۱۳٬۱۲۰
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۴۴۶: | خط ۴۴۶: | ||
==== تجاوز در زندان اوین ==== | ==== تجاوز در زندان اوین ==== | ||
پاسداران با دادن داروی | در ابتدای دهه شصت پاسداران با دادن داروی خوابآور به زنان و حتی مردان زندانی به آنها تجاوز میکردند. تعدادی از زنان قربانی این شکنجه، متوجه شدند و خودکشی کردند. تعدادی هم تعادل روانیشان بهم ریخت و پاسداران آنها را سر به نیست کردند.<ref name=":11">[https://news.mojahedin.org/i/news/137147 سایت مجاهد - زندان اوین]</ref> | ||
در حال حاضر این روش ضد انسانی بصورت رویکرد رسمی ماموران امنیتی و سپاه پاسداران در بازداشتگاهها و زندانها برای خرد کردن روحیه و ضربه شخصیتی علیه زندانیان استفاده گستردهای میشود. | |||
==== انفرادی ==== | ==== انفرادی ==== | ||
سودابه اردوان زندانی دهه ۶۰ خورشیدی که هشت سال را در زندان به سر برده، از روزهایی میگوید که از ساعت چهار یا پنج بعد از ظهر چراغ سلولها خاموش میشد و زندانی در فضایی رعبآور قرار میگرفت. | سودابه اردوان زندانی دهه ۶۰ خورشیدی که هشت سال را در زندان به سر برده، از روزهایی میگوید که از ساعت چهار یا پنج بعد از ظهر چراغ سلولها خاموش میشد و زندانی در فضایی رعبآور قرار میگرفت. | ||
سودابه اردوان: «از پنجره کوچکی که نزدیک سقف بود یک ذره نور میآمد. این نور هم با تاریک شدن هوا به تدریج قطع میشد و ما تقریبا در تاریکی فرو میرفتیم. ما مجبور میشدیم زود بگیریم بخوابیم، چون کار دیگری در تاریکی نمیتوانستیم بکنیم و سرمان را که میگذاشتیم روی زمین تا با همان یک عدد پتویی که داشتیم خودمان را بپوشانیم و بخوابیم، صداهای فریاد از زیر زمین ۲۰۹ به گوش میرسید.» «زیر زمینهای ۲۰۹ محله شکنجه زندانیها بود. شب هم که دیروقت میشد و کمی اوضاع و احوال آرامتر میشد، میآمدند و اعدامیها را میبردند.» زندانی در گوشهای از سلول خیره به دیوار شده، دریچه کوچک سلول باز میشود. زندانبان در حالی که تنها چشمهایش دیده میشود میگوید: «چشمبندت را بزن و بیا بیرون.»<ref name=":1" /> | سودابه اردوان: <blockquote>«از پنجره کوچکی که نزدیک سقف بود یک ذره نور میآمد. این نور هم با تاریک شدن هوا به تدریج قطع میشد و ما تقریبا در تاریکی فرو میرفتیم. ما مجبور میشدیم زود بگیریم بخوابیم، چون کار دیگری در تاریکی نمیتوانستیم بکنیم و سرمان را که میگذاشتیم روی زمین تا با همان یک عدد پتویی که داشتیم خودمان را بپوشانیم و بخوابیم، صداهای فریاد از زیر زمین ۲۰۹ به گوش میرسید.» «زیر زمینهای ۲۰۹ محله شکنجه زندانیها بود. شب هم که دیروقت میشد و کمی اوضاع و احوال آرامتر میشد، میآمدند و اعدامیها را میبردند.» زندانی در گوشهای از سلول خیره به دیوار شده، دریچه کوچک سلول باز میشود. زندانبان در حالی که تنها چشمهایش دیده میشود میگوید: «چشمبندت را بزن و بیا بیرون.»<ref name=":1" /></blockquote> | ||
==== اتاق مسجد ==== | ==== اتاق مسجد ==== |
ویرایش