کاربر:Abbas/صفحه تمرین5: تفاوت میان نسخه‌ها

پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۶۰: خط ۱۶۰:
اما دقیقاً به‌خاطر جدیت و ایستادگی در برابر دیکتاتوری، به‌طور مضاعف، هر نیروی انقلابی، باید از هر گونه فاصله گرفتن نیروها و جریانات مختلف از دیکتاتوری استقبال کند. باید از تمام ابزار لازم برای تضعیف استبداد حاکم استفاده کرد. هر نیرو یا هر فردی حتی اگر به اندازه یک قدم از دیکتاتوری فاصله بگیرد باید از طرف انقلابیون و نیروهایی که برای سرنگونی استبداد عزم جزم دارند و برای آن تلاش می‌کنند مورد استقبال قرار گیرند. این نه یک امر دلبخواه، بلکه یک وظیفه ملی و میهنی و انقلابی، بر اساس همان تعاریف و شاخص‌ها و معیارهایی است که در اثبات صداقت نسبت به استراتژی سرنگونی و مبانی آن، وجود دارد.
اما دقیقاً به‌خاطر جدیت و ایستادگی در برابر دیکتاتوری، به‌طور مضاعف، هر نیروی انقلابی، باید از هر گونه فاصله گرفتن نیروها و جریانات مختلف از دیکتاتوری استقبال کند. باید از تمام ابزار لازم برای تضعیف استبداد حاکم استفاده کرد. هر نیرو یا هر فردی حتی اگر به اندازه یک قدم از دیکتاتوری فاصله بگیرد باید از طرف انقلابیون و نیروهایی که برای سرنگونی استبداد عزم جزم دارند و برای آن تلاش می‌کنند مورد استقبال قرار گیرند. این نه یک امر دلبخواه، بلکه یک وظیفه ملی و میهنی و انقلابی، بر اساس همان تعاریف و شاخص‌ها و معیارهایی است که در اثبات صداقت نسبت به استراتژی سرنگونی و مبانی آن، وجود دارد.


به عنوان مثال وقتی آیتالله منتظری که در اعلمیت او بر سایرین جای تردید نبود، به عدم صلاحیت و عزل خامنه‌ای از ولایت حکم داد، مسعود رجوی در ۱۹تیر ۱۳۸۸،  این حکم را «شایان تقدیر» خواند  و یادآوری کرد:<blockquote>«بالاترین سرمایه‌ی دنیوی و اخروی منتظری در پیشگاه خدا و خلق همانا عزل او توسط خمینی دجال از منصب جانشینی، به‌خاطر اعتراض به قتل عام زندانیان مجاهد است»</blockquote>مسعود رجوی هم‌چنین گفت: <blockquote>«جای آن دارد که آقای منتظری که اکنون در ۸۷ سالگی بسرمی‌برد، برای خیر دنیا و آخرت خود و جبران مافات، قبل از ممات، تمامی حق و حقیقت را خالصانه و لوجه الله با مردم ایران در میان بگذارد. حق و حقیقت همانا غصب حاکمیت حقوق مردم ایران و سرقت انقلاب ضدسلطنتی تحت عنوان ولایت فقیه است. لکه‌ی ننگ و رژیمی که باید بالکل از تاریخ ایران و از دامن مطهر اسلام علوی زدوده شود…امیدواریم که آقای منتظری در همین رابطه، هرگونه «ترس از مخلوق» و کفار و مشرکان آزادی و حقوق ملت ایران از قبیل خامنه‌ای و احمدی نژاد را به کناری بگذارد و به این وسیله دین خود را به ایران و اسلام و به‌ویژه به  ائمة تشیع، ادا کند. در راستای  ادای همین وظیفه، برای او آرزوی سلامت و توفیق و طول عمر می‌کنم.»</blockquote>در نمونه دیگر در ۱۳ تیر همین امسال گزارش کمیتة صیانت از آرای موسوی با ذکر موارد جدیدی از دجالگری و تقلبات نجومی در انتخابات رژیم آخوندی منتشر شد. در این گزارش از جمله فاش شده بود که وزارت کشور و ۲۵ استاندار نظامی آن در مجموع ۲۲ تا ۳۲ میلیون برگة رأی مازاد بر نیاز، مورد استفاده قرار داده اند و علاوه بر آن در اتاق «تجمیع آراء»، که همان تاریکخانه وزارت کشور نظام باشد، هر طور که خواسته اند رقم سازی کرده اند.
به عنوان مثال وقتی آیتالله منتظری که در اعلمیت او بر سایرین جای تردید نبود، به عدم صلاحیت و عزل خامنه‌ای از ولایت حکم داد، مسعود رجوی در ۱۹تیر ۱۳۸۸،  این حکم را «شایان تقدیر» خواند  و یادآوری کرد:<blockquote>«بالاترین سرمایه‌ی دنیوی و اخروی منتظری در پیشگاه خدا و خلق همانا عزل او توسط خمینی دجال از منصب جانشینی، به‌خاطر اعتراض به قتل عام زندانیان مجاهد است»</blockquote>مسعود رجوی هم‌چنین گفت: <blockquote>«جای آن دارد که آقای منتظری که اکنون در ۸۷ سالگی بسرمی‌برد، برای خیر دنیا و آخرت خود و جبران مافات، قبل از ممات، تمامی حق و حقیقت را خالصانه و لوجه الله با مردم ایران در میان بگذارد. حق و حقیقت همانا غصب حاکمیت حقوق مردم ایران و سرقت انقلاب ضدسلطنتی تحت عنوان ولایت فقیه است. لکه‌ی ننگ و رژیمی که باید بالکل از تاریخ ایران و از دامن مطهر اسلام علوی زدوده شود…امیدواریم که آقای منتظری در همین رابطه، هرگونه «ترس از مخلوق» و کفار و مشرکان آزادی و حقوق ملت ایران از قبیل خامنه‌ای و احمدی نژاد را به کناری بگذارد و به این وسیله دین خود را به ایران و اسلام و به‌ویژه به  ائمة تشیع، ادا کند. در راستای  ادای همین وظیفه، برای او آرزوی سلامت و توفیق و طول عمر می‌کنم.»</blockquote>در نمونه‌ی دیگر در روز سیزدهم تیر ۸۸، روزنامه‌ی کیهان، موسوی را به ارتکاب «جنایت»، انجام «مأموریت دیکته شده‌ی بیرونی» و ایفای نقش «ستون پنجم» دشمن متهم کرد که یا باید «توبه» کند و «عذر تقصیر» بخواهد یا “مجازات قطعی را به جرم قتل انسانهای بی گناه، برپایی آشوب و بلوا، اجیر کردن اراذل و اوباش برای تعرض به جان و مال و ناموس مردم، همکاری آشکار با بیگانگان و ایفای نقش ستون پنجم آمریکا ” بپذیرد.


در همان روز سیزدهم تیر، ولی فقیه ارتجاع در ارگان اخص خود (کیهان آخوندی)، موسوی را به ارتکاب «جنایت»، انجام «مأموریت دیکته شدة بیرونی» و ایفای نقش «ستون پنجم» دشمن متهم کرد که  یا باید «توبه» کند و «عذر تقصیر» بخواهد یا “مجازات قطعی (را) به جرم قتل انسانهای بی گناه، برپایی آشوب و بلوا، اجیر کردن اراذل و اوباش برای تعرض به جان و مال و ناموس مردم، همکاری آشکار با بیگانگان و ایفای نقش ستون پنجم آمریکا ” بپذیرد.
مسعود رجوی بلافاصله در پیامی اعلام کرد که به‌دور از هر گونه نکوهش و بستانکاری از موسوی، وظیفه و اصول ما اقتضا می‌کند که در برابر تهدیدها و تیغ کشی خامنه‌ای، نکات زیررا خاطر نشان کنیم:<blockquote>«محکوم کردن هرگونه تعرض و ستمی که بر موسوی و خانواده و اطرافیان او در چارچوب همین رژیم جریان دارد. هم‌چنین اخطار به رژیم در مورد محاکمه ومجازات وی با تاکید براین‌که مسئولیت هر گونه تعرض، دستگیری یا اقدام تروریستی بر عهده‌ی شخص خامنه ای است.</blockquote>
 
#<blockquote>هشدار نسبت به امنیت و سلامت آقای موسوی و درخواست از دبیرکل و شورای امنیت ملل متحد برای اعزام بلادرنگ یک  هیات نظارت بین المللی به تهران در همین خصوص و وادار کردن رژیم به ابطال انتخابات نامشروع و پذیرش  انتخابات آزاد تحت نظر ملل متحد براساس حق حاکمیت مردم ایران.</blockquote>
من بلادرنگ، اعلام کردم که به‌دور از هر گونه «نکوهش و بستانکاری» از موسوی، «وظیفه و اصول ما اقتضا می‌کند که در برابر یاوه ها و تهدیدهاو تیغ کشی پررذیلت سردمدار ولایت»، نکات زیررا خاطر نشان کنیم:
#<blockquote>فراخوان به ملل متحد، به کمیسیون حقیقت یاب بین‌المللی، به حقوقدانان و سازمان‌های جهانی مدافع حقوق بشر، و به همه‌ی دولت‌هایی که نتیجه‌ی انتخابات قلابی در ایران را به رسمیت نشناخته‌اند؛ برای ارجاع پرونده‌ی این انتخابات و سرکوب مردم ایران و کشتار بیگناهان به شورای امنیت ملل متحد.</blockquote>
 
<blockquote>بی گمان باز گشودن پرونده‌ی انتخابات ایران در شورای امنیت، در خدمت صلح جهانی است. زیرا به ممانعت از تسلیح اتمی و صدور تروریسم و دست اندازی فاشیسم مذهبی حاکم برایران به عراق و لبنان و فلسطین هم منجر می‌شود».<ref name=":2">کتاب استراتژی قیام و سرنگونی - فصل هشتم</ref></blockquote>
«۱-محکوم کردن هرگونه تعرض و ستمی که بر موسوی و خانواده و اطرافیان او در چارچوب همین رژیم جریان دارد. هم‌چنین اخطار به رژیم در مورد محاکمه ومجازات وی با تاکید براین‌که مسئولیت هر گونه تعرض، دستگیری یا اقدام تروریستی بر عهدة شخص خامنه ای است.
 
# هشدار نسبت به امنیت و سلامت آقای موسوی ودرخواست از دبیرکل و شورای امنیت ملل متحد برای اعزام بلادرنگ یک  هیات نظارت بین المللی به تهران در همین خصوص و وادار کردن رژیم به ابطال انتخابات نامشروع و پذیرش  انتخابات آزاد تحت نظر ملل متحد براساس حق حاکمیت مردم ایران.
# فراخوان به ملل متحد، به کمیسیون حقیقت یاب بین المللی، به حقوقدانان و سازمانهای جهانی مدافع حقوق بشر، و به همة دولتهایی که نتیجة انتخابات قلابی در ایران را به رسمیت نشناخته اند؛ برای ارجاع پروندة این انتخابات و سرکوب مردم ایران و کشتار بیگناهان به شورای امنیت ملل متحد.
بی گمان باز گشودن پروندة انتخابات ایران در شورای امنیت، در خدمت صلح جهانی است. زیرا به ممانعت از تسلیح اتمی و صدور تروریسم و دست اندازی فاشیسم مذهبی حاکم برایران به عراق و لبنان و فلسطین هم منجر می‌شود».<ref name=":2">کتاب استراتژی قیام و سرنگونی - فصل هشتم</ref>


== شناسایی دشمن ==
== شناسایی دشمن ==
برای سرنگون کردن رژیم ولایتفقیه، قبل از هر چیز باید آن را شناخت وتعریف کرد و کارکردها و خصوصیات ویژه آن رادریافت. اگر این کار را نکنیم معلوم نیست که چگونه باید با او برخورد کرد
نیروی انقلابی برای سرنگون کردن حاکمیت استبدادی باید آن‌را بشناسد و تعریف کند. باید کارکردها و خصوصیات ویژه آن را دریابد در غیر این‌صورت معلوم نیست که چگونه باید با آن برخورد کند. یعنی در یک کلام باید قوانین حاکم بر دیکتاتوری را بشناسد و برای آن راه حل مناسب را بیابد و بر طبق آن عمل کند تا بتواند یک مبارزه پیروزمند را در مقابل استبداد به پیش ببرد
 
حالا در نظر بگیرید که با یک آدم مرض داری مواجه هستیم که ادعا دارد:
 
-سالمترین و آزادترین و با ثبات ترین و «انقلابیترین فرد جهان است، آیتالله خمینی»!
 
-قولنج «اسلام» گرفته و می‌گوید فقط دردش، اسلام است!
 
-مستمراً جیغهای ضداستکباری و ضدامپریالیستی میکشد و هر کس را که به سراغش میآید، یا خردهای بر او می‌گیرد متهم می‌کند که عامل آمریکاست.  
 
-سالها نعره «قدس قدس از طریق کربلا» سر می‌دهد اما سر از ایران گیت در میآورد!
 
-می گوید «اقتصاد مال خر است» اما در همان سال اول بازاریهای باند او بالاترین سود نامشروع تاریخ ایران را بهمبلغ ۱۲۰میلیارد تومان به پول آن زمان (یعنی بیش از ۱۲میلیارد دلار) بالا میکشند.
 
-بهنحوی مافوق تصور، دروغ می‌گوید، تقلب می‌کند، و همه کلمات و مفاهیم را از انقلاب و مستضعفین گرفته تا انقلاب فرهنگی و دفاع مقدس و انتخابات، قلب و واژگونه می‌کند. آن‌قدر که حتی همسفرها و هم سفرههای قبلی خودش هم می‌گویند بین ۲۲ تا ۳۲ میلیون برگه رأی مازاد برنیاز در انتخاباتش چاپ زده است.
 
- از زیر زمین ادارات تا مساجد و طلبه خانهها را به زندان و شکنجهگاه تبدیل می‌کند.
 
-بسا فراتر از هر دیوانهیی که در دیوانه خانههای زمین و زمان یافت شود، می‌گوید: دارای ولایت مطلقه «بردنیاست و آن‌چه در دنیاست، اعم از موجودات زمینی و آسمانی و جمادات و نباتات و آن‌چه که به‌نحوی به‌زندگی جمعی و انفرادی انسانها ارتباط دارد».
 
هر کس را هم که این را قبول نداشته باشد، از هم میدَرَد و میکشد و قتلعام می‌کند.
 
هرازگاهی هم یک نفر از جنس و سنخ خودش میآید که او را «مدره» و «اصلاح» کند، اما بعد معلوم می‌شود که یارو (مثل خاتمی) نوع «آرایش» شده خودش بوده است.
 
تو را به خدا بدون این‌که برچسب بزنید و مبالغه کنید، «نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر» به ما بگویید که این چه موجودی و چه رژیمی است و چه نام دارد؟
 
<nowiki>***</nowiki>
 
بله، این رژیم خمینی است، رژیم ولایتفقیه است.
 
۲۷سال پیش، در جمعبندی نخستین سال مقاومت درتابستان سال ۱۳۶۱ در مورد این رژیم مطالبی گفتهایم که تلاش می‌کنم خلاصه آن را برایتان بگویم:
 
به پشت جلد این کتاب نگاه کنید نوشته است:
 
«صرفنظر از پیامها و ابعاد اخص ایدئولوژیکی مجاهدین، فقط به ذکر این نکته قناعت می‌کنم که وقتی مقاومت ما پیروز شود، یکی از بزرگترین موانع انقلابات معاصر و بلکه مهمترین عامل انحراف و اضمحلال آنان که همانا تجاوز به حریم مقدس «آزادی» (تحت انواع و اقسام بهانه‌ها) است از میان برداشته می‌شود. آری، اگر در انسان شناسی توحیدی، کرامت بنی‌نوع ما نهایتا در «اختیار و آزادی» اوست، احیای مقوله آزادی همانا احیای بشریت و انقلابات مغلوب است».
 
<nowiki>***</nowiki>
 
ما از همان روز به قدرت رسیدن خمینی، پایگاه طبقاتی او را خرده بورژوازی سنتی و رژیمش را بهلحاظ سیاسی مادون سرمایهداری ارزیابی می‌کردیم.
 
از نظر تاریخی، نیروی پشتوانه خمینی، نیروهای عقب‌مانده و بیرون کشیده شده از اعماق تاریخ جامعه ما بودند، با صبغه خشک‌اندیشانه، متظاهر و ریاکارانه و فرمالیستی مذهبی. مثل غولی که سالیان سال در بند و به زنجیر کشیده شده و حالا آزاد شده باشد.
 
سابقه تاریخی این دار و دسته که خودشان هم پنهان نمی‌کنند، به امثال کاشانی و مشروعه‌خواهانی نظیر شیخ‌فضل‌الله نوری می‌رسد. یعنی همان جریان تاریخی که در زمان مصدق هم به‌وسیله خود آن بزرگوار «توده- نفتی» نام گرفته بود. آن‌جا هم اجداد افرادی مثل کیانوری با اجداد مرتجعین امروزی بر علیه مجاهدین بر علیه مشروطه‌خواهان و بر علیه آزادیخواهان متحد بودند. یعنی آنها همیشه یک جریان و در یک طرف طیف بودند. ما و اجداد مبارزتی‌مان (صرفنظر از پایه طبقاتی و چتر ایدئولوژیکی‌خاصمان) نظیر مصدق، کوچک‌خان، ستارخان، باقرخان، و مجاهدین صدر مشروطه و همه‌ی آزادیخواهان آن دوره، در طرف دیگر طیف قرار داشته‌ایم.
 
'''پس این یک رژیم ارتجاعی، کهنه، رو به عقب، واپس گرا، از دور خارج و ضدتاریخی است.'''
 
فعلاً بر روی محور فلسفی از تبیین آن در می‌گذریم و به تشریح موقعیت اقتصادی- اجتماعی و به جایگاه سیاسی آن که لاجرم ناشی از موقعیت اقتصادی- اجتماعی آنست اکتفا می‌کنیم.
 
فعلاً به کمدی-درام تناقض سر و بدنه آن هم از لحاظ سیاسی و از لحاظ اقتصادی-اجتماعی که می‌خواهد یک سر مادون سرمایهداری به‌نام ولایتفقیه را با انواع سریشم‌ها به بدنه مناسبات سرمایهداری بچسباند و تحمیل کند، کاری نداریم.
 
منظور من اینست که بتوانیم هر چه سادهتر کلمه ارتجاع و ارتجاعی را تعریف کنیم تا روشن باشد که هدف برچسب زدن نیست.


بهلحاظ تاریخی، برخی طبقات و نیروها (مثلا برده داری و فئودالیسم) عمرشان سر آمده و هیچ عنصر نو و مترقی در آنها نیست و دیگر مطلقاً کهنه، نفی شده و ارتجاعی یعنی متعلق به گذشتهاند. درمثَل، می‌توان آنها را به یک ارگانیسم و بدن مرده در مقابل ارگانیسم زنده توصیف کرد. این نیروها در یک نظام اجتماعی معین، در ارتباط با سهمی که از ثروت اجتماعی میبرند و نقشی که در سازمان اجتماعی کار دارند و مالکیتهایی که از آن برخوردارند، مناسباتی را به نفع خودشان و برای خودشان برقرار می‌کنند. برخی فقط بهرهکشی می‌کنند، برخی فقط مورد بهرهکشی قرار می‌گیرند و برخی موضع دوگانه دارند.
در مورد ایران که رژیم جمهوری اسلامی در آن حاکمیت دارد باید دید که این رژیم چه رژیمی است. در تابستان ۱۳۶۱ سازمان مجاهدین در جمع بندی یک ساله مقاومت در مورد شناخت رژیم ولایت فقیه مطالبی را منتشر کرد که خلاصه آن به شرح زیر است:


این طبقات و نیروها در یک دوره معین تاریخی متولد می‌شوند، سپس مراحل کمی وکیفی رشد خود را طی میکنند و سرانجام به نفع نیروی نوتر نفی می‌شوند و میدان خالی میکنند. وقتی یک صورت بندی اقتصادی و اجتماعی نتواند از پس نیازهای روزافزون جامعه انسانی بر بیاید و حرکت بجانب مدارج بالاتر تکاملی را تامین کند، دیگر کهنه، ارتجاعی و متعلق به گذشته است و «روابطی» را که ایجاد نموده و مدافع آن است مثل زنجیر به دست و پای حرکت جامعه میپیچد.  
«ما از همان روز به قدرت رسیدن خمینی، پایگاه طبقاتی او را خرده بورژوازی سنتی و رژیمش را به لحاظ سیاسی مادون سرمایه‌داری ارزیابی می‌کردیم. از نظر تاریخی، نیروی پشتوانه خمینی، نیروهای عقب‌مانده و بیرون کشیده شده از اعماق تاریخ جامعه ما بودند، با پیشینه‌ی خشک‌اندیشانه، متظاهر و ریاکارانه و فرمالیستی مذهبی. مثل غولی که سالیان سال در بند و به زنجیر کشیده شده و حالا آزاد شده باشد.  


واضح است که نیروهای کهنه و میرا به سادگی از میدان خارج نمیشوند وبه‌خاطر حفظ مناسبات بهره کشانه خود تا مدتها هر چه از دستشان برمیآید، انجام می‌دهند.  
سابقه تاریخی این دار و دسته که خودشان هم پنهان نمی‌کنند، به امثال کاشانی و مشروعه‌خواهانی نظیر شیخ‌فضل‌الله نوری می‌رسد. یعنی همان جریان تاریخی که در زمان مصدق هم به‌وسیله خود آن بزرگوار «توده - نفتی» نام گرفته بود. آن‌جا هم اجداد افرادی مثل کیانوری با اجداد مرتجعین امروزی بر علیه مجاهدین بر علیه مشروطه‌خواهان و بر علیه آزادیخواهان متحد بودند. یعنی آنها همیشه یک جریان و در یک طرف طیف بودند. ما و اجداد مبارزتی‌مان (صرفنظر از پایه طبقاتی و چتر ایدئولوژیکی‌خاصمان) نظیر مصدق، کوچک‌خان، ستارخان، باقرخان، و مجاهدین صدر مشروطه و همه‌ی آزادیخواهان آن دوره، در طرف دیگر طیف قرار داشته‌ایم. پس این یک رژیم ارتجاعی، کهنه، رو به عقب، واپس گرا، از دور خارج و ضدتاریخی است.  


در بحث اقتصادی- اجتماعی فعلاً به همین میزان اکتفا میکنیم. منظور این بود که روشن باشد بنابر دیالکتیک اجتماعی برخی اقشار و طبقات درحال زوال و رو به نفی و برخی در حال رشد و رو به اثبات هستند. کما این‌که امروز دیگر از رژیم بردهداری یا رژیم فئودالی خبری نیست.  
بنابراین بحث ما، مشخصاً بر روی محور و صفحه مختصات سیاسی در مورد رژیم ولایت فقیه است.  
* این رژیم رو به نفی و زوال است، رو به رشد و اثبات نیست.  


<nowiki>***</nowiki>
* این رژیم پس رونده و پس برنده است، پیش برنده نیست.


بنابراین بحث ما، مشخصاً بر روی محور و صفحه مختصات سیاسی در مورد رژیم ولایتفقیه است.  
* میرنده است، بالنده نیست.  


این رژیم رو به نفی و زوال است، رو به رشد و اثبات نیست.  
* کهنه است، نو و پاسخگوی شرایط و اوضاع و مقتضیات جامعه ایران نیست.  


این رژیم پس رونده و پس برنده است، پیش برنده نیست.  
* این رژیم از روز اول، مشروعیت تاریخی نداشت زیرا چنان‌که گفتیم از اعماق تاریخ و از درون عقب مانده‌ترین نیروها سر برداشت.  


میرنده است، بالنده نیست.
* این رژیم از روز اول از نظر مجاهدین مشروعیت ایدئولوژیکی هم نداشت و ملغمه‌ای از جاهلیت و ارتجاع بود.
 
اکنون به سراغ مشروعیت خمینی و رژیمش می‌رویم که به‌طور مقطعی مبتنی بر رأی مردم ایران بود. از روز ۳۰خرداد ۱۳۶۰، مشروعیت مقطعی سیاسی خود را هم از دست داد و از جبهه خلق به‌کلی خارج شده است. به همین خاطر هرگز و هیچ‌گاه حاضر نبوده و نیست که به انتخابات آزاد، بدون صافی‌های شناخته شده از قبیل شورای نگهبان ارتجاع و تاریکخانه‌های «تجمیع آرا» حتی در درون خودش، تن بدهد.  
کهنه است، نو و پاسخگوی شرایط و اوضاع و مقتضیات جامعه ایران نیست.
 
این رژیم از روز اول، مشروعیت تاریخی نداشت زیرا چنان‌که گفتیم از اعماق تاریخ و از درون عقب ماندهترین نیروها سر برداشت.
 
این رژیم از روز اول از نظر مجاهدین مشروعیت ایدئولوژیکی هم نداشت و ملغمهیی از جاهلیت و ارتجاع بود. اگر در یک منحنی فرضی تاریخی آن را به عقب برگردانیم، همچنان که خمینی خودش در کشف الاسرار نوشته بود، هیچ‌گاه با حاکمان جائر در تعارض ماهوی نیست. در انقلاب مشروطه با شیخ فضلالله است. در روز عاشورا در طرف یزید و ابن زیاد قرار می‌گیرد. در بدر و احد، در خدمت سران مرتجع قریش است. تردید نکنید که در زمان نمرود، ابراهیم را هم به آتش میکشد.
 
اکنون به سراغ مشروعیت خمینی و رژیمش می‌رویم که به‌طور مقطعی مبتنی بر رأی مردم ایران بود. از روز ۳۰خرداد ۱۳۶۰، مشروعیت مقطعی سیاسی خود را هم از دست داد و از جبهه خلق به‌کلی خارج شده است. به همین خاطر هرگز و هیچ‌گاه حاضر نبوده و نیست که به انتخابات آزاد، بدون صافیهای شناخته شده از قبیل شورای نگهبان ارتجاع و تاریکخانههای «تجمیع آرا» حتی در درون خودش، تن بدهد.  


این رژیم بر ضد حاکمیت جمهورمردم ایران است. به همین خاطر باید سرنگون گردد. راه دیگری جز استراتژی سرنگونی وجود ندارد. جز این، هر چه هست، موهوم و غیرواقعی و بازی دادن و سردواندن است.  
این رژیم بر ضد حاکمیت جمهورمردم ایران است. به همین خاطر باید سرنگون گردد. راه دیگری جز استراتژی سرنگونی وجود ندارد. جز این، هر چه هست، موهوم و غیرواقعی و بازی دادن و سردواندن است.  


<nowiki>***</nowiki>
نتیجه این‌که:


این هم نتیجهگیری ۲۷سال پیش:
آیا این رژیم، امکان رفرم دارد یا خیر؟ جواب ما این است که مطلقا نه. یعنی این رژیم، آب از سرش گذشته، امکان هیچ نوع سر و سامان دادن موضعی هم به‌کار خودش ندارد. این‌طور نیست که اگر جوخه‌های اعدام و حاکمین ضدشرعی و کمیته‌های ضداسلامی و امثالهم را جمع بکند، بتواند سرپا بایستد. نه، این غیرممکن است


«آیا این رژیم، امکان رفرم دارد یا خیر؟ جواب ما این است که مطلقا نه. یعنی این رژیم، آب از سرش گذشته، امکان هیچ نوع سر و سامان دادن موضعی هم بهکار خودش هم ندارد. این‌طور نیست که اگر جوخه‌های اعدام و حاکمین ضدشرعی و کمیته‌های ضداسلامی و امثالهم را جمع بکند، بتواند سرپا بایستد. نه، این غیرممکن است».
آن‌قدر قضیه عدم امکان رفرم در درون رژيم ولایت فقیه برای ما مسجل است که از قضا خیلی خوشمان می‌آید رفرم بکند. برای این‌که در چنین شرایطی، همانطور که گفتبم، همین که سرکیسه ولایت خمینی شل شد، تماما پاره خواهد شد؛ و خمینی هم دقیقا این نکته را می‌داند. دقیقا می‌داندکه فی‌المثل اگر تظاهرات اواخر شهریور و اوایل مهرماه در سال ۱۳۶۰ را با قساوت بی‌حدوحصرو غیرقابل تصور، سرکوب نمی‌کرد، از جرقه حریق برمی‌خاست؛ بنابراین، رژیم نه امکان رفرم دارد و نه آلترناتیوی در داخلش شانس وجود دارد.»<ref name=":3">کتاب استراتژی قیام و سرنگونی - فصل دهم</ref>  
 
«ضمناً معنای این پاسخ منفی ما به امکان رفرم، این است که رژیم آلترناتیوی در داخل خودش ندارد. یکی از فرضیات این است که: «خوب اگر کار به خمینی و به رژیمش زیاد سخت بشود، می‌آید و آدمهای چندآب شسته‌تری را (از قبیل بعضی از آنهایی که هنوز به امیدهای کاذبی در داخل مجلسش بیتوته کرده‌اند، در حالی که این مجلس، صد بار ناحق‌تر از مجلس شاه است) روی کار می‌آورد». یعنی اشکالی نمی‌بینند که خمینی، جانورهای خون آشام کنونی را با یک تیپهای قدری نرمتر عوض کرده و به امورش سر و سامان بدهد. مثلاً می‌گویند: همان‌طور که شاه آمد هویدا را کنار گذاشت، نصیری را کنار گذاشت… و یک عده دیگر را آورد، خمینی هم بیاید یک قدری به این ترتیب، عمر خودش را طولانی کند.
 
اما ما به این فرض، پاسخ منفی می‌دهیم. آن‌قدر قضیه برای ما مسجل است که رژیم امکان رفرم ندارد که از قضا خیلی خوشمان می‌آید رفرم بکند. برای این‌که در چنین شرایطی، همانطور که گفتم، همین که سرکیسه ولایت سفیانی خمینی شل شد، تماما پاره خواهد شد؛ و خمینی هم دقیقا این نکته را می‌داند. دقیقا میداندکه فی‌المثل اگر تظاهرات اواخر شهریور و اوایل مهرماه در سال۶۰ را با قساوت بی‌حدوحصرو غیرقابل تصور، سرکوب نمی‌کرد، از جرقه حریق برمی‌خاست؛ بنابراین، رژیم نه امکان رفرم دارد و نه آلترناتیوی در داخلش شانس وجود دارد.  
 
ضمن این‌که از نظر سیاسی، ما نه تنها بدمان نمی‌آید، خیلی هم از یک رفرم فرضی یا آلترناتیو درونی رژیم سود خواهیم برد، زیرا در فاز سقوط، این، از قضا، برای شکاف برداشتن هرچه سریعتر تور اختناق، به نفع خود ما خواهد بود. البته بعید می‌دانیم که خمینی و این رژیم، با این روحیات و با این رهبریش، از این ناپرهیزیها به سرش بزند. مگر این‌که در آخرین نفسها چاره‌یی جز این نبیند که البته این هم نَفَس خودش را هرچه زودتر در سینه پلیدش حبس خواهد کرد».<ref name=":3">کتاب استراتژی قیام و سرنگونی - فصل دهم</ref>


=== رژیم ولایت فقیه ===
=== رژیم ولایت فقیه ===
اول اینکه، ما با یک رژیم ارتجاعی و ضدتاریخی روبه‌رو هستیم که تعاریف دیکتاتوریهای شناخته شده و کلاسیک درباره آن صدق نمی‌کند زیرا سرسیاسی آن مادون سرمایهداری است و بنابراین یک رژیم دجال و ضدبشری است.  
درمورد رژیم ولایت فقیه نظرگاه‌های متفاوتی وجود دارد. یکی از اصلی‌ترین دیدگاه‌هایی که درست بودن آن اثبات شده و تا به امروز نیز در مورد کارکردهای جمهوری اسلامی می‌توان به آن تکیه کرد نظرگاه مجاهدین خلق به عنوان اصلی‌ترین نیروی جنگنده ضد جمهوری اسلامی است. در واقع در سالیان حاکمیت نظام ولایت فقیه تحلیل‌های بسیاری درمورد ولایت فقیه وجود داشت که بنا را بر اصلاح این رژیم از درون آن گذاشته بودند. بسیاری نبز به این تغییر از درون دل‌ خوش کرده بودند. در واقع اساس سیاست مماشات که از نظر اقتصادی بر پایه  معاملات اقتصادی با این رژیم و سود اقتصادی کلان استوار بود با این توجیه صورت می‌گرفت که باید جناح‌های میانه‌رو و معتدل در داخل رژيم ولایت فقیه را  تقویت کرد. در طول سال‌های متمادی غلط بودن این سیاست به اثبات رسید. به نحوی که با روی کار آمدن دولت دونالد ترامپ در آمریکا و پیش گرفتن سیاست فشار حداکثری در مقابل جمهوری اسلامی سیاست مماشات و چشم دوختن به تغییر از درون حاکمیت ولایت فقیه اساسا شکست خورد و سوخت. اکنون روزبه‌روز این واقعیت روشن می‌شود که سیاست مجاهذین خلق و شورای ملی مقاومت ایران و تحلیل آن‌ها از جمهوری اسلامی درست بوده و سیاست درست در مقابل آن باید سرنگونی آن باشد. مجاهدین در تحلیل رژيم ولایت فقیه می‌گویند:  در مورد رژيم ولایت فقیه اول اینکه، با یک رژیم ضدتاریخی روبه‌رو هستیم که تعاریف دیکتاتوری‌های شناخته شده و کلاسیک درباره آن صدق نمی‌کند زیرا سرسیاسی آن مادون سرمایه‌داری است.  


دوم اینکه، اصلاح پذیر نیست و باید سرنگون شود.  
دوم اینکه، اصلاح پذیر نیست و باید سرنگون شود.  


سوم اینکه، سپاه پاسداران ابزار اصلی حاکمیت ولیفقیه است.  
سوم اینکه، سپاه پاسداران ابزار اصلی حاکمیت ولی‌فقیه است.  


چهارم اینکه، این رژیم کودتا پذیر نیست (منظور کودتای نظامی است) مگر به انتهای خط رسیده و قبل از آن کودتای مفروض، امر سرنگونی به‌طور عمده و محتوایی انجام شده باشد.  
چهارم اینکه، این رژیم کودتا پذیر نیست (منظور کودتای نظامی است) مگر به انتهای خط رسیده و قبل از آن کودتای مفروض، امر سرنگونی به‌طور عمده و محتوایی انجام شده باشد.  


پنجم اینکه، صدور بحران و ارتجاع و تروریسم که به جنگ ضد میهنی ۸ساله منجر شد، لازمه بقای این رژیم و بخش لاینفک موجودیت آن است.  
پنجم اینکه، صدور بحران و ارتجاع و تروریسم که به جنگ ضد میهنی ۸ساله منجر شد، لازمه‌ی بقای این رژیم و بخش لاینفک موجودیت آن است.
 
ششم اینکه، سرنگونی چنین رژیمی خودبه‌خودی نیست و به‌طور قانونمند باید سازمان‌یافته محقق شود.  


ششم اینکه، سرنگونی چنین رژیمی خودبه‌خودی نیست و به‌طور قانونمند باید سازمانیافته محقق شود.  
هفتمین نکته ضعف مفرط ماهوی و شکنندگی حداکثر این رژیم به‌ویژه در برابر مجاهدین و کسانی است که در برابر آن محکم بایستند.<ref name=":3" />


هفتمین نکته که بعداً خواهم گفت ولی در همین جا نباید از قلم بیفتد و ناگفته بماند، ضعف مفرط ماهوی و شکنندگی حداکثر این رژیم به‌ویژه در برابر مجاهدین و کسانی است که در برابر آن محکم بایستند و در دهانش بکوبند در این‌صورت هیچ غلطی نمی‌تواند بکند و هیچ سلطهیی بر آنان نخواهد یافت. خدا به شیطان گفته بود که بر بندگان من سلطهیی نخواهی یافت: إنَّ عبَادی لَیسَ لَکَ عَلَیهم سلطَانٌ<ref name=":3" />
== ابزار سرنگونی دیکتاتوری ==
بعد از تمام مراحل و کشف قانونمدی‌های تاریخی و اجتماعی و اقتصادی هر جامعه سوال پیش رو برای هر نیروی انقلابی این است که با چه ابزار و راه‌کاری می‌توان دیکتاتوری را سرنگون کرد. البته این ابزار و راه و روش سرنگونی در ارتباط تنگاتنگ با مراحل قبل یعنی شناخت  از دشمن است. امری نیست که به تمایل یک نیروی انقلابی و مبارز بستگی داشته باشد بلکه از دل قانونمند‌های حاکم بر جامعه و از دل شناخت دشمن بیرون می‌آید. اگر پایه‌های دیکتاتوری هنوز مستحکم نشده و امکان مبارزه پارلمانی وجود دارد پس باید از این طریق و مراجعه به آراء مردم دیکتاتوری را کنار زد. اگر استبداد پایه‌های حکومت خود را محکم کرده و تمام جامعه را به نفع خود بلوکه کرده و بسته است شکل مبارزه تفاوت می‌کند و مبارزه‌ی قهر آمیز ضروری است. به عنوان مثال می‌توان به سال‌های بین سال‌های ۱۳۳۹ تا ۱۳۴۲ در ایران اشاره کرد. در آن سال‌ها جامعه ایران و حاکمیت شاه در حال گذار از یک جامعه نیمه فئودالی که اساسا زیر نفوذ فئودال‌های تحت نفوذ بریتانیا بودند به یک جامعه سرمایه‌داری وابسته تحت نفوذ ابرقدرت جدید یعنی ایالات متحده بود. در این میان و در این دوران انتقال یک فضای باز سیاسی ایجاد شد که امکان مبارزه پارلمانتاریستی را برای احزاب ملی از قبیل جبهه ملی و نهضت آزادی ایران فراهم کرد. در ادامه شاه توانست در سال ۱۳۴۲ با مانور اصلاحات ارضی و انقلاب سفید حاکمیت خود را یک‌پایه کند و رژیمش را به یک نظام سرمایه‌داری وابسته تغییر دهد. در واقع دیکتاتوری سلطنتی در این مقطع 


=== ابزار سرنگونی رژیم ولایت فقیه ===
در مورد رژیم ولایت فقیه آن‌چه نباید انتظار سرنگونی خودبخودی این رژیم را داشت. میگفتیم:  
نکته بسیار مهم دیگری که از همان زمان تا بحال ما بر روی آن پافشاری کردهایم، اینست که نباید انتظار سرنگونی خودبخودی این رژیم را داشت. میگفتیم:  


سرنگونی رژیم، یک امر خودبخودی نیست. یعنی نباید انتظار داشت که رژیم خودبخود بیفتد یا بیاید اعتراف و معذرت خواهی بکند که زیاد جنایت کرده و بعد هم خودش بگذارد برود! پس وقتی صحبت از «سرنگونی» میکنیم، تا آن‌جائی که به ما و به مردم ما مربوط است این امر مستلزم قیام است.  
سرنگونی رژیم، یک امر خودبخودی نیست. یعنی نباید انتظار داشت که رژیم خودبخود بیفتد یا بیاید اعتراف و معذرت خواهی بکند که زیاد جنایت کرده و بعد هم خودش بگذارد برود! پس وقتی صحبت از «سرنگونی» میکنیم، تا آن‌جائی که به ما و به مردم ما مربوط است این امر مستلزم قیام است.