کاربر:Omid/صفحه تمرین

نسخهٔ تاریخ ‏۳ ژانویهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۱۱:۱۵ توسط Omid (بحث | مشارکت‌ها)

رهبری ذیصلاح یبث

نقش شخصیت در تاریخ

تعریف شخصیت

با توجه به مفهوم شخصيت در نگاه جامعه‌شناسان جديد و فيلسوفان تاريخ، شخصیت، مجموعه ويژگى‌ها و خصوصيات فردى و اجتماعى مرتبط و متکى به يک فرد است که به گونه‌اى در بروز يک کنش يا واکنش از سوى فرد مزبور تأثير مى گذارد، اعم از آن چه بروز و نمود خارجى دارد و طبعا واکنش‌هاى مثبت يا منفى ديگران را برمى‌انگيزد، و آن چه بروز و نمود خارجى ندارد و صرفا در شکل‌گيرى رفتار يک فرد مؤثر است، نظير خلاقيت فکرى، ايمان، شجاعت، توکل، رضا و تسليم.

از نگاه روان‌شناسی

در روان‌شناسى هرگاه بحث شخصيت مطرح مى‌شود عمدتا ساختار جسمى و روانى و درونى و روحيات فرد مورد نظر است. نرمان مان در تعریف شخصیت می‌نویسد:

«يکى از متمايزترين جنبه‌هاى حيات معنوى هر فرد شخصيت اوست. شخصيت هر فرد همان الگوى کلى يا هم‌سازى ساختمان بدنى، رفتار، علايق، استعدادها، توانايى‌ها، گرايش‌ها و صفات ديگر او مى‌باشد. به اين ترتيب مى‌توان گفت، منظور از شخصيت، مجموعه خصوصيات و صفات فرد است.»[۱]

از نگاه جامعه‌شناسی

براساس برداشت جامعه‌شناسان سنتى از عنوان شخصيت، نقش هر فرد در جامعه (که بستگى تام و تمامى به شخصيت اجتماعى خودآگاه وى دارد) عبارت است از آن‌چه از يک فرد به عنوان عضوى از يک گروه اجتماعى و داراى پايگاه اجتماعى خاص، در تعاملات اجتماعى و روابط اجتماعى انتظار مى‌رود که انجام دهد. البته جامعه‌شناسان اذعان دارند که نمى‌توان نقش عوامل درونى فرد را در نقش آفرينى وى ناديده گرفت، بلکه ايفاى نقش، کوشش فرد را در انتخاب و سازش بين عوامل مختلف داخلى و خارجى نشان مى‌دهد. هم‌چنين اين گروه از جامعه‌شناسان به اين نکته نيز توجه دارند که شخصيت اجتماعى هر فرد و به تبع آن، نقش هر فرد در جامعه، قابل رشد و پرورش است و هر فرد در هر مرحله از زندگى خود مى‌تواند نقش‌هاى خاصى را انتخاب کند يا به دست آورد که تاکنون آن‌ها را نداشته است. جامعه‌شناسان نقش آفرينى ابتکارى فرد را با صورت غيرقابل پيش بينى شخصيت همراه مى‌دانند. بنابراين، هريک از شخصيت فرد و نقش وى، در يکديگر تأثير متقابل دارند. همان‌طور که شخصيت اجتماعى خودآگاه و شناخته شده هر فرد نقش او را تعيين مى کند، نقش‌هاى انتخابى و اکتسابى و جديد هر فرد نيز موجب تغيير شخصيت اجتماعى وى مى‌شود و پايگاه اجتماعى او را ارتقا يا تنزل مى دهد.

اما جامعه‌شناسى جديد، ديدگاه جامعه‌شناسان سنتى را نمى‌پذيرد و معتقد است که نقش‌شناسى و نقش آفرينى هر فرد در پاسخ به الگوهاى اجتماعى رسمى، تنها بخشى از شخصيت فرد را مى‌سازد و در کنار اين جنبه از شخصيت فرد، نيروهاى عظيم درونى هر فرد، از قبيل ارزش‌هاى بنيادى وى، هدف‌هاى زندگى و فهم او از هويت خويش و نظاير آن، بخش بنيادين شخصيت هر فرد را مى سازد و طبعا اين ويژگى‌هاى بنيادينِ شخصيت فرد نيز هم‌چون نقش‌شناسى وى بر اساس الگوهاى اجتماعى، در نقش آفرينى او تأثير به سزايى دارد.[۲][۳]

از نگاه فلسفی

برخی فيلسوفان، شخصيت فرد را پديده‌اى اجتماعى و ساخته شده توسط جامعه مى‌دانند که متقابلا شخصيت اجتماعى فرد نيز در جامعه تأثير مى‌گذارد.

از نگاه فيلسوفان تاريخ، شخصيت فرد عبارت است از مجموعه ويژگى‌هاى فکرى، روحى و روانى و حتى جسمى فرد که به او قدرت عمل و اقدام و نفوذ اجتماعى مى‌بخشد. ويژگى‌هايى چون علم، دانش، انديشه‌ها، فرهنگ، نفوذ اجتماعى، قواى فکرى و روحى هم‌چون نبوغ فکرى، هوش سرشار، اراده و عزم قوى، خلاقيت و ابتکار، ثبات عقيده و بلندى همت، و ويژگى‌هاى اخلاقى چون اخلاص، تواضع، رأفت، فضل و کرم، امانت، عدالت‌خواهى، سعه صدر، وفاى به عهد و عموم خصلت‌هاى پسنديده برآمده از تربيت صحيح و سرانجام، توانايى‌هاى جسمى و قدرت عمل و منش اصيل فرد.[۴][۵][۶][۷]

نقش انسان در تعیین سرنوشت

از آن روز كه بشر در پى ريشه‌يابى حوادث و تحولات اجتماعى و تحليل رفتار انسان‌ها برآمده، اين پرسش براى او مطرح شده است كه آيا حوادث و تحولات اجتماعى و تاريخى و به طور كلى رفتار انسان زاييده خواست و اراده و طرح و برنامه‌ريزى انسان‌هاست، يا اين كه انسان تنها ابزارى در دست نيروهاى پشت پرده و عوامل نيرومند ديگرى است كه او را در راستاى هدف‌ها و طرح‌هايى هوش‌مندانه و خودآگاهانه يا ناخودآگاهانه و غيرهوش‌مندانه به حركت درمى‌آورد؟

به طور كلى ديدگاه‌هاى ارائه شده در اين زمينه به دو دسته تقسيم مى شوند:

  1. ديدگاه‌هاى جبرگرايانه كه انسان را فاقد اراده آزاد و قدرت انتخاب مى‌داند.
  2. ديدگاه‌هاى اختيار مدار.

هر يك از اين دو دسته ديدگاه به نوبه خود نظريه‌هاى متفاوتى را در بر مى‌گيرد كه هر كدام با روش خاصى و از زاويه خاصى به مطالعه انسان و رفتار او پرداخته‌اند.

ديدگاه‌هاى اختيارمدار بر نقش انسان در تعيين سرنوشت خود تأكيد دارند و حتى بسيارى از ليبرال‌ها و به عبارتى فردگرايان افراطى، از جمله توماس كارلايل، جان استوارت ميل، كالينگ وود، سرايزايابرلين، وِج وود و گيبون، به طور كلى نقش عوامل اجتماعى و اقتصادى و هر نيروى بيرونى ديگر را در رفتار انسان و سرنوشت فرد و جامعه انكار مى‌كنند.

در مورد ديدگاه‌هاى جبرگرا نمى‌توان در اين باره حكم كلى صادر كرد و مثلا آن‌ها را منكر ايفاى هرگونه نقشى از سوى شخصيت‌ها و افراد در سرنوشت خود و جامعه قلمداد نمود. ديدگاه‌هاى جبرگرايانه مبتنى بر عوامل درونى و غريزى نيز اجمالا شخصيت‌ها و افراد را در سرنوشت خود و تاريخ مؤثر مى‌دانند، اما نه به صورت آزادانه يا لزوما آگاهانه، بلكه از كانال يكى از عوامل غيرارادى تشكيل‌دهنده شخصيت، يعنى غريزه، چنان كه فرويد، آدلر و نيچه اين گونه‌اند.

عوامل تسریع‌کننده تکامل اجتماعی

معین‌عمل‌ها یا کاتالیزورها

از آن‌جا که جریان تکامل همیشه متضمن پیشرفت‌های عینی، مادی و محسوس است، لذا برای تسریع جریان اصلی، همیشه از یک سری مکانیزم‌های جنبی استفاده می‌شود که نقش واسطه یا میانجی دارند. به این عوامل کاتالیزور یا معین‌عمل گفته می‌شود. این معین‌عمل‌ها و مددکارها که فقط نقش میانجی و واسطه دارند، نظم و ترتیب خاص و ویژه‌یی را ایجاد می‌کنند. همچنین معین‌عمل‌ها در عین تسریع‌کنندگی،‌ مقام هدایت‌کنندگی نیز داشته‌اند.

نقش رهبران اجتماعی

نقش رهبران اجتماعی در تاریخ به عنوان عنصر آگاه، آدرس دادن و هدایت کردن است. منهای آن، چه در پیدا کردن آدرس، چه بر سر دوراهی‌ها و چهارراهی‌ها، جریان تکامل معطل و گمراه می‌ماند.[۸]

تعریف رهبری

رهبری سیاسی کیفیتی از خلاقیت در مدیریت است که یک جامعه یا جنبش اجتماعی را از بحران‌ها و پیچ‌های تند به سلامت بیرون می‌برد. رهبری سیاسی، درایت و صلاحیت خود را در حل مشکلات سخت و منحصر به فرد نشان می‌دهد. همه‌جانبگی و شرایطی که می‌بایست در یک رهبری سیاسی فراهم باشد تفاوت بنیادی با یک مدیر دارد.

ویژگی‌های رهبری سیاسی ذیصلاح

در یک نگاه اجمالی می‌توان به وجود خصایص زیر در یک رهبری موفق اشاره نمود:

  1. تشخیص ضرورت تاریخی که پی بردن به آن لازمه پیشبرد هر مرحله مشخص از مبارزه است و در نتیجه تمرکز اصلی بر آن ضرورت مشخص. یعنی شناسایی به موقع ضرورت‌ها و اتخاذ تاکتیک‌ها و روش‌های درست مبارزه در زمان مناسب.
  2. گسترش مبارزه و انتقال آن از رأس (روشنفکری) جامعه به قاعده (توده ای) آن و از آن طریق، دخیل و درگیر نمودن هر فرد با هر درجه از مایه‌گذاری و فداکاری در جنبش اجتماعی. هنر رهبری در تنوع تاکتیک‌های اتخاذ شده و تطبیق آن‌ها با پتانسیل واقعی مردم برای دخالت کردن در امور جامعه است.
  3. اعتبار مردمی، که خود محصول عملکرد صحیح این رهبری است.
  4. شجاعت در اتخاذ تصمیم‌ها و پذیرش تهدیدها حتی آن‌جا که موجودیت فیزیکی رهبری به خطر می‌افتد.
  5. توان درک احساسات مردم و انتقال اندیشه مبارزاتی به آن‌ها.
  6. توان پیش بینی خطرها وموانع فرا راه جنبش اجتماعی.
  7. تحلیل علمی و متکی به دانش و داده‌های مشخص از اوضاع جاری و ارائه تصویری واقع‌گرایانه از ابعاد و اهمیت بحران‌ها.
  8. طرح اهداف بلند مدت و فعال نمودن نیرو و پتانسیل جامعه به سمت یک استراتژی روشن. این همان کیفیتی است که در رهبری‌های مردمی و تاریخی دیده می‌شود و از آن به عنوان بصیرت یا بینش سیاسی یاد می‌کنند.
  9. زمینی، ملموس و در دسترس بودن. یک رهبری سیاسی با جهت‌گیری مردمی همواره با مردم و در تماس مستقیم با آن‌هاست. به گونه وهم و خیال و متافیزیکی و ملکوتی نیست.
  10. رهبری سیاسی باید پاسخگوی سیاست‌ها و راه‌کارهایی باشد که به مردم پیشنهاد می‌کند. انعکاس نظرات و ارزیابی مردم از خطوط و مواضع رهبری سیاسی می‌بایست میسر باشد. تنها این رابطه متقابل است که تداوم رهبری را تضمین می‌کند.
  11. برخوردار بودن از دانش لازم در عرصه تاریخی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی. مجهز بودن به دانش مبارزاتی به مثابه یک علم.
  12. تجربه عملی در عرصه مبارزه اجتماعی. تجربه ای که حاصل حضور این رهبری در جامعه می‌باشد.
  13. توجه به موازین اخلاقی و پرنسیب‌های انسانی در اتخاذ تاکتیک‌ها و روش‌ها.
  14. پای‌بندی به دو اصل اساسی آزادی و استقلال در رویکرد سیاسی و در عرصه دیپلماتیک. سازش ناپذیری در برخورد با دیکتاتوری و پرهیز از سرسپردگی و زد و بندهای نافی استقلال ملی.
  15. شفافیت در جهت‌گیری سیاسی و اتخاذ تصمیمات. پرهیز از ابهام تراشی و توهم آفرینی. ارائه تحلیل مشخص در هر مرحله از مبارزه و راه‌یابی و راهنمایی جنبش اجتماعی در جهت برون رفت از بحران‌ها و به سوی اعتلا و اوج‌گیری.[۹]

شخصیت‌های موثر در تاریخ

منابع

  1. اصول روان‌شناسی، نرمان ل.مان
  2. نظریه‌های جامعه‌شناسی، غلام‌عباس توسلی
  3. نظریه‌های جامعه‌شناسی، لوییس و روزنبرگ
  4. مارکسیسم و نیروی محرک تاریخ، جعفر سبحانی
  5. قهرمانان، توماس کارلایل
  6. نقش شخصیت در تاریخ، گئورگی پلخانف
  7. فلسفه تاریخ، پل ادواردز
  8. کتاب تبیین جهان،‌ قواعد و مفهوم تکامل، مسعود رجوی
  9. رهبری سیاسی، جایگاه و جوانب آن،‌ مسعود افتخاری