کاربر:Abbas/صفحه تمرین1: تفاوت میان نسخهها
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲۲: | خط ۲۲: | ||
ریحانه جباری حدود ۵۶ روز در انفرادی و تحت شکنجه روحی و روانی قرار می گیرد.<ref>[https://web.archive.org/web/20141031173134/http://mohegh.blogfa.com/post-260.aspx تحلیلی بر پرونده ریحانه جباری]</ref> وی در مورد شکنجههایش بسیار نوشته است. یکجا نوشته است:<blockquote>«دو مرد به من نزدیک شدند. یک مرد تپل با هیکل معمولی و ته ریش که هرگز اسمش را نفهمیدم و مرد دیگری که اسمش سرهنگ کرمی بود. مرد تپل گفت برایم بگو چگونه قتل انجام گرفت. گفتم. گفت دختر ادا درنیار و واقعیت را بگو. گفتم واقعیت همین است که میگویم. کرمی پرید و از پشت موهایم را گرفت. سرم را به عقب کشید. درست مثل سربندی، سرم را با قدرت به عقب کشید. گردنم گرفت. همانطور که موهایم را گرفته بود مرا کشاند و داخل اتاق با در کوچک پرتاب کرد. یک میز کوچک با صندلی پشتش. دو صندلی هم آن طرف اتاق بود. پشت میز نشستم. کاغذ و خودکار دادند. بنویس. نوشتم. با دستبند نوشتم. «من وقتی مورد هجوم از طرف دکتر سربندی قرار گرفتم در دفاع از خودم به او یک ضربه چاقو زدم.» ناگهان کرمی از پشت توی سرم زد. ناگهانی بود و من گردنم را محکم نگرفته بودم. سرم روی میز خورد. کاغذ را برداشت و پاره کرد. از اول بنویس. واقعیت را بنویس. کرمی از اتاق خارج شد. مرد تپل گفت شوخی بردار نیست. تو همکاری کن، ما به قاضی میگیم که همکاری کردی و بهت تخفیف میدن. فردا میخوان خانوادهات رو، همه شونو بازداشت کنن. نمیخوای بهشون رحم کنی؟ گریهام گرفت. گفتم واقعیت همینه. باور کنید. چرا منو زد؟ مگه چی باید بنویسم؟ گفت تو رو زد؟ تو به این میگی زدن؟ گفتم من چیز دیگهای ندارم که بگم و فقط همونارو مینویسم. گفت حتما باید بتکونن تو رو؟ کرمی برگشت داخل اتاق. با دو مرد دیگر. یکی قدبلند و ریش دار و دیگری متوسط و بدون ریش. آن دو نفر نشستند روی صندلی. مرد تپل پشت سرم بود. کرمی داد زد مینویسی یا نه؟ تا حالا اراجیف بافتی، حالا راستشو بگو. مرد تپل گفت نه الآن همکاری میکنه. الآن مینویسه. یه کم فرصت بدین. داره فکرشو جمع میکنه. دوباره نوشتم. من در حالی که مورد هجوم سربندی قرار گرفته بودم در دفا… مرد تپل سرم را به عقب کشید و مرد بیریش چند سیلی در دو گوشم زد. چپ راست، چپ راست. و من اولین کتک واقعی را در زندگیم خوردم. کرمی داد میزد اسم این مرد چه بود؟ گفتم سربندی. بلندتر داد زد اسم کوچکش؟ و من نمیدانستم»<ref name=":1" /></blockquote>همچنین در بازجوییها رد شیخی آمده است. ریحانه یک جا نوشته است:<blockquote>«سه مرد هیولا در اتاق کوچک منتظرم بودند. کرمی نبود. بهمحض ورود دستبندم را به صندلی بستند و مجبورم کردند روی زمین بنشینم. خسته بودم. سرم را روی کفه صندلی گذاشتم. صدایشان را تشخیص نمیدادم. یکی بعد از دیگری فریاد میزدند: فکر کردی خیلی زرنگی؟ از تو گنده تراش اینجا موش شدن. تو جوجه میخوای ادای کی رو دراری؟ هر چی میپرسم بلند جواب بده. شیخی اونجا بود مگه نه؟ گفتم توی راه پیاده شد. ولی وقتی میخواستم فرار کنم در رو باز کرد… . توی پشتم چیزی حس کردم. باد کردن پوستم را حس کردم. و… تق… . پوستم شکافت. بعد از صدای تقه ریزی که با عصبم شنیدم، تازه آتش گرفت. سوخت. و من فریادی کشیدم از نای دل. گوشم از صدای فریادم درد گرفت. من صدای شلاق را نمیشنیدم. شلاق نبود، طناب نبود. چوب نبود. هرگز نفهمیدم که در آن چند روز با چه آتشم میزدند آن سه اژدهای آتشافروز. فقط صدای فریادم در گوشم میپیچید که خدا لعنتت کنه. و محکمتر آتش میریخت بر پشتم. و من افتاده بر زمین، حقیر و خوار، غرق در آب دهان و آب بینی و اشکم بودم. دستهایم که بر صندلی بسته بود بالاتر از تنم، موقع پیچ و تاب گر گرفتن، از زیر بازوانم بیحس شده بود».<ref>[https://amirshakib.com/2014/11/01/%D8%AF%D9%84%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA%D9%87-%D9%87%D8%A7-%D9%88-%D8%AF%D9%81%D8%A7%D8%B9%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%D8%B1%DB%8C%D8%AD%D8%A7%D9%86%D9%87-%D8%AC%D8%A8%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D9%82%D8%B3-3/ دلنوشتهها و دفاعیات ریحانه جباری- قسمت چهارم]</ref></blockquote> | ریحانه جباری حدود ۵۶ روز در انفرادی و تحت شکنجه روحی و روانی قرار می گیرد.<ref>[https://web.archive.org/web/20141031173134/http://mohegh.blogfa.com/post-260.aspx تحلیلی بر پرونده ریحانه جباری]</ref> وی در مورد شکنجههایش بسیار نوشته است. یکجا نوشته است:<blockquote>«دو مرد به من نزدیک شدند. یک مرد تپل با هیکل معمولی و ته ریش که هرگز اسمش را نفهمیدم و مرد دیگری که اسمش سرهنگ کرمی بود. مرد تپل گفت برایم بگو چگونه قتل انجام گرفت. گفتم. گفت دختر ادا درنیار و واقعیت را بگو. گفتم واقعیت همین است که میگویم. کرمی پرید و از پشت موهایم را گرفت. سرم را به عقب کشید. درست مثل سربندی، سرم را با قدرت به عقب کشید. گردنم گرفت. همانطور که موهایم را گرفته بود مرا کشاند و داخل اتاق با در کوچک پرتاب کرد. یک میز کوچک با صندلی پشتش. دو صندلی هم آن طرف اتاق بود. پشت میز نشستم. کاغذ و خودکار دادند. بنویس. نوشتم. با دستبند نوشتم. «من وقتی مورد هجوم از طرف دکتر سربندی قرار گرفتم در دفاع از خودم به او یک ضربه چاقو زدم.» ناگهان کرمی از پشت توی سرم زد. ناگهانی بود و من گردنم را محکم نگرفته بودم. سرم روی میز خورد. کاغذ را برداشت و پاره کرد. از اول بنویس. واقعیت را بنویس. کرمی از اتاق خارج شد. مرد تپل گفت شوخی بردار نیست. تو همکاری کن، ما به قاضی میگیم که همکاری کردی و بهت تخفیف میدن. فردا میخوان خانوادهات رو، همه شونو بازداشت کنن. نمیخوای بهشون رحم کنی؟ گریهام گرفت. گفتم واقعیت همینه. باور کنید. چرا منو زد؟ مگه چی باید بنویسم؟ گفت تو رو زد؟ تو به این میگی زدن؟ گفتم من چیز دیگهای ندارم که بگم و فقط همونارو مینویسم. گفت حتما باید بتکونن تو رو؟ کرمی برگشت داخل اتاق. با دو مرد دیگر. یکی قدبلند و ریش دار و دیگری متوسط و بدون ریش. آن دو نفر نشستند روی صندلی. مرد تپل پشت سرم بود. کرمی داد زد مینویسی یا نه؟ تا حالا اراجیف بافتی، حالا راستشو بگو. مرد تپل گفت نه الآن همکاری میکنه. الآن مینویسه. یه کم فرصت بدین. داره فکرشو جمع میکنه. دوباره نوشتم. من در حالی که مورد هجوم سربندی قرار گرفته بودم در دفا… مرد تپل سرم را به عقب کشید و مرد بیریش چند سیلی در دو گوشم زد. چپ راست، چپ راست. و من اولین کتک واقعی را در زندگیم خوردم. کرمی داد میزد اسم این مرد چه بود؟ گفتم سربندی. بلندتر داد زد اسم کوچکش؟ و من نمیدانستم»<ref name=":1" /></blockquote>همچنین در بازجوییها رد شیخی آمده است. ریحانه یک جا نوشته است:<blockquote>«سه مرد هیولا در اتاق کوچک منتظرم بودند. کرمی نبود. بهمحض ورود دستبندم را به صندلی بستند و مجبورم کردند روی زمین بنشینم. خسته بودم. سرم را روی کفه صندلی گذاشتم. صدایشان را تشخیص نمیدادم. یکی بعد از دیگری فریاد میزدند: فکر کردی خیلی زرنگی؟ از تو گنده تراش اینجا موش شدن. تو جوجه میخوای ادای کی رو دراری؟ هر چی میپرسم بلند جواب بده. شیخی اونجا بود مگه نه؟ گفتم توی راه پیاده شد. ولی وقتی میخواستم فرار کنم در رو باز کرد… . توی پشتم چیزی حس کردم. باد کردن پوستم را حس کردم. و… تق… . پوستم شکافت. بعد از صدای تقه ریزی که با عصبم شنیدم، تازه آتش گرفت. سوخت. و من فریادی کشیدم از نای دل. گوشم از صدای فریادم درد گرفت. من صدای شلاق را نمیشنیدم. شلاق نبود، طناب نبود. چوب نبود. هرگز نفهمیدم که در آن چند روز با چه آتشم میزدند آن سه اژدهای آتشافروز. فقط صدای فریادم در گوشم میپیچید که خدا لعنتت کنه. و محکمتر آتش میریخت بر پشتم. و من افتاده بر زمین، حقیر و خوار، غرق در آب دهان و آب بینی و اشکم بودم. دستهایم که بر صندلی بسته بود بالاتر از تنم، موقع پیچ و تاب گر گرفتن، از زیر بازوانم بیحس شده بود».<ref>[https://amirshakib.com/2014/11/01/%D8%AF%D9%84%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA%D9%87-%D9%87%D8%A7-%D9%88-%D8%AF%D9%81%D8%A7%D8%B9%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%D8%B1%DB%8C%D8%AD%D8%A7%D9%86%D9%87-%D8%AC%D8%A8%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D9%82%D8%B3-3/ دلنوشتهها و دفاعیات ریحانه جباری- قسمت چهارم]</ref></blockquote> | ||
== دعاوی | == دعاوی وکیل مدافع ریحانه جباری == | ||
محمد مصطفایی یکی از وکلایی است که مدتی پرونده ریحانه جباری را در دست داشت. او در مورد اولین دیدار ریحانه جباری با مرتضی سربندی و شیخی گفته است:<blockquote>«در اولین دیدار که مرتضی سربندی به همراه شیخی، ریحانه را سوار ماشین کمری خود میکنند اولین سوالی که پیش میآید این است که چرا این دو مرتضی و شیخی میبایست به این نحو دختر را سوار بکنند. اگر واقعا مسائل اعتقادی و دینی قوی داشتند چرا باید خود را در این معرکه قرار بدهند؟»</blockquote>محمد مصطفایی، همچنین در مورد شواهد و مدارک قصد مقتول برای تجاوز را آشکار میکند، مینویسد:<blockquote>«مقتول در سر راه خود به آپارتمان یاد شده توقف میکند و از داروخانه واقع در خیابان مفتح مقداری وسایل میخرد که در دو کیسه نارنجی بوده است. بعدها در بازرسی صحنه جرم مشخص میشود که در میان وسایل خریداری شده، یک بسته کاندوم بوده که کاملا مشخص است چه استفادهای داشته است. بازپرس محترم برخلاف همه اصول منطق، اخلاق و حقوق، چون نمیتوانسته وجود یک بسته کاندوم در صحنه جرم را نادیده بگیرد، به فرضیهبافی و حدس و گمان متوسل میشود و مینویسد: «شاید خود متهمه کاندومهای مکشوفه در محل وقوع جرم را جهت انحراف ذهن مقامات رسیدگیکننده در محل قرار داده باشد.!» در حالی که به سادگی میتوانست از داروخانه محل نسبت به اجناس خریداری شده توسط مقتول تحقیق به عمل بیاورد. اگر اقدامات ریحانه تا این حد برنامهریزی شده بود، چرا فیالمثل به گونهای برنامهریزی نکرد که آلت قتاله به سادگی توسط ماموران یافت نشود؟ شماره تلفن و پیامهای خود را از روی موبایل مقتول حذف نکرد؟»</blockquote>وی همچنین در مورد دارویی که براساس گزارش پزشکی قانونی در یکی از دو لیوان آبمیوه کشف میشود، مینویسد:<blockquote>«براساس گزارش پزشکی قانونی، در یکی از دو لیوان آبمیوهای که روی میز محل وقوع قتل کشف شده است، داروی دیفنوکسیلات وجود داشته است. این دارو از ترکیبات مرفین و خوابآور است و بسته به میزان آن، عوارضی چون سرگیجه، بیحسی و خواب آلودگی دارد. افراد معتاد از آن برای رفع علایم ترک استفاده میکنند. بدیهی است که این دارو توسط مقتول به آبمیوهای که قرار بوده ریحانه بخورد اضافه شده است و فراموش نکنیم که مقتول پزشک بوده و به خوبی عوارض داروها و کاربردهای آنها را میشناخته است. بنابراین باید پرسید: قصد مقتول از اینکه ریحانه خواب آلوده، گیج و بیحس شود چه بوده است؟»</blockquote>محمد مصطفایی در مورد خریدن | محمد مصطفایی یکی از وکلایی است که مدتی پرونده ریحانه جباری را در دست داشت. او در مورد اولین دیدار ریحانه جباری با مرتضی سربندی و شیخی گفته است:<blockquote>«در اولین دیدار که مرتضی سربندی به همراه شیخی، ریحانه را سوار ماشین کمری خود میکنند اولین سوالی که پیش میآید این است که چرا این دو مرتضی و شیخی میبایست به این نحو دختر را سوار بکنند. اگر واقعا مسائل اعتقادی و دینی قوی داشتند چرا باید خود را در این معرکه قرار بدهند؟»</blockquote>محمد مصطفایی، همچنین در مورد شواهد و مدارک قصد مقتول برای تجاوز را آشکار میکند، مینویسد:<blockquote>«مقتول در سر راه خود به آپارتمان یاد شده توقف میکند و از داروخانه واقع در خیابان مفتح مقداری وسایل میخرد که در دو کیسه نارنجی بوده است. بعدها در بازرسی صحنه جرم مشخص میشود که در میان وسایل خریداری شده، یک بسته کاندوم بوده که کاملا مشخص است چه استفادهای داشته است. بازپرس محترم برخلاف همه اصول منطق، اخلاق و حقوق، چون نمیتوانسته وجود یک بسته کاندوم در صحنه جرم را نادیده بگیرد، به فرضیهبافی و حدس و گمان متوسل میشود و مینویسد: «شاید خود متهمه کاندومهای مکشوفه در محل وقوع جرم را جهت انحراف ذهن مقامات رسیدگیکننده در محل قرار داده باشد.!» در حالی که به سادگی میتوانست از داروخانه محل نسبت به اجناس خریداری شده توسط مقتول تحقیق به عمل بیاورد. اگر اقدامات ریحانه تا این حد برنامهریزی شده بود، چرا فیالمثل به گونهای برنامهریزی نکرد که آلت قتاله به سادگی توسط ماموران یافت نشود؟ شماره تلفن و پیامهای خود را از روی موبایل مقتول حذف نکرد؟»</blockquote>وی همچنین در مورد دارویی که براساس گزارش پزشکی قانونی در یکی از دو لیوان آبمیوه کشف میشود، مینویسد:<blockquote>«براساس گزارش پزشکی قانونی، در یکی از دو لیوان آبمیوهای که روی میز محل وقوع قتل کشف شده است، داروی دیفنوکسیلات وجود داشته است. این دارو از ترکیبات مرفین و خوابآور است و بسته به میزان آن، عوارضی چون سرگیجه، بیحسی و خواب آلودگی دارد. افراد معتاد از آن برای رفع علایم ترک استفاده میکنند. بدیهی است که این دارو توسط مقتول به آبمیوهای که قرار بوده ریحانه بخورد اضافه شده است و فراموش نکنیم که مقتول پزشک بوده و به خوبی عوارض داروها و کاربردهای آنها را میشناخته است. بنابراین باید پرسید: قصد مقتول از اینکه ریحانه خواب آلوده، گیج و بیحس شود چه بوده است؟»</blockquote>محمد مصطفایی در مورد خریدن چاقو به منظور ارتکاب قتل، پیش از حادثه، توسط ریحانه جباری مینویسد:<blockquote>«در خصوص وجود چاقو در کیف ریحانه که بازپرس محترم از آن به عنوان امارهای مبنی بر قصد ارتکاب قتل یاد کرده اند، یک نکته در این بخش لازم به ذکر است و آن اینکه صرفنظر از اظهارات ریحانه مبنی بر اینکه مقتول و شیخی چندین بار از او خواسته بودند یک وسیله دفاع تهیه کند و حتی در روز وقوع قتل، ریحانه در هنگامی که با مقتول در اتومبیل بودند، به وی گفته که وسیله دفاعی را که گفته بودید، خریده ام، در حال حاضر شرایط جامعه به گونه ای است که اگر نگوییم همه، اکثریت زنانی که در بیرون از خانه فعالیت میکنند، ناگزیرند برای دفاع از خود در شرایط بحرانی، از پیش تمهیداتی بیندیشند. گذاشتن چاقو در کیف برای دفاع از خود در شرایط بحرانی، تمهید پیشگیرانهای است که نه تنها ریحانه بلکه بسیاری از زنان دیگر نیز به آن دست مییازند و تقصیر عواقب ناخوشایند استفاده از آن را نه به پای زنان بلکه باید به پای قوای انتظامی و امنیتی جامعه نوشت که از فراهم آوردن شرایط امن برای حضور اجتماعی زنان عاجز بوده اند.»</blockquote>ریحانه جباری در نوشتههایش شرح میدهد که شکنجه، ضرب و جرح، ممنوعیت ملاقات، تهدید به دستگیری اعضای خانواده و بخصوص خواهر کوچکترش باعث شده بود او به هرچه بازجوها میخواهند اعتراف کند، از جمله اینکه با افراد بسیاری رابطه داشته و چاقو را با قصد قبلی خریداری کرده است:<ref>[https://www.bbc.com/persian/iran/2015/01/141028_me_reyhaneh_jabbari_ambiguities ابهامات پرونده ریحانه جباری]</ref><blockquote>«خیلی ساده! تو بنویس که چاقو رو از قبل خریدی. فرقی نداره. چه اونجا بوده باشه و چه خریده باشی. گفتم آخر من چاقو برای چه نیاز داشتم که بخرم. گفت بنویس خود مقتول گفته بخر. برای مراقبت از خودت.»<ref>[https://amirshakib.com/2014/11/01/%D8%AF%D9%84%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA%D9%87-%D9%87%D8%A7-%D9%88-%D8%AF%D9%81%D8%A7%D8%B9%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%D8%B1%DB%8C%D8%AD%D8%A7%D9%86%D9%87-%D8%AC%D8%A8%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D9%82%D8%B3-5/ دلنوشتهها و دفاعیات ریحانه جباری- قسمت ششم]</ref></blockquote>محمد مصطفایی ریحانه را گناهکار خواند و جرم وی را قتل غیرعمد به منظور دفاع از خود قلمداد کرد و در مصاحبهاش گفت:<blockquote>«ریحانه جباری مستحق اعدام نبوده و تمام پروسهای که طی شده نشون میده که دستهای پنهانی قصد این را داشتند که ریحانه را اعدام کنند.»<ref>[https://www.youtube.com/watch?v=ZJKOHB6yi0w ابهامات پرونده ریحانه جباری از دید محمد مصطفایی - یوتیوب]</ref></blockquote> | ||
=== ماجرای شیخی === | |||
محمد مصطفایی در مصاحبهاش در رابطه با رابطه شیخی با این قتل گفت:<blockquote>«از طرفی شیخی دوست و همکار مقتول یعنی مرتضی سربندی بوده. از زمانی که ریحانه با مرتضی سربندی آشنا میشود شیخی نیز حضور داشته. درخواست کردیم که پرینت تلفن مقتول را بدهند ندادند، پرینت پیامهای مقتول را بدهند ندادند، تا بتوانیم ردی از شیخی بگیریم، اما بنظرمن ایشون به قدری نفوذ داشتند که اجازه ندادند مسیر پرونده به سمت ایشون بره. من یقین دارم که ایشون یکی از مسئولین نظام بوده یا قدرت زیادی در وزارت اطلاعات داشته. در هرصورت کنترل ایشون در این پرونده بسیار زیاد بوده. ریحانه ۵۶ روز در سلول انفرادی و تحت شکنجه و بازجویی قرار داشته و کسانی که از وی بازجویی میکردند مامورین وزارت اطلاعات بودند. حتی صورت جلسه بازجویی هم در پرونده منعکس نشده و از همه مهمتر سیدی که مکالمات مقتول با افراد دیگر بوده و توسط بازپرس دریافت شده بود در پرونده معدوم شد و بازپرس هم اعلام کرد که به این سیدی نیازی نیست و ما معدوم میکنیم. مگر امکان داره که یک دلیلی به این قاطعی و بزرگی و مهمی که به نفع متهم است را از بین ببریم؟ دلایلی که به نفع متهم بوده همه نادیده گرفته شد.»</blockquote>در سوال اینکه آیا کس دیگری در قتل شرکت داشته یا عامل قتل بوده، آقای مصطفایی جواب میدهد:<blockquote>«کس دیگری آمده داخل که آن فرد شیخی بوده چون مدارکی در دست مقتول داشته و آنجا هم درگیری رخ میده. همسایههای طبقات بالا و پایین اعلام میکنند که یک صداهایی میومده و یکدفعه مقتول بیرون میاید و داد زده: دزد دزد. این نشون میده که یکی بوده با مقتول درگیر شده و بعد آمده بیرون و دزد دزد کرده. از طرفی هیچگونه آثار جراحت و ضرب و جرحی در بدن ریحانه وجود نداشته و نشون میده که درگیری فیزیکی بعد از اون اتفاق صورت نگرفته.»</blockquote>وی همچنین اضافه میکند:<blockquote>«تاکید می کنم، بنده یقین دارم که ریحانه جباری قاتل اصلی پرونده نیست. قاتل اصلی فردی به نام شیخی است که متاسفانه به دلایل نامعلومی امکان بازداشت وی فراهم نشده است. هر چند ریحانه اعلام نموده است که ضربه چاقو را او وارد کرده است اما ضربه چاقو به نفسه نوعا کشنده نبوده و درگیری های بعدی که صورت رفته است باعث مرگ مقتول سربندی شده است.»</blockquote>محمد مصطفایی در پاسخ به اظهارات قاضی تردست، گفته است:<blockquote>«ایشان (تردست) میگویند شیخی وجود خارجی نداشته است، درحالی که حتی شیخی در بازجوییها هم شرکت داشته است اما از چنان قدرتی برخوردار بوده است که هیچ کدام از آنها جرأت مواجهه با وی را نداشتهاند. از طرفی در پرونده برای شیخی پرونده مفتوح بوده است و بعد که تردست ایراد گرفتند، قرار منع تعقیب برای شیخی صادر شد.»<ref>[https://news.mojahedin.org/i/news/145727 اعدام ریحانه، ننگ خونین در هزار لایه دسیسه]</ref></blockquote> | |||
در سوال اینکه آیا کس دیگری در قتل شرکت داشته یا عامل قتل بوده، آقای مصطفایی جواب میدهد: | |||
== اعتراضها به حکم اعدام == | == اعتراضها به حکم اعدام == | ||
خط ۴۱: | خط ۳۲: | ||
== اعدام == | == اعدام == | ||
مدتی قبل از اعدام، ریحانه را به اتاقی ۹ نفره شامل زندانیان سرطانی و مبتلا به هپاتیت و ایدز، منتقل میکنند. تماسهای تلفنی ریحانه قطع و از ملاقات با وکیل محمد علی جداری فروغی، نیز ممانعت به عمل آماده است.<ref>[http://mohsenbabazadeh.blogspot.com/2014/06/blog-post_26.html قطع تماس، ممانعت از ملاقات با وکیل و شکنجه ریحانه جباری]</ref> | مدتی قبل از اعدام، ریحانه را به اتاقی ۹ نفره شامل زندانیان سرطانی و مبتلا به هپاتیت و ایدز، منتقل میکنند. تماسهای تلفنی ریحانه قطع و از ملاقات با وکیل محمد علی جداری فروغی، نیز ممانعت به عمل آماده است.<ref>[http://mohsenbabazadeh.blogspot.com/2014/06/blog-post_26.html قطع تماس، ممانعت از ملاقات با وکیل و شکنجه ریحانه جباری]</ref> | ||
محمد مصطفایی در مورد اعدام ریحانه جباری در مصاحبهاش گفت:<blockquote>بصورت ناعادلانه حکم اجرا شد روز جمعه اجرا شد و یک ملاقاتی میدهند و بعدش معلوم نیست ریحانه را به کدام زندان میبرند حتی خانواده وی نیز خبردار نمیشود فردای آن روز خبرگزاریهای که گرایش به دستگاه امنیتی دارند اعلام میکنند که ریحانه اعدام شده</blockquote> | |||
== پانویس == | == پانویس == | ||
<references /> | <references /> |