احمد تفضلی
احمد تفضلی، (زاده ۱۶ آذر ۱۳۱۶ اصفهان – درگذشتهٔ ۲۴ دی ۱۳۷۵ تهران) پژوهشگر، مترجم، ایرانشناس و متخصص زبان پهلوی و استاد زبانهای باستانی در دانشگاه تهران بود و در زمینهٔ زبانهای ایرانی میانه به ویژه پهلوی و پارتی، در پهنهٔ بینالمللی یکی از معدود صاحب نظران به شمار میآمد.
احمد تفضلی در سال ۱۳۳۵ با دریافت مدال درجهٔ اول فرهنگ از دارالفنون، دیپلم ادبی گرفت. در سال ۱۳۳۸ دانشکدهٔ زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران را با احراز رتبهٔ اول به پایان برد. احمد تفضلی در سال ۱۳۴۰ به انگلستان رفت و وارد رشتهٔ فرهنگ و زبانهای باستانی ایران در مدرسهٔ زبانهای شرقی دانشگاه لندن شد و در سال ۱۳۴۴ فوق لیسانس گرفت. پیش از بازگشت به ایران دورهٔ تحقیقی کوتاهی را هم در پاریس گذراند. در ۱۳۴۵ در رشتهٔ زبانهای باستانی از دانشگاه تهران درجهٔ دکتری گرفت. موضوع پایاننامهٔ او تصحیح و ترجمهٔ سوتکرنسک و ورشت مانسرنسک از دینکرد و سنجش این دو نسک با متنهای اوستایی، به راهنمایی دکتر صادق کیا بودهاست. احمد تفضلی همچنین سالها به عنوان استاد در دانشگاه تهران مشغول تدریس بود. او در ۱۳۷۰ عضو پیوستهٔ فرهنگستان زبان و ادب فارسی و از سال ۱۳۷۳ معاون علمی و پژوهشی این فرهنگستان بود.[۱]احمد تفضلی سرانجام در جریان قتلهای زنجیره ای توسط وزارت اطلاعات در روز ۲۴ دی ماه ۱۳۷۵ در مسیر تردد از دانشگاه به منزل به قتل رسید.
زندگی احمد تفضلی
احمد تفضلی، در ۱۶ آذر ۱۳۱۶ در اصفهان به دنیا آمد. او تحصیلات مقدماتی را در تهران گذراند و در سال ۱۳۳۵ از دارالفنون، دیپلم ادبی خود را دریافت کرد. احمد تفضلی در سال ۱۳۳۸ دانشکدهٔ زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران را با احراز رتبهٔ اول به پایان برد. در سال ۱۳۴۰ به انگلستان رفت و وارد رشتهٔ فرهنگ و زبانهای باستانی ایران در مدرسهٔ زبانهای شرقی دانشگاه لندن شد و در سال ۱۳۴۴ فوق لیسانس گرفت. پیش از بازگشت به ایران دورهٔ تحقیقی کوتاهی را هم در پاریس گذراند. در ۱۳۴۵ در رشتهٔ زبانهای باستانی از دانشگاه تهران درجهٔ دکتری گرفت. موضوع پایاننامهٔ او تصحیح و ترجمهٔ سوتکرنسک و ورشت مانسرنسک از دینکرد و سنجش این دو نسک با متنهای اوستایی، به راهنمایی دکتر صادق کیا بودهاست. از ۱۳۳۷ تا ۱۳۴۵ ضمن تحصیل، به عنوان پژوهشگر در استخدام ادارهٔ فرهنگ عامه بود. از ۱۳۴۵ تا ۱۳۴۷ در بنیاد فرهنگ ایران، به تحقیق پرداخت. در ۱۳۴۷ به تدریس در دانشگاه تهران مشغول شد. در ۱۳۷۰ عضو پیوستهٔ فرهنگستان زبان و ادب فارسی و از سال ۱۳۷۳ معاون علمی و پژوهشی این فرهنگستان بود. وی علاوه بر اینکه از صاحبنظران در زمینهٔ زبانهای باستانی ایران بود، به زبان عربی کاملاً آشنایی داشت و به زبانهای انگلیسی و فرانسوی و آلمانی و ادبیات فارسی تسلط کامل داشت و همچنین با زبان روسی نیز آشنا بود.[۱]
تفضلی در ساعت ۱۲ و نیم روز ۲۴ دی ماه ۱۳۷۵ دفتر کارش را در دانشگاه تهران ترک کرد و راهی منزلش در شمیران شد اما هرگز به منزل نرسید. او در همان روز به طرز مشکوکی در خیابان به قتل رسید.
ساعت ۹ شب ماموران گشت پاسگاه انتظامی باغ فیض تهران پیکر او را در کنار خودروی شخصیاش پیدا کردند. پاها، سر، صورت و جمجمه او از چند جا شکسته بودند، اما علت مرگ، اصابت ضربه به مغز اعلام شد. گفته میشود این سانحه ساختگی را ماموران وزارت اطلاعات برای طبیعی جلوه دادن مرگ احمد تفضلی ترتیب داده بودند.[۲]
در حالی که جمهوری اسلامی بعد از افشای قتلهای زنجیرهای در رسانهها در تلاش بود که آن را به ماجراجویی عوامل خودسر و قتل فروهرها و پوینده و مختاری در آذرماه ١٣۷۷ محدود کند، روزنامه سلام در گزارش مفصلی به تاریخ دوم تیرماه ١٣۷۸، تعداد افراد به قتل رسیده را توسط وزارت اطلاعات، ۷٠ تن اعلام کرد. اما تعداد این قتلها بسیار بیشتر از این است. با گذشت ۲۴ سال از قتل احمد تفضلی، هیچیک از مراجع قانونی در ایران به صورت مستقل و بیطرفانه به این پرونده رسیدگی نکردند تا شاید حقیقت روشن و عدالت اجرا شود.
افزون بر این، احمد تفضلی ویژگی هایی برجسته نیز از لحاظ اخلاقی، علمی و عملی داشت که او را بدل به یک شخصیت فرهنگی کم نظیر می کرد: اندیشه و روشی عالمانه داشت، برنامه ریز بود و سازنده، سخت کوش و پرکار و همیشه با روی خوش پاسخ گو و سایه دار بود، «جوان پرور» و دوست داشت استعدادهای جوان را ببالاند. در مسائل علمی کمال طلب بود و در این زمینه به هیچ وجه به کم و ناقص بسنده نمی کرد. در جلسات کم سخن می گفت، ولی همیشه آخرین و منطقی ترین نظر را می داد. در مقاله های خود به اختصار قایل بود و تنها اگر سخنی تازه برای گفتن و مطلبی نو برای نوشتن داشت، لب می گشود و قلم بر می گرفت. انسانی خردگرا بود ولی به موقع، احساساتی به لطافت باران بهاری داشت. از شعر خوب لذت می برد و درجوار کارهای علمی، رُمان می خواند و با موسیقی دم ساز بود و آهنگ دیلمان آهنگ محبوب او. به علم و عالم احترام خاصی می گذاشت و دانش مندان و استادان خود را سخت بزرگ می داشت و خود نیز همیشه مورد احترام بزرگان بود.
روایت ژاله آموزگار
دکتر ژاله آموزگار همکار احمد تفضلی در مقاله «دانا مرگ را برگزید» در هجدهمین سالمرگ احمد تفضلی چنین روایت میکند.
مرگ نابهنگام و باورنکردنی دوست
وقتی در ساعت ۱۲:۳۰ روز دوشنبه ۲۴ دیماه ۱۳۷۵ احمد تفضلی دفتر کارمان را در دانشکدهی ادبیات ترک میکرد، هنوز نامهای و کاری نیمهتمام روی میز بود. با اطمینان به این که فردا صبح زود این در را خواهد گشود، بر سر این میز خواهد نشست و کارها را به انجام خواهد رساند، خندان و پر از ذوق زیستن خداحافظی کرد. با بازگشت کوتاهی، آخرین نامهاش را به دخترش که به تازگی او را پدربزرگ کرده بود، نوشته بود، روی میز گذاشت و از من خواست که بدهم آن را پست کنند. شاد و سرشار از غرور. نمونهی چاپی آخرین کتاب در دست انتشارش (تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام) را در کیف چرمی با خود میبرد که چند مورد بازمانده را بازبینی کند تا در قراری که فردای آن روز، یعنی ساعت ۱۰ روز سهشنبه ۲۵ دی، با ناشرش داشت، کار را تمام شده تحویل دهد.
در آن ساعت شلوغ دانشکده که رفت و آمد همکاران و دانشجویان راهروی جلوی دفترمان را پرسروصدا کرده بود. در میان سلامها و خداحافظیها، کی میتوانست فکر کند که او دیگر باز نخواهد گشت، او دیگر در این راهرو قدم نخواهد گذاشت، این پلهها را که آن روز چندین بار تا کتابخانه پائین رفته و بالا آمده بود، طی نخواهد کرد. کی میتوانست فکر کند که در شامگاه آن روز بر اوراق زندگی پرافتخار این دوست، دردآورانه کلمهی پایان نقش خواهد بست. او راهی منزل شد ولی هرگز به منزل نرسید. گرچه در طی عمر پربار و نسبتاً کوتاهش منزلگههای بسیاری را درنوردید. بسیاری از راههای این منازل را ما با هم طی کرده بودیم.
محبت و احترام متقابل، همکاری مداوم، همزبانی و همدلی پشتوانه بیش از ۳۰ سال دوستی بیوقفه و ناگسستنی من و احمد تفضلی بود که از کلاس درس زبان پهلوی استاد فقید «دومناش» در پاریس شروع شد و بالا گرفت و تا لحظه مرگ او غباری بر بلندای آن ننشست. ما پنج کتاب را با هم به نگارش درآوردیم و به چاپ رساندیم. در تجدیدنظر سطر به سطر چاپهای بعدی «شناخت اساطیر ایران»، «اسطورهی زندگی زردشت» و «زبان پهلوی» ساعتها و ساعتها به طور جدی و مداوم با هم کار کردیم.
آخرین کار مشترک آماده به چاپمان ترجمه و آوانویسی و واژهنامه دینکرد پنج به زبان فارسی است که کمکم روی آن کار کرده بودیم و به مراحل پایانی رسانده بودیم. فیشهای واژهنامه را مرتب میکردیم و قرار بود آماده شدهی آن را در تابستان ۷۶ به پاریس ببرم. چون قرار بر این بود که این کتاب جزء انتشارات دانشگاه پاریس به چاپ برسد. به یاد دو هفته پیش از این ماجرا میافتم که آخرین مقالهی فیلیپ ژینیو را که برایش فرستاده بود نشانم داد. بر بالای آن ژینیو نوشته بود: «دینکرد پنج چه شد؟» در دفتر کارمان سعی میکنم چشمم را از مسیر فیشهای دینکرد پنج بدزدم. دانش او به کنار، آیا از لحاظ عاطفی یارای آن را خواهم داشت که بدون او این کار را به انجام برسانم و کارهای دیگر را که بارها دربارهشان با هم حرف زده بودیم و برنامهریزی کرده بودیم.
به پاس دوستی و به پاس علاقه او به علم، کار شاقی را به عهده گرفتم و در شرایط روحی بسیار نابسامان سعی کردم زندگینامهی علمی و فهرست آخرین کارهایش را که شک دارم به این صورت کامل در دسترس دیگران باشد فراهم کند و در این ضمن حیفم آمد که از خود او، هرچند کوتاه چیزی نگویم. شاید بتوانم تصویر روشنتری از روحیات او را، آنگونه که من شناختهام برای دیگر دوستانش مجسم کنم:
او این سرزمین دوستداشتنی را دوست داشت و با تحقیقات و سخنرانیهای عالمانهی خود در جایجای جهان، برای ایران افتخار و نام آورد. به یاد کلام رئیس انجمن ایران و فرانسه میافتم که تسلیت صمیمانهاش را با این عبارت تکمیل کرد: «احمد باعث شد من ایران را بیشتر دوست بدارم» و یاد سخن خانم دبیری از دانشجویان سابقمان میافتم که در حالی که بغض گلویش را میفشرد گفت: «ایران یکی از حامیان خود را از دست داد» احمد تفضلی دین خود را به سرزمین خود بسیار خوب پرداخت؛ باشد که این زمین مهربانانه او را در آغوش خود پذیرایی کند.
او همیشه به استادی دانشگاه تهران افتخار میکرد. تعمدی داشت که در پایان اغلب مقالات خارجی خود، عبارت دانشگاه تهران را بیفزاید. او سعی کرد و موفق شد مقام والای استادی را در سطح جهانی نگاه دارد، تفکر عالمانه و روش عالمانه داشت. برنامهریز بود و سازنده، سختکوش و پرکار و خوشبختانه بسیار موفق. کارنامهی علمی او آئینه این موفقیت است. او جاهطلبی علمی داشت و در مسائل علمی کمالطلب بود. در این زمینه به هیچوجه به کم و ناقص قانع نبود. در کارهای علمیاش کمالِ کمال را میجست و به این کمال و به عرضهی آن در سطح بینالمللی علاقهمند بود و بسیار خوشحال میشد وقتی مشاهده میکرد که به عنوان دانشمند در سطح جهان مطرح است. ولی با همهی دانشش، در کلاسهای درس، با دانشجویان مؤدب بود و مهربان، خنده و شوخی را چاشنی مطالب مشکل درس میکرد، برای کارهای دانشجویانش وقت میگذاشت. درست چند روز پیش از این حادثه بود که پابهپای دانشجویی که با او پایاننامهاش را میگذارند به مخزن کتابخانه رفت و با تکتک کتابها آشنا کرد، بالا که آمد دستهایش از خاک کتابها سیاه بود. صورت ماتمزده این دانشجو در روز تشییع مرا بسیار متأثر کرد. دانشجویان دوستش داشتند و چشمان گریان و حالت غمآلود و بهتزده دانشجویان فعلی و بیشتر دانشجویان سالهای پیش ما، در مراسم دردآور خاکسپاری او بهترین مدعای این گفتار من است.
بر احترام دانشمندان سالخورده نسبت به خود میبالید. از این که استاد فروزانفر او را در ۲۰ سالگی بر صفحهی کتابی دوست عزیز خطاب کرده بود و در مقدمهی کتاب عطار از این دانشجوی دکتری آن دوران با آن لحن مهربانانه یاد کرده بود، با افتخار سخن میگفت. از لطفهای شادروانان مینوی و دکتر خانلری نسبت به خود خاطرهها تعریف میکرد. از این که مرحوم دکتر صدیقی به او لطف خاصی داشت، از این که استاد مهدوی او را متولی برخی از کارهایش کرده بود و از لطفهای دیگر بزرگان علم این آب و خاک با غرور یاد میکرد. برای دو استاد تازه درگذشته، احترام و ارادتی بیپایان داشت. استاد زریاب را هم چون مراد و استاد دانشپژوه را همچون پدری دوست داشت.
از چرخش روزگار درشگفتم که آرامگاه ابدی دوست در کنار آرامگاه این دو بزرگوار است.
دکتر احمد تفضلی «پاسخگو» بود. با هوش و سرشار، پرکاری، تفکر علمی، بهرهمندی از محضر استادان برجستهی داخل و خارج، درک مکتبهای گوناگون علمی، ارتباط گستردهای که با مجامع علمی بینالمللی داشت و در جریان انتشار آخرین کتابها و مقالهها بود، باعث میشد که پاسخگوی پرسشهای همه باشد. چه همکار، چه دانشجو، چه دوست، چه آشنا و حتی ناشناسان دور و نزدیک. به راحتی کتاب و مقالههای نادری را که در کتابخانه کمنظیرش داشت در اختیار دیگران قرار میداد. یاد گفتهی دانشجویی از دورهی دکتریمان میافتم که میگفت: «وقتی پیکر او را در خاک میگذاشتند گفتم پاسخ پرسشهای ما زیر خاک رفت». «سایهدار» بود و «جوانپرور». کمکش به همه میرسید و اگر میتوانست کاری برای کسی انجام دهد دریغ نمیکرد. دوستان جوانی که به پشتیبانی او درهای بسته به رویشان باز شده، گرههایشان گشوده شده و کار و موقعیتی به دست آوردهاند به خوبی میتوانند گواه صادق این گفتهی من باشند.
در جلسات کم سخن میگفت ولی همیشه آخرین و منطقیترین نظر را میداد. میتوانست سکوت کند. علیرغم زودرنجیهایش بسیاری اوقات تحمل زیادی داشت. در مقالات خود به اختصار قایل بود. بیش از آنچه میبایست بگوید، نمیگفت. گاهی به اصرار من اضافاتی بر نوشتههایش افزوده است. اگر سخنی تازه برای گفتن و مطلبی نو برای نوشتن داشت میگفت و مینوشت. به مقالهنویسی بیش از نوشتن کتاب علاقه نشان میداد و ارزش قایل بود.
از همه استادان ایرانی و خارجی خود با احترام بسیار یاد میکرد. از کلاسهای درس هنینگ و مری بویس بسیار آموخته بود ولی از کلاسهای درس و دوران همکاری با دوستانش با لحن عاطفهآمیزتری یاد میکرد. نشانه این محبت عمیق را در مقالهای که به یاد این استاد نوشته است میتوان دید. بسیار خوشحال بود که در پائیز ۱۳۷۴، استاد باگالیویف استاد دانشگاه خاورشناسی دانشگاه سنپترزبورگ به دعوت فرهنگستان زبان و ادب فارسی برای تدریس زبان خوارزمی به ایران دعوت شد. این اقامت او در ایران و سپس اخذ درجهی دکترای افتخاری از دانشگاه سنپترزبورگ، رشته عاطفی عمیقی، علیرغم تفاوت سن میان این دو دانشمند به وجود آورد.
به روابط خوب و گستردهاش با دانشمندان و ایرانشناسان خارج بسیار اهمیت میداد. با اکثر آنان ارتباط علمی و تبادل مقاله و کتاب داشت.
همکاری بسیار ارزنده، انسانی مهربان، مؤدب و بااخلاق و با مناعت بود. به خصوص در مورد مسائل مالی مناعت خاصی داشت و سعی در نشان دادن آن میکرد. از اظهار و تظاهر به نداشتن و حرصزدن برای مال بیزار بود و در دیگران نیز این صفت را به هیچوجه نمیپسندید. دانش خود را به بهای مادی نمیفروخت.
انسانی خردگردا بود ولی دورباد که او را خشک و بیاحساس فرض کنیم. به موقع احساساتی لطیف همچون باران داشت، از شعر خوب لذت میبرد و در جوار کارهای علمی «رمان» میخواند، موسیقی داروی آرامبخش گرفتاریهای روحی او بود. غالباً به موسیقی اصیل ایرانی گوش میداد. با نوارهای بنان عشق میکرد، بنابه گفتهی خودش آهنگهای بنان و به خصوص «دیلمان» او حالت خاصی در او به وجود میآورد.
زندگی پربار علمی، بههیچوجه او را از خانوادهاش دور نکرده بود. پایبند موازین اخلاقی و اصول و قراردادهای اجتماعی بود. به همسر و دو دخترش علاقه بسیار داشت حرمت خانواده را نگاه میداشت. با احترام و علاقه از بستگانش یاد میکرد، شخصیت دامادش را میستود. شاید کاملاً تصادفی که ۱۰ روز پیش از این ماجرای تلخ، وقتی با خوشحالی خبر تولد نوهاش را به من داد، ناگهان این جمله را به زبان آورد: «اینها میآیند که ما برویم!»
شاید باز کاملاً تصادفی بود: دو هفته پیش از حادثه، وقتی دانشجویان سال آخر فوق لیسانس زبانهای باستانی دانشگاه تهران عکسهای یادگاری را که از همهی استادان گرفته بودند نشان میدادند، در مدتی به عکس تنهای خود خیره شد. بسیار از این عکس خوشش آمده بود. وقتی به شوخی او را به «نارسیسم» متهم کردم، گفت: «برای این خوشم میآید که عکس مناسبی برای مراسم یادبود پس از مرگ است.» بزرگشدهی این عکس به لطف و کوشش «نشر چشمه» زینتبخش اولین صفحهی چاپ چهارم کتاب «شناخت اساطیر ایران» شد که درست روز درگذشت غمگینانهی او، یعنی دوشنبه ۲۴ دی ۷۵ آمادهی پخش بود.
ولی علیرغم این دو گفته که ناخودآگاه بر زبانش جاری شد به هیچ روی خیال مرگ نداشت، پر از زندگی بود. پر از برنامه. بارها و بارها از برنامههای دور و دراز علمیاش سخن گفته بود. او هنوز بسیار سخن برای گفتن داشت و دریغ و دریغ و دریغ که بسیار زود رفت… ناباورانه، دردآلود، حسرتبار و غمانگیز و این اولین مقالهی من است که او پیش از چاپ آن را نخواند…
فعالیتهای احمد تفضلی
احمد تفضلی بدلیل تخصص دز زبانهای باستانی با انجمنهای متعدد فرهنگی همکاری داشت.
عضویت در انجمن آسیایی پاریس از سال ۱۳۵۰
عضویت در انجمن بینالمللی کتیبههای ایرانی (انگلستان) از سال ۱۳۵۱
عضویت در کمیتهٔ بینالمللی آکتا ایرانیکا (بلژیک) از سال ۱۳۶۰
عضویت در هیئت مؤسس انجمن آثار ملی از سال ۱۳۵۹
عضویت در شورای علمی مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی از سال ۱۳۶۶
عضو پیوستهٔ فرهنگستان زبان و ادب فارسی از سال ۱۳۷۰.
در شهریور ۱۳۷۵ دانشگاه دولتی سنپترزبورگ طی مراسمی درجهٔ دکترای افتخاری ایران شناسی را به احمد تفضلی اهدا کرد.[۳]
آثار احمد تفضلی
کتابهای زیر بخشی از آثار احمد تفضلی است.
واژهنامه مینوی خرد، بنیاد فرهنگ ایران ۱۳۴۸
ترجمهٔ مینوی خرد چاپ اول بنیاد فرهنگ ایران ۱۳۵۴، چاپ دوم، انتشارات توس، ۱۳۶۴
نمونههای نخستین انسان و نخستین شهریار در تاریخ افسانهای ایران (کتاب) جلد ۱ از آرتور کریستن سن با همکاری ژاله آموزگار (ترجمه و تحقیق)، تهران، نشر نو، ۱۳۶۴
نمونههای نخستین انسان و نخستین شهریار در تاریخ افسانهای ایران (کتاب) جلد ۲ از آرتور کریستن سن با همکاری ژاله آموزگار (ترجمه و تحقیق)، تهران، نشر نو، ۱۳۶۸
شناخت اساطیر ایران (کتاب) از جان هینلز (ترجمه) با همکاری ژاله آموزگار، تهران، نشر چشمه و فرهنگسرای بابل، چاپ اول ۱۳۶۸
اسطوره زندگی زرتشت با همکاری ژاله آموزگار، تهران، نشر چشمه و فرهنگسرای بابل، چاپ اول ۱۳۷۰
زبان پهلوی ادبیات و دستور آن (کتاب) با همکاری ژاله آموزگار، تهران، نشر معین، چاپ اول ۱۳۷۳
از احمد تفضلی ۵۳ مقاله به فارسی در دانشنامه ایران و اسلام، دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، دانشنامه جهان اسلام و در نشریات معتبر علمی و جشننامهها و یادنامههای دانشمندان منتشر شده است. همچنین از وی ۸۳ مقاله به زبانهای انگلیسی و فرانسوی در نشریات معتبر خارجی همچون مجله آسیایی، مجموعه شرقشناسی، مطالعات ایرانی، دانشنامه ایرانیکا و در مجموعهها و یادنامههای ایران شناسان بزرگ به چاپ رسیده است. از وی پانزده نقد کتاب به زبان فارسی، دو نقد کتاب به زبان انگلیسی در BSOAS و یک نقد به زبان فرانسه در مجله مطالعات ایرانی در ۱۹۹۲ به چاپ رسیده است.
منابع
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ کتاب یادنامه احمد تفضلی
- ↑ سایت آسو، مقاله قتلهای حکومتی در جمهوری اسلامی به روایت آمار
- ↑ سایت کجارو