هوارد باسکرویل

از ایران پدیا
نسخهٔ تاریخ ‏۱۵ آوریل ۲۰۲۴، ساعت ۰۸:۰۴ توسط Rah (بحث | مشارکت‌ها)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
هوارد باسکرویل
باسکرویل 4.JPG
زادروز۱۰ آوریل ۱۸۸۵ (۲۱ فروردین ۱۲۶۴)
درگذشت۱۹ آوریل ۱۹۰۹ (۳۰ فروردین ۱۲۸۸)
تبریز
علت مرگکشته شدن در جبهه جنبش مشروطه‌خواهان
آرامگاهتبریز
ملیتآمریکایی
شناخته‌شده برایآزادی‌خواهان مردم ایران، مردم آمریکا

هوارد باسکرویل، (Howard Conklin Baskerville) زاده‌ی ۱۰ آوریل ۱۸۸۵ (۲۱ فروردین ۱۲۶۴) – نورث‌پلات در ایالت نبراسکا، آمریکا، در یک خانواده‌ی مذهبی که پدر بزرگ، پدر و ۴ برادرش کشیش بودند متولد شد. او تحصیلات اولیه خود را در کالج ایالت نبراسکا به پایان رساند؛ و در سال ۱۹۰۳، به دانشگاه پرینستون رفت و پس از ۴ سال فارغ‌التحصیل شد. باسکرویل جهت تدریس تاریخ در مدرسه آمریکایی مموریال واقع در تبریز، قرداد دو ساله‌ای را بست و به ایران سفر کرد. ورود هوارد باسکرویل به ایران مقارن با دوره‌ای بود که محمدعلی‌شاه در تهران مجلس ملی را به توپ بسته و اساس مشروطه را برچیده و دوره‌ی استبداد صغیر را در ایران حاکم کرده بود. باسکرویل تحت تأثیر مبارره‌ی آزادی‌خواهانه مردم ایران قرار گرفت و به جنبش مشروطه‌خواهان پیوست. او گروهی به نام فوج نجات تشکیل داد و در نبردهای مشروطه‌خواهان شرکت کرد. سرانجام باسکرویل در ۱۹ آوریل ۱۹۰۹ (۳۰ فروردین ۱۲۸۸)، در نبرد شنب‌غازان، بر اثر اصابت گلوله بر قلبش به‌شهادت رسید. او در میان مردم تبریز به مستر باسکرویل شهرت یافته بود. نام باسکرویل به‌عنوان شهیدِ آمریکاییِ جنبشِ مشروطه ایران در تاریخ ایران ماندگار شد.

سفر باسکرویل به ایران

هوارد باسکرویل علاقه‌مند به کسب تجربه در یک زبان و فرهنگ دیگر بود، بنابراین موفق شد برای تدریس تاریخ در مدرسه آمریکایی مموریال واقع در تبریز، قرارداد دو ساله را به‌دست آورده و به ایران اعزام شود.[۱]

مدرسه مموریال در تبریز
مدرسه مموریال در تبریز

آمریکاییان از طریق مؤسسات مذهبی چند مدرسه و بیمارستان در ایران تأسیس کرده بودند که یکی از آن‌ها مدرسه مموریال در تبریز بود که بعدها به نام دبیرستان پروین مشهور شد. نظارت بر این مدرسه به‌عهده فرقه پرسبیتری بود که شعبه‌ای از پروتستان مسیحی به‌شمار می‌رفت. باسکرویل در روزگاری مأمور تعلیم کودکان ایرانی تبریز شد که محمدعلی‌شاه قاجار در دوم تیرماه ۱۲۸۷، مجلس شورای ملی را به توپ بست و به این ترتیب مشروطه ایرانی در محاق رفت. هنگامی که آزادی‌خواهان تبریز قیام مسلحانه را به‌عنوان تنها گزینه نجات مشروطیت برگزیدند، معلمان مدرسه مموریال نیز همراه آزادی‌خواهان به مبارره روی آوردند. در یکی از این جنگ‌ها، یکی از معلمان مدرسه مموریال به نام شریف‌زاده، دوست نزدیک باسکرویل کشته شد. باسکرویل با دیدن جسد خونین هم‌کار جوانش، صرف نظر از ملیت خود به صف مشروطه‌خواهان و مجاهدان پیوست. او پیش از این در مدرسه مموریال با آموزه‌های متفاوت، به آموزش کودکان ایرانی پرداخته بود.[۲]

پیوستن به جنبش مشروطه‌خواهان

ورود هوارد باسکرویل به ایران مقارن با دوره‌ای بود که محمدعلی‌شاه در تهران مجلس ملی را به توپ بسته و اساس مشروطه را برچیده و دوره‌ی استبداد صغیر را در ایران حاکم کرده بود. در همان روزگار، مردم تبریز به رهبری سردار ملی، ستارخان و باقرخان برای اعاده مشروطیت قیام کردند؛ و به دنبال آن، نیروهای وابسته و طرف‌دار شاه، اقدام به محاصره تبریز کردند. پس از ۱۱ ماه محاصره و بر اثر کمبود دارو و غذا، دسته‌ی فوج نجات به رهبری باسکرویل، برای شکستن محاصره تشکیل شد. باسکرویل، که دوره سربازی را در آمریکا دیده بود، به قول خودش به‌جای نقالیِ تاریخِ مُردگان، تصمیم گرفت مشق نظامی به جوانان بیاموزد. در همین ایام، مرگ سیدحسن شریف‌زاده، دوست و یار نزدیک باسکرویل، او را منقلب کرد و بیشتر مصمم شد که به صف مبارزان مشروطه‌خواه بپیوندد.[۳]

در بهمن سال ۱۲۸۶، سرمای سخت، رنج گرسنگی را دو چندان کرده بود. شهر تبریز در محاصره‌ی نیروهای استبدادی بود؛ اما فضای عمومی تبریز سرشار از شور آزادی‌خواهی مردم بود. دیدن روحیه‌ی آزادی‌خواهی و فداکاری مردم تبریز با وجود محاصره و رنج گرسنگی، باسکرویل را بسیار تحت تأثیر قرار داد. او پس از آشنایی با آزادی‌خواهان تبریز، زندگی معمول خود را رها کرد و به مجاهدان پیوست. باسکرویل برای آموزش نظامی جوانان تبریزی تلاش بسیاری کرد. او حیاط ارگ را برای محل آموزش‌های خود انتخاب کرد؛ و دور از چشم کنسول و مدیران مدرسه‌ی آمریکایی به آموزش نظامی جوانان پرداخت.[۴]

باسکرویل با این‌که با زبان‌های فارسی و ترکی آشنایی نداشت اما توسط مترجمان خود از جمله رضازاده شفق که یکی از محصلینش بود، توانست با شاگردان خود ارتباط صمیمانه‌ای برقرار کند و با آن‌ها دوست شود. از این‌رو خیلی زود توسط هم‌کاران و دوستان آمریکایی و به‌ویژه ایرانی، در جریان جنبش مشروطه‌خواهی مردم تبریز قرار گرفت.

هوارد باسکرویل هر روز بیشتر از روز قبل تحت تأثیر قیام آزادی‌خواهی مردم تبریز قرار می‌گرفت و به آن علاقه‌مند می‌شد. باسکرویل با شاگردانش از انقلاب آمریکا و مبارزات استقلال طلبانه‌ی جرج واشینگتن سخن می گفت. او به آنها می‌آموخت که چگونه جورج واشنگتن و همراهانش علیه استثمار و استعمار انگلیس مبارزه کردند و این مبازه که ۵ سال به‌طول انجامید، نهایتاً منجر به استقلال آمریکا گردید و مردم سرود آزادی را سردادند.

هوارد باسکرویل از قرارداد استعماری ۱۹۰۷ سن پترزبورگ که با تبانی روسیه تزاری و انگلیس منعقد شده و طبق آن ایران را بین خود تقسیم نمودند شدیداً انتقاد نموده و به مخاطبان خود می‌گفت باید همه ملت ایران از مردم تبریز پیروی کرده و از آزادی خود دفاع کنند.

او می‌گفت حتی من معلم و شما محصلان باید به یاری آزادی‌خواهان بشتابیم. از آن‌جا باسکرویل دوره خدمت سربازی را در آمریکا گذرانده بود اسم‌نویسی دانش آموزانی که علاقه‌مند به تعلیم مشق نظامی بودند را از همان زمان آغاز کرد.

او هر روز عصر پس از پایان کار مدرسه آموزش نظامی دانش‌آموزان و سایر مشروطه‌خواهان را پی گرفته و فنون جنگیدن را به آن‌ها آموزش می‌داد.

باسکرویل نام گروه دانش آموزان را فوج نجات گذاشت.[۱]

هوارد باسکرویل از جوانان گروه فوج نجات پیمان گرفته بود که در هر جنگی که رخ دهد، پیشرو باشند و چون به دشمن نزدیک شوند در بند سنگر نبوده، فدایی وار به دشمن یورش ببرند.[۵]

کنسول آمریکا در تبریز به باسکرویل گفته بود که شما به‌عنوان معلم تاریخ به تبریز آمدید؛ و تبعه آمریکا هستید، حق دخالت در سیاست داخلی ایران را ندارید… رئیس مدرسه مموریال و همسر کنسول آمریکا، مکرراً از باسکرویل می‌خواستند از صف مشروطه‌خواهان خارج شده و در این موضوع دخالت نکند.

هوارد باسکرویل قاطعانه به آن‌ها پاسخی داد که در تاریخ ثبت شد. او گفت:

«چون ایرانیان در راه آزادی می‌کوشند من به آن‌ها پیوسته‌ام و از قانون آمریکا باکی ندارم. درست است که من تبعه آمریکا هستم ولی یک انسان نیز هستم. من نمی توانم این فاجعه انسانی را تماشا کنم و بی‌تفاوت و خون‌سرد در کنار آن آرام بگیرم… اگر لازم باشد از معلمی مدرسه مموریال استعفاء داده و پاسپورت آمریکایی خود را نیز پس می دهم ولی از یاری به این مردم بپاخواسته برای کسب آزادی دست بر نمی‌دارم، تنها فرق من با این مردم، زادگاهم است و این فرق بزرگی نیست.»

هوارد باسکرویل

سپس گذرنامه خود را درآورد و به کنسول داد؛ بنابراین در تاریخ ۷ آوریل ۱۹۰۹(۱۹ فروردین ۱۲۸۸)، استعفای باسکرویل از معلمی مدرسه مموریال به واشینگتن- وزارت امور خارجه اعلام شد.[۱]

شهادت هوارد باسکرویل

در نبرد شنب‌غازان باسکرویل از ستارخان تقاضا کرد که جلودار باشد. ستارخان به‌ستایش از او پرداخت ولی به او اجازه نداد، چرا که او را میهمان مردم ایران می‌دانست و نمی‌توانست بپذیرد اتفاقی را برای او بیفتد. اما باسکرویل که شوری برای جنگ با دشمنان آزادی داشت، مصمم به شرکت در این نبرد بود.[۴]

باسکرویل با گروهش یعنی فوج نجات، در نبرد شام‌غازان شرکت نموده و به دشمنان یورش بُردند. او در تاریکی شب، با شناسایی محل شلیک گلوله‌های دشمن آن‌جا را آماج گلوله‌های خود نمود. سرانجام در صبح‌گاه روز دوشنبه ۳۰ فروردین ۱۲۸۸(۱۹ آوریل ۱۹۰۹)، هوارد باسکرویل در سن ۲۵ سالگی بر اثر تیری که به سینه‌اش اصابت کرد به شهادت رسید.[۱]

خاک‌سپاری بی‌سابقه باسکرویل

فردای روز شهادت باسکرویل، مراسم تشییع و وداع با او در کلیسای آمریکایی (کلیسای انجیلی فعلی در خیابان والمان) با حضور شاگردان، اولیا، معلمان و مسئولان مدرسه مموریال و دیگر آمریکاییان مقیم تبریز و هم‌چنین مجاهدین، سرداران و اعضای انجمن ایالتی آذربایجان و هزاران نفر از مردم تبریز با شکوه و تجلیل فراوان برگزار شد. به‌خاطر کثرت شرکت کنندگان در مراسم، محوطه بیرونی کلیسا و اطراف آن مملو از جمعیت بود. پیکر باسکرویل در میان ازدحام مردم با اندوه و تأسف فراوان در مسیر تقریباً طولانی کلیسا تا گورستان تشییعی باشکوه شد. در مسیر هم‌واره تابوت از سوی دوست‌دارانش گل‌باران می شد تا به گورستان آمریکائیان (گورستان آشوریان فعلی) رسید.

در آن محل پس از ضمن سخنرانی‌های کوتاه و مهیج، از او که به خاطر آزادی هم‌نوعانش جان خود را فدا کرد، تقدیر کرده و با احترام وی را به خاک سپردند. بلافاصله انبوه دسته‌های گل روی قبر را پوشاند. برخی از نمایندگی‌های خارجی مستقر در تبریز در گزارشات خود، این مراسم را با این ابعاد در تبریز برای یک نفر خارجی بی‌سابقه توصیف نمودند.[۱]

احمد کسروی نویسنده‌ی تاریخ مشروطیت، در توصیف مراسم تشییع پیکر باسکرویل نوشته است:

فرش نفیس با تصویر باسکرویل

«... شاگردان باسکرویل و دسته فداییان او و ارمنیان گرجیان و آمریکاییان و همه آزادی خواهان از بزرگ و کوچک با دسته‌های گل پیرامون جنازه را گرفته روانه شدند. همه را اندوه گرفته، پژمرده و افسرده می‌بودند. میانه راه در چندجا پیکره برداشتند و چون جنازه بدینسان به گورستان آمریکاییان رسید، در آن‌جا یک رشته گفتارهایی رانده شد و شور و خروش سترگی برخاست. از کسانی که به گفتار پرداختند بارون سدراک از آزادی‌خواهان ارمنی می‌بود و چنین گفت: من اکنون بی‌گمان شدم که مشروطه ایران پیش خواهد رفت زیرا خون پاک این جوان بی گناه در راه آن ریخته گردید. انجمن تبریز می‌خواست پولی به آمریکا برای مادر باسکرویل بفرستد اما آمریکاییان مقیم تبریز به آن رضایت ندادند. در عوض تفنگ وی همراه با یک تخته فرش نفیس که تصویر باسکرویل بروی آن نقش بسته بود، برای مادرش فرستادند.»[۵]

به‌فرمان ستارخان، پس از شهادت باسکرویل، روی تفنگش این جمله را حکاکی کردند: ” باسکرویل آمریکایی، شهید راه مشروطه‌ی ایران” یکی از مجاهدان در سالگرد شهادتش گفت:

تندیس باسکرویل

«باسکرویل عزیزترین مهمان خاک ایران است. ملت‌ها باید بهای قربانیان بیگانه‌ای را که در راه آزادی ایشان فدای نفس کرده‌اند بدانند. آزادی‌خواهان ایران هرگز نمی‌توانند باسکرویل را فراموش کنند. او که در راه آزادی ایران جانش را قربانی نموده، در دل آزادی‌خواهان ایران تا ابد زنده خواهد ماند.»[۴]

در حال حاضر، مجسمه‌ی نیم‌تنه‌ای از هوارد باسکرویل در خانه‌ی مشروطه تبریز نصب شده‌است.

شهادت باسکرویل را عارف قزوینی بر سر مزار او با ابیاتی سروده و ماندگار کرده است:

ای محترم مدافعِ حریّتِ عباد

وی قائدِ شجاع و هوادار عدل و داد

کردی پی سعادتِ ایران فدای جان

پاینده‌باد نام تو، روحت همیشه شاد[۲]

یک گل نصرانی

سیصد گل سرخ و یک گل نصرانی

ما را زِ سرِ بریده می ترسانی؟

گر ما زِ سرِ بریده می ترسیدیم

در محفل عاشقان نمی‌رقصیدیم

این قطعه شعر معروف را در ارتباط با انقلاب مشروطه می‌دانند. گل نصرانی (مسیحی) در شعر اشاره به هوارد باسکرویل آمریکایی است که در دوران استبداد صغیر محمدعلی شاه، به مشروطه‌خواهان پیوست و جانش را فدا کرد.[۶]

سیصد گل سرخ، یک گل نصرانی

ما را ز سر بریده می ترسانی

ما گر زسر بریده می ترسیدیم

در محفل عاشقان نمی رقصیدیم

در محفل عاشقان خوشا رقصیدن

دامن زبساط عافیت برچیدن

در دست سر بریدهٔ خود بردن

در یک یک کوچه کوچه‌ها گردیدن

سیصد گل سرخ، یک گل نصرانی

مارا ز سر بریده می ترسانی

ما گر زسر بریده می ترسیدیم

در محفل عاشقان نمی رقصیدیم

هرجا که نگاه می کنم خونین است

از خون پرنده ای گلی رنگین است

در ماتم گل پرنده می موید و گل

از داغ دل پرنده داغ آجین است

فانوس هزار شعله اما در باد

می سوزد و سرخوش است و چین واچین است

یعنی که به اشک و مویه خود گم نکنی

از عشـق هر آنچه می رسد شیرین است

سیصد گل سرخ، یک گل نصرانی

مارا ز سر بریده می ترسانی

ما گر زسر بریده می ترسیدیم

در محفل عاشقان نمی رقصیدیم

در آتش و خون پرنده پر خواهد زد

بر بام بلند خانه پر خواهد زد

امشب که دوباره ماه بالا آمد

می آید و باد پشت در خواهد زد

یک ساقهٔ سـبـز در دلم خواهد کاشت

مهتاب بر آن شبنم تر خواهد زد

صد جنگل صبح در هوا می شکفد

خورشید به شاخه‌ها شرر خواهد زد

سیصد گل سرخ، یک گل نصرانی

مارا ز سر بریده می ترسانی

ما گر زسر بریده می ترسیدیم

در محفل عاشقان نمی رقصیدیم...

منابع: