کاربر:Ehsan/صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۳: خط ۲۳:
این ضعف و نقصیه همان چیزی بود که در انقلاب اکتبر روسیه توسط ولادیمیر ایلیچ لنین به نحوی برطرف شد. تحولی که لنین در عرصهٔ مبارزات مارکسیست‌ها ایجاد کرد، یعنی تأکید بر ضرورت عنصر رهبری‌کننده، اگر چه بسیار جنجال‌برانگیز و شماتت‌آمیز بود و برچسب‌های زیادی را به سمت او روانه کرده و مظان اتهاماتی چون کیش شخصیت و غیره قرار داد، اما وجود عنصر رهبری و هدایت آنقدر ضروری بود که مارکسیم را به مارکسیم ـ لنینیسم ارتقاء داد و حزب بلشویک لنین را تبدیل به تنها حزبی کرد که توانست سلطنت تزاری را از تخت به زیر بکشد و آنرا سرنگون سازد.
این ضعف و نقصیه همان چیزی بود که در انقلاب اکتبر روسیه توسط ولادیمیر ایلیچ لنین به نحوی برطرف شد. تحولی که لنین در عرصهٔ مبارزات مارکسیست‌ها ایجاد کرد، یعنی تأکید بر ضرورت عنصر رهبری‌کننده، اگر چه بسیار جنجال‌برانگیز و شماتت‌آمیز بود و برچسب‌های زیادی را به سمت او روانه کرده و مظان اتهاماتی چون کیش شخصیت و غیره قرار داد، اما وجود عنصر رهبری و هدایت آنقدر ضروری بود که مارکسیم را به مارکسیم ـ لنینیسم ارتقاء داد و حزب بلشویک لنین را تبدیل به تنها حزبی کرد که توانست سلطنت تزاری را از تخت به زیر بکشد و آنرا سرنگون سازد.


نویسنده فقید دکتر محمد حسین حبیبی در کتاب ضرورت عام رهبری در این باره می‌گوید: <blockquote>«نتیجتاً باید گفت آنچه در دوران ده ساله اول تجربه مثبت ایدئولوژی جا نیفتاده بود و ضربه اپورتونیستهای چپ نما در سال ۱۳۵۴ را سبب گردید، خود معلول جا نیفتادن مسئله و جایگاه عنصر رهبری در سازمان بود. به بیان خلاصه، تجربه منفی زیرپا گذاشتن عنصر ایدئولوژی تنها با زیر پا گذاشتن عنصر رهبری امکانپذیر بود و امکانپذیر شد. منتهی با وجود این، همان تجربه دهساله اول سازمان دوباره در اینجا تکرار گردید. زیرا در تجربه این دوران نیز اگر چه نقش تعیین‌کننده عنصر رهبری در احیای عنصر ایدئولوژی و تشکیل دوباره سازمان، در عمل برهمگان روشن بود اما به لحاظ نظری علیرغم اشارات مکرر و حتی نشر بعضی جزوات، بر عنصر رهبری، به عنوان رکن اساسی ایدئولوژی بصورت بایسته و برجسته ای تأکید نشده و نتیجتاً مجموعهٔ اعضاء بویژه توده عظیم هوادار بصورت عمیقی نسبت به آن حساس نبودند. بدین دلیل سازمان مجاهدین در حالی می‌خواست بیستمین سالگرد خود را پشت سر بگذارد که این نقص ایدئولوژیک بیست ساله را همچنان با خود حمل می‌کرد و در واقع بصورت یک بمب ایدئولوژی سوز سازمان برانداز در بطن خود نهفته داشت. در اینجا بود که مجاهدین در پاسخگویی به ضرورت مهمتر عام ایدئولوژیک آن می‌رسند که بصورت حلقه ای مفقوده در مجموعهٔ اصول عام اعتقادی‌شان جای آن خالی بود. در این‌جا بود که در یک حرکت خیره کننده و شگفت‌انگیز انقلابی، ثقل دوم سازمان مجاهدین یعنی عنصر رهبری تولد یافت و به عنوان همزاد جدایی‌ناپذیر عنصر ایدئولوژی، دین و ایدئولوژی آنها را تکمیل کرد».<ref>ضرورت عام رهبری- دکتر محمد حسین حبیبی</ref></blockquote>به این ترتیب اگر وجود چنین پاشنه آشیل یا نقصانی را در سازمان مجاهدین قبول داشته باشیم، در سال ۱۳۶۴، ده‌ها عامل دست به دست هم می‌داد تا پتانسیل این نقصان بزودی بالفعل شده و خود را بارز کند:
نویسنده فقید دکتر محمد حسین حبیبی در کتاب ضرورت عام رهبری در این باره می‌گوید: <blockquote>«نتیجتاً باید گفت آنچه در دوران ده ساله اول تجربه مثبت ایدئولوژی جا نیفتاده بود و ضربه اپورتونیستهای چپ نما در سال ۱۳۵۴ را سبب گردید، خود معلول جا نیفتادن مسئله و جایگاه عنصر رهبری در سازمان بود. به بیان خلاصه، تجربه منفی زیرپا گذاشتن عنصر ایدئولوژی تنها با زیر پا گذاشتن عنصر رهبری امکانپذیر بود و امکانپذیر شد. منتهی با وجود این، همان تجربه دهساله اول سازمان دوباره در اینجا تکرار گردید. زیرا در تجربه این دوران نیز اگر چه نقش تعیین‌کننده عنصر رهبری در احیای عنصر ایدئولوژی و تشکیل دوباره سازمان، در عمل برهمگان روشن بود اما به لحاظ نظری علیرغم اشارات مکرر و حتی نشر بعضی جزوات، بر عنصر رهبری، به عنوان رکن اساسی ایدئولوژی بصورت بایسته و برجسته ای تأکید نشده و نتیجتاً مجموعهٔ اعضاء بویژه توده عظیم هوادار بصورت عمیقی نسبت به آن حساس نبودند. بدین دلیل سازمان مجاهدین در حالی می‌خواست بیستمین سالگرد خود را پشت سر بگذارد که این نقص ایدئولوژیک بیست ساله را همچنان با خود حمل می‌کرد و در واقع بصورت یک بمب ایدئولوژی سوز سازمان برانداز در بطن خود نهفته داشت. در اینجا بود که مجاهدین در پاسخگویی به ضرورت مهمتر عام ایدئولوژیک آن می‌رسند که بصورت حلقه ای مفقوده در مجموعهٔ اصول عام اعتقادی‌شان جای آن خالی بود. در این‌جا بود که در یک حرکت خیره کننده و شگفت‌انگیز انقلابی، ثقل دوم سازمان مجاهدین یعنی عنصر رهبری تولد یافت و به عنوان همزاد جدایی‌ناپذیر عنصر ایدئولوژی، دین و ایدئولوژی آنها را تکمیل کرد».<ref>ضرورت عام رهبری- دکتر محمد حسین حبیبی</ref></blockquote>به این ترتیب از نظر مجاهدین اگر وجود چنین پاشنه آشیل یا نقصانی در سازمان مجاهدین وجود داشت، در سال ۱۳۶۴، ده‌ها عامل دست به دست هم می‌داد تا پتانسیل این نقصان بزودی بالفعل شده و خود را بارز کند:


از جمله این عوامل چنین است:
از جمله این عوامل چنین است:
* سازمان مجاهدین خلق درست در همین سالها از ملاء اجتماعی خود بالاجبار قطع شده، بخش زیادی از بدنهٔ آن در اروپا حضور داشت. سرزمینی که مظهر زندگی‌خواهی و جذب شدن در آسوده‌طلبی است و حرکت به سمت فردگرایی و جنسیت زدگی را هر چه بیشتر ترویج کرده و زمینه ساز آن است.
*سازمان مجاهدین خلق درست در همین سالها از ملاء اجتماعی خود بالاجبار قطع شده، بخش قابل توجهی از بدنهٔ آن در اروپا حضور داشت. سرزمینی که مظهر زندگی‌خواهی و جذب شدن در آسوده‌طلبی است و حرکت به سمت فردگرایی و جنسیت زدگی را هر چه بیشتر ترویج کرده و زمینه ساز آن است.
* سازمان مجاهدین در شورای ملی مقاومت با جریانات لیبرال هم پیمان شده بود. امری که می‌توانست ناخودآگاه از رادیکالیزم کادرهای آن کاسته و آنان را بخصوص در شرایط سخت آن زمان، به سمت راست سوق دهد
*سازمان مجاهدین به عنوان یک سازمان با ایدئولوژی اسلام انقلابی، در شورای ملی مقاومت با جریانات لیبرال هم پیمان شده بود. امری که می‌توانست ناخودآگاه از رادیکالیزم کادرهای آن کاسته و آنان را بخصوص در شرایط سخت آن زمان، به سمت راست سوق دهد
* سازمان مجاهدین اولین سازمان یا جریانی است که در تاریخ مبارزات ایران به ناگاه با نسل عظیمی از زنان در صفوف خود مواجه بود. هیچ جریان آزدی بخش یا شورشی در تاریخ ایران و حتی منطقه با چنین پدیده‌ای در درون خود مواجه نبوده‌است و تمامی اسناد تاریخی تنها از حضور تک‌نمودها و زنان اندک‌شمار در برخی از جنبش‌ها خبر می‌دهد. حضور گستردهٔ زنان در صفوف جنبش، البته شاخصه‌ای از رشد این سازمان است اما در صورتی که رابطهٔ بین زن و مرد بازتعریف نشود، می‌تواند بصورت طبیعی زندگی خانوادگی و الزامات معمول آنرا هر چه بیشتر رواج داده و توجه افراد را بجای الزامات مبارزاتی، معطوف به زندگی خصوصی و فردی نماید. باید توجه داشت که بنا به ضرورتی غیرقابل انکار، تمامی جنبش‌های انقلابی درطول تاریخ دست‌کم در برهه‌های از تاریخ خود تلاش می‌کردند حتی‌الامکان از زندگی خانوادگی و خصوصی در تعارض با مبارزه فاصله بگیرند.
*سازمان مجاهدین اولین سازمان یا جریانی است که در تاریخ مبارزات ایران به ناگاه با نسل عظیمی از زنان در صفوف خود مواجه بود. هیچ جریان آزدی‌بخش یا شورشی در تاریخ ایران و حتی در منطقه با چنین پدیده‌ای در درون خود مواجه نبوده‌است و تمامی اسناد تاریخی تنها از حضور تک‌نمودها و زنان اندک‌شمار در برخی از جنبش‌ها خبر می‌دهد. حضور گستردهٔ زنان در صفوف جنبش، البته شاخصی از رشد این سازمان است اما در صورتی که رابطهٔ بین زن و مرد بازتعریف نشود، می‌تواند بصورت طبیعی زندگی خانوادگی و الزامات معمول آنرا هر چه بیشتر رواج داده و توجه افراد را بجای مسئولیت‌های مبارزاتی، معطوف به زندگی خصوصی و فردی نماید. باید توجه داشت که بنا به ضرورتی غیرقابل انکار، تمامی جنبش‌های انقلابی درطول تاریخ دست‌کم در برهه‌های از تاریخ خود تلاش می‌کردند حتی‌الامکان از زندگی خانوادگی و خصوصی در تعارض با مبارزه فاصله بگیرند.
* سازمان مجاهدین به لحاظ سیاسی در شرایطی بسیار طاقت فرسا قرار داشت. چشم‌انداز سرنگونی زودرس رژیم ایران از بین رفته بود. جنگ چریک شهری بر طبق آخرین جمع‌بندی سازمان مجاهدین نمی‌توانست به خودی خود، راهی به سرنگونی باز کند و سازمان مجاهدین با پرداخت بهایی بسیار سنگین در حال روشن نگه داشتن شعلهٔ مقاومت در برابر رژیم ایران بود.
*سازمان مجاهدین به لحاظ سیاسی در شرایطی بسیار طاقت فرسا قرار داشت. چشم‌انداز سرنگونی زودرس رژیم ایران از بین رفته بود. جنگ چریک شهری بر طبق آخرین جمع‌بندی سازمان مجاهدین به دلیل سرکوب گسترده و مافوق تصور حکومت خمینی نمی‌توانست به خودی خود، راهی به سرنگونی باز کند و سازمان مجاهدین با پرداخت بهایی بسیار سنگین در حال روشن نگه داشتن شعلهٔ مقاومت در برابر رژیم ایران بود.
* در ایران تقریباً از صدها جریان و حزب و سازمان موجود، هیچ‌یک در شرایط دشوار پس از ۱۳۶۰ نتواسته بود دوام بیاورد و مثل برف در شعله‌های آتش سرکوب خمینی ذوب شده و از بسیاری از آنها تنها نامی بیشتر باقی نمانده بود.
*در ایران تقریباً از صدها جریان و حزب و سازمان موجود، هیچ‌یک در شرایط دشوار پس از ۱۳۶۰ نتواسته بود دوام بیاورد و مثل برف در شعله‌های آتش سرکوب خمینی ذوب شده و از بسیاری از آنها تنها نامی بیشتر باقی نمانده بود.
* در عرصه‌جهانی نیز اغلب سازمان‌ها و جنبش‌های جهانی که پس از اتحاد جماهیر شوری در دنیای دو قطبی ایجاد و رشد کرده بودند، با نمایان شدن آثار شکست در این قطب، که به عنوان شاخص تغییر و انقلاب شناخته می‌شد، آنها نیز مشمول همان فضای مأیوسانه شدند. به عبارتی برخلاف دههٔ گذشته که در سراسر جهان جنبش‌ها و مبارزات آزادیبخش با تمامی مفاهیم و ارزش‌های آن ایجاد شده و همچون یک منبع انگیزه و کشش برای مبارزه در تمامی دنیا عمل می‌کردند، حال تعادل قوای سیاسی به شکل دیگری در حال رقم خوردن بود. اغلب این جنبش‌ها در حال افت کردن و قافیه باختن بودند. ارزش‌های انقلابی و مبارزاتی در دنیا جای خود را با ارزش‌های بورژوایی جایگزین کرده و هرچه بیشتر بر این سخن دامن می‌زنند که عصر مبارزه کردن به پایان رسیده‌است. در چنین شرایطی معمولاً سازمانها و جنبش‌های انقلابی دو راه بیشتر پیش رو ندارند. یا در اثر این فشار، به سمت راست حرکت کنند (کوتاه آمدن از برخی اصول، مذاکره و …) و یا برای مقابله با آن راه هر چه رادیکایزه‌تر شوند تا فشار را خنثی کرده و بتوانند آنرا تحمل نمایند. طبعاً سازمان مجاهدین خلق نیز نمی‌توانست بطور کامل ازین فضا خود را مستثنی کند.
*در عرصه‌جهانی نیز اغلب سازمان‌ها و جنبش‌های جهانی که پس از اتحاد جماهیر شوری در دنیای دو قطبی ایجاد و رشد کرده بودند، با نمایان شدن آثار شکست در این قطب، که به عنوان شاخص تغییر و انقلاب شناخته می‌شد، آنها نیز مشمول همان فضای مأیوسانه شدند. به عبارتی برخلاف دههٔ گذشته که در سراسر جهان جنبش‌ها و مبارزات آزادیبخش با تمامی مفاهیم و ارزش‌های آن ایجاد شده و همچون یک منبع انگیزه و کشش برای مبارزه در تمامی دنیا عمل می‌کردند، حال تعادل قوای سیاسی به شکل دیگری در حال رقم خوردن بود. اغلب این جنبش‌ها در حال افول بودند. ارزش‌های انقلابی و مبارزاتی در دنیا جای خود را با ارزش‌های بورژوایی جایگزین کرده و هرچه بیشتر بر این سخن دامن می‌زنند که عصر مبارزه کردن به پایان رسیده‌است. در چنین شرایطی معمولاً سازمانها و جنبش‌های انقلابی دو راه بیشتر پیش رو ندارند. یا در اثر این فشار، به سمت راست حرکت کنند (کوتاه آمدن از برخی اصول، مذاکره و…) و یا برای مقابله با آن راه هر چه رادیکایزه‌تر شوند تا فشار را خنثی کرده و بتوانند آنرا تحمل نمایند. طبعاً سازمان مجاهدین خلق نیز نمی‌توانست بطور کامل ازین فضا خود را مستثنی کند.
اینها برخی از دلایلی است که در آن شرایط خاص اثبات می‌کرد سازمان مجاهدین می‌بایست، یک گام به چپ حرکت کرده و به عبارتی به یک تشکیلات هرمی صد در درصد ایدئولوژیک با سانترالیزم بسیار بالا و پایبندی کامل به شاخص ایدئولوژیک آن یعنی رهبری سازمان، تبدیل شود تا بدون هراس از هرگونه عملکرد ضعیف اعضاء، ضربه درونی، پس‌رفت، انشعاب و گسست، مانند گرزی محکم در هر نقطه که لازم است فرود آمده و عمل کند.<ref>انقلاب، ایدئولوژیک مجاهدین، اندکی از درون، اندکی از بیرون- ص ۲۲</ref> بخصوص اینکه این سازمان تجربه ضربه سال ۱۳۵۴ را که ناشی از همین ضعف، یعنی عدم برسمیت شناختن یک شاخص ایدئولوژیک و نماد آن یعنی رهبری ذیصلاح بود، تجربه کرده بودند.
اینها برخی از دلایلی بود که در آن شرایط خاص اثبات می‌کرد سازمان مجاهدین می‌بایست، یک گام به چپ حرکت کرده و به عبارتی به یک تشکیلات هرمی صد در درصد ایدئولوژیک با سانترالیزم دموکراتیک بسیار بالا و پایبندی کامل به شاخص ایدئولوژیک آن یعنی رهبری سازمان، تبدیل شود تا بدون هراس از هرگونه عملکرد ضعیف اعضاء، ضربه درونی، پس‌رفت، انشعاب و گسست، مانند گرزی محکم در هر نقطه که لازم است فرود آمده و عمل کند.<ref>انقلاب، ایدئولوژیک مجاهدین، اندکی از درون، اندکی از بیرون- ص ۲۲</ref> بخصوص اینکه این سازمان تجربه ضربه سال ۱۳۵۴ را که ناشی از همین ضعف، یعنی عدم برسمیت شناختن یک شاخص ایدئولوژیک و نماد آن یعنی رهبری ذیصلاح بود، تجربه کرده بودند.
 
==== مانع بارز شدن عنصر رهبری از دیدگاه مریم رجوی ====
==== مانع بارز شدن عنصر رهبری از دیدگاه مریم رجوی ====
مریم رجوی معتقد بود، آنچه یگانگی افراد با آرمان و ایدئولوژی یک سازمان و رهبری آنرا را دچار خدشه کرده و از سانترالیزم سازمانی دور می‌کند، همانا منافع، تمایلات فردی و اندیشهٔ فردگرایانه است. اندیشه‌ای که نقطهٔ مرکزی آن جنیست‌گرایی است. جنسیت‌گرایی در یک کلام یعنی اندیشه‌ای که اصالت را نه به انسان بودن، بلکه به جنس فرد می‌دهد. اندیشه‌ای که به دنبال خود مردسالاری، دیدگاه کالایی نسبت به زن، فردگرایی، خودخواهی و… را به دنبال دارد. این اندیشه افراد را در چنبرهٔ زندگی خصوصی و دغدغه‌های عادی میان زن و مرد فرو برده و از یک زندگی آرمانی و مبارزه در راه آزادی دور می‌کند. زن را به سمت ویژگی‌های موسوم به «ویژگی‌های زنانه» یعنی ضعیف بودن، وابسته بودن، غیرمسئول بودن، عدم جسارت و … سوق داده و مرد را به سمت خودخواهی، رقابت، قدرت طلبی و … هدایت می‌کند.
مریم رجوی معتقد بود، آنچه یگانگی افراد با آرمان و ایدئولوژی یک سازمان و رهبری آنرا را دچار خدشه کرده و از سانترالیزم سازمانی دور می‌کند، همانا منافع، تمایلات فردی و اندیشهٔ فردگرایانه است. اندیشه‌ای که نقطهٔ مرکزی آن جنیست‌گرایی است. جنسیت‌گرایی در یک کلام یعنی اندیشه‌ای که اصالت را نه به انسان بودن، بلکه به جنس فرد می‌دهد. اندیشه‌ای که به دنبال خود مردسالاری، دیدگاه کالایی نسبت به زن، فردگرایی، خودخواهی و… را به دنبال دارد. این اندیشه افراد را در چنبرهٔ زندگی خصوصی و دغدغه‌های عادی میان زن و مرد فرو برده و از یک زندگی آرمانی و مبارزه در راه آزادی دور می‌کند. زن را به سمت ویژگی‌های موسوم به «ویژگی‌های زنانه» یعنی ضعیف بودن، وابسته بودن، غیرمسئول بودن، عدم جسارت و … سوق داده و مرد را به سمت خودخواهی، رقابت، قدرت طلبی و … هدایت می‌کند.


به عبارت دیگر، مریم رجوی معتقد بود آنچه سازمان مجاهدین در جمع‌بندی خود، به آن رسیده‌است، یعنی تأثیرات اندیشهٔ مردسالارانه، نه یک مشکل کوچک، بلکه ناشی از اندیشه‌ای است بسیار دیرپا به نام جنسیت‌گرایی که قدمتی به اندازهٔ تاریخ بشر دارد. دست برقضا این همان اندیشه‌ای است که مانع ارتقاء افراد در امر مبارزه، یکانگی با آرمان و خطوط مبارزاتی آن و نهایتاً سرسپاری به نوک هرم سازمانی یعنی رهبری آن، جهت حفظ مونیزم مبارزاتی می‌شود. یعنی همان خلأئی که از سالها پیش به عنوان یک نقصیه در این سازمان وجود داشت و در شرایط سختی که مجاهدین خلق در آن قرار داشتند، برطرف کردن آن برای حفظ بقاء و رشد سازمانی بسیار الزام آور بود.<ref>ضرورت عام رهبری - محمد حسین حبیبی- ۱۵۰</ref>
به عبارت دیگر، مریم رجوی معتقد بود آنچه سازمان مجاهدین در جمع‌بندی خود، به آن رسیده‌است، یعنی تأثیرات اندیشهٔ مردسالارانه، نه یک مشکل کوچک، بلکه ناشی از اندیشه‌ای است بسیار دیرپا به نام جنسیت‌گرایی که قدمتی به اندازهٔ تاریخ بشر دارد. دست برقضا این همان اندیشه‌ای است که مانع ارتقاء افراد در امر مبارزه، یگانگی با آرمان و خطوط مبارزاتی آن و نهایتاً سرسپاری به نوک هرم سازمانی یعنی رهبری آن، جهت حفظ مونیزم مبارزاتی می‌شود. یعنی همان خلأئی که از سالها پیش به عنوان یک نقصیه در این سازمان وجود داشت و در شرایط سختی که مجاهدین خلق در آن قرار داشتند، برطرف کردن آن برای حفظ بقاء و رشد سازمانی بسیار الزام آور بود.<ref>ضرورت عام رهبری - محمد حسین حبیبی- ۱۵۰</ref>
 
موضوع بعدی که نباید از نظر دور داشت این بود که مریم رجوی مبارزه با جنسیت گرایی را جز با حرکت به سمت آرمان مبارزاتی و به تعبیری آرمان آزادی‌خواهی امکان‌پذیر نمی‌دانست. از نظر مریم رجوی برای نفی ایدئولوژی جنسیت می‌بایست به یک اثبات دست زد. هر نفی جز با اثبات امکان‌پذیر نیست. اگر از چیزی روی می‌گردانیم باید به چیزی رو کنیم. پس توجه افراد را در عمیق‌ترین زوایای اندیشه‌شان باید از رفتار فردگرایانه و جنیست گرایانه پرهیز داده و به سمت آرمان سازمانی و رهبری آن معطوف داشت.


موضوع بعدی که نباید از نظر دور داشت این بود که مریم رجوی مبارزه با جنسیت گرایی را جز با حرکت به سمت آرمان مبارزاتی و به تعبیری آرمان آزادی‌خواهی امکان‌پذیر نمی‌دانست. از نظر مریم رجوی برای نفی ایدئولوژی جنسیت می‌بایست به یک اثبات دست زد. هر نفی جز با اثبات امکان‌پذیر نیست. اگر از چیزی روی می‌گردانیم باید به چیزی رو کنیم. پس توجه افراد را در عمیق‌ترین زوایای اندیشه‌شان باید از رفتار فردگرایانه و جنیست گرایانه پرهیز داد و به سمت آرمان سازمانی و رهبری آن معطوف داشت.
=== ازدواج مریم رجوی با مسعود رجوی ===
=== ازدواج مریم رجوی با مسعود رجوی ===
پس از طلاق مریم رجوی از همسرش، وی به رغم اتهاماتی که می‌دانست نثار او خواهد شد، در میان بهت و ناباوری همگان، از مسعود رجوی تقاضای ازدواج کرد. او خود می‌گوید که این دوران، یعنی فاصلهٔ طلاق تا ازدواج بر او ۳۰ سال گذشته‌است!
پس از طلاق مریم رجوی از همسرش، وی به رغم اتهاماتی که می‌دانست نثار او خواهد شد، در میان بهت و ناباوری همگان، از مسعود رجوی تقاضای ازدواج کرد. او خود می‌گوید که این دوران، یعنی فاصلهٔ طلاق تا ازدواج بر او ۳۰ سال گذشت!


از دیدگاه مریم رجوی تنها طلاق او از همسرش نمی‌تواند این نفی را با اثبات همراه کند. او معتقد بود در آن شرایط و با وجود حضور گستردهٔ نسلی از زنان جوان در صفوف مبارزه که برای اولین بار در تاریخ مبارزات مردم ایران وارد عرصه مبارزه شده بودند، و پس از حضور مجاهدین در اروپا به معنی مهد یک زندگی بورژوایی که هر چه بیشتر افراد را به سمت زندگی خصوصی و دغدغه‌های آن سوق می‌داد، مجاهدین برای کنار زدن اندیشهٔ جنسیت گرایانه باید رابطهٔ بین زنان و مردان را بازتعریف می‌کردند. در غیر این صورت ادامهٔ مبارزه دیگر در دست‌کم در مدار قبلی امکان‌پذیر نبود.
از دیدگاه مریم رجوی تنها طلاق او از همسرش نمی‌تواند این نفی را با اثبات همراه کند. او معتقد بود در آن شرایط و با وجود حضور گستردهٔ نسلی از زنان جوان در صفوف مبارزه که برای اولین بار در تاریخ مبارزات مردم ایران وارد عرصه مبارزه شده بودند، و پس از حضور مجاهدین در اروپا به معنی مهد یک زندگی بورژوایی که هر چه بیشتر افراد را به سمت زندگی خصوصی و دغدغه‌های آن سوق می‌داد، مجاهدین برای کنار زدن اندیشهٔ جنسیت گرایانه باید رابطهٔ بین زنان و مردان را بازتعریف می‌کردند. در غیر این صورت ادامهٔ مبارزه دست‌کم در مدار قبلی دیگر امکان‌پذیر نبود.


فارغ از چنین بازتعریفی بطور معمول شاید دو راه بیشتر پیش رو نبود:
فارغ از چنین بازتعریفی بطور معمول شاید دو راه بیشتر پیش رو نبود:
# اول تشکیل خانواده‌ها، ازدواج‌های معمول در درون سازمان که تا آن زمان هم وجود داشت و سرانجام در شرایط سخت مبارزه جذب محیط شدن، حل شدن به هرمیزان در یک زندگی معمول، فاصله گرفتن از مبارزه و … که همه بیانگر رشد هرچه بیشتر فردگرایی و جنسیت‌گرایی ضد مبارزاتی است. دراین راه نه تنها دیگر بحث بارز کردن عنصر رهبر برای ارتقاء کادرها مطرح نیست، بلکه چه بسا بحث بود و نبود افراد و حل نشدن در زندگی معمول، برای مجاهدین مسئله ساز خواهد شد!
#اول تشکیل خانواده‌ها، ازدواج‌های معمول در درون سازمان که تا آن زمان هم وجود داشت و سرانجام در شرایط سخت مبارزه جذب محیط شدن، حل شدن به هرمیزان در یک زندگی معمول، فاصله گرفتن از مبارزه و… که همه بیانگر رشد هرچه بیشتر فردگرایی و جنسیت‌گرایی ضد مبارزاتی است. دراین راه نه تنها دیگر بحث بارز کردن عنصر رهبری برای ارتقاء کادرها مطرح نیست، بلکه چه بسا بحث بود و نبود افراد و حل شدن در زندگی معمول، برای مجاهدین مسئله ساز خواهد شد!
# راه دوم که البته تنها در تئوری قابل طرح است، برخورد ارتجاعی و جداسازی بنیادگرایانه بین زنان و مردان در هراس از گسیختن صفوف مبارزه بخاطر نفوذ زندگی خواهی و آسوده طلبی است! یعنی دقیقاً برخوردی که گروه‌های افراطی اسلامی برای حفظ افراد خود انجام می‌دهند! البته این راه نه امکان‌پذیر است و نه با ایدئولوژی مجاهدین انطباقی دارد. از سویی این‌گونه روشها اتفاقاً، اوج اندیشه‌های جنسیت‌گرایانه و ضد زن را نشان می‌دهد و هرگز راه حلی برای مبارزه با جنسیت‌گرایی نیست. راه حل‌هایی که جریانات بنیادگرا و خمینی‌گونه، فریبکارانه آنرا تبلیغ می‌کند. فریبکارانه ازین جهت که در خفاء نه کمتر، بلکه حتی بیشتر از دیگر اندیشه‌ها به زن دیدگاهی کالایی و استثماری دارند؛ و اما مریم رجوی با حرکت متهورانهٔ خود راه سوم را برگزیده و نشانه کرد و مناسبات جدیدی را میان زن و مرد، و حتی میان زوج‌ها ترویج نمود. چگونه؟
#راه دوم که البته تنها در تئوری قابل طرح است، برخورد ارتجاعی و جداسازی بنیادگرایانه بین زنان و مردان در هراس از گسیختن صفوف مبارزه بخاطر نفوذ زندگی خواهی و آسوده طلبی است! یعنی دقیقاً برخوردی که گروه‌های افراطی اسلامی برای حفظ افراد خود انجام می‌دهند! البته این راه نه امکان‌پذیر است و نه با ایدئولوژی مجاهدین انطباقی دارد. از سویی این‌گونه روشها اتفاقاً، اوج اندیشه‌ی جنسیت‌گرایانه و ضد زن را نشان می‌دهد و هرگز راه حلی برای مبارزه با جنسیت‌گرایی نیست. راه حل‌هایی که جریانات بنیادگرا و خمینی‌گونه، فریبکارانه آنرا تبلیغ می‌کنند. فریبکارانه ازین جهت که در خفاء نه کمتر، بلکه حتی بیشتر از دیگر اندیشه‌ها به زن دیدگاهی کالایی و استثماری دارند؛ و اما مریم رجوی با حرکت متهورانهٔ خود راه سوم را نشانه گرفت و آن‌را برگزید و مناسبات جدیدی را میان زن و مرد، و حتی میان زوج‌ها ترویج نمود. چگونه؟
 
او از همسر خود جدا شده بود. این بخشی از اقدام او بود. اما آنچنانکه گفته شد تا اینجا هنوز این نفی، هیچ اثباتی را به همراه نداشته و یک طلاق معمول بود که می‌توانست در یک نگاه ساده سازانه توسط افراد، حتی یک طلاق خانوادگی بدلایل معمول تعبیر شود؛ بنابراین مریم عضدانلو با درخواست ازدواج از مسعود رجوی به عنوان رهبری که تمامی آرمانها و اهداف مجاهدین را نمایندگی و سمبلیزه می‌کرد، به خود و دیگران نشان داد که یک زن خود انتخاب می‌کند که کدام مسیر، کدام آرمان و کدام هدف را در زندگی برگزیند. زنی که از همسر خود طلاق گرفته، با آرمان خود یا به عبارتی با رهبر آرمانی خود ازدواج می‌کند! این همان خرق عادت عجیبی است که مریم رجوی به آن دست می‌زند.
او از همسر خود جدا شده بود. این بخشی از اقدام او بود. اما آنچنانکه گفته شد تا اینجا هنوز این نفی، هیچ اثباتی را به همراه نداشته و یک طلاق معمول بود که می‌توانست در یک نگاه ساده سازانه، توسط افراد، حتی یک طلاق خانوادگی بدلایل معمول که به سادگی می‌توان از آن گذشت نیز تعبیر شود؛ بنابراین مریم عضدانلو با درخواست ازدواج از مسعود رجوی به عنوان رهبری که تمامی آرمانها و اهداف مجاهدین را نمایندگی و سمبلیزه می‌کرد، به خود و دیگران نشان داد که یک زن خود انتخاب می‌کند که کدام مسیر، کدام آرمان و کدام هدف را در زندگی برگزیند. زنی که از همسر خود طلاق گرفته، با آرمان خود یا به عبارتی با رهبر آرمانی خود ازدواج می‌کند! این همان خرق عادت عجیبی است که مریم رجوی به آن دست می‌زند.


ممکن است سؤال شود که با اینهمه چرا ازدواج؟! او می‌تواند از همسر خود جدا شود و همین مفهوم یعنی الزام سمت‌گیری به سوی آرمان و رهبری را برای همگان تشریح کند. پاسخ این است که در اینصورت، یعنی درصورتی که مریم رجوی فقط به بیان کردن چنین مفهومی بسنده کند، هرگز چنین پیامی را از خود ساطع نخواهد کرد.
ممکن است سؤال شود که با اینهمه چرا ازدواج؟! او می‌توانست از همسر خود جدا شود و همین مفهوم را یعنی الزام سمت‌گیری به سوی آرمان و رهبری را برای همگان تشریح کند. پاسخ این است که در اینصورت، یعنی درصورتی که مریم رجوی فقط به بیان کردن چنین مفهومی بسنده می‌نمود، هرگز چنین پیامی را از خود ساطع نمی‌کرد.


او خود انتخاب می‌کند که بجای قرار دادن شوهر، در کانون عواطف فردی‌اش، رهبر عقیدتی، یا به عبارتی سمبل آرمان و ایدئولوژی خود را در این نقطه قرار دهد. یعنی درست همان نقطه ای که باید مردی به مثابهٔ همسر قرار داشته باشد، شاخص و سمبل آرمانی، یا همان رهبری عقیدتی قرار می‌گیرد! اینجاست که آن پیام به قویترین شکل منتشر می‌شود. به این ترتیب، این ازدواج شوک بزرگی به تمامی مردان و زنان و خانواده‌های موجود در مجاهدین وارد آورد. شوکی که نشان می‌داد تمام زنان مجاهد و مبارز، پیش از آنکه نقشی به عنوان همسر و زن خانواده داشته باشند، دارای آرمان و هدفی بالاتر به صفت مجاهد بودن خود هستند. این حرکت یک زنگ خطر برای تمامی خانواده‌ها بود! به عبارتی ازین پس هیچ مردی نمی‌تواند خود را مالک عواطف همسر خود و هیچ زنی خود را در حصار عاطفی هیچ مردی نمی‌بیند. مریم رجوی با این حرکت این نکته را متذکر می‌شود که بجای غرق شدن در دلبستگی‌های خانوادگی، دل را باید به آرمان پیش رو داد. کما اینکه خود او نیز چنین کرده‌است. این حرکت مریم رجوی، پیوندهای خصوصی را سست می‌کند و به آن ضربه ای سخت می‌زند. وی علاوه بر بارز کردن الزام مقولهٔ «رهبری آرمانی» نشان داد که یک مبارز نباید و نمی‌تواند چیزی جز همان آرمان و هدف را در کانون عواطف فردی خود قرار دهد. هرچند برای مریم رجوی این حرکت تنها حرکتی برای ساطع کردن یک پیام نیست. این بسیار مهم است که درک کنیم که شخص مریم رجوی نیز باید در اندیشهٔ خود همین مسیر فکری را طی کرده و آنرا عملی می‌کرد. او خود باید شهامت این را داشته باشد که با پشت کردن به زندگی خانوادگی و تفکر جنسیت گرا، اعلام کند که ازین پس همسر او، آرمان او و رهبری اوست. در غیر اینصورت تعبیر ما ازین حرکت تنها چنین خواهد بود که گویا برای برانگیختن واکنش‌ها و توجه دادن به موضوع ذکر شده‌است.
او خود انتخاب می‌کند که بجای قرار دادن شوهر، در کانون عواطف فردی‌اش، رهبر عقیدتی، یا به عبارتی سمبل آرمان و ایدئولوژی خود را در این نقطه قرار دهد. یعنی درست همان نقطه ای که باید مردی به مثابهٔ همسر قرار داشته باشد، شاخص و سمبل آرمانی یا همان رهبری عقیدتی قرار می‌گیرد! اینجاست که آن پیام به قویترین شکل منتشر می‌شود. به این ترتیب است که  شوک بزرگی به تمامی مردان و زنان و خانواده‌های موجود در مجاهدین وارد می‌آورد. شوکی که نشان می‌داد تمام زنان مجاهد و مبارز، پیش از آنکه نقشی به عنوان همسر و زن خانواده داشته باشند، دارای آرمان و هدفی بالاتر به صفت مجاهد بودن خود هستند. این حرکت یک زنگ خطر برای تمامی خانواده‌ها بود! به عبارتی ازین پس هیچ مردی نمی‌تواند خود را مالک عواطف همسر خود و هیچ زنی خود را در حصار عاطفی هیچ مردی نمی‌بیند. مریم رجوی با این حرکت این نکته را متذکر می‌شود که بجای غرق شدن در دلبستگی‌های خانوادگی، دل را باید به آرمان پیش رو داد. کما اینکه خود او نیز چنین کرده‌است. این حرکت مریم رجوی، پیوندهای خصوصی را سست می‌کند و به آن ضربه ای سخت می‌زند. وی علاوه بر بارز کردن الزام مقولهٔ «رهبری آرمانی» نشان داد که یک مبارز نباید و نمی‌تواند چیزی جز همان آرمان و هدف را در کانون عواطف فردی خود قرار دهد. هرچند برای مریم رجوی این حرکت تنها حرکتی برای ساطع کردن یک پیام نیست. این بسیار مهم است که درک کنیم که شخص مریم رجوی نیز باید در اندیشهٔ خود همین مسیر فکری را طی کرده و آنرا عملی می‌کرد. او خود باید شهامت این را داشته باشد که با پشت کردن به زندگی خانوادگی و تفکر جنسیت گرا، اعلام کند که ازین پس همسر او، آرمان او و رهبری اوست. در غیر اینصورت تعبیر ما ازین حرکت تنها چنین خواهد بود که گویا برای برانگیختن واکنش‌ها و توجه دادن به موضوع ذکر شده‌است.


برای مریم رجوی البته دست زدن به چنین عملی البته بسیار هولناک بنظر می‌رسد. چرا که او باید از تمامی آبروی سازمانی و شخصی و حرفه ای خود مایه بگذارد و با سیلی سهمگین از تهمت‌ها و افتراها مواجه شود. شاید از همین روست که وی می‌گوید این دوران بر او ۳۰ سال گذشته‌است.
برای مریم رجوی البته دست زدن به چنین عملی بسیار هولناک بنظر می‌رسید. چرا که او باید از تمامی آبروی سازمانی و شخصی و حرفه‌ای خود مایه می‌گذاشت و با سیلی سهمگین از تهمت‌ها و افتراها مواجه می‌شد. شاید از همین روست که وی می‌گوید این دوران بر او ۳۰ سال گذشته‌است.


کاری که لنین هنگام نوشتن کتاب «یک گام به پیش، دو گام به پس» انجام داد و شرایط بسیار سختی را تحمل نمود. لنین بانی تئوری تقدم سانترالیزم یعنی مرکز گرایی و رهبری از بالا بود و به این دلیل مورد شماتت و اتهامات بسیاری قرار گرفت. والن تینف که از نزدیک با وی بوده‌است می‌گوید: او به هنگام نوشتن این کتاب دستخوش تغییرات یکباره و زیادی شد. او که به لحاظ بدنی بسیار قوی بود، نحیف و لاغر شده و گونه‌هایش به زردی گراییده و گود افتاد بود. چشمانش هم که بصورتی غیرمعمول تیز و روشن با نفوذ بودند، خسته بی رمق و حالت کاملاً مرده پیدا کرده بود.<ref>والن تینف در لنین مارکسیست خالص، ص ۶۹</ref> در آن زمان منشویک‌ها پیروان لنین را آلت دست او و سیاهه لشکرهایی می‌نامند که تسلیم بی چون و چرای لنین شده‌اند و به تئوری پیروی کورکورانه صحه گذاشته‌اند. اما واقعیت این بود که لنین نه ساحر بود و نه جادوگر، نه ارودگاه اجباری داشت و توپ و تفنگ! تنها سلاح او اندیشه‌اش بود. اما ظاهربینان او را که بانی تئوری ضرورت رهبری بود، مستمراً مورد حمله قرار می‌دادند. با این همه لنین بر تئوری خود پافشاری کرد و به درستی آن ایمان داشت. آنچه لنین در انقلاب خود به اثبات رسانید این بودکه مارکسیست‌ها تنها با پذیرش لنینیسم یعنی تنها با پذیرش «رهبری از خارج» می‌توانند به رسالت خود جامعه عمل بپوشانند. چرا که دشمن آنها به اندازهٔ کافی تمرکز گرا و منسجم است. پس آن‌ها نیز باید چنین تمرکزگرایی و رهبری را ایجاد کنند. والن تینف می‌گوید:
گفته می‌شود لنین، بانی تئوری تقدم سانترالیزم یعنی مرکز گرایی و رهبری از بالا نیز به دلیل اعتقاد به این تئوری مورد شماتت و اتهامات بسیاری قرار گرفت. او در همین رابطه کتابی به نام «یک گام به پیش، دو گام به پس» نوشت که در هنگام تحریر آن شرایط بسیار سختی را متحمل شد. والن تینف که از نزدیک با وی بوده‌است می‌گوید: او به هنگام نوشتن این کتاب دستخوش تغییرات یکباره و زیادی شد. او که به لحاظ بدنی بسیار قوی بود، نحیف و لاغر شده و گونه‌هایش به زردی گراییده و گود افتاد بود. چشمانش هم که بصورتی غیرمعمول تیز و روشن با نفوذ بودند، خسته بی رمق و حالت کاملاً مرده پیدا کرده بود.<ref>والن تینف در لنین مارکسیست خالص، ص ۶۹</ref> در آن زمان منشویک‌ها پیروان لنین را آلت دست او و سیاهه لشکرهایی می‌نامند که تسلیم بی چون و چرای لنین شده‌اند و به تئوری پیروی کورکورانه صحه گذاشته‌اند. اما واقعیت این بود که لنین نه ساحر بود و نه جادوگر، نه ارودگاه اجباری داشت و توپ و تفنگ! تنها سلاح او اندیشه‌اش بود. اما ظاهربینان او را که بانی تئوری ضرورت رهبری بود، مستمراً مورد حمله قرار می‌دادند. با این همه لنین بر تئوری خود پافشاری کرد و به درستی آن ایمان داشت. آنچه لنین در انقلاب خود به اثبات رسانید این بودکه مارکسیست‌ها تنها با پذیرش لنینیسم یعنی تنها با پذیرش «رهبری از خارج» می‌توانند به رسالت خود جامعه عمل بپوشانند. چرا که دشمن آنها به اندازهٔ کافی تمرکز گرا و منسجم است. پس آن‌ها نیز باید چنین تمرکزگرایی و رهبری را ایجاد کنند. والن تینف می‌گوید:


او یا باید به پیامی که از اعماق شخصیت، ذهن و اعتقادات و ایدئولوژی‌اش برمی‌خواست گوش فرا می‌داد یا باید به راه دیگری می‌رفت و به نام وحدت حزب، خود را در محصورهٔ افق دید منشویک‌ها محدود می‌کرد.<ref>والن تینف در لنین مارکسیست خاص - ص ۶۹</ref> اما لنین همانند همهٔ بن‌بست شکنان، شکافندگان و پیش برندگان تاریخ می‌دانست آنهایی که رسالت‌های تاریخی و تکاملی را ابلاغ می‌کنند و پروای آنرا در دل دارند، پروای دیگری در دل نخواهند داشت<ref>ضرورت عام رهبری- محمد حسین حبیبی - ص ۱۱۰</ref>
«او یا باید به پیامی که از اعماق شخصیت، ذهن و اعتقادات و ایدئولوژی‌اش برمی‌خواست گوش فرا می‌داد یا باید به راه دیگری می‌رفت و به نام وحدت حزب، خود را در محصورهٔ افق دید منشویک‌ها محدود می‌کرد.<ref>والن تینف در لنین مارکسیست خاص - ص ۶۹</ref> اما لنین همانند همهٔ بن‌بست‌شکنان، شکافندگان و پیش برندگان تاریخ می‌دانست آنهایی که رسالت‌های تاریخی و تکاملی را ابلاغ می‌کنند و پروای آنرا در دل دارند، پروای دیگری در دل نخواهند داشت<ref>ضرورت عام رهبری- محمد حسین حبیبی - ص ۱۱۰</ref>


مریم رجوی نیز پیشاپیش می‌داند که بدون این ازدواج، آب از آب در سازمانش تکان نخواهد خورد و هرگز نمی‌تواند توجهات را به آنچه می‌خواهد معطوف کند. طلاقی صورت گرفته‌است و یک زن همردیف رهبری شده‌است. هر کس ازین ماجرا تعبیری خواهد کرد و به سادگی از آن خواهد گذشت و دوباره سر در چنبرهٔ جنسیت‌زدگی و فردیت‌گرایی خود فروخواهد برد. اما او می‌خواهد تمامی پیوندهای خصوصی و غیرمبارزاتی را دچار تنش کند. می‌خواهد همه را دچار شوک کند. او می‌خواهد زنی باشد که به همسرش در زندگی خصوصی نه گفته و رهبری عقیدتی اش را نه فقط در لفظ بلکه درست به عنوان همسر برگزیده است! پس چنین حقی ازین پس، یعنی خروج از ملکیت مرد و پیوند با انتخاب آرمانی، حق به رسمیت شناختهٔ شدهٔ هر زن است. زنی که چنین حقی را برای خود برسمیت می‌شناسد، مطمئناً روابط جنسیت گرایانه در زندگی فردی را به رسمیت نخواهد شناخت.
مریم رجوی نیز پیشاپیش می‌دانست که بدون این ازدواج، آب از آب در سازمانش تکان نخواهد خورد و هرگز نمی‌تواند توجهات را به آنچه می‌خواهد معطوف کند. طلاقی صورت گرفته‌است و یک زن همردیف رهبری شده‌بود. آنگاه هر کس ازین ماجرا می‌توانست تعبیری بکند و به سادگی از آن بگذرد و دوباره سر در چنبرهٔ جنسیت‌زدگی و فردیت‌گرایی خود فرو کند. اما او می‌خواست تمامی پیوندهای خصوصی و غیرمبارزاتی را دچار تنش کند. می‌خواست همه را دچار شوک کند. او می‌خواست زنی باشد که به همسرش در زندگی خصوصی نه گفته و رهبری عقیدتی اش را نه فقط در لفظ بلکه درست به عنوان همسر برگزیده است! پس چنین حقی ازین پس، یعنی خروج از ملکیت مرد و پیوند با انتخاب آرمانی، حق به رسمیت شناختهٔ شدهٔ هر زن است. زنی که چنین حقی را برای خود برسمیت می‌شناسد، مطمئناً روابط جنسیت گرایانه در زندگی فردی را به رسمیت نخواهد شناخت.


مریم رجوی نیز به‌خوبی می‌داند درست در همین نقطه، یعنی ازدواج او با مسعود رجوی است که فریادها بلند خواهد شد. آه از نهاد همگان برمی‌آید و فریاد وااخلاقا و واسُنّتا برمی‌خیزد! فریادی که در گام اول تنها و تنها ناشی از دیدگاه کالایی به زن است! زنی که ظاهراً سنت را شکسته، به مالک خود پشت کرده و دیگری را برگزیده است! وگرنه که چه فریادی؟! چه نگرانی؟!
مریم رجوی نیز به‌خوبی می‌داند درست در همین نقطه، یعنی ازدواج او با مسعود رجوی است که فریادها بلند خواهد شد. آه از نهاد همگان برمی‌آید و فریاد وااخلاقا و واسُنّتا برمی‌خیزد! فریادی که در گام اول تنها و تنها ناشی از دیدگاه کالایی به زن است! زنی که ظاهراً سنت را شکسته، به مالک خود پشت کرده و دیگری را برگزیده است! وگرنه که چه فریادی؟! چه نگرانی؟!


او می‌داند که پس از این فریادها، آنها که دل در گروه آزادی دارند، به ناگهان پس از واکنش خودبخودی خود، دچار شگفتی شده و به عمق تفکر خود پی خواهند برد و در نتیجه از آن پاک می‌شوند و آنان که دل درگرو آزادی ندارند، محو خواهند شد. در عمل نیز هر کس به چنین ازدواجی واکنشی دارد. مریم رجوی به افراد سازمانش می‌گوید: شما می‌توانید مرا تا انتهای مارک‌ها و برچسبها ببرید. ایمان همهٔ افراد به سازمانشان دچار تزلزل می‌شود. تزلزلی که وقتی از آن بیرون بیایید به ناگاه خود را در دنیایی جدید با استحکامی جدید می‌یابید.
او می‌داند که پس از این فریادها، آنها که دل در گرو آزادی دارند، به ناگهان پس از واکنش خودبخودی خود، دچار شگفتی شده و به عمق تفکر خود پی برده و در نتیجه از آن پاک می‌شوند و آنان که دل درگرو آزادی ندارند، محو خواهند شد. در عمل نیز هر کس به چنین ازدواجی واکنشی دارد. مریم رجوی به افراد سازمانش می‌گوید که شما می‌توانید مرا تا انتهای مارک‌ها و برچسبها ببرید.شاید دچار تزلزل شوید. تزلزلی که وقتی از آن بیرون بیایید به ناگاه خود را در دنیایی جدید با استحکامی جدید می‌یابید.
 
=== پاسخ مسعود رجوی به درخواست ازدواج ===
=== پاسخ مسعود رجوی به درخواست ازدواج ===
مسعود رجوی برخلاف آنکه با طلاق مریم عضدانلو از همسرش مهدی ابریشمچی مخالفت کرد، با درخواست ازدواج او موافقت می‌کند. این خود شاید نوعی دیوانگی تلقی شود. اگر بپذیریم که هدف مریم رجوی آن چیزی بود که در قسمتهای قبلی توضیح داده شد که طبعاً مسعود رجوی نیز آنرا دریافته بود، پس مسعود رجوی تنها به یک دلیل می‌توانست به درخواست ازدواج پاسخ منفی بدهد:
مسعود رجوی برخلاف آنکه با طلاق مریم عضدانلو از همسرش مهدی ابریشمچی مخالفت کرد، با درخواست ازدواج او موافقت کرد. این خود شاید نوعی دیوانگی تلقی شود. اگر بپذیریم که هدف مریم رجوی آن چیزی بود که در قسمتهای قبلی توضیح داده شد که طبعاً مسعود رجوی نیز آنرا دریافته بود، پس مسعود رجوی تنها به یک دلیل می‌توانست به درخواست ازدواج پاسخ منفی بدهد:


اینکه از سیل تهمتها و برچسب‌ها و حوادثی که پس از آن رخ می‌دهد بهراسد. به عبارتی آبروی فردی و حیثیت حرفه‌ای و مبارزاتی‌اش را به منافع سازمان و جنبش ترجیح دهد. برای مسعود رجوی که در آن سالها یک رهبر کاریزماتیک و پرجاذبه برای هزاران هوادار و البته هزاران زندانی در زندانهای ایران محسوب می‌شد (تا پیش از کشتار ۶۷ دستکم ۳۰ هزار هوادار مجاهدین در زندانهای ایران بودند)، تنها عاملی که می‌توانست با توجه به هدف این ازدواج، منجر به پاسخ رد از جانب او شود، همانا بیم از دست دادن همهٔ این موقعیت‌ها بود. اما مسعود رجوی با علم به اینکه باید شاهد سیلاب سهمگینی از افتراها از طرف دوست و دشمن باشد، به این درخواست پاسخ مثبت می‌دهد. مهدی ابریشمچی نفر دوم سازمان مجاهدین و همسر سابق مریم رجوی که خود از اعضای مرکزیت مجاهدین بوده و ضرروت نبرد با ایدئولوژی جنیست و از سویی بارز کردن عنصر رهبری در سازمان مجاهدین را بخوبی درک کرده‌است به مریم رجوی می‌گوید: در این ماجرا آنکه فداکاری کرد من نبودم! چرا که من مالک تو نیستم. آنکه فداکاری کرده مسعود است. همه تمجیدها و دلسوزی‌ها برای من خواهد بود و همهٔ دشنام‌ها نثار مسعود!<ref>نشریه مجاهدین- شماره ۲۵۳- سخنرانی مریم رجوی ۳۰ خرداد ۶۴</ref>
اینکه از سیل تهمتها و برچسب‌ها و حوادثی که پس از آن رخ می‌دهد بهراسد. به عبارتی آبروی فردی و حیثیت حرفه‌ای و مبارزاتی‌اش را به منافع سازمان و جنبش ترجیح دهد. برای مسعود رجوی که در آن سالها یک رهبر کاریزماتیک و پرجاذبه برای هزاران هوادار و البته هزاران زندانی در زندانهای ایران محسوب می‌شد (تا پیش از کشتار ۶۷ دستکم ۳۰ هزار هوادار مجاهدین در زندانهای ایران بودند)، تنها عاملی که می‌توانست با توجه به هدف این ازدواج، منجر به پاسخ رد از جانب او شود، همانا بیم از دست دادن همهٔ این موقعیت‌ها بود. اما مسعود رجوی با علم به اینکه باید شاهد سیلاب سهمگینی از افتراها از طرف دوست و دشمن باشد، به این درخواست پاسخ مثبت می‌دهد. مهدی ابریشمچی نفر دوم سازمان مجاهدین و همسر سابق مریم رجوی که خود از اعضای مرکزیت مجاهدین بوده و ضرروت نبرد با ایدئولوژی جنیست و از سویی بارز کردن عنصر رهبری در سازمان مجاهدین را بخوبی درک کرده‌ بود به مریم رجوی می‌گوید: در این ماجرا آنکه فداکاری کرد من نبودم! چرا که من مالک تو نیستم. آنکه فداکاری کرده مسعود است. همه تمجیدها و دلسوزی‌ها برای من خواهد بود و همهٔ دشنام‌ها نثار مسعود!<ref>نشریه مجاهدین- شماره ۲۵۳- سخنرانی مریم رجوی ۳۰ خرداد ۶۴</ref>


دکتر محمد حسین حبیبی در این رابطه می‌گوید:<blockquote>«رهایی گسستن یا خارج شدن از حوزه تعلقات و جواذب گوناگون است. برای رهایی بیشتر باید از جواذب بیشتری گذشت و برای گذشت از جواذب ایثار بیشتری لازم خواهد بود. سوی دیگر این معادله، رابطه ترس و رهایی است که رابطه ای معکوس است. ترس بشتر مساوی است با رهایی کمتر! با این توضیحات یک تعریف از رهایی فراهم شده‌است اما هنوز معلوم نیست بر اساس چه ضابطه ای می‌توان رهایی، ایثار و اراده ای که رهبری مجاهدین در انقلاب ایدئولوژیک به نمایش گذاشته، شگفت‌انگیز توصیف کرد. پاسخ را باید در نقطه عزیمتی جستجو کرد که پرواز رهایی از آن صورت گرفته‌است. چرا که آنها از نقطه ای در پایین به بالا پرواز نکرده‌اند. چنین پروازی سزاوار نیست که شگفت‌انگیز نامیده شود. واقعیت این است که رهبری مجاهدین از نقطه ای در بالا به نقطه ای بالاتر پرواز کرده‌است. یعنی در واقع جواذبی را به ریسک گذاشته و به آن پشت پا زده‌است که خود نقطه اوج بوده‌است. مسعود برای درانداختن یک طرح نوین ارزشی از «خود» ی می‌گذرد که بعد از ۲۰ سال درایت و رهبری، اکنون هزاران مجاهد در سرتاسر ایران حتی بر روی تخت شکنجه و پای چوبه اعدام برای آن درود و سرود می‌خوانند! اما او یکباره همه این‌ها را می‌دهد و می‌پذیرد که بجای آنها لعن و نفرین شود! به عبارت دیگر رهبری مجاهدین اگر در بالاترین نقطه سکوی پرواز نسبت به آن «من ستایش شده» تعلق خاطری نشان می‌داد و برای آن اهمیتی قائل می‌شد، محال بود بتواند برای آن جهش ایدئولوژیکی خیز بردارد. بی تردید حرکت رجوی‌ها را همان‌طور که از سوی دوست و دشمن شگفتی برانگیخت، حقیقتاً باید شگفت‌انگیز خواند. زیرا در تاریخ گذشته ایران زمین اگر چه چهره‌هایی وجود داشته‌اند که بطرز اعجاب‌انگیزی با گذشتن از «خود» در گرگون کردن ارزشهای متعارف، به افق‌های بلندی از رهایی، فرزانگی و خلاقیت پرکشیده‌اند اما نکته این است که نقطه عزیمت پرواز آنها از حضیض به اوج بود هاست. یعنی آنها آن «خودی» را به ریسک گذاشته و از آن در گذشته‌اند که در واقع در قعر ابتذال و منجلاب غوطه می‌خورد»</blockquote>
دکتر محمد حسین حبیبی در این رابطه می‌گوید:<blockquote>«رهایی گسستن یا خارج شدن از حوزه تعلقات و جواذب گوناگون است. برای رهایی بیشتر باید از جواذب بیشتری گذشت و برای گذشت از جواذب ایثار بیشتری لازم خواهد بود. سوی دیگر این معادله، رابطه ترس و رهایی است که رابطه ای معکوس است. ترس بیشتر مساوی است با رهایی کمتر! با این توضیحات یک تعریف از رهایی فراهم شده‌است اما هنوز معلوم نیست بر اساس چه ضابطه‌ای می‌توان رهایی، ایثار و اراده‌ای که رهبری مجاهدین در انقلاب ایدئولوژیک به نمایش گذاشته، شگفت‌انگیز توصیف کرد. پاسخ را باید در نقطه عزیمتی جستجو کرد که پرواز رهایی از آن صورت گرفته‌است. چرا که آنها از نقطه ای در پایین به بالا پرواز نکرده‌اند. چنین پروازی سزاوار نیست که شگفت‌انگیز نامیده شود. واقعیت این است که رهبری مجاهدین از نقطه ای در بالا به نقطه ای بالاتر پرواز کرده‌است. یعنی در واقع جواذبی را به ریسک گذاشته و به آن پشت پا زده‌است که خود نقطه اوج بوده‌است. مسعود برای درانداختن یک طرح نوین ارزشی از «خود» ی می‌گذرد که بعد از ۲۰ سال درایت و رهبری، اکنون هزاران مجاهد در سرتاسر ایران حتی بر روی تخت شکنجه و پای چوبه اعدام برای آن درود و سرود می‌خوانند! اما او یکباره همه این‌ها را می‌دهد و می‌پذیرد که بجای آنها لعن و نفرین شود! به عبارت دیگر رهبری مجاهدین اگر در بالاترین نقطه سکوی پرواز نسبت به آن «من ستایش شده» تعلق خاطری نشان می‌داد و برای آن اهمیتی قائل می‌شد، محال بود بتواند برای آن جهش ایدئولوژیکی خیز بردارد. بی تردید حرکت رجوی‌ها را همان‌طور که از سوی دوست و دشمن شگفتی برانگیخت، حقیقتاً باید شگفت‌انگیز خواند. زیرا در تاریخ گذشته ایران زمین اگر چه چهره‌هایی وجود داشته‌اند که بطرز اعجاب‌انگیزی با گذشتن از «خود» در گرگون کردن ارزشهای متعارف، به افق‌های بلندی از رهایی، فرزانگی و خلاقیت پرکشیده‌اند اما نکته این است که نقطه عزیمت پرواز آنها از حضیض به اوج بود هاست. یعنی آنها آن «خودی» را به ریسک گذاشته و از آن در گذشته‌اند که در واقع در قعر ابتذال و منجلاب غوطه می‌خورد»</blockquote>


== نیروی بالنده انقلاب در ایران و ارتباط آن با انقلاب ایدئولوژیک ==
== نیروی بالنده انقلاب در ایران و ارتباط آن با انقلاب ایدئولوژیک ==