کاربر:Safa/2صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
ارنستو چه گوارا ('''Ernesto Che Guevara''') که بیشتر به‌ نام چه‌ گوارا یا ال‌ چه شناخته می‌شود، زاده ۱۴ ژوئن ۱۹۲۸ در روساریوی آرژانتین و جان باخته در ۹ اکتبر ۱۹۶۷ در بولیوی، پزشک انقلابی، نظریه پرداز جنگهای چریکی، سیاست مدار، نویسنده، و یکی از چهره های شاخص انقلاب کوبا که چهره  و منش او به نمادی جهانی از عنصر شورش گری تبدیل شده است،   
ارنستو رافائل گوارا دلاسرنا معروف به چه گوارا یا ال چه، ('''Ernesto Che Guevara''') زاده ۱۴ ژوئن ۱۹۲۸ در شهر روزاریو واقع در ایالت سانتافه آرژانتین و جان باخته در ۹ اکتبر ۱۹۶۷ در بولیوی، او پزشکی انقلابی، نظریه پرداز جنگهای چریکی، سیاست مدار، نویسنده، و یکی از چهره های شاخص انقلاب کوبا بود. که چهره  و منش او به نمادی جهانی از عنصر شورش گری تبدیل شده است،   


چه گوارا در خانواده ای مرفه ایرلندی - اسپانیایی متولد شد و ازکودکی دچار بیماری تنگی نفس بود که تا پایان عمر این بیماری همراه وی بود.درسال ۱۹۴۶ همراه با کوچ خانواده به بوئنس آیرس به تحصیل پزشکی پرداخت.درماه مارس سال ۱۹۵۳ با گذراندن پایان نامه خود در باره حساسیتها (آلرژی) اجازه طبابت گرفت.پس از فارغ التحصیلی بیشتر اوقات فراغت خود را درسفر به کشورهای مختلف امریکای لاتین گذراند.درسال ۱۹۵۳ به گواتمالا رفت و درآنجا در سال ۱۹۵۴ شاهد سقوط دولت جاکوبو آربنز بدست سازمان «سیا» بود.چه گوارا از گواتمالا به مکزیک رفت و درآنجا با رائول و فیدل کاسترو آشنا شد و به آنها پیوست. درتابستان سال ۱۹۵۵ بعنوان سومین عضو تیم شناسایی جنبش ۲۶ ژوئیه کوبا توسط کاسترو برگزیده شد.در ۲۵ نوامبر ۱۹۵۶ به همراه ۸۲ مبارز دیگر با قایقی به نام «گرانما» برای راه اندازی نبرد با دیکتاتوری باتیستا به کوبا رفت .دردوم ژانویه ۱۹۵۹ با پیروزی بر باتیستا به همراه یارانش وارد هاوانا شد.
چه گوارا در خانواده ای مرفه ایرلندی - اسپانیایی متولد شد پدرش ارنستو گوارا لینچ ایرلندی و مادرش سلیاده لاسرنا اسپانیایی بود. و ازکودکی دچار بیماری تنگی نفس (آسم) بود که تا پایان عمر این بیماری همراه وی بود. چه گوارا در شهر کوردوبا واقع در جنوب اسپانیا دوران نوجوانی‌اش را گذراند. درسال ۱۹۴۶ همراه با کوچ خانواده به بوئنس آیرس به تحصیل پزشکی پرداخت.درماه مارس سال ۱۹۵۳ با گذراندن پایان نامه خود در باره حساسیتها (آلرژی) اجازه طبابت گرفت.پس از فارغ التحصیلی بیشتر اوقات فراغت خود را درسفر به کشورهای مختلف امریکای لاتین گذراند.درسال ۱۹۵۳ به گواتمالا رفت و درآنجا در سال ۱۹۵۴ شاهد سقوط دولت جاکوبو آربنز بدست سازمان «سیا» بود.چه گوارا از گواتمالا به مکزیک رفت و درآنجا با رائول و فیدل کاسترو آشنا شد و به آنها پیوست. درتابستان سال ۱۹۵۵ بعنوان سومین عضو تیم شناسایی جنبش ۲۶ ژوئیه کوبا توسط کاسترو برگزیده شد.در ۲۵ نوامبر ۱۹۵۶ به همراه ۸۲ مبارز دیگر با قایقی به نام «گرانما» برای راه اندازی نبرد با دیکتاتوری باتیستا به کوبا رفت .دردوم ژانویه ۱۹۵۹ با پیروزی بر باتیستا به همراه یارانش وارد هاوانا شد.


بعد از آوریل ۱۹۶۵ از انظار ناپدید شد و با افشای نامه چگوارا به فیدل کاسترو ، قصد خود برای شرکت درجنبش های آزادی بخش ملل دیگر اعلام کرد.   
بعد از آوریل ۱۹۶۵ از انظار ناپدید شد و با افشای نامه چگوارا به فیدل کاسترو ، قصد خود برای شرکت درجنبش های آزادی بخش ملل دیگر اعلام کرد.   
خط ۱۰: خط ۱۰:


چه گوارا درخانواده ای با افکار مترقی نشو و نما می کرد و اولین تاثیرات را در دنیای سیاست در سن ده سالگی از عموی خود می پذیرفت، که در سال ۱۹۳۶ برای کمک به  جمهوری خواهان اسپانیا به گردانهای بین المللی در آنجا پیوسته بود. چه همراه با هر نامه عمویش روی نقشه ای که داشت تغییرات جبهه بین جمهوری خواهان اسپانیا از یک طرف و فالانزیستها و متحدان نازی آنها را علامت گذاری کرده و تحولات جنگ را دنبال می کرد.  
چه گوارا درخانواده ای با افکار مترقی نشو و نما می کرد و اولین تاثیرات را در دنیای سیاست در سن ده سالگی از عموی خود می پذیرفت، که در سال ۱۹۳۶ برای کمک به  جمهوری خواهان اسپانیا به گردانهای بین المللی در آنجا پیوسته بود. چه همراه با هر نامه عمویش روی نقشه ای که داشت تغییرات جبهه بین جمهوری خواهان اسپانیا از یک طرف و فالانزیستها و متحدان نازی آنها را علامت گذاری کرده و تحولات جنگ را دنبال می کرد.  
چه گوارا پس از دریافت مدرک فارغ التحصیلی از پزشکی یک سال مرخصی گرفت و به همراه دوستش «البرتو گرانادو» به کشورهای آمریکای لاتین مسافرت کرد. آنها با یک موتور سیکلت توترون ۵۰۰ خارج از رده دست به این سفر دور و دراز زدند. هدف او، درمان بیماران جذامی بود. چه در این سفرها با فقر و تنگدستی مردم در کشورهای لاتین آشنا شد. بعد از این مسافرت خاطراتش را از دیدن رنج مردم محروم نوشت.
چه گوارا بار دیگر در سال ۱۹۵۳  به سفر رفت و پس از بولیوی، پرو، اکوادور، پاناما، کاستاریکا، هندوراس و السالوادور به گواتمالا رسید. در آنجا با اقتصاددان پرویی هیلدا آشنا شد. و هیلدا او را به چند مقام بلندپایه در دولت آربنز معرفی کرد. همزمان او با تبعیدیهای کوبا وابسته به جنبش ۲۶ ژوئیه به رهبری فیدل کاسترو آشنا شد. و در این رابطه، لقب ”چه“ که به آرژانتینی معادل «رفیق» است را گرفت. او مدتی به یک گروه کوچک چریکی که توسط جوانان کمونیست تشکیل شده بود پیوست. آربنز در اثر تو‌طئه خارجی علیه دولتش، مجبور شد به سفارت مکزیک پناهنده شود. و از حامیان خارجی خود خواست که کشور را ترک کنند. هیلدا بازداشت شد و چه گوارا به کنسولگری آرژانتین پناه برد. و بعد به مکزیک رفت. در سال ۱۹۵۴ در مکزیک دوباره با تبعیدیهای کوبا ارتباط برقرار کرد.
لوپز از تبعیدیهای کوبایی، ”چه“ را به رائول کاسترو معرفی کرد و او نیز ”چه“ را به برادر بزرگترش یعنی فیدل کاسترو معرفی کرد. چه گوارا در سال ۱۹۵۵ به عضویت جنبشی که تحت رهبری فیدل کاسترو بود درآمد. نام این جنبش، جنبش ۲۶ ژوئیه بود که قصد براندازی حکومت باتیستا در کوبا را داشت. درهمین راستا آنها که ۸۲ رزمنده بودند با قایقی بنام «گرانما» در سواحل کوبا پیاده شدند،  در این عملیات بسیاری از نفرات کاسترو کشته شدند و کاسترو به همراه چه گوارا و عده کمی از نفرات دیگر توانستند از چنگ دشمن سالم بیرون بیایند.. چه گوارا گفته است: «در همین مقابله خونین بود که من تجهیزات پزشکیم را کنار گذاشتم و برای جنگ از جسد یکی از مبارزان سلاح برداشتم».


سال شمار زندگی چه گوارا
سال شمار زندگی چه گوارا
خط ۱۱۸: خط ۱۲۴:
[[پرونده:چه گوارا پس از شهادت در بولیوی.JPG|جایگزین=چه گوارا پس از شهادت در بولیوی|بندانگشتی|چه گوارا پس از شهادت در بولیوی]]
[[پرونده:چه گوارا پس از شهادت در بولیوی.JPG|جایگزین=چه گوارا پس از شهادت در بولیوی|بندانگشتی|چه گوارا پس از شهادت در بولیوی]]
۱۹۹۷ - ژوئیه: استخوان های بازماندۀ چه گوارا در یک گور دستجمعی، در واله گرانده در بولیوی پیدا شد و در ۹ اکتبرطی مراسم رسمی با حضور فیدل کاسترو در شهر سانتا کلارای کوبا به خاک سپرده شد.
۱۹۹۷ - ژوئیه: استخوان های بازماندۀ چه گوارا در یک گور دستجمعی، در واله گرانده در بولیوی پیدا شد و در ۹ اکتبرطی مراسم رسمی با حضور فیدل کاسترو در شهر سانتا کلارای کوبا به خاک سپرده شد.
تاثیرات چه گوارا در انقلاب های جهان
نیروهای سیاسی پس از انقلاب پیروز کوبا در کشورهای مختلف جهان از جمله در امریکای لاتین و مرکزی و آسیا و آفریقا تحت تاثیر این جنبش قرارگرفتند، از جمله در ایران نیروهای مبارزی که به دنبال مبارزه قهر آمیز با دیکتاتوری شاه بودند با الگوی کانون شورشی که در انقلاب کوبا تجربه شده بود دست به عملیات مسلحانه زدند که نمونه آن را در جریان سیاهکل می بینیم، که تئوری آن برمبنای این گفته فیدل کاسترو است.
در مورد اولویت تشکیل حزب یا عدم آن:
“فیدل کاسترو فقط می گوید که بدون پیشآهنگ، انقلاب وجود ندارد. او می گوید که لازم نیست پیشآهنگ، حتماً حزب مارکسیستی - لنینیستی باشد. او می گوید آ نها یی که می خواهند دگرگونی را فراچنگ آورند، حق و وظیفه دارند به مثابۀ پیش آهنگانی که به این احزاب وابستگی ندارند متشکل شوند...
باری در واقع، در مورد حزب و پیشآهنگی، هیچ نوع معادلۀ متافیزیکی که در آن حزب مارکسیست - لنینیست مساوی با پبشآهنگ باشد وجود ندارد”)
منبع کتاب رژی دبره بنام انقلاب در انقلاب انتشارات پارت سال ۱۳۵۲ صفحه ۸۰


سخنانی از چه گوارا
سخنانی از چه گوارا


شما بمانید و درس بخوانید من میروم و درس میگیرم
“وقتی رؤیای تحول از میان برود زمان انقلاب فرا می رسد”.


از دشمن نترسید اما از این بترسید که دشمن از شما نترسد
از دشمن نترسید اما از این بترسید که دشمن از شما نترسد
خط ۱۲۹: خط ۱۴۷:
آزادي بيش از همه از دست کساني ضربه ميخورد که براي نيل به آن کوتاهترين مسير را انتخاب ميکنند
آزادي بيش از همه از دست کساني ضربه ميخورد که براي نيل به آن کوتاهترين مسير را انتخاب ميکنند


ما نباید نزد مردم برویم و بگوییم: ما آمده‌ایم تا شما را زیر بال وپر خود گرفته و فقیرنوازی کنیم، یا علم خودمان را به شما تعلیم دهیم، کمبود فرهنگتان، جهلتان را از مسائل ابتدایی و اشتباهاتتان را به خودتان گوشزد کنیم. به جایش باید با ذهنی پژوهنده و روحی فروتن، از منبع عظیم دانایی و خرد ِ مردم بهره بگیریم.
ما نباید نزد مردم برویم و بگوییم: ما آمده‌ایم تا شما را زیر بال و پر خود گرفته و فقیرنوازی کنیم، یا علم خودمان را به شما تعلیم دهیم، کمبود فرهنگ تان، جهل تان را از مسائل ابتدایی و اشتباهات تان را به خودتان گوشزد کنیم. به جایش باید با ذهنی پژوهنده و روحی فروتن، از منبع عظیم دانایی و خرد ِ مردم بهره بگیریم.
 
به احترام آزادی یک دقیقه سکوت کردیم... خوابمان برد!


در یک انقلاب، انسان یا پیروز می‌شود یا می‌میرد، اگر آن انقلاب واقعی باشد.
در یک انقلاب، انسان یا پیروز می‌شود یا می‌میرد، اگر آن انقلاب واقعی باشد.
خط ۱۴۳: خط ۱۵۹:
یک انقلابی واقعی همان جایی خدمت می کند که به او احتیاج است.
یک انقلابی واقعی همان جایی خدمت می کند که به او احتیاج است.


رسالت یک انسان برای رسیدن به آزادی در صف ایستادن نیست بلکه بر هم زدن صف است.
اگر نتوان آزادي و عدالت را یکجا داشت و من مجبور باشم میان این دو یکی را انتخاب کنم، آزادی را انتخاب می کنم، تا بتوانم به بي عدالتی اعتراض کنم
 
مرد زندانی می خندید.. شاید به زندانی بودن خویش شاید هم به آزاد بودن ما... راستی زندان کدام سوی میله هاست؟؟؟
 
اگر نتوان آزادي و عدالت را یکجا داشت و من مجبور باشم میان این دو یکی را انتخاب کنم، آزادی را انتخاب می کنم، تا بتوانم به بي عدالتی اعتراض کنم  
 
حتی مرگم را هم شکست به حساب نمی آورم. به جای آن تنها حسرت ترانه ای ناتمام را با خود به گور خواهم برد.


برای تشخیص زنده یا مرده بودن یک انسان، به شرف او نگاه کنید، نه به نبض او.
برای تشخیص زنده یا مرده بودن یک انسان، به شرف او نگاه کنید، نه به نبض او.  


من علاقه مند به جامعه خشکِ اقتصادی نیستم. ما علیه نکبت و از خود بیگانگی مبارزه می کنیم
من علاقه مند به جامعه خشکِ اقتصادی نیستم. ما علیه نکبت و از خود بیگانگی مبارزه می کنیم


جنگجوی چریکی به یاری کاملِ مردم منطقه نیازمند است
شور و اشتیاق لازمه ی هر کار بزرگی است . و برای انقلاب کردن . عشق و شور و جسارت بسیار زیادی لازم است
 
شور و اشتیاق لازمه ی هر کار بزرگی است . و برای انقلاب کردن . عشق و شور و جسارت بشدت زیادی لازم است


مردم را دریاب… هرگز سازش نکن… کسانی که سازش نمی کنند میمیرند . اما مرگشان عین حیات و زندگیست … آری . تو نیز میمیری . اما در چهره ات نشانی از مرگ نخواهد بود…
مردم را دریاب… هرگز سازش نکن… کسانی که سازش نمی کنند میمیرند . اما مرگشان عین حیات و زندگیست … آری . تو نیز میمیری . اما در چهره ات نشانی از مرگ نخواهد بود…


عید من آن روزی است که زحمت یک سال دهقان . شام یک شب پادشاه نباشد.
عید من آن روزی است که زحمت یک سال دهقان . شام یک شب پادشاه نباشد.
به یاد می آورم امید به آینده . اندوه آدمی را می شوید. همه چیز در حال تکامل است. قاعده قصه همین است. حلاوت حیات و ترانه هستی همین است.


با بیشتر شدن درجات استثمار . حس انقلاب هر لحظه قوی تر می شود.
با بیشتر شدن درجات استثمار . حس انقلاب هر لحظه قوی تر می شود.
مبارزه تا ابد . تا پیروزی. یا مرگ یا میهن.


من آزادی بخش نیستم. آزادی بخش وجود ندارد . مردم هستند که خود را آزاد می کنند.
من آزادی بخش نیستم. آزادی بخش وجود ندارد . مردم هستند که خود را آزاد می کنند.
خط ۱۷۶: خط ۱۸۰:


ما آدمهای احمقی نبودیم، ساده بودیم و از روی سادگی به احمق‌ها اجازه دادیم تا در زندگیمان دخالت کنند.
ما آدمهای احمقی نبودیم، ساده بودیم و از روی سادگی به احمق‌ها اجازه دادیم تا در زندگیمان دخالت کنند.
سرنوشت فرمانده عملیات تیرباران چه گوارا


"مونیکا ارتل، زنی که انتقام چه‌گوارا را گرفت."
"مونیکا ارتل، زنی که انتقام چه‌گوارا را گرفت."
[[پرونده:مونیکا آرنل.JPG|جایگزین=مونیکا آرنل|بندانگشتی|مونیکا آرنل]]
[[پرونده:مونیکا آرنل.JPG|جایگزین=مونیکا آرنل|بندانگشتی|مونیکا آرنل]]
در اول آوریل ۱۹۷۱، زنی که خود را جهانگرد استرالیایی معرفی میکرد،  روبرتو کواینتانییا، با کنسول بولیوی در شهر هامبورگ آلمان قرار ملاقات میگذارد. این زن ۳۴ساله که کلاه و لباس شیک بر تن و عینک آفتابی به چشم داشت وارد دفتر کنسول شده، با خونسردی تپانچه ای از کیفش درآورده با شلیک چند گلوله او را به قتل میرساند. وی سپس کلاه، کیف، تپانچه و سایر وسایلش را به گوشه ای پرتاب کرده بدون اینکه اثری از خود برجای گذارد موفق به فرار میگردد.  
در اول آوریل ۱۹۷۱، زنی که خود را جهانگرد استرالیایی معرفی میکرد، با روبرتو کواینتانییا،کنسول بولیوی در شهر هامبورگ آلمان قرار ملاقات میگذارد. این زن ۳۴ساله که کلاه و لباس شیک بر تن و عینک آفتابی به چشم داشت وارد دفتر کنسول شده، با خونسردی تپانچه ای از کیفش درآورده با شلیک چند گلوله او را به قتل میرساند. وی سپس کلاه، کیف، تپانچه و سایر وسایلش را به گوشه ای پرتاب کرده بدون اینکه اثری از خود برجای گذارد موفق به فرار میگردد.  


این زن مونیکا آرتل )Monika Ertl( بود که به “انتقامگیر چه گوارا” شهرت یافته است. در کیف دستی او یادداشتی به دست آمد که روی آن نوشته بود: “پیروزی یا مرگ، ارتش آزادیبخش ملی.”
این زن مونیکا آرتل (Monika Ertl) بود که به “انتقام گیر چه گوارا” شهرت یافته است. در کیف دستی او یادداشتی به دست آمد که روی آن نوشته بود: “پیروزی یا مرگ، ارتش آزادیبخش ملی.”


۹ سپتامبر ۱۹۶۹: روبرتو کواینتانییا بعد از قتل اینتی پاردو درحالیکه سیگاری به دست دارد، فاتحانه جریان را به خبرنگاران شرح میدهد.
۹ سپتامبر ۱۹۶۹: اینتی پاردو بعد از قتل روبرتو کواینتانییا درحالیکه سیگاری به دست دارد، فاتحانه جریان را به خبرنگاران شرح میدهد.


وقتی به تاریخ ۹ اکتوبر ۱۹۶۷، ارنستو چه‌گوارا قهرمان نامدار امریکای لاتین در بولیوی به قتل رسید، به فرمان دگروال روبرتو کواینتانییا دستانش را قطع کردند. دو سال پس از آن، کواینتانییا با ضربات قنداق تفنگ، کمر زندانی سیاسی به نام گوئیدو اینتی پاردو از رهبران چریکها و یکی از پنج چریک باقیمانده از جنبش چه گوارا در بولیوی را شکست و بعد او را به قتل رسانید. از آن زمان، روبرتو به یک چهره منفور میان انقلابیون بدل گشت و “ارتش آزادیبخش ملی ” (ELN) در پی گرفتن انتقام از او بود. دولت بولیوی از ترس همرزمان چه گوارا، او را بعنوان کنسول به هامبورگ اعزام نمود.
وقتی به تاریخ ۹ اکتوبر ۱۹۶۷، ارنستو چه‌گوارا قهرمان نامدار امریکای لاتین در بولیوی به قتل رسید، به فرمان دگروال روبرتو کواینتانییا دستانش را قطع کردند. دو سال پس از آن، کواینتانییا با ضربات قنداق تفنگ، کمر زندانی سیاسی به نام گوئیدو اینتی پاردو از رهبران چریکها و یکی از پنج چریک باقیمانده از جنبش چه گوارا در بولیوی را شکست و بعد او را به قتل رسانید. از آن زمان، روبرتو به یک چهره منفور میان انقلابیون بدل گشت و “ارتش آزادیبخش ملی ” (ELN) در پی گرفتن انتقام از او بود. دولت بولیوی از ترس همرزمان چه گوارا، او را بعنوان کنسول به هامبورگ اعزام نمود.


مونیکا آرتل عشق بیکران و تعهدی استوار به چه‌گوارا و آرمان انقلابی اش داشت و اینتی پاردو نیز منبع الهامش بود. به درخواست “جنبش آزادیبخش ملی” او برای انتقام رفقای همرزمش کمر بسته و در این راه حاضر بود جانش را فدا نماید. جمله معروف “نه می بخشیم و نه فراموش می کنیم” که در اصل از این زن مصمم و آزادیخواه است به شعارش مبدل گردیده بود. او در آخرین نامه به خانواده اش در سال ۱۹۶۹ نوشت: “بدرود، من میروم و شما دیگر مرا هرگز نخواهید دید”.
مونیکا آرتل عشق بیکران و تعهدی استوار به چه‌گوارا و آرمان انقلابی اش داشت و اینتی پاردو نیز منبع الهامش بود. به درخواست “جنبش آزادیبخش ملی” او برای انتقام رفقای همرزمش این ماموریت را می پذیرد. جمله معروف “نه می بخشیم و نه فراموش می کنیم” از این زن مصمم و آزادیخواه است. او در آخرین نامه به خانواده اش در سال ۱۹۶۹ نوشت: “بدرود، من میروم و شما دیگر مرا هرگز نخواهید دید”.
 
مونیکا ارتل دختر فیلمبردار هانس ارتل، عضو جنبش زیرزمینی مسلحانه در بولیوی و اهل آلمان بود.
 
مونیکا ارتل در ۷ اوت ۱۹۳۷ در مونیخ متولد شد. پس از جنگ جهانی دوم، پدرش به بولیوی مهاجرت کرد و مدتی به کار فیلم‌برداری ادامه داد و سپس شغل کشاورزی را انتخاب کرد. در آن زمان مونیکا نوجوان بود. مونیکا در ۱۹۵۲ به همراه خانواده اش از آلمان به بولیوی رفت. او در بولیوی با پدرش در چندین فیلمبرداری همکاری کرد و شیوه بکارگیری دوربین فیلمبرداری و سلاح گرم را آموخت. مونیکا در سال ۱۹۵۸ با یک مهندس معدن بولیویایی – آلمانی ازدواج کرد و همراه وی به نزدیکی محل اقامت کارگران معادن مس به شمال شیلی رفت وی مدتی بعد از او طلاق گرفت.
 
مونیکا در بولیوی با جوانانی آشنا شد که با دیدگاه‌های چپ، خواهان آزادی کشورشان از سرکوب نظامیان بودند. در همان سالها او به این جوانان نزدیکتر شد و این نزدیکی دیدگاه‌های سیاسی او را رادیکال تر کرد.
 
در دهه شصت با ورود چه گوارا به بولیوی، مونیکا به این جنبش نزدیک شد. وی پس از کمک‌های جزئی به جنبش چه گوارا و به جنبش چریکی که زیر زمینی شده بود پیوست و مدتی بعد یک عضو فعال ارتش آزادیبخش بولیوی شده بود.
 
پس از کشته شدن چه گوارا در نهم اکتبر ۱۹۶۷، سرهنگ روبرتو کینتانیا پرز به منفورترین و تحت تعقیب‌ترین فرد توسط انقلابیون تبدیل شد. چهار سال بعد در آوریل سال ۱۹۷۱ در حالی که کینتانیا روبرتو به عنوان کنسول بولیوی در هامبورگ خدمت می‌کرد در دفتر کارش با مونیکا روبرو شد. گفته می‌شود مونیکا با شلیک چند تیر انتقام چه گوارا را از قاتل او گرفت.
 
در هامبورگ آلمان، مونیکا به دلیل اتهام به قتل سرهنگ روبرتو کینتانیا بعنوان قاتل او شناخته شد. هرچند این هرگز به‌طور کامل اثبات نشد ولی پس از این واقعه مونیکا به یکی از فعالان خطرناک تبدیل شد و توسط دولت بولیوی و مقامات بین‌المللی تحت تعقیب قرار گرفت.
 
اسوالدو چاتو پره دو Osvaldo “Chato” Peredo رهبر پیشین ارتش آزادیبخش ملی بولیوی، در مصاحبه ای که در سال ۱۹۸۸ توسط کارگردان آلمانی کریستین بودیسین فیلمبرداری شده تأیید کرد که سرهنگ روبرتو کینتانیا هدف اصلی آنها بود، زیرا او دستور داده بود تا دستهای چه گوارا را قطع کنند و برای شناسایی بیشتر به لاپاز فرستاده شود.او همچنین می‌گوید ارتل پس از انجام مأموریت در هامبورگ به کوبا بازگشت و با رژی دبره ملاقات کرد.
 
به گفته رژی دبره، مونیکا ارتل همچنین آماده ربودن کلاوس باربی رئیس سابق گشتاپوی لیون بود تا او را به شیلی و سپس به فرانسه ببرد و در دادگاه جنایتکاران نازی به عدالت بسپارد. در آن زمان کلاوس باربی به عنوان مشاور پلیس مخفی بولیوی شناخته می‌شد.
 
در ۱۲ مه ۱۹۷۳ در حالیکه مونیکا ارتل در حال تجدید سازماندهی ارتش آزادیبخش ملی بولیوی در شهر ال آلتو واقع در استان لاپاز بود پس از چندین روز تعقیب مخفیانه، او و چند چریک دیگر، توسط نیروهای امنیتی بولیوی دستگیر و کشته شد.


مونیکا ارتل پس از کشته شدن به خانواده اش تحویل داده نشد تا به خاک سپرده شود. جسد او هرگز پیدا نشد و در گوری نامعلوم آرمیده‌است. در ورودی یکی از گورستان‌های لاپاز لوحی آویزان است که بر ان نوشته شده‌است: “مونیکا ارتل دراینجا آرمیده‌است”.<references />
<references />
۸٬۷۶۰

ویرایش