کاربر:Omid/صفحه تمرین1: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''دلارا دارابی''' یبخیهع | '''دلارا دارابی''' یبخیهع | ||
== وقوع حادثه == | == وقوع حادثه و محاکمه == | ||
دلارا دارابی هنگام وقوع قتل ۱۷ سال داشت و دانشآموز پیشدانشگاهی بود. وی اگرچه در آغاز همراه با پدرش خود را به پلیس معرفی کرد و اتهام قتل را در دادگاه نخست پذیرفت، اما دو هفته بعد آن را رد کرده و ادعا کرد که این قتل به وسیله دوست پسرش، امیرحسین صورت گرفتهاست.<ref name=":0">[https://www.radiozamaneh.com/32684 پرونده دل آرا دارابی و دایره ابهام]، سایت رادیو زمانه</ref> | |||
دلآرا تنها مدت کوتاهی پس از اقرار به قتل، در نامهای به قاضی پروندهاش مدعی شد که او قاتل نیست و وی تنها برحسب خواست و تمایل امیرحسین که به او گفته بود: "چون تو زیر ۱۸سال هستی و در نهایت مجازات نخواهی شد"، حاضر شده است که مسئولیتِ عملِ او را بر عهده بگیرد.<ref name=":0" /> | |||
'''محمد مصطفایی:''' از همان زمانی که پروندهی "دلارا دارابی" در دادگستری رشت به جریان افتاد، آقای خرمشاهی در مقام وکیل ایشان همواره تاکید داشتند که موکلشان بیگناه است و بیگناه نیز دارد محاکمه میشود. | |||
در این پرونده، آقای "ج" قاضیِ رسیدگی کننده به پرونده بودند. به باور من، او به رغم آن که میدانستند دلارا قاتلِ اصلی نیست، حکم به اعدام ایشان دادند. در پی صدور این حکم، جناب خرمشاهی بارها نسبت به آن اعتراض کردند و به دنبال آن پرونده دلارا دارابی در مطبوعات ایران مطرح شد؛ اما به واسطه آن که دستگاه دادگستری در ایران مستقل نیست و همیشه به نوعی تحت تاثیر قدرتهای مختلف عمل میکند، این بار نیز در نهایت، حرفِ آقای "ج" به کرسی نشست و حکمِ قصاصِ خانم دلارا دارابی در «دیوان عالی کشور» تایید شد. | |||
بعدها هم که خود آقای "ج" دادستان رشت شدند، توانستند با نفوذی که در دستگاه قضایی به دست آورده بودند «اذنِ در اجرای حکم» را نیز از آقای شاهرودی (رئیس وقت قوه قضایه ) بگیرند. در نهایت حکم در یک شرایط کاملاً غیر عادی، در هفت صبح یک روزِ تعطیل (جمعه ۱۱اردیبهشتماه سال۸۸ ) در زندان مرکزی رشت به اجرا درآمد.<ref name=":0" /> | |||
قبل از آن که دلارا دارابی اعدام شود (و همین طور بعد از اعدام دلارا) ایشان به طور رسمی و علنی هیچ حرف خاصی نزده بود، اما اخیراً یکی از همبندان او- که اصرار زیادی نیز داشت که نامی از او نبرم- به من خبر داد که امیرحسین، نامههای متعددی به قاضی رسیدگیکننده پرونده نوشته و در آن نامهها گفته است که دلارا بیگناه است. متاسفانه آقای "ج" بنا به دلایل خاصی، از جمله پافشاری بر مواضع خودشان و نیز مخالفت با خواست و اقدامات وکیلِ پرونده، نه تنها هیچ ترتیب اثری به مفاد این نامهها نداند، بلکه امیرحسین را نیز تهدید میکنند که اگر سکوت نکند عواقب ناگواری در انتظار او خواهد بود و … تا اینکه در ماه گذشته، امیرحسین در زندان رشت بر اثر عذاب وجدان و فشارهای روحی که به دنبال اعدام دلارا بر او متحمل شده بود، خودش را حلقآویز کرد.<ref name=":0" /> | |||
== واکنشها به اعدام دل آرا == | == واکنشها به اعدام دل آرا == | ||
== نمایشگاه نقاشی == | == نمایشگاه نقاشی == | ||
در کارت نمایشگاه نقاشیهای دلآرا نوشتهای از او خطاب به بازدیدکنندگان درج شده است: "زندانی رنگها میدانید یعنی چه؟ یعنی من. من که از چهار سالگی زندگیام را با رنگها تقسیم کرده بودم، در آستانه ۱۷ سالگی آنها را گم کردم. سرخ کبود را به جای لاجورد گرفتم و جای آسمانی، خاکستری پاشیدم. من رنگها را گم کردم و اینک تنها چهرهای که هر روز در برابرم دیده میگشاید، دیوار است. من دلآرا دارابی ۲۰ ساله، متهم به قتل، محکوم به اعدام، سه سال است که با رنگها و فرمها و واژهها از خودم دفاع میکنم. این نقاشیها سوگندی است به جرمی ناکرده. تا مگر رنگها مرا به زندگی بازم گردانند. از پشت دیوارها به شما که به دیدن نقاشیهایم آمدهاید سلام و خیر مقدم میگویم".<ref>[https://www.bbc.com/persian/arts/story/2006/10/061020_fb_delara.shtml نمایشگاه نقاشی جوان محکوم به اعدام در تهران]، سایت بیبیسی فارسی</ref> | |||
همزمان با برگزاری نمایشگاهی از آثار دلارا دارابی در گالری گلستان در ایران، نمایشگاه مشابهی در دانشگاه فنی برلین برگزار می شود. وی که به اتهام قتل یکی از خویشاوندان خود در زندان بسر می برد به اعدام محکوم شده است. وی زمان قتل 17 ساله بود و اگرچه در آغاز این اتهام را پذیرفت بعدها به رد آن پرداخت و گفت این قتل بوسیله دوست پسرش امیرحسین صورت گرفت و به این خاطر اتهام را پذیرفت که دوستش اعدام نشود زیرا در زمان وقوع قتل تنها هفده سال داشت. مینا احدی سرپرست کمیته بین المللی علیه سنگسار و اعدام در آلمان در یک گردهمایی در دانشگاه فنی آلمان شرکت کرده در مصاحبه با رادیو فردا می گوید شش گروه از سازمانهایی که خواهان جدایی مذهب از دولت هستند در این گردهمایی شرکت داشتند و ما در محل ورودی سالن سخنرانی این نقاشی ها را گذاشته بودیم و نوشته هایی از دلارا دارابی به آلمانی ترجمه کرده بودیم و در آنجا نصب بود. نمایشگاه مورد توجه حاضران قرار گرفت.<ref>[https://www.radiofarda.com/a/290129.html نمایشگاهی از آثار دل آرا دارابی توسط کمیته بینالمللی علیه اعدام در آلمان]، سایت رادیو فردا</ref> | |||
== اعدام == | == اعدام == |
نسخهٔ ۲۰ آوریل ۲۰۲۰، ساعت ۰۸:۰۷
دلارا دارابی یبخیهع
وقوع حادثه و محاکمه
دلارا دارابی هنگام وقوع قتل ۱۷ سال داشت و دانشآموز پیشدانشگاهی بود. وی اگرچه در آغاز همراه با پدرش خود را به پلیس معرفی کرد و اتهام قتل را در دادگاه نخست پذیرفت، اما دو هفته بعد آن را رد کرده و ادعا کرد که این قتل به وسیله دوست پسرش، امیرحسین صورت گرفتهاست.[۱]
دلآرا تنها مدت کوتاهی پس از اقرار به قتل، در نامهای به قاضی پروندهاش مدعی شد که او قاتل نیست و وی تنها برحسب خواست و تمایل امیرحسین که به او گفته بود: "چون تو زیر ۱۸سال هستی و در نهایت مجازات نخواهی شد"، حاضر شده است که مسئولیتِ عملِ او را بر عهده بگیرد.[۱]
محمد مصطفایی: از همان زمانی که پروندهی "دلارا دارابی" در دادگستری رشت به جریان افتاد، آقای خرمشاهی در مقام وکیل ایشان همواره تاکید داشتند که موکلشان بیگناه است و بیگناه نیز دارد محاکمه میشود.
در این پرونده، آقای "ج" قاضیِ رسیدگی کننده به پرونده بودند. به باور من، او به رغم آن که میدانستند دلارا قاتلِ اصلی نیست، حکم به اعدام ایشان دادند. در پی صدور این حکم، جناب خرمشاهی بارها نسبت به آن اعتراض کردند و به دنبال آن پرونده دلارا دارابی در مطبوعات ایران مطرح شد؛ اما به واسطه آن که دستگاه دادگستری در ایران مستقل نیست و همیشه به نوعی تحت تاثیر قدرتهای مختلف عمل میکند، این بار نیز در نهایت، حرفِ آقای "ج" به کرسی نشست و حکمِ قصاصِ خانم دلارا دارابی در «دیوان عالی کشور» تایید شد.
بعدها هم که خود آقای "ج" دادستان رشت شدند، توانستند با نفوذی که در دستگاه قضایی به دست آورده بودند «اذنِ در اجرای حکم» را نیز از آقای شاهرودی (رئیس وقت قوه قضایه ) بگیرند. در نهایت حکم در یک شرایط کاملاً غیر عادی، در هفت صبح یک روزِ تعطیل (جمعه ۱۱اردیبهشتماه سال۸۸ ) در زندان مرکزی رشت به اجرا درآمد.[۱]
قبل از آن که دلارا دارابی اعدام شود (و همین طور بعد از اعدام دلارا) ایشان به طور رسمی و علنی هیچ حرف خاصی نزده بود، اما اخیراً یکی از همبندان او- که اصرار زیادی نیز داشت که نامی از او نبرم- به من خبر داد که امیرحسین، نامههای متعددی به قاضی رسیدگیکننده پرونده نوشته و در آن نامهها گفته است که دلارا بیگناه است. متاسفانه آقای "ج" بنا به دلایل خاصی، از جمله پافشاری بر مواضع خودشان و نیز مخالفت با خواست و اقدامات وکیلِ پرونده، نه تنها هیچ ترتیب اثری به مفاد این نامهها نداند، بلکه امیرحسین را نیز تهدید میکنند که اگر سکوت نکند عواقب ناگواری در انتظار او خواهد بود و … تا اینکه در ماه گذشته، امیرحسین در زندان رشت بر اثر عذاب وجدان و فشارهای روحی که به دنبال اعدام دلارا بر او متحمل شده بود، خودش را حلقآویز کرد.[۱]
واکنشها به اعدام دل آرا
نمایشگاه نقاشی
در کارت نمایشگاه نقاشیهای دلآرا نوشتهای از او خطاب به بازدیدکنندگان درج شده است: "زندانی رنگها میدانید یعنی چه؟ یعنی من. من که از چهار سالگی زندگیام را با رنگها تقسیم کرده بودم، در آستانه ۱۷ سالگی آنها را گم کردم. سرخ کبود را به جای لاجورد گرفتم و جای آسمانی، خاکستری پاشیدم. من رنگها را گم کردم و اینک تنها چهرهای که هر روز در برابرم دیده میگشاید، دیوار است. من دلآرا دارابی ۲۰ ساله، متهم به قتل، محکوم به اعدام، سه سال است که با رنگها و فرمها و واژهها از خودم دفاع میکنم. این نقاشیها سوگندی است به جرمی ناکرده. تا مگر رنگها مرا به زندگی بازم گردانند. از پشت دیوارها به شما که به دیدن نقاشیهایم آمدهاید سلام و خیر مقدم میگویم".[۲]
همزمان با برگزاری نمایشگاهی از آثار دلارا دارابی در گالری گلستان در ایران، نمایشگاه مشابهی در دانشگاه فنی برلین برگزار می شود. وی که به اتهام قتل یکی از خویشاوندان خود در زندان بسر می برد به اعدام محکوم شده است. وی زمان قتل 17 ساله بود و اگرچه در آغاز این اتهام را پذیرفت بعدها به رد آن پرداخت و گفت این قتل بوسیله دوست پسرش امیرحسین صورت گرفت و به این خاطر اتهام را پذیرفت که دوستش اعدام نشود زیرا در زمان وقوع قتل تنها هفده سال داشت. مینا احدی سرپرست کمیته بین المللی علیه سنگسار و اعدام در آلمان در یک گردهمایی در دانشگاه فنی آلمان شرکت کرده در مصاحبه با رادیو فردا می گوید شش گروه از سازمانهایی که خواهان جدایی مذهب از دولت هستند در این گردهمایی شرکت داشتند و ما در محل ورودی سالن سخنرانی این نقاشی ها را گذاشته بودیم و نوشته هایی از دلارا دارابی به آلمانی ترجمه کرده بودیم و در آنجا نصب بود. نمایشگاه مورد توجه حاضران قرار گرفت.[۳]
اعدام
بخشهایی از صحبتهای محمد مصطفایی وکیل دل آرا دارابی
در ایام نوروز سال ۱۳۷۸ تصمیم گرفتم به زندان رشت برم و دختری نقاش که در انتظار اعدام بود را ببینم. تصمیمم آنی بود و فردای روز تصمیم با خودروی شخصیام به سمت رشت رفتم. بعد از اخذ دستور از دادیار ناظر زندان به اتاقی که زندانیان را برای ملاقات به آنجا میآوردند رفتم. چند مامور هم در این اتاق بودند. وقتی دستور قاضی را به یکی از آنها دادم. مسئول مربوطه به من نگاه کرد و گفت آقای مصطفایی شما هستید. گفتم بله چطور. گفت هیچ. در مورد شما زیاد شنیده بودم و امیدوارم بتوانید کاری برای دل آرام انجام دهید تا اعدام نشود. این مامور میدانست که دیگر کاری از دست کسی بر نمیآید. تقدیر دل آرام دارابی اعدام است و چون دستی قدرتمند کمر بر اعدام این جوان بسته است. اعدامش حتمی است.
مسئول دفتر تلفن را برداشت و به کسی که آنطرف تلفن بود گفت. بگویید دل آرام به اتاق ملاقات بیاید. دل آرام شروع کرد به تعریف کردن ماجرا و گفتن از بیگناهی خودش. او میگفت که قاتل نیست و قاتل امیر حسین است. من چون او را خیلی دوست داشتم و سن و سالم هم کم بود. قتل را به گردن گرفتم. او از روز ماجرا تعریف کرد و از اینکه به پدرش دروغ گفته که قاتل است و قتل را به گردن گرفته است. زمانی که تعریف میکرد اشک از چشمانش جاری بود. قسم میخورد که مرتکب قتل نشده است و میگفت هیچ کس حرفش را باور نمیکند. میگفت دادستان رشت چند بار او را کنار کشیده و تهدید کرده است که اعدامش خواهد کرد.
ساعت هفت صبح یک روز تعطیل، دادستان نامرد رشت با چند نفر از جیره بگیرانش به زندان رفتند. روز تعطیل دل آرام را صدا کردند. گویی به شکار آهو رفته بودند. و میخواستند آهویی زیبا شکار کنند. آهویی که از جنس آدمی زاد بود. و حیواناتی وحشی همچون گرگ میخواستند این آهوی زیبا را از پای در آوردند و جلوی کشیدن نقاشیهایش را بگیرند. به سالن مرگ میبرند. تلفنی به او میدهند و خندهای میکنند و میگویند به مادرت زنگ بزن و بگو که تا چند دقیقه دیگر اعدام میشود. گوشی را میگیرد دستانش میلرزد و التماس میکند و میگوید من قاتل نیستم من را نکشید. من را نکشید. همه میدانستند که او قاتل نیست اما برای روز تعطیلشان نیاز به تفریح و شکار داشتند و هیچ شکاری بهتر از دل آرام برای آنها نبود. آهویی زیبا، با چشمانی هیجان انگیز و چهرهای نورانی و… به مادرش زنگ میزند و جریان را به مادرش با صدای لرزان میگوید…. مادرش تلفن را قطع میکند. قرآن را بر میدارد و به سمت زندان رشت میرود. در زندان را با هر دو دست میکوبد. التماس میکند. جیغ میزند و فریاد میکشد ولی کسی در را باز نمیکند. شکارچیان شکارشان را زده بودند. درب بزرگ زندان باز میشود و آمبولانسی که دل آرام، آرام گرفته بود بیرون میرود و…. در مراسم اعدام شرکت کرده بودم و میتوان تصور کنم که چطور اعدام شده است. او باورش نمیشود که اعدام خواهد شد. ارادهاش را از دست میدهد. دیگر توان فکر کردن ندارد. گرگها دور او جمع شده بودند. چارهای نداشت جز التماس کردنهای بیپاسخ… دو دست او را میگیرند. به سمت چارپایه مرگ میبرند. دل آرام همچنان التماس میکند. او در زمانی که قتل اتفاق افتاده بود ۱۷ سال بیشتر نداشت و اگر هم قاتل بود باز هم به خاطر سنش حقش رگ نبود.
دل آرام قاتل نبود و هستند صدها نفر از متهمین به قتلی که قاتل نیستند و نمونههای بسیاری را در زندان دیدهام اما خشونت طلبی حاکمان جمهوری اسلامی به گونهای است که تنها به اعدام میاندیشند و به کشتن انسانهای بیگناه.
حال چه کسی پاسخگوست؟ چه کسی پاسخ این بیعدالتی را خواهد داد؟ چطور میتوان جان دل آرام را احیا کرد؟ او بیگناه بود و گناهش تنها کشیدن نقاشیهایش و بازی با دنیای کودکیاش بود که تقدیر اعدامش را رقم زد. آیا گناه او ایرانی بودنش بود یا عاشق بودنش؟[۴]
منابع
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ ۱٫۳ پرونده دل آرا دارابی و دایره ابهام، سایت رادیو زمانه
- ↑ نمایشگاه نقاشی جوان محکوم به اعدام در تهران، سایت بیبیسی فارسی
- ↑ نمایشگاهی از آثار دل آرا دارابی توسط کمیته بینالمللی علیه اعدام در آلمان، سایت رادیو فردا
- ↑ چه کسی پاسخگوی مرگ دل آرام دارابی است؟، هرانا