کاربر:دانا/صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:


۱۹ بهمن سال ۱۳۶۰  سالگرد حمله نیروهای امنیتی و سپاه جمهوری اسلامی ایران به چند پایگاه سازمان مجاهدین در تهران می‌باشد.یکی از این پایگاهها، پایگاه موسی خیابانی و اشرف رجوی و تعدادی دیگر از مسئولان سازمان مجاهدین بود که پس از چند ساعت درگیری به شهادت تمامی اعضای این پایگاه انجامید.در این پایگاه فقط تعدادی کودک شیرخواره که در محلهای امنی نگهداری میشدند، زنده ماندند.
۱۹ بهمن سال ۱۳۶۰ در سازمان مجاهدین به عنوان عاشورای مجاهدین نامگذاری شد .۱۹ بهمن ۶۰ دومین بار در تاریخ سازمان مجاهدین خلق ایران بود که رهبران سازمان در نبرد برای آزادی جان می‌باختند.این موضوع در انقلابات اخیر و در تاریخ کم‌سابقه میباشد.
روز ۱۹ بهمن ۱۳۶۰ به جز نیروهای نظامی که از زمین شلیک میکردند ،جمهوری اسلامی با به پرواز درآوردن هلیکوپتر اقدام به شلیک به خانه‌های تیمی مجاهدین کرد.
پس واقعه‌ی ۱۹ بهمن ۱۳۶۰ یکی دیگر از صحنه‌هایی که در زندانهای جمهوری اسلامی اتفاق افتاد وادار ساختن زندانیان مجاهد به توهین به پیکرهای بیجان موسی خیابانی و همرزمانش بود که به صحنه ای به ایستادگی در برابر زندانبانان تبدیل شد و زندانیانی که به پیکرهای بیجان موسی خیابانی و سایر همرزمانش توهین نکردند به جوخه‌های دار و تیرباران سپرده شدند.
پس از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ که نظام جمهوری اسلامی به اعدام و شکنجه مبارزان آزادی می‌پرداخت، نسلی که اراده کرده بود آزادی را به میهن خویش بازگرداند دست از مبارزه برنداشت و ۱۹ بهمن سال ۱۳۶۰ یکی دیگر از فرازهای این نبرد برای آزادی بود.
نیروهای امنیتی و سپاه از مدتی قبل پایگاه مجاهدین در زعفرانیه و سایر پایگاهها را زیر نظر گرفته بود و روز ۱۹ بهمن ۶۰ تمامی مسیرهای منتهی به این پایگاهها را بسته بود و از ساعت ۵ بامداد حمله به این پایگاهها را آغاز کرد.
اسامی جان باختگان ۱۹ بهمن ۱۳۶۰ در پایگاه زعفرانیه عبارت‌اند از:
اشرف رجوی، موسی خیابانی، آذر رضایی، محمد مقدم، مهشید فرزانه‌سا، تهمینهٴ رحیمی نژاد، میرطه میرصادقی، محمد معینی، حسین بخشافر، کاظم مرتضوی، ثریا سنماری، عباسعلی جابرزادهٴ انصاری 
گروهی از مجاهدان نیز که در همان روز در پایگاههای دیگری جان باختند، عبارت بودند از مجاهدان خلق: شاهرخ شمیم، فاطمه نجاری، خسرو رحیمی، محمد حسن‌پور قاضیان، حسن مهدوی، ناهید رأفتی، مهناز کلانتری، سعید سعیدپور 
پایگاه اشرف و موسی، واقع در زعفرانیه تهران از ساعت 12شب با ایجاد حلقات پی‌درپی، محاصره شد.
جمهوری اسلامی با حداکثر نیرو،کلیه راههای عبور و مرور منطقه را بسته و بر گذرگاههای آن و پشت‌بام ساختمانهای مشرف به پایگاه، واحدهایی از نیروهای نظامی مجهز به سلاحهای نیمه‌سنگین را مستقر کرده بود. در ساعت ۵بامداد، پایگاه از هر‌سو با شلیک سلاحهای نیمه‌سنگین مورد حمله قرار گرفت . 
سرانجام در پایان این نبرد نابرابر که سه ساعت ادامه یافت، آن‌گاه که تک‌تک فرماندهان و رزمندگان مستقر در پایگاه جان باختند؛ مسلسلها از شلیک ایستادند و دود گلوله و باروت همه‌جا را پر کرد؛ نیروهای امنیتی به شناسایی اجساد پرداختند، و پس از شناسایی موسی خیابانی و اشرف و آذر و سایر یارانشان، بر بالای سر آنان به پایکوبی پرداختند .
پس از اتمام حمله ۱۹ بهمن ۱۳۶۰ به پایگاه زعفرانیه، لاجوردی دادستان جمهوری اسلامی در بالای پیکرهای بیجان موسی خیابانی و اشرف رجوی و سایر مجاهدین به پایکوپی پرداخت و یکی از کودکان شیرخواره را در بالای سر جان باختگان به دوربین نشان میداد.
مردم تهران که تا این لحظه به خاطر خودداری نیروهای امنیتی وسپاه جمهوری اسلامی از وارد شدن به منطقه ممنوع شده بودند، از موضوع آگاه شدند و با خشم و اندوه به این واقعه واکنش نشان دادند ونیروهای امنیتی از هراس واکنشهای مردمی به سرعت پیکرهای جان باختگان را دوباره به پایگاه برگرداندند و سپس با عجله، به زور ضربات قنداق تفنگ و تیراندازی هوایی، اقدام به متفرق‌کردن مردم کردند .
'''صدای سردار'''
از گزارش سردار خیابانی به برادر مجاهد مسعود رجوی
آبانماه 1360
یادت هست که در مقطع ۳۰‌خرداد در حضور خودت تصمیم گرفتیم که حتی اگر ما یک عاشورا در پیش داشته باشیم و تمام سازمان را نیز فدا و قربانی کنیم نباید در روز موعود در انجام تعهداتی که در قبال خلق و انقلاب داریم درنگ و تردید کنیم و خدای‌نکرده به سرنوشت حزب توده دچار شویم؟ و اکنون ما در شرایطی هستیم که از آن آزمایش تاریخی با موفقیت گذشته‌ایم و از این نظر برای همیشه اصالت و سربلندی خود را در تاریخ ثبت کرده‌ایم …
اکنون چشم امید اکثریت توده‌های مردم به سازمان است. امیدوارم که خداوند، ما را هرچه بیشتر شایسته این امید و اعتماد مردم و همچنین شایسته پیروزیهای بزرگتر آینده بکند .
البته معلوم است که حضور تو در خارج کشور در کسب این پیروزیها نقش تعیین‌کننده‌یی داشته است، وگرنه در غیر این‌صورت و با محدودیتهایی که در داخل کشور وجود دارد، یعنی در فضای اختناق و استبداد قرون وسطایی و سرکوب و قهر ضد‌انقلابی که خمینی در داخل کشور ایجاد کرده، ما هرگز قادر به این پیشرفتهای درخشان و بی‌نظیر سیاسی نمی‌شدیم و من و بچه‌های دیگر، هر ‌روز که می‌گذرد به اهمیت وجود تو در خارج، بیشتر پی می‌بریم و از این‌که در ‌برابر مخالفتهای تو تسلیم نشدیم و تصمیم به عزیمت تو به خارج گرفتیم خوشحالتر و راضی‌تر از پیش هستیم …
ما واقعاً مسیر پرشکوهی را طی کرده‌ایم و آینده پرشکوه‌تری هم درپیش داریم. وقتی چشم را از این گذشته‌ی سراسر رنج و تلاش و شکوه و عظمت، به آینده برگردانیم، قاعدتاً چیزی جز پیروزیهای باز‌هم بزرگتر در طریق انجام رسالتهای عظیم‌تر نخواهیم دید. انشاءالله خداوند ما را بدین‌همه، شایسته گرداند و تو را هم که در این جریان غرورآفرین، نقش تعیین‌کننده و نقش رهبری داشته‌ای برای سازمان و مردم ما حفظ کند .
'''اشرف و موسی سمبل‌های جاودانه و فراموشی‌ناپذیر'''
از مریم رجوی- بهمن۶۶
انقلابیون بزرگ و سمبلها و سرداران اصیل تاریخی، از آن‌رو جاودانه و فراموشی‌ناپذیرند که از یک طرف ریشه در واقعیترین و ضروریترین الزامهای تاریخی و انقلابی دوران خود دارند و در مسیر تکامل اجتماعی، مبرمترین خواستهای توده های زحمتکش و طبقات بالنده جامعه را نمایندگی می‌کنند، و از طرف دیگر، بن‌بستها را درهم می‌شکنند و با زندگی و شهادت خود رمز رهایی و راه پیروزی بر مرتجعین و دشمنان خلق را به توده‌های مردم و نسل معاصر خود عرضه می‌کنند. چنین است که هرچه زمان می‌گذرد قدر و شأن سمبلها و پیشتازان صدیق خلق، بیشتر بارز و آشکار می‌شود و آگاهترین و فداکارترین فرزندان خلق با شور و اشتیاق بیشتر در راه سمبلها و پیشتازان راستین خود قدم می‌گذارند و در بزرگداشت آنان سر از پا نمی‌شناسند.
در این مسیر که همانا مسیر تعمیق انقلاب و درخشش روزافزون والاترین ارزشهای عقیدتی و فرهنگی آن است، هر کس که حق سمبلها و سرداران انقلاب را به‌جا آورد البته سرفراز و رستگار می‌شود و هر آن کس که با مرجح شمردن منافع پست و حقیر فردی و یا گروهی بر این حق بزرگ پای گذارد، به حکم قانونمندیهای خدشه ناپذیر تکامل، جز سقوط و انحطاط، فرجامی نمی‌یابد. چرا که پیشتازان بزرگ انقلابی، نه افرادی تنها، بلکه تجسم اهداف و ارزشهای خلق و انقلاب، و سمبل رنج و خون همه زنان و مردان قهرمانی هستند که در راه آن با تمام هستی و نیروی خلاق انسانی خود جنگیده‌اند و جان باخته‌اند… سمبل شرف و افتخار زن انقلابی مجاهد خلق، اشرف رجوی و سردار شهید آزادی، موسی خیابانی که با شهادت خود در میدان بزرگترین مقاومت انقلابی سازمان‌یافته در تاریخ ایران، رنج و خون دههاهزار شهید سرفراز را در بالاترین سطوح عقیدتی و تشکیلاتی مجاهدین گره زدند؛ از والاترین و برجسته‌ترین سمبلهای مبارزات تاریخی مردم و میهن ما به شمار می‌روند. 
آنان از پیشتازان و پرچمدارانی بودند که در تاریخ معاصر میهن ما مبرمترین خواستهای خلق را نمایندگی کردند، از کوران مبارزه مسلحانه انقلابی با دو نظام دیکتاتوری ضدخلقی سرفرازانه گذشتند و در حماسه عقیدتی و میهنی عاشورای مجاهدین در ۱۹بهمن۱۳۶۰، منطق حسینی «فدای حداکثر» و مقاومت و پاکبازی تمام‌عیار را به مثابه رمز رهایی و راهگشای پیروزی بر رژیم دجال و ضدبشری خمینی، به بُرّاترین وجه و در وسیعترین ابعاد به خلق قهرمان ایران و رشیدترین فرزندان آن آموختند. منطقی که از ۳۰خرداد۶۰ به فرمان و تحت رهبری عقیدتی و سیاسی مسعود به کار افتاد و هر چه زمان می‌گذرد بیشتر روشن می‌شود که، بدون آن، معادلات کنونی میهن ما دگرگونه می‌شد، انقلاب و ارتجاع، آن‌هم در شرایطی که خمینی در رأس ارتجاع، به سالوس و ریا، خرقه انقلاب بر تن کرده بود، همانند نور و ظلمت درهم آمیخته می‌ماند و البته بدون تمیز و تعمیق مرزبندیهای انقلاب، پیشرفت در جاده تابناک «آزادی»و دست‌یافتن به ثمره شفابخش «رهایی» میسر نمی‌گردید. با همین منطق «فدای حداکثر» و با تقدیم فدیه‌های عظیمی همچون موسی و اشرف بود که مجاهدین «بهای ایدئولوژیکی» مبارزه انقلابی با مهیب‌ترین نیروی ارتجاعی تاریخ ایران را به تمام و کمال پرداختند و جاده پرسنگلاخ پیروزی را گشودند.
در این مسیر و با پرداخت یک چنین بهایی بود که جان‌مایه اصلی مقاومت از گزند تیرهای زهرآگین دشمن دجال و خونخوار محفوظ ماند، جانشین انقلابی و مردمی شکل گرفت، راه صلح و آزادی هموار شد و خلق ما به ارتش آزادیبخش ملی، این «گنجینه عظیم میهنی و سرمایه آزادی و استقلال و تمامیت وطن» دست یافت… رمز سرفرازی و اعتبار جهانی مقاومت ایران و پیروزیهای بزرگ ما در عرصه بین‌المللی نیز در همین منطق «فدای حداکثر» نهفته است. چه آنگاه که پیام توحید و یگانگی بر موج پر نفوذ خون شهیدان والامقامی چون اشرف و موسی، قلبها را فتح می‌کند و آگاهترین و فداکارترین فرزندان خلق را به شجره طیبه مجاهدین پیوند می‌دهد، و چه آنگاه که عنصر موحد مجاهد خلق در پنج قاره جهان، پرچم حراست از عزت و شرف خلق و میهن را برمی‌افرازد و صلابت و استواری‌اش اینچنین جهانیان را به اعجاب و تحسین وامی‌دارد.چنین است که سمبلها و سرداران اصیل انقلابی، پاسخ شایستگیهای خود را از خلق و تاریخ دریافت می‌کنند، در مسیر تکامل اجتماعی، هزاران بار تکثیر می‌شوند و در پیروزیها و افتخارات انقلابی و میهنی، همیشه حضور دارند. آنچنانکه گویی زندگی واقعی آنان پس از شهادت حماسی‌شان آغاز می‌شود و هرچه زمان می‌گذرد درخشش بیشتری می‌یابد …
خاطره‌ی یک زندانی از ۱۹ بهمن ۱۳۶۰
سی و شش سال گذشت.<blockquote>درست یه روزی مثل همین امروز، تو هوای سرد و یخبندون زندون قزلحصار؛</blockquote><blockquote>حوالی غروب بود که در بند باز شد و حاج داود رحمانی اومد تو بند. انتظار داشتیم مثل همیشه همین که وارد شد اسم چند نفرو بخونه و با کابل و هر وسیله‌ای که دم دستش بود به جون بچه‌ها بیافته. بعد هم با اون پوتینهای لبه آهنیش محکم به دنده و پهلوهای بچه‌ها بزنه و با پاسداراش حسابی دق دل خالی کنن...</blockquote><blockquote>اما اون روز کسی‌ رو صدا نکرد. به جای فحش و داد و بیداد، با نیشخندی فاتحانه! سرشو تکون می‌داد.</blockquote><blockquote>با خودم گفتم چی شد؟ چرا میخنده!</blockquote><blockquote>بچه‌ها تو راهرو جمع شده بودن؛ تو چهره‌ی تک تکشون میتونستی بخونی از این‌که امروز خبری از کتک نیست خوشحال‌اند. راستی چرا؟</blockquote><blockquote>چقدر لذت بخشه!</blockquote><blockquote>جلاد با دیدن تعجب بچه‌ها دوباره نیشخندی زد و برای این‌که خوشحالی بچه‌ها زیاد طول نکشه حرفهایی زد که نفهمیدم چی شد. فقط یادمه  با همون لحن لومپنی اسم موسی خیابانی و اشرف رجوی‌رو‌ به زبون آورد. باورم نمی‌شد. خبر شهادت موسی و اشرف و یارانشون باور کردنی نبود. بعد هم خندید و گفت سازمان تموم شد...</blockquote><blockquote> سرمست و شاد بود. انگار یهو یادش اومد تا حالا ده بار گفته سازمان تموم شد و همه رو نابود کردن و...</blockquote><blockquote>خودشو جمع‌وجور کرد، نگاهی به ساعتش انداخت  و گفت الآن تلویزیونو روشن کنین ببینین. سازمان تموم شد. همه گروهکها تموم شده بودن این آخرین لونهٴ تیمی بود که تسخیر کردیم...</blockquote><blockquote>آره! اون روز خبری از کابل و پوتین آهنی نبود اما این بار انگار با پتک به جونمون افتادن. خبر مثل پتکی بود که تمام احساس و عواطف و اعصابمونو نشونه گرفته بود.        </blockquote><blockquote>با دیدن تصویر غرقه در خون شهیدان و چهرهٴ کریه لاجوردی تصاویر عاشورا و جمله‌هایی از مسعود و موسی تو ذهنم روشن شد.</blockquote><blockquote>«ممکن است ما را بکشید، ممکن است ما را زندانی کنید، اما نه! مجاهدین از بین رفتنی نیستن...»</blockquote><blockquote>«هر شب ستاره‌ای به زمین می‌کشند و باز این آسمان غمزده غرق ستاره‌هاست... »   </blockquote><blockquote>صحنه غرور آفرین بود. این بار در اشکها و نگاهها می‌شد غرور و افتخار و سربلندی‌رو خوند و به‌خاطر سپرد. یکی از بچه‌ها گفت این صحنهٴ شکست جلاد بود. یکی دیگه آروم گفت عاشورا دوباره تکرار شد و زمزمه‌ای در گوشم گفت مجاهدین دوباره از همین خون  متولد شدن.</blockquote><blockquote>اون روز نفهمیدم چی گفت.</blockquote><blockquote>36سال گذشت. 36هزار بار گفتن مجاهدین تموم شدن. خمینی رفت، لاجوردی مجازات شد و نظام در حال سقوط؛ اما مجاهدین صد بار قوی‌تر و مصمم‌تر و آماده‌تر از اون روز پیش می‌تازند و با سرعتی عجیب قلب‌هارو تسخیر می‌کنند.</blockquote>بله اون خون پایان سازمان نبود، خون تازه‌یی بود در رگان مجاهدین و تولدی جدید.
م.الف.ع
'''در سالگرد شهادت اشرف رجوی'''


https://www.mojahedin.org/news/140385/%D8%B5%D9%81%DB%8C-%D9%82%D9%84%DB%8C-%D8%A7%D8%B4%D8%B1%D9%81%DB%8C-%D9%88-%DA%AF%D8%B1%D9%88%D9%87-%D8%B9%DB%8C%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D9%86   
https://www.mojahedin.org/news/140385/%D8%B5%D9%81%DB%8C-%D9%82%D9%84%DB%8C-%D8%A7%D8%B4%D8%B1%D9%81%DB%8C-%D9%88-%DA%AF%D8%B1%D9%88%D9%87-%D8%B9%DB%8C%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D9%86