زندان کهریزک
زندان کهریزک یا بازداشتگاه کهریزک، در شهر سنگ از توابع شهر ری در استان تهران واقع شده است که در دوران ریاست قالیباف برای نیروی انتظامی تأسیس شد.
بازداشتگاه کهریزک، ابتدا به عنوان اردوگاه بازپروری برای معتادان و تنبه جوانان محلات و برای حبس جوانان غیرمنطبق بر معیارهای ایدئولوژیک جمهوری اسلامی در جنوب غرب تهران ساختهشد تا به آنها پیش از اعزام به زندانها درسی فراموشناشدنی بدهند. ساخت این اردوگاه بخشی از طرحی به نام «امنیت اجتماعی» بود که تنبیه جوانان برای رفتارهای غیراسلامی را هدف قرار میداد. این جوانان در کنار لاتها و معتادان قرار میگرفتند که خود نوعی تنبیه مضاعف برای جوانان معترض به ایدئولوژی اسلامی و شرایط پلیسی جامعه بود.[۱]
زندان کهریزک طی سالیان در عملیاتهای مختلفی مانند، تخریب محله خاکسفید مورد استفاده قرارگرفت. این بازداشتگاه تا اواسط سال ۱۳۸۸ ناشناخته بود، اما در جریان قیام سال ۱۳۸۸ شهرت جهانی پیدا کرد.
اعزام جوانان معترض به کهریزک، مستقیما تحت اشراف بیت رهبری و زیر تظر دادستان تهران بعنوان عامل بیت رهبری انجام گرفت. میتوان گفت مسئول مستقیم جنایات انجام گرفته در کهریزک شخص علی خامنهای است که با دستور سرکوب در نماز جمعه ۲۹ خرداد ۱۳۸۸ دستور قلع و قمع معترضان را صادر کرد. محاکمه ماموران انتظامی و صدور حکم برای ماموران سطح پایین در حد استوار (سازمان قضایی نیروهای مسلح، ۹ تیر ۱۳۸۹) و سپس تعلیق قضایی سه نفر از مسئولین ارشد دادستانی تهران توسط شعبه یک دادگاه انتظامی قضات تحت فشار خانوادهها تنها جهت دلخوش کردن افراد نزدیک به حکومت مانند: عبدالحسین روحالامینی صورت گرفت.[۱]
کهریزک نمونهی بارز همکاری بیت رهبری، قوهی قضائیه، نیروی انتظامی، لباس شخصیها در استفاده از نیروی قهر و تحقیر مافوق تصور علیه معترضان و جویندگان حق حاکمیت مردم ایران است.
کهریزک به روایت بهروز صبری
بهروز صبری سلماسی از عاملین اصلی آزار و اذیت جنسی بازداشتشدگان زندان کهریزک، متولد تهران در سال ۱۳۵۶ میباشد که در جریانات ضرب و شتم دانشجویان در حادثه کوی دانشگاه در سال ۱۳۸۸ نقش محوری داشت. نامبرده در بسیاری از فعالیتهای تروریستی سپاه قدس نیز نقش داشت. دفترچه یادداشتهای روزانه وی که حاوی بسیاری از جنایات وی بود، توسط یکی از سربازان وظیفه ربودهشد و به دست مهدی کروبی افتاد و زمینه رسوایی جمهوری اسلامی را فراهم کرد. نام وی پس از اعتراضات ۲۵ بهمن ۱۳۸۹ توسط برخی از رسانهها فاش شد.
زندانیان در بدو ورود به کهریزک، برهنه فقط با یک زیرشلواری مجبور بودند روی سنگ و خار و خاشاک و آسفالت سینهخیز بروند و همزمان مورد ضرب و شتم قرار میگرفتند یا تا حد ضعف «بشین پاشو» و «کلاغپر» میرفتند. تعدادی از بازداشتشدگان به دلیل شدت جراحات وارده و شرایط نامناسب نگهداریشان در بازداشتگاه، کشتهشدند و نیروهای امنیتی با تهدید خانوادههای آنان از اعلام اسامی و دادخواهی این خانوادهها جلوگیری نمودند. بازداشتشدگان که از زمان بازداشت تا روز تولد فاطمه زهرا حق استفاده از حمام را نداشتند، در این مدت به بیماریهایی نظیر شپش مبتلا شدند. سوله کهریزک در این زمان فاقد آب، تهویه، وسایل گرم کننده و خنک کننده، هرگونه کف پوش، موکت و تخت خواب، نور کافی، سرویس بهداشتی قابل استفاده و حمام بوده است. کمپ کهریزک تا سه ماه آب لوله کشی نداشت و زندانیان تا سه ماه حق نداشتند برای دستشویی از آب استفاده کنند. آب فقط به شرط کتک و کابل خوردن به آنها داده میشد. تا یک ماه اول آب را از گالنهای گازوئیل میخوردند که موجب تهوع و استفراغ میشد. در دو ماه اول، هر زندانی میتوانست فقط در ساعتهای ۱۰ صبح و ۱۰ شب، ۳ دقیقه از دستشویی استفاده کند و به شرط کتک خوردن و سینه خیز رفتن و عوعو کردن مانند سگ، از آب استفاده کند. البته در ۲۰ روز اول در را باز نمیکردند و بازداشتیها مجبور بودند همانجا که زندگی میکنند جلوی هم ادرار و مدفوع کنند، بعد از ۲۰ روز که در را باز کردند کف سوله را با آب فشار قوی شستند.
در یادداشتهای روزانه بسیجی بهروز صبری سلماسی که از شکنجهگران با سابقه بازداشتگاه کهریزک آمدهاست:
«غذا دو وعده در ساعت ۱۶:۳۰ و ۲۱:۳۰ میان زندانیان پرتاب میشد که شامل یک چهارم نان لواش و یک سیبزمینی بسیار کوچک (تقریبا ۵۰ گرمی برای هر نفر) بود. گاهی افرادی که ضعیفتر بودند و تاکنون این مکانها را ندیده بودند را وادار میکردند برای دریافت غذا چهار دست و پا مثل سگ پارس کنند و سیب زمینی را با دندان از روی زمین بردارند. در اثر سوء تغدیه به زودی زندانیان چنان وضعی پیدا کردند که با هر ضرب و شتم کوچکی بیهوش میشدند و بیشترشان یک سوم تا نصف وزن خود را از دستدادند. زندانیان کهریزک که اکنون به زندانهای دیگر منتقل شدهاند هنوز به شرایط عادی برنگشتهاند و به انواع بیماریهای گوارشی مبتلا هستند. در کهریزک کمتر از نیم متر جا برای هر کسی بود و زندانیان گاهی مجبور بودند نوبتی بخوابند.»
ضرب و شتم زندانیان با باتوم، کابل، سیمهای برق بافتهشده و شوک الکتریکی انجام میشد. دست و پای آنها را به صورت کمانی و قپانی میبستند و کتک میزدند. گاهی هم با دست و پای بسته آنها را تاب داده و پرت میکردند. گاهی هم دستها و پاهای زندانیان را به همدیگر میبستند. گاهی کف پای زندانیان را میزدند و سپس مجبورشان میکردند روی پاهای ملتهب خود راه بروند. گاهی برای تحقیر و وحشت، عورت آنها را جلوی دیگر زندانیان نشانداده و با باتوم و شیشه به آنها تجاوز میکردند و در صورتی که زندانی میپذیرفت تا فحشهای بسیار رکیکی به خود دهد، شکنجه متوقف میشد.
گاهی زندانیان به تخت سربازان بسته میشدند و دیگران باید روی آنها ادرار میکردند. بسیاری از زندانیان دچار مشکلات روحی روانی شدند و ۱۳ نفر تا ۳۰ مهر ۱۳۸۸ کشته شدند. کسانی که دست و پایشان میشکست به بیمارستان برده نمیشدند، زیرا از بیمارستان سجاد فقط برای موارد منجر به مرگ استفاده میشد و شکستگی دست و پا مورد اورژانسی محسوب نمیشد. بسیاری از این شکستگیها به طور کج جوش خوردهاست. از سه قلاده سوسمار نیز برای آزار بازداشتیها استفاده میشد.
در اردوگاه مرگ کهریزک یک سولۀ مستطیلی شکل ایجاد شده بود و این سوله را قفسبندی کردهبودند، مساحت هر قفس در حدود ۳۰ متر مربع بود. در هر کدام از این قفسها بین ۴۰ الی ۶۰ نفر جا میدادند که زندانیان تقریبا فقط قادر به ایستادن باشند. در این سوله در حدود ۲۰۰ نفر از دستگیرشدگان قیام مردم ایران و تعدادی از زندانیان عادی نگهداری میشدند.
دستگیرشدگان به محض ورود به این زندان تحت شکنجه قرار میگرفتند. شکنجه و زدن ضرباتی که معمولاً سر و صورت زندانی و نقاط حساس بدن او را هدف قرار میدادند. شکنجهگران با استفاده از ابزارهای شکنجه مانند باتوم، لولههای فلزی، نبشی و شلاق شکنجه میکردند و بیشتر به سر زندانی میکوبیدند. شکنجهگران در مواردی بر روی زندانیان آب گرم میریختند که یکی از موارد شکنجه معمول آنها بود. سروان پاسدار زندی معاون اردوگاه مرگ کهریزک پس از شکنجههای بسیار با یک وسیله فلزی به سر شهید راه آزادی مردم ایران محسن روحالامینی میکوبد و در حالی که خون از سر او جاری بود بدستور وی توسط شکنجهگرانی به نامهای سید موسوی و سید حسینی از پا آویزان میشود و مدتها بدین صورت میماند که همچنان خون از سر او جاری بود. [۲]
آنها همچنین حکم مرگ افراد را داشتند و خود می توانستند تصمیم بگیرند و به اجرا در بیاورند. البته مرگ در زیر شکنجه های سبعانه و قرون وسطائی صورت می گرفت و مرگ اکثر جانباختگان بصورت تصادفی نبوده، بلکه با طرح، تشخیص و تصمیم قبلی و در زیر شکنجه های طاقت فرسا و غیرانسانی که بطور سیستماتیک و علیه تمامی زندانیان صورت می گرفت. آنها قربانیان خود را انتخاب می کردند و در زیر شکنجه به قتل می رساندند. بنابه گفتۀ شاهدین در مجموع کسانی که به قتل رسانده شدند در حدود ۱۵ الی ۲۰ نفر می باشند. پیکر آنها را لای پتو می پیچاندند و در وانتی قرار می دادند و به سردخانه کهریزک تحویل می دادند.
کهریزک به روایت رضا ذوقی
«از لحظه بازداشت تا انتقال به کهریزک ضرب و شتمهای وحشتناک شدیم لباسهایمان پاره شدهبود… دو اتوبوس بودیم به کهریزک بردند… در آنجا راننده اتوبوس میگفت ظاهرا داخل کهریزک جا ندارد دعا کنید اینجا شما را پذیرش نکنند و به زندان اوین بروید… به کهریزک رفتیم … ما را به صف کردند لختمان کردند لوله پی وی سی هم دائم بالا سرمان بود یا به ما میخورد یا به دوستانمان…شرایط خیلی بدی بود… ۵ روزی که در داخل کهریزک بودیم یک عمر گذشت. هر لحظه خاطراتی داریم که از ذهنمان پاک نمیشود… شب اول ما را به قرنطینه یک زیرزمین بردند. محوطه ۶۰ متری. هیچ امکاناتی نبود… دستشویی در و پیکر نداشت… شرایط بهداشتی وجود نداشت. گرمای بیش از حد آنجا خیلی ما را اذیت میکرد… در یک فضای ۶۰ متری ۱۴۰ نفر جمعیت بودیم از شدت گرما همه عرق میریختیم… از روز قبل که دستگیر شده بودیم، چیزی نخورده بودیم ۲۴ ساعت ما چیزی نخوردیم به کهریزک رسیدیم … آنجا هم … لوله خوردن دیگر عادی شده بود آنقدر لوله خوردیم…»
«روز اول گفتند اینجا شپش داره باید لباس تان را برعکس بپوشید بعد دیدیم کرم و شپش و … هست… آنجا را آخر دنیا حس میکردیم… نه کسی صدای ما را میشنید و نه …
…بعد آمدند گفتند اینجا شپش داره باید سمپاشی کنیم… ما را به حیاط بردند و بلافاصله بعد از سمپاشی گفتند باید داخل بروید… شرایط به قدری بد بود که برخی بیهوش شدهبودیم… از حال رفتیم… بچه ها آنقدر سروصدا کردند و به در کوبیدند که مجدد اجازه دادند به حیاط برگردیم… که آن حیاط برایمان حکم طلا داشت… یکی از شعارهایی که مجبور میکردند بگیم میپرسیدند:«اینجا کجاست؟» ما باید میگفتیم: «کهریزک» بعد میگفتند: «کهریزک کجاست؟» ما باید می گفتیم: «آخر دنیا» بعد میگفتند: «از غذایتان راضی هستید؟» ما باید میگفتیم: «بله قربان» این شعارها را روزی دوبار باید تکرار می کردیم..»
«مشکل گرما، بهداشت، آب غیرآشامیدنی، شکنجههای جسمی… روی آسفالت داغ کلاغ پر و چهاردست و پا میرفتیم همزمان لوله میخوردیم… در همان محوطه ۶۰ متری گرم روزی دو بار دود گازوئیل مربوط به ژنراتور برق آنجا از دریچه نزدیک سقف زیرزمین وارد اتاق میکردند بدون استثنا اگر زخمی روی بدن بود چرک و عفونت کرده بود. از چشم همه به جای اشک چرک سفید بیرون میآمد.»[۳]
مهدی کروبی یکی از نامزدهای انتخاباتی در سال ۱۳۸۸ در نامهای به هاشمی رفسنجانی صریحاً به تجاوز به دختران و پسران بازداشت شده اشاره کردهاست. مجید انصاری، معاون سابق رئیسجمهوری ایران و عضو مجمع روحانیون مبارز، در گفتگو با خبرگزاری جمهوری اسلامی، ایرنا، دربارهی درخواست مهدی کروبی از هاشمی رفسنجانی، برای بررسی موضوع «تجاوز به زندانیان» گفتهاست:
«با کمال تاسف اینها صحت دارد و آدم باید به قول امیرالمؤمنین آرزوی مرگ کند که در جمهوری اسلامی کار به اینجا برسد که چنین فجایعی رخ دهد… نه یک مورد بلکه متعدد بودهاست».[۴]
شکنجهگران کهریزک
اسامی شماری از شکنجهگرانی که تا کنون تعدادی از جوانان ایرانی را زیر شکنجه در زندان کهریزک به قتل رساندند به شرح زیر است:
احمدرضا رادان جانشین فرمانده نیروی انتظامی،[۵] عامریان (عامری) معاون رادان، کشمیری (از دستیاران رادان)، حقی فرمانده گارد، کومیجانی رئیس بازداشتگاه کهریزک، سروان پاسدار زندی معاون اردوگاه کهریزک، پاسدار سید موسوی قاتل محسن روحالامینی، افسر پاسدار سید حسینی افسر نگهبان زندان کهریزک، حسین فدایی، سرتیپ مسعود صدرالاسلام فرمانده سابق اطلاعات ناجا، بهروز صبری سلماسی از شکنجهگران کهریزک، حسین عمویی از شکنجهگران کهریزک و هشت نفر از افراد گارد که با نقاب زندانیان را مورد شکنجه قرار میدادند.
برخی از اظهارات رادان در زندان کهریزک خطاب به زندانیان:
ما از بالاترین مقامات کشوری و امنیتی و قضایی دستور داریم که اینگونه عمل کنیم و مامورین تنها دستورات را اجرا میکنند و در سیر بازجوییهای فنی به تمام مامورین پلیس امنیت میگویم که برخورد کنید و بزنید و اگر کسی کشته شد من پاسخ خواهم داد... آنقدر اینجا شکنجه میشوید و بی آب و غذا نگه داشته میشوید تا اندازه موش شوید و از میان میلههای سلولهای بازداشتگاه رد شوید و تازه این موقع است که اگر زنده ماندید به دادگاه و زندان دیگر منتقل میشوید.[۶]
قاسم رضایی، جانشین فرمانده نیروی انتظامی در برنامه دستگیری افرادی که آنها را اراذل و اوباش مینامند به ماموران پلیس دستور داد در صحنه درگیری، دست و پای کسانی که قمه دارند را بشکنند.
او در ویدیویی که خبرگزاری ایرنا منتشر کرد خطاب به ماموران گفت: باید کاری کنید که قمه را بیاندازد. یعنی دست نداشتهباشند. اگر این افراد را در صحنه درگیری بازداشت کردید و سالم بودند باید پاسخ دهید که چرا سالماند. باید دستشان شکسته و نیمتنه آنها افتاده باشد. اگر قداره کشیدند باید قلم پایشان را بشکنید.[۷]
شهدای کهریزک
در بازداشتگاه کهریزک افراد زیادی زیر شکنجه به قتل رسیدند. سه تن از مشهورترین این شهدا عبارتند از:
محسن روحالامینی
«محسن روحالامینی» فرزند دکتر عبدالحسین روحالامینی رئیس سابق انستیتو پاستور، مشاور محسن رضایی و دبیرکل حزب اصولگرای توسعه و عدالت در جریان اعتراضات مردمی به نتایج انتخابات دستگیر و پس از مدتی جنازه او به خانوادهاش تحویل داده شد.
علت مرگ محسن روحالامینی بیماری مننژیت اعلام شد اما پس از مراسم خاکسپاری، پدر او اعلام کرد که هنگام تحویل جنازه متوجه شد که فرزندش مورد شکنجه قرارگرفته، دهان او خردشده و فرق سرش شکاف برداشتهبود.[۸]
رضا ذوقی شاهد کهریزک
روایت رضا ذوقی از زندانیان کهریزک:
«بچهها ناامید شده بودند محسن روحالامینی نزدیک من بود بلند شد گفت اگر اینجا هستیم به خاطر هدف و آرمانی هستیم نباید ناامید شویم. نهایت میخواهیم کشته شویم ولی مطمئن باشید فقط کشته نمیشویم… اسممان زنده میماند و در آینده از ما به عنوان قهرمان یاد میکنند.. ناامید نباشید...»[۳]
یکی دیگر از بازداشتیهای کهریزک چنین روایت میکند:
«ابتدا ما را لخت و عریان کردند و وکیل بند و کمکهایش شورت و جورابهای ما را در آوردند و بعد لباسهایمان را پشت و رو پوشاندند و بعد ما را با لوله کتک زدند. روز دوم روی آسفالت داغ میغلتاندند و با پای برهنه کلاغپر و پامرغی میبردند و هر کس تعلل میکرد افسر نگهبان با لوله میزد. کف دستها و پاها و زانوها زخم شده و تاول زده بود. وضعیت بهداشت بد بود هوا خیلی گرم بود و آب کم بود و غذا نصف نان و ۴/۱ سیب زمینی دو وعده در روز بود...
میگفتند اینجا آخر دنیاست و صدایتان به هیچ کجا نمیرسد... آقای روحالامینی تقاضای عینک کردند و گفتند جایی را نمیبینم و مورد ضرب و شتم قرار گرفتند. بنده چون خودم عینکی هستم به طور واضح نمیدیدم که به کدام قسمت ایشان ضربه میزدند و صدای جیغ زدنها از سلول بیرون میآمد... از دست خمیسآبادی چند ضربه کمربند دریافت کرد که منجر به خونریزی سطحی در پشت ایشان شد... روحالامینی در روز دوم در حین کلاغپر و در حین کوتاه کردن مو دچار ضربه با لوله به سر و گردن و کمر شدهبود...
پشتش پر از جوش بود که چرک کردهبود و چند بار توی کهریزک به حالت بیهوش افتاد که ما آب به صورتش میزدیم و او را به هوش میآوردیم... خمیسآبادی به کمر روحالامینی ضربه زد. به شدت عفونت کرد و در روز آخر کمیجانی با لگد به پهلوی جوادیفر که از حال رفته بود میزد. میگفت بلند شو فیلم بازی نکن.
در روز آخر من و چند نفر دیگر آخرین نفراتی بودیم که داخل ون سوار کردند و به ما گفتند که سرهایتان را روی صندلی بگذارید و بیرون را نگاه نکنید... روحالامینی روی صندلی ردیف جلو نشسته بود و من از میان صندلی دیدم که دستانش قفل شده و من انگشت را در دهانش کردم که لای دندانهایش گیر کرد... در بین راه فک ایشان قفل شد... حالش بد شد و تشنج کرد... و بعد یکی از بچهها یک بطری آب معدنی را لای دندانهایش کرد تا دهانش را باز نگه دارد بعد وی کف بالا آورد و ما او را خواباندیم کف ماشین، بدنش داغ بود. نبضش تند و قلبش آرام میزد وقتی رسیدیم جلو اوین تقریباً نیمهجان بود و بعد او را توی حیاط زیر درخت گذاشتند و دیگر او را ندیدم.»
محمد کامرانی
یکی دیگر از شهدای کهریزک محمد کامرانی است که نحوهی شهادت او را یکی از زندانیان پس از خروج از کشور چنین روایت میکند:
«حدود دو ساعت بعد برای بچهها ناهار آوردند که نصف لواش بود که بعد از خوردن فهمیدیم به اندازه یک بند انگشت سیبزمینی هم روی آن بود و بعد از آن از قرنطینه بغلی حدود ۴۰ نفر هم به ما اضافه کردند که همه آدمهای سابقهدار و معتاد و قاچاقچی بودند که فضا را غیر قابل تحمل هم از نظر اکسیژن هم از نظر روانی و بهداشتی هم از نظر رفتاری [میکرد] جوری که اغلب لخت مادرزاد بودند...
بعد از حدود دو ساعت بچهها کمکم حالشان بد شد و گوشه چشم بچهها شروع کرد به چرک کردن و بعضیها به حالت غش و سکته افتادند که ما آنها را به نزدیک در خروجی بردیم و در اثر فریاد ما یک آقایی که از زندانیان بود و تهریشی داشت و به او حاجی میگفتند آمد که من به ایشان گفتم بچهها دارند میمیرند که ایشان گفت شما را آوردند که اینجا بمیرید که در اثر اعتراض ما که حال بچهها بسیار بد بود، بچهها را به بالا منتقل کردند و داخل حیاط بردند که ما شروع کردیم به کمپرس و تنفس دادن به بچهها که در همین حین زندانیهای قرنطیه ۲ را هم بالا آوردند که ما تعجب کردیم چون آنها خیلی نحیف و لاغر بودند و بدنشان پر از زخم و عفونت و اغلب لخت مادرزاد که من تصمیم گرفتم با مسئول آنجا صحبت کنم.
با دو نفر مسن به طرف ایشان رفتم و گفتم شرایط اینجا خوب نیست اکسیژن ندارد بچهها از بین میروند. ایشان گفتند ما هیچ امکاناتی نداریم و جا هم نداریم و ایشان گفتند من هیچکارهام و بعد مرا که سن زیادی داشتم به سلولهای بالا منتقل نموده و از بچهها جدا شدم و همان شب وقتی که برای آمار ما را بیرون آوردند شاهد صحنه وحشتناکی بودم که سه نفر از بچهها را از پا آویزان کرده بودند و به طرز وحشتناکی کتک میزدند و میگفتند باید بگویید غلط کردیم و بعد از ۱۵ دقیقه آنها را پایین آوردند و به قرنطینه بردند...
آب و محل بازداشتگاه کثیف بود و کرم داشت و دود گازوئیل نیز بود... محمد کامرانی که داخل اوین حالت غش و تشنج به او دست داد و رنگش پریده بود و میگفت پاهایم شل شده که فکر کردم قند خونش پایین آمده که بعد از چند روز فوت کرد.»
امیر جوادیفر
امیر جوادیفر از دیگر معترضان به نتایج انتخابات سال ۱۳۸۸ بود که براثر شکنجههای وحشیانه در کهریزک در حین انتقال به زندان اوین جانباخت.
شهادت یکی از بازداشتیهای زندان کهریزک در سال ۱۳۸۸:
«دو نفر زندانی سابقهدار مسئول بودند که ما را لخت کنند و ما باید جلو همه لخت مادرزاد میشدیم و لباس زیر و جورابمان را داخل سطل آشغال انداختند و پیراهن و شلوارمان را برعکس کردیم و بعد ما را به سمت زیرزمینی که گوشه محوطه قرار داشت و دو سالن کنار هم بود که سمت راست پر بود... داخل سالن سمت چپ که بعد فهمیدیم قرنطینه شماره ۱ است فرستادند. وقتی داخل شدیم از شدت گرما و رطوبت و بوی بد همگی ایستادیم و شوکه شدیم که فضای بسیار کوچکی برای حدود ۱٢٠ نفر بود که نه هواکشی و نه کولر وجود نداشت و از نظر بهداشتی هم پر از شپش بود... توالت بسیار کثیف و یک شیر آب و محیط کثیف و ما حتی نمیتوانستیم کنار هم بنشینیم و اکثرا تا صبح نخوابیدند.
نزدیک ظهر بچهها را بیرون آوردند برای آمار که بعد از آمار یک آقایی که از زندانیان همان جا بود به همراه استوار، بنده و سه نفر دیگر [را] که سن بیشتر داشتیم به بیرون صف منتقل کردند و بعد شروع کردند به تنبیه بچهها. اول با دویدن پای برهنه در آن گرما و بعد از یک شب بیخوابی و عدم اکسیژن و بدون خوردن تکه نانی تا آن لحظه... در این حین بچهها را به شدت با باتوم و لگد و مشت میزدند و بعد از حدود ده دقیقه دویدن به بچهها گفتند حالا باید کلاغپر بروید که هر کسی امتناع میکرد البته در اثر ناتوانی نه نافرمانی به شدت تنبیه میشد که بنده در اثر دیدن چنین صحنههایی حالم بد شد و به شدت میگریستم... بچهها را حدود ۱۵ دقیقه کلاغپر بردند که بچهها نمیتوانستند و به زمین میافتادند و آنها هم با مشت، لگد و باتوم شدیدا به سر و رویشان میزدند که بعضی از بچهها از جمله مرحوم امیر جوادیفر که از قبل هم توسط افرادی که دستگیرش کرده بودند مضروب شده بود و صدمه دیده بود حالشان بد شد که آنها هیچ توجهی نمیکردند و این بچهها را میزدند.
بعد از آن به آنها گفتند چهار دست و پا روی زمین مانند حیوانات راه بروید که در آن گرما و بر روی آسفالت زانوها و دستهای بچهها و کف پاهای آنها همه مجروح شده بود و تاول زده بود و همه از درد به خود میپیچیدند و ناله میکردند. بعد از حدود ۴۵ دقیقه تنبیه ما را دوباره به قرنطینه برگرداندند که بعد از ۵ دقیقه بچهها میگفتند خدا کند دوباره ما را به بیرون از اینجا ببرند و تنبیه کنند تا بتوانند نفسی بکشند. یعنی آن قدر کمبود اکسیژن بود و بوی گازوئیل هم که به داخل میآمد بچهها ترجیح میدادند برای تنبیه بیرون بروند تا در آن فضای نمور و کثیف نمانند.
... در موقع بازداشت از ناحیه فک و صورت آسیب دیده بود... حین دستگیری بر اثر ضرب و شتم دچار شکستگی دنده و آسیبدیدگی فک و پارگی قرنیه چشم شده بود... چشم امیر پاره شده بود و چرک کرده بود و واقعاً حالش بد بود... بر اثر نابینایی چشم راست و شکستگی بینی و قفسه سینه در حال درد کشیدن بود... در اثر لوله آب که میزدند دندههایش شکسته بود...
روز آخر افسر نگهبان خمیسآبادی جوادیفر را مورد ضرب با باتوم در حیاط قرار دادند و داشت فوت میکرد ولی میرفت با دو پا روی شکم او میگفت هفتهای سه الی چهار نفر در کهریزک بمیرند معمولی است و چشم سمت راست او کور و فک و بینی او شکست...
دستبندهای پلاستیکی را به دستهایمان زدند و سوار اتوبوس کردند و ساعتی هم در آن گرما در اتوبوس با پنجرههای بسته نگه داشتند که حاضر به دادن کمی آب هم نبودند... امیر رو به آسمان روی زمین افتاده بود و توان حرکت نداشت ولی باز هم مامورین اجازه کمک به او نمیدادند در طول راه امیر در اتوبوس دیگری حالش بد شد و خون بالا آورد... حالش رو به وخامت رفت و بچهها به راننده گفته بودند که ترتیب اثر نداده بود... ما به استوار رهسپار گفتیم این حالش خوب نیست داره میره، گفت به.... که مرد... در اتوبوس در راه اوین فوت کرد.»
منابع
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ سایت رادیو فردا مقاله کهریزک به روایت کهریزکیشدگان
- ↑ سایت کار گزارش هولناک در بارهی بازداشتگاه کهریزک
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ سایت زیتون مقاله آنچه در کهریزک گذشت به روایت ۴ شاهد
- ↑ نیروی انتظامی - سایت رادیو فردا
- ↑ مکالمات بیسیمی احمدرضا رادان یوتیوب
- ↑ نیروی انتظامی - سایت عصر نو
- ↑ نیروی انتظامی فیسبوک بیبیسی فارسی
- ↑ سایت دویچهوله کهریزک از یک سوله تا آبروی نظام