۲٬۴۹۵
ویرایش
Alireza k h (بحث | مشارکتها) جزبدون خلاصۀ ویرایش |
Alireza k h (بحث | مشارکتها) جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
| خط ۱: | خط ۱: | ||
'''عزیز رضایی'''، معروف به «مادر رضایی» یا «مادر رضاییهای شهید»، با نام اصلی '''زهرا نوروزی'''، متولد ۱۹۲۹ میلادی (۱۳۰۸ خورشیدی) در تهران، یکی از برجستهترین چهرههای مقاومت سازمانیافته ایران و مادر شهیدان سازمان مجاهدین خلق ایران است. او که همچنان در مسیر مبارزه فعال است و نقش کلیدی خود را در تاریخ معاصر ایران، به ویژه در نبرد با دو دیکتاتوری پهلوی و جمهوری اسلامی ایفا کرده است. عزیز رضایی در جوانی ازدواج کرد و ۹ فرزند به دنیا آورد. با ورود پسرش احمد به فعالیتهای سیاسی در دهه ۱۹۵۰، زندگی خانواده او تغییر کرد و وارد مسیر پرخطر مقاومت شد. عزیز پنج فرزند (سه پسر و دو دختر) و دو داماد خود را در جریان سرکوبهای رژیم شاه و شیخ از دست داد. پسرانش، احمد، رضا، و مهدی، به دلیل عضویت در سازمان مجاهدین خلق (که در سال ۱۹۶۵ تأسیس شد) هدف ساواک قرار گرفتند؛ مهدی در سال ۱۹۷۲ تیرباران شد و رضا و احمد در درگیریهای خیابانی کشته شدند. دخترش صدیقه نیز در سال ۱۹۷۵ حین تلاش برای فرار از دستگیری ساواک به قتل رسید. خود عزیز رضایی نیز بین سالهای ۱۹۷۵ تا ۱۹۷۷ توسط ساواک دستگیر و زندانی شد. او تحت شکنجههای وحشیانهای قرار گرفت که آثار آن پس از گذشت بیش از ۵۰ سال، همچنان بر کف پاهای نحیفش باقی مانده است. شکنجههایی از جمله شلاق مکرر، آویزان شدن از مچ پا، حبس انفرادی، و کوبیدن سیگار روشن بر دستش، او را تا مرز بیهوشی پیش برد، اما او مقاومت کرد. پس از انقلاب ۱۳۵۷ و روی کار آمدن خمینی، عزیز رضایی به دلیل نگرانی از وضعیت مجاهدین و نفوذ فرصتطلبان، مستقیماً به خمینی هشدار داد. با شروع سرکوبها توسط رژیم جدید، دخترش آذر، که همسر موسی خیابانی بود و ششماهه باردار، در سال ۱۹۸۲ در حمله سپاه کشته شد. او در همان سال به خارج از کشور مهاجرت کرد. عزیز رضایی در ۹۴ سالگی، همچنان شاه و شیخ را «دو روی یک سکه» و خمینی را «وارث بلامنازع شاه» میداند و خود را سربازی برای مسعود و مریم رجوی معرفی میکند. عزیز رضایی به عنوان یک اسطوره مقاومت شناخته میشود که نقشش نه تنها به عنوان یک مادر، بلکه به عنوان مرکز اخبار و روحیه مبارزاتی در شرایط سخت بود. | '''عزیز رضایی'''، معروف به «مادر رضایی» یا «مادر رضاییهای شهید»، با نام اصلی '''زهرا نوروزی'''، متولد ۱۹۲۹ میلادی (۱۳۰۸ خورشیدی) در تهران، یکی از برجستهترین چهرههای مقاومت سازمانیافته ایران و مادر شهیدان سازمان مجاهدین خلق ایران است. او که همچنان در مسیر مبارزه فعال است و نقش کلیدی خود را در تاریخ معاصر ایران، به ویژه در نبرد با دو دیکتاتوری پهلوی و جمهوری اسلامی ایفا کرده است. عزیز رضایی در جوانی ازدواج کرد و ۹ فرزند به دنیا آورد. با ورود پسرش احمد به فعالیتهای سیاسی در دهه ۱۹۵۰، زندگی خانواده او تغییر کرد و وارد مسیر پرخطر مقاومت شد. عزیز پنج فرزند (سه پسر و دو دختر) و دو داماد خود را در جریان سرکوبهای رژیم شاه و شیخ از دست داد. پسرانش، احمد، رضا، و مهدی، به دلیل عضویت در سازمان مجاهدین خلق (که در سال ۱۹۶۵ تأسیس شد) هدف ساواک قرار گرفتند؛ مهدی در سال ۱۹۷۲ تیرباران شد و رضا و احمد در درگیریهای خیابانی کشته شدند. دخترش صدیقه نیز در سال ۱۹۷۵ حین تلاش برای فرار از دستگیری ساواک به قتل رسید. خود عزیز رضایی نیز بین سالهای ۱۹۷۵ تا ۱۹۷۷ توسط ساواک دستگیر و زندانی شد. او تحت شکنجههای وحشیانهای قرار گرفت که آثار آن پس از گذشت بیش از ۵۰ سال، همچنان بر کف پاهای نحیفش باقی مانده است. شکنجههایی از جمله شلاق مکرر، آویزان شدن از مچ پا، حبس انفرادی، و کوبیدن سیگار روشن بر دستش، او را تا مرز بیهوشی پیش برد، اما او مقاومت کرد. پس از انقلاب ۱۳۵۷ و روی کار آمدن خمینی، عزیز رضایی به دلیل نگرانی از وضعیت مجاهدین و نفوذ فرصتطلبان، مستقیماً به خمینی هشدار داد. با شروع سرکوبها توسط رژیم جدید، دخترش آذر، که همسر موسی خیابانی بود و ششماهه باردار، در سال ۱۹۸۲ در حمله سپاه کشته شد. او در همان سال به خارج از کشور مهاجرت کرد. عزیز رضایی در ۹۴ سالگی، همچنان شاه و شیخ را «دو روی یک سکه» و خمینی را «وارث بلامنازع شاه» میداند و خود را سربازی برای مسعود و مریم رجوی معرفی میکند. عزیز رضایی به عنوان یک اسطوره مقاومت شناخته میشود که نقشش نه تنها به عنوان یک مادر، بلکه به عنوان مرکز اخبار و روحیه مبارزاتی در شرایط سخت بود. | ||
اطلاعات این مقاله برگرفته از مصاحبه «هالی مک کی» با «عزیز رضایی» (مندرج در سایت به تاریخ ۲۵ آوریل ۲۰۲۵)، دیدار مریم رجوی با عزیز در خانهی عزیز در پاریس در اردیبهشت ۱۴۰۲ و نیز گفتوگوی سیمای آزادی با مادر رضاییهای شهید و فاطمه رضایی در | اطلاعات این مقاله برگرفته از مصاحبه «هالی مک کی» با «عزیز رضایی» (مندرج در سایت HOTAIR به تاریخ ۲۵ آوریل ۲۰۲۵)، دیدار مریم رجوی با عزیز در خانهی عزیز در پاریس در اردیبهشت ۱۴۰۲ و نیز گفتوگوی سیمای آزادی با مادر رضاییهای شهید و فاطمه رضایی در ۱۲ بهمن ۱۳۹۶ است. | ||
== نام و پیشینه == | == نام و پیشینه == | ||
| خط ۶۳: | خط ۶۳: | ||
این واقعیت که آثار زخم و شکنجههای ساواک شاه هنوز بر بدن او پس از ۵۰ سال باقی مانده است، به طور نمادین نشان میدهد که جنایات این رژیمها، علیرغم تلاش برای رمانتیزه کردن تاریخ شاه، فراموش نشده است. زخمهای روی پایش مشخص و سفت باقی ماندهاند. شهادت عزیز از شکنجهها، بینشی نادر درباره نقض شدید حقوق بشر در دوران شاه ارائه میدهد که اغلب زیر سایه وحشیگریهای رژیم بعدی قرار گرفته است. او به دلیل پایداری در این مسیر سخت، که شامل از دست دادن نزدیکترین کسانش بود، به عنوان یک «اسطوره» در مقاومت و نمادی از «صبر و پایداری» توصیف شده است. او اعتقاد دارد اگر قدرتهای غربی از حمایت رژیم کنونی دست بکشند، تغییر رخ خواهد داد و «جنبش برای آزادی ایران نمرده است. قوی است، زنده است، و ما به پیش میرویم».<ref name=":0" /> <ref name=":3" /> <ref name=":2" /> | این واقعیت که آثار زخم و شکنجههای ساواک شاه هنوز بر بدن او پس از ۵۰ سال باقی مانده است، به طور نمادین نشان میدهد که جنایات این رژیمها، علیرغم تلاش برای رمانتیزه کردن تاریخ شاه، فراموش نشده است. زخمهای روی پایش مشخص و سفت باقی ماندهاند. شهادت عزیز از شکنجهها، بینشی نادر درباره نقض شدید حقوق بشر در دوران شاه ارائه میدهد که اغلب زیر سایه وحشیگریهای رژیم بعدی قرار گرفته است. او به دلیل پایداری در این مسیر سخت، که شامل از دست دادن نزدیکترین کسانش بود، به عنوان یک «اسطوره» در مقاومت و نمادی از «صبر و پایداری» توصیف شده است. او اعتقاد دارد اگر قدرتهای غربی از حمایت رژیم کنونی دست بکشند، تغییر رخ خواهد داد و «جنبش برای آزادی ایران نمرده است. قوی است، زنده است، و ما به پیش میرویم».<ref name=":0" /> <ref name=":3" /> <ref name=":2" /> | ||
== سخنان عزیز | == سخنان عزیز رضایی در بارهی مهدی رضایی == | ||
<blockquote>مهدی سال ۱۳۵۱ در درگیری دستگیر شد. قرصش را میخورد اما اثر نکرده بود، سلاحش را میکشد که آن هم گیر کرده عمل نمیکند. بعد از دستگیری چهار ماه زیر شدیدترین شکنجهها بود ملاقات هم نمیدادند تا یک شب خواب دیدم و فکر کردم شاید ملاقات بدهند... من با سایر فرزندانم رفتم کمیته. مهدی را با دو مأمور ساواک آوردند. با آن که خیلی شکنجه شده بود اما با خنده شروع به صحبت کرد و روحیه خیلی بالایی داشت و گفت آخرین تیر ترکشم را هم میکشم. گفتهام دادگاهم علنی باشد و آقاجون و محسن را آزاد کنند. نگهبانان هم خیلی تحت تأثیر او بودند حتی بازجوهای وحشی در مقابلش زانو زده التماس میکردند که فقط یک کلمه هم که شده بگوید ولی مهدی با آنکه همه امکانات آن دوران سخت سازمان را میدانست اما قهرمانانه همه اسرار سازمان را در سینه حفظ کرده و حتی یک هم کلمه نیز درباره آنها فاش نکرده بود.<ref name=":4" /></blockquote> | |||
== نقش عزیز رضایی در فرار موفقیتآمیز رضا رضایی از چنگال ساواک == | |||
<blockquote>احمد سال ۱۳۵۰ هنگام جابجاییها یا ترددهای مخفیانه، گاهگاهی هم برای دادن خبر سلامتی خود، تلفنی با عزیز تماس میگرفت. پس از تصمیم و طرح سازمان برای فرار رضا و حضور او در معیت نفرات ساواک در خانه، رضا به نوعی عزیز را در جریان موضوع فرار قرار میدهد طوری که عزیز نیز در تماس بعدی احمد با او، با تیزهوشی و تجارب مبارزاتی آموخته، احمد را نیز به هرصورت از قصد فرار رضا آگاه نموده و او را نسبت به حضور رضا در خانه هوشیار مینماید که احمد از همان موقع به سرعت در تدارک آمادهسازیهای ضروری برای فرار او برمیآید. طرح فرار رضا ابتدا با موفقیت کامل به انجام رسیده و او توانست پس از گریختن از چنگ ساواک، انبوهی از تجارب گرانبهای مبارزاتی پیشتازان، امکانات مبارزه مسلحانه، شیوههای بازجویی و تاکتیکهای ساواک و نیز گزارشی از شرایط سخت زندانها را به خارج از زندان منتقل نماید اما رضا بعدا در خرداد ماه ۱۳۵۲ در مخفیگاه خود واقع در خیابان غیاثی توسط ماموران ساواک محاصره و به شهادت رسید.<ref name=":4" /></blockquote> | |||
== سخنان عزیز رضایی در بارهی احمد رضایی == | |||
عزیز رضایی درباره شهادت اولین فرزند خود احمد، اولین شهید سازمان مجاهدین خلق میگوید:<blockquote>احمد سال پنجاه شهید شد که بعد از فرار رضا بود. نباید سر قرار میرفت چون یک قرار احتیاط بود. رضا هم به او گفته بود نرود اما احمد در جوابش میگوید خون ما باید ریخته شود تا راه باز شود و رفته بود سر قراری که با دوستش در چهار راه غفاری داشت که یکهو میبیند در محاصرهاند و شروع به تیراندازی میکند تا دوستش را فرار دهد و بعد که تیرش تمام میشود عمدا بهحالت تسلیم میایستد تا مأموران ساواک برای دستگیری به او نزدیک شوند. آن وقت نارنجکش را میکشد... در رادیو گفتند در چهار راه غفاری یک خرابکار کشته شده. آن موقع رضا از زندان فرار کرده و با مهدی مخفی بودند. صبح روز بعد من چند بسته برای پدر و محسن که در زندان بودند درست کردم که به آنجا بروم. تاکسی گرفتم و به راننده که گفتم قزل قلعه، پرسید زندانی داری؟ گفتم بله. پرسید مواد داشته؟ گفتم نه، سیاسی بوده، گفت خدا به فریادت برسد. گفتم آن کسی که دیروز سر چهار راه غفاری کشته شد پسر من بوده، پسر ۲۴ ساله مرا کشتهاند. راننده دوباره گفت خدا به دادت برسد. آنوقت خانمی که در تاکسی بود رو کرد به من که خوب چرا این کارها را میکنند که هم خودشان و هم دیگران را به کشتن بدهند که راننده تاکسی در جوابش گفت: خوب به خاطر من، به خاطر تو، به خاطر خلق و امیدوارم که یک روز با مشتهایمان در زندان را باز کنیم. بعد که رسیدیم جلوی زندان، راننده هم پیاده شد و ایستاد به تماشا که جمعیت زیادی از خانوادههای زندانیان سیاسی که مقابل زندان جمع بودند تا چشمشان به من افتاد یکهو همگی گریهکنان آمدند بطرف من، اما من به آنها گفتم احمد سفارش کرده که بعد از شهادت او مبادا کسی گریه کند. تازه شماها باید انتقام اینها را هم بگیرید. آن روز به هرحال بهمن ملاقات ندادند اما جمعیت با من به خانه ما آمد و مراسمی گرفتیم. شهادت احمد در یازدهم بهمن ۱۳۵۰، یک روز برفی خیلی سرد بود و جریان آن را روزنامههای عصر نوشته و رادیو هم خبرش را پخش کرد که ولولهای انداخت میان مردم و خون احمد از سال پنجاه به بعد راه مبارزه را باز کرد. | |||
سال ۱۳۵۰ رضا و بنیانگذاران در زندان بودند. گفتند برویم منزل آیتالله خوانساری که در بازار فرشفروشها بود. به مادران گفتند ابتدا در مسجد شاه جمع شوند و از آنجا به اتفاق برویم منزل خوانساری. مادرها همگی رفتیم منزل او اما آن روز ما را راه ندادند. دوباره قرار گذاشتیم. من رفتم مسجد شاه دیدم هیچکس نیست خیال کردم دیر آمدهام و مادران دیگر رفتهاند. بهتنهایی رفتم منزل خوانساری. در که زدم پیشخدمت در را باز کرد و پرسید چکار داری؟ گفتم برای حساب و کتاب خمس آمدهام خدمت آقا. در را باز کرد و گفت بفرمایید. رفتم دیدم هیچکس نیامده. نشستم توی اتاق. یک عده بدبخت بیچاره نشسته بودند دورتادور اتاق. من هم نشستم. یکی یکی میرفتند پیش آقا. نوبت من که رسید پسر خوانساری، سید جعفر مرا صدا زد و پرسید چکار دارید؟ گفتم بچههای من و پدرشان در زندان هستند خواستم شما کاری برای آنها انجام دهید. رفت یک مقدار پول آورد که به من بدهد. گفتم من احتیاج به پول ندارم من از شما میخواهم اقدامی کنید لااقل پدرشان را آزاد کنند. گفت ما برای همه اقدام میکنیم. دیدم نمیخواهد کاری کند خواستم از منزل خارج شوم که صدای همهمهای به گوشم رسید. پیشخدمت گفت صبر کن و رفت در را باز کرد دید جمعیت زیاد است. در را بست و به من گفت قدری صبر کن تا اینها بروند. من ایستادم توی حیاط و بعد رفتم از در دیگر که توی ساختمان بود در را باز کردم و همه مادران آمدند تو طوری که حیاط و پلهها پر از جمعیت شد و مجبور شدند جمعیت را ببرند پیش آقا. مادران از زندان گفتند، از شکنجهها گفتند، از بچههایشان تعریف کردند که این بچهها مسلمانند باید کاری کنید که اینها را اعدام نکنند، آقا بهظاهر قدری متأثر شد که پسرش به او گفت آقا وقت نماز است. آقا از جا بلند شد، ما صبر کردیم آقا وضو گرفت تا از در رفت بیرون، ما هم دنبالش حرکت کردیم بهطرف مسجد سید عزیزالله. آن روزها مصادف با عاشورا بود و بازار هم بسته بود اما آقای خوانساری که به طرف مسجد و پیشاپیش جمعیت راه افتاد ما ۶۰ ـ ۵۰ مادر هم به دنبالش حرکت کردیم و جمعیت هم در دو طرف ایستاده بود و تماشا میکرد. آنوقت من دیدم ما مادران با بودن این جماعت خیلی ساکت هستیم که یکهو با صدای بلند گفتم آهای بازاریها بیشتر شما احمد رضایی را میشناسید، او را کشتند حالا هم بچههای ما در زندان زیر شکنجه هستند. بعد مادر بدیعزادگان گفت بچه مرا چهار ساعت روی اجاق برقی سوزاندهاند، مادران دیگر هم هرکدام در این باره چیزی گفتند که جمعیتی هم که در دو طرف ایستاده بود همه گریه میکردند و به مسجد که رسیدیم دیگر خیلی شلوغ شده بود، مادرها هم گریه میکردند و بعضی حالشان به هم خورد. من هم کناری ایستاده بودم اما جمعیت سراغم آمده سؤال میکردند چه خبر شده و من بهآنها میگفتم من مادر احمد رضایی هستم و این مادران هم فرزندانشان در زندان زیر شکنجه هستند.<ref name=":4" /></blockquote>حمید اسدیان درباره حرفهای عزیز گفته است: <blockquote>«توجه کنیم که این خاطرات متعلق به سال ۱۳۵۰ است یعنی زمانی که بر اثر حاکمیت ساواک هیچ خبری از اعتراضات زنان نبوده و راه انداختن چنین تظاهراتی با ۶۰ ـ ۵۰ مادر در واقع پدیده جدیدی بود که قبلا نمونهاش را نداشتیم بلکه مهمتر اینکه عزیز بهعنوان مادر اولین شهید سازمان مجاهدین خلق، فرزند خود را پرچمی ساخته تا زندانیان دیگر را که زیر شکنجه هستند مطرح کند»</blockquote> | |||
== سخنان عزیز دراجلاس چهلمین سالگرد تأسیسی شورای ملی مقاومت ایران == | |||
<blockquote>سلام به مریم عزیزم و با سلام به اعضای محترم شورای ملی مقاومت ایران! آغاز چهلمین سال تاسیس شورای ملی مقاومت ایران را به همه شما تبریک میگویم. خیلی خوشحال هستم که در این جلسه با شکوه از من دعوت شد که شرکت کنم. این شورا نقطه امید مردم ایران است و ادامه بیش از ۱۰۰ سال مبارزه مردم ایران برای رسیدن به آزادی است. من میدانم مسعود و مریم عزیزم چقدر برای استواری شورا و سازمان مجاهدین زحمت کشیدند و خون همه شهدا و رنج اسرا را این چنین به بار و ثمر نشاندند. | <blockquote>سلام به مریم عزیزم و با سلام به اعضای محترم شورای ملی مقاومت ایران! آغاز چهلمین سال تاسیس شورای ملی مقاومت ایران را به همه شما تبریک میگویم. خیلی خوشحال هستم که در این جلسه با شکوه از من دعوت شد که شرکت کنم. این شورا نقطه امید مردم ایران است و ادامه بیش از ۱۰۰ سال مبارزه مردم ایران برای رسیدن به آزادی است. من میدانم مسعود و مریم عزیزم چقدر برای استواری شورا و سازمان مجاهدین زحمت کشیدند و خون همه شهدا و رنج اسرا را این چنین به بار و ثمر نشاندند. | ||
کهکشان عظیم امسال دراین شرایط سخت نشان داد که این مقاومت درچه قلهای هست. الحمدالله که امروز همه زحمات درراه ثمر دادن است و گسترش کانونهای شورشی در شهرهای ایران گواه این است. من نمیخواهم زیاد صحبت کنم ولی باید این حقیقت را بگویم. | کهکشان عظیم امسال دراین شرایط سخت نشان داد که این مقاومت درچه قلهای هست. الحمدالله که امروز همه زحمات درراه ثمر دادن است و گسترش کانونهای شورشی در شهرهای ایران گواه این است. من نمیخواهم زیاد صحبت کنم ولی باید این حقیقت را بگویم. | ||
| خط ۶۹: | خط ۸۰: | ||
هرچه شما پیشرفت کنید دشمن و همه مزدورانش بیشتر علیه شما تبلیغ میکند و دروغ میگویند و سمپاشی میکنند ولی من بهعنوان کسی که شاهد جنایتهای دو دیکتاتوری سلطنتی و آخوندی بودهام، و تبلیغات سراسر دروغ این دو دیکتاتوری را علیه فرزندان مجاهدم شاهد بودهام، میخواهم بگویم که حقیقت مجاهدین چون چشمهای زلال در جامعه و بین مردم ایران جاری میشود. برای من که اولین بار مسعود را که به شدت شکنجه شده بود در اطاق بازجویی در زندان شاه دیدم، با وجود وضعیتی که داشت از چند لحظهای که بازجو از اطاق بیرون رفت، استفاده کرده و به تشویق و روحیه دادن به من پرداخت. این تبلیغات نه تنها پشیزی ارزش ندارد، بلکه عمق کینه و دجالگری دشمن را نشان میدهد. به این جهت میخواستم به همه هم میهنان عزیزم و به خانواده ها و مادران شهدا و زندانیان قیام بگویم که اینکار همیشه دشمن است و نشان میدهد که از همین مقاومت میترسد و پایان کارش را میبینیم. | هرچه شما پیشرفت کنید دشمن و همه مزدورانش بیشتر علیه شما تبلیغ میکند و دروغ میگویند و سمپاشی میکنند ولی من بهعنوان کسی که شاهد جنایتهای دو دیکتاتوری سلطنتی و آخوندی بودهام، و تبلیغات سراسر دروغ این دو دیکتاتوری را علیه فرزندان مجاهدم شاهد بودهام، میخواهم بگویم که حقیقت مجاهدین چون چشمهای زلال در جامعه و بین مردم ایران جاری میشود. برای من که اولین بار مسعود را که به شدت شکنجه شده بود در اطاق بازجویی در زندان شاه دیدم، با وجود وضعیتی که داشت از چند لحظهای که بازجو از اطاق بیرون رفت، استفاده کرده و به تشویق و روحیه دادن به من پرداخت. این تبلیغات نه تنها پشیزی ارزش ندارد، بلکه عمق کینه و دجالگری دشمن را نشان میدهد. به این جهت میخواستم به همه هم میهنان عزیزم و به خانواده ها و مادران شهدا و زندانیان قیام بگویم که اینکار همیشه دشمن است و نشان میدهد که از همین مقاومت میترسد و پایان کارش را میبینیم. | ||
پس مثل همه فرزندان مجاهدم و همه اشرف نشانها به مسعود و مریم عزیزم میگویم درود بر شما! خون شهیدان ما رنج اسیران مان در تو گره میخورد رجوی قهرمان! برای شما در شورای ملی مقاومت آرزوی موفقیت میکنم خدانگهدار همه شما!</blockquote>صحبت | پس مثل همه فرزندان مجاهدم و همه اشرف نشانها به مسعود و مریم عزیزم میگویم درود بر شما! خون شهیدان ما رنج اسیران مان در تو گره میخورد رجوی قهرمان! برای شما در شورای ملی مقاومت آرزوی موفقیت میکنم خدانگهدار همه شما!</blockquote>صحبت مریم رجوی پساز سخنان عزیز: <blockquote>با سلام بر عزیز عزیزها! مثل همیشه ما را سورپریز کردی! عزیز حضورتان و پایداری تان از ابتدا که این جلسه تا الآن. بالاخره شما خودتان را توانستید با این شرایط سخت با این تکنیک پیچیده ولی مثل همیشه پایدار واستوار و راهگشا و پیشتازید ولی چه کار خوبی کردید عزیز! امروز ما شما را شنیدیم همچنانکه گفتید از لحظه اول، از زندان و شکنجه که خود شما هم سوژه آن بودید بعنوان شاهد شاهدان گواهی دادید وضعیت بسیار بسیار تلخ و دردناک مسعود را که آنقدر شکنجه شده بود کسی قادر به شناختش نبود ولی در عین حال این چنین روحیه میداد به همه. مثل همیشه حاضرید! مثل همیشه شاهدید! بخصوص کنار دستتان الآن میبینم هم فاطمه عزیز را و هم آن ویترین پر از تصاویر را که تصاویر فرزندان شهید شما هست، بهدست دو دیکتاتوری شاه و شیخ. به هر حال فکر میکنم هر کس دستی در آتش داشته باشد معنی همه اینها را میفهمد و معنی تک تک کلمات شما را که چگونه نویدبخش همه مادران و همه خانوادههایی که الآن در ایران از شهادت فرزندانشان داغ دارند ویا از اسارت فرزندانشان درد و رنج میکشند. ولی خوشبختانه از الگوی مادرانی چون شما برخوردارند که میتوان در هر شرایطی با روحیهای صدچندان ،همه این شرایط را تحمل کرد، خم به ابرو نیاورد، سر خم نکرد، به عکس با تهاجم حداکثر دشمن، را به زانو در آورد. درود بر شما عزیز! هر چه در مورد شما بگویم کم است. ولی فقط میتوانم بگویم دستتان را میبوسم و رویتان را بهخاطر همه مقاومتها پایداریها و جنگآوریتان! درود برشما عزیز، میبوسمتان.<ref>[https://news.mojahedin.org/i/%D8%A7%D8%AC%D9%84%D8%A7%D8%B3-%D8%B1%D9%88%D8%B2%D9%87-%D8%B4%D9%88%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D9%84%DB%8C-%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%88%D9%85%D8%AA-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%B1%D8%A2%D8%BA%D8%A7%D8%B2-%DA%86%D9%87%D9%84%D9%85%DB%8C%D9%86-%D8%B3%D8%A7%D9%84-%D8%AA%D8%A3%D8%B3%DB%8C%D8%B3-%D8%B4%D9%88%D8%B1%D8%A7-%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF-%D9%85%D8%AD%D8%AF%D8%AB%DB%8C%D9%86-%D8%B9%D8%B2%DB%8C%D8%B2-%D9%85%D8%A7%D8%AF%D8%B1-%D8%B1%D8%B6%D8%A7%DB%8C%DB%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF اجلاس سه روزه شورای ملی مقاومت ایران در آغاز چهلمین سال تأسیس شورا - محمد محدثین، عزیز مادر رضاییهای شهید]</ref></blockquote> | ||
== پیام عزیز رضایی بهمناسبت ۳۰دی ۱۳۵۷ سالروز آزادی آخرین دسته از زندانیان سیاسی == | |||
<blockquote>فرزندان عزیز مجاهدم! | |||
سلام | |||
کاش میتوانستم در چنین روز عزیزی کنارتان باشم. ولی اجازه بدهید سی دیماه روز آزادی مسعود عزیزم را به همه شما از صمیم قلبم تبریک بگویم. | |||
بدون شک این روز مهمترین روز و روزی فراموشی ناپذیر در تاریخ میهن اسیر ماست. | |||
هیچگاه از یاد نمیبرم روزی را که مسعود عزیزم با سایر فرزندانم از زندان مخوف شاه خائن به یمن ایستادگی مردممان آزاد شدند. واقعاً آن شب تنها شبی بود بعد از سالیان دلهره و انتظار و سالهای سختی که او را در شکنجهگاه کمیته شهربانی دیده بودم، آرامش پیدا کردم. در واقع آن شب پایان همه رنجهایم بود، چرا که او میراث حنیف و سعید و اصغر و فرزندان شهیدم بود. | |||
خدایا شکرت که او هست. او امید خلقی اسیراست. | |||
مسعود عزیز م خیلی خوشحالم که جوانان رزمنده و مجاهد در کانونهای شورشی با نام و رسم تو آشنا شدهاند و بعد از ۵۴سال رزم بیامان تو و یارانت، نام تورا فریاد میکنند. | |||
مسعود جان پسرم! | |||
چگونه خدا را سپاس بگویم که بعد از این همه ابتلائات سخت و سنگین چون ابراهیم از آتش گذر کردی و اینک در بلندترین قله صدق و فدا چون خورشیدی فروزان میدرخشی. | |||
اگر حضور تو در راس مقاومت ما نبود، معلوم نبود که شب تیرهای که خمینی ملعون و حکومت ننگین آخوندی بر میهن ما گسترده است کی پایان مییافت. | |||
اگر امروز چشمانداز پیروزی نزدیک و نزدیکتر شده است، | |||
و اگر شاهد خروش مداوم جوانان دلیر میهن عزیز مان ایران و کانونهای شورشی قهرمان علیه جور و ستم آخوندها هستیم | |||
همه و همه را مدیون حضور و وجود تو میدانیم. | |||
... | |||
درودبر مسعود عزیز و رزم جانانهاش | |||
مادرتان عزیز رضایی سی دیماه ۱۳۹۸ <ref>[https://news.mojahedin.org/i/%D9%BE%DB%8C%D8%A7%D9%85-%D9%85%D8%A7%D8%AF%D8%B1-%D8%B1%D8%B6%D8%A7%DB%8C%DB%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%E2%80%8C%D8%A8%D9%87%E2%80%8C%D9%85%D9%86%D8%A7%D8%B3%D8%A8%D8%AA-%DB%B3%DB%B0%D8%AF%DB%8C-%DB%B1%DB%B3%DB%B5%DB%B7-%D8%B3%D8%A7%D9%84%D8%B1%D9%88%D8%B2-%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF%DB%8C-%D8%A2%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D8%AF%D8%B3%D8%AA%D9%87-%D8%B2%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%DB%8C پیام مادر رضاییهای شهید بهمناسبت ۳۰دی ۱۳۵۷ سالروز آزادی آخرین دسته از زندانیان سیاسی]</ref></blockquote> | |||
== تجدید پیمان عزیز، در ۹۴ سالگی با مجاهدین در دیدار با مریم رجوی == | |||
<blockquote>من این نامه را در شب ۲۱ رمضان شروع کردم و با تأنی و تأخیر نوشتم. از اینکه دیر ارسال میکنم ببخشید. | <blockquote>من این نامه را در شب ۲۱ رمضان شروع کردم و با تأنی و تأخیر نوشتم. از اینکه دیر ارسال میکنم ببخشید. | ||
نقشه مسیر سال ۱۴۰۲ | نقشه مسیر سال ۱۴۰۲ | ||
| خط ۹۷: | خط ۱۴۱: | ||
در شبهای قدر حرف من با جوانها این است که میخواهم تجربهام را بگویم که به اعتقاد من مسعود و مریم بهترین نفرات برای قیام و انقلاب جدید شما هستند. و هر کس با آنها دشمنی میکند، دشمن مردم ایران از ستم این آخوندها است. خدا را گواه میگیرم که این مهمترین معیار تشخیص دوستان و دشمنان انقلاب مردم است. | در شبهای قدر حرف من با جوانها این است که میخواهم تجربهام را بگویم که به اعتقاد من مسعود و مریم بهترین نفرات برای قیام و انقلاب جدید شما هستند. و هر کس با آنها دشمنی میکند، دشمن مردم ایران از ستم این آخوندها است. خدا را گواه میگیرم که این مهمترین معیار تشخیص دوستان و دشمنان انقلاب مردم است. | ||
خدایا، تو بر درون هرکس واقفی و میدانی من هیچ آرزویی جز رسیدن مسعود و مریم به ایران و آزادی مردم و رفاه و خوشبختی و سعادت آنها ندارم.</blockquote> | خدایا، تو بر درون هرکس واقفی و میدانی من هیچ آرزویی جز رسیدن مسعود و مریم به ایران و آزادی مردم و رفاه و خوشبختی و سعادت آنها ندارم.<ref name=":1" /></blockquote> | ||
== شعر رضا رضایی خطاب به عزیز پس از شهادت مهدی رضایی == | == شعر رضا رضایی خطاب به عزیز پس از شهادت مهدی رضایی == | ||
شعری سرودهی رضا رضایی خطاب به مادرش، عزیز پس از شهادت برادر کوچکش مهدی رضایی که با صدای خودش آن ضبط و ارسال کرده است. | شعری سرودهی رضا رضایی خطاب به مادرش، عزیز پس از شهادت برادر کوچکش مهدی رضایی که با صدای خودش آن ضبط و ارسال کرده است.<blockquote>'''به یاد برادر مجاهدم مهدی شهید''' | ||
'''به یاد برادر مجاهدم مهدی شهید''' | |||
مادر بدان امید که گردم دوباره باز | مادر بدان امید که گردم دوباره باز | ||
| خط ۲۰۵: | خط ۲۴۸: | ||
دیدی که راه و میروی اکنون و با شتاب | دیدی که راه و میروی اکنون و با شتاب | ||
من نیز مفتخر که در این راه سوختم | من نیز مفتخر که در این راه سوختم <ref>[https://hambastegimeli.com/8434_2010-06-15-15-16-24 مجاهد کبیر رضا رضایی- سخن این است که خاکستر تو تخم رزم آور دیگر باشد]</ref></blockquote> | ||
== منابع == | == منابع == | ||