کاربر:Safa/3صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۸۴: خط ۸۴:
پس از حمله‌ی انگلستان به عراق در جنگ جهانی اول و اشغال بصره کاشانی به همراه عده‌ای دیگر فتوای جهاد علیه انگلستان داد و خود نیز به عضویت کمیته‌ی عالی جنگ در آمد. اما سرانجام این کمیته و عراق تسلیم نیروهای انگلیس شدند.  
پس از حمله‌ی انگلستان به عراق در جنگ جهانی اول و اشغال بصره کاشانی به همراه عده‌ای دیگر فتوای جهاد علیه انگلستان داد و خود نیز به عضویت کمیته‌ی عالی جنگ در آمد. اما سرانجام این کمیته و عراق تسلیم نیروهای انگلیس شدند.  


کمیس عالی جنگ انگلستان خواستار تسلیم سران مقاومت و کاشانی بود که وی مخفی شد و دولت انگلیس حکم اعدام وی را صادر کرد. پس از این شرایط کاشانی با لباس مبدل کردی در دی ۱۲۹۹ وارد ایران شد و سه روز قبل از کودتای
کمیس عالی جنگ انگلستان خواستار تسلیم سران مقاومت و کاشانی بود که وی مخفی شد و دولت انگلیس حکم اعدام وی را صادر کرد. پس از این شرایط کاشانی با لباس مبدل کردی در دی ۱۲۹۹ وارد ایران شد و ۳۰ بهمن ۱۲۹۹ به تهران رسید.


ابتدای ورود به هواداری رضاخان پرداخت و به همین سبب به نمایندگی مجلس موسسان رسید و در ۲۱ آذر ۱۳۰۴ به پایان سلسله قاجار و آغاز حکومت پهلوی رای داد.با توجه به تمایل رضاخان به آلمان هیتلری کاشانی نیز در همین راستا به فعالیت پرداخت تا اینکه از طرف دولت انگلیس به عنوان ستون پنجم آلمان به همراه ۱۶۴نفر دیگر در گلابدره شمیران بازداشت و به زندانی در کرمانشاه منتقل شد.


کمیسر عالی جنگ از طرف انگلستان برای صلح با عراق، تسلیم شدن سران مقاومت از جمله کاشانی را خواستار شد. کاشانی مخفی شد و دولت انگلیس حکم اعدام او را صادر کرد. به همین جهت او در لباس مبدل کردی از راه‌های صعب‌العبور در دی ۱۲۹۹ وارد ایران شد و سه روز قبل از کودتای ۳ اسفند به تهران رسید.
در چهاردهمین دوره‌ی مجلس شورای ملی نامش از لیست حذف شد و خودش به زندان روس‌ها در رشت منتقل شد. سال ۱۳۲۴ در حبس خانگی تهران بود و در سال ۱۳۲۵ مسبب درگیری با حزب توده شناخته شد و به خمین تبعید شد.


در دی ماه ۱۳۲۵ با نامه‌نگاری با مصدق خواستار آزادی خود شد که با پادرمیانی مصدق قوام‌السلطنه او را رها کرد و همین زمینه همکاری وی با مصدق شد. در همین پروسه به نمایندگی مجلس شورا رسید و رهبری معنوی فدائیان اسلام را هم بعهده گرفت.


کاشانی در بدو ورود به ایران متمایل به حزب جمهوری خواهان و از طرفداران رضا شاه بود. از آنجا که خود رضاخان علاقه‌ای به روابط با انگلیس نداشت و بیشتر به ایجاد روابط با آلمان علاقه‌مند بود، کاشانی توانست به نمایندگی مجلس موسسین درآید. در ۲۱ آذر ۱۳۰۴ به پایان حکومت احمدشاه قاجار و آغاز سلطنت رضا شاه پهلوی رای داد.
حکم ارتداد و مهدور‌الدم بودن احمد کسروی توسط وی صادر شد. جمعیتی به نام مجمع مسلمانان مجاهد را در سال ۱۳۲۷


با شرکت محمود شروین و شمس قنات‌آبادی راه‌اندازی کرد.پس از ترور محمدرضا شاه دستگیر و به قلعه‌ی فلک‌الافلاک فرستاده شد. سپس به لبنان تبعید شد و دوباره با پادرمیانی دکتر محمد مصدق از طریق حسن‌علی منصور نخست‌وزیر وقت در ۲۰ خرداد ۱۳۲۹ به ایران بازگشت.


با به سلطنت رسیدن محمدرضا شاه، کاشانی در نامه‌ای به شاه بر تصویب قوانینی اصرار ورزید که بر طبق آن “قوانین الهی” حاکم شود. قوانینی همچنین حق رای زنان، مخالفت با رفتار سو پلیس با زنان و افراد معمم.
تا قیام ۳۰ تیر ۱۳۳۰ کمابیش با مصدق همراهی می‌کرد اما پس از قیام ۳۰ تیر یکسره به سمت دربار متمایل شد و ۱۵۰۰ توصیه نامه از کاشانی و فرزندانش در وزارتخانه‌های دکتر مصدق جمع شد و به دست دکتر مصدق رسید که همین موضوع زمینه اختلافات و تشدید آن شد.


کاشانی در یک غرور کاذب لقب «شیر پامنار» را که روزنامه انگلیسی تایمز لندن به وی اعطا کرده بود را تبلیغ و ترویج می‌کرد و خود را رهبر مسلمانان جهان می‌نامید.


در این زمان کاشانی که از قبل متهم به انگلیس ستیزی بود، از طرف دولت انگلیس ستون پنجم المان در ایران شناخته شد و به همراه ۱۶۴ نفر دیگر در گلابدره شمیران بازداشت و به زندانی در کرمانشاه فرستاده شد.
با اینکه در چهاردهمین دوره‌ی مجلس شورای ملی در لیست نمایندگان بود، نامش از لیست حذف و خودش به زندان روس‌ها در رشت منتقل شد. در سال ۱۳۲۴ با حکم حبس خانگی به تهران بازگشت و در سال ۱۳۲۵ در درگیری بین حزب توده و کارگران به عنوان مسبب شناخته شد و به خمین تبعید شد.
آغاز ارتباط با مصدق
در دی ماه ۱۳۲۵ همزمان با انتشار لیست کاندیداهای مجلس، کاشانی نامه‌ای به مصدق نوشت و در پی آن مصدق نیز نامه‌ای به قوام السلطنه نوشت و خواستار آزادی کاشانی شد و همین امر سبب ایجاد دوستی بین مصدق و کاشانی شد.
قوام السلطنه به توصیه‌ی مصدق کاشانی را آزاد کرد و کاشانی توانست به نمایندگی مجلس شورای ملی برسد. در این دوره کاشانی مرجع تقلید حزب فدائیان اسلام بود.
بیشتر بخوانید: درباره زندگی محمد مصدق و اقداماتش
اقدامات آیت الله کاشانی
کاشانی در این زمان حکم ارتداد احمد کسروی را اعلام و وی را محدور الدم اعلام کرده بود. همچنین در واکنش به تقسیم شدن اراضی فلسطین و حضور اسرائیلیان صهیونیستی، کمپین مبارزاتی علیه اقدامات یهودیان راه اندازی کرد. او مجمع مسلمان مجاهد را در سال ۱۳۲۷ با مشارکت محمود شروین و شمس قنات پایه‌گذاری کرد.
بعد از ترور شاه در بهمن ۱۳۲۷ به عنوان مسبب این ترور به ‌همراه دامادش دستگیر و به قلعه فلک الافلاک فرستاده شد و از آنجا به لبنان تبعید شد. پس از گذشت یک سال و۱۴ ماه، مصدق از طریق علی منصور، نخست وزیر وقت پیگیر بازگرداندن کاشانی به ایران شد و در نهایت در ۲۰ خرداد ۱۳۲۹ وی در میان استقبال باشکوه وارد مهرآباد شد.
در مسئله ملی شدن صنعت نفت، کاشانی در کنار مصدق به متحد کردن احزاب مختلف در این زمینه تلاش کرد. او با فدائیان اسلام و نواب صفوی در ارتباط نزدیکی بود، که تاثیر فراوانی بر موفقیت آنها داشت.
در ۱۳۳۰ در جلسه‌ای که برای تایید مصدق برپا کرده بود تمام قد از او حمایت کرد و پس از استعفای مصدق تظاهراتی علیه قوام جانشین مصدق برپا کرد و علی‌رغم درگیری‌های زیاد و مجروح و کشته شدن تعداد زیادی از طرفداران مصدق ،قوام السلطنه عزل و مصدق مجدد به نخست وزیری رسید.
اختلاف میان مصدق و کاشانی
پس از قیام ۳۰ تیر آیت الله کاشانی به ریاست مجلس شورای ملی منصوب شد. از همین زمان بود که وی خود را در دولت و دربار شریک کرد و شروع به عزل و نصب‌های توصیه‌‌ای و رابطه‌مند کرد. این موضوع تا جایی پیش رفت که ۱۵۰۰ توصیه نامه از کاشانی و فرزندانش در وزارتخانه‌ها جمع شد و به دست مصدق رسید و همین موضوع زمینه‌ساز نخستین اختلافات بین مصدق و کاشانی شد.
کاشانی با غره شدن به جایگاه خود لقب” شیر پامنار” را که روزنامه تایمز لندن به او داده بود بر سر زبان‌ها انداخت و در جواب اعتراضات مصدق، او را بی‌سواد خواند. در جواب مذهبیونی که او را از نتیجه اختلاف با مصدق می‌ترساندند گفته بود “هر چوبی را که جای مصدق بگذارم کار او را خواهد کرد”. او خود را رهبر و زعیم مسلمانان جهان نامید ولی با وجود سید حسین طباطبایی بروجردی هرگز رویای او محقق نشد.
با آشکار شدن اختلافات مصدق و کاشانی به خصوص بعد از عزل مصدق، دربار رابطه‌ی نزدیک و صمیمی با کاشانی برقرار کرد و پس از دستگیری مصدق و کودتای ۲۸ مرداد، در جراید و روزنامه‌ها مصدق را خائن و مستحق مرگ خواند و سرنوشت او را نشانه‌ی عدل الهی دانست.




۱۳٬۱۷۹

ویرایش