|
|
خط ۴۴: |
خط ۴۴: |
|
| |
|
| == محاکمه == | | == محاکمه == |
| «دادگاه بدوی» راٌی خود را در روز دهم دیماه صادر کرد. سه تن از متهمان ـ شکرالله پاکنژاد (۲۸ساله، حقوقدان)، ناصر کاخساز (۲۸ساله، قاضی دادگستری) و مسعود بطحایی (۲۸ساله، کارگر) ـ به «حبس ابد با اعمال شاقّه» و بقیه از سه تا ۱۵ سال زندان محکوم شدند. | | «دادگاه بدوی» راٌی خود را در روز دهم دیماه صادر کرد. سه تن از متهمان ـ شکرالله پاکنژاد (۲۸ساله، حقوقدان)، [[ناصر کاخساز]] (۲۸ساله، قاضی دادگستری) و [[مسعود بطحایی]] (۲۸ساله، کارگر) ـ به «حبس ابد با اعمال شاقّه» و بقیه از سه تا ۱۵ سال زندان محکوم شدند. |
|
| |
|
| «دادگاه تجدید نظر نظامی» که در روز ۲۶دیماه برای رسیدگی به پرونده متّهمان تشکیل شد، در روز ۲۹دیماه حکم خود را صادر کرد. بر اساس آن، حکمهای پیشین سه متّهم ردیف اول و هفت تن دیگر تاٌیید شد و مدت زندان هفت تن دیگر کاهش یافت و حکم یک تن (محمدرضا شالگونی، ۲۵ساله، دانشجو)، از ۵ به ده سال افزایش یافت. | | «دادگاه تجدید نظر نظامی» که در روز ۲۶دیماه برای رسیدگی به پرونده متّهمان تشکیل شد، در روز ۲۹دیماه حکم خود را صادر کرد. بر اساس آن، حکمهای پیشین سه متّهم ردیف اول و هفت تن دیگر تاٌیید شد و مدت زندان هفت تن دیگر کاهش یافت و حکم یک تن (محمدرضا شالگونی، ۲۵ساله، دانشجو)، از ۵ به ده سال افزایش یافت. |
خط ۵۰: |
خط ۵۰: |
| روزنامه «لوموند» در روز ۲۱ ژانویه (اول بهمن) نوشت: «هنگامی که رئیس دادگاه احکام را قرائت میکرد، محکومین به حبس ابد در حین شنیدن احکام به خواندن سرود انترناسیونال پرداختند» (آخرین دفاع گروه فلسطین در دادگاه نظامی، از انتشارات کنفدراسیون جهانی محصّلین و دانشجویان ایرانی، بهمن ۱۳۴۹، مقدمه). | | روزنامه «لوموند» در روز ۲۱ ژانویه (اول بهمن) نوشت: «هنگامی که رئیس دادگاه احکام را قرائت میکرد، محکومین به حبس ابد در حین شنیدن احکام به خواندن سرود انترناسیونال پرداختند» (آخرین دفاع گروه فلسطین در دادگاه نظامی، از انتشارات کنفدراسیون جهانی محصّلین و دانشجویان ایرانی، بهمن ۱۳۴۹، مقدمه). |
|
| |
|
| دفاعیات شکرالله پاکنژاد هم در «دادگاه عادی» و هم در «دادگاه تجدیدنظر» از درهای بسته «دادگاه نظامی» بیرون رفت و به گونه گسترده یی در ایران و جهان پراکنده شد. «مدافعات شکری به السَنه (=زبانها) مختلف ترجمه شد و دست به دست میگشت. ژان پل سارتر آن را در مجله خود به نام «عصر جدید» به طور کامل منتشر کرد. هواداران جبهه ملی سوم دفاعیات شکری را به انگلیسی ترجمه و توزیع کرده و نکات برجسته آن را در نشریه خود ـ ایران دیفنس ـ که برای دفاع از زندانیان سیاسی در انگلیس پراکنده میشد، انتشار دادند. تمام روزنامههای مهم جهان از دادگاه گروه فلسطین و مدافعات شکری سخن گفتند. شکری درهای بسته دادگاه سرّی را با بیانات سلیس و دلنشین خود شکست، اختناق تَرَک برداشت و در جایی که شاید اعضای دادگاه، حتی هنگام شور هم جراٌت خواندن دفاعیه او را نکردند، دنیایی از پیام او آگاه شد. دیگر از آن پس محمدرضا پهلوی، شاه مخلوع ایران، لحظه یی آرامش خاطر نداشت. جایی نبود برود و خبرنگار خارجی باشد و از وی در این باره سوٌالی نشود، به طوری که درمانده از استیضاح در یک کنفرانس مطبوعاتی در تهران، درمقابل پرسشی در این زمینه، بعد از آن که مذبوحانه از «بازگشت نیکخواه به دامان مام میهن» سخن گفت، با دهن کجی از «شخصی که به اصطلاح نژادش پاک است»، یاد کرد که قصد داشتهاست با رفتن به فلسطین، ما را هم مانند فلسطینیان بی سرزمین کند» (دفترهای آزادی، ویژه شکرالله پاک نژاد، مقاله هدایت متین دفتری دربارهٔ دادگاه گروه فلسطین، ص۵۲). | | دفاعیات شکرالله پاکنژاد هم در «دادگاه عادی» و هم در «دادگاه تجدیدنظر» از درهای بسته «دادگاه نظامی» بیرون رفت و به گونه گسترده یی در ایران و جهان پراکنده شد. « |
| | |
| شکری در «دادگاه»، ابتدا، به طور مفصّل دربارهٔ «ردّ صلاحیت ذاتی و قانونی دادگاه نظامی درمورد اتّهامات وارده» سخن گفت و سپس به عنوان «آخرین دفاع» ضمن اعتراض به دستگیریهای بی وقفه «دانشجویان و آزادیخواهان» توسط ساواک و «شکنجههای وحشتناک قرون وسطایی» آنان در زندانها، به دستگیری کسانی اشاره کرد که «در دی و بهمن ماه سال گذشته به اتّهام همدری با مردم فلسطین یا همکاری با گروه فلسطین توقیف شدند» که شمارشان «از صد نفر بیشتر بود که عدّه یی از آنان پس از محاکمه محکوم و پس از انقضای مدت محکومیت آزاده شده یا به سربازخانهها اعزام گردیدند و بقیه یعنی، بیش از چهل نفر دیگر هنوز در زندانهای ساواک به سر میبرند» و در ادامه سخنانش گفت: «... برخلاف ادعاهای مکرّر دستگاههای حاکمه ایران مبنی بر طرفداری از حقوق آوارگان فلسطین و علیرغم تبلیغات دولت درمورد کمک به آنان و گفتارهای مقامات دولتی در رادیو و تلویزیون و نیز مقالات متعدّد مقامات رسمی در طرفداری دولت ایران از دعاوی خلق فلسطین، در این دادگاه عدّه یی از آزادیخواهان ایران تنها به دلیل همدردی با مردم فلسطین محاکمه میشوند…».
| |
| | |
| شکری در ادامه مدافعاتش به دخالتهای استعماری دولت انگلیس در ایران از پیش از مشروطه تا زمان حاضر پرداخت و نقش تجاوزکارانه آن دولت را در سرکوبی «جنبش مشروطه»، «قیام خیابانی»، «قیام کلنل تقی خان پسیان»، «و مهمتر از همه، قیام میرزا کوچک خان» و برقراری «رژیم دیکتاتوری بیست ساله» رضاشاه شرح داد و پس از اشاره به «افتضاح سوم شهریور ۱۳۲۰» به «مبارزات ضداستعماری مردم ایران که منجر به تشکیل حکومت ملی دکتر مصدق شد» پرداخت و سیاست استعماری آمریکا را در کودتای ضدملی ۲۸ مرداد ۳۲ و سالهای پس از آن، به طور مفصّل تشریح کرد و در پایان آن تاٌکید نمود: «من شخصاً میپذیرم که هدفم کسب تجربه بود تا در زمان مقتضی با آمادگی کامل رزمی، که ساواک در گزارش خود این همه درمورد آن تاٌکید کردهاست، به ایران برگردم…».
| |
| | |
| شکری در ادامة سخنانش میگوید: «در گزارش ساواک و مبتنی بر آن، در کیفرخواست بسیار سعی شدهاست که اعضای این پرونده کمونیست و فعالیتهای آنان کمونیستی قلمداد شود، غافل از آن که برای کمونیست بودن شرایطی لازم است که هیچکدام از متّهمین این پرونده واجد آن شرایط نیستند. صرف نظر از صفاتی نظیر داشتن اطلاعات زیاد، شجاعت، انضباط و غیره، که معمولاً یک فرد کمونیست باید داشته باشد، مهمترین شرط کمونیست بودن، وابستگی به یک حزب کمونیست است که من متاٌسفانه واجد چنین شرطی نیستم و اگر دادگاه بخواهد تمایلات ایده ئولوژیک مرا بداند باید بگویم من یک مارکسیست ـ لنینیست هستم و به داشتن چنین عقایدی افتخار میکنم…».
| |
| | |
| شکری در ادامه دفاعیاتش از شکنجههای وحشیانه یی یاد میکند که از همان نخستین ساعات دستگیری با آن رو به رو بودهاست: «آقای رئیس دادگاه، اجازه بدهید برای این که روش ماٌمورین ساواک دربرابر متّهمین به داشتن طرز تفکّر مخالف دولت روشن شود؛ برای این که بدانید با آزادیخواهان ایران چگونه رفتار میشود؛ برای این که ارزش بازجوییهایی که به آنها استناد میشود، معلوم گردد، قسمتی از شکنجههایی را که درمورد شخص من انجام شده، شرح دهم: پس از دستگیری در تاریخ ۱۸ دیماه ۱۳۴۸ فوراً مرا به سازمان امنیت خرمشهر بردند. در آن جا سه نفر بازجو به ضرب مشت و لگد مرا لختکرده و به اصطلاح بازدید بدنی کردند. از ساعت ۸ بعد از ظهر تا یک بعد از نیمه شب بازجویی تواٌم با مشت و لگد ادامه یافت. فردای آن روز مرا به زندان شهربانی آبادان منتقل کرده و در یکی از مستراحهای آن زندان محبوس کردند. یک هفته در این مستراح تنها با یک پتوی سربازی، بدون لباس و روزانه تنها با یک وعده غذا گذراندم. روز هشتم با دستهای بسته در یک لندرور سازمان امنیت به تهران، زندان اوین، منتقل شدم. در بدو ورود به زندان، اولین بازجویی همراه با شکنجه شروع شد. بدین ترتیب که دو نفر به نامهای رضا عطاپور مشهور به دکتر حسینزاده و دیگری بیگلری مشهور به مهندس یوسفی با چک و مشت و لگد به جان من افتاده و قریب یک ساعت متوالی مرا زدند. بعد مرا روی میز نشانده و از من خواستند بنویسم که کمونیست هستم و به کار جاسوسی اشتغال داشتهام و چون من امتناع کردم به دستور عطاپور، دو نفر درجه دار آمده و مرا روی زمین خواباندند و با شلاق سیمی سیاهرنگی به جان من افتادند و به اتفاق بیگلری بیش از سه ساعت متوالی با شلاق و مشت و لگد مرا میزدند و به ترتیب نوبت عوض کرده و رفع خستگی مینمودند. در جریان زدن شلاق، من دوبار بیهوش شدم. تمام بدنم کبود شده و خون از پشت من راه افتاده بود. بازجویی روز اول بهمن به همینجا خاتمه یافت و روز دوم عیناً تکرار شد… روز سوم در اثر کشیدههای محکمی که عطاپور به گوش چپ من مینواخت، خون از گوش من راه افتاد که منجر به پاره شدن پرده گوش چپ من شدهاست. گوش چپ من به کلی قوّه شنوایی خود را از دست دادهاست… در جریان بازجوییهای بعدی ناخن سبّابه چپ و ناخن کوچک دست راست مرا کشیدند… شکنجه ۱۸ روز ادامه یافت…
| |
| | |
| آقای رئیس دادگاه من تنها کسی نیستم که شکنجه شدهام. تمام متّهمینی که در اینجا حضور دارند، شکنجه شدهاند… مهندس حسن نیک داوری در اثر شدت ضربات وارده در زندان کشته شد… جرم نیک داوری خواندن کتاب بودهاست…».
| |
| | |
| شکری، سپس، دربارهٔ سیاستهای سرکوبگرانه ارتش ایران، از جنبش مشروطه به بعد، اشاره میکند و خطاب به گردانندگان «دادگاه نظامی» میگوید: «ارتشی که شما درجههای افسریش را بر دوش دارید، دهها سال است که وسیله سرکوبی آزادیخواهان و روشنفکران ایران بوده و به عنوان چماق استعمار علیه ایران به کار رفتهاست؛ این ارتش همان ارتش قزّاق است که به فرمان محمدعلی شاه، به رهبری لیاخوف و شاپشال روسی، مجلس را به توپ بست و مشروطه خواهان را تارومار کرد؛ همان ارتشی است که در محاکمه باغشاه افرادی نظیر ملک المتکلمین و صوراسرافیل و دهها آزادیخواه دیگر را محاکمه و اعدام کرد؛ همان ارتشی است که به دستور انگلیسیها در سال ۱۲۹۹ کودتای سوم اسفند را به راه انداخت و دیکتاتوری ۲۰ ساله را برقرار کرد؛ همان ارتشی است که قیامهای ضداستعماری خیابانی، کلنل محمدتقی خان پسیان و میرزا کوچک خان را سرکوب نمود؛ همان ارتشی است که افتضاح شهریور بیست را به بارآورد؛ همان ارتشی است که پس از پایان جنگ دوم قتلعامهای آذربایجان و کردستان را انجام داد؛ همان ارتشی است که قیام ملی ۳۰ تیر ۱۳۳۱ را به خون کشید، کودتای ضدملی ۲۸ مرداد را انجام داد و حکومت ملی دکتر مصدق را ساقط نمود؛ همان ارتشی است که همیشه میتینگها و تظاهرات و اجتماعات مسالمت آمیز دانشجویان را به خون کشیدهاست، یاد روز ۱۶ آذر ۱۳۳۲ ـ یاد قندچی، بزرگ نیا، شریعت رضوی، شهدای دانشکده فنی ـ و نیز یاد روز اول بهمن ۱۳۴۰، هیچگاه از خاطرها نخواهد رفت. این همان ارتشی است که روز ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ هزاران نفر از مردم بی گناه را در شهرهای تهران، شیراز، قم، تبریز، مشهد و دیگر شهرهای ایران کشت، حضرت آیت الله خمینی، پیشوای شیعیان جهان و دیگر علمای بزرگ شیعه را پس از مدتها حبس و اعمال فشار آواره و تبعید کرد؛ همان ارتشی است که حافظ پیمان سنتو و دهها پیمان استعماری دیگر است؛ همان ارتشی است که دکتر مصدق، رهبر ملی ایران را بیش از ۱۲ سال در زمان رضا شاه و بیش از ۱۴سال پس از کودتای ۲۸ مرداد زندانی کرده، پس از مرگ وی در زندان حتی از تشییع جنازه او هم جلوگیری به عمل آورد؛ همان ارتشی است که خسرو روزبه، مظهر جنبش انقلابی ایران را تیرباران کرد، خون وارطانها، سیامکها، مبشّریها، فاطمیها، کریمپورها، بخاراییها، آیتالله سعیدیها، نیک داوریها و هزاران شهید دیگر به دستور امپریالیستها و به حکم همین دادگاههای ارتشی ریخته شدهاست…».
| |
| | |
| شکری در پایان مدافعاتش تاٌکید میکند: «در چنین شرایطی که چنین ارتشی با چنین روشی حاکم بر سرنوشت مردم است؛ در چنین اوضاعی که دستگاه ساواک رژیم دیکتاتوری فردی، ابتداییترین آزادیهای مردم را از بین برده و هیچ گونه خبری از قانون و حقوق بشر نیست، مردم ایران برای حفظ حقوق خود هیچ راهی جز توسّل به زور ندارند… تاریخ این واقعیت را به هزار صورت ثابت کردهاست که عدالت و حق همیشه به زور گرفته شدهاست. اصولاً حق گرفتنی است نه دادنی… ظالم هیچ وقت به میل خود دست از اعمال ظلم برنمیدارد، بلکه همیشه مظلوم است که سرانجام از قبول ظلم سرباز میزند. رژیم دیکتاتوری ایران میخواهد با روشهای تفتیش عقاید قرون وسطایی و سلب هرگونه آزادی، میهن ما را به صورت یک قبرستان درآورد و درعین حال آرامش ناشی از رُعب و وحشت را به عنوان آرامش ناشی از امنیّت و رفاه معرفی کند، ولی غافل از این است که هیچگاه به هدف خود نخواهد رسید. علیرغم کوششهای دستگاه جبّار برای ازبین بردن هرگونه صدای آزادیخواهی، مبارزه مردم ایران برای کسب آزادی و گسستن زنجیرهای بردگی، برای قطع دست امپریالیستهای غربی و دست نشاندگان ایرانی از آن ادامه دارد و این مبارزه تا پیروزی نهایی ادامه خواهد یافت» (آخرین دفاع گروه فلسطین در دادگاه نظامی، از انتشارات کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی، بهمن ۱۳۴۹، مقدمه).
| |
| | |
| شکری در «دادگاه» نظامی به حبس ابد محکوم شد. او بارها به زیر شکنجه رفت تا مگر به ننگ تسلیم تن بسپارد، امّا تا به آخر، همچنانکه در آغاز ورود به زندان قزل قلعه گفته بود «سرباز وفادار مبارزه مسلّحانه باقیماند».
| |
| | |
| شکری در زندان، نخستین مارکسیستی بود که در برابر فرصت طلبان خیانتکاری که در یک مقطع سازمان مجاهدین خلق را متلاشی کردند، قاطعانه ایستاد و آن عمل را «خیانت به جنبش انقلابی» معرفی کرد. پیوند صمیمانه او و مجاهدین، چه در زندان و چه پس از آزادی، همواره برقرار ماند. سفارش همیشگی او به یاران و همرزمانش این بود که «مجاهدین خلق را تنها نگذارید». البته این پیوند و دلبستگی یک طرفه نبود، رهبران سازمان نیز به او دلبستگی شدیدی داشتند.
| |
| | |
| دکتر منوچهر هزارخانی، یکی از یاران نزدیک او در «جبهه دموکراتیک ملی» در اینباره مینویسد: «اگر رابطه «جبهه» با سازمان مجاهدین خلق تا به آخر حفظ شد، علّتش، به نظر من، آنبود که حفظ این ارتباط را شکری شخصاً به عهده داشت. بعدها که با رهبران سازمان از نزدیک آشنا شدم، از وزن و اعتباری که آنها برای شکری قائل بودند و اعتماد بیدریغی که به او داشتند و اهمیتی که به نظرات سیاسی او، در هر مورد، میدادند، تعجّب نکردم، یکّه خوردم. گمان نمیکنم هیچیک از مبارزان همزنجیر دیگر توانسته باشد بر چنین مقامی نزد مجاهدین دست یافته باشد. البته، این رابطه عمیق سیاسی ـ عاطفی یک طرفه نبود و شکری هم سرشار از علاقه و امید نسبت به مجاهدین بود» (مقاله «جای خالی شکری»، منوچهر هزارخانی، دفترهای آزادی، شمارهٌاول).
| |
| | |
| شکری از دیماه۴۸ تا دیماه۵۷ را در زندان و تحت وحشیانهترین شکنجهها به سر برد. وقتی در اواخر دیماه۵۷، بهدست نیرومند تظاهرات میلیونی مردم، از زندان آزاد شد، از پیوستن به دریای مبارزه خلق سر از پا نمیشناخت. این شوق در مصاحبه یی که خبرنگار کیهان با او داشت و در کیهان ۳۰دیماه۵۷ به چاپ رسید، به روشنی دیده میشود: «…ماههای اخیر زندان از این که سعادت شرکت مستقیم در انقلاب ایران را نداشتم، دچار نوعی تأسف بودم، و اکنون که میتوانم بدون هیچ مانعی در مبارزات مردم شرکت کنم، بسیار خوشحالم… اکنون مثل تشنه یی هستم که فرسنگها راه را با سراب رو به رو بوده و سرانجام به آب رسیدهاست».
| |
| | |
| شکری پس از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی، به عکس آن دسته از «میم لام» هایی که اولویت دادن به مصالح «وطن سوسیالیستی» آنها را از تشخیص مصالح مردم خود ناتوان کرده بود، تشکیل جبهه یی، از گروهها، احزاب و شخصیتهای مترقی و آزادیخواه و ملی را وظیفه مقدّم نیروهای انقلابی اعلام کرد و با کمک چندتن از یارانش «جبهه دموکراتیک ملی ایران» را پی نهاد. این جبهه موجودیت خود را در روز ۲۹اسفند۵۷ ـ سالروز ملی شدن صنعتنفت ـ اعلام کرد.
| |
| | |
| شکری در مصاحبه یی که خبرنگار روزنامه «اطلاعات» با او داشت، در این باره گفت: «… بلافاصله پس از قیام، ضرورت تشکیل جبهه یی از نیروهایی دموکراتیک در میان محافل مترقی ایران احساس میشد. خطر بازگشت دیکتاتوری به شکلی دیگر؛ خطر تسلّط نیروهای راست، که موقّتاً بخش عظیمی از تودهها را در اختیار داشتند؛ خطر تحمیل جنگی به نیروهای مترقی، در زمانی که به هیچ وجه آمادگی آن را نداشتند؛ تسلط عناصر آنارشیستی در میان نیروهای چپ… نبودن نیرویی میانی، که بین چپ و راست حائل شده و از قطبی شدن سریع طیف سیاسی جامعه به نفع امپریالیسم جلوگیری کند، و عواملی از این دست، باعث شدند که عدّه یی از روشنفکران متعهّد و مترقّی دست به تشکیل جبهه دموکراتیک ملی ایران بزنند، به این اعتبار، جبهه دموکراتیک ملی ایران میبایستی از نیروهایی تشکیل شود، که دارای ماهیت ضدامپریالیستی و ضدارتجاعی، و به عبارت دیگر، ملی و مترقّی باشند» (اطلاعات، ۲تیر۵۸).
| |
| | |
| در فتنه «لیبرالـ ارتجاع»، که حزب توده از آغاز پیروزی انقلاب۵۷ به راه انداخته بود تا رژیم خمینی را ضدامپریالیست معرفی کند و هر نیروی مخالفی را به عنوان لیبرال و طرفدار امپریالیسم بکوبد، شکری بر مبارزه برای آزادی تأکید میکرد و به آن اولویت میداد. به اعتقاد او، دو وجه مبارزه یی که جریان داشت ـ مبارزه ضدامپریالیستی و مبارزه برای تحقّق دموکراسی ـ از هم جدایی ناپذیر بودند و هرگونه کم بهادادن یا ناچیز شمردن وجه دموکراتیک، مبارزه را از مسیر اصلی خود به بیراهه میبرد.
| |
| | |
| او میگفت: «به نظر من انقلاب ایران یک انقلاب دموکراتیکِ ضدّامپریالیستی است نه یک انقلاب دموکراتیک ـ ضدامپریالیستی. علت تمایل من به این نوع نامگذاری این است که برخی از گروههای چپ با جدا کردن مبارزه ضدامپریالیستی از مبارزهٌ دموکراتیک، به آن جا میرسند که عملاً لزوم هر نوع مبارزه دموکراتیک را نفی میکنند… در شرایط کنونی جهان سرمایهداری، هیچ انقلابی نمیتواند انجام شود که ضدامپریالیستی باشد و دموکراتیک نباشد… ابعاد این تفکیک… در مبارزهٌ اجتماعی کنونی به آن جا کشیدهاست که عملاً هرگونه دفاع از حقوق و آزادیهای دموکراتیک را نفی کرده و تحتعنوان لیبرالیسم و حرکت در جهت منافع امپریالیسم سرکوب مینمایند» (مصاحبهٌ عاطفه گرگین با شکرالله پاکنژاد، دی۵۸).
| |
| | |
| شکری در همین مصاحبه مبارزه با ارتجاع را، که در کمین نابود کردن آزادیها نشسته بود، هدف مقدّم نیروهای ملّی و آزادیخواه اعلام میکند: «من هیچ عنصری از رادیکالیسم و لیبرالیسم در طبقهٌ حاکمه نمیبینم. آنچه حاکمیت از خود نشان میدهد، انحصارطلبی است که ریشه در ماهیّت خرده بورژوازی سنّتی واپسگرا از طرفی، و بورژوازی بوروکراتیک از طرف دیگر، دارد».
| |
| | |
| شکری در مقاله «قانون اساسی دست پخت مجلس خبرگان، لکهٌ ننگی بر دامان انقلاب ایران» از رژیم خمینی و قانون اساسیش به شدّت انتقاد کرد و نوشت: «… این قانون اساسی با نفی حقوق زنان، با نفی حقوق خلقهای ستمدیده، به طور کلی با نفی حقوق دموکراتیک مردم ایران و با قبول اصل ولایت فقیه، که عملاً تمام آزادیهای سیاسی و اجتماعی را تعطیل خواهد کرد، نه درخور انقلاب خونین مردم ما و نه در خور عصری است که در آن ملتها برای آزادی خود به پا میخیزند. تصویب و اجرای این قانون نه تنها حقوق و آزادیهای دموکراتیک، بلکه اساس وحدت ملت ایران را هم از بین برده و ایران را در خطر تجزیه قرار خواهد داد… قانونی که به وسیلهٌ مجلسی آن چنان ارتجاعی تصویب شود، نمیتواند دموکراتیک باشد. تشکیل خبرگان، بهنظر من بزرگترین دهن کجی نیروهای انحصارطلب به هدفهای دموکراتیک انقلاب ایران بود. تصویب قانون اساسی محصول این مجلس هم در حقیقت مهمترین ضربه بر پیکر دموکراسی و وحدت ملت ما خواهد بود. من امیدوارم شرایطی فراهم شود که این لکهٌ ننگ بر دامان انقلاب ایران ننشیند. امیدوارم مردم ما مانع شوند که نقشههای انحصارطلبان کوردل اجرا شود و حکومتی قرونوسطایی بر جان و مال آنان مسلّط گردد» (روزنامهة «خلق مسلمان»، ۲۷آبان۵۸).
| |
| | |
| شکری از همان نخستین روزهای پیروزی انقلاب، با شناختی که از عناصر رهبری کننده جدید داشت، پی برده بود که بهار آزادی دیری نخواهد پایید و به زودی بیدادِ پاییزِ استبداد شروع خواهد شد. از این رو، برای رویارویی با ارتجاع هاری که برای قلع و قمع آزادیها و سرکوبی اعتراضهای مردمی کمر بسته بود، برای تشکیل جبهة وسیع و گسترده یی از نیروهای ملی و آزادیخواه برای دفاع از دستاوردهای ارزندة انقلاب، به تلاش پرداخت. از آن جا که میدانست ارتجاع برای شقّه کردن نیروهای درون جبهة خلق میکوشد تا جدال مذهبی و غیرمذهبی را دامن بزند، به فکر تشکیل جبهه یی افتاد که نیروهای مترقی، ملی و آزادی طلبِ مذهبی و غیرمذهبی را کنار هم بنشاند.
| |
| | |
| او در نخستین شمارهٌ نشریهٌ مجاهد که صفحه یی بهنام «شورا» در آن بود (مجاهد شمارهٌ۱۱۸، ۱۰اردیبهشت۶۰)، با امضای «پ. شکوری» به ضرورت تشکیل چنین شورایی اشاره کرد: «انقلاب ایران در آستانهٌ شکست است. مردم رنجدیدهٌ ما نگران بلیّاتی هستند که به یُمن حکومت انحصارطلبان دغلباز حزبی، به صورت بیکاری و فقر، جنگ و آوارگی، گرسنگی و فحشا و بالاخره دیکتاتوری و اختناق، گریبانشان را گرفته و دامنهٌ آنها هر روز گسترش بیشتری مییابد… اینک زحمتکشان میهن ما، دو سال پس از قیامی درخشان و یکپارچه، دست خود را خالی مییابند، بدون آن که در جبین حکومت نور رستگاری ببینند. آنان از قِبَل حاکمیت انحصارطلبان، نه نان در سفره دارند و نه امید در دل، و به زبانی دیگر، نه استقلال و نه آزادی… انقلاب امیدی به عوامفریبان حاکم ندارد، سهل است، آنها را به اعتبار عملکرد دوساله شان، عملههای ضدانقلاب میشناسد. انقلاب چه میخواهد؟ او هم چنانکه در آخرین روزهای حکومت شاه از حلقوم زحمتکشان فریاد میکرد «استقلال» و «آزادی» میخواهد. امّا، پس از دوسال تجربه مصمّم است دیگر به هیچ نیرنگ باز سَفسَطه گری اجازه ندهد که با جدا کردن این دو مفهوم از یکدیگر، هر کدام را به صورت اهرمی برای فریب و زنجیری برای دوباره بستن دست و پایش مورد استفاده قرار دهد. انقلاب اکنون دیگر میداند که «استقلال»، خود را در «آزادی» نشان میدهد… او خوب میداند که آزادی جوهر زندگی است». او در پایان مقاله نوشته بود: «شورا، در این مرحله میخواهد زبان انقلاب باشد، بعد محوری برای تجمّع نیروهای انقلاب و آن گاه است که میتواند، در تناسب با ماهیّت خویش، نظامی حاکم، برخاسته از عمق دل و اندیشهٌ مردم و انقلاب آنان باشد».
| |
| | |
| شورای ملی مقاومت در ۳۰تیر۶۰ به مثابه «محوری برای تجمّع نیروهای انقلاب» تأسیس شد. شکری که سالها در انتظار شکلگیری چنین شورایی در تاب و تب بود، از اینکه سرانجام عرصة تازه یی برای مبارزة مشترکِ همهٌ نیروهای آزادیخواه و استقلالطلب فراهم آمدهاست، سر از پا نمیشناخت. امّا، تولّد شورا با سرکوبی خشن نیروهای آزادیخواه پس از ۳۰خرداد۶۰ همزمان بود و بیم آن میرفت که از آغاز با تهدید نابودی رو به رو شود. فکر انتقال شورای نوپا و پایه گذاران و همسنگران توانمند و مشتاقی مانند شکری، این تهدید را خنثی میکرد. امّا، پیش از آن که تلاش شکری و کمک سازمان مجاهدین برای خروج او از کشور، به ثمر برسد، در شهریور۱۳۶۰ دستگیر و به زیر وحشیانهترین شکنجهها کشیده شد. کینة اهریمنی رژیم درّنده خو از او چندان زیاد بود که میشد حدس زد که شکری از این زندان قرون وسطایی جان به در نخواهد برد. وقتی شکنجهها نتوانست این قهرمان فدا و صداقت و پاکباختگی را به زانو درآورد، او را به تیرک تیرباران بستند تا این فریادِ در گلو شکستة آزادیخواهان و زحمتکشان ایران را خاموش کنند. پیش از اعدام، به هنگام روبوسیِ آخرین، به یکی از همبندانش گفته بود: «روحیة خود را از دست ندهید، در این موقع باید شجاع بود».
| |
|
| |
|
| == دفاعیات شکرالله پاک نژاد == | | == دفاعیات شکرالله پاک نژاد == |
خط ۱۳۳: |
خط ۹۳: |
| == شکرالله پاک نژاد بعد از آزادی از زندان شاه == | | == شکرالله پاک نژاد بعد از آزادی از زندان شاه == |
| از سال50 به بعد بود که شکری در سیمای مجاهدین و بخصوص در سیمای مسعود رجوی، آینده تابناک انقلاب ایران را دید و با شم خارقالعاده خود این حقیقت را به درستی تشخیص داد و سخت به آن دل بست. آنچه که پاکنژاد را در صحنه مبارزات سیاسی میهنمان برجسته و متمایز میکند، درک و بینش او از مسائل مبارزاتی و سیاسی و موضعگیریهای او در این زمینهها بود که در صدر آنها بایستی از موضعگیری او در جریان ضربه اپورتونیستهای چپنما بر پیکر مجاهدین یاد نمود. چرا که پاکنژاد قاطعانه آن را محکوم نمود و در زندان اوین ببه حمایت قاطع و آشکار از مجاهدین قد برافراشت.<ref name=":2">سازمان مجاهدین خلق ایران - شکرالله پاکنژاد؛ از رشیدترین فرزندان مبارز ایران به شهادت [https://event.mojahedin.org/events/4604/%D8%B4%DA%A9%D8%B1%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87-%D9%BE%D8%A7%DA%A9-%D9%86%DA%98%D8%A7%D8%AF%D8%9B-%D8%A7%D8%B2-%D8%B1%D8%B4%DB%8C%D8%AF%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D9%81%D8%B1%D8%B2%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%86-%D9%85%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D8%B2-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D9%87-%D8%B4%D9%87%D8%A7%D8%AF%D8%AA-%D8%B1%D8%B3%DB%8C%D8%AF رسید]</ref> | | از سال50 به بعد بود که شکری در سیمای مجاهدین و بخصوص در سیمای مسعود رجوی، آینده تابناک انقلاب ایران را دید و با شم خارقالعاده خود این حقیقت را به درستی تشخیص داد و سخت به آن دل بست. آنچه که پاکنژاد را در صحنه مبارزات سیاسی میهنمان برجسته و متمایز میکند، درک و بینش او از مسائل مبارزاتی و سیاسی و موضعگیریهای او در این زمینهها بود که در صدر آنها بایستی از موضعگیری او در جریان ضربه اپورتونیستهای چپنما بر پیکر مجاهدین یاد نمود. چرا که پاکنژاد قاطعانه آن را محکوم نمود و در زندان اوین ببه حمایت قاطع و آشکار از مجاهدین قد برافراشت.<ref name=":2">سازمان مجاهدین خلق ایران - شکرالله پاکنژاد؛ از رشیدترین فرزندان مبارز ایران به شهادت [https://event.mojahedin.org/events/4604/%D8%B4%DA%A9%D8%B1%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87-%D9%BE%D8%A7%DA%A9-%D9%86%DA%98%D8%A7%D8%AF%D8%9B-%D8%A7%D8%B2-%D8%B1%D8%B4%DB%8C%D8%AF%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D9%81%D8%B1%D8%B2%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%86-%D9%85%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D8%B2-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D9%87-%D8%B4%D9%87%D8%A7%D8%AF%D8%AA-%D8%B1%D8%B3%DB%8C%D8%AF رسید]</ref> |
| | |
| | او در نخستین شمارهٌ نشریهٌ مجاهد که صفحه یی بهنام «شورا» در آن بود (مجاهد شمارهٌ۱۱۸، ۱۰اردیبهشت۶۰)، با امضای «پ. شکوری» به ضرورت تشکیل چنین شورایی اشاره کرد: <blockquote>«انقلاب ایران در آستانهٌ شکست است. مردم رنجدیدهٌ ما نگران بلیّاتی هستند که به یُمن حکومت انحصارطلبان دغلباز حزبی، به صورت بیکاری و فقر، جنگ و آوارگی، گرسنگی و فحشا و بالاخره دیکتاتوری و اختناق، گریبانشان را گرفته و دامنهٌ آنها هر روز گسترش بیشتری مییابد… اینک زحمتکشان میهن ما، دو سال پس از قیامی درخشان و یکپارچه، دست خود را خالی مییابند، بدون آن که در جبین حکومت نور رستگاری ببینند. آنان از قِبَل حاکمیت انحصارطلبان، نه نان در سفره دارند و نه امید در دل، و به زبانی دیگر، نه استقلال و نه آزادی… انقلاب امیدی به عوامفریبان حاکم ندارد، سهل است، آنها را به اعتبار عملکرد دوساله شان، عملههای ضدانقلاب میشناسد. انقلاب چه میخواهد؟ او هم چنانکه در آخرین روزهای حکومت شاه از حلقوم زحمتکشان فریاد میکرد «استقلال» و «آزادی» میخواهد. امّا، پس از دوسال تجربه مصمّم است دیگر به هیچ نیرنگ باز سَفسَطه گری اجازه ندهد که با جدا کردن این دو مفهوم از یکدیگر، هر کدام را به صورت اهرمی برای فریب و زنجیری برای دوباره بستن دست و پایش مورد استفاده قرار دهد. انقلاب اکنون دیگر میداند که «استقلال»، خود را در «آزادی» نشان میدهد… او خوب میداند که آزادی جوهر زندگی است». او در پایان مقاله نوشته بود: «شورا، در این مرحله میخواهد زبان انقلاب باشد، بعد محوری برای تجمّع نیروهای انقلاب و آن گاه است که میتواند، در تناسب با ماهیّت خویش، نظامی حاکم، برخاسته از عمق دل و اندیشهٌ مردم و انقلاب آنان باشد».</blockquote><blockquote>شورای ملی مقاومت در ۳۰تیر۶۰ به مثابه «محوری برای تجمّع نیروهای انقلاب» تأسیس شد. شکری که سالها در انتظار شکلگیری چنین شورایی در تاب و تب بود، از اینکه سرانجام عرصة تازه یی برای مبارزة مشترکِ همهٌ نیروهای آزادیخواه و استقلالطلب فراهم آمدهاست، سر از پا نمیشناخت. امّا، تولّد شورا با سرکوبی خشن نیروهای آزادیخواه پس از ۳۰خرداد۶۰ همزمان بود و بیم آن میرفت که از آغاز با تهدید نابودی رو به رو شود. فکر انتقال شورای نوپا و پایه گذاران و همسنگران توانمند و مشتاقی مانند شکری، این تهدید را خنثی میکرد. امّا، پیش از آن که تلاش شکری و کمک سازمان مجاهدین برای خروج او از کشور، به ثمر برسد، در شهریور۱۳۶۰ دستگیر و به زیر وحشیانهترین شکنجهها کشیده شد. کینة اهریمنی رژیم درّنده خو از او چندان زیاد بود که میشد حدس زد که شکری از این زندان قرون وسطایی جان به در نخواهد برد. وقتی شکنجهها نتوانست این قهرمان فدا و صداقت و پاکباختگی را به زانو درآورد، او را به تیرک تیرباران بستند تا این فریادِ در گلو شکستة آزادیخواهان و زحمتکشان ایران را خاموش کنند. پیش از اعدام، به هنگام روبوسیِ آخرین، به یکی از همبندانش گفته بود: «روحیة خود را از دست ندهید، در این موقع باید شجاع بود».</blockquote> |
|
| |
|
| === '''تأکید بر تشکیل جبهه مردمی''' === | | === '''تأکید بر تشکیل جبهه مردمی''' === |