ارتش آزادیبخش ملی ایران در ۳۰ خرداد ۱۳۶۶ توسط مسعود رجوی مسؤل شورای ملی مقاومت ایران تأسیس شد. یک سال پس از آن که محل اقامت مسؤل شورای ملی مقاومت به عراق منتقل شد، مسعود رجوی با ابتکاری ارتش آزادیبخش ملی ایران را تأسیس کرد، اما بوجود آمدن ارتش آزادیبخش، محصول ۸ سال مبارزه‌ی سیاسی و نظامی مجاهدین با حکومت تهران بود و خلق الساعه نبود.

بعد از انقلاب ضد سلطنتی سازمان مجاهدین خلق ایران معتقد بود که سرنگونی حکومت شاه گام اول در مسیر رسیدن به آزادی است، بنابر‌این سازمان مجاهدین خلق ایران دست به مبارزه‌ی گسترده سیاسی زد، اما از همان روزهای اول بعد از انقلاب ضد سلطنتی درگیری بین اعضا و هواداران سازمان مجاهدین خلق ایران شروع شد.

در روز ۱۲ اسفند ۱۳۵۷ مراکز مجاهدین در یزد، کاشان و تربت حیدریه مورد حمله قرار گرفت.[۱]

در روز ۱۴ اسفند ۵۷ مسعود رجوی بر سر مزار دکتر محمد مصدق در احمدآباد به جای تأیید روح‌‌الله خمینی، گفت: «اسلام آری اما ارتجاع هرگز!»[۲]

۲۱ اسفند ۱۳۵۷ خمینی حجاب را با شعار‌ «یا روسری یا توسری» اجباری کرد، مجاهدین آن را به شدت محکوم کردند و زنان مجاهد که خودشان حجاب داشتند به دفاع از زنان بی‌حجاب پرداختند.

نوروز ۱۳۵۸ نیروهای دولتی به مناطقی از کردستان ایران حمله کردند، این حملات از منطقه‌ی پاوه و اورامانات شروع شد، و شهرهای سقز، سنندج، مریوان، مهاباد و بوکان را در برگرفت، به دلیل این که مردم کردستان خواهان خودمختاری بودند، این خواسته به درگیری و دخالت نظامی دولت منجر شد، این واقعه برای مجاهدین که خواسته‌‌های رادیکال‌تری مانند آزادی بی‌قیدو شرط داشتند، روشن ساخت که مسیر سختی پیش‌روی خود دارند.

روزشمار سال‌های ۵۸ و ۵۹ این را اثبات کرد، که حکومت و بخصوص شخص خمینی مجاهدین را نخواهد پذیرفت.

در اردیبهشت ۱۳۵۸ خمینی خواهان دیدار با رهبران مجاهدین می‌شود، مسعود رجوی و موسی خیابانی به دیدار خمینی می‌روند،

«این دیدار از این جنبه اهمیت داشت که این امید را ایجاد می‌کرد که اختلافات بین سازمان مجاهدین و حکومت مرتفع شود. مسعود رجوی خودش در این باره ‌گفت: «در اواسط هفته بعد، به من اطلاع دادند که احمد خمینی زنگ‌زده و دعوت کرده است که در آخر هفته برای دیدار با خمینی به قم بروم. خمینی بعد از تعارفات اولیه و ابراز علاقه و دوستی شدیدش نسبت به آیت‌الله شاه‌آبادی ـ پدر بزرگ برادر مجاهدمان محمود احمدی که در همین ملاقات حاضر بود ـ حرفش با ما این بود که: خیلی از آقایان از شما شکایت و گله دارند و همین دیروز هم که فهمیدند شما این‌جا می‌آیید، همهٴ کتاب‌ها و اعلامیه‌هایتان را آوردند به من نشان دادند، اما من اعتنا ندارم و فقط می‌خواهم شما با مردم و اسلام باشید تا اوضاع سابق به کشور برنگردد... (نقل به مضمون).

منظور خمینی از مردم و اسلام واضح بود: گردن گذاشتن به ولایت و هژمونی خودش را می‌خواست که طبعاً مرز سرخ ایدئولوژیکی ما با ارتجاع بود.

من هم گفتم: ما از شما هیچ درخواست دنیوی و مادی نداریم. در راه آزادی و استقلال ایران، ما را بدون کمترین چشمداشت دنیوی و مادی، کمترین سربازان خود بدانید. اکنون قدرت سیاسی و قدرت مذهبی در شما متمرکز شده و اگر در راه خدا و خلق از آن استفاده شود، می‌تواند کون و مکان را تغییر دهد (نقل به مضمون). سپس خطبهٴ حضرت علی در نهج‌البلاغه در مورد حق مردم بر والی و حاکمیت و حق والی و حاکمیت بر مردم را برایش خواندم و نتیجه گرفتم که محور و کانون همهٴ مسائل و خواستها که انقلاب ضدسلطنتی هم اساساً برای آن به‌پا شد، مسأله آزادی است».[۳]

این دیدار هم نتیجه‌ای نداشت و حمله به مراکز مجاهدین کماکان ادامه یافت، در مردادماه ۱۳۵۸ چندین بار به ستادهای مجاهدین ازجمله بنیاد علوی در تهران حمله شد، مجاهدین انتشار نشریه‌ی مجاهد را که ۵ شماره چاپ شده بود را متوقف کردند.

در این شرایط سازمان مجاهدین خلق ایران دست به تأسیس میلیشیا زد، در تاریخ ۲ آذرماه ۱۳۵۸ میلیشیا تأسیس شد و نیروها و هواداران مجاهدین در قالب یگان‌‌های میلیشیا سازمان‌دهی شدند. میلیشیا را می‌توان پایه اصلی تشکیل ارتش آزادیبخش دانست. مجاهدین در توضیح دلیل تشکیل میلیشیا بر این باورند که وقتی دیکتاتوری پایه‌های خودش را محکم می‌کند، و فضای باز سیاسی رفته رفته بسته‌تر می‌شود باید توان مقابله با آن را داشته باشی، به همین دلیل باید نیروی آماده‌‌ای داشته باشی که بتواند جلوی دیکتاتور بایستد.

درگیری و اصطکاک بین هواداران سازمان مجاهدین خلق ایران، هر روز بیشتر می‌شد، نهایتاً‌ روز ۳۰ خرداد وقتی تظاهرات مردم تهران شدیداً سرکوب شد، دوران مبارزه‌ی سیاسی به اتمام رسید و سازمان مجاهدین خلق ایران اعلام کرد که وارد مرحله‌ی رویاروی قهرآمیز و نظامی‌ با این‌ رژیم می‌شود.

اما یک سؤال وجود دارد که چرا مقاومت مسلحانه واجب، قطعی و اجتناب ناپذیر شد؟

در این باره سازمان مجاهدین پاسخ می‌دهد، مبارزه‌ی قهرآمیز را خمینی تحمیل كرد. او آخرین حرفش این بود كه: «یا ندامت یا قبرستان» این پاسخی بود كه او در همان اردیبهشت ماه ۶۰ به نامه‌‌ی مجاهدین داده بود و راهی جز قیام مسلحانه باقی نگذاشته بود.‌[۴]

در طول دو سال و نیم كار سیاسی مسالمت‌آمیز خمینی به اندازه‌ی تمامی دوران شاه از مجاهدین و دیگر مبارزین كشت و این در حالی بود كه آنها با صبر و بردباری بی‌نظیری حتی یك گلوله شلیك نكردند. خوب او تمامی این جنایتها را انجام داد تا در قدرت باقی بماند، آن‌هم یك قدرت و سلطنت مطلقه و  دیكتاتوری سیاه قرون‌وسطایی.‌به گفته‌ی مسعود رجوی «اگر او می‌خواست تن به مسالمت و زندگی سیاسی مسالمت‌آمیز بدهد قبل از هر چیز لازم بود كه خودش در دادگاه حاضر شود و به محاكمه  و كیفر عادلانه‌ی  مردمی تسلیم شود».[۵]

بعد از ۳۰ خرداد سازمان مجاهدین خلق ایران دست عملیات مسلحانه علیه مهر‌ه‌ها و مراکز دولتی و نظامی ایران زد، صدها نفر از مهره‌های دولتی را کشت و یا مجروح کرد، تا سال ۱۳۶۲ استراتژی سازمان مجاهدین خلق ایران مبتنی بر عملیات چریک شهری بود، از این تاریخ به بعد سازمان‌ مجاهدین کادر‌هایش را به منطقه کردستان برد که دولت ایران بر آن تسلط نداشت و از این منطقه عملیات خودش را سازماندهی و به اجرا می‌گذاشت، این عملیات‌ها تا سال ۱۳۶۵ ادامه داشت تا این که در سال ۱۳۶۵ رهبر مقاومت از فرانسه به بغداد آمد، در این زمان قرارگاه اشرف تبدیل به محل تجمع نیروهای سازمان مجاهدین خلق شد، یک سال بعد مسعود رجوی در ۳۰ خرداد ۱۳۶۶ ارتش آزادیبخش ملی ایران را تأسیس کرد.

در کتاب ارتش آزادیبخش ملی ایران در باره‌ی پیام تأسیس ارتش آزادیبخش آمده است:

«مقاومت مسلحانه از قالب محدود  و پارتیزانی خارج شده و در چارچوب كلان همراه با تمركز نیرو در جبهه‌ی گسترده، با انتخاب تاكتیك‌ها و هدف‌های بزرگ  نظامی جریان پیدا خواهد كرد و دمار از روزگار رژیم جنگ‌افروز و سركوبگر درخواهد آورد».[۶]

چرایی تأسیس ارتش آزادیبخش هم در کتاب ارتش آزادیبخش آمده است:

«ارتش آزادیبخش یك محصول خلق الساعه نیست. ثمره‌ی اشتیاق سوزان یك خلق برای «آزادی» است. در ژرفای چهره‌اش می شود رنج‌ها و اشك‌های یك ملت رشید را مشاهده كرد كه چگونه در امید و لبخند، شكفته می شود. ارتش آزادیبخش آسان به دست نیامد. در شجره‌نامه‌اش مبارزات عادلانه‌ی مردمی به ثبت رسیده، كه برای «آزادی» تمامی راه‌های ممكن را پیمودند و هرگونه شیوه‌ی مسالمت‌آمیزی را با بردباری مطلق آزمودند.

این ارتش نه از یك وسوسه‌ی نظامی، كه از دل یك مبارزه‌ی درخشان سیاسی بیرون آمد. سپس وقتی خمینی تمامی راه‌های مسالمت را به رویش بست، در تظاهرات ۳۰ خرداد، دست به یك اتمام حجت تاریخی زد و شرف مقاومت و حقانیت مبارزه‌ی انقلابی مسلحانه را به تائید خلق قهرمان ایران رساند. سپس از پیچ و خم مبارزات چریكی عبور كرد و آنگاه در امتداد سیاست انقلابی صلح، با شرف حضور خود چشم‌انداز متقن آزادی را در جنگ آزادیبخش نوین ترسیم نـمود، این ارتش مشروعیت  خود را  از خون‌بهای یكصدهزار شهید قهرمان مقاومت ایران كسب كرد. و سند حقانیتش پیشینه‌یی است درخشان از مبارزه‌ی سیاسی تا ۳۰ خرداد و از ۳۰ خرداد تا امروز».[۷]

ارتش آزادیبخش در کارنامه خود بیش از ۱۰۰ رشته عملیات موفق دارد، به گفته ناظران اصلی‌ترین دلیل پذیرش آتش‌بس توسط خمینی، گسترش عملیات متمرکز ارتش آزادیبخش بود.

پیشینه

جنگ آزادیبخش و مبارزه با ظلم موضوعی است که هم در بیانیه‌ی جهانی حقوق بشر و هم در بیانیه‌ی استقلال ایالات متحده آمده است.

در مقدمه‌ی بیانیه‌ی جهانی حقوق بشر آمده است:

«ضروری است كه از حقوق بشر با حاكميت قانون حمايت شود تا انسان به عنوان آخرين چاره به طغيان بر ضد بيداد و ستم مجبور نگردد»[۸]

یعنی وقتی که حقوق بشر رعایت نشود طغیان و شورش علیه ظلم مشروع است، جنگ آزدایبخش در کشورهای متعددی تجربه شده‌است، در انقلاب چین، کوبا، ویتنام، الجزایر و ...

بررسی تاریخ معاصر ایران نشان می‌دهد که از زمان انقلاب مشروطه، مردم ایران به دنبال یک حکومت مردمی بوده‌اند، این مسیر فراز و نشیب‌هایی داشته‌است، و این آرمان آزادیخواهی مانند رشته‌ای نسل‌های مختلف ایرانیان را به هم پیوند داده است. برای ایرانی‌ها که تاریخشان پر از کشاکش و پایداری در برابر استبداد است، همواه آزادی، آرمان هر ایرانی‌ بوده‌است. بعد از پیروزی انقلاب مشروطه محمد‌علی‌شاه با اتکا که قزاقان روس، مجلس شورای ملی به عنوان دستاورد اصلی انقلاب مشروطه، را به توپ بست، و دوباره استبداد حاکم شد. اما پایمردی ستارخان و باقرخان، با یاران اندکش، دوباره توانستند، استبداد را کنار بزنند و انقلاب مشروطه را دوباره زنده کنند و آب رفته به جوی را برگردانند.

مصدق هم توانست در برابر قدرت بریتانیای کبیر مقاومت کند و نفت را ملی کند، اما عده‌ای که وابسته به دربار بودند، با همکاری سی آی ای او را ساقط کردند.

دکتر محمد مصدق رادمرد جنبشهای خاورمیانه با این که در غربت و تنهایی در تبعید بود اما گفته بود:

« چه زنده باشم و چه نباشم امیدوارم و بلكه یقین دارم كه این آتش خاموش نخواهد شد و مردان بیدار كشور، این مبارزهٌ ملی را آن‌قدر دنبال می‌كنند تا به نتیجه برسد…»[۹]

بعد از انقلاب مشروطه مهمترین حادثه در تاریخ مردم ایران، انقلاب ضد سلطنتی است، مردم ایران امید‌های بسیاری در این انقلاب داشتند، اما چند روزی از این انقلاب نگذشته بود که تعارض بین نیروهای انقلابی و مردم با حاکمیت شروع شد، حجاب اجباری اولین اقدام و تعارض بین مردم و حاکمیت بود.

رفته رفته تضاد بین مردم و حاکمیت، بیشتر و بیشتر شد، فضای سیاسی بسته‌تر شد.

مجاهدین تلاش کردند تا این فضای باز سیاسی را طولانی‌تر کنند، اما بسته شدن فضای باز سیاسی مجاهدین را آرام آرام به سمت تأسیس میلیشیا راند، تأسیس ملیشیا پایه‌ای بود برای آمادگی در آینده‌ای که احتمال برخورد با حاکمیت می‌رفت، روز ۳۰ خرداد پایان فضای باز سیاسی بود، و شروع مقاومت مسلحانه قهر‌آمیز، این مقاومت و عملیات مسلحانه تا ۱۳۶۵ ادامه پیدا کرد و در ۳۰ خرداد ۱۳۶۶ ارتش آزادیبخش ملی ایران تأسیس شد.

کرنولوژی تأسیس ارتش

بعد انقلاب ضد سلطنتی مجاهدین دست به فعالیت سیاسی مسالمت‌آمیز و گسترده زدند، هر روز گسترش پیدا کردند، نشریه مجاهد ارگان رسمی سازمان مجاهدین خلق ایران بود، این نشریه به دلیل حملاتی که به مراکز انتشار آن انجام می‌شد در شرایط نیمه مخفی چاپ می‌شد، با این حال پرتیراژترین و پرخواننده‌ترین نشریه‌ بود و روزانه ۵۰۰ هزار نسخه از آن چاپ می‌شد.

تعداد هواداران و میلیشیاهای سازمان مجاهدین خلق ایران روز به روز افزایش پیدا می‌کرد، عدد ۵۰۰ هزار میلیشیا را می‌توان در روزنامه‌های دولتی ایران دید.

اکبر گنجی در این رابطه می‌گوید:

«گروه‌هایی بود که رهبری استثنایی و کاریزمایی امام خمینی را قبول کرده بودند. جبهه دوم متشکل از شخصیتها و گروه‌های سیاسی بود که با رهبری امام در دوران تأسیس دولت مسئله داشتند… فرقه رجوی در رأس این سازمانهای تروریستی قرار داشت… و با پشتیبانی پانصد هزار میلیشیا (شبه‌نظامیان) که در سراسر ایران سازماندهی کرده بودند، می‌توانند هسته اصلی نیروهای جبهه اول را که در حول و حوش امام قرار دارند، قلع و قمع کرده و جمهوری خلقشان را برقرار کنند»[۱۰]

در طول ۲،۵ سال مبارزه سیاسی مجاهدین نزدیک به ۷۰ نفر از اعضا و هواداران سازمان مجاهدین خلق ایران،‌ براثر حملات نیروهای وابسته به حکومت جان باختند، اما مجاهدین واکنش قهر‌آمیز نشان ندادند. و تلاش کردند با فعالیت سیاسی افشاگرانه به مقابله با حکومت بپردازند. میلیشیا به عنوان نیروی اصلی سازمان مجاهدین خلق ایران که از جوانان و دانشجویان و دانش آموزان تشکیل شده بود فعالیت زیادی داشت.

۲۰ فروردین ۱۳۵۹ میلیشیا دست به یک رژه‌ی خیابانی زد، و در واقع علامتی بود از جانب مجاهدین که اگر بخواهند توان پاسخگویی قهر آمیز را دارند.

۲۲ خرداد ۱۳۵۹ مسعود رجوی در میتینگ ۱۵۰ هزار نفره در ورزشگاه امجدیه دست به افشاگری زد و از حملات سازماندهی شده به اعضا و هواداران و مراکز مجاهدین شکایت کرد، حفاظت این میتینگ به عهده میلیشیای مجاهد بود و می‌توان این را یک کار موفق میلیشیا دانست. این سخنرانی تأثیر زیادی در جامعه داشت به نحوی که ۲۰ تن از نمایندگان مجلس و حتی شخص احمد خمینی این حملات را که تحت عنوان «چماقداری» بود محکوم کردند.

۱۲ اردیبهشت ۱۳۶۰ مسعود رجوی در نامه معروفی که برای شخص خمینی نوشت، تصریح کرد که مجاهدین خود را به قانون اساسی ملتزم خواهند شناخت مشروط بر این که رژیم نیز حداقل به  قانون اساسی خودش وفادار باشد و آزادیهای دموكراتیك را تضمین نماید.[۱۱]

مجاهدین طی این نامه‌ی سرگشاده، از خمینی خواستند كه اجازه دهد مجاهدین و هوادارانشان برای دیدار وی به جماران روند و اختلافات را به‌طور حضوری حل و فصل كنند. آنها حتی خلع سلاح و هر خواسته‌ی دیگر رژیم را در كادر قانون اساسی خود رژیم پذیرا شدند  مشروط بر این‌كه  آزادی‌های دموكراتیك توسط خمینی تضمین گردد. به‌دنبال این نامه، خمینی به مدت  یك هفته  از انظار عمومی پنهان شد و تمامی  ملاقاتهای خود را تعطیل كرد. او وقتی دوباره ظاهر شد تصمیمش را گرفته بود. خمینی گفت نه لازم نیست شما بیائید من خودم خدمت شما می‌رسم. او در همین سخنرانی حرف آخر را زد «یا تسلیم شوید و یا منتظر گورستان باشید». بدین ترتیب مجاهدین نه تنها از برخورد قهرآمیز مطلقاً استقبال نمی‌كردند، بلكه صدیق‌ترین نگاهبانان ذره‌ذره  و قطره‌قطره‌ی فضای سیاسی و مسالمت‌آمیز بودند.[۱۲]

برکناری بنی‌صدر از فرماندهی کل قوا و بعد طرح دوفوریتی برای عدم کفایت سیاسی وی که در تاریخ ۲۶ خرداد ۱۳۶۰ به تصویب مجلس رسید، نشان از پایان دوران فعالیت‌های سیاسی بود و سازمان مجاهدین خلق ایران آماده ورود به مرحله‌‌ی جدیدی می‌شد.

بر اساس گفته‌های سازمان مجاهدین خلق، باید مردم برای دفاع از فضای سیاسی به خیابان می‌آمدند

بی آینده كردن رژیم

تاكتیك نظامی مجاهدین در آغاز مقاومت مسلحانه وارد آوردن ضربهٌ تعیین كنندهٌ اول بود. این تاكتیك انقلابی كه به شیوهٌ تهاجم مطلق صورت می گرفت، ضمن دسترسی به هدفهای  مشخص نظامی، هدف سیاسی عمده‌یی را نیز دنبال می‌كرد كه عبارت بود از بی‌آینده كردن رژیم خمینی. ویژگی مرحلهٌ  تهاجمی اول این بود كه در آن مبارزهٌ مسلحانه با عملیات بزرگ آغاز شد و همین عملیات بود كه رژیم را بی‌آینده كرد. چرا كه این رژیم ضدتاریخی كه همواره در ساختار خود نازا و ابتر بود  و قدرت بازسازی  ضربه‌هایی كه بر سازمان سیاسیش وارد می شد  نداشت، در نتیجهٌ  این تهاجمات صدماتی را متحمل شد كه هرگز نتوانست جبران كند و به همین دلیل بی آینده شد.

متقابلاً در همین دوران، سازمان مجاهدین از نظر نظامی تثبیت گردید. فراموش نكنیم كه مجاهدین در آستانه ٌ30خرداد به‌طور عمده  یك سازمان سیاسی و نیمه علنی بود. اگر چنین تهاجمی صورت نمی گرفت و اگر مجاهدین رژیم را ناگزیر از تدافع نمی‌كردند، نه فقط تبدیل سازمان سیاسی به نظامی محال بود بلكه به دشمن فرصت داده می‌شد كه به لحاظ نظامی و تاكتیكی بر مقاومت پیشی بگیرد و این عقب‌افتادگی برای مقاومت  بسیار خطرناك بود. تا  آن‌جا كه می‌توانست حتی وجود فیزیكی مجاهدین و سایر نیروهای مبارز را به زیر علامت سؤال ببرد. اما در نتیجهٌ این ضربات، اكنون این دشمن بود  كه  در  لاك دفاعی مطلق فرو رفته بود و این وضعیت تا چندین ماه نیز ادامه پیدا كرد. فرصتی كه برای انطباق سازمان مجاهدین با شرایط جدید بسیار مغتنم بود.

معرفی جایگزین سیاسی

از آن‌جا كه سرنگونی رژیم در دستور روز مقاومت و مجاهدین قرار داشت بنابراین بلافاصله پس از آغاز مرحلهٌ  تهاجمی اول و بی‌آینده‌كردن  رژیم خمینی، می بایستی در زمینهٌ سیاسی هم كار مقاومت متعادل می شد.

بدین منظور   مسعود رجوی  در سالروز 30تیر ـ  قیام ملی مردم در حمایت از مصدق كبیرـ   تأسیس شورای ملی مقاومت ایران را  اعلام كرد. در حقیقت  آن‌روی سكهٌ بی‌آینده‌كردن   رژیم، معرفی شورای ملی مقاومت به‌عنوان  آلترناتیو دموكراتیك  این رژیم بود. 

اما این مبارز‌ه‌ی سیاسی

دو سال و نیم مبارزه‌ی سیاسی

30خرداد اتمام حجت تاریخی

صاعقه‌یی به‌نام مقاومت مسلحانه

صلح راهگشای ارتش آزادیبخش

برپا ارتش آزادیبخش ملی ایران

تیپهای رزمی تهاجم گسترده و سراسری

ارتش آزادیبخش یك گام به پیش

نبردهای ارتش آزادیبخش

عملیات آفتاب

عملیات چلچراغ

عملیات فروغ جاویدان

ارتش آزادیبخش از عملیات فروغ جاویدان تا عملیات مروارید

بحران خلیج فارس در سال ۱۹۹۰ تا عملیات مروارید

عملیات مروارید

عملیات مروارید۱

عملیات مروارید ۲

تبدیل ارتش آزادیبخش ملی ایران به ارتش زرهی

آموزش

آموزش زرهی برای زنان

تشکیل دانشکده‌ی فرماندهی و ستاد

ایجاد واحد هوانیروز

پشتیبانی و لجستیک

رژه بزرگ

ورود زنان به سلسله مراتب فرماندهی در ارتش آزادیبخش

نقش زنان در عرصه فرماندهی ارتش آزادیبخش

مسؤلیت پذیری زنان در ارتش آزادیبخش

تجربه منحصر بفرد در ارتش آزادیبخش

مانورهای ارتش آزادیبخش

مانورهای شش‌گانه ارتش آزادیبخش

مانور سیمرغ، تمرینی برای سرنگونی دولت تهران

حمله آمریکا به عراق و اشغال عراق

توافق نامه آتش‌بس با نیروهای آمریکایی

توافق گردآوری سلاح‌ها و تمرکز نیروها

آلبانی و تعیین استراتژی هزار کانون شورشی برای سرنگونی دولت تهران

پانویس

  1. اطلاعیه سازمان مجاهدین خلق ایران ۱۳ اسفند ۱۳۵۷
  2. سخنرانی مسعود رجوی بر سر مزار دکتر محمد مصدق- ۱۴ اسفند ۱۳۵۷
  3. وبسایت سازمان مجاهدین خلق ایران
  4. کتاب ارتش آزادیبخش ملی ایران- صفحه ۷۵ چاپ ۱۳۷۴
  5. کتاب ارتش آزادیبخش ملی ایران- صفحه ۳۷ چاپ ۱۳۷۴
  6. کتاب ارتش آزادیبخش ملی ایران- صفحه 12 چاپ ۱۳۷۴
  7. کتاب ارتش آزادیبخش ملی ایران- صفحه 22 چاپ ۱۳۷۴
  8. دیباچه بیانیه‌ی جهانی حقوق بشر
  9. کتاب ارتش آزادیبخش ملی ایران- صفحه ۲۰ چاپ ۱۳۷۴
  10. روزنامه عصر آزادگان تاریخ ۱۴ دی ۱۳۷۸
  11. کتاب ارتش آزاديبخش ملي ايران_۱۳۷۴ صفحه ۴۷
  12. کتاب ارتش آزاديبخش ملي ايران_۱۳۷۴