کاربر:Hossein/14021021صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۱۲۷: خط ۱۲۷:


=== علت انتقال زندانیان به زندان گوهردشت ===
=== علت انتقال زندانیان به زندان گوهردشت ===
با اضافه‌شدن دستگیریها در دهه ۶۰ که بسیار فراتر از گنجایش زندان‌های مورد استفاده آن زمان بود زندان گوهردشت هم در عداد زندانهایی که پاسخ حجم گسترده دستگیریها بدهد قرار گرفت. زندانیان علاوه بر تهران به تدریج از نقاط مختلف کشور از جمله از شمال و کرمانشاه و مشهد به این زندان منتقل شدند. اما برای انتقال زندانیان قزلحصار طبق گفته زندانیان انتقال یافته دلیل دیگری نیز وجود داشت.
مسعود ابویی علت این انتقال را اینگونه توضیح می‌دهد:
مسعود ابویی علت این انتقال را اینگونه توضیح می‌دهد:


خط ۲۳۲: خط ۲۳۴:


'''اصغر مهدیزاده از مجاهدین''': سه‌شنبه هیجدهم دو پاسدار آمدند گفتند آماده شو برویم بیرون وقتی داشتم با اینها می‌آمدم تنها ذهنم به حرفهای هادی بود و به اعدام فکر می‌کردم. مرا بردند جلوی سالن مرگ دیدم کلی زندانی با چشم‌بند جلو سالن مرگ ایستاده‌اند. پاسدار گفت اینجا بنشین و مرا با فاصله ۲متر کنار یک زندانی نشاند. من یواشکی از بغل‌دستی‌ام پرسیدم اینجا چه خبر است؟ او گفت تو اولین بار است اینجا آمدی گفتم آری او گفت پس تو را می‌برند در سالن مرگ صحنه اعدام را ببینی. حدود یک ساعت اینجا نشسته بودم یک پاسدار در حسینیه یا سالن مرگ را باز کرد و با صدای بلند گفت شیرعسلی‌ها بلند شوند. ۱۲نفر در لحظه بلند شدند و با صدای بلند شعار می‌دادند یا حسین و درود بر مجاهد. وقتی که این ۱۲نفر بلند شدند ۴ یا ۵نفر هم به‌دنبال آنها بلند شدند که این صحنه را پاسدار دید گفت شما در اعدام شدن هم از هم سبقت می‌گیرید؟ این افراد را بردند داخل سالن مرگ من وقتی پاسداران صدایشان می‌کردند سعی می‌کردم صدایشان را بشنوم و از زیر چشم‌بند نگاه کنم. سه سری را داخل سالن مرگ بردند و گروه‌های بعدی را از این بند و این بند می‌آوردند به اینجا ردیف می‌کردند. در اینجا بچه‌ها ساعت و عینک‌شان را می‌شکستند تا به دست پاسداران نیفتد و حتی وصیتنامه و پولشان را می‌گرفتند پاره می‌کردند. من در فکر این بودم اینها را که به سالن مرگ می‌برند چطوری اعدام می‌کنند. سری چهارم را که می‌خواستند ببرند پاسدار آمد گفت بلند شو تا برویم من با پاسدار رفتم داخل سالن مرگ وقتی داخل سالن شدم به یادم آمد که سال۶۳ فکور همه زندانیان را آورده بود به اینجا فکور اواخر ۶۳ آمده بود رئیس گوهردشت شده بود. پاسدار مرا برد داخل و به فاصله سی متری از سن نگهداشت وقتی یک مقدار ایستادم از زیر چشم‌بند پیکر بچه‌ها را که روی سن روی هم ریخته بودند می‌دیدم.<ref>[https://iranntv.com/926497-%D9%82%D8%AA%D9%84-%D8%B9%D8%A7%D9%85-%D8%B2%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%B3%D8%A7%D9%84%DB%B6%DB%B7-%D8%AF%D8%B1-%D8%B2%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%86 سیمای آزادی - قتل‌عام زندانیان سیاسی در سال۶۷ در زندان گوهردشت]</ref>
'''اصغر مهدیزاده از مجاهدین''': سه‌شنبه هیجدهم دو پاسدار آمدند گفتند آماده شو برویم بیرون وقتی داشتم با اینها می‌آمدم تنها ذهنم به حرفهای هادی بود و به اعدام فکر می‌کردم. مرا بردند جلوی سالن مرگ دیدم کلی زندانی با چشم‌بند جلو سالن مرگ ایستاده‌اند. پاسدار گفت اینجا بنشین و مرا با فاصله ۲متر کنار یک زندانی نشاند. من یواشکی از بغل‌دستی‌ام پرسیدم اینجا چه خبر است؟ او گفت تو اولین بار است اینجا آمدی گفتم آری او گفت پس تو را می‌برند در سالن مرگ صحنه اعدام را ببینی. حدود یک ساعت اینجا نشسته بودم یک پاسدار در حسینیه یا سالن مرگ را باز کرد و با صدای بلند گفت شیرعسلی‌ها بلند شوند. ۱۲نفر در لحظه بلند شدند و با صدای بلند شعار می‌دادند یا حسین و درود بر مجاهد. وقتی که این ۱۲نفر بلند شدند ۴ یا ۵نفر هم به‌دنبال آنها بلند شدند که این صحنه را پاسدار دید گفت شما در اعدام شدن هم از هم سبقت می‌گیرید؟ این افراد را بردند داخل سالن مرگ من وقتی پاسداران صدایشان می‌کردند سعی می‌کردم صدایشان را بشنوم و از زیر چشم‌بند نگاه کنم. سه سری را داخل سالن مرگ بردند و گروه‌های بعدی را از این بند و این بند می‌آوردند به اینجا ردیف می‌کردند. در اینجا بچه‌ها ساعت و عینک‌شان را می‌شکستند تا به دست پاسداران نیفتد و حتی وصیتنامه و پولشان را می‌گرفتند پاره می‌کردند. من در فکر این بودم اینها را که به سالن مرگ می‌برند چطوری اعدام می‌کنند. سری چهارم را که می‌خواستند ببرند پاسدار آمد گفت بلند شو تا برویم من با پاسدار رفتم داخل سالن مرگ وقتی داخل سالن شدم به یادم آمد که سال۶۳ فکور همه زندانیان را آورده بود به اینجا فکور اواخر ۶۳ آمده بود رئیس گوهردشت شده بود. پاسدار مرا برد داخل و به فاصله سی متری از سن نگهداشت وقتی یک مقدار ایستادم از زیر چشم‌بند پیکر بچه‌ها را که روی سن روی هم ریخته بودند می‌دیدم.<ref>[https://iranntv.com/926497-%D9%82%D8%AA%D9%84-%D8%B9%D8%A7%D9%85-%D8%B2%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%B3%D8%A7%D9%84%DB%B6%DB%B7-%D8%AF%D8%B1-%D8%B2%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%86 سیمای آزادی - قتل‌عام زندانیان سیاسی در سال۶۷ در زندان گوهردشت]</ref>
=== قتل‌عام زندانیان مارکسیست ===
صبح ۵ شهریور خودروی هیأت اعدام برای اعدام زندانیان مارکسیست وارد زندان گوهردشت شد و قتل‌عام مارکسیتها از بند هشت شروع شد.<ref name=":8">[https://www.iranglobal.info/node/189116 ایران گلوبال-قتل عام اعضای سایر گروههای سیاسی]</ref>
==== معیار حکم اعدام برای زندانی مارکسیست ====
ریاست هیئت مرگ را نیری بر عهده داشت. کلیدی ترین سوال نیری از نیروهایی که اتهام چپ داشتند این بود که مسلمانی یا مارکسیست!. ‬سرنوشت همه کسانی که پاسخ آنها مارکسیست بود از قبل تعیین شده بود، نیری با دست اشاره میکرد ببرینش سمت چپ. چپ در واقع مرگ با دارهای از پیش آماده شده بود که در آمفی تئاتر یا حسینیه گوهردشت تعبیه کرده بودند.<ref name=":8" />
===== سوالهای هیات مرگ =====
سؤال‌هایی که هیأت مرگ از زندانیان مارکسیست می‌پرسیدند از این قرار بود:
اتهام؟ نظرت راجع به جمهوری اسلامی چیه؟ مسلمونی؟ پدر و مادرت مسلمونن؟ نماز میخونی؟ اگر کسی می‌گفت که در خانواده‌ای مسلمان بزرگ شده ولی خودش مارکسیست است، اعدام می‌شد.<ref name=":8" />


== وضعیت زندان گوهردشت در دهه ۹۰ ==
== وضعیت زندان گوهردشت در دهه ۹۰ ==
۱٬۰۵۷

ویرایش