رضاشاه پهلوی
رضاشاه پهلوی (زادهٔ ۲۴ اسفند ۱۲۵۶ در آلاشت، سوادکوه، مازندران – درگذشتهٔ ۴ مرداد ۱۳۲۳ در ژوهانسبورگ، آفریقای جنوبی) وی پسر عباسعلی ، معروف به “داداش بیگ” افسر قزاق از ایل پالانی ، در ۲۴ اسفند ماه سال ۱۲۵۵ هـ.ش. در قریه “آلاشت” از توابع سواد کوه مازندران به دنیا آمد. چند روز پس از تولد رضا، داداش بیگ درگذشت و مادر - که از مهاجران گرجستان بود - به دنبال درگیری و اختلاف خانوادگی، به همراه نوزادش به تهران رفت و در خانه برادر خود ساکن شد. رضا دوران کودکی و نوجوانی خود را زیر نظر داییاش - که خیاط قزاقخانه بود - سپری کرد و به توصیه و وساطت او ،در سن چهارده ، پانزده سالگی وارد بریگاد قزاق شد و به عنوان نظامی ساده، مشغول به کار گردید.[۱]
اسامی مختلف رضاشاه
رضاشاه در طول زندگی خود و حتی پس از آن به دلایل مختلف به نامهائی چند خوانده شده است. در جوانی به نام ناحیهای که از آن برخاسته بود "رضا سوادکوهی" نامیده میشد. با ورود به نظامیگری به "رضاخان" و سپس، با ذکر درجه نظامیاش، به "رضاخان میرپنج" شناخته شد. بعد از کودتای ۱۲۹۹ و به دستگرفتن وزارت جنگ و فرماندهی کل قوا او را "سردار سپه" میخواندند. پس از رسیدن به سلطنت و انتخاب نام خانوادگی پهلوی به "رضاشاه پهلوی" شناخته شد. در سال ۱۳۲۸ با تصویب مجلس شورای ملی به او لقب "کبیر" داده شد و از آن پس هوادارانش او را "رضاشاه کبیر" میخوانند.[۲]
مناصب مختلف رضاشاه در بریگارد قزاق
نخستین منصب رضا در قزاقخانه، سمت وکیل باشی “گروهان شصت تیر” بود که بعدها به فرماندهی آن رسید و به ”رضا خان شصت تیر” شهرت یافت. او در این زمان، به رسم جاهلها و بزنبهادرها ، با بستن گذرها، قمهکشی میکرد و به خودنمایی میپرداخت. توانایی و تنومندی جسمانی و سختگیری و تحمل شدائد در انجام ماموریتهای نظامی اندک اندک درنظر برخی صاحب منصبان و متنفذان ، او را از دیگران متمایز کرد. از جمله، عبدالحسین میرزا فرمانفرما - که ازشاهزادگان بنام و قدرتمند قاجاری بود- به او توجه تمام نشان داد و مسئولیت اسلحه جدیدش - مسلسل ماکسیم - را به او سپرد. از این رو ، رضا خان در میان خانواده فرمانفرما، “رضا ماکسیمی” نیز نام گرفت. پس از این، رضا خان به مرور مراتب ترقی را طی کرد و در انجام ماموریتهای مختلف، همچون سرکوب نهضت آزادیخواهانه میرزا کوچک خان در گیلان، بیش از پیش مورد توجه قرار گرفت. زندگی رضا خان تا میانسالی در بیسواد ی گذشت و حتی پس از آن که خواندن آموخت، در نوشتن کلمات و عبارات ، دچار اشتباهات فاحش میشد. رضا خان ترقی خود را مدیون حمایت صاحبان ثروت و قدرت، انضباط خشک نظامی و قساوت و بیرحمی خود بود؛ اما از معلومات شایان و تفکر نظامی چندان بهرهای نداشت. با این همه ، به دلایل متعدد، مورد توجه انگلیسیها قرار گرفت و سرانجام یک ژنرال بریتانیایی به نام “ادموند ایرونساید” ضمن دیدار و گفتگویی که با او داشت، وی را شایسته اجرای طرح کودتایی یافت که نافع کشورش در ایران و شبه قاره هند را تامین میکرد.[۱]