کاربر:Khosro/صفحه تمرین امیرکبیر
میرزا محمدتقیخان فراهانی ، مشهور به امیرکبیر (زاده ۱۱۸۶، هزاوه اراک - درگذشته ۲۰ دیماه ۱۲۳۰، کاشان) یکی از صدراعظمها در زمان ناصرالدین شاه قاجار بود. امیرکبیر همسر عزتالدوله، خواهر ناصرالدین شاه قاجار بود و به خاطر ازدواج دخترش تاجالملوک با مظفرالدین شاه قاجار، پنجمین پادشاه از سلسلهی قاجار، پدربزرگ ششمین پادشاه قاجار یعنی محمدعلی شاه، نیز محسوب میشود. اصلاحات امیرکبیر اندکی پس از رسیدن وی به صدارت آغاز گشت و تا پایان صدارت کوتاه او ادامه یافت. مدت صدارت امیر کبیر سه سال و سه ماه بود. امیرکبیر خدمات فروانی در دورهی صدارت خود انجام داد. از جمله تأسیس مدرسه دارُالفُنون در تهران برای آموزش دانش و فناوری جدید، انتشار روزنامه وقایع اتفاقیه، نشر علوم جدید، مبارزه با فساد، ترویج ترجمه و انتشار کتاب علمی، استخراج معادن، ایجاد امنیت، ایجاد پاسگاه، اصلاح امور قضایی، تأسیس چپارخانه و بیمارستان، کوتاه کردن دست اجانب در امور کشور، توسعهی کشاورزی و آبیاری، ترویج صنایع جدید، توسعهی تجارت داخلی و خارجی، سامان دادن به قشون ایران، برانداختن رشوهخواری، تقویت بنیه اقتصاد کشور، استخدام استادان و مربیان خارجی، ایجاد ادارهی آگاهی، نشر دانش و فرهنگ نو، کاهش مواجب، حقوق و مستمریهای گزاف شاهزادگان، درباریان و روحانیون و… امیرکبیر پس از این که با توطئه اطرافیان شاه از مقام خود برکنار و به کاشان تبعید شد، در حمام فین به دستور ناصرالدینشاه به قتل رسید. یک روز پس از قتل امیرکبیر، جسدش را در گورستان پشت مشهد کاشان به خاک سپردند. پس از چند ماه به اصرار همسرش عزتالدوله پیکرش را به کربلا منتقل کردند؛ و در اتاقی که در آن به سوی صحن امام حسین (ع) باز میشد به خاک سپردند.
کودکی
امیرکبیر در سال ۱۱۸۶، در روستای هزاوه از توابع شهر اراک به دنیا آمد. پدر او کربلایی قربان، آشپز قائم مقام فراهانی بود؛ و مادرش نیز فاطمه بود که عمری طولانی کرد؛ و شاهد مرگ هر دو فرزندش یعنی محمدتقی و محمدحسن بود. امیرکبیر در خانهی قائم مقام فرهانی تربیت شد؛ و در جوانی سمت منشیگری قائم مقام را به عهده گرفت.[۱]
دوران کودکی و جوانی امیرکبیر زیر نظر و تربیت قائم مقام فرهانی سپری شد. وی فن منشیگری، نامهنگاری و صدور احکام درباری را از قائم مقام آموخت؛ و امیرکبیر تا آنجا پیش رفت که قائم مقام، تحریر و نگارش برخی از احکام و نوشتهها را به به او سپرد.[۲]
درجریان مراودات نظرقائم مقام فراهانی به امیرکبیر که بچه آشپز دوازده سالهای بود، جلب شد. هنگامی که قائم مقام از وی میپرسد چه هدیهای میخواهی، امیرکبیر میگوید درس خواندن در کنار بچههای شما در مکتبخانه را. قائم مقام عصرهنگام او را به اندرونی صدا میزند؛ و میگوید: " میخواهم نامههایم را به ویژه نامههای خصوصیام را تو بنویسی. تجربههای زیادی هست که باید بیاموزی، هم خط خوبی داری و هم نثری روان…" از هماینجا بود که سمت منشیگری امیرکبیر آغاز شد.[۳]
ازدواج و فرزندان
امیرکبیر دو بار ازدواج کرد. ازدواج نخست او با جان جان خانم، دختر حاج شهبازخان که عموی امیرکبیر بود. به نوشتهی دکتر یاکوب ادوارد پولاک اتریشی، امیرکبیر در زمان صدارت خود از این زن جدا شد. جان جان خانم حدوداً سال ۱۲۴۸، در آذربایجان درگذشت. امیرکبیر از همسر نخستین خود ۳ فرزند داشت. میرزا احمدخان ساعدالملک مشهور به امیرزاده و دو دختر دیگر که یکی از آنها سلطانه نام داشت. دومین همسر امیرکبیر، دختر محمدشاه و مهدعلیا و تنها خواهر تنی ناصرالدین شاه بود که ملکزاده خانم نام داشت؛ و به عزتالدوله ملقب بود. حاصل این ازدواج نیز دو دختر به نامهای تاجالملوک خانم و همدمالملوک خانم بود. امیرکبیر با ملکزاده خانم در ۲۶ بهمنماه ۱۲۲۷، ازدواج کرد. او در اینهنگام ۴۳ ساله و ملکزاده خانم ۱۶ ساله بود. این ازدواج به خواست ناصرالدین شاه انجام گرفت؛ چنانکه امیرکبیر در نامهای به شاه نوشته بود:
«از اول بر خود قبله عالم معلوم است که نمیخواستم در این شهر صاحبخانه و عیال شوم. بعد، به حکم همایون و برای پیشرفت خدمت شما، این عمل را اقدام کردم.»[۱]
شخصیت اخلاقی امیرکبیر
امیرکبیر صادق، درست کردار، جسور و دلیر بود. رفتاری متین و سنگین داشت و به دنبال نام و شهرت نبود. به مناعت طبع شناخته شده بود؛ و به ذلت تن نمیداد. سفیر انگلیس در رابطه با حیثیت خواهی و حساسیت امیرکبیر در روابط با بیگانگان اشاره مینویسد:
«هیچگاه حاضر نیست رفتار متکبرانه کسی را تحمل کند.»
یکی از ویژگیهای امیرکبیر فسادناپذیری بود. وزیرمختار انگلیس نوشتهاست:
«پولدوستی که خوی ملی ایرانیان است در وجود امیر بیاثر است.»
رضاقلیخان هدایت که امیرکبیر را خوب میشناخت میگوید:
«به رشوه و عشوهی کسی فریفته نمیشد»
دکتر پلاک اتریشی نیز نوشته است:
«پولهایی که میخواستند به او بدهند و نمیگرفت، خرج کشتنش شد»
یکی دیگر از ویژگیهای امیرکبیر این بود که هرگز خُلف وعده نمیکرد. در این رابطه واتسون مینویسد:
«امیر نظام به آسانی به کسی قول نمی دهد. اما هر آینه انجام کاری را وعده می کرد، باید به سخنش اعتماد نمود و انجام آن کار را متحقق شمرد.»
امیرکبیر خود به این خصلت خود افتخار میکرد. به نقل از کتاب صدرالتواریخ: او از برای حکم خود ناسخ قرار نمیداد. هر چه می گفت به جا میآورد، هرگز حکم وی ناسخ نداشت. امیرکبیر جسور و با صراحت بود؛ حتی وقتی که مورد بیمهری ناصرالدین شاه قرار گرفت؛ و زمان عزلش از صدارت فرا رسید، حیثیتپرستی خود را از دست نداد؛ و به ناصرالدین شاه نوشت:
«اگر حقیقت مقصودی دارند، چرا آشکار فرمایش نمیفرمایند… بدیهی است این غلام طالب این خدمات نبوده و نیست و برای خود سوای زحمت و تمام شدن عمر حاصلی نمیداند. تا هر طور دلخواه شماست؛ به خدا با کمال رضا طالب آنست.»[۴]
نخستین مأموریت
امیرکبیر در اوایل سال ۱۲۱۶، به مقام وزارت نظام آذربایجان که مهمترین شهر آن زمان پس از تهران بود، منصوب شد و در مهرماه همان سال نیز به همراه ناصرالدین شاه که آنموقع ولیعهد بود برای ملاقات با امپراتور روسیه به ایروان رفت. «سایت پارسینه»
نخستین مأموریت سیاسی امیرکبیر پس از قتل گریبایدوف در ایران بود که از طرف دستگاه دولتی ایران مأموریت یافت تا جهت عذرخواهی به عنوان منشی همراه خسرومیرزا به نزد تزار روسیه برود. او در این سفر حدوداً ۲۲ ساله بود. مأموریت دوم امیرکبیر یک مأموریت تشریفاتی بهشمار میرفت؛ و در زمانی که وزیر نظام آذربایجان بود به همراه ناصرالدین میرزای ولیعهد به ایروان رفت تا با تزار روس که به این شهر آمده بود ملاقات کند. مهمترین مأموریت سیاسی امیرکبیر، ریاست هیئت نمایندگی دولت ایران در کنفرانس ارزنهالروم در سال ۱۲۵۹، برای حل اختلافات مرزی با دولت عثمانی بود که این مأموریت ۲ سال طول کشید.
کنفرانس ارزنةالروم که به عهندنامهی ارزنۀالروم معروف بود، در واقع نخستین کار سیاسی امیرکبیر بود که با توجه به این عهدنامه و عهدنامههای پیشین، میزان تسلط او بر امور سیاسی را نمایان میسازد و بینانگر افکار استقلالطلبانهی وی است.[۵]
صدارت و اعطای لقب امیرکبیر
محمدعلی شاه در شب شنبه سیزدهم شهریورماه ۱۲۲۷، درگذشت. کاردار سفارت انگلیس با فرستادن پیکی این خبر را به فرزندش ناصرالدین شاه در تبریز رساند. میرزا فضلالله نصیرالملک پیشکار ناصرالدین شاه در مهیا کردن مقدمات حرکت ناصرالدین شاه به تهران ناکام ماند؛ و این مأموریت به امیرکبیر واگذار شد. امیرکبیر با قرض گرفتن ۳۰ هزار تومان از یک تاجر تبریزی و تدارک نیروی نظامی همراه ناصرالدین شاه راهی تهران شد؛ و پس از ۶ هفته به تهران رسیدند.
در این مدت مهد علیا مادر ناصرالدین شاه در تهران مشغول هماهنگی با سفارت انگلیس برای به قدرت رساندن افراد مورد نظرش بود؛ و میرزا آقاخان نوری که به شهر قم تبعید شده بود را به تهران فراخواند. در این هنگام میرزا نصرالله صدرالممالک که خود را نامزد اصلی صدارت میدانست، در خانهی حاجی میرزا آقاسی ساکن شده و مشغول دسیسهچینی و توطئه علیه امیرکبیر بود. اما ناصرالدین شاه که به تهران رسید، بلافاصله میرزا تقی خان را به مقام صدارت منصوب کرد؛ و لقب امیرکبیر را به وی اعطا نمود. در طول سلطنت قاجار بیسابقه بود که تمامی امور درباری و نظامی به یک نفر سپرده و واگذار شود.[۱]
القاب و عناوین دیگر امیرکبیر عبارت بودند از: کربلایی محمدتقی، میرزا محمدتقیخان، مستوفی نظام، وزیر نظام، امیر نظام، امیراتابک اعظم.[۲]
شب شنبه ۲۸ مهرماه ۱۲۲۷، ناصرالدین شاه بر تخت پادشاهی نشست؛ و امیرنظام را به صدارت اعظمی منصوب کرد. متن فرمان ناصرالدین شاه چنین بود:
«ما تمام امور ایران را به دست شما سپردیم و شما را مسؤول هر خوب وبدی که اتفاق میافتد میدانیم. همین امروز شما را شخص اول ایران کردیم و به عدالت و حسنرفتار شما با مردم کمال اعتماد و وثوق داریم. به جز شما به هیچکس دیگر چنین اعتقادی نداریم و به همین جهت این دستخط را نوشتیم.»[۱]
نخستین آشوب
نخستین آشوبی که توسط مخالفین امیرکبیر در تهران بر پا شد، شورش و آشوب سربازان آذربایجانی پاسدار ارگ در تهران بود که ۴ ماه و نیم پس از صدارت او به تحریک برخی از درباریان انجام شد. در این شورش ۲ هزار و ۵۰۰ سرباز خانهی امیرکبیر را محاصره کرده و خواستار عزل و برکناری وی شدند. روز بعد بین محافظین منزل امیرکبیر و سربازان درگیری ایجاد شد که منجربه کشته شدن ۲ تن از محافظین شد. امیرکبیر به خانهی میرزا آقاخان نوری رفت و آشوب و فتنه با پادرمیانی کسانی مانند میرزا ابوالقاسم امام جمعه و عباسقلیخان جوانشیر، خاموش و فرونشست. مردم تهران در این آشوب به حمایت از امیرکبیر برخاستند؛ و مغازهها را بسته و به مقابله با آشوبگران پرداختند.[۱]
عزل از مقام صدارت
حضور امیرکبیر در دربار شاه، همواره با مخالفت افرادی از نزدیکان ناصرالدین شاه از جمله مهد علیا مادر ناصرالدین شاه، اعتمادالدوله و میرزا آقاخان نوری همراه بود؛ کمااینکه تلاشهای این افراد، سرانجام باعث صدور حکم عزل امیرکبیر از مقام صدارت شد. برخی از درباریان شاه که امیرکبیر را مخالف منافع خود میدانستند، تهمت زدند که وی مدعی سلطنت است.
ناصرالدین شاه دو ماه پیش از قتل امیرکبیر در بیستم آبانماه ۱۲۳۰، با ارسال دستخطی امیرکبیر را از صدارت عزل کرد؛ و نوشت:
«چون صدارت عظمی و وزارت کبریٰ زحمت زیاد دارد؛ و تحمل این مشقت برای شما دشوار است، شما را از آن کار معاف کردیم، باید به کمال اطمینان مشغول امارت نظام باشید.»[۱]
ناصرالدین شاه حکم عزل امیرکبیر را با آسودگی و به راحتی صادر نکرد؛ او از محبوبیت امیرکبیر در میان تودههای مردم و سپاهیان آگاه بود؛ و به همین خاطر فکر میکرد که ممکن است امیرکبیر در برابر حکم عزل خود، واکنش نشان دهد وعلیه ناصرالدین شاه دست به اقدام خشونتآمیز بزند. ناصرالدین شاه در فرمان عزل امیرکبیر در آغاز او را از وزارت بر کنار کرد؛ اما عمارت نظام را برای چند روزی باقی گذاشت. در این میان تنها کسی که تلاش میکرد بین ناصرالدین شاه و امیرکبیر وساطت کند؛ و بین آن دو آشتی بر قرار کند، عزتالدوله همسر امیرکبیر و خواهر ناصرالدین شاه بود.[۵]
دلایل سقوط امیرکبیر
امیرکبیر که در واقع به استقلال ایران جان تازهای بخشیده و اقتدار دولت مرکزی ایران را به رخ جهانیان کشیده بود، مورد دشمنی و حسادت بسیاری قرار گرفت. دشمنان اصلی او دولتهای استعمارگر، بهویژه روس و انگلیس بودند. از طرفی دیگر دشمنان و عوامل داخلی سقوط دولت او یعنی شاهزادگان و درباریان ناراضی که از تعدیل مواجب و حقوق ضرر کرده بودند، سیاسیونی که در دولتهای پیشین از سیاستهای حکومتیشان شکست خورده بودند؛ و نسبت به موفقیتها واصلاحات و اقدامات امیرکبیر حسادت داشتند؛ همگی زیر نظر مهدعلیا مادر ناصرالدین شاه جمع شدند؛ و به تحریک ناصرالدین شاه و دسیسه و توطئه علیه امیرکبیر مشغول شدند.[۶]
بنابراین علل سقوط دولت امیرکبیر شامل علت داخلی و علت خارجی بود:
۱ - نقش دولتهای خارجی در سقوط دولت امیرکبیر، به ویژه کشورهای روس و انگلیس آشکار و بدیهی بود. همانگونه که استبداد دشمن آزادی است، استعمار نیز دشمن استقلال است. در واقع امیرکبیر به استقلال ایران جان تازهای بخشید؛ و اقتدار دولت مرکزی ایران را به رخ جهانیان کشیده بود.
۲ - علت داخلی براندازی دولت امیرکبیر نیز عبارت بودند از شاهزادگان که حقوق آنها کاسته شده بود، ناراضیان درباری، ورشکستگان سیاسی که در دولتهای پیشین، سیاستهای حکومتیشان شکست خورده بود؛ و اینک به اصلاحات امیرکبیر حسادت میورزیدند. سرکردهی این افراد نیز مهد اولیا مادر ناصرالدین شاه بود که به تحریک و توطئه علیه امیرکبیر مشغول بودند. اما مهمترین عامل داخلی سقوط دولت امیرکبیر، تحمل نداشتن و برنتافتن اقتدار و شکوه امیرکبیر از سوی ناصرالدین شاه بود. همچنانکه هیچ مستبد، برتری و اقتدار شخص دیگری را در حوزه حکومت خودش بر نمیتابد.[۵]
پس از عزل از صدارت
ناصرالدین شاه، پس از عزل امیرکبیر، عاطفهاش برانگیخته شد؛ و چهار روز پس از عزل امیرکبیر، نامهای به وی نوشت و در آن تأکید کرد که خودش تنها تصمیم گرفته است که برای مدتی امور کشوری را به عهده بگیرد؛ و هیچوقت در امور لشکری نیت دخالت ندارد؛ و هماینکه حتی یک شاهی بیش از آنچه امیرکبیر مقرر داشته است، به حقوق و مواجب کسی نخواهد افزود. در آغاز این نامه نوشته بود:
«جناب امیرنظام، به خدا قسم آنچه مینویسم عین واقعیت است. شما را قلباً دوست دارم و خداوند مرا مرگ دهد اگر بخواهم تا زندهام دست از شما بردارم.»
امیرکبیر پس از دریافت این نامه از ناصرالدین شاه از وی درخواست ملاقات کرد تا شاید تصمیم او عوض شود. او اطرافیان شاه را به توطئه و بدگویی از خودش متهم نمود؛ اما ناصرالدین شاه ملاقات را به فردای آن روز که روز انتصاب میرزا آقاخان نوری بود موکول کرد. ناصرالدین شاه در نامهای به امیرکبیر نوشت:
«خدا شاهد است امروز که شما را نپذیرفتهام، شرمندهام. چه می توانم بکنم. ای کاش هرگز شاه نبودم. حالا که این را مینویسم اشکم جاری است. اگر باور نمیکنید بیانصافاید، کدام مادرقحبهای میتواند در حضور من از شما بد بگوید. هر کس در حصور من از شما بد بگوید، حرامزادهام اگر نگذارمش جلوی توپ، به علامت التفاتمان یک شمشیر الماسنشان قیمتی و همچنین حمایلی که به گردن خودم میاندازم را برایتان میفرستم. انشاالله آنها را میپذیرید و فردا به حضور میآیید.»
امیرکبیر در مراسم سلام شاهانه شرکت نکرد. این موضوع باعث تحریک سوظن شاه شد. پس از آن از امیرکبیر خواسته شد التزامنامهای را امضا کند که شامل ۱۲ بند بود؛ از جمله اینکه به مقام امیرنظامی کمال شکرگزاری را داشته باشد و دستور پادشاه را همانند وحی نازل شده بپذیرد.[۱] ناصرالدین شاه پس از عزل امیرکبیر مقام صدارت را میرزاآقاخان نوری سپرد. صدرعظم تازهکار، وابستگان پولپرست خود را در صدر کارهای نظام قرار داد؛ و آنقدر در امور سپاه مداخله کرد که صبر امیرکبیر به تنگ آمده و در نامهای به ناصرالدین شاه نوشت:
«این غلام نمیتواندنظم دهد، با بینظمی کار از پیش نمیرود… این درد غلام را میکشد که فردا مردم گویند آن نظم میرزاتقی خان گذشت. مرگ را برخود گواراتر از این حرف میداند… امر امر جهان مطاع است»
ناصرالدین شاه به نامه امیرکبیر اعتنایی نکرد؛ و تصمیم گرفت که او را به کاشان تبعید کند. در این میان نیز اقدام دالگورکی، سفیر روس در تهران که اعضای سفارت روس را به خانهی امیرکبیر فرستاده بود، شایع کرد امپراتور روسیه، امیرکبیر را زیر چتر حمایتی خود گرفته. این امر منجر به شک و تردید ناصرالدین شاه شد و خشم وی را برانگیخت؛ و بیشتر او را در این اقدام مصممتر کرد.[۶]
تبعید به کاشان
میرزا آقاخان نوری و مهدعلیا مادر ناصرالدین شاه، که با بودن امیرکبیر در تهران او را موی دماغ میدانستند؛ و همواره نیز احتمال انتصاب دوبارهی وی توسط ناصرالدین شاه وجود داشت، با همکاری و مشاوره با جاستین شیل وزیر مختار انگلیس، امیرکبیر و ناصرالدین شاه را راضی کردند که امیرکبیر به حکومت کاشان منصوب شود. در این هنگام پرنس دالگوروکی، وزیرمختار روسیه که از به قدرت رسیدن میرزا آقاخان نوری هوادار انگلیس نگران شده بود، به خانهی امیرکبیر رفت و به او پیشنهاد کرد تحتالحمایه روسیه شود. امیرکبیر نپذیرفت؛ اما همان ملاقات بهانهای شد برای مخالفان امیرکبیر تا ناصرالدین شاه را از او خشمگین و ترسان کنند. خانهی امیرکبیر به محاصرهی سربازان درآمد. امیرکبیر تعهدنامهای به ناصرالدین شاه نوشت که به هیچیک از دو سفارت انگلیس و روس پناهنده نخواهد شد. ناصرالدین شاه که به شدت از این واقعه ترسیده بود، روز بعد امیرکبیر را از کلیه مناصب، امیر نظامی و حکومت کاشان عزل کرد. پس از دو هفته هم برای محو کردن نام امیرکبیر، ناصرالدین شاه فرمان داد که سمت امیر نظامی کلاً از سمتهای دولتی حذف شود. پس از یکی دو روز امیرکبیر با محافظت و همراه با مادر و همسر و فرزندانش رهسپار فین کاشان شد.[۱]
توطئهی قتل امیرکبیر
اما عوامل اصلی توطئه عبارت بودند از: مهدعلیا، میرزا آقاخان نوری، پسر دائیهای ناصرالدین شاه، از جمله شیرخان عینالملک ایلخان طایفه قاجار، و سردار محمدحسن خان ایروانی داماد محمد شاه. اینها به سرکردگی مهدعلیا به دنبال دسیسه علیه امیرکبیر و قتل او بودند. «سایت تالاب»
صدور حکم قتل امیرکبیر
امیرکبیر در ۲۹ بهمنماه ۱۲۳۰، از تمامی خدمات دولتی خود برکنار و به کاشان تبعید شد؛ و سپس ناصرالدین شاه فرمان قتل امیرکبیر را به حاج علیخان مراغهای حاجب الدوله، معروف به علی آقا صادر کرد.[۶]
به نقل از خود ناصرالدین شاه، این میرزا آقاخان نوری بود که دستور قتل امیرکبیر را از شاه گرفت و به حاج علیخان سپرد. در این باره مخبرالسلطنه می نویسد:
«از غلامحسین خان صاحباختیار شنیدم که ناصرالدین شاه گفته بوده است که به قتل امیر راضی نبودم. میرزا آقاخان تدلیس (نیرنگ) کرد؛ و دستخط را از من گرفت. دستخط دیگر فرستادم که میرزا علیخان نرود، گفت رفته است و معاذیر (بهانهها) آورد.»[۷]
در متن فرمان ناصرالدین شاه برای قتل امیرکبیر نوشته شده بود:
«چاکر آستان ملائک پاسبان فدوی خاص دولت ابد مدت حاج علیخان پیشخدمت، خاصه فراشباشی دربار سپهر اقتدار مأمور است که به فین کاشان رفته، میرزاتقی خان فرهانی را راحت نماید؛ و در انجام این مأموریت بینالاقران مفتخر و به مراحم خسروانی مستظهر بوده باشد.»[۶]
عزتالدوله همسر امیرکبیر، با وجود اینکه خواهر تنی ناصرالدین شاه بود، در هنگاخ سقوط دولت امیرکبیر هیچگاه او را تنها نگذاشت؛ و تلاش فراوانی کرد تا از جان امیرکبیر در برابر ستم برادر خود، حفاظت کند اما نتوانست.[۵]
چگونگی قتل امیرکبیر
حمام باغ فین کاشان یک در به داخل و یک در هم به سمت بیرون داشت. مأموران از این جریان آگاه بودهاند؛ و زمینه را از پیش برای اجرای طرح حکم قتل امیرکبیر آماده ساخته بودند، چنانچه به نقل از مورخان، هنگامی که علیخان به باغ فین میرسد، امیرکبیر در حمام بوده است. مأموران در اندرونی را بهطوریکه عزتالدوله همسر امیرکبیر نفهمد، از بیرون بر او بستند. امیرکبیر که در گرمخانه حمام، غرق در خیالات خود بود، ناگهان مطلع از ورود جلادان ناصرالدین شاه به محوطهی حمام میشود؛ و پس از صحبتهایی بین امیرکبیر و فرستادهی ناصرالدین شاه، سرانجام علیخان با گستاخی از وی میخواهد که بدون یک لحظه وقتکُشی، آمادهی مرگ گردد. تنها تقاضایی که از امیرکبیر پذیرفته میشود، این است که نحوهی اجرای حکم را خودش تعیین کند. سپس امیرکبیر از جا بلند میشود و غسل میکند؛ و در وسط گرمخانه نشسته و به خاطر اینکه عادت به حجامت (رگ زدن و خون کشیدن) داشت، فرمان داد که دو رگ بازویش را قطع کردند؛ سپس دو دستش را روی زمین گذاشت و شاهد فواره زدن خونهای گرم خود شد. پس از لحظاتی علیخان به جلاد دیگر دستور داد تا لگدی به میان دو کتف امیرکبیر بزند؛ و سپس فرو کردن حولهای به دهان امیرکبیر راه نفس را بر او بست؛ و پس از چند لحظه پیکر بیجان امیرکبیر غلطیده در خونهای صحن گرمخانه حمام فین افتاده بود. جلادان دربار شاه با شتاب به سوی تهران روانه شدند تا خبر قتل امیرکبیر را به ناصرالدین شاه برسانند. چنین بود که قتل امیرکبیر در ۲۰ دیماه ۱۲۳۰، به اجرا درآمد.[۸]
متنی که امیرکبیر با خون خود نوشت
همان لحظهای که امیرکبیر در صحن حمام فین نشسته بود و شاهد فوران خون خویش بود، مانند همیشه آرام و متین در تفکر بود که بهناگاه مانند کسی که چیزی به یاد آورده باشد، از جا برخاست و دست خونآلود خود را بر دیوار گذاشت؛ و گویا میخواست چیزی بنویسد. شاید امیرکبیر به یاد مرگ مربی خود یعنی قائم مقام فراهانی افتاده بود که او نیز به دست محمدشاه به قتل رسیده بود؛ و در لحظهی جان دادن بر دیوار زندان باغ نگارستان شعری با متن زیر نوشت::
«روزگار است این که گه عزت دهد، گه خوار دارد
چرخ بازیگر از این بازیچهها بسیار دارد…»
گروهی گفتهاند که امیرکبیر نیز بر دیوار متنی نوشت، اما خوانده نشد. برخی دیگر گفتهاند که خوانا هم بوده، اما به نفع خاندان قاجار نبوده و آن را پاک کردهاند. یک اروپایی که به ایران سفر کرده بود، گفته است که جملهی لا اله الا الله بر دیوار نوشته شده بود. اما گذشته از این شایدها، آنچه اعتبار بیشتری دارد، سخن کنت دوگوبینوی فرانسوی است که نوشته است:
«به هر حال، اگر بخواهیم پی ببریم که آن نقوش چه بوده یا در مضمون آن خط چه نوشته، میتوانیم بگوییم که مُهر بدبختی دولت و ملت ایران بوده که بر پیشانی کشور نقش میبست؛ و سند ننگ تاریخی و ابدی دوران سلطنت ناصرالدین شاه قاجار بود که برای همیشه در صفحات تاریخ به یادگار میگذاشت.»[۹]
واکنشها نسبت به قتل امیرکبیر
روزنامهی وقایع اتفاقیه ۳ روز پس از قتل امیرکبیر نوشت:
«میرزا تقی خان احوال خوشی ندارد و صورت و پاهایش ورم کردهاست».
دو روز بعد، در خبری کوتاه نوشته شد:
«میرزا تقی خان که سابقاً امیرنظام و شخص اول این دولت بود شب سهشنبه در کاشان وفات یافت.»
انگلستان و روسیه شدیداً به قتل امیرکبیر اعتراض کردند. وزیر خارجه انگلستان نامهی شدیداللحنی نوشت و حتیٰ برای اطمینان از انعکاس درست آن، ترجمهاش را هم در لندن انجام داد. وی در این نامه نوشته بود:
«دولت انگلیس تفاصیل این امر شنیع و وحشی منشانه را شنید… هرگاه پس از این قتل بیرحمانه مرحوم امیر، گناهان دیگر از این قبیل صدور یابد بر دولت انگلیس لازم خواهد بود که به دقت بپرسند آیا شایسته فخر تاج انگلیس و لابق حقوق مملکت آدمی منش انگلستان است که وزیر مختار آن مقیم مملکتی باشد که در آنجا مشاهده کند ارتکاب اموری را که آن قدر مصادم انسانیت باشد.»
وزارت خارجهی روسیه هم نامهی اعتراضی را به مصلحتگزار ایران در سنپترزبورگ تسلیم کرد که میرزا آقاخان نوری را وادار به پاسخ نمود. تزار روسیه همچنین در دیدار سفیر بریتانیا مراتب خشم و وحشت خود را از قتل وزیر فقید شاه ابراز داشت و سخن اهانتآمیز به زبان آورد و نوشت:
«ایرانیها چنان مردمیاند که نه قانون دارند و نه ایمان»
همچنین جریان قتل امیرکبیر بهطور گسترده در مطبوعات این کشورها مطرح و منتشر شد.[۱۰]
محل دفن امیر کبیر
پیکر امیرکبیر را نخست در همان کاشان خاکسپاری کردند. به روایت کتاب مشهور حقایقالخبار ناصری، یک روز پس از قتل امیرکبیر، جسدش را در گورستان پشت مشهد کاشان به خاک سپردند. پس از چند ماه به اصرار همسرش عزتالدوله پیکرش را به کربلا منتقل کردند؛ و در اتاقی که در آن به سوی صحن امام حسین (ع) باز میشد به خاک سپردند. «تصویر زندگی»
سال مرگ امیرکبیر در سال ۱۲۶۸ه.ق، را به حساب ابجد در یک گفتگو بیان کردهاند. اولی میپرسد: کو امیر نظام، و دومی جواب میدهد: مردی بزرگ تمام شد.
بر دیوار آرامگاه امیرکبیر در کاشان این ابیات نوشته شده است:
نادانی شه گرفت دامان امیر
تا نیشتر آمد به رگ جان امیر
بربست سعادت را بروی ما در
بگشود چو جوی خون ز شریان امیر[۱]
برخورد عزتالدوله با ناصرالدین شاه
پس از مدتی، عزتالدوله، همسر امیرکبیر و خواهر ناصرالدین شاه، اندوهبار با فرزندانش به تهران بازگشت؛ و در نخستین دیدار و برخورد با برادرش ناصرالدین شاه، تا توانست به او بد و بیراه گفت و به قول کنت دو گوبینو سفیر مشهور فرانسه در ایران در زمان سلطنت ناصر الدین شاه: «ناسزایی نبود که به برادر نگوید»[۸]
چهره امیرکبیر در سینما و تلویزیون ایران
نقش شخصیت امیرکبیر در فیلم و سریالهای تلویزیون و سینمای ایران توسط بازیگران مختلفی ایفا شده است، از معروفترین سریالهای تلویزیونی سریال سلطان صاحبقران بود که نقش امیرکبیر را هنرپیشهی مشهور زندهیاد ناصر ملکمطیعی ایفا کرد.[۶]
اقدامات و خدمات ملی امیرکبیر
امیرکبیر در طول صدارت خود خدمات ملّی فراوانی را در تمامی امور کشور انجام داد؛ که به خلاصهای از آن اشاره خواهد شد.
اصلاحات عمومی
اصلاح تشکیلات اداری کشور
برانداختن خرید و فروش حکومت و ولایات
آزاد کردن طبقه دهقان از دست ستمگریهای گذشته
تغییر اصول مالیاتی کشور
سامان دادن به خزانه کشور
کاهش مواجب، حقوق و مستمریهای گزاف شاهزادگان، درباریان و روحانیون
تعیین حقوق ثابت برای شاه برای
افزودن درآمد دولت و موازنه دخل و خرج دولت
اصلاحات نظامی
استخدام مربیان نظامی از اروپا
پرداختن به تربیت صاحبمنصبان جدید
تشکیل فوجهای جدید، تشکیل هنگ نظامی از عشایر مرزنشین
ایجاد پادگانهای دائمی مرزی
احداث کارخانه اسلحهسازی و توپریزی
ایجاد لباس فرم متحدالشکل نظامی برای سربازان و صاحبمنصبان
مشخص کردن درجههای نظامی تحت قانون جدید
اصلاح دستگاه عدالت
تشکیل عدلیه (دادگستری) و دارالشرع (مرکز دینی و حل اختلافات) بر اصول جدید
جداسازی امور عرف و شرع
رسیدگی به حقوق اقلیتهای مذهبی؛ زرتشتی، مسیحی و یهودی
منع آیین بستنشینی و برقراری حکومت قانون
اصلاحات اخلاق مدنی
برانداختن رسم رشوه دادن، دزدی و پیشکش دادن به حکام، درباریان و لشکریان
منسوخ کردن تملقگویی و القاب و عناوین درباریان و دولتمردان و مدیحهسرایی شاعران
برانداختن رسم لوطیگری و قداره کشی
نشر دانش و فرهنگ نو
تأسیس مدرسه دارالفنون
استخدام استادان و مربیان از اروپا
ترجمهی کتابهای اروپایی
تأسیس چاپخانههای جدید
تأسیس روزنامه وقایع اتفاقیه
تشکیل هیأتی از مترجمان زبانهای مختلف، و ورود روزنامههای فرنگی به ایران
رواج صنعت
ایجاد کارخانههای مختلف صنعتی و پارچهبافی
اعزام گروهی از اهل فن به روسیه برای آموزش فنون غربی
دفاع از صنعت ملی در رقابت با کالاهای خارجی
اقدام به استخراج معادن و معافیت مالیات آن تا ۵ سال
استخدام استادان معدنشناسی
تأسیس مجمع الصنایعی از مصنوعات ایران و به نمایش گذاشتن محصولات ایران در نمایشگاه لندن
توسعه کشاورزی
ساخت چندین سد بر رود خانهها
معمول ساختن زراعت بعضی محصولات
گرفتن شیلات خزر از اتباع روس و سپردن آن به ایران
توجه ویژه به آبادانی خوزستان
پیشرفت در تجارت
پشتیبانی کامل از بازرگانان داخلی و خارجی ایرانی
افزایش میزان صادرات ایران و جلوگیری از واردات کالاهای لوکس و غیر ضروری
راهاندازی تیمچه امیر به عنوان مجمع بازرگانان، و سر و سامان دادن به تجارت ایران
اصلاح امور شهری
راهاندازی چاپارخانه و پست جدید
انتشار جزوههایی در مبارزه با آبله و وبا، در میان مردم و ملایان
پاکسازی یخچالها از آلودگی
سنگفرش کردن کوچه و بازار
تأسیس نخستین بیمارستان دولتی
مقرر کردن امتحان طبی برای حرفهی پزشکی
آبرسانی از نهر کرج به تهران
عمومی کردن آبلهکوبی[۵]
شایان ذکر است که امیرکبیر آبله کوبی و واکسیناسیون را عمومی کرد که البته با وجود خرافات در جامعه با ممانعت و مقاومت مردم مواجه شد. اما او جزوههایی در مبارزه با آبله و وبا در میان مردم و مبتلایان منتشر کرد.[۶]
در این رابطه نقل شده است که نخستین برنامهی دولت ایران برای واکسیناسیون به فرمان امیرکبیر آغاز شد؛ که باید کودکان و نوجوانان واکسن میزدند؛ اما خبر به امیرکبیر رسید که مردم به خاطر ناآگاهی نمیخواهند واکسن بزنند. از طرفی هم فالگیرها و دعانویسها شایعه کردهبودند که واکسن زدن منجر به راه یافتن جن به خون انسان میشود. به دنبال همین ۵ نفر به عللت ابتلا به بیماری آبله جان باختند. امیرکبیر بلافاصله دستور داد هرکسی حاضر به نزدن واکسن نشد، باید ۵ تومان جریمه بپردازد؛ اما خرافاتپرستی مردم بیش از آن بود که این فرمان را بپذیرند؛ و مردم یا جریمه را پرداخت و یا به نوعی از آن شانه خالی میکردند. به طوری که در تمام شهر تهران و حومه و روستاهای آن فقط ۱۳۰ نفر واکسن آبله زده بودند. در همان روز فرزند پارهدوز و فرزند بقالی را که از بیماری آبله جان باخته بودند، نزد امیرکبیر آوردند. او به اولیا آن کودکان گفت ما که برای نجات بچههایتان آبلهکوب فرستاده بودیم. پدران آن کودکان گفتند که به چنین گفته بودند که اگر به بچه آبله بکوبیم، جنزده میشود. امیرکبیر از این جهل و خرافه اندوهگین شد؛ و از مرگ آن کودکان بهشدت گریه کرد. میرازا آقا خان که وارد شد و متوجه موضوع شد، گفت: عجب!! من فکر میکردم که پسر امیر مرده است که چنین گریه میکند؛ و سپس رو به امیرکبر کرد و گفت: گریستن به اینگونه به خاطر دو بچه شیرخوار بقال و چقال در شأن شما نیست. امیرکبیر از این سخن خشمگین شد و با عصابانیت به آقاخان گفت: خاموش باش؛ تا زمانی که ما سرپرستی این ملت و این مردم را برعهده داریم، مسئول مرگشان ما هستیم. میرزا آقاخان هم گفت که: اما اینها به خاطر جهل واکسن نزدهاند. امیرکبیر درجواب گفت که مسئول جهلشان هم ما هستیم. اگر ما در شهر و هر روستا و هر کوی و برزنی مدرسه و کتابخانه بسازیم. دعانویسها و رمالها و فالگیرها بساطشان را جمع میکنند. همه مردم ایران فرزند حقیقی من هستند؛ و من به خاطر این گریه میکنم که چرا باید آنها بر اثر جهل بمیرند.[۴]
شرحی بر خدمات امیرکبیر
اصلاحات امیرکبیر کمی پس از رسیدن او به صدارت آغاز شد؛ و تا پایان صدارت کوتاه او ادامه داشت. شرح خدمات و اصلاحات وی به قرار زیر است:
تأسیس مدرسه دارالفنون
سنگ بنای مدرسه دارالفنون در اوایل سال ۱۲۶۶ه.ق - در زمینی واقع در شمال شرقی ارک سلطنتی که پیش از آن سربازخانه بود نهاده شد.[۴]
در دوران صدارت امیرکبیر، مدرسه دارالفنون در ۷ شعبه تأسیس شد؛ و نخستین مدرسهی جدید ایران بود که شاهزادگان قاجار نخستین دانشجویان دارالفنون بودند. در مدرسهی دارالفنون اصول علمی جدید و دانشهای پزشکی، مهندسی و فنون به جوانان آموزش داده میشد؛ و بسیاری از معلمهای این مدرسه از اروپا از کشورهایی مانند ایتالیا، اتریش، فرانسه و اسپانیا به کار گرفتهشده بودند. هرچند که امیرکبیر هنگام افتتاح و آغاز به کار مدرسهی دارالفنون از صدارت عزل و به کاشان تبعید شده بود، اما با همهی مخالفتهای جانشین وی میرزا آقاخان نوری، مدرسه دارالفنون کار خود را ادامه داد.[۱]
رشتههای اصلی آموزش مدرسه دارالفنون به صورتی که امیرکبیر درنظر گرفته بود عبارت بودند از: سواره نظام، پیادهنظام و فرماندهی، مهندسی، توپخانه، نقشهکشی، ریاضیات، معدن شناسی، طب و تشریح و جراحی، فیزیک و کیمیای فرنگی و داروسازی، تاریخ و جغرافیا، و زبانهای خارجی.[۷]
اندیشه امیرکبیر در تأسیس مدرسه دارالفنون به یکباره نبود، بلکه حاصل مجموعهی آموختههای او بود. وی آکادمی و مدرسههای گوناگون روسیه را دیده بود. در کتاب جهاننمای جدید که به ابتکار و تحت نظر خودش ترجمه و تدوین گردید، شرح دارالعلمهای (دانشگاههای) همهی کشورهای غربی را در رشتههای گوناگون علم و هنر، با آمار شاگردان آنها خوانده بود؛ و از بنیادهای فرهنگی دنیای جدید اطلاع داشت.[۴]
انتشار روزنامه وقایع اتفاقیه
نخستین شمارهی روزنامه وقایع اتفاقیه به کوشش امیرکبیر در سال سوم سلطنت ناصرالدین شاه قاجار در ۱۸ بهمنماه ۱۲۲۹، منتشر شد. به فرمان امیرکبیر، اشتراک این روزنامه وقایع اتفاقیه برای افرادی که از دستگاه دولتی بیش از ۲۰۰ تومان حقوق میگرفتند اجباری بود. در روزنامهی وقایع اتفاقیه، اخبار داخلی شامل: خبرهای مربوط به دربار، عزل و نصبها، اعطای مقامها، نشانها و امتیازات چاپ میشد. در برخی از شمارهها هم اخبار رویدادهای شهرهای ایران بهچاپ میرسید. در بخش اخبار خارجی این روزنامه، اخبار مربوط به کشورهای اروپایی به چاپ میرسید. این روزنامه همچنین دارای صفحهی حوادث نیز بود. کمتر از یک سال بعد در شمارهی ۴۹ این روزنامه، خبر تحریفشده و کاذبی دربارهی مرگ امیرکبیر منتشر شد.[۱۱]
وقایع اتفاقیه روزنامه هفتگی بود که با چاپ سنگی بهطبع میرسید. شیوهی نگارش این روزنامه ساده، روشن و خالی از تقلید و تکلف بود. تا شماره هفدهم آن روزهای جمعه پیش از ظهر منتشر میشد؛ و از شماره هجدهم به بعد، روزهای پنجشنبه انتشار میافت.[۷]
رسیدگی به وضع مالیه
امیرکبیر در دوران صدارت خود، دست به مبارزه با رشوه خواری زد. او فرمان داد دریافتیهای بیحساب و مواجب و حقوق بیجهتی که از دستگاههای دولتی می گرفتند قطع شود. امیرکبیر حقوق ماهانه شاه را به دو هزار تومان کاهش داد. وی همچنین مواجب بیحسابی که حاج میرزا آقاسی راه انداخته بود، قطع کرد. امیرکبیر به قوانین مالیاتی سر و سامان داد؛ و صورت درآمد و مخارج آن را تعدیل کرد. زمیندارانی که حق دیوان را نمی دادند، امیرکبیر زمین آنها را مصادره کرد.
در دورهی صدراعظمی حاجی میرزا آقاسی، خزانه خالی و وضعیت مالی دولت به هم ریخته بود. پولهای نقد خزانه نصیب افرادی ویژه از درباریان و روحانیون مستمری بگیر میشد؛ و عاید دیگران براتهای بیاعتبار بود. زمانی که امیرکبیر به صدراعضمی رسید، حجم این براتهای معوقه خیلی زیاد بود. امیرکبیر اطلاعات مالی و مالیاتی را به روزرسانی و برخی از مستمریها را قطع کرد؛ و برخی را کاهش داد. براتهای معوقه را به نرخ کمتر نقد کرد؛ و فرمان داد که دیگر چنین براتهای بیاعتباری صادر نشود.
درآمد خالص کشور در آخرین سال صدراعظمی امیرکبیر حدود ۳ میلیون تومان و مجموع مخارج دولت نزدیک به ۲ میلیون و ششصد هزار تومان بود. امیرکبیر همچنین برای مأموران و کارمندان دولتی، حقوق ثابت تعیین کرد.
درباریان و فرماندهان و سربازان قشون علاوه بر مالیات، اموالی را تحت عنوان هدیه و انعام و خواربار و آذوقه و مژدگانی از مردم مطالبه و دریافت میکردند. علاو بر اینها، رشوه نیز جزو درآمد درباریان بود. امیرکبیر پس از برقراری حقوق منظم برای ملموران و کارمندان دولتی، دریافت هر نوع وجه غیرقانونی را ممنوع کرد. تا پیش از دوره صدارت امیرکبیر مأموران دولتی و لشکریان به هنگام عبور از مناطق، آذوقهی خود را از مردم میگرفتند؛ و گاهی هم اموال آنها را مصادره میکردند. امیرکبیر این رسم را که در آن زمان طلب سیورسات نامیده میشد، ممنوع کرد؛ و دستور به تنبیه متخلفین و پرداخت خسارت از اموال ایشان نمود. همچنین این موارد جهت آگاهی عموم مردم و تشویق آنها به گزارش تخلفات در روزنامه دولتی منتشر میشد. از ویژگیهای مهم امیرکبیر نپذیرفتن هدیه بود؛ و به دولتیان نیز دستور داد که حتی هدیه نیز از کسی قبول نکنند تا کسی دستاویزی برای رشوه نداشته باشد.[۱]
حذف القاب و عناوین
امیرکبیر، عناوین و القاب فرمایشی را باعث زیان و ضررهای اجتماعی میدانست؛ و در نامیدن اشخاص، فقط به گفتن واژهی جناب اکتفا میکرد، حتی نسبت به مقام صدارت نیز چنین بود.
اصلاحات اجتماعی
امیرکبیر حقوق زیاد شاهزادهها و درباریان را کاهش داد. او همچنین دستور داد که لوطیبازی و رسم قمهکشی از شهرها و راهها برداشته شود. امیرکبیر حمل سلاح گرم و سلاح سرد را ممنوع کرد؛ و رسم بستنشینی را لغو نمود. همین کارهای امیرکبیر، منجر به مخالفت بسیاری از روحانیون شد.
ایجاد قراولخانه (پاسگاه)
امیرکبیر فرمان داد چهل قراولخانه در نقاط مختلف دارالخلافه یعنی شهر تهران دایر شود؛ و برای هر قراولخانه، ۱۲ نگهبان تعیین کرد.
سر و سامان دادن به ارتش
امیرکبیر، رسم بخشیدن مناصب بیشغل را ملغیٰ کرد؛ و معیار ترفیع صاحبان مناصب را شایستگی آنها گذاشت. وی جهت تأمین باروت ارتش، تعدادی کارگاه تولید باروت در کشور ایجاد کرد. مهمات سازی در زمان صدارت امیرکبیر رشد نمود؛ و توپریزی و باروتسازی تبریز مجدداً رونق گرفت. همچنین وضع لباس فرم ارتش مرتب و منظم شد. به دستور امیرکبیر لباس سربازان از پارچهی ایرانی دوخته میشد.
اصلاحات مذهبی
امیرکبیر، به دنبال ممنوعیت قمهزنی، امور روضهخوانی را اصلاح کرد. او نسبت به علمای دینی با احترام ویژهای برخورد میکرد؛ اما با این حال میرزا ابوالقاسم امام جمعه تهران، یکی از روحانیونی بود که شدیداً به مخالفت با امیرکبیر برخاست؛ و بسیاری از روحانیون دیگر هم او را همراهی کردند. رابطه امیرکبیر با روحانیّت خصمانه نبود. روحانی مورد اعتماد وی در تهران، شیخ عبدالحسین تهرانی بود که امیرکبیر منصب قضاییه را در پایتخت به عهدهی او گذاشت.
سیاست خارجی امیرکبیر
امیرکبیر دستگاه وزارت امورخارجه را گسترش داد. تأسیس سفارتخانههای دائمی در لندن و سن پترزبورگ و ایجاد کنسولگری در بمبئی، قفقاز و عثمانی، و همچنین تربیت کادر برای وزارت امورخارجه و تنظیم دفتر اسناد سیاسی، از کارهای امیرکبیر است. امیرکبیر در حوزهی سیاست خارجی، سیاست معروف به سیاست موازنه منفی، را در پیش گرفت. او بر اساس این سیاست میگفت: نه به روس امتیاز میدهیم، نه به انگلیس و نه به هیج قدرت خارجی دیگر. (نظریه موازنه مثبت، به امتیاز دادن به هر دو طرف قدرت خارجی گفته میشود)
امیرکبیر جهت تضعیف قدرت انگلیس و روس در ایران، در سدد بود که نگاه فرانسه و در دورهای، آمریکا را به سمت ایران جلب کند؛ بنابراین یک قرارداد سفارت کنسولگری و همچنین یک قرارداد در حوزه کشتیرانی با آمریکا منعقد کرد.[۱]
اقدامات دیگر امیرکبیر
امیرکبیر علاوه بر خدمات و اصلاحات در تمامی امور کشور، اقدام به کارهای دیگری هم کرد که شایان ذکر است.
اسلام آوردن مردم شوشتر
در دوران صدارت امیرکبیر، به علت یک آشوب محلی، مردم شهرستان شوشتر که بیش از ۸۰ درصد آنها مندایی بودند، برای جلوگیری از خونریزی مجبور شدند تا اسلام بیاورند.[۱]
مقابله با تجزیهطلبان
محمدحسن خان سالار فرزند اللهیارخان آصفالدوله که والی خراسان بود، در زمان ناصرالدین شاه شورش کرد؛ و خواهان تجزیه و جدایی خاک خراسان از ایران بود. امیرکبیر سپاهیانی رابهخراسان فرستاد؛ و سرانجام دستور داد که سالار و همراهانش کشته شوند.[۱۲]
از میان برداشتن فتنهی بابیه
اقدام دیگر امیرکبیر در سرکوب شورش سید علیمحمد باب و از میان برداشتن فتنه بابیه بود که با محاکمه و اعدام سید علیمحمدباب خاتمه یافت. این اقدام امیرکبیر روابط او را با علمای دینی تحکیم بخشید.[۷] «
امیرکبیر با بدعت در دین و دینآوری جدید مخالف بود؛ و آن را مغایر با وحدت ملی و استقلال ایران میدانست؛ لذا در برخورد با دینآوران جدید، یعنی سید محمدعلی باب و پیروانش هیچگونه مدارایی نکرد؛ و با آنان به مقابله برخاست.[۵]
تأسیس اداره آگاهی
امیرکبیر برای این که از روابط مأموران و کارگزاران دولت با مردم مطلع باشد، ادارهای ویژه و سرّی تشکیل داد؛ و مأموران این اداره با لباس گدا، چوپان، راهزن، فروشنده دورهگرد و… همه جا نفوذ و حضور داشتند؛ و هر جا کار خلافی از کسی سر میزد، بی درنگ به امیرکبیر اطلاع میدادند.[۲]
منابع
- ↑ ۱٫۰۰ ۱٫۰۱ ۱٫۰۲ ۱٫۰۳ ۱٫۰۴ ۱٫۰۵ ۱٫۰۶ ۱٫۰۷ ۱٫۰۸ ۱٫۰۹ ۱٫۱۰ ۱٫۱۱ ۱٫۱۲ زندگینامه میرزا تقیخان امیرکبیر - سایت کافه صور
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ زندگینامه امیرکبیر - سایت سرپوش
- ↑ تنها زن بازمانده از خاندان امیرکبیر - سایت شفاف
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ ۴٫۲ ۴٫۳ از ماجرای ازدواجهای امیرکبیر تا... - سایت سیمرغ
- ↑ ۵٫۰ ۵٫۱ ۵٫۲ ۵٫۳ ۵٫۴ ۵٫۵ زندگینامه امیرکبیر - سایت مردان پارس
- ↑ ۶٫۰ ۶٫۱ ۶٫۲ ۶٫۳ ۶٫۴ ۶٫۵ مروری بر زندگنامه امیرکبیر - سایت پارسینه
- ↑ ۷٫۰ ۷٫۱ ۷٫۲ ۷٫۳ زندگینامه امیرکبیر - سایت تالاب
- ↑ ۸٫۰ ۸٫۱ آخرین لحظات زندگی امیرکبیر چگونه گذشت - سایت شفاف
- ↑ شعری که امیرکبیر با خون خود نوشت - سایت قطره
- ↑ میرزا تقی خان فرهانی ملقب به امیرکبیر - سایت مهر و ماه
- ↑ مهریه همسر امیرکبیر - سایت تیتر برتر
- ↑ زندگینامه امیرکبیر - سایت گیلدیک