کاربر:Hossein/صفحه تمرین1402924: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۲۹۹: خط ۲۹۹:


بند های ۲۰۹ و ۲۴۰، انفرادی و سوئیت های وزارت اطلاعات<ref name=":7" />
بند های ۲۰۹ و ۲۴۰، انفرادی و سوئیت های وزارت اطلاعات<ref name=":7" />
=== بند فرجی‌ها - زمان شاه ===
در اوین یک بند هم بود که بنام «بند فرجی‌ها» معروف بود و مملو بود از زندانیان سیاسی که همگی مدت حبس را تمام کرده ولی به دلیل حساسیتی که ساواک به آنها یا به هم پرونده أی آنها داشت کماکان آنها را در زندان نگه داشه بود - و همه می‌دانستند که، «مگر فرجی شود» در غیر آنصورت فعلاً در حبس خواهند بود.<ref name=":13">[https://farsi.alarabiya.net/views/2021/03/18/دشلمه؛-خاطرات-زندان-شاه العربیه فارسی - دشلمه؛ خاطرات زندان شاه]</ref>
به این افراد ملی‌کش هم می‌گفتند.
==== ملی‌کش‌ها - زمان خمینی ====
در جمهوری اسلامی طبقه‌بندی زندانیان بر اساس میزان محکومیت هم وجود داشته است. از جمله این تقسیم‌بندی عده‌ای بودند که مدت محکومیتشان تمام شده بود ولی به دلایل مختلف که عمدتا به عدم پذیرش شرط آزادی که معمولا مصاحبه تلویزیونی و اظهار ندامت بود آزاد نشده بودند. به این افراد ملی‌کش می‌گفتند. مسعود ابویی در خاطراتش نقل می‌کند که لاجوردی در انفرادی گوهردشت در سال ۱۳۶۱ گفته بود شرط خروج شما از سلول انفرادی پذیرش مصاحبه تلویزیونی است و اضافه کرد حتی اگر مدت محکومیتت تمام هم شود در زندان می‌مانی و به شما می‌گویند فرجی‌کش، یعنی تا فرج امام زمان در زندان باقی می‌مانید.


== بازجویی، شکنجه، حمله در زندان اوین ==
== بازجویی، شکنجه، حمله در زندان اوین ==
خط ۳۵۱: خط ۳۵۹:


مجید معینی از زندانیان عضو سازمان مجاهدین خلق ایران می‌گوید: بچه‌ها را که از اتاق شکنجه به اینجا (اتاق بازجو) می‌آوردند از پای آش و لاش آنها خون به اندازه ۶ موزائیک روی زمین جاری می‌شد. بازجو با شلاق زندانی را می‌زد و می‌گفت این خونها را یا باید بخوری یا بلیسی. بدترین چیز این بود که بلافاصله بعد از برگشت به سلول و درازکشیدن روی پتو دوباره صدا می‌زدند و برای شکنجه می‌بردند. خیلی از وقتها بعد از شکنجه حتی توان حرف زدن برای پاسخ به سوالها نداری. اینها یک آمپولهای تقویتی می‌زدند که جون بگیری و بتوانی به سوالات پاسخ بدهی. یک روز دست و پایم را به گیره بستند و گیره‌هایی به نقاط حساس بدنم وصل کردند و بعد شوک الکتریکی دادند. من اصلا نای داد زدن نداشتم فریادم به آسمان بلند شد <ref>[https://www.youtube.com/watch?v=mbTulrgaj6A قصه‌های مقاومت- خاطرات زندان اوین در زمان شاه خائن «مجید معینی»کاندید مجاهدین برای مجلس- قسمت سوم]</ref>
مجید معینی از زندانیان عضو سازمان مجاهدین خلق ایران می‌گوید: بچه‌ها را که از اتاق شکنجه به اینجا (اتاق بازجو) می‌آوردند از پای آش و لاش آنها خون به اندازه ۶ موزائیک روی زمین جاری می‌شد. بازجو با شلاق زندانی را می‌زد و می‌گفت این خونها را یا باید بخوری یا بلیسی. بدترین چیز این بود که بلافاصله بعد از برگشت به سلول و درازکشیدن روی پتو دوباره صدا می‌زدند و برای شکنجه می‌بردند. خیلی از وقتها بعد از شکنجه حتی توان حرف زدن برای پاسخ به سوالها نداری. اینها یک آمپولهای تقویتی می‌زدند که جون بگیری و بتوانی به سوالات پاسخ بدهی. یک روز دست و پایم را به گیره بستند و گیره‌هایی به نقاط حساس بدنم وصل کردند و بعد شوک الکتریکی دادند. من اصلا نای داد زدن نداشتم فریادم به آسمان بلند شد <ref>[https://www.youtube.com/watch?v=mbTulrgaj6A قصه‌های مقاومت- خاطرات زندان اوین در زمان شاه خائن «مجید معینی»کاندید مجاهدین برای مجلس- قسمت سوم]</ref>
دکترکریم بنی سعیدعبدیان می‌نویسد: هر روز صبح زود قبل از صبحانه مرا بر روی تخت سیمی می‌بستند و با یک کابل سیمی سیاه آنقدر می‌زدند که یا بیهوش می‌شدم یا خون از کف پایم فواره می‌زد. بعد از یازده ماه در یک سلول انفرادی (فضای یک در دو متر) در اوین، بدون ملاقات وبدون کتاب و روزنامه و بدون داشتن هر گونه امکانات دیگر بالاخره مرا به بند ۴ عمومی زندان اوین منتقل کردند. <ref name=":13" />


اصغر ایزدی که از کادرهای سازمان چریکهای فدایی خلق ایران بود در تیرماه ۱۳۵۰ دستگیر شد. او می‌گوید:
اصغر ایزدی که از کادرهای سازمان چریکهای فدایی خلق ایران بود در تیرماه ۱۳۵۰ دستگیر شد. او می‌گوید:
۱٬۰۵۷

ویرایش