۱۳٬۵۳۴
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
| خط ۳۵۹: | خط ۳۵۹: | ||
به همین دلیل افراد مختلفی را برای تطمیع میرزا کوچک خان با وعدههای مختلف به نزد او فرستاد اما میرزا کوچک قصد تسلیم به قوای حکومتی را نداشت. با حمله قوای [[رضاخان|رضاخان]] به میرزا کوچک خان افراد او پراکنده شده و او با چند تناز یاران وفادارش مثل گائوک آلمانی به اعماق جنگل رفتند. میرزا کوچک خان قصد داشت به تالش رفته و نزد عظمت خانم فولادلو که همواره از وی حمایت میکرد برود اما در برف و بوران گرفتار شده و سرانجام زیر فشار سرما و برف در روزجمعه ۱۱ آذر ۱۳۰۰ در حالی که هوشنگ (گائوک) را به کول گرفته بود از پا درآمده و به شهادت رسید. سر میرزا کوچکخان بهدستور محمدخان سالار شجاع توسط رضا اسکستانی بریده شد و سپس خالو قربان به تهران نزد رضاخان برد. مردم جسد بدون سر میرزا با شیون و گریهی بسیار دفن کردند. سر میرزا به دستور رضاخان در گورستان حسنآباد دفن شد اما کاس آقا حسام از یاران میرزا، آنرا مخفیانه به رشت منتقل کرد. در ادامه پیکر میرزا نیز به رشت منتقل و در کنار سر در محلی به نام سلیمان داراب به خاک سپرده شد. | به همین دلیل افراد مختلفی را برای تطمیع میرزا کوچک خان با وعدههای مختلف به نزد او فرستاد اما میرزا کوچک قصد تسلیم به قوای حکومتی را نداشت. با حمله قوای [[رضاخان|رضاخان]] به میرزا کوچک خان افراد او پراکنده شده و او با چند تناز یاران وفادارش مثل گائوک آلمانی به اعماق جنگل رفتند. میرزا کوچک خان قصد داشت به تالش رفته و نزد عظمت خانم فولادلو که همواره از وی حمایت میکرد برود اما در برف و بوران گرفتار شده و سرانجام زیر فشار سرما و برف در روزجمعه ۱۱ آذر ۱۳۰۰ در حالی که هوشنگ (گائوک) را به کول گرفته بود از پا درآمده و به شهادت رسید. سر میرزا کوچکخان بهدستور محمدخان سالار شجاع توسط رضا اسکستانی بریده شد و سپس خالو قربان به تهران نزد رضاخان برد. مردم جسد بدون سر میرزا با شیون و گریهی بسیار دفن کردند. سر میرزا به دستور رضاخان در گورستان حسنآباد دفن شد اما کاس آقا حسام از یاران میرزا، آنرا مخفیانه به رشت منتقل کرد. در ادامه پیکر میرزا نیز به رشت منتقل و در کنار سر در محلی به نام سلیمان داراب به خاک سپرده شد. | ||
=== سخنرانی مسعود رجوی ۱۴ اسفند ۱۳۵۷ رشت === | |||
«...راستی در تاریخ چه بد نوشتهاند که سردار ما در برفها یخ زد، نه، نه! آنها البته میخواستند سردار یخ بزند ولی میرزای ما که یخ نزد، او در آرمانش ذوب شد و در رگها و قلبهای تکتک ما جاری شد، مگر ندیدیم مگر ندیدیم که سردار جنگل با همان سلاح و با همان عزم آهنین هر وقت که لازم شد از قلب گیلان دوباره بهپاخاست. دوباره برخاست و آمد توی تمام شهرها و روستاها و پیام جنگل سبز را که همان سرود سرخ رهایی است تودهگیر کرد؟ پس چه کسی گفت که میرزا یخ زد؟! نه! او همین جاست توی دل تکتک ماست و همین الآن دارد میطپد. | |||
خودش در آخرین نامهاش به تاریخ پنجم عقرب سال ۱۳۰۰ این طور نوشته بود: اکنون منتظرند روزگاری را ببینند که از جمعیت ما اثری در میان نباشد، اما وقتی از افکار و انتظاراتشان نتایج تلخ مشاهده کردند آن وقت است که ندامت حاصل کنند، و قدر و منزلت ما را خواهند یافت. بلی آقای من، امروز دشمنانمان ما را دزد و غارت گر خطاب میکنند و حال آنکه هیچ قدمی جز در راه آسایش و حفاظت مال و ناموس مردم برنداشتهایم. ما این اتهامات را میشنویم و حکمیت را به خداوند قادر و حاکم علیالاطلاق واگذار میکنیم“ . | |||
و امروز ما همان نتایج تلخ هستیم، تلخ به دهان دشمنان خدا و خلق و شیرین در ذائقه سردار، آخر ما همان نسلی هستیم که تفنگ و آرمان سردار را به دوش کشیدیم، نسلی که در آرمان و تفنگ سردار زنده شدیم و باز هم او در ما زنده خواهد شد. برعلیه ستمگرها، دزدان شرف و دزدان حاصل کار مردم [[تیمور تاش|تیمورتاش]]<nowiki/>ها – که در همین جا والی و حاکم بودند. رضاخانها و حاکمها و والیهای دزد و چپاولگر و غارتگر دیگر. پس صدای آرمان میرزا همیشه بلند است. | |||
من خودم همین امروز بر سر مزارش، وقتی به احترام در تربتش ایستاده بودم، صدا را شنیدم، داشت فریاد میزد، داشت تکرار میکرد همان فریادی را که بهسر ژنرال فرمانده دشمن ”چیکاچینکف“ زد به سر انگلیسهایی که برای زهرچشم گرفتن از مجاهدین جنگل، یکی از مجاهدین به نام“ محمودخان کرد“ را با وحشیگری زیر شکنجههای قرونوسطایی شهید کردند. | |||
و حالا آمده بودند، ”میرزا“ را قسم میدادند به خون انبیاء و اولیا“ که دست از جنگ و خونریزی بکشد و تسلیم بشود! ولی سردار این طور خروشید: <blockquote>”دولت انگلیس فریاد میکشد که من اسلام و انصاف نمیشناسم، باید اول ضعیف را اسیر آز و کشته مقاصد مشئوم خود سازد ولی بنده (میرزا) میگویم انقلابات امروز دنیا ما را تحریک میکند که مانند سایر ممالک اعلان جمهوریت داده و رنجبران را از دست راحتطلبان برهانیم، لکن درباریان تن نمیدهند که کشور ما از روی مرام دموکراسی اداره شود. “</blockquote>بله ما باید خلقمان را خلق رنجبرمان را از دست راحتطلبان برهانیم، این صدای خوش الحان خود میرزا است و بعد هم حلقومهای خلق که درترانههای محلی شما بهش پاسخ میدهند. بگذارید خودش را بخوانم. | |||
چقد جنگل خوسی. ملت واسی. خستانبوسی | |||
می جانی جانانا. ا ترا گوما میرزا کوچیک خانا | |||
خدا دانه که من. نتانم خفتن. از ترس دشمن | |||
میدل آویزانا. | |||
میجان جانانا. | |||
ترا گوما ترا گوما میرزا کوچیک خانا<ref>[https://www.iranntv.com/187139 سایت سیمای آزادی ایران مقاله میرزا کوچکخان]</ref> | |||
== منابع == | == منابع == | ||
<references /> | <references /> | ||
ویرایش