کاربر:Kave/صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵: خط ۵:


== زندگینامه ==
== زندگینامه ==
 اصغر بدیع‌زادگان در سال1319 در اصفهان در یک خانواده متوسط متولد شد. خردسال بود که خانواده‌اش به‌ تهران آمدند و او دوره دبیرستان را در تهران گذراند و سپس در رشته مهندسی شیمی از دانشکده فنی دانشگاه تهران فارغ‌التحصیل شد. او با مسائل سیاسی، در دوران تجدید فعالیتهای [[جبهه ملی]] و [[نهضت آزادی]] در سالهای 1339 تا 1342 آشنا شد. اصغر در دوران تحصیل در دانشگاه به فعالیت سیاسی پرداخت، اما هیچ‌یک از افراد خانواده‌اش اطلاعی از فعالیتهای او نداشتند و ساواک شاه نیز تا هنگام دستگیریش هیچ سابقه‌یی از او نداشت. اصغر در سال1342 به نظام‌وظیفه رفت و پس از آن مدتی در کارخانه اسلحه‌سازی و سپس در کادر آموزشی دانشکده فنی دانشگاه تهران به‌کار پرداخت<ref>به سوی آزادی - [http://voice-offreedom.blogspot.al/2015/08/blog-post_12.html آیا علی‌اصغر بدیع‌زادگان را می شناسید]</ref>
 اصغر بدیع‌زادگان در سال1319 در اصفهان در یک خانواده متوسط متولد شد. خردسال بود که خانواده‌اش به‌ تهران آمدند و او دوره دبیرستان را در تهران گذراند و سپس در رشته مهندسی شیمی از دانشکده فنی دانشگاه تهران فارغ‌التحصیل شد. او با مسائل سیاسی، در دوران تجدید فعالیتهای [[جبهه ملی]] و [[نهضت آزادی]] در سالهای 1339 تا 1342 آشنا شد. اصغر در دوران تحصیل در دانشگاه به فعالیت سیاسی پرداخت، اما هیچ‌یک از افراد خانواده‌اش اطلاعی از فعالیتهای او نداشتند و ساواک شاه نیز تا هنگام دستگیریش هیچ سابقه‌یی از او نداشت. اصغر در سال1342 به نظام‌وظیفه رفت و پس از آن مدتی در کارخانه اسلحه‌سازی و سپس در کادر آموزشی دانشکده فنی دانشگاه تهران به‌کار پرداخت<ref name=":1">به سوی آزادی - [http://voice-offreedom.blogspot.al/2015/08/blog-post_12.html آیا علی‌اصغر بدیع‌زادگان را می شناسید]</ref>


== فعالیت‌ها و تشکیل سازمان ==
== فعالیت‌ها و تشکیل سازمان ==
خط ۱۲۴: خط ۱۲۴:


== دستگیری ==
== دستگیری ==
در سال ۱۳۵۰ به‌دنبال شکست طرح ربودن شهرام پهلوی‌نیا دستگیر شد و از سوی ساواک شکنجه شد. لطف الله میثمی درباره شکنجه وی می‌گوید:<blockquote>«پس از دستگیری مورد شکنجه‌های وحشتناکی قرار گرفت. او را روی اجاق برقی به شدت سوزاندند ولی او آنچنان از خود تحمل نشان داد که نمونه‌ای شد برای همه مبارزان و مجاهدین خلق. متجاوز از چهار ساعت مداوم و پشت سر هم او را سوزاندند و سوختن آنقدر ادامه پیدا کرد تا از پوست و گوشت گذشت و به نخاع رسید، ولی اصغر با آنکه در آستانه فلج شدن قرار گرفته بود همچنان هیچ چیز نگفت. او را در آن حالت به سلول انداختند زخمهای بدنش عفونت کرده بودو بوی تعفن سلول کوچکش را پر کرده بود او را در این حالت به بازجویی می‌بردند.»<ref>ویکی واند - [http://www.wikiwand.com/fa/%D8%B9%D9%84%DB%8C%E2%80%8C%D8%A7%D8%B5%D8%BA%D8%B1_%D8%A8%D8%AF%DB%8C%D8%B9%E2%80%8C%D8%B2%D8%A7%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%86 علی‌اصغر بدیع‌زادگان]</ref></blockquote>
در سال50 مرحله عمل در سازمان مجاهدین فرا‌ رسیده بود و اصغر با استفاده از تخصص و تجربه‌اش کمک شایانی به‌سازمان کرد. اصغر بدیع‌زادگان در شهریور سال1350 توسط ساواک شاه در خانه یکی از بستگانش دستگیر شد و بلافاصله به‌زیر شکنجه رفت. ساواک، که پس از طرح ربودن شهرام پهلوی به‌شدت آشفته شده بود، هر چه در توان داشت روی شکنجه بدیع‌زادگان گذاشت تا بتواند سرنخی به‌دست آورد.
 
یکی از برادران مجاهد در این‌باره می‌گوید: «وقتی ساواک بدیع‌زادگان را دستگیر کرد، موقعیت او را در سازمان می‌دانست و به‌طور خاص از اقدامات عملی او باخبر بود و مشخصاً هم حنیف‌نژاد را از او می‌خواستند و او به‌صراحت یک‌ جواب را تکرار کرد: <blockquote>”نمی‌گویم“. </blockquote>چون خیلی چیزها برای ساواک مشخص شده بود، اصغر هیچ امکان دیگری جز مقاومت سرسختانه و رویارویی گوشت و استخوان با شلاق و اجاق و اتوی برقی نداشت. امکان استفاده از هیچ تاکتیکی را هم در بازجویی نداشت.<ref name=":1" />
 
متجاوز از یک ماه او را به‌شدت شکنجه کردند. نخست او را روی اجاق نشاندند و سپس به پشت خواباندند. یک‌بار برای 4ساعت مداوم او را سوزاندند به‌طوری که سوختگی از پوست و گوشت گذشت و به‌نخاع رسید. اصغر در آستانه شهادت قرار گرفت اما هم‌چنان لب از لب نگشود و اسرار خلق را در سینه سوخته‌اش حفظ کرد. اصغر را با‌ همان سوختگیها در سلول انداختند و در را بستند. زخمهای سوخته چرک کرده و چرکها متعفن شد و فضای سلول را پرکرده بود، اما اصغر هیچ‌چیز نگفت و با آرامش و مظلومیت درد و سوختگی را تحمل می‌کرد. او که تقریباً نیمه فلج شده بود دیگر نمی‌توانست راه برود. دو‌ نفر زیر بغلش را می‌گرفتند و او را کشان‌کشان به‌اتاق شکنجه می‌بردند. با‌ این حال او تنها به‌ انقلاب و رهایی خلق و یارانش می‌اندیشید.
 
خانم شهین بدیع‌زادگان، خواهر اصغر، درباره این روزها نوشته است:
 
«ملاقات کوتاهی در زندان قزل‌قلعه به من و مادرم دادند. او را بعد از شکنجه‌های وحشیانه از اوین به قزل‌قلعه آوردند تا ما او را ببینیم. این زمانی بود که شایعه شهادت او زیر شکنجه همه‌جا پیچیده بود. روز 9آذر50 بود.  ساواک در اتاق و در اطراف او بودند و من و مادرم بهت‌زده از وضعیت اصغر، فقط او را نگاه می‌کردیم. در اثر تحمل شکنجه‌های وحشتناک موهایش تماماً سفید شده و به‌اندازه 10سال پیر شده بود. ساواکی ها می‌گفتند ”مادر برایش میوه و شیرینی و موز و… بیاورید“. و او با وقار و متانت زیاد رو به مادرم کرد و گفت: ”چیزی نیاز ندارم و نمی‌خواهد چیزی بیاورید“ ».
 
سرانجام پس از 3بار عمل جراحی، هنگامی که دیگر امکان بهبودی نداشت<ref name=":1" />


== دادگاه ==
== دادگاه ==
۴۷۶

ویرایش