احمد قوام
احمد قوام یا میرزا احمد خان قوام ملقب به قوامالسلطنه (زاده ۱۲۵۲ خورشیدی، تهران - درگذشته ۲۸ تیر ۱۳۳۴، تهران) سیاستمدار ایرانی پایان دوران قاجار و روزگار پهلوی بود که پنج بار نخستوزیر شد (سه بار در پایان دوران قاجار و دو بار در زمان حکومت محمدرضاشاه پهلوی). او برادر کوچکتر وثوقالدوله بود.
قیام کلنل محمد تقی خان پسیان در خراسان و غائلهٔ آذربایجان در دوران نخست وزیری قوام رخ داد. او در زمان قاجار لقب قوامالسلطنه یافت و محمدرضاشاه به او لقب حضرت اشرف را داد (که بعداً پس گرفت).[۱] آخرین نخستوزیری وی به سال ۱۳۳۱ بود، که به علت حوادث ۳۰ تیر ۱۳۳۱ پس از چهار روز عزل شد.
متن فرمان مشروطیت به دستور مظفرالدین شاه و به قلم زیبای وی نوشته شد.[۲]
(۱۲۹۰ ه.ق.)، زادگاه تهران ، ایران تاریخ مرگ ۲۸ تیر ۱۳۳۴ محل مرگ تهران ، ایران نام همسر فرزندان یک پسردین اسلام فارغ التحصیل از نخست وزیر ایران تاریخ ریاست از ۸ خرداد ۱۳۰۰ تا ۲۹ دی ۱۳۰۰ قبل از سید ضیاءالدین طباطبایی بعد از مشیرالدوله تاریخ ریاست از ۲۶ خرداد ۱۳۰۱ تا ۵ بهمن ۱۳۰۱ قبل از مشیرالدوله بعد ازمستوفی الممالک تاریخ ریاست از ۱۸ مرداد ۱۳۲۱ تا ۲۴ بهمن ۱۳۲۱ قبل از علی سهیلی بعد از علی سهیلی تاریخ ریاست از ۳ بهمن ۱۳۲۴ تا ۵ دی ۱۳۲۶ قبل از ابراهیم حکیمی بعد از ابراهیم حکیمی تاریخ ریاست از اواخر تیر۱۳۳۱ تا ۳۱ تیر ۱۳۳۱ قبل از محمد مصدق بعد از محمد مصدق جناح سیاسی پست های دیگر ، فرزند میرزا ابراهیم معتمدالسلطنه،
قوامالسلطنه كار خود را در آخرين سالهاي سلطنت ناصرالدينشاه در دربار آغاز كرد .وي قبل از مشروطيت دو باررئيس دفتر دو صدراعظم شد و مدتي هم رياست دفتر مخصوص مظفرالدين شاه راعهدهدار بود.او ظرف چهل سال ، بيست و چهار فرمان وزارت دريافت كرد و طي سي و يك سال ، پنج بار جامه صدرات پوشيد و ده كابينه معرفي كرد و يازده فرمان نخست وزيري براي او صادر شد .علاوه بر مناصب ياد شده ، سه سال فرمانرواي كل خراسان و سيستان بود و مدتي نيز وكيل دارالشوراي ملي گرديد .[۱]
مادرش نوۀ عباس میرزا نائبالسلطنه بود. چون امور مالی آذربایجان با پدر و جدّش بود، در سال 1297(ه.ق) از طرف میرزا هدایتالله وزیر دفتر مستوفی آذربایجان شد. در سال 1304 ناصرالدینشاه به وی لقب معتمدالسلطنه داد. وی پیشکاری و وزارت حکومت فارس، گیلان را نیز برای مدتی به عهده گرفت. آخرین سمت دولتی معتمدالسلطنه حکومت قزوین بود. مادرش طاووس خانم دختر میرزا محمدخان مجدالملک سینکی(خواهرزادۀ میرزا آقاخان نوری) بود.[2]
احمد هنوز بیش از یک سال نداشت که مادر خود را از دست داد. احمد از 6 سالگی تحصیلات مقدماتی را آغاز کرد و تحصیلات متوسطه و عالی خود را آغاز نمود. قوام به تعلیم حسن خط پرداخت و نزد میرزا کاظم خوشنویس مشق خط کرد به طوری که خط شکسته و نستعلیق را استادانه مینوشت.[۴]
دوران جوانی
در سال 1311(ه.ق) مناجات منظوم حضرت علی(ع) را با خط نستعلیق عالی نوشت و پدرش آن را تقدیم ناصرالدینشاه کرد، شاه او را احضار و به عنوان پیشخدمت خاص و لقب (دبیر حضور) سرافراز فرمود. قوام پس از قبول خدمت درباری در سال 1312(ه.ق) ازدواج کرد.[4]
پس از قتل ناصرالدینشاه کار درباری را رها کرد و در سال 1314(ه.ق) به عنوان منشی و رئیس دفتر میرزا علیخان امینالدوله (داییاش) به تبریز رفت.
امینالدوله به مدت یک سال وزیر اعظم و بعد صدراعظم مظفرالدین شاه شد و طبعا میرزا احمدخان هم رئیس دفتر اختصاصی صدراعظم بود.[5] پس از برکناری امینالدوله، قوام با محسنخان پسر امینالدوله همسفر شده به اروپا رفت.[6]دبیر حضور بعد از 2 سال در اواخر 1318(ه.ق) به تهران بازگشت. برای دیدار پدرش به شیراز رفت.(در این زمان پدرش برای وزارت شعاعالسلطنه در شیراز بود.) در آنجا رئیس دفتر شعاعالسلطنه شد و علاوه بر ریاست دفتر کلیۀ کارهای پدرش را انجام میداد و در حقیقت ادارۀ امور حکومتی فارس به عهدۀ او قرار گرفت. با صدارت عینالدوله، دبیر حضور فرمان ریاست دفتر اختصاصی صدراعظم را گرفت.[۴]
قوام در زمان قاجار
در سفر سوم مظفرالدین شاه به فرنگ(1323) در صف همراهان شاه بود. پس از بازگشت ترفیع مقام یافت و با لقب(وزیر حضور) رئیس دفتر مخصوص شاه شد. پس از درگذشت(نریمانخان قوامالسلطنه) وزیر حضور لقب قوامالسلطنه گرفت.[8]باقر عاقلی میگوید: البته با پیشکشی 5 هزار اشرفی به مظفرالدین شاه این لقب را از آن خود کرد.
قوام مشروطه خواه بود و با مشروطهخواهان در ارتباط بود و آنان را از تحولاتی که در دربار جریان داشت با خبر میساخت. بالاخره فرمان مشروطه به خط زیبا و خوش قوامالسلطنه در 13 مرداد 1285(ه.ش) به امضای شاه رسید.[9]
بعد از مرگ مظفرالدین شاه به اروپا رفت و در پی سقوط محمدعلی شاه و پیروزی مشروطهخواهان، کار دولتی خود را آغاز کرد.[10]
قوام در کابینۀ مستوفیالممالک وزیر جنگ شد و لایحۀ خلع سلاح مجاهدین را به تصویب رساند. وی تا سال 1296 مجموعا 9 بار در راس وزارتخانههای عدلیه، مالیه و داخله قرار گرفت و در همان سال با اختیارات کامل به فرمانفرمایی خراسان و سیستان تعیین گردید.[11]
قدرت قوام در خراسان افزود تا جایی که او را(خدای خراسان) میگفتند.[12] حکومت قوام در خراسان 3 سال به طول انجامید. پس از کودتای 1299 و آمدن سیّد ضیاءالدین طباطبایی در 13 فروردین 1300(ه.ش) به دستور سیّد دستگیر شد.[13] علت دستگیری قوام اطاعت تامّه نداشتن از رئیس الوزراء و اینکه به سیّد ضیاء خبر رسید که والی خراسان با زبردست، خان در صدد طرح نقشه بر علیه نفوذ و قدرت کابینه میباشد؛ لذا در صدد دستگیری قوام برآمد. علت دیگر دستگیری، دل خوش نداشتن انگلیسیها از قوام در جریان به رسمیت شناختن پلیس جنوب و قیام تنگستانیها و چاه کوتیها بود.[۴]
زندگینامهٔ سیاسی
احمد قوام در جوانی
قوام السلطنه در زمان ۶ پادشاه زیست ( ناصرالدین شاه ، مظفرالدین شاه ، محمدعلی شاه ، احمدشاه ، رضاشاه ومحمدرضاشاه ) که به ۵ تن آنها خدمت کرد ( به غیر از ناصرالدینشاه) . قوام ۱۱ بار فرمان نخست وزیری گرفت ، دولت تشکیل میداد و به اراده خودش دولت را تغییر میداد که هر دوره آن جنجال های ویژه خود را در پی داشت .
5 بار نخست وزیر شد و چند بار هم به استانداری و فرمانداری رسید. در حکومت خراسان با کلنل محمدتقی خان پسیان رئیس ژاندارمری خراسان درگیری پیدا کرد کلنل که در آغاز با او دوستی داشت به دستور سید ضیا طباطباییعامل کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ خورشیدی در روز سیزدهم فروردین ۱۳۰۰ او را به اتفاق دوستان و آشنایانش بازداشت و تحت الحفظ به تهران فرستاد . نخست وزیری سیدضیا ۱۰۰ روز هم به طول نکشید و احمدشاه به دنبال عزل سیدضیا در روز چهارم خرداد ۱۳۰۰ خورشیدی در روز هشتم خرداد فرمان نخست وزیری قوام السلطنه را برایش به زندان او در عشرت آباد فرستاد و او از همانجا به مقر رئیس الوزرایی رسید اما دورههای نخست وزیری او این داستانها را داشت.[۳]
تشابه با مصدق
در بین سیاستمداران ایران معاصر، مشابهتهای زیادی در زندگی سیاسی قوام السلطنه با مصدق السلطنه مشاهده میشود. هر دو اصل و نسب قاجاریهای داشتند. هر دو از خانوادهای اشرافی و زمیندار برخاسته بودند. هر دو اصطلاحا از میرزاها و دبیران و مستوفیهای دربار بودند. هر دو دارای خط و ربط خوبی بودند. هر دو در اروپا تحصیل کرده بودند. هر دو در نیمه اول عمر خود والی مهمترین ایالتهای ایران بودند (خراسان و فارس). هر دو وزیر مالیه و خارجه بودند. هر دو با پادشاهی رضا خان مخالف بودند وهر دو در طول سلطنت او خانه نشین بودند. و بالاخره هر دو در مقاطعی حساس نخست وزیر ایران بودند (قوام بیشتر و مصدق کمتر) و جالب اینکه در مقطعی قوام رئیس الوزرا بود و مصدق در کابینه او وزیر مالیه بود، قوام بخاطر دفاع از مصدق که از مجلس اختیارات میخواست و مجلس نمیداد، از نخست وزیری استعفا داد.
بالاتر از همه در سیاست خارجی هر دو با نفوذ زیاد انگلستان مخالف بودند[۵]
قوام از نمونه سیاستمدارانی بود که تکیهگاهش بیش از آنکه به مردم باشد، به لابیها و احزاب سیاسی و بازی با عناصر قدرت همچون دربار و نیروی نظامی بود. برعکس آن ما سیاستمداری داریم مانند مصدق که پایگاه قدرتش را روی مردم متمرکز کرده بود، اما درنهایت هر دو این سیاستمدارها به نوعی ناکام شدند.[۶]
فرقه دموکرات آذربایجان
یکی از خصوصیات اخلاقی احمد قوام این بود که نسبت به همهکس بدبین بود و همهچیز را با عینک سوءظن مینگریست و به همین جهت بود که در بدو زمامداری خود یک سازمان مخفی تشکیل داده بود و تا آخرین روز هم کسی از اسرار این سازمان آگاهی نیافت. وظیفه این سازمان مخفی، کسب خبر و خرید اطلاعات بود و مخصوصا در همه احزاب و جمعیتها، این سازمان مخفی اشخاصی را خریده بود تا به نفع قوام جاسوسی کنند. قوام در برهه حساس رویارویی با روسها و سرسپردگان داخلی آنها، مثل حزب توده و فرقه دموکرات آذربایجان، بیش از هرزمانی به این منابع خبری احتیاج داشت.
تشکیل این سازمان سری جاسوسی و همچنین تشکیل «حزب دموکرات ایران» بهعنوان برگ برنده او برای زمین زدن فرقه دموکرات و حزب توده (که سازمان جاسوسی قوام خبر داده بود درحال ائتلاف با حزب ایران است) نیاز به منابع مالی داشت. بنابراین قوام از اختیارات خود استفاده کرده و برای تامینمنابع مالی مورد نیازش، چند پروانه صدور برنج و جو و ورود چای و... صادر کرد و پول بهدست آمده را در کاری که ضروری میدانست به مصرف رساند. او درست یک روز قبل از اعلام ائتلاف حزب ایران و حزب توده، حزب دموکرات خود را تاسیس کرد و حرکت آنها را عقیم گذاشت.
پس از نطق رادیویی او هجوم مردم برای عضویت در این حزب چنان غیرمنتظره بود که تعجب رقبای تودهایاش را برانگیخت. در ماجرای عدم خروج نیروهای شوروی از ایران، نیز چنان با روسها بازی کرد که هم نیروهایشان را از ایران خارج کردند و هم از امتیازنفت شمال بینصیب ماندند. وقتی هم که روسها قافیه را باختند، حزب توده و فرقه دموکرات حساب کار دستشان آمد![۷]
نخستین
نخستین بار در هشتم خرداد ۱۳۰۰ خورشیدی فرمان ریاست وزرایی را دریافت کرد. او در ۲۹ دی ماه ۱۳۰۰ به خاطر آنکه برخی از وکلای مجلس به دکتر محمد مصدق وزیر مالیه دولت او که برای اصلاح وضع مالیه خواستار اختیارات بود سخت حمله کردند(به طوری که کار آنها باعث شد دکتر مصدق بعد از نطق خود بیهوش شود) بعد از ایراد نطق تندی در دفاع از وزیر مالیه خود و علیه نمایندگان مجلس از رئیس الوزرایی استعفا داد.
رونوشت تلگراف احمد قوام رئیسالوزرا به شجاعالملک حاکم باخزر و اعلام اعزام پنج هزار قزاق به خراسان جهت سرکوبی کلنل پسیان با همکاری حکام خراسان، سالارخان بلوچ، سردار شجاع، سردار نصر[۳]
پس از سقوط کابینۀ سیدضیاء، قوامالسلطنه در خرداد 1300 از طرف شاه رئیسالوزراء شد. از اولین اقداماتی که قوام قبل از تعیین هیات دولت انجام داد آزادی محبوسین سیدضیاء بود. اقدام بعدی وی افتتاح مجلس دورۀ چهارم بود.[15] قوام در مدت زمامداری خود توانست طغیان کلنل محمدتقی خان پسیان، میرزا کوچکخان جنگلی، امیرموید سوادکوهی، ساعدالدولۀ تنکابنی را سرکوب کند.[16] از اقدامات دیگر او تصویب قرارداد 1921، در 24 آذر 1300(ه.ش) بین ایران و شوروی است. همچنین در 14 آذر 1300 عهدنامۀ ایران و افغانستان نیز تصویب شد.[17]
یکی از اقدامات سریع کابینۀ قوام واگذاری امتیاز استخراج نفت شمال به کمپانی استاندارد اویل آمریکایی بود که دولت به طور محرمانه مواد قرارداد را تسلیم مجلس نمود و فوریت آن تصویب گردید. سپس دولت شوروی و انگلیس به واگذاری امتیاز نفت شمال اعتراض شدیدی کردند.[18] قوام پس از 8 ماه از رئیس الوزرایی استعفا داد.(29 دی 1300)[۴]
دومین
دومین بار که قوام السلطنه به نخست وزیری رسید در تاریخ ۲۶ خرداد ماه ۱۳۰۱ بود . این بار در داخل دولت باسردارسپه( وزیر جنگ ) درگیری داشت ( جنگ دو مرد قدرتمند ) و در مجلس با سوسیالیست ها به رهبری سلیمان میرزا اسکندری که طرفدار سردار سپه بودند . به این سبب در ۵ بهمن ۱۳۰۱ استعفا داد ، اما سردار سپه که قصد رسیدن به مقاماتی بالاتر از وزارت جنگ را داشت و در این راه قوام را مانع بزرگی بر سر مقاصد خود میدانست ، در سال ۱۳۰۲ به بهانه اینکه قصد شورش داشته ، به وزارت جنگ احضار شد و دستور توقیف او را داد . شاید اگر در حکومت مشیرالدوله پیرنیا هیات دولت تصویب نامهای در مورد آزادی قوام صادر نمیکرد و احمدشاه نیز شفاعت سردار سپه را نمینمود ، وزیر جنگ پر قدرت در همان جا به زندگی قوام خاتمه میداد . قوام در ۳۰ مهر ماه ۱۳۰۲ از زندان آزاد شد ، چند روز بعد از این قدرت نمایی سردار سپه به نخستین هدف بزرگ رسید و احمدشاه در تاریخ سوم آبان ۱۳۰۲ فرمان رئیس الوزرایی او را صادر کرد . در تمام دوران قدرت و سلطنت رضاشاه قوام به طور تبعید در املاک خود در لاهیجان به سر میبرد فقط گاهی برای شرکت در مراسم دستوری به تهران میآمد ( مانند شرکت در مراسم سفر ولیعهد به سوئیس در سال ۱۳۱۰ و شرکت در گشایش مجلس نهم در سال ۱۳۱۱ ) بعد از سوم شهریور ۱۳۲۰ و اشغال ایران به وسیلهٔ متفقین و استعفا و خروج رضاشاه از کشور بار دیگر وارد فعالیتهای سیاسی شد.[۳]
قوامالسلطنه در 26 خرداد 1301 به مدت 8 ماه نخست وزیر شد.[20] کابینۀ قوام با کمپانی آمریکایی سینکلر با شرایط و منافع بهتری وارد مذاکره شد و قرارداد آن را تهیه و به مجلس هم پیشنهاد نمود؛ اما صورت عمل به خود نگرفت.[21]
قوام در کابینۀ قبل برای اصلاح اوضاع مالی کشور در صدد استخدام مستشار از آمریکا برآمد و بالاخره در مرداد 1301 استخدام دکتر میلسپو به تصویب مجلس رسید.[22] در 20 مرداد 1301 قلعۀ چهریق به تصرف قوای نظامی درآمد و اسماعیل آقا سمیتقو شکست خورد.[23] یکی از قوانینی که در کابینۀ قوام تنظیم و به مجلس داده شد، لایحۀ قانون محاکمۀ وزراء بود.[24]
آنچه بیشتر از هر چیز خاطر قوام را مشوش میساخت، رشد قدرت رضاخان بود. رضاخان در خلال سقوط کابینۀ قوام و تشکیل کابینۀ مشیرالدوله یکی از افسران قدیمی قزاق را به ریاست انبار غلۀ دولتی، که زیر نظر وزارت مالیه بود گمارد و نان تهران را تحت کنترل گرفت و قزاق دیگری را به ریاست ادارۀ مالیۀ تهران منصوب کرد و مجلس و مطبوعات را نیز بر ضد قوام شوراند.[25] سردار سپه در تیر 1301 بدون اجازۀ رئیس الوزراء حکم کفالت آذربایجان را برای امانالله میرزا و همچنین حکم انفصال اقتدارالدوله را از حکومت مازندران مخابره کرد.[26]
خلاصه قدرت وزیر جنگ به حدی رسیده بود که در عموم کارهای لشکری و کشوری و مالی مداخله میکرد. قوام حکومت نظامی را هم به واسطۀ مخالفت سردار سپه نتوانست منحل کند.[27]
قوام برای محدود کردن اختیارات رضاخان کوشید. در مهر ماه 1301 قوام و رضاخان در کاخ گلستان با یکدیگر مذاکره کردند[28] و قرار شد سردار سپه به مجلس برود و اظهار کند بر طبق قانون اساسی رفتار خواهد کرد و حکومت نظامی را نیز الغا خواهد نمود.[29] قوامالسلطنه 5 بهمن 1301 از رئیسالوزرایی استعفا داد.[۴]
دستگیری و تبعید قوام
مبارزۀ پنهانی و آشکار سردار سپه با وی، خارجیها به علت موافقت قوام با مسئلۀ نفت شمال و کمپانیهای آمریکایی باطنا علیه کابینه تحریکاتی میکردند.[31] اما نارضایتی انگلستان در دورۀ صدارت مجدد قوام بیش از هر چیز به برنامۀ او برای سرکوب شیخ خزعل که در خوزستان تحتالحمایۀ بریتانیا بود، مربوط میشد.[32]
دوری از صحنۀ سیاست
16 مهر 1302، 8 ماه پس از سقوط کابینه، قوام به اتهام توطئه و طرحریزی برنامۀ ترور رضاخان بازداشت شد و سرانجام به تبعید قوام از ایران منتهی گردید.[33]
نتایج دستگیری قوام
1. قوام را از صحنۀ سیاست ایران به طور کلی خارج نمایند تا موانع برای ایجاد یک حکومت دیکتاتوری از جلوی پای سردار سپه برداشته شود.
2. با اخراج قوام، سردار سپه را به روسها نزدیک نموده، این طور وانمود کنند که چون قوام انگلیسی میباشد، سردار سپه یک رجل ملی است و به خود جرات داده که با قوام و انگلیسیها که طرفدار او هستند، داخل مبارزه شود.
3. رجال ایران را برای همیشه از سردار سپه مرعوب کرد.[34]
قوام در اواخر 1309 به ایران بازگشت؛ ولی هیچگونه فعالیت سیاسی نداشت و بیشتر اوقات خود را در باغ چای خود میگذرانید
سومین
سومین بار که احمد قوام نخست وزیر شد در تاریخ دهم مرداد ماه ۱۳۲۱ بعد از استعفای علی سهیلی بود . این بار حکومت او منجر به واقعه خونین ۱۷ آذر شد که عدهای به دلیل کمبود خرابی و گرانی نان دست به تظاهرات زدند که کار به غارت مغازهها و حمله به مجلس شورای ملی کشید. در آن زمان گفته میشد این عده به تحریک دربار و رجال درباری علیه قوام تظاهرات کردند و خواستار استعفای او از تخت نخست وزیری شدند . قوام تصمیم به مقاومت گرفت ، عدهای از رجال و مسببین حادثه را بازداشت کرد ، تمام مطبوعات کشور را توقیف نمود و به جای آن یک روزنامه به نام اخبار امروز منتشر ساخت . ولی سرانجام در پی مخالفت های فزاینده بعضی نمایندگان مجلس و مطبوعاتیها و مخالفت شاه با او در تاریخ ۲۴ بهمن ۱۳۲۱ استعفا داد و بار دیگر به لاهیجان رفت . این بار بعد از استعفا مطبوعات آنچنان مقالات تند و آنقدر کاریکاتورهای زننده و به حدی اشعار انتقاد آمیز علیه او چاپ کردند که پیش بینی میشد قوام السلطنه برای همیشه صحنه را ترک کند ، اما چنین نشد.[۳]
18 مرداد 1321 مجلس شورای ملی با اکثریت 109 رای به احمد قوام رای اعتماد داد.[39] قوام برای حل مشکل کمبود نان و مواد غذایی وزارتخانۀ جدیدی به نام وزارت خوار و بار تاسیس کرد.[40] واقعۀ مهم دیگر این دوره از نخست وزیری قوام استخدام هیئتی از مستشاران آمریکایی برای ادارۀ امور مالی ایران است. دکتر میلسپو به عنوان رئیس کل دارایی ایران منصوب شد. او کسی بود که 20 سال قبل در دورۀ نخست وزیری قوام وی را استخدام کرده بود. همراه هیئت مستشاری مالی، یک هیئت مستشاری نظامی نیز به ریاست سرهنگ شوارتسکف برای تجدید سازمان ژاندارمری ایران استخدام کرد. استخدام مستشاران آمریکایی در سال 1321، بر خلاف باور عمومی، ابتکار خود قوام و اقدامی در جهت مقابله با انگلیسیها نبود، بلکه این خود انگلیسیها بودند که میخواستند برای تقویت موضع خود در برابر روسها، آمریکاییها را به میدان بکشند.[41] سر ریدر بولارد(وزیر مختار انگلستان) میگوید: تحکیم حکومت مرکزی عمدتا به اصلاحات اساسی با همکاری مستشاران آمریکایی بستگی دارد. ما همیشه از آمریکاییها حمایت کردهایم؛ ولی شاید روسها از حضور آنها نه تنها خوشحال نباشند؛ بلکه مکدر هم باشند.[42] با وجود تشکیل وزارت خواروبار وضع نان نه تنها بهبود نیافت، بلکه روز به روز بدتر شد تا اینکه ماجرای 17 آذر پیش آمد.[43]
17 آذر 1321 عدهای از دانش آموزان و دانشجویان با دادن شعارهایی که در آن مسئلۀ نبودن نان بود پشت مجلس اجتماع کردند و بعد از گرفتن مجلس عدهای به غارت و چپاول مغازهها دست زدند سپس به خانۀ قوام هجوم بردند و اموالش را به یغما بردند و خانهاش را آتش زدند.[44] بعد از وقایع 17 آذر، قوام در 24 بهمن 1321 به واسطۀ عدم توفیق در تشکیل کابینه مجبور به استعفا گردید.[۴]
چهارمین
در تاریخ ششم بهمن ماه ۱۳۲۴ قوام السلطنه برای چهارمین بار به نخست وزیری رسید . نخست وزیری قوام در این دوره مصادف بود با خودداری اتحاد جماهیر شوروی در خارج کردن قوای خود از ایران . سربازان انگلستان شروع به ترک کشور کردند ولی شوروی ها پاسخ دولت ایران را که پرسیده بود چه وقت حاضر به ترک ایران هستند گفته بود: «تا وقتی که اوضاع روشن شود» و همزمان سید جعفر پیشهوری مدیر روزنامه آژیر با حمایت ارتش سرخ در آذربایجان اعلام خودمختاری کرد و شوروی مجدداً ادعای خود در مورد نفت شمال را تکرار کرد و اوضاع تیره تر شد . در چنین شرایطی همه میدانستند که از رجالی مانند محمد ساعد و مرتضی قلی خان بیات (سهام السلطنه) و حکیم الملک و صدرالاشراف که بعضی پاک و درست هم بودند ، کاری ساخته نیست . هریک مدتی کوتاه نخست وزیر بودند ولی ناچار به استعفا شدند . در اینجا بود که نمایندگان متوجه مرد قدرتمند دربار شدند و با آنکه نمایندگان مجلس مطبوعات و شاه ، دلخوشی از او نداشتند ، همگی با موافقت او را به نخست وزیر رساندند . قوام السلطنه ، در ششم بهمان نخست وزیری را پذیرفت و در ۲۹ بهمن ۱۳۲۴ با هیاتی از وزیران و روزنامه نگاران برای ملاقات بااستالین و حل مشکلات مربوط به خروج سربازان شوروی از ایران و مساله آذربایجان و نفت شمال عازم مسکو شد.[۳]
6 بهمن 1324 قوام با یک رای اضافه نخست وزیر ایران شد.[46] قوام 29 بهمن برای ملاقات با استالین به اتفاق هیئتی به مسکو رفتند.[47] قوام اول فروردین 1325 دستور بازداشت سید ضیاء را داد.[48] ده روز پس از ورود احمد قوام به تهران، سادچیکف سفیر شوروی وارد تهران شد. 15 فروردین 1325 قرارداد قوام- سادچیکف انتشار یافت.[49]
اقدامات آمریکا در این تصمیم گیریها زیاد تاثیر داشت؛ زیرا همزمان با ورود سادچیکف به ایران، رئیس جمهور آمریکا(هانری ترومن) اولتیماتوم خود را به شوروی فرستاد که اگر شوروی خاک ایران را تخلیه نکند آمریکا نیز نیروهای خود را وارد ایران خواهد کرد.[50] آیتالله کاشانی از جمله معترضین به این قرارداد و سایر اقدامات دولت بود. بنابراین قوام دستور بازداشت ایشان را در 25 تیر 1325 صادر کرد.[51]
پس از آنکه قوام و هیئت او از مسکو بازگشتند، قوام به تشکیل حزب دموکرات ایران مبادرت ورزید[52](تیر 1325)[53] تنها حزبی که با حمایت و اعمال نفوذ شدید دولت وقت و با هدف قبضه کردن دورۀ 15 مجلس شورای ملی تاسیس شد، حزب دموکرات قوامالسلطنه بود که هیچگونه بنیان سیاسی، اجتماعی در میان مردم نداشت و اعضای آن عمدتا فرصتطلبان و سودجویانی بودند که صرفا جهت کسب قدرت سیاسی و احیانا رسیدن به نمایندگی مجلس بدان روی آورده بودند.[54]
قوام یک کابینۀ ائتلافی با عضویت سه تن از وزیران تودهای تشکیل داد که اختلاف شاه و قوام بر سر این مسئله شدت یافت و سفیر آمریکا در تیزتر کردن آتش این اختلاف بیتاثیر نبود.[55] طغیان عشایر جنوب مسئلۀ دیگر دوران زمامداری وی است که نمیتوان آن را امری تصادفی تلقی کرد. یکی از شرایط شورشیان برای ختم غائله، اخراج وزیران تودهای از کابینه بود و این همان چیزی بود که شاه و آمریکاییها میخواستند.[56]
انگلیسیها هم در این میان نقش مرموزی ایفا میکردند و اسناد منتشره مبین این واقعیت است که انگلیسیها در این دوران مقدمات جداسازی ایالات جنوب ایران به خصوص خوزستان را از پیکر ایران، در صورت تحقق یافتن تجزیۀ آذربایجان فراهم ساخته بودند.[57]
قوام هیئتی را برای رسیدگی به شیراز فرستاد. بالاخره مذاکرات منجر به نتیجه شد و قشقایی اعلام کرد، مطیع دولت است.[58] آذر ماه 1325 ماه پیوستن آذربایجان به ایران بود(یکسال از حکومت خودمختار آذربایجان میگذشت).[59]
محمدرضا دستور داد که روز 21 آذر به عنوان روز نجات آذربایجان جشن گرفته شود و ارتش رژه برود؛ در حالیکه در این ماجرا، ارتش و شاه نقش اساسی نداشتند، خروج نیروهای شوروی و عدم مقاومت فرقه در واقع تلاش آمریکا بود.[60]
در واقع نجات آذربایجان به دست قوام نیز نبود؛ بلکه قوام قصد دادن امتیازاتی در مورد آذربایجان و نفت شمال به روسها داشت و این آمریکاییها بودند که جلوی اجرای نقشههای او را گرفتند.[61]احمد قوام پس از ختم غائلۀ آذربایجان و فارس در صدد انجام انتخابات دورۀ پانزدهم برآمد.[62]
اولین اقدام مهم قوام در مجلس پانزدهم، طرح و تصمیم گیری دربارۀ نفت شمال بود؛ اما قرارداد شرکت نفت ایران و شوروی به تصویب مجلس نرسید و سادچیکف پاسخ بسیار تند و زنندهای برای قوام فرستاد.[63]
بالاخره چهارمین دورۀ زمامداری قوام که در ضمن طولانیترین آن بود در 18 آذر 1326 به پایان رسید.[64]
قوام بعد از سقوط بیشتر ایام خود را در اروپا میگذرانید تا اینکه در سال 1328 پس از تشکیل مجلس موسسان و تغییر بعضی از اصول متمم قانون اساسی و اضافه نمودن یک اصل الحاقی برای انحلال مجلسین، قوام از اروپا نامه ایسرگشاده به شاه نوشت و او را از شبیخون زدن به قانون اساسی بر حذر داشت. شاه هم پاسخی تند برای قوام فرستاد و ضمن سلب عنوان جناب اشرف از او، تمام مفاسد و گرفتاریهای مملکت را متوجه دوران زمامداری او دانست. قوام متعاقبا پاسخ نامه را داد و پرده از روی اعمال گذشتۀ خاندان پهلوی برداشت.[65]
بعد از مبادلۀ این نامهها روابط قوام با شاه به کلی قطع شد و در سالهای بحرانی 1329 و 1330 از صحنۀ سیاست دور بود.[۴]
نخست وزیری پنجم قوام
25 تیر 1331 دکتر مصدق به سبب رد تقاضای واگذاری اختیارات کامل و پست وزارت جنگ استعفا داد و به جای او قوام مامور تشکیل کابینه شد.[67]
26 تیر مجلس با حضور فقط 42 نفر اعلام رای میکند و در نتیجه با 40 رای به قوام ابراز تمایل میشود.[68]
آنچه در مورد روی کار آمدن قوام مشخص است، این است که اشرف و ملکه مادر، دخالت کنندگان درجه یک بودند و سهم سیاست خارجی در درجه دوم قرار داشت و شاه تا آخرین لحظه با روی کار آمدن قوام موافق نبود.[69]
روزنامۀ فرانسوی لاپرس نوشته: اشرف مخالفین سیاسی مصدق را در کشورهای اروپای غربی به دور خود جمع و مبارزه علیه دولت را در خارج از ایران ادامه میداد تا اینکه در تابستان 1330 برای نخستین بار با جناب اشرف(قوام السلطنه) در اروپا ملاقات کرد.[70]
روزنامۀ فرانسوی پاریپرس نیز در شمارۀ 5 ژوئیه(20روز قبل از وقایع 30 تیر) ضمن بحث از کاندیدهای نخست وزیری نوشت: انگلیسیها و آمریکاییها بیشتر از همه به قوام معتقدند؛ زیرا به عقیدۀ دیپلماتهای انگلیسی پس از سقوط مصدق فقط یک مرد قوی مانند قوام میتواند آتش احساسات مردم را فرو نشاند و با دول غرب سازش کند.[71]
روزنامۀ مصری(ژورنال دژیپت) در شمارهای که مقارن با وقایع 30 تیر مینویسد: استعفای دکتر مصدق و روی کار آمدن قوام حادثهای بود که انگلیسیها از شش ماه پیش انتظار آن را داشتند.[72]
قوام پس از نخست وزیری اعلامیۀ تند و شدیداللحنی انتشار داد که مجازات تمام طبقات را در بر میگرفت. بنابراین جو تازهای علیه او ایجاد شد. حسین مکی معتقد است نیم یا قسمتی از شکست قوام را باید یه حساب آن گذاشت.[73]
نقش آیتالله کاشانی نیز بسیار مثمر ثمر بود. اعلامیهای صادر کرد و مردم را علیه اقدامات شاه بسیج نمود و در یک اعلامیه سوابق قوام را برشمرد و او را عامل استعمار انگلستان برای بر هم زدن صنعت نفت برشمرد.[74]
قوام فقط 4 روز نخست وزیر بود و با قیام مردم در روز 30 تیر که منجر به کشته شدن عدهای از مردم تهران و شهرستانها شد، استعفای قوام از رادیو پخش شد.[75]
خبر استعفای قوام بر خلاف استعفای دکتر مصدق اول به اطلاع ملت ایران رسید بعد به اطلاع خودش.[76]
قوام که از عناصر سرکوب و کشتار مردم در واقعۀ 30 تیر بود، توسط آیتالله کاشانی مهدورالدم شناخته شد و مجلس قانون تعقیب و مجازات قوام و مصادرۀ اموال وی را تصویب کرد؛ اما مصدق در صدد نجات قوام برآمد و با تدابیری که اندیشید او را از این مهلکه نجات داد.[77]
قوام در 31 تیر 1334 در سن 82 سالگی در تهران در گذشت. قوام از اشرف فرزندی نداشت و تنها فرزند او به نام حسین قوام حاصل ازدواج او با یک دختر روستایی در سن 72 سالگی بود.[۴]
سفر به روسیه
«شاه مسئولیت تشکیل حکومت جدید را به قوام سپرد. یادآوری کنم که قوام به دلیل شم سیاسیاش، پیشتر بیانیه صادر کرده بود و گفته بود اعزام نیروی نظامی به آذربایجان نادرست است و مسایل باید از طریق گفتوگو و از جمله مذاکره با همسایه شمالی حل و فصل شود.
قوام پس از آن که مامور تشکیل کابینه شد به مجلس رفت و ضمن ارائه برنامه حکومتش اعلام کرد که اگر رهبری شوروی وی را دعوت کند، او آماده است به مسکو سفر کند. هنوز جلسه مجلس تمام نشده بود که سفیر روسیه دعوت نامه در دست مقابل مجلس منتظر او بود.»
اینگونه بود که احمد قوام، در کمتر از ۲۰ ساعت بعد از حضور در مجلس در روز ۱۹ فوریه سال ۱۹۴۶، سی ام بهمنماه سال ۱۳۲۴، شال و کلاه کرد و همراه هیاتی بزرگ، راهی سفری شد که در تمامی زندگینامههایش چونان نقطه اوجی از سیاستورزی و تدبیر و درایت او میدرخشد.
قوام برای حل بحران آذربایجان، به مسکو رفت تا با کسی دیدار کند که همه چیز با امضای او آغاز شده بود: استالین.[۸]
زندانی شدن قوام پس از کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹
قوام در مقام والى خراسان، کودتاى سيدضياءالدين طباطبايى را محکوم کرد. به دليل آن که این روزنامه نویس تازه بدوران رسیده و بیریشه را قبول نداشت و چون تصور نمىکرد کودتا دوام يابد، در برابر آن ایستاد. سيدضياء نيز در برابر او واکنش خصمانهاى نشان داد.
سید ضیا يک ماه پس از کودتا، کلنل پسيان را که فرماندهى ژاندارمرى خراسان را برعهده داشت، کفيل استاندارى خراسان کرد و در 11 فروردين 1300 دستور بازداشت قوام را نيز صادر کرد. کلنل پسيان، به دستور دولت قوام را روز 13 فروردين 1300 پس از مراجعت از خارج شهر و مراسم سیزده بدر بازداشت کرد و به تهران فرستاد و در زندان عشرتآباد محبوس گرديد. اسبهای اصیل اورا داغ دولتی زدند و به اصطبل ژاندارمری خراسان فرستادند و اموال و عتیفه جات و فرشهای گران قیمت وکلیه دارائيش در خراسان نيز توقیف و مصادره شد.[۵]
نخستوزیر قوام بعد از برکناری سیدضیاء
در بهار 1300 سيدضياء در حکومت صد روزهاش با تندرویهای سوسیالیست مآبانه موج بازداشتها و بگیر و ببند گستردهای از رجال و اشراف در کشور و به ويژه در تهران به راه انداخت در حقیقت میخواست بدلی برای جذابیت خلقی بلشویکها باشد. از طرفى خروج نيروهاى انگليس از ايران (در ارديبهشت 1300)، نيز سید ضیا و رضاخان را يکهتاز ميدان کرده بود. احمدشاه با خروج نظاميان انگليسى و قدرت گرفتن سيدضياء و رضاخان نگران تضعيف سلطنت خود در کشور بود. روز دوم خرداد 1300 مشاجره شديدى بين احمدشاه قاجار و سيدضياء به وجود آمد. دو روز پس از اين رويداد تظاهرات گسترده عليه سيدضياء در مسجد شاه تهران و ميدان بهارستان سازمان داده شد، و احمدشاه تصميم به عزل سيدضياء گرفت. احمد شاه دنبال رجل قدری میگشت که بتواند رو در روی رضاخان و سیدضیا بایستد. از آنجا که: "تعزٌ من تشا وتذٌل من تشا"، حکم رئيس الوزرائى قوام السلطنه از سوى احمدشاه قاجار صادر شد، وقتی خبر رئیس الوزرا شدنش را به قوام خبر دادند، وى 55 روز بود که در زندان عشرتآباد بسر مىبرد. قوام در بعد از ظهر هشتم خرداد 1300 مستقيماً از زندان راهى قصر فرحآباد شد و با احمدشاه به مدت 4 ساعت به گفتگو نشست. شرط و شروطی کرد و رئيس الوزرائى را پذيرفت.
قوام السلطنه درنخستين روزهاى صدارتش تمامى رجالى که توسط سيدضياءالدين طباطبايى بازداشت شده بودند آزاد کرد. برنامه حکومت قوام و تبليغات او به گونهاى سازمان دهى شده بود که گويى وى مأموريت يافته تا خرابيهاى دوران سيدضياء را جبران کند.
شروع به کار مجلس چهارم در اول تير 1300 از جمله رويدادهاى مهم دوران حکومت قوام بود. مجلس چهارم پس از دوران فترت 6 ساله ناشی از جنگ جهانی اول و قضایای مهاجرت، در شرايطى کار خود را آغاز کرد که بيش از نيمى از وکلای آن در دوران وثوق الدوله انتخاب شده و طرفدار پيمان 1919 بودند. چون قوام و وثوق برادر بودند، شاید به این اعتبار، و شاید هم به اشاره احمدشاه، به قوام رأى اعتماد دادند.[۵]
دوره اول صدارت قوام
با اين همه، قوام در اين مقطع از زمامدارى خود همواره با نظاميگرى و قلدرى و خط و نشان کشيدن رضاخان روبرو بود. رضاخان قانون و مقررات را رعايت نمىکرد و زيربار محدوديتهاى قوام نيز نمىرفت خزانه و گمرکات را برای مخارج قشون در اختیار گرفته بود.
يکى از اقدامات مهم قوام دوران اول صدارتش، واگذارى امتياز استخراج نفت شمال به مدت 50 سال به شرکت امريکايى «استاندارد اويل» بود که قرارداد آن توسط حسين علاء وزير مختار ايران در واشنگتن به امضاء رسيد. اين لايحه سپس با این استدلال که بايد توازن در سياست خارجى رعايت شود، در 30 آبان 1300 درجلسه غيرعلنى مجلس شوراى ملى طرح و تصويب شد. این قرارداد به سامان نرسید و"سینکلر" جانشین آن شد که او هم ناکام ماند و رفت. که تفصیل این موضوع را در پرده دوم برایتان شرح داده ام.
قوام در همان سال پيمان مودت ايران و شوروى را که مقدمات آن در دوران کابينه سپهدار رشتى و مشیرالدوله توسط مشاور الممالک انصارى سفير ايران در مسکو مهيا شده بود، به امضاى نهايى رساند.
اين قرارداد که در 23 آذر 1300 در مجلس چهارم به تصويب رسيد. و زمينه قطع حمايت روسيه از شورش مسلحانه کمونيستهاى خطه گيلان را فراهم ساخت. احسان الله خان که عضو حزب کمونيست عدالت بود، به درخواست «روتشتين» دست از مبارزه عليه قوام برداشت و بعدها متعاقب حمله نيروهاى دولتى به جنگل، با کشتى به شوروى گريخت( تفصیل این قضیه راهم در ستون تاریخ دیپلماسی این سایت در سنوات قبل نوشته ام که قابل دست یابی است).
مع الوصف به موجب قرارداد آذر 1300 (1921)، روسها در ازاى لغو تمامى تحميلات سياسى و اقتصادى دوران تزار، حق مداخله در ايران را زمانى که دخالت کشور ديگرى در ايران، منافع ملى شوروى را در مرزهاى جنوبى تهديد کند، براى خود محفوظ نگاه داشتند.
قوام السلطنه در دوران اول صدرات خود که 8 ماه به طول انجاميد، براى مصدق السلطنه وزير ماليه خود برای اصلاحات مالى اختيار تام گرفته بود. اما چون مهلت اين اختيارات تمام شده بود، مصدق براى تمديد آن با تعدادى از نمايندگان مخالف تمديد اختيارات وزير ماليه بودند، درگير شد و قوام به حمايت از مصدق برخاست ولی سودى نبخشيد، لذا در 29 دى 1300 پس از 230 روز صدارت پردردسر و پرمشغله استعفا کرد.[۵]
قیام محمد تقی خان پسیان در دوره قوام
قوام در دوران کوتاه مدت نخست وزيرى خود با آشوبها و شورشهاى متعددى در نقاط مختلف کشور روبرو بود. ولی مهمترين دغدغه خاطر قوام، قيام کلنل پسيان در خراسان بود.
افرادى که قوام براى فرونشاندن بحران نزد کلنل مىفرستاد نيز يا بازداشت مىشدند و يا دست خالى بازمىگشتند. در يک مورد قوام 1000 تفنگدار را کنترل اوضاع به استانخراسان فرستاد، اما اين عده توسط ژاندارمهاى وفادار به کلنل در سبزوار خلع سلاح شدند، فرمانده آنان بازداشت شد و بقيه نيروها به تهران بازگردانده شدند. قوام السلطنه، این بار صمصام السلطنه بختيارى را به حکومت خراسان منصوب کرد. صمصام السلطنه پيش ازحرکت به خراسان تلاش کرد تا مشکل پسيان را از راه مذاکره حل کند. کلنل پذیرش صمصام السلطنه را منوط به آن دانست که او بدون تفنگچیها و سواران بختیاری عازم خراسان شود. صمصام چون از طريق سياسى و گفتگو با پسيان راه به جايى نبرد، به قوام اطلاع داد که با وجود پسيان در رأس قواى نظامى ژاندارمرى استان خراسان قادر به حکومت بر اين استان نخواهد بود.
در 5 مرداد 1300 پسيان وقتى اوضاع را خطرناک ديد رسما بر علیه دولت مرکزی قیام کرد، با کمک نيروهاى خود تمامى مراکز ادارى و دولتى و نظامى وانتظامى مشهد را به تصرف درآورد وبا اعلام نوعی خود مختاری گفت، مادام که دولت قوام السلطنه فاسد بر سر کار است از مرکز تبعیت نخواهد کرد. قوام السلطنه که قبلاً خود حاکم خراسان بود و مراودات و ارتباطاتی با عشایر و خوانين خراسان و از جمله سردار معزز بجنوردى و امیر شوکت الملک علم وخوانین باخرز و قوچان وشیروان داشت، درمقام رئیس دولت به آنان دستور مقابله با کلنل پسيان داد.
شوکت الملک علم در بیرجند میخواست اصلاح ذات البین کند ودفع الوقت کرد. سردار معزز شادلو حاکم بجنورد خود نرفت،ولی نایب الحکومه خود را در راس سیصد سوار به مقابله با قوای ژاندارم کلنل به سمت مشهد اعزام کرد ولی تا این سواران به منطقه درگیری برسند، تاج محمد خان قوچانی، فرج الله خان شیروانی وصارم دره گزی ازخوانين کرد زعفرانلو و بیچرانلو موفق بسيج ایلات کرد شمال خراسان، عليه پسيان شدند. کلنل براى دفع اين قشون، خود برای فرماندهی ژاندارمها به قوچان آمد. در جعفرآباد قوچان در حوالی محلی که نادر شاه کشته شده بود، با افواج عشایر مسلح مواجه شد. در این جنگ چند روزه عدهاى از ژاندارم ها غافلگیر وتار مار شدند و خود کلنل در 12 مهر 1300، کشته شد. تا یکی دوروز کسی نمیدانست که کلنل کشته شده است. ولی وقتی تاج محمد خان بهادری نوکر خود بنام فلیچ را دید که یک کت پاگون دار با درجه سرهنگی پوشیده است، از او پرسید که کت را از کجا اورده است؟وی گفت که در محل معرکه سربازی تیرخورده ومرده بود. کتش تمیز و قشنگ بود لختش کردم و لباسش را پوشیدم.و موضوع روشن شد. سر پسیان را از تنش جدا کردند و به مشهد فرستادند که توسط دوستانش در باغ نادری مشهد دفن شد وهمه روزه جمع کثیری از اهالی برای فاتحه خانی به انجا می رفتند. قوام برای آنکه کلنل به صورت قهرمان در نیاید و مدفن او به زیارتگاهی بدل نشود دستور داد که شبانه بصورت مخفی نبش قبر کنند و سر کلنل را در محله سراب که انموقع خارج از شهر ودور افتاده بود دفن کنند.
عارف قزوینی شاعر وموسیقی دان انقلابی آن زمان که بدعوت کلنل برای گرد اوری کمکهای مردمی برای مرمت مقبره فردوسی در مشهد بسر میبرد وبا مشیر همایون شهردار که پیانو می نواخت درسالن باغ ملی مشهد برنامه داشت، وقتی سر بریده کلنل را بمشهد آوردند، این شعر را سروده بود:
این سر که نشان سر پرستی است///اکنون که رها زقید هستی است
با دیده عبرتش نظر کن /// این عاقبت وطن پرستی است
سی سال پس از ان واقعه در زمان مصدق، دستور دادند که نبش قبر شود واستخوانهای کلنل پسیان او با احترام نظامی در محل مقبره نادرشاه بخاک سپرده شود. این کار صرفا ناشی از حب علی نبود، بغض معاویه هم در آن دخیل بود. با این کار ضمن انکه تجلیلی از یک سرباز ملی کرده بودند بگونه ای یاد اور فجایع قوام که بالقوه رقیب سیاسی مصدق نیز به شمار میرفت نیز به حساب می آمد.
نگارنده خود در کودکی شاهداین مراسم بودم. بخاطر دارم که جمعیت انبوهی از مردم مشهد برای ادای احترام در بست بالا خیابان ودر مقابل باغ نادری (مقبره نادرشاه) گرد امده بودند، تابوت استخوان های کلنل، با پرچم سه رنگ پوشانده شده بود و بر روی یک عراده توپ لشگر خراسان در حالی که فرمانده لشگر با شمشیری پیشا پیش حرکت میکرد با ترنم موزیک عزا توسط دسته موزیک لشگر بصورت با شکوهی تشییع می شد و شعر عارف قزوینی بر روی پرده پارجه ای بزرگ در عقب عراده توپ حرکت می کرد.[۵]
قوام به اين ترتيب، بر اوضاع خراسان نيز تسلط يافت.
صدارت دوم قوام
5 ماه بعد روز 26 خرداد 1301 احمد شاه قاجار مجدداً قوام را به نخست وزيرى منصوب کرد.
قوام در 26 خرداد، کابينه دوم خود را تشکيل داد. کابينهاى که در آن وزارت جنگ همچنان در اختيار رضاخان بود. اما قوام وزارت خارجه را در اين دوره خود راساً برعهده گرفت. در اين دوره نيز قوام قانون واگذارى امتياز نفت شمال به شرکت «سينکلر» را به تصويب رساند.
سرمايهدارى امريکا در آن زمان آنچنان قدرتمند نبود که بتواند با سلطه نظامی، سیاسی و اقتصادى با تجربه انگلستان در ایران مقابله کند. به ويژه آن که اين هر دو، دشمن تازهاى به عنوان نخستين حکومت کمونيستى جهان را در برابر خود مىديدند. در راستای سیاست کشانیدن پای امریکا به ایران قوام در دوران دوم رئيس الوزرايى خود از يک سو به تلاشهاى خود براى اجراى قرارداد نفت شمال با امريکائيها شدت بخشيد و از سوى ديگر، هيأتى از مستشاران مالى امريکايى به رياست دکتر ميلسپو را به تهران آورد.[۵]
جستارهای وابسته
منابع
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ goodreads - میرزا احمد خان قوام السلطنه
- ↑ آی ایران - دستخط قوام السلطنه + عکس
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ ۳٫۳ ۳٫۴ ۳٫۵ پرشین بلاگ - احمد قوام نخست وزیر قاجار
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ ۴٫۲ ۴٫۳ ۴٫۴ ۴٫۵ ۴٫۶ ۴٫۷ پژوهه - احمد قوام
- ↑ ۵٫۰ ۵٫۱ ۵٫۲ ۵٫۳ ۵٫۴ ۵٫۵ دیپلماسی ایرانی - نقش مفید قوام السلطنه در تاریخ معاصر ایران
- ↑ سرپوش - فراز و فرودهای مردی که رئیسالوزرا بود
- ↑ سرپوش - احمد قوام، همهچیز را با عینک سوءظن مینگریست
- ↑ رادیو فردا - قوام آمد