شاهدین در درمانگاه اوین در مورد نظارت [[اسدالله لاجوردی]] بر اعدامها میگوید:<blockquote>«توی درمانگاه اوین بودم. دکتر گفت: «راستی میدونی توی استخر چطوری اعدام میکنند؟ دورتادور استخر را از محکومان به اعدام پر میکنند. بعد از وسط استخر بهدستور حاجآقا لاجوردی و آقای گیلانی که بیشتر خودشان ناظر بر اعدام هستند؛ آنها را بهرگبار میبندند.حاج [[اسدالله لاجوردی]] میگه این بهترین نوع اعدامه. خونها در قسمت عمیق استخر جمع میشه و بعد هم میشه با آب استخر را شست و برای تیرباران بعدی آماده کرد».<ref>[https://news.mojahedin.org/i/%D8%A7%D8%B3%D8%AF%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87-%D9%84%D8%A7%D8%AC%D9%88%D8%B1%D8%AF%DB%8C-%DA%A9%DB%8C%D8%B3%D8%AA اسدالله لاجوردی کیست؟]</ref></blockquote> | |||
===درخواست عملیات=== | ===درخواست عملیات=== | ||
علیاکبر اکبری در سن ۲۰ سالگی یعنی سه سال پس از عضویت در [[سازمان مجاهدین خلق ایران|سازمان مجاهدین خلق]] برای شرکت در عملیاتی جهت از پای درآوردن [[اسدالله لاجوردی]] داوطلب شد. وی با اصرار چندینبار از ستاد فرماندهی مجاهدین در داخل کشور خواست تا او را برای انجام این عملیات بپذیرند. سرانجام این درخواست از طرف ستاد فرماندهی مجاهدین در داخل کشور پذیرفته و طراحی برای انجام آن آغاز میشود. | علیاکبر اکبری در سن ۲۰ سالگی یعنی سه سال پس از عضویت در [[سازمان مجاهدین خلق ایران|سازمان مجاهدین خلق]] برای شرکت در عملیاتی جهت از پای درآوردن [[اسدالله لاجوردی]] داوطلب شد. وی با اصرار چندینبار از ستاد فرماندهی مجاهدین در داخل کشور خواست تا او را برای انجام این عملیات بپذیرند. سرانجام این درخواست از طرف ستاد فرماندهی مجاهدین در داخل کشور پذیرفته و طراحی برای انجام آن آغاز میشود. | ||
خط ۶۷: | خط ۷۵: | ||
علیاکبر اکبری در این رابطه مینویسد:<blockquote>«من این افتخار را داشتهام كه بهعنوان فردی از این سازمان این عمل مقدس را انجام دهم تردید نخواهم كرد، و گلوله را میان دو چشم دشمن خواهم نشاند. یا آنجا كه قلبش میتپد. خدا میداند كه چه روزهایی را سپری میكنم، هرثانیه هر لحظه شعلهورتر بر سر جلاد اوین شكنجهگر خواهرها و برادرهایم، متجاوز كثیف و پست فرود میآیم... بخصوص كه یاد خواهر مجاهد شهید منیره كه خواهر برادر مسعود بودند، بیش از هرچیز دیگر آدم را از این گذشت كند، مرده و بیتحرك زمان خسته میكند»<ref name=":0" /> </blockquote>[[پرونده:جنازهی اسدالله لاجوردی در بازار تهران.jpg|جایگزین=جنازهی اسدالله لاجوردی در بازار تهران|بندانگشتی|جنازهی اسدالله لاجوردی در بازار تهران|پیوند=https://www.iran-pedia.org/wiki/%D9%BE%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%AF%D9%87:%D8%AC%D9%86%D8%A7%D8%B2%D9%87%E2%80%8C%DB%8C_%D8%A7%D8%B3%D8%AF%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87_%D9%84%D8%A7%D8%AC%D9%88%D8%B1%D8%AF%DB%8C_%D8%AF%D8%B1_%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D8%A7%D8%B1_%D8%AA%D9%87%D8%B1%D8%A7%D9%86.jpg]] | علیاکبر اکبری در این رابطه مینویسد:<blockquote>«من این افتخار را داشتهام كه بهعنوان فردی از این سازمان این عمل مقدس را انجام دهم تردید نخواهم كرد، و گلوله را میان دو چشم دشمن خواهم نشاند. یا آنجا كه قلبش میتپد. خدا میداند كه چه روزهایی را سپری میكنم، هرثانیه هر لحظه شعلهورتر بر سر جلاد اوین شكنجهگر خواهرها و برادرهایم، متجاوز كثیف و پست فرود میآیم... بخصوص كه یاد خواهر مجاهد شهید منیره كه خواهر برادر مسعود بودند، بیش از هرچیز دیگر آدم را از این گذشت كند، مرده و بیتحرك زمان خسته میكند»<ref name=":0" /> </blockquote>[[پرونده:جنازهی اسدالله لاجوردی در بازار تهران.jpg|جایگزین=جنازهی اسدالله لاجوردی در بازار تهران|بندانگشتی|جنازهی اسدالله لاجوردی در بازار تهران|پیوند=https://www.iran-pedia.org/wiki/%D9%BE%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%AF%D9%87:%D8%AC%D9%86%D8%A7%D8%B2%D9%87%E2%80%8C%DB%8C_%D8%A7%D8%B3%D8%AF%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87_%D9%84%D8%A7%D8%AC%D9%88%D8%B1%D8%AF%DB%8C_%D8%AF%D8%B1_%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D8%A7%D8%B1_%D8%AA%D9%87%D8%B1%D8%A7%D9%86.jpg]] | ||
===اجرای عملیات=== | ===اجرای عملیات=== | ||
[[اسدالله لاجوردی]] سالها بود از مشاغل حکومتی خود کنار رفته بود. وی به دلیل شهرتی که در شکنجه و کشتن زندانیان سیاسی داشت به لحاظ بینالمللی برای جمهوری اسلامی بهویژه در دوران [[سید محمد خاتمی|محمد خاتمی]] زیانبار بود. اسدالله لاجوردی در بازار تهران یک مغازه فروش روسری و پارچه داشت. در روز اول شهریور ۱۳۷۷ علیاکبر اکبری به همراه علیاصغر غضنفرنژاد، همتیم خود برای آخرین شناسایی و طراحی آخرین راههای خروج پس از انجام عملیات به بازار تهران رفته و بهبررسی موقعیت میپردازند. در همین حین است که علیاکبر اکبری متوجه میشود که لاجوردی در موقعیت مناسبی قرار داشته و میتواند همان روز عملیات را محقق کند. به این ترتیب او یک روز پیش از موعد، با صرف نظر از بررسی راههای خروج از صحنه، وارد مغازه شده و اسدالله لاجوردی را از پای درمیآورد.<ref>سایت یوتوپ نگاهی به جنایات اسدالله [https://www.youtube.com/watch?v=pZqipMhYkeU لاجوردی]</ref>علیاکبر اکبری پس از انجام مأموریت، هنگامی که محاصره شده بود پس از استفاده از قرص سیانور در بیمارستان لقمانالدوله ادهم جان باخت.<ref name=":2" /><ref>سایت بالاترین مجازات [https://www.balatarin.com/permlink/2011/8/29/2688812 لاجوردی]</ref> | [[اسدالله لاجوردی]] سالها بود از مشاغل حکومتی خود کنار رفته بود. وی به دلیل شهرتی که در شکنجه و کشتن زندانیان سیاسی داشت به لحاظ بینالمللی برای جمهوری اسلامی بهویژه در دوران [[سید محمد خاتمی|محمد خاتمی]] زیانبار بود. اسدالله لاجوردی در بازار تهران یک مغازه فروش روسری و پارچه داشت. | ||
در روز اول شهریور ۱۳۷۷ علیاکبر اکبری به همراه علیاصغر غضنفرنژاد، همتیم خود برای آخرین شناسایی و طراحی آخرین راههای خروج پس از انجام عملیات به بازار تهران رفته و بهبررسی موقعیت میپردازند. در همین حین است که علیاکبر اکبری متوجه میشود که لاجوردی در موقعیت مناسبی قرار داشته و میتواند همان روز عملیات را محقق کند. | |||
به این ترتیب او یک روز پیش از موعد، با صرف نظر از بررسی راههای خروج از صحنه، وارد مغازه شده و اسدالله لاجوردی را از پای درمیآورد.<ref>سایت یوتوپ نگاهی به جنایات اسدالله [https://www.youtube.com/watch?v=pZqipMhYkeU لاجوردی]</ref>علیاکبر اکبری پس از انجام مأموریت، هنگامی که محاصره شده بود پس از استفاده از قرص سیانور در بیمارستان لقمانالدوله ادهم جان باخت.<ref name=":2" /><ref>سایت بالاترین مجازات [https://www.balatarin.com/permlink/2011/8/29/2688812 لاجوردی]</ref> | |||
اسماعيلی، معاون لاجوردی در سازمان زندانها، «مدير دفتر سابق دادستان كل، معاون طرح و برنامة دادگستری، عضو انجمن اسلامی دادگستری و رئيس تعاونی دادگستری استان تهران بود». | همچنین هم تیم او علیاصغر غضنفرنژاد در درگیری با ماموران امنیتی در یکی از شهرهای مرزی دستگیر و پس از شکنجههای فراوان اعدام شد. | ||
نفر دیگر که در مغازه کشته شد اسماعيلی، معاون لاجوردی در سازمان زندانها، «مدير دفتر سابق دادستان كل، معاون طرح و برنامة دادگستری، عضو انجمن اسلامی دادگستری و رئيس تعاونی دادگستری استان تهران بود». | |||
=== اسامی سایر نفرات === | === اسامی سایر نفرات === | ||
خط ۷۷: | خط ۹۱: | ||
==وصیتنامه علی اکبر اکبری== | ==وصیتنامه علی اکبر اکبری== | ||
[[پرونده:علی اکبر اکبری.JPG|جایگزین=علی اکبر اکبری|بندانگشتی|300x300پیکسل|علی اکبر اکبری|پیوند=https://www.iran-pedia.org/wiki/%D9%BE%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%AF%D9%87:%D8%B9%D9%84%DB%8C_%D8%A7%DA%A9%D8%A8%D8%B1_%D8%A7%DA%A9%D8%A8%D8%B1%DB%8C.JPG]]بخشی از وصیتنامه علیاکبر اکبری چنین است:<blockquote>«بنام خدا و بنام خلق قهرمان ایران و بنام راهبران عقیدتیام مسعود و مریم، دو سمبل رهایی و شرف انسان در قرون ظلم و ستم بیهمتای خمینی و خمینیان... دوست دارم بروم وسط دژخیمان و فریاد بزنم بنام مسعود و مریم پدر و مادر ایدئولوژیكیم، دژخیم را از سلاح مجاهد خلق گریزی نیست الان میخواهم مأموریت بروم میخواهم باری كه از لحظه ورودم به سازمان مجاهدین بردوشم احساس میكنم را هرچه بیشتر به سرانجامش و مقصدش نزدیكتر كنم. در فرهنگ ما مقصد یك معنی دارد و آنهم پایتخت شیروخورشید است بله، تهران تنها جایی كه حقاً شایسته قدوم رئیسجمهور ایران و هر ایرانی آزاده و شریف است فقط از خداوند عزیزم میخواهم مسعود و مریم تنها دارائیم را در پناه خودش حفظ كند. چرا كه ایران با آنها زنده است و بس. موضوع دیگر كه در سرلوحه زندگـیام نقش بسته انقلاب مریم است، سرچشمه لانهایت توحید و یگانگی با پروردگار، بله تمامی هرآنچه را كه فهمیدهام و دیدهام و حس كردم كه در دنیا وجود دارد از انقلاب است بدون انقلاب "من" وجود ندارم بدون انقلاب شرافت و ناموس وجود ندارد و هویت و ارزش وجود ندارد. اینها را میخواهم با تمام وجود و تك تك سلولهایم به درو دیوارهای ایران بگویم و به آنها نوید رسیدن بهاران خجسته ایران فردا مریم و مسعود را بدهم،. بیش ازاین چیزی وجود ندارد كه بگویم تنها وصیت من این است كه انقلاب مسعود و مریم را با چنگ و ناخن و دندان بگیرید؛ چرا كه بود و نبود تك تك ما همین است یك نكته دیگر میخواستم به خانوادهام گفته شود و آن اینست كه رضا به آرزویش رسید و تنها جایی كه نامش را یافت و خودش را انسان دید فقط و فقط [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] بود پس از هر كمك و یاری كه میتوانید دریغ نكنید. درآخر هم وصیت میكنم همه دارائیها و مادیاتم در این دنیا را به سازمان تقدیم كنند حتی از یك ریال هم نیز فروگذار نكنند، من تمام دارائیم مسعود و مریم است و هویتم مجاهد خلق؛ با سلاح انقلاب مریم در هرجا قدم میگذارم. دوشنبه ساعت ۱۱/۳۰شب ۷۷/۴/۱ مرگ بر رژیم ضدبشری [[روحالله خمینی|خمینی]] درود بر مسعود و [[مریم رجوی]] زنده باد [[ارتش آزادیبخش ملی ایران|ارتش آزادیبخش ملی ایران .]] رضا اكبری ـ امضا».<ref>برنامه تلوزیونی سیمای آزادی</ref></blockquote> | [[پرونده:علی اکبر اکبری.JPG|جایگزین=علی اکبر اکبری|بندانگشتی|300x300پیکسل|علی اکبر اکبری|پیوند=https://www.iran-pedia.org/wiki/%D9%BE%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%AF%D9%87:%D8%B9%D9%84%DB%8C_%D8%A7%DA%A9%D8%A8%D8%B1_%D8%A7%DA%A9%D8%A8%D8%B1%DB%8C.JPG]]بخشی از وصیتنامه علیاکبر اکبری چنین است:<blockquote>«بنام خدا و بنام خلق قهرمان ایران و بنام راهبران عقیدتیام مسعود و مریم، دو سمبل رهایی و شرف انسان در قرون ظلم و ستم بیهمتای خمینی و خمینیان... دوست دارم بروم وسط دژخیمان و فریاد بزنم بنام مسعود و مریم پدر و مادر ایدئولوژیكیم، دژخیم را از سلاح مجاهد خلق گریزی نیست الان میخواهم مأموریت بروم میخواهم باری كه از لحظه ورودم به سازمان مجاهدین بردوشم احساس میكنم را هرچه بیشتر به سرانجامش و مقصدش نزدیكتر كنم. | ||
در فرهنگ ما مقصد یك معنی دارد و آنهم پایتخت شیروخورشید است بله، تهران تنها جایی كه حقاً شایسته قدوم رئیسجمهور ایران و هر ایرانی آزاده و شریف است فقط از خداوند عزیزم میخواهم مسعود و مریم تنها دارائیم را در پناه خودش حفظ كند. چرا كه ایران با آنها زنده است و بس. موضوع دیگر كه در سرلوحه زندگـیام نقش بسته انقلاب مریم است، | |||
سرچشمه لانهایت توحید و یگانگی با پروردگار، بله تمامی هرآنچه را كه فهمیدهام و دیدهام و حس كردم كه در دنیا وجود دارد از انقلاب است بدون انقلاب "من" وجود ندارم بدون انقلاب شرافت و ناموس وجود ندارد و هویت و ارزش وجود ندارد. اینها را میخواهم با تمام وجود و تك تك سلولهایم به درو دیوارهای ایران بگویم و به آنها نوید رسیدن بهاران خجسته ایران فردا مریم و مسعود را بدهم،. | |||
بیش ازاین چیزی وجود ندارد كه بگویم تنها وصیت من این است كه انقلاب مسعود و مریم را با چنگ و ناخن و دندان بگیرید؛ چرا كه بود و نبود تك تك ما همین است یك نكته دیگر میخواستم به خانوادهام گفته شود و آن اینست كه رضا به آرزویش رسید و تنها جایی كه نامش را یافت و خودش را انسان دید فقط و فقط [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] بود پس از هر كمك و یاری كه میتوانید دریغ نكنید. درآخر هم وصیت میكنم همه دارائیها و مادیاتم در این دنیا را به سازمان تقدیم كنند حتی از یك ریال هم نیز فروگذار نكنند، من تمام دارائیم مسعود و مریم است و هویتم مجاهد خلق؛ با سلاح انقلاب مریم در هرجا قدم میگذارم. دوشنبه ساعت ۱۱/۳۰شب ۷۷/۴/۱ مرگ بر رژیم ضدبشری [[روحالله خمینی|خمینی]] درود بر مسعود و [[مریم رجوی]] زنده باد [[ارتش آزادیبخش ملی ایران|ارتش آزادیبخش ملی ایران .]] رضا اكبری ـ امضا».<ref>برنامه تلوزیونی سیمای آزادی</ref></blockquote> | |||
==سرنوشت پدر علیاکبر اکبری== | ==سرنوشت پدر علیاکبر اکبری== | ||
سهراب اکبری پدر علیاکبر اکبری یک کشاورز ۶۱ ساله بود. او پس از کشته شدن [[اسدالله لاجوردی]] بارها توسط ماًموران [[وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی|وزارت اطلاعات]] مورد بازجویی قرار گرفت. وی سرانجام در روز ۱۷ فروردین ۱۳۷۸ در حالی که مشغول کار در زمین کشاورزی خود بود مورد حمله ماًموران [[وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی|وزارت اطلاعات]] و پسر لاجوردی قرار گرفت. ماموراًن با عبور دادن تراکتور از روی وی، او را له کرده و به قتل رساندند. | سهراب اکبری پدر علیاکبر اکبری یک کشاورز ۶۱ ساله بود. او پس از کشته شدن [[اسدالله لاجوردی]] بارها توسط ماًموران [[وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی|وزارت اطلاعات]] مورد بازجویی قرار گرفت. وی سرانجام در روز ۱۷ فروردین ۱۳۷۸ در حالی که مشغول کار در زمین کشاورزی خود بود مورد حمله ماًموران [[وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی|وزارت اطلاعات]] و پسر لاجوردی قرار گرفت. ماموراًن با عبور دادن تراکتور از روی وی، او را له کرده و به قتل رساندند. |
ویرایش