۱۳٬۱۳۵
ویرایش
(صفحهای تازه حاوی «{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده | نام =سیاوش کسرایی | تصویر =س...» ایجاد کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴۶: | خط ۴۶: | ||
|امضا = | |امضا = | ||
}} | }} | ||
'''سیاوش کسرایی'''، (زادهی ۵ اسفندماه ۱۳۰۵، هشتبهشت اصفهان - درگذشته ۱۹ بهمنماه ۱۳۷۴، وین) شاعر، نقاش و عضو کانون نویسندگان ایران و همچنین از فعالان سیاسی چپگرای تاریخ معاصر ایران بود. سیاوش کسرایی یکی از برجستهترین و | '''سیاوش کسرایی'''، (زادهی ۵ اسفندماه ۱۳۰۵، هشتبهشت اصفهان - درگذشته ۱۹ بهمنماه ۱۳۷۴، وین) شاعر، نقاش و عضو کانون نویسندگان ایران و همچنین از فعالان سیاسی چپگرای تاریخ معاصر ایران بود. سیاوش کسرایی یکی از برجستهترین و تأثیرگذارترین شعرای معاصر ایران است. او دانشآموخته دانشکدهی حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران و از بنیانگذاران انجمن ادبی شمع سوخته بود. سیاوش کسرائی، سَراینده منظومهی معروف ''آرش کمانگیر''، نخستین منظومه حماسی [[نیما یوشیج|نیما]]<nowiki/>یی است. وی یکی از شاگردان [[نیما یوشیج]] بود که به سبک شعر او تا آخر وفادار ماند. سیاوش کسرایی در فاصلهی بین [[کودتای ۲۸ مرداد|کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲]]، تا [[انقلاب ضد سلطنتی|انقلاب ضدسلطنتی]] ممنوعالقلم و ممنوعالکار بود. وی بیشتر از همه با شخصیتهایی نظیر: [[نیما یوشیج]]، هوشنگ ابتهاج، محمود اعتمادزاده (م.ا. به آذین)، احمدرضا احمدی، [[فروغ فرخزاد]]، [[فریدون مشیری]]، [[نادر نادرپور]]، ایرج افشار، [[مرتضی کیوان]]، ابراهیم یونسی و شاهرخ مسکوب ارتباط داشت. سیاوش کسرایی در سال ۱۳۵۸، بههمراه محمود اعتمادزاده مشهور به م. الف. بهآذین، هوشنگ ابتهاج، فریدون تنکابنی و محمدتقی برومند، و تمامی عناصر [[حزب توده ایران|حزب توده]] از کانون نویسندگان اخراج شدند. سیاوش کسرایی در سال ۱۳۶۲، پس از انحلال [[حزب توده ایران|حزب توده]]، به همراه خانوادهاش از ایران خارج شد. او نخست در شهر کابل افغانستان و سپس در مسکو ساکن شد؛ و پس از فروپاشی بلوک شرق، به وین پایتخت اتریش مهاجرت کرد. از سیاوش کسرایی ۱۸ مجموعه شعر به جا مانده است. از آثار وی میتوان به مجموعه آوا، آرش کمانگیر، خون سیاوش، مهره سرخ، اشاره کرد. مجموعهی شعر آرش کمانگیر، حماسیترین و مشهورترین اثر سیاوش کسرایی است. سرانجام سیاوش کسرایی در ۱۹ بهمنماه سال ۱۳۷۴، در سن ۶۹ سالگی در شهر وین پایتخت اتریش درگذشت؛ و در آرامستان مرکزی شهر وین در بخش هنرمندان به خاک سپرده شد. | ||
== کودکی و تحصیلات == | == کودکی و تحصیلات == | ||
خط ۵۳: | خط ۵۳: | ||
سیاوش کسرایی خودش میگوید: | سیاوش کسرایی خودش میگوید: | ||
[[پرونده:سیاو15.JPG|بندانگشتی|220x220پیکسل|جوانی سیاوش کسرایی]] | [[پرونده:سیاو15.JPG|بندانگشتی|220x220پیکسل|جوانی سیاوش کسرایی]] | ||
<blockquote>«نام من حسینسیاوش کسرایی است، در تهران زاییده شدم؛ ولی در خراسان بزرگ شدم تا ۱۸ سالگی. ۱۴ ساله بودم که در منزل نقاشی | <blockquote>«نام من حسینسیاوش کسرایی است، در تهران زاییده شدم؛ ولی در خراسان بزرگ شدم تا ۱۸ سالگی. ۱۴ ساله بودم که در منزل نقاشی میکردم، هرچیزی را که میشد کشید، میکشیدم. بعد از ۱۸ سالگی به کرمانشاه رفتم و در آنجا اتفاق مهم زندگیام رخ داد؛ یک خانم به نام خانم ترنر که با گروه آمریکاییها آمده بود کلاسی در کرمانشاه ایجاد کرد و من دو سال در کلاس این خانم، مبانی طراحی و هنرهای تجسمی را گذراندم.»<ref name=":1">[https://www.cloob.com/c/kasraee/157193/%D8%A8%DB%8C%D9%88%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%81%DB%8C_%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D9%88%D8%B4_%DA%A9%D8%B3%D8%B1%D8%A7%DB%8C%DB%8C_%D8%B4%D8%A7%D8%B9%D8%B1_%D9%86%D9%88_%D9%BE%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%B2_%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86 بیوگرافی سیاوش کسرایی، شاعر نو پرداز ایرانی - سایت کلوب]</ref> </blockquote>وی پس از پایان دوران متوسطه در رشتهی حقوق و علوم سایسی وارد دانشکده حقوق در دانشگاه تهران شد؛ و لیسانس خود را از همان دانشگاه اخذ کرد. وی پس از اتمام تحصیل به خدمت سربازی رفت. در همین دوران بود که بیشتر با آثار [[نیما یوشیج]] آشنا شد؛ و سپس به آشنایی این دو منجر شد. او سرودن شعر را از سنین جوانی آغاز کرد.<ref name=":2">[https://www.bartarinha.ir/fa/news/835601/%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D9%88%D8%B4-%DA%A9%D8%B3%D8%B1%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%DA%AF%D8%B1%D8%AF%D8%B4-%D8%A8%D9%87-%D8%B1%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D8%A7%D8%B2-%D9%82%D9%84%D8%A8-%DA%86%D9%BE سیاوش کسرایی؛ گردش به راست از قلب چپ - سایت برترینها]</ref> | ||
== خانواده سیاوش کسرایی == | == خانواده سیاوش کسرایی == | ||
[[پرونده:سیامهری.JPG|بندانگشتی|220x220پیکسل|سیاوش کسرایی و همسرش مهری]] | [[پرونده:سیامهری.JPG|بندانگشتی|220x220پیکسل|سیاوش کسرایی و همسرش مهری]] | ||
همسر سیاوش کسرایی به نام مهری نوذری، خیاط و طراح معروفی در شهر تهران بود. سیاوش کسرایی دارای سه فرزند است. یکی از فرزندان او مانلی نام دارد که اکنون در روسیه زندگی میکند؛ و در حال حاضر در این کشور مدیر یک آکادمی ورزشی است. دختر سیاوش کسرایی به نام اشرف، به روانشناسی اشتغال دارد که در حال حاضر ساکن شهر مونترال کانادا است. بیبی کسرایی، دختر بزرگ سیاوش کسرایی نیز اکنون در شهر '' | همسر سیاوش کسرایی به نام مهری نوذری، خیاط و طراح معروفی در شهر تهران بود. سیاوش کسرایی دارای سه فرزند است. یکی از فرزندان او مانلی نام دارد که اکنون در روسیه زندگی میکند؛ و در حال حاضر در این کشور مدیر یک آکادمی ورزشی است. دختر سیاوش کسرایی به نام اشرف، به روانشناسی اشتغال دارد که در حال حاضر ساکن شهر مونترال کانادا است. بیبی کسرایی، دختر بزرگ سیاوش کسرایی نیز اکنون در شهر ''سندیگو ''واقع در کالیفرنیا زندگی میکند. وی سعی دارد با مدیریت وبسایت و صفحهی فیسبوک سیاوش کسرایی، به نشر آثار پدرش کمک کند؛ و با اشتیاق پاسخگوی علاقهمندان و دوستداران وی از سراسر دنیا است. خانم بیبی کسرایی همچنین در سالهای اخیر با تلاش فراوان موفق به اجرای صحنهای از منظومه ''مهره سرخ''، در آمریکا شد.<ref name=":0" /> | ||
== سیاوش کسرایی پیش از انقلاب ضدسلطنتی == | == سیاوش کسرایی پیش از انقلاب ضدسلطنتی == | ||
[[پرونده:سیاو16.JPG|بندانگشتی|210x210پیکسل]] | [[پرونده:سیاو16.JPG|بندانگشتی|210x210پیکسل]] | ||
به نقل از بیبی خانم دختر ارشد سیاوش کسرایی، سیاوش در فاصلهی بین [[کودتای ۲۸ مرداد|کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲]]، تا [[انقلاب ضد سلطنتی|انقلاب ضدسلطنتی]] ممنوعالقلم و ممنوع | به نقل از بیبی خانم دختر ارشد سیاوش کسرایی، سیاوش در فاصلهی بین [[کودتای ۲۸ مرداد|کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲]]، تا [[انقلاب ضد سلطنتی|انقلاب ضدسلطنتی]] ممنوعالقلم و ممنوع الکار بود؛ یعنی از روزی که شعر ''یونانی''، در روزنامهی کیهان انتشار یافت، مشکلات سیاوش کسرایی آغاز شد. او در انتهای این شعر گفته بود: "وطنم قلب من است… قلب من زندانی است " و همین شعر باعث ممنوعالقلم و ممنوعالخروج شدن او تا زمان [[انقلاب ضد سلطنتی|انقلاب سال ۱۳۵۷]] شد. سیاوش کسرایی مدتی رئیس دفتر مدیرعامل بانک ساختمانی شد که بعدها به وزارت آبادانی و مسکن تغییر نام یافت؛ و سپس کارمند عالیرتبه و متولی یک شغل اداری در این وزارتخانه بود. وی همچنین دو سال با گروه صنعتی بهشهر همکاری داشت.<ref name=":0" /> | ||
سیاوش کسرایی پس از کودتای ۲۸ مردادماه که ممنوعالقلم شده بود، شعرهای خود را با نامهای مستعار کولی، شبان بزرگ امید، فرهاد رهاورد و رشید خلقی به چاپ میرساند.<ref name=":1" /> | سیاوش کسرایی پس از کودتای ۲۸ مردادماه که ممنوعالقلم شده بود، شعرهای خود را با نامهای مستعار کولی، شبان بزرگ امید، فرهاد رهاورد و رشید خلقی به چاپ میرساند.<ref name=":1" /> | ||
خط ۷۶: | خط ۷۶: | ||
=== وضعیت در [[حزب توده ایران|حزب توده]] و مهاجرت === | === وضعیت در [[حزب توده ایران|حزب توده]] و مهاجرت === | ||
[[پرونده:سیاوبیبی.JPG|بندانگشتی|201x201پیکسل|سیاوش کسرایی و دختشرش بیبی در مسکو]] | [[پرونده:سیاوبیبی.JPG|بندانگشتی|201x201پیکسل|سیاوش کسرایی و دختشرش بیبی در مسکو]] | ||
سیاوش کسرایی پس از انقلاب ضد سلطنتی نیز در [[حزب توده ایران|حزب توده]] فعالیت میکرد؛ و اشعارش در نشریات این حزب منتشر میشد؛ آنها با تبلیغات رسمی حکومت همسو بودند و انتظار برخورد با خودشان را نداشتند. وقتی در اوایل دهه ۱۳۶۰، حکومت سراغ [[حزب توده ایران|حزب توده]] رفت، سیاوش کسرایی نمیدانست که چهکار کند. اگر اعلام برائت و جدایی از حزب توده میکرد، باید مانند [[نورالدین کیانوری]] دبیر کل [[حزب توده ایران|حزب توده]] و [[احسان طبری]] که تئوریسین این حزب بود، تن به اعتراف تلویزیونی میداد که در این صورت به اعتبار ادبی و سیاسی او آسیب میرسید. اگر هم کاری نمیکرد، با آن همه پیشینه و فعالیت برای برانداختن حکومت سلطنتی و حمایت از جمهوری اسلامی در سال های نخست چه | سیاوش کسرایی پس از انقلاب ضد سلطنتی نیز در [[حزب توده ایران|حزب توده]] فعالیت میکرد؛ و اشعارش در نشریات این حزب منتشر میشد؛ آنها با تبلیغات رسمی حکومت همسو بودند و انتظار برخورد با خودشان را نداشتند. وقتی در اوایل دهه ۱۳۶۰، حکومت سراغ [[حزب توده ایران|حزب توده]] رفت، سیاوش کسرایی نمیدانست که چهکار کند. اگر اعلام برائت و جدایی از حزب توده میکرد، باید مانند [[نورالدین کیانوری]] دبیر کل [[حزب توده ایران|حزب توده]] و [[احسان طبری]] که تئوریسین این حزب بود، تن به اعتراف تلویزیونی میداد که در این صورت به اعتبار ادبی و سیاسی او آسیب میرسید. اگر هم کاری نمیکرد، با آن همه پیشینه و فعالیت برای برانداختن حکومت سلطنتی و حمایت از جمهوری اسلامی در سال های نخست چه میکرد؟ به همین دلیل بود که سیاوش کسرایی در سال ۱۳۶۲، چارهای جز هجرت از ایران ندید.<ref name=":3">[https://persianv.com/maharat/%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D9%88%D8%B4-%DA%A9%D8%B3%D8%B1%D8%A7%DB%8C%DB%8C%D8%8C-%D8%B3%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%A2%D8%B1%D8%B4.html زندگینامه سیاوش کسرایی؛ سراینده آرش کمانگیر - سایت پرشین وی]</ref> | ||
سیاوش کسرایی در سال ۱۳۶۲، پس از انحلال [[حزب توده ایران|حزب توده]]، به همراه خانوادهاش از ایران خارج شد. او نخست در شهر کابل افغانستان و سپس در مسکو ساکن شد؛ و پس از فروپاشی بلوک شرق، به وین پایتخت اتریش مهاجرت کرد. | سیاوش کسرایی در سال ۱۳۶۲، پس از انحلال [[حزب توده ایران|حزب توده]]، به همراه خانوادهاش از ایران خارج شد. او نخست در شهر کابل افغانستان و سپس در مسکو ساکن شد؛ و پس از فروپاشی بلوک شرق، به وین پایتخت اتریش مهاجرت کرد. | ||
خط ۱۴۸: | خط ۱۴۸: | ||
زندگی آتشگهی دیرنده پابرجاست | زندگی آتشگهی دیرنده پابرجاست | ||
گر بیفروزیش، رقص | گر بیفروزیش، رقص شعلهاش در هر کران پیداست | ||
ورنه خاموش است و خاموشی گناه ماست | ورنه خاموش است و خاموشی گناه ماست | ||
خط ۱۷۰: | خط ۱۷۰: | ||
==== آخرین اثر؛ منظومه مهره سرخ ==== | ==== آخرین اثر؛ منظومه مهره سرخ ==== | ||
[[پرونده:مهره اصلی.JPG|بندانگشتی|210x210پیکسل|مجموعه شعر مهره سرخ]] | [[پرونده:مهره اصلی.JPG|بندانگشتی|210x210پیکسل|مجموعه شعر مهره سرخ]] | ||
''منظومه مهره سرخ''، آخرین منظومهی سیاوش کسرایی است که در سال ۱۳۷۰، منتشر شد. در این منظومه تغییر در دیدگاه وی مشاهده میشود؛ و دیگر خبری از آن آرمانگرایی مطلق نیست؛ و آرمانگرایی به نوعی متعادل شده و بیشتر به پختگی | ''منظومه مهره سرخ''، آخرین منظومهی سیاوش کسرایی است که در سال ۱۳۷۰، منتشر شد. در این منظومه تغییر در دیدگاه وی مشاهده میشود؛ و دیگر خبری از آن آرمانگرایی مطلق نیست؛ و آرمانگرایی به نوعی متعادل شده و بیشتر به پختگی رسیده است. این اثر الهام گرفته شده از تجربههای زندگی پُرفراز و نشیب شاعر است که به صورت تراژیک آن را سروده است. | ||
منظومهی مهره سرخ در واقع آخرین ساعات زندگی سهراب پسر رستم بوده که شامل امیدهای برباد رفته، فداکاریها و جانهایی که نثار آرمانهای خود شدهاند، است. سیاوش کسرایی خود دربارهی این منظومه میگوید: <blockquote>'''«'''آرش و سهراب گردانندگان این دو منظومه اگر از یک خون بوده باشند، اما هر یک را وظیفهای دیگر است.'''»'''</blockquote>در زندگی قهرمان منظومهی مهره سرخ، ایدئولوژی و دیدگاهها همگام با تغییر جهان تغییر میکنند، ولی آرمانهای انسانی تا زندگی هست باقی میمانند. | منظومهی مهره سرخ در واقع آخرین ساعات زندگی سهراب پسر رستم بوده که شامل امیدهای برباد رفته، فداکاریها و جانهایی که نثار آرمانهای خود شدهاند، است. سیاوش کسرایی خود دربارهی این منظومه میگوید: <blockquote>'''«'''آرش و سهراب گردانندگان این دو منظومه اگر از یک خون بوده باشند، اما هر یک را وظیفهای دیگر است.'''»'''</blockquote>در زندگی قهرمان منظومهی مهره سرخ، ایدئولوژی و دیدگاهها همگام با تغییر جهان تغییر میکنند، ولی آرمانهای انسانی تا زندگی هست باقی میمانند. | ||
خط ۱۷۸: | خط ۱۷۸: | ||
این ابیات نمونهای از منظومه مهره سرخ است: | این ابیات نمونهای از منظومه مهره سرخ است: | ||
بسیار قصهها که به پایان رسید | بسیار قصهها که به پایان رسید و باز | ||
غمگین کلاغ پیر ره آشیان نجُست | غمگین کلاغ پیر ره آشیان نجُست | ||
خط ۲۱۲: | خط ۲۱۲: | ||
که شعر او بهار بارور در سینه اندوزد | که شعر او بهار بارور در سینه اندوزد | ||
نمیانگیزدش رقص شکوفههای شوم شاخهی پاییز | |||
که چشمانش | که چشمانش نمیپوید | ||
سکوت ساحل تاریک را چون | سکوت ساحل تاریک را چون دیدهی فانوس | ||
و او شعری برای رنج یک حسرت | و او شعری برای رنج یک حسرت | ||
خط ۲۲۲: | خط ۲۲۲: | ||
که بر اشکی است آویزان | که بر اشکی است آویزان | ||
نمیسازد | |||
پس ازمن شاعری آید | پس ازمن شاعری آید | ||
که | که میخندند اشعارش | ||
که | که میبویند آواهای خودرویش | ||
چو عطر | چو عطر سایهدار و دیرمان یک گل نارنج | ||
که | که میروبند الحانش | ||
غبار | غبار کاروانهای قرون درد و خاموشی | ||
پس از من شاعری آید | پس از من شاعری آید | ||
خط ۲۴۰: | خط ۲۴۰: | ||
که رنگی تازه دارد رنگدان او | که رنگی تازه دارد رنگدان او | ||
زداید صورت خاکستر از کانون | زداید صورت خاکستر از کانون آتشهای گرم خاطر فردا | ||
زند بر نقش خونین ستم | زند بر نقش خونین ستم | ||
خط ۲۷۵: | خط ۲۷۵: | ||
=== آرش کمانگیر === | === آرش کمانگیر === | ||
برف | برف میبارد | ||
برف | برف میبارد به روی خار و خاراسنگ | ||
کوهها خاموش | کوهها خاموش | ||
درهها دلتنگ | |||
راهها چشم انتظار کاروانی با صدای زنگ | |||
بر | بر نمیشد گر ز بام کلبههای دودی | ||
یا که سوسوی چراغی گر | یا که سوسوی چراغی گر پیامیمان نمیآورد | ||
رد | رد پاها گر نمیافتاد روی جادههای لغزان | ||
ما چه | ما چه میکردیم در کولک دل آشفته دمسرد؟ | ||
آنک آنک کلبهای روشن | آنک آنک کلبهای روشن | ||
خط ۲۹۹: | خط ۲۹۹: | ||
در گشودندم | در گشودندم | ||
مهربانیها نمودندم | |||
زود دانستم که دور از داستان خشم برف و سوز | زود دانستم که دور از داستان خشم برف و سوز | ||
خط ۳۰۵: | خط ۳۰۵: | ||
در کنار شعله آتش | در کنار شعله آتش | ||
قصه | قصه میگوید برای بچههای خود عمو نوروز | ||
گفته بودم زندگی زیباست | گفته بودم زندگی زیباست | ||
گفته و ناگفته ای بس | گفته و ناگفته ای بس نکتهها کاینجاست | ||
آسمان باز | آسمان باز | ||
خط ۳۱۷: | خط ۳۱۷: | ||
باغهای گل | باغهای گل | ||
دشتهای بی در و پیکر | |||
سر برون آوردن گل از درون برف | سر برون آوردن گل از درون برف | ||
خط ۳۲۳: | خط ۳۲۳: | ||
تاب نرم رقص ماهی در بلور آب | تاب نرم رقص ماهی در بلور آب | ||
بوی | بوی خاک عطر باران خورده در کهسار | ||
خواب گندمزارها در چشمه مهتاب | خواب گندمزارها در چشمه مهتاب | ||
خط ۳۳۱: | خط ۳۳۱: | ||
عشق ورزیدن | عشق ورزیدن | ||
غم انسان نشستن | در غم انسان نشستن | ||
پا به پای | پا به پای شادمانیهای مردم پای کوبیدن | ||
کار کردن کار کردن | کار کردن کار کردن | ||
خط ۳۳۹: | خط ۳۳۹: | ||
آرمیدن | آرمیدن | ||
چشمانداز | چشمانداز بیابانهای خشک و تشنه را دیدن | ||
جرعههایی از سبوی تازه آب پک نوشیدن | |||
گوسفندان را سحرگاهان به سوی کوه راندن | گوسفندان را سحرگاهان به سوی کوه راندن | ||
خط ۳۵۵: | خط ۳۵۵: | ||
زیر سقف این سفالین بامهای مه گرفته | زیر سقف این سفالین بامهای مه گرفته | ||
قصههای در هم غم را ز نمنمهای باران شنیدن | |||
بیتکان گهواره رنگین کمان را | |||
در کنار بان ددین | در کنار بان ددین | ||
خط ۳۶۳: | خط ۳۶۳: | ||
یا شب برفی | یا شب برفی | ||
پیش | پیش آتشها نشستن | ||
دل به رویاهای دامنگیر و گرم شعله بستن | دل به رویاهای دامنگیر و گرم شعله بستن | ||
خط ۳۷۱: | خط ۳۷۱: | ||
زندگی آتشگهی دیرنده پا برجاست | زندگی آتشگهی دیرنده پا برجاست | ||
گر بیفروزیش رقص | گر بیفروزیش رقص شعلهاش در هر کران پیداست | ||
ورنه خاموش است و خاموشی گناه ماست | ورنه خاموش است و خاموشی گناه ماست | ||
پیرمرد آرام و با لبخند | |||
کندهای در کوره افسرده جان افکند | |||
چشمهایش در سیاهیهای کومه جست و جو میکرد | |||
زیر لب آهسته با خود گفتگو | زیر لب آهسته با خود گفتگو میکرد | ||
زندگی را شعله باید برفروزنده | زندگی را شعله باید برفروزنده | ||
شعلهها را هیمه سوزنده | |||
جنگلی هستی تو ای انسان | جنگلی هستی تو ای انسان | ||
خط ۳۹۳: | خط ۳۹۳: | ||
بیدریغ افکنده روی کوهها دامن | بیدریغ افکنده روی کوهها دامن | ||
آشیانها بر سر انگشتان تو جاوید | |||
چشمهها در | چشمهها در سایبانهای تو جوشنده | ||
آفتاب و باد و باران بر سرت افشان | آفتاب و باد و باران بر سرت افشان | ||
خط ۴۰۳: | خط ۴۰۳: | ||
سر بلند و سبز باش ای جنگل انسان | سر بلند و سبز باش ای جنگل انسان | ||
زندگانی شعله | زندگانی شعله میخواهد صدا سر داد عمو نوروز | ||
شعلهها را هیمه باید روشنیافروز | |||
کودکانم داستان ما ز آرش بود | کودکانم داستان ما ز آرش بود | ||
خط ۴۳۳: | خط ۴۳۳: | ||
عشق در بیماری دلمردگی بیجان | عشق در بیماری دلمردگی بیجان | ||
فصلها فصل زمستان شد | |||
صحنه | صحنه گلگشتها گم شد نشستن در شبستان شد | ||
در | در شبستانهای خاموشی | ||
میتراوید از گل اندیشهها عطر فراموشی | |||
ترس بود و بالهای مرگ | ترس بود و بالهای مرگ | ||
کس | کس نمیجنبید چون بر شاخه برگ از برگ | ||
سنگر آزادگان خاموش | سنگر آزادگان خاموش | ||
خیمهگاه دشمنان پر جوش | |||
مرزهای ملک | مرزهای ملک | ||
خط ۴۵۹: | خط ۴۵۹: | ||
دشمنان بگذشته از سر حد و از بارو | دشمنان بگذشته از سر حد و از بارو | ||
هیچ سینه | هیچ سینه کینهای در برنمیاندوخت | ||
هیچ دل مهری | هیچ دل مهری نمیورزید | ||
هیچکس دستی به سوی کس | هیچکس دستی به سوی کس نمیآورد | ||
هیچکس در روی دیگر کس | هیچکس در روی دیگر کس نمیخندید | ||
باغهای آرزو | باغهای آرزو بیبرگ | ||
آسمان | آسمان اشکها پربار | ||
گر مرو آزادگان دربند | گر مرو آزادگان دربند | ||
خط ۴۷۵: | خط ۴۷۵: | ||
روسپی نامردان در کار | روسپی نامردان در کار | ||
انجمنها کرد دشمن | |||
رایزنها گرد هم آورد دشمن | |||
تا به تدبیری که در ناپک دل دارند | تا به تدبیری که در ناپک دل دارند | ||
خط ۴۸۳: | خط ۴۸۳: | ||
هم به دست ما شکست ما بر اندیشند | هم به دست ما شکست ما بر اندیشند | ||
نازک اندیشانشان | نازک اندیشانشان بیشرم | ||
که مباداشان دگر روزبهی در چشم | که مباداشان دگر روزبهی در چشم | ||
یافتند آخر فسونی را که | یافتند آخر فسونی را که میجستند | ||
چشم ها با وحشتی در چشمخانه هر طرف را جست و جو | چشم ها با وحشتی در چشمخانه هر طرف را جست و جو میکرد | ||
وین خبر را هر دهانی زیر گوشی بازگو | وین خبر را هر دهانی زیر گوشی بازگو میکرد | ||
آخرین فرمان آخرین تحقیر | آخرین فرمان آخرین تحقیر | ||
خط ۴۹۷: | خط ۴۹۷: | ||
مرز را پرواز تیری می دهد سامان | مرز را پرواز تیری می دهد سامان | ||
گر به نزدیکی فرود | گر به نزدیکی فرود آید | ||
خانههامان تنگ | |||
آرزومان کور | آرزومان کور | ||
خط ۵۰۹: | خط ۵۰۹: | ||
آه کو بازوی پولادین و کو سر پنجه ایمان؟ | آه کو بازوی پولادین و کو سر پنجه ایمان؟ | ||
هر دهانی این خبر را بازگو | هر دهانی این خبر را بازگو میکرد | ||
چشمها بی گفت و گویی هر طرف را جست و جو میکرد | |||
پیر مرد اندوهگین دستی به دیگر دست | پیر مرد اندوهگین دستی به دیگر دست میسایید | ||
از میان | از میان درههای دور گرگی خسته مینالید | ||
برف روی برف | برف روی برف میبارید | ||
باد بالش را به پشت شیشه | باد بالش را به پشت شیشه میمالید | ||
صبح | صبح میآمد پیر مرد آرام کرد آغاز | ||
پیش روی لشکر دشمن سپاه دوست دشت نه دریایی از سرباز | پیش روی لشکر دشمن سپاه دوست دشت نه دریایی از سرباز | ||
خط ۵۲۷: | خط ۵۲۷: | ||
آسمان الماس اخترهای خود را داده بود از دست | آسمان الماس اخترهای خود را داده بود از دست | ||
بینفس میشد سیاهی دردهان صبح | |||
باد پر | باد پر میریخت روی دشت باز دامن البرز | ||
لشکر ایرانیان در اضطرابی سخت دردآور | لشکر ایرانیان در اضطرابی سخت دردآور | ||
خط ۵۸۱: | خط ۵۸۱: | ||
گوارا و مبارک باد | گوارا و مبارک باد | ||
دلم را در میان دست | دلم را در میان دست میگیرم | ||
و می افشارمش در چنگ | و می افشارمش در چنگ | ||
خط ۵۸۷: | خط ۵۸۷: | ||
دل این جام پر از کین پر از خون را | دل این جام پر از کین پر از خون را | ||
دل این | دل این بیتاب خشم آهنگ | ||
که تا نوشم به نام فتحتان در بزم | که تا نوشم به نام فتحتان در بزم | ||
خط ۶۲۵: | خط ۶۲۵: | ||
در این میدان | در این میدان | ||
بر این پیکان | بر این پیکان هستیسوز سامانساز | ||
پری از جان بباید تا فرو ننشیند از پرواز | پری از جان بباید تا فرو ننشیند از پرواز | ||
خط ۶۴۵: | خط ۶۴۵: | ||
پس آنگه بی درنگی خواهدش افکند | پس آنگه بی درنگی خواهدش افکند | ||
زمین | زمین میداند این را آسمانها نیز | ||
که تن | که تن بیعیب و جان پاک است | ||
نه نیرنگی به کار من نه افسونی | نه نیرنگی به کار من نه افسونی | ||
نه ترسی در سرم نه در دلم | نه ترسی در سرم نه در دلم باک است | ||
درنگ آورد و یک دم شد به لب خاموش | درنگ آورد و یک دم شد به لب خاموش | ||
نفس در | نفس در سینههای بیتاب میزد جوش | ||
ز پیشم مرگ | ز پیشم مرگ | ||
نقابی سهمگین بر چهره | نقابی سهمگین بر چهره میآید | ||
به هر گام هراس افکن | به هر گام هراس افکن | ||
مرا با دیده خونبار | مرا با دیده خونبار میپاید | ||
به بال کرکسان گرد سرم پرواز | به بال کرکسان گرد سرم پرواز میگیرد | ||
به راهم | به راهم مینشیند راه میبندد | ||
به رویم سرد | به رویم سرد میخندد | ||
به کوه و دره | به کوه و دره میریزد طنین زهرخندش را | ||
و بازش باز | و بازش باز میگیرد | ||
دلم از مرگ بیزار است | دلم از مرگ بیزار است | ||
که مرگ اهرمن خو | که مرگ اهرمن خو آدمیخوار است | ||
ولی آن دم که ز اندوهان روان زندگی تار است | ولی آن دم که ز اندوهان روان زندگی تار است | ||
ولی آن دم که نیکی و بدی را گاه | ولی آن دم که نیکی و بدی را گاه پیکار است | ||
فرو رفتن به کام مرگ شیرین است | فرو رفتن به کام مرگ شیرین است | ||
خط ۶۸۹: | خط ۶۸۹: | ||
هزاران چشم گویا و لب خاموش | هزاران چشم گویا و لب خاموش | ||
مرا پیک امید خویش | مرا پیک امید خویش میداند | ||
هزاران دست لرزان و دل پر جوش | هزاران دست لرزان و دل پر جوش | ||
گهی | گهی میگیردم گه پیش میراند | ||
پیش | پیش میآیم | ||
دل و جان را به | دل و جان را به زیورهای انسانی میآرایم | ||
به نیرویی که دارد زندگی در چشم و در لبخند | به نیرویی که دارد زندگی در چشم و در لبخند | ||
خط ۷۰۵: | خط ۷۰۵: | ||
نیایش را دو زانو بر زمین بنهاد | نیایش را دو زانو بر زمین بنهاد | ||
به سوی | به سوی قلهها دستان ز هم بگشاد | ||
برآ ای آفتاب ای توشه امید | برآ ای آفتاب ای توشه امید | ||
خط ۷۱۱: | خط ۷۱۱: | ||
برآ ای خوشه خورشید | برآ ای خوشه خورشید | ||
تو جوشان | تو جوشان چشمهای من تشنهای بیتاب | ||
برآ سر ریز کن تا جان شود سیراب | برآ سر ریز کن تا جان شود سیراب | ||
خط ۷۱۷: | خط ۷۱۷: | ||
چو پا در کام مرگی تندخو دارم | چو پا در کام مرگی تندخو دارم | ||
چو در دل جنگ با اهریمنی | چو در دل جنگ با اهریمنی پرخاشجو دارم | ||
به موج روشنایی شست و شو خواهم | به موج روشنایی شست و شو خواهم | ||
خط ۷۲۳: | خط ۷۲۳: | ||
ز گلبرگ تو ای زرینه گل من رنگ و بو خواهم | ز گلبرگ تو ای زرینه گل من رنگ و بو خواهم | ||
شما ای | شما ای قلههای سرکش خاموش | ||
که پیشانی به تندرهای | که پیشانی به تندرهای سهمانگیز میسایید | ||
که بر ایوان شب دارید چشمانداز رؤیایی | که بر ایوان شب دارید چشمانداز رؤیایی | ||
که سیمین | که سیمین پایههای روز زرین را به روی شانه میکوبید | ||
که ابر آتشین را در پناه خویش | که ابر آتشین را در پناه خویش میگیرید | ||
غرور و سربلندی هم شما را باد | غرور و سربلندی هم شما را باد | ||
خط ۷۳۷: | خط ۷۳۷: | ||
آمدیم را برافرازید | آمدیم را برافرازید | ||
چو | چو پرچمها که از باد سحرگاهان به سر دارید | ||
غرورم را نگه دارید | غرورم را نگه دارید | ||
خط ۷۴۷: | خط ۷۴۷: | ||
تو گویی این جهان را بود با گفتار آرش گوش | تو گویی این جهان را بود با گفتار آرش گوش | ||
به یال | به یال کوهها لغزید کمکم پنجه خورشید | ||
هزاران نیزه زرین به چشم آسمان پاشید | هزاران نیزه زرین به چشم آسمان پاشید | ||
خط ۷۶۱: | خط ۷۶۱: | ||
مردها در راه | مردها در راه | ||
سرود | سرود بیکلامی با غمی جانکاه | ||
ز چشمان برهمی شد با نسیم صبحدم همراه | ز چشمان برهمی شد با نسیم صبحدم همراه | ||
کدامین نغمه | کدامین نغمه میریزد | ||
کدام آهنگ ایا | کدام آهنگ ایا میتواند ساخت | ||
طنین | طنین گامهای استواری را که سوی نیستی مردانه میرفتند؟ | ||
طنین | طنین گامهایی را که آگاهانه میرفتند؟ | ||
دشمنانش در سکوتی | دشمنانش در سکوتی ریشخندآمیز | ||
راه وا کردند | راه وا کردند | ||
خط ۷۸۱: | خط ۷۸۱: | ||
مادران او را دعا کردند | مادران او را دعا کردند | ||
پیرمردان چشم گرداندند | |||
دختران بفشرده | دختران بفشرده گردنبندها در مشت | ||
همره او قدرت عشق و وفا کردند | همره او قدرت عشق و وفا کردند | ||
خط ۷۹۳: | خط ۷۹۳: | ||
وز پی او | وز پی او | ||
پردههای اشک پی در پی فرود آمد | |||
بست یک دم | بست یک دم چشمهایش را عمو نوروز | ||
خنده بر لب غرقه در رؤیا | خنده بر لب غرقه در رؤیا | ||
کودکان با دیدگان خسته | کودکان با دیدگان خسته و پیجو | ||
در شگفت از | در شگفت از پهلوانیها | ||
شعلههای کوره در پرواز | |||
باد غوغا | باد غوغا | ||
خط ۸۰۹: | خط ۸۰۹: | ||
شامگاهان | شامگاهان | ||
راه جویانی که | راه جویانی که میجستند آرش را به روی قلهها پیگیر | ||
باز گردیدند | باز گردیدند | ||
بینشان از پیکر آرش | |||
با کمان و ترکشی | با کمان و ترکشی بیتیر | ||
آری آری جان خود در تیر کرد آرش | آری آری جان خود در تیر کرد آرش | ||
کار | کار صدها صد هزاران تیغه شمشیر کرد آرش | ||
تیر آرش را سوارانی که | تیر آرش را سوارانی که میراندند بر جیحون | ||
به دیگر نیمروزی از پی آن روز | به دیگر نیمروزی از پی آن روز | ||
خط ۸۳۳: | خط ۸۳۳: | ||
آفتاب | آفتاب | ||
در گریز بیشتاب خویش | |||
سالها بر بام دنیا | سالها بر بام دنیا پاکشان سر زد | ||
ماهتاب | ماهتاب | ||
بینصیب از شبرویهایش همه خاموش | |||
در دل هر کوی و هر برزن | در دل هر کوی و هر برزن | ||
خط ۸۵۳: | خط ۸۵۳: | ||
در تمام پهنه البرز | در تمام پهنه البرز | ||
وین سراسر قله مغموم و خاموشی که | وین سراسر قله مغموم و خاموشی که میبینید | ||
وندرون | وندرون درههای برف آلودی که میدانید | ||
رهگذرهایی که شب در راه | رهگذرهایی که شب در راه میمانند | ||
نام آرش را پیاپی در دل کهسار | نام آرش را پیاپی در دل کهسار میخوانند | ||
و نیاز خویش | و نیاز خویش میخواهند | ||
با دهان | با دهان سنگهای کوه آرش میدهد پاسخ | ||
میکندشان از فراز و از نشیب جادهها آگاه | |||
میدهد امید | |||
مینماید راه | |||
در برون کلبه | در برون کلبه میبارد | ||
برف | برف میبارد به روی خار و خارا سنگ | ||
کوهها خاموش | |||
درهها دلتنگ | |||
راهها چشم انتظاری کاروانی با صدای زنگ | راهها چشم انتظاری کاروانی با صدای زنگ | ||
خط ۸۸۵: | خط ۸۸۵: | ||
در خوابست عمو نوروز | در خوابست عمو نوروز | ||
میگذارم کندهای هیزم در آتشدان | |||
شعله بالا | شعله بالا میرود پر سوز<ref name=":5" /> | ||
== منابع == | == منابع == | ||
<references /> | <references /> |
ویرایش