جنگ ایران و عراق
جنگ ایران و عراق طولانیترین جنگ متعارف کلاسیک در قرن بیستم بود که خسارات جبران ناپذیر انسانی و مادی به دو کشور ایران و عراق وارد کرد؛ این جنگ بعد ازظهر روز یکشنبه ۳۱شهریور، ۱۳۵۹ با بمباران فرودگاه مهرآباد و چند پایگاه هوایی دیگر شروع شد؛ این یک تجاوز به خاک کشور دیگری بود؛ نیروهای نظامی و نیروهای مردمی ایران آماده دفاع از خاک کشور خود شدند و به این ترتیب جنگی تمام عیار شروع شد.
اما این جنگ زمینههایی داشت که ریشهی آن اختلاف بین ایران و عراق به زمان شاه و قرارداد الجزایر برمیگشت، یکی از مفاد آن تعیین خطوط مرزی بود؛که بر اساس آن خط القعر(خط تالوگ-Thalweg) اروند رود به عنوان خط مرزی تعیین شده بود، عراق قرارداد الجزایر را تحقیرآمیز میدانست، اما به مفاد آن پایبند بود.
از جملهی توافقات در قرارداد الجزایر این بود که طرفین از مخالفین همدیگر حمایت نکنند؛ شاه حمایت خود را از کردهای عراقی برداشت و دولت وقت عراق این موضوع را به اطلاع خمینی رساند، خمینی در این باره گفت:
بعد از چند روز یک نفر دیگری آمد- که گفتند این مقدّم است بر آن رئیس امن- ایشان به طور رسمی به ما گفت که ما چون یک معاهداتی، تعهداتی، با دولت ایران داریم، از این جهت، نمی توانیم تحمل کنیم که شما اینجا فعالیت بکنید. [۱]
این موضوع باعث یک کینهی شخصی عمیق بین خمینی و دولتمردان وقت عراق شد.
حسن البکر رئیس جمهور عراق پیام تبریکی بمناسبت پیروزی انقلاب برای خمینی فرستاد که خمینی جواب این پیام را هم نداد.
در همین مورد در پرتال خمینی آمده است؛ یکی از رؤسای جمهوری که پیام تبریک فرستاد حسنالبکر از عراق بود. طبق معمول، پاسخ تبریکات بعد از سه ـ چهار روز یا یک هفته داده میشود. اما امام پاسخ حسنالبکر را ندادند.[۲]
صدام حسین در همان اولین روزهای پیروزی انقلاب ضد سلطنتی، نوهی سیدابوالحسن اصفهانی مرجع معروف شیعه را نزد خمینی فرستاد و ضمن عذرخواهی از او درخواست تجدید مناسبات كرد. اما خمینی با فرستادهی صدام حتی ملاقات هم نكرد! [۳]
۱۵ روز بعد از انقلاب ضد سلطنتی روزنامه کیهان از قول خمینی نوشت: «امام خواستار تشکیل دولت جهانی اسلام شد».[۴] این پیام را کشورهای همسایه به مثابه اعلان جنگ تلقی کردند.
۶ ماه قبل از شروع جنگ ایران و عراق روزنامه کیهان باز از قول خمینی نوشت که: امام ارتش عراق را به قیام دعوت کرد.[۵]
همچنین دولت ایران اقدام به ترور طارق عزیز عضو شورای فرماندهی عراق و معاون نخست وزیر وقت عراق کرد، خبرگزاری پارس در این زمینه نوشت:
«سمیر نورعلی» ایرانی، طارق عزیز را با پرتاب یک نارنجک به قتل رسانده و سالم از صحنه گریخته است. با این حال خبرگزاری عراق گفت که فرد ایرانی به وسیله محافظان طارق عزیز هدف گلوله قرار گرفت و کشته شد، اما طارق عزیز زنده است. [۶] این ترور علامت منفی و بدی برای طرف عراقی بود.
در ۱۳ شهریور ۱۳۵۹ بیست روز قبل از حمله عراق شهرهای خانقین و مندلی با خمپاره توسط سپاه پاسداران هدف قرار گرفت. [۷]
کشاکش و اختلاف بین عراق و ایران هر روز اوج تازهای میگرفت؛ در نهایت عراق با بمباران فرودگاه مهرآباد و چندین پایگاه هوایی در روز ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ جنگ علیه ایران را شروع کرد. روز ۶ مهر یعنی ۷ روز پس از شروع جنگ قطعنامه ۴۷۹ شورای امنیت سازمان ملل متحد با نام «بررسی وضعیت میان ایران و عراق» به اتفاق آرا تصویب و صادر شد. در این قطعنامه از طرفین جنگ خواسته شد که خویشتنداری کرده و از توسل بیشتر به زور خودداری کنند و اختلافات فی مابین را با اتکا به اصول عدالت و حقوق بینالملل حل و فصل کنند. عراق این قطعنامه را پذیرفت اما خمینی این قطعنامه را رد کرد.[۸]
تا پایان جنگ ایران و عراق ۱۱ قطعنامه صادر شد که ۴ قطعنامه از طرفین درخواست آتش بس میکرد که هر بار طرف عراقی قبول میکرد اما طرف ایرانی از قبول آن سرباز میزد.
آتش جنگ شعله ور شد و دفاع از خاک ایران وظیفهی هر ایرانی بود،تا این که به دنبال آزاد كردن خرمشهر که در خرداد ۱۳۶۱ از اشغال عراق؛ عراق از خاک ایران عقب نشینی کرد؛ و اين عقبنشيني فرصت بسیار مناسبی برای قبول آتش بس و پایان دادن به جنگ بود، اما خمینی قطعنامه ۵۱۴ را که به همین منظور به تصویب رسیده بود رد کرد. از این تاریخ به بعد جنگ ایران و عراق دیگر یک جنگ میهنی و ملی نبود و درست به عکس یک جنگ ضد میهنی بود، و فقط سرمایههای انسانی و مادی این کشور را به هدر میداد، بعدها تعدادی از مقامات دولتی ایران به این موضوع اذعان داشتند که بعد از خرمشهر امکان پایان دادن به جنگ بود.
برای پایان دادن به جنگ هیأتهایی هم از کشورهای مختلف تلاش میکردند، خمینی را قانع کنند تا جنگ را به پایان برساند، از جمله در اسفند ۱۳۵۹ نمایندگان سازمان کنفرانس اسلامی به تهران سفر کردند؛ اما خمینی طی سخنرانی در حضور این هیئت در تاریخ ۱۰ اسفند ۱۳۵۹ پیشنهاد آنها برای پذیرفتن آتشبس را رد کرد. [۹]
۶ سال دیگر جنگ ادامه پیدا کرد، و جانهای بسیاری قربانی شد.
۲۹ تیرماه ۱۳۶۶ شورای امنیت سازمان ملل متحد قطعنامهی ۵۹۸ را صادر کرد؛ با این که طرف عراقی این قطعنامه را قبول کرد خمینی از قبول آن سرباز زد. تنها یک روز بعد از صدور قطعنامه ۵۹۸، خامنهای رئیس جمهور وقت ایران گفت: «ایران هرگز این قطعنامه را قبول نخواهد کرد».[۱۰]
یک سال پس از صدور قطعنامه ۵۹۸، خمینی بدون هیچ توضیحی در تاریخ ۲۹ تیرماه ۱۳۶۷ این قطعنامه را پذیرفت؛ اما این که چه عاملی خمینی را به اتخاذ چنین تصمیمی وادار کرد بیپاسخ ماند؛خمینی در پیامی که به «نوشیدن جام زهر» معروف شد، قطعنامه را پذیرفت و به این ترتیب جنگی ۸ ساله با خسارات سنگین مادی و انسانی به پایان رسید.
زمینههای آغاز جنگ ایران و عراق
ریشهی جنگ ایران و عراق به اختلافات مرزی بین ایران و عراق برمیگردد، در اواسط دههی ۱۹۷۰ میلادی، شاه با حمایت غرب بویژه آمریکا به قدرت بلامنازع منطقه تبدیل شده بود، در این فضا عراق قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر را برای حل و فصل اختلافات مرزی پذیرفت؛ این یک تجربه تلخ و تحقیرآمیزی برای عراق بود، پس از امضای این قرار داد، ایران و عراق متعهد شدند که از گروههای مخالف همدیگر حمایت نکنند، به همین دلیل دولت عراق خمینی که در عراق و در نجف بود را محدود کرد؛ و به سبب این محدودیتها خمینی مجبور به ترک عراق شد و به پاریس رفت.
خمینی از اعمال این محدودیتها، کینه و خصومت زیادی با دولت عراق داشت؛ این خصومت بعلاوهی اختلافهای مرزی و آرزوی خمینی برای تشکیل یک امپراتوری اسلامی و جاهطلبیهایی سیاسی او از زمینههای بروز جنگ ایران و عراق بود.
آرزوهای خمینی برای تشکیل امپراتوری اسلامی
خمینی در اندیشهاش به دنبال ایجاد یک امپراتوری اسلامی شبیه امپراتوری عثمانی بود؛ وی در سال ۱۳۲۳ دربارهی مرزهای جغرافیایی گفته بود:
«این دیوارها که دور دنیا کشیدند و به نام کشور و وطن خواندند، از فکر محدود بشر پیدا شده! دنیا، وطن توده بشر است».[۱۱]
یعنی تقسیم بندی جغرافیایی را اساساً قبول نداشت، پس از انقلاب ضد سلطنتی که خمینی قدرت را بدست گرفت؛ تمام تلاشش را برای ایجاد امپراتوری اسلامی بکار گرفت.
خمینی در روز ۷ اسفند ۱۳۵۷ یعنی فقط ۱۵ روز بعد از سرنگونی شاه، در دیدار با هیأتی از شیعیان کویت که به ریاست فردی به نام «مُهری» به دیدار او آمده بودند گفت:
« یک دولت بزرگ اسلامی باید بر همه جهان غلبه کند».[۱۲]
دولت کویت اقدامات مُهری را دخالت در امور داخلی این کشور تلقی کرد و مُهری و ۱۹ نفر از اطرافیان وی را در ۵ مهر ۱۳۵۸ از کویت اخراج کرد.[۱۳]
روزنامهی رأی العام کویت در این باره نوشت: «چنین معلوم است که تهران مایل است به نام اسلام یک امپراتوری را دوباره ایجاد نماید».[۱۴]
در خصوص آرزوهای خمینی، کیهان در اسفند ۱۳۵۷ نوشت:
«امام خواستار دولت جهانی اسلام شد».[۱۵]
همچنین به دعوت فرمانده سپاه پاسداران، هیأت انقلاب اسلامی جزیرة العرب ( عربستانسعود، یمن، قطر، عمان و امارات متحدهی عربی) وارد تهران شدند، این هیأت باخمینی دیدار داشت و خمینی از آنها خواسته بود که دولت متبوع خودشان را سرنگون سازند.[۱۶]
خمینی در نخستین سالگرد انقلاب ضد سلطنتی در ۲۲ بهمن ۱۳۵۸ صریحاً به موضوع صدور انقلاب اسلامی تأکید ورزید و گفت:
«ما باید به هر قیمت شده انقلاب خود را به تمام ممالک اسلامی و تمام جهان صادر کنیم.»[۱۷]
وی در ۳۱ اردیبهشت ۱۳۵۹ از قم به تهران آمد و در جماران مستقر شد؛ در دیدار با مردم آن محله تصریح کرد که :
« شما باید اسلام را به پیش ببرید و انشاءالله اسلام را به تمام دنیا صادر کنید و قدرت اسلام را به تمام ابرقدرت ها بفهمانید.» [۱۸]
بدین ترتیب روشن شد که نیت خمینی زنده کردن یک امپراتوری قدرتمند به اسم اسلام بود.
خمینی و تحریک مستمر طرف عراقی
با این که حسن البکر پیام تبریک بمناسبت پیروزی انقلاب ضد سلطنتی برای خمینی فرستاد اما خمینی جواب این پیام رانداد؛ حتی جواب دولت بازرگان به پیام حسنالبکر هم دستکاری میشود که موجب گله و اعتراض دولت عراق میشود.[۱۹]
بعد از حسنالبکر، صدام حسین هم با ارسال پیامی خواستار ایجاد صلح دوستی با ایران شده بود که خمینی با جمله «والسلام علی من اتبع الهدی» پاسخ وی را داد که این در فرهنگ اسلامی اعلان جنگ به طرف مقابل میباشد.
در بین کشورهای اسلامی عراق دروازهی ورود به کشورهای اسلامی محسوب میشد، از آن جا که عراق به هیچ یک از قدرتهای برتر آن زمان وابسته نبود، و به دلیل مشترکات مذهبی و داشتن یک مرز وسیع، بودن مراقد ائمه شیعه در آنجا، عراق اولین کشوری بود که در تحقق آرزوی خمینی میتوانست نقش بسیاری داشته باشد، در نتیجه عراق برای خمینی جایگاه ویژهای داشت.
به همین دلیل و البته به دلیل خصومتی شخصی که خمینی با دولتمردان وقت عراقی داشت، شروع به تحریک عراق کرد.
او در ۱۹ فروردین ۱۳۵۹ یعنی ۶ ماه قبل از شروع جنگ، در پیامی تلویزیونی به صدام اشاره کرد و گفت:
«صدام حسین که همچون شاه مخلوع چهره قبیح غیراسلامی و انسانی خود را نشان داده و به هدم اسلام و حوزه مقدسه نجف کمر بسته و با مسلمانان مظلوم برای رضای کارتر، آن کند که مغول کرد باید، بداند که با این اعمال ضداسلامی، گور خودش و رژیم تحمیلی غیرانسانی و غیرقانونی بعث را با دست خود میکند.
ملت شریف عراق! شما اخلاف آنان هستید که انگلیس را از عراق راندند؛ بپا خیزید و قبل از آنکه این رژیم فاسد همه چیز شما را تباه کند، دست جنایتکار او را از کشور اسلامی خود قطع کنید. ای عشایر فرات و دجله! همه با هم و با همهٔ ملت اتحاد کنید و این ریشهی فساد را قبل از آنکه فرصت از دست برود، قلع و قمع نمایید و برای خدا دفاع از کشور اسلامی خود و از اسلام مقدس نمایید که خدا با شماست. ای ارتش عراق! اطاعت از این مخالف اسلام و قرآن نکنیدو به ملت بگرایید و دست آمریکا را که از آستین صدام بیرون آمدهاست قطع کنید و بدانید اطاعت از این سفاک، مخالفت با خدای متعال است و جزای آن عار و نار است».[۲۰]
خمینی سپس در ۲۸ فروردین ۱۳۵۹ ارتش عراق را به کودتا علیه صدام تشویق کرد:
«صاحب منصبهای خوب ما داریم در عراق. صاحب منصبهای صحیح و متدین هستند. خود آنها کودتا کنند و این را از بین ببرند؛ و حرام است بر آنها که یک قدم دنبال این شخص لعین باشند؛ و باید قیام کنند بر ضد او و مملکت خودشان را اسلامی کنند و حکومت خودشان را اسلامی کنند و قواعد هم اسلامی باشد».[۲۱]
خمینی در پیامی به مناسبت کشته شدن محمد باقر صدر، بار دیگر ارتش عراق را به قیام و کودتا علیه صدام فراخواند:
«عجب آن است که ملتهای اسلامی و خصوصاً ملت شریف عراق و عشایر دجله و فرات و جوانان غیور دانشگاهها و سایر جوانان عزیز عراق از کنار این مصایب بزرگ که به اسلام و اهل بیت رسول اللّه ـ صلی اللّه علیه و آله ـ وارد میشود بیتفاوت بگذرند و به حزب بعث فرصت دهند که مفاخر آنان را یکی پس از دیگری مظلومانه شهید کنند؛ و عجبتر آنکه ارتش عراق و سایر قوای انتظامی آلت دست این جنایتکاران واقع شوند و در هدم اسلام و قرآن کریم به آنان کمک کنند. من از رده بالای قوای انتظامی عراق مأیوس هستم؛ لکن از افسران و درجهداران و سربازان مأیوس نیستم و از آنان چشمداشت آن دارم که یا دلاورانه قیام کنند و اساس ستمکاری را برچینند همان سان که در ایران واقع شد؛ یا از پادگانها و سربازخانهها فرار کنند و ننگ ستمکاری حزب بعث را تحمل نکنند. من از کارگران و کارمندان دولت غاصب بعث مأیوس نیستم؛ و امیدوارم که با ملت عراق دست به دست هم دهند و این لکهٔ ننگ را از کشور عراق بزدایند».[۲۲]
خمینی در خصوص دولت عراق گفت:
«دولت عراق دولت نیست. آن ها مجلس ندارند. تعدادی افراد نظامی هستند که می نشینند و کارهایی که دلشان می خواهد انجام می دهند».[۲۳]
همچنین وی در پیامی که از رادیو پخش شد به صدام حسین حمله کرد و گفت:
«آنها عناصر پوسیده ای هستند. صدام خیلی چیزها گفته است. او گفته است که «ما عرب هستیم» تمام ملت های مسلمان باید معنی این عبارت را که «ما عرب هستیم» بدانند. معنای آن این است که آن ها اسلام را نمی خواهند. این مردم می خواهند دوباره بنی امیه را زنده کنند ... آیت الله محسن حکیم فتوا داد که حزب این جماعت خدانشناس است. آیت الله حکیم گفت که آنها کافر هستند. اگر ملت عرب می خواهد در راه خدا و اسلام خدمت کند باید با این افراد ضدیت نماید. آیا ارتش عراق که افراد آن مسلمان شیعه و سُنتی هستند به خاطر اسلام ندای عربیسم می دهند؟ اسلام شامل عرب و غیر عرب است ... بعث عراق با اسلام می جنگند و ملت نجیب عراق باید خود را از چنگال آن نجات دهد. همانطور که ارتش عراق باید متوجه باشد که شاه مخلوع مخالف اسلام است و ارتش به ملت ملحق شد و در انقلاب اسلامی شرکت نمود، همانطور ارتش عراق باید قیام نماید ... تو ارتش عراق به ملت بپیوند همانطور که ایرانیان کردند. تو در مقابل خداوند مسئول هستی ... ایران، امروز کشور رسول خداست. انقلاب آن اسلامی است. حکومت آن و قوانین آن اسلامی است. ما می خواهیم یک کشور اسلامی درست کنیم. ما می خواهیم که اعراب، ایرانیان، ترک ها و سایر ملت ها را زیر پرچم اسلام داشته باشیم. چرا قبایل عراق ساکت نشسته اند وقتی که می بینند این دار و دسته بعثی دسته دسته جوانان عراق را در سیاه چال ها می کُشند. چرا ارتش عراق هنوز ساکت است و از کسانی که ضد اسلام و ضد قرآن هستند حمایت می کند»[۲۴]
روزنامهی جمهوری اسلامی هم از قول خمینی نوشت: «ملت عراق باید خود را از چنگال دشمن آزاد کند. ملت عراق باید این حزب غیر اسلامی در عراق را از میان بردارد» [۲۵]
علاوه بر این اظهارات، حکومت ایران اقدامات عملی هم در راستای دخالت در عراق انجام میداد، از جمله ترور طارق عزیز عضو ارشد شورای انقلاب عراق در دانشگاه مستنصریهی بغداد که طارق عزیز از آن جان سالم بدر برد.
در خصوص دخالتهای حکومت ایران در امور داخلی عراق سید محمود دعایی سفیر وقت ایران در عراق میگوید:
«من به دلیل موضعی که وزارت خارجه ایران گرفت قبل از عید نوروز در سال ۱۳۵۸به ایران فراخوانده شدم. روزی یکی از مقامات بالای وزارت امور خارجه قبل از حمله عراق به ایران میگفت: من در وزارت امورخارجه اطلاع پیدا کردم به یکی از اطاقها کارتنهای بسته بندی وارد و خارج میشود. تحقیق کردم معلوم شد این کارتنها به عنوان وسائل دیپلماتیک به سفارت ایران در عراق فرستاده میشود. از سر کنجکاوی و با توجه به مسؤولیتی که به عهده داشتم روزی به این اطاق رفتم و یکی از کارتنها را باز کردم متوجه شدم پر از اسلحه و اسلحه خفه کن و فشنگ است. اینها را به عراق میفرستادند تا در اختیار شیعیان و مخالفین صدام قرار گیرد. متأسفانه بعد از پیروزی انقلاب عده ای بخصوص در مورد عراق دست به اعمالی میزدند که تحریک کننده بود و همین اعمال بهانه شد به دست صدام تا به ایران حمله کند».[۲۶]
در همین رابطه در مصاحبهای که علی شمخانی با تلویزیون دولتی ایران داشت، عطف به آن دوران با این سؤال مجری مواجه شد که « کاری که سفیر ما دعایی در عراق میکنه کاری نیست که یک سفیر میکنه! یه جور ارتباط با اپوزیسیون عراق»[۲۷] خامنهای رئیس جمهور وقت هم در نماز جمعه دربارهی اعدام محمدباقر صدر گفت:
باقر صدر آن كسي بود كه مي توانست محور حركات مردمي درعراق باشد، او را به مقتلگاه كشانيد... کشتن صدر اگرچه به دست پلیدترین و قسی القلب ترین و منفورترین نوکران و جلادترین نوکران آمریکا، صدام حسین اتفاق افتاد ولی مسؤول فقط صدام حسین نیست.
صدام حسین یک آلت بی اراده بود، سگ درنده ای بود که او را به جان این انسان شریف و سید شریف و ارزنده و شهید بزرگوار و خواهر فاضل و عزیز و شاعر و مؤمن و مجاهدش انداختند... دنيا بداند... ما خون صدر را فقط از صدام نمي گيريم.[۲۸]
در این فضا و تبلیغات طرف عراقی جنگ را در چشم انداز میبیند، و ارتش عراق خود را آمادهی جنگ علیه ایران میکند، سعدون حمادی وزیر خارجه وقت عراق گفت:
«هیچ چیز غیر ممکن نیست اما احتمال درگیری مسلحانه بین دو کشور وجود ندارد، اما تا زمانی که خمینی اصرار دارد انقلاب باید در سراسر جهان اسلام ادامه داشته باشد، مناقشه دو کشور ادامه خواهد یافت.» [۲۹]
در ماههای منتهی به شهریور ۱۳۵۹ درگیریهای پراکندهای در مرز رخ میدهد، توپباران شهر مندلی و خانقین از طرف ایران انجام میشود، عراق هم در برخی نقاط مرزی حملاتی به پاسگاهها انجام میدهد، جنگ چهرهی زشت خود را کم کم نمایان میکند، صدام حسین رئیس جمهور وقت عراق در ۲۶ شهریور ۱۳۵۹ جلوی دوربینهای تلویزیونی قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر را پاره کرد؛ بالاخره اختلافات مرزی، سیاسی و ایدئولوژیک در هم آمیخت و جنگی ویرانگر را ایجاد کرد؛ طرف عراقی به تله خمینی افتاد و در یک واکنش بسیار عجولانه و غیر منطقی جنگی را به دو کشور تحمیل کرد که هنوز هم دو کشور از تبعات آن رنج میبرند.
نخوت خمینی و جنگ ایران و عراق
آقای منتظری، جانشین وقت خمینی، در خاطرات و نوشتههایش، تصویر جالبی از خمینی پس از نشستن به کرسی قدرت به دست میدهد و میگوید:
«غرور آنچنان خمینی را فراگرفته بود که اصلاً نمیشد با او حرفی خلاف نظرش زد!»
«وقتی که انقلاب پیروز شد یک غرور مخصوصی امام را فراگرفت. اصلاً در ذهن همهی ما این بود که گویا عالم را مسخر کردهایم، میگفتیم... امام... رهبر جهان اسلام است،... و لذا در بعد سیاست خارجی، شعارها همه بر اساس صدور انقلاب و اینکه انقلاب مرز نمیشناسد (بود)... این شعارها، کشورهای همجوار را به وحشت انداخت»....
«واقعیت مسأله جنگ این است که آن اول که انقلاب شد، ما شعارهای تند هم دادیم… من گفتم ما که نمیتوانیم دور کشور مان دیوار بکشیم؛ بالاخره میخواهیم با کشورهای همسایه روابط داشته باشیم. ایشان (خمینی) فرمودند نخیر، ما میخواهیم دور کشور مان دیوار بکشیم».[۳۰]
آیا جنگ ایران و عراق قابل پیشگیری بود؟
در نخستین هفته بعد از انقلاب، که صدام حسین، موسی اصفهانی، نوهی آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی را برای رفع کدورتها و حسن همجواری و دوستی دو کشور ایران و عراق پیش بنیانگذار جمهوری اسلامی فرستاد و پیغام داد که از رفتار قبلی خود پوزش میخواهد و آماده همه گونه جبران و همکاری با دولت جدید است، خمینی خط و نشان کشید که:
«صدام شش ماه هم در عراق دوام نمیآورد، چون میداند که امواج مردم عراق بر میخیزد، او را هم میبرد، آنجا که شاه را برد...» [۳۱]
این اقدام دولت عراق نشان میداد که به هیچ وجه دنبال جنگ با ایران نیست،پس امکان این که جنگ به وقوع نپیوندد بود. ابراهیم یزدی وزیرخارجهی دولت مهندس مهدی بازرگان در این باره گفت:
«جنگ قابل پیشبینی و پیشگیری بود. البته از نظر دیپلوماسی قابل پیشگیری بود و نه از نظر نظامی».[۳۲]
حسینعلی منتظری در بارهی عدم وقوع جنگ بین ایران و عراق گفت:
به نظر من اگر ( خمینی ) يک مقدار تفاهم میکردند، شاید بهانه به دست آنها نمیآمد، بالاخره اين زمینه [یعنی حمله نظامی به ایران] برای آنها فراهم شد ...». [۳۳]
رفسنجانی هم در مصاحبهای گفت: «نمیتوانم بگویم نمیشد جلوی جنگ گرفته شود». [۳۴]
اگر ارادهای در طرف ایران بود این جنگ براحتی قابل پیشگیری بود چون عراق به خوبی میدانست که به لحاظ نظامی هرگز نخواهد توانست ایران را تصرف کند.
در خصوص شرایط بعد از انقلاب حسینعلی منتظری مینویسد:
« به امام عرض کردم: هر انقلابی که در دنیا به پیروزی می رسد، معمولاً هیأت های حسن نیت را برای کشورهای مجاور می فرستند و خط مشی خود را برای آن ها توضیح می دهند و با آن ها تفاهم می کنند، و این گونه که امروز عراق و دیگران تحریک شده اند و دائماً علیه ما تبلیغ می کنند خطرناک است. بجاست هیأت های حسن نیت به کشورهای مجاور فرستاده شود تا یک مقدار این تشنج ها کاهش پیدا کند. ایشان فرمودند: وِل کن، ما کاری به دولت ها نداریم. من عرض کردم: نمی توانیم دور کشورمان را دیوار بکشیم، بالاخره این ها دولت هایی هستند در مجاورت ما و وحشت اینها را گرفت. ایشان فرمودند: نخیر، ما میخواهیم دور کشورمان را دیوار بکشیم».[۳۵]
این گفته نشان میدهد که خمینی و جریانهای نزدیک به او هیچ تمایلی به از بین بردن زمینههای جنگ نداشتند، بلکه به آن دامن میزدند.
خمینی و نیاز به جنگ خارجی
پس از انقلاب ۵۷ ، فوران نیروی عظیم انسانی و بالنده، تمام جامعه را فرا گرفته بود، جوانان با شور و اشتیاقی وصف ناپذیر به دنبال آزادی و ترقی و رفاه بودند، اما خمینی نه توان و نه قصد این را داشت که به این اشتیاق و عطش سوزان پاسخ بدهد، در نتیجه باید راهی مییافت، هم برای تخلیه این پتانسیل عظیم و هم نابود کردن نیروهایی انقلابی، بهترین راه حل یک جنگ خارجی بود.
در این زمینه جواد منصوری اولین فرمانده سپاه پاسداران گفت:
«اگر جنگ نشده بود من فکر میکنم انقلاب اسلامی از بین رفته بود، من اعتقادمه و جنگ بود که انقلاب اسلامی رو سازمان داد، قدرت داد، تجربه داد، روحیه داد و موقعیت داد، خیلی ما نتایج جنگ برامون عالی بود، عالی بود، با جنگ بود توانستیم ضدانقلاب داخل رو سرکوب کنیم، گروهکها رو سرکوب کنیم.»[۳۶]
به این جهت خمینی، جنگ را مائدهی الهی توصیف میکرد و اجازه نمیداد کسی در بارهی آن حرفی بزند.
جنگ خارجی چرا؟
بعد از انقلاب، جامعه در اشتیاقی سوزناک برای آزادی و رفاه بود، اما به نظر نمیآمد که خمینی قصد تأمین آزادیها را داشته باشد، لذا بین نیروهای مترقی و جوانان با جریانات وابسته به حکومت یک درگیری مستمر و خونین جریان داشت، در این کشاکش که از آن به عنوان «فاز سیاسی» نام میبرند، نیروهای انقلابی رشد پیدا میکردند، بنابر این جنگ خارجی سرپوش جنگی مهمتر شد، یعنی همان جنگ برای کسب آزادی.
مسعود رجوی مسئول شورای ملی مقاومت در اطلاعیه یی به مناسبت ششمین سالگرد ادامهی جنگ ایران و عراق اعلام کرد:
«...اصرار خمینی بر ادامهی جنگ، علی رغم ناتوانیهای بارز اجتماعی و نظامی او برای کسب پیروزی، نه از موضع قدرت بلکه دقیقاٌ از موضع ضعف است.
خمینی جنگی را که بارها "نعمت الهی" خوانده است، ادامه میدهد تا بدین وسیله بر یک جنگ مهمتر و اساسی تر، که همانا جنگ داخلی او با مردم و مقاومت ایران بوده و دو سوم قوای سرکوبگر خود را صرف آن میسازد، سرپوش بگذارد و از سربازکردن بحرانها و نارضایتیهای عمیق اجتماعی و بروز اختلافات و کشمکشهای شدید باندهای درونی حکومتش جلوگیری نماید.
خمینی خود مکرراً اعتراف کرده که "صلح" به مثابه "دفن اسلام" میباشد. رفسنجانی نیز تأکید میکند که "ما هیچ راهی جز ادامهی جنگ... نداریم، اگر بخواهیم در این زمینه سازشکاری کنیم... در هرصورت باید جای خود را به دیگران بدهیم[۳۷]». [۳۸]
جنگ تحمیلی یا جنگ ضد ملی
دولت و حکومت ایران جنگ ایران و عراق را جنگ تحمیلی و دفاع مقدس مینامد، اما شواهدی که در همین نوشتار در بخش پیشگیری از جنگ آورده شد نشان داد که جنگ به خمینی و دولت ایران تحمیل نشد، بلکه خمینی نیاز به جنگ خارجی داشت تا در سایهی آن با سرکوب نیروهای مخالف پایههای حکومتش را بواسطهی آن تحکیم بخشد؛ اما اگر این جنگ را «تحمیلی» بدانیم؛ چه کسی این جنگ را به دو کشور تحمیل کرد ایران یا عراق؟
علاوه بر تبلیغات و سخنرانیهای خمینی، سیاست رسمی دولتهای وقت ایران هم ایجاد جنگ و درگیری یود.
ابراهیم یزدی،وزیر خارجه دولت موقت بازرگان دربارهی محورهای سیاست خارجی رژیم در آغاز به قدرترسیدن خمینی، در رابطه با عراق می نویسد:
«... محور اول، اعزام یک سفیر وارد به اوضاع عراق و قادر به ارتباطات لازم و منطقی و سری با گروههای مسلمان مخالف رژیم صدام در داخل عراق. این امر ضروری بود...
محور پنجم سیاست ما علیه عراق... اجرای برنامه های تبلیغاتی به زبان عربی بوده است. در همان زمان، جلسات مکرری در وزارت امور خارجه برای هماهنگ کردن این برنامه ها با سیاست خارجی جمهوری اسلامی برگزار شد... در این جلسات، خصوصاً در مورد عراق، سفیر جمهوری اسلامی در عراق نیز حضور بههمرسانید... این برنامه، بهحق، نقش مؤثری داشت».[۳۹] خمینی در فروردین ۱۳۵۹، در سخنانی به مناسبت قطع رابطه با آمریکا، رژیم عراق را دستپروردهی آمریکا نامید و مردم آن کشور را به قیام و خیزش دربرابر آن فراخواند و خطاب به آنها گفت:
«...ملت شریف عراق، شما اخلاف آنان هستید که انگلیس را از عراق راندند. بپاخیزید و قبل از آن که این رژیم فاسد همه چیز شما را تباه کند، دست جنایتکار او را از کشور اسلامی قطع کنید.
ای عشایر فرات و دجله، همه با هم و همهی ملت اتحاد کنید و این ریشهی فساد را قبل از آن که فرصت از دست برود، قلع و قمع نمایید، که خدا باشماست.
ای ارتش عراق، اطاعت از این مخالف اسلام و قرآن نکنید و به ملت بگرایید و دست آمریکا را که از آستین صدام بیرون آمده است، قطع کنید و بدانید اطاعت از این سفاک، مخالفت با خدای متعال است و جزای آن عار و نار است». [۴۰]
ابوالحسن بنیصدر رئیس جمهور وقت ایران هم دربارهی دخالت در امور کشورها گفت:
«اگر کانونهای قیام و انقلاب را همه جا، به خصوص، در کشورهای اسلامی برافرازیم، ما دشمن را در همه جا در پنجههای قوی خویش خرد خواهیم کرد». [۴۱]
وی همچنین در آستانهی کودتای فرهنگی در دانشگاهها در فروردین ۱۳۵۹ گفت:
«ما میخواهیم ارتش را تجدید انقلابی و اسلامی بنماییم و بهترین جهاتها همین [جنگ] است که دولت عراق برای ما فراهم میکند. من از این جهات [جنگ] نگرانی ندارم، نگرانی در کشور خود ماست. امروز این مسئله [سرکوبی مخالفان] را در شورای [انقلاب] به این نتیجه رساندیم و تصمیم که درآمد باید اجرا کرد. چه شما خوشت بیاید و چه نیاید».[۴۲]
ابوالحسن بنیصدر در راهپیمایی موسوم به وحدت در روز ۲۲ فروردین ۱۳۵۹ خطاب به رئیس جمهور وقت عراق گفت:
«ما انقلاب کردیم و یک آدم فاسد و خائن را بیرون کردیم، تو در این میان چه میگویی؟ ... ما مردم عراق را به رژیم فاسد تو بفروشیم؟ غیرممکن است. نمیفروشیم».[۴۳]
سپس، به درخواستهای مکرر رژیم عراق به رفع اختلافات اشاره کرده و گفت:
«اتفاقا، چند نوبت، چه زمانی که در مسئولیت بودم و چه زمانی که مسئولیت نداشتم، فرستادند و گفتند: ما آماده ایم تا امور خودمان را با شما حل کنیم.
من گفتم: با شما امری نداریم که حل کنیم. دفعهی آخر یاسر عرفات آمد و من همین جواب را دادم». [۴۴]
در این خصوص آقای منتظری در دیدار با خمینی خطاب به او گفت :
«... این روزها برادران عراقی ما، مرتباً، مراجعه میکنند و میگویند همانطور که حضرت امام خمینی انقلاب ایران را رهبری کردند تا به ثمر رسید، انتظار داریم که انقلاب عراق را هم رهبری کند». [۴۵]
تمام این شواهد نشان میدهد که خمینی و دولتمردان او قصد نداشتند با عراق روابط سالم و معمول داشته باشند، و تماماً در فکر تغییر حکومت و سرنگونی دولت عراق بودند، این دیدگاه نگرانی بحقی در طرف عراقی ایجاد میکرد؛ بخصوص که عراق به لحاظ تعادل قوای جمعیتی و جغرافیایی توان مقابله با ایران را نداشت.
با این که طرف متجاوز عراق بود، اما شواهد انکار ناپذیری وجود دارد که خمینی به این جنگ نیاز داشت، و این جنگ را به دو کشور تحمیل کرد؛ و اگر جنگ را «تحمیلی» بنامیم این حکومت ایران بود که آن را تحمیل کرد، جنگی که سرمایههای بسیاری از دو کشور را سوزاند و نابود کرد.
مجاهدین و فعالیت آنان پیش از آغاز جنگ
مجاهدین در همان روزها دست به تلاش زدند تا از وقوع جنگ جلوگیری کنند، به همین منظور در همان ایامی که تنش بین ایران و عراق بالا بود مسعود رجوی با هانی الحسن، سفیر فلسطین در ایران، بر روی متنی که بر اساس «احترام متقابل و عدم دخالت در امور داخلی» و «قطع مخاصمات و حل مسالمتآمیز اختلافات» تنظیم شده بود، توافق کردند و قرار بر این شد که بر مبنای آن، عرفات در بین دولتهای ایران و عراق میانجیگری کند. [۴۶]
ولی، خمینی و مهرههای رژیم او حاضر به پذیرش هیچ میانجیگری نشدند. به عنوان مثال چمران، وزیر دفاع دولت بازرگان، اعلام کرد:
«بین ملت ما و صدام حسین خط خون کشیده است و به هیچ وجه مِن الوجوه میانجیگری را از جانب هیچ طرفی نمیپذیریم و تا "سقوط قطعی صدام" از هیچ مبارزه قاطعی دست برنخواهیم داشت». [۴۷]
در حالی مقامات دولت ایران از «خط خون» و «سقوط قطعی صدام» دم میزدند که هنوز جنگ شروع نشده بود. به این ترتیب تلاشهای مجاهدین، به جایی نرسید. مسعود رجوی مسؤل شورای ملی مقاومت بعدها در این باره گفت:
«در تجاوز گسترده عراق به خاک میهنمان در پایان تابستان ۱۳۵۹جای تردید نیست. اما مسأله این است که به فرض وجود یک رهبری سالم به جای خمینی که سرکوب و جنگ و بحران، ضرورت ماهیت ارتجاعی و قرون وسطاییاش بود، جنگ ایران و عراق قطعاً اجتنابپذیر بود».[۴۸]
بهانهی مداخله دولت ایران در امور عراق
روز ۱۶ فروردین ۱۳۵۹ «آیت الله محمدباقر صدر» در نجف دستگیرشد. سه روز بعد، او و خواهرش در «شب سه شنبه ۱۹فروردین در یکی از زندانهای ارتشی بغداد» به قتل رسیدند؛ این موضوع مانند بنزینی بر آتش اختلافات و تنشهای بین دو کشور بود؛ «سیدمحمود هاشمی، نمایندهی آیت الله صدر» در اطلاعیهیی «ضمن تسلیت به پیشگاه امام خمینی اظهار امیدواری کرد که مسلمین به هر وسیلهی ممکن این خون پاک را مایهیی برای برافروختن شعلههای انقلاب اسلامی در سراسر جهان قراردهند» [۴۹]
به نوشتهی روزنامهی کیهان، به انتقام این قتل، جنبش اَمَل در لبنان به دفاتر بعثیها در بیروت حمله کرد که در جریان آن ۸ عامل بعثی کشته و ۴۰ تن دستگیر شدند.[۵۰]
خمینی پیامی در این خصوص اعلام کرد: «اینجانب برای بزرگداشت این شخصیت علمی و مجاهد، که از مفاخر حوزههای علمیه و از مراجع دینی و متفکران اسلامی بود، از روز چهارشنبه سوم اردیبهشت، به مدت سه روز عزای عمومی اعلام میکنم و روز پنجشنبه چهارم اردیبهشت را تعطیل عمومی اعلام مینمایم». [۵۱]
آقای منتظری، که آن زمان جانشین خمینی بود، نیز در پیامی به همین مناسبت، ضمن ابراز تسلیت «شهادت مرحوم علامه شهید و فقیه مجاهد آیت الله حاج سیدمحمد باقر صدر... و خواهر معظمهشان و هزاران نفر دیگر به دست رژیم سفاک و ضداسلامی صدام»، اعلام کرد:
«مطمئنم همانگونه که خون پاک شهیدان، انقلاب اسلامی را در ایران به ثمر رسانید و رژیم سفاک پهلوی را سرنگون ساخت، قطرات پاک خون این شهیدان راه اسلام نیز، در عروق تک تک ملت مسلمان عراق و کشورهای اسلامی خواهد جوشید و تا سقوط کامل رژیم صدامی و استقرار جمهوری عدل اسلامی از جوشش نخواهد ایستاد. یقین است، همانگونه که رهبر انقلاب اسلامی فرمودهاند، برادران ارتش و ملت مبارز عراق، در سایهی ایمان، استقامت و اتحاد، این لکه ننگ را از دامن اسلام و صفحات تاریخ پرافتخار عراق محو خواهند نمود».[۵۲]
«وزارت خارجه جمهوری اسلامی ایران» با امضای صادق قطب زاده، نیز در اطلاعیهیی نوشت:
ما ضمن ابراز انزجار از «... حکومت جنایتکار و جنایت پیشهی صدام حسین در عراق» که «دست به جنایتی عظیم زده و ذریهی (ـ فرزند) رسول الله، حضرت آیتالله العظمی سیدمحمدباقر صدر و همچنین خواهر مبارز و دانشمند ایشان را شهید نموده است... اعلام میداریم که تا ازبین بردن حکومت جنایتکار و عامل امپریالیسم و صهیونیسم صدام حسین خائن از پای ننشینیم و این یزید کربلا را روانهی همان مقامی در جهنم نماییم که یزید جلاد در آن سُکنی دارد».
این اطلاعیه با این جملات پایان مییابد: «بر ملت مسلمان ایران است که یکدل و یکزبان و با تمام قوا به ملت مسلمان عراق مساعدت و کمک نماید که آنها نیز از زیر رنج استعمار و استثمار و استبداد یزید زمان خلاصی یابند»[۵۳] [۵۴]
بدین ترتیب اعدام محمدباقر صدر توسط دولت عراق بهانهی بسیار خوبی! به خمینی و رژیمش داد تا بتوانند بیشتر بر طبل جنگ بکوبند.
شروع جنگ ایران و عراق
چند ساعت مانده به شروع جنگ ایران و عراق رجایی نخست وزیر وقت ایران طی پیامیگفت: «مرگ رژیم حاکم عراق فرارسیده است». [۵۵]
همچنین «یکی از اعضای"حزب الدعوه" در گفتگو با روزنامه اطلاعات» گفت: «رژیم عراق به اندازه یی متزلزل است که با یک حمله وسیع از هم می پاشد» [۵۶]
جنگ ایران و عراق در روز ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ - ۲۲ سپتامبر ۱۹۸۰- با حمله هوایی عراق به برخی از فرودگاههای ایران بطور رسمی شروع شد.
درگیریهای پیش از شروع جنگ
اخبار روزنامه های آن زمان نشان می دهد که جنگ چند هفته پیش از آغاز رسمی آن شروع شده بود:
- ۱۵ شهریور ۱۳۵۹- «درگیریهای پراکنده یی که از هفته پیش در مناطق مرزی ایران و عراق رو به شدت گذاشته بود، به یک جنگ تمام عیار میان دو کشور تبدیل شد».[۵۷]
- ۱۵ شهریور ۱۳۵۹-«تیمسار فلاحی [«جانشین رئیس ستاد ارتش اسلامی»] دلایل حمله نیروهای ایران به شهر زرباطیه عراق را اعلام کرد».[۵۸]
- ۱۸ شهریور ۱۳۵۹-«به فرمان امام ، فرماندهی کل قوا ، نیروهای انقلاب آمادگی خود را برای تصرف عراق با پشتیبانی مسلمین اعلام کردند».[۵۹]
- ۱۹ شهریور ۱۳۵۹-«نبرد شدید فانتومهای ایران و جنگنده های عراق در مرز». «گزارشهای رسیده حاکی است که سازمانی تحت عنوان ”پیکار اسلامی مجاهدین عراقی“ در منطقه قصرشیرین تشکیل شده است. هدف این سازمان مبارزه با رژیم صدام حسین است و ناراضیهای عراق، که بیشتر طرفدار جمهوری اسلامی هستند و از مشی انقلاب ایران پیروی می کنند، در این سازمان عضویت دارند».[۶۰]
- ۲۰ شهریور ۱۳۵۹- «نبرد شدید تانکها، زرهپوشها و جنگنده های ایران و عراق در سه منطقه خان لیلی، نی خزر و زینل کش، وارد مرحله سرنوشت ساز شد و نیروهای دو طرف با تمام قدرت بر روی یکدیگر حمله میکنند».[۶۱]
- رجایی، نخست وزیر وقت، ده روز پیش از شروع رسمی جنگ، در مصاحبه یی اعلام کرد: «برای رفع ناهماهنگیهای جنگ، ستاد عملیات مشترک در تهران تشکیل می شود».[۶۲]
- ۲۴ شهریور ۱۳۵۹-نیروهای ایرانی «در ناحیه شَلَمچه تأسیسات مرزی عراق را با خاک یکسان کردند».[۶۳]
- ۲۶ شهریور ۱۳۵۹- عنوان اصلی صفحه اول: «تپه سوق الجیشی غرب کشور به تصرف ارتش اسلام درآمد».[۶۴]
- «جنگ در نوار مرزی عراق شدت گرفت». «۴تانک،یک توپ و دو پاسگاه عراقی منهدم شد». «عشایر لرستان، برای جنگیدن در مرز ثبت نام کردند».[۶۵]
- ۲۷ شهریور ۱۳۵۹- روزنامه اطلاعات عنوان اصلی صفحه اول: «عشایر لرستان برای سرکوبی عراق در جبهه ها مستقر می شوند».[۶۶]
- «شش پاسگاه، یک چاه نفت، ۱۴تانک و یک انبار مهمات عراق منهدم شد». «یک قطار حامل مواد سوختی عراق، با مین منفجر شد».[۶۷]
- ۳۱ شهریور ۱۳۵۹- چند ساعت پیش از حمله هوایی عراق: درشت ترین عنوان صفحه اول روزنامه: «ستاد مشترک ارتش اعلام کرد: سراسر ساحل عراق زیر آتش سنگین توپخانه ایران قرارگرفت».[۶۸]
مرور این چند رویداد دو هفته پیش از آغاز رسمی جنگ ایران و عراق نشان از تحریکات و مداخلات نیروهای نظامی دولت ایران در خاک عراق دارد؛ تحریکات و مداخلاتی که از همان فردای پیروزی انقلاب آغاز شد و در شش ماهه پیش از آغاز رسمی جنگ، شدت گرفت.
نظر خمینی دربارهی جنگ
خمینی جنگ را مائدهی آسمانی میدانست،و شروع جنگ از طرف دولت عراق این مائده را تقدیم خمینی کرد، وی جنگی را که خودش زمینهی آن را ساخته بود، «جنگ تحمیلی»، «دفاع مقدس»، «جهاد علیه کفر» و «جنگ بین اسلام و کفار» مینامید، و یک وجه مقدس به این جنگ میداد.
از دید خمینی جنگ بسیار خوب بود؛ وی در هر سخنرانی از فواید جنگ سخن میگفت؛ برای نمونه در سخنرانی در جمع گروهی از مردم مرزنشین کشور- ۸ مهر ۱۳۵۹- گفت:
«در هر صورت، جنگ خیلی خوب است از یک جهت و آن این است که انسان را، شجاعتی که در باطن انسان است بروز می دهد و تحرک برای انسان حاصل می شود. انسان از آن خمودی بیرون می آید». [۶۹]
همچنین در سخنرانی در جمع خطیبان مذهبی- ۱۴ آبان ۱۳۵۹- گفت:
«جنگ برای ما، ما را بیدار کرد. آن رخوت و سستی اگر پیدا می شد، دوباره برگشت به یک قرصی و محکمی».[۷۰]
در کتاب صحیفهی نور از فواید جنگ بسیار نوشته است.
دیدگاه مجاهدین در خصوص جنگ
مجاهدین از روز نخست شروع جنگ بهرغم این که معتقد بودند جنگ اجتناب ناپذیر بود و این خمینی بود که محرک جنگ بود، ولی در جبهههای مقدم جنگ شرکت کردند و به دفاع از خاک ایران پرداختند. اما مجاهدین پرسیدند:
«این سؤال به جای خود باقی است که آیا اختلافات ایران و عراق نمیتوانست در مسیر برخوردهای دیگری از سوی طرفین با پرهیز از تحریکات متقابل و رعایت اصول مسلم عرف و قوانین بینالمللی به سرانجامی جز جنگ، منتهی شود؟ و به خصوص باید جدا سؤال نمود که آیا ایران نمیتوانست از همان ابتدا با اتخاذ سیاستی انقلابی و هوشیارانه و با اعلام اینکه تحت هیچ عنوان (از جمله صدور مکانیکی انقلاب) قصد تحریک و دخالت در امور داخلی دیگران را ندارد – ضمن اینکه اجازهی دخالت در امور داخلی خود را به دیگران نخواهد داد – بهانه را بهدست عراق ندهد»؟[۷۱]
مهدی ابریشمچی مسؤل کمیسیون صلح شورای ملی مقاومت جنگ ایران و عراق را این چنین توصیف میکند.
آغازگر جنگ، عراق بود. ما این کار عراق را به شدت محکوم کردیم، چراکه سیاست بسیار غلطی بود. در مقابلِ تحریکات و دخالت رژیم در امور داخلی عراق، جنگ پاسخ آن نبود. چرا که تنها و تنها به سود رژیم، برنامهها و سیاستهایش تمام شد. در حقیقت بهانه را دست رژیم داد. همانطور که دیدیم، گویا خمینی جلاد از خدا خواسته، این جنگ را رحمت تلقی کرد؛ سپس سیاست جنگافروزی خود را تا آنجا که در توان داشت، ادامه داد؛ بنابراین در این زمینه کار عراق اشتباه بود و ما محکوم کردیم. بعد هم به خاطر اینکه نیروهای عراقی در داخل خاک میهن بودند، در دفاع از کشور شرکت کردیم و آنرا اعلام هم کردیم. ما با عراق جنگیدیم و شهدایی را هم تقدیم کردیم. تاریخ ایران شاهد این واقعیت هست. مواضع مقاومت در این زمینه به طور کامل روشن است، کما اینکه من خودم شاهد بودم و در نخستین ملاقات برادرمان مسعود با رئیس جمهور عراق افتخار حضور داشتم. در آن ملاقات، نخستین نکتهای را که برادر مسعود یادآوری کرد این بود که: «شما در جنگ به عنوان نیروی اشغالگر وارد خاک ایران شدید و آن زمان ما با شما جنگیدیم و شهدایی را هم دادیم». این توضیح برای این بود که در شروع مناسباتمان با عراق، همه چیز روشن باشد و چیزی در ابهام باقی نماند.[۷۲]
فتح خرمشهر نقطهی عطف جنگ ایران و عراق
علیرغم تمام فرصتهایی که برای جلوگیری از به وقوع پیوستن جنگ در دسترس بود، اما این فرصتها از دست رفت، و با تجاوز عراق به خاک ایران جنگی خانمان سوز شروع شد، اما چون کشور خارجی به خاک ایران تجاوز کرده بود، وظیفهی همه بود که در این جنگ شرکت کنند، و از خاک و کیان ایران دفاع کنند، علاوه بر ارتش نیروهای مردمی هم وارد این جنگ شدند، از جمله سازمان مجاهدین هم از نیروها و هوادارانش خواست که در این جنگ شرکت کنند.
در بهار ۱۳۶۱ خرمشهر آزاد شد و نیروهای عراقی از خاک ایران بیرون رفتند، این واقعه بهترین فرصت برای خاتمه دادن به جنگ بود شورای امنیت ملل متحد هم قطعنامه ۵۱۴ را در تاریخ ۲۱ تیر ۱۳۶۱ صادر کردو خواهان آتشبس و خاتمهی فوری کلیهی عملیاتهای نظامی شد؛ همچنین خواهان عقبنشینی نیروها به مرزهای شناختهشدهی بینالمللی شد.
با این که طرف عراقی این قطعنامه را پذیرفت اما خمینی آن را مطلقاً رد کرد.
فتح خرمشهر به معنی خروج نیروهای متجاوز از خاک ایران نقطه عطف جنگ ایران و عراق میباشد. بدون تردید این واقعه میتوانست فرصت خوبی برای خمینی و برونرفت او از بحران جنگ باشد. به شرط آنکه او، جنگ را "یک بحران" میدانست و نه یک "نعمت". در حالی که خمینی جنگ را «نعمت» و «مائده» میدانست.
ادامه جنگ بعد از خرمشهر ملی یا ضد میهنی؟
بعد از فتح خرمشهر و خروج نیروهای عراقی از خاک ایران، این جنگ دیگر یک جنگ ملی و میهنی برای دفاع از آب و خاک ایران نبود، از فردای خروج نیروهای عراقی از خاک ایران دیگر جنگ نامشروع بود، ضد منافع ملی کشور بود، چون سرمایههای مادی و انسانی کشور را نابود میکرد.
بعد از آزاد سازی خرمشهر مردم هم تمایلی به ادامه جنگ نداشتند و فقط خمینی بود که خواستار ادامهی جنگ بود. در این رابطه آقای حسینعلی منتظری هم در خاطراتش میگوید:
«مردم هم بعد از خرمشهر دیگر تمایلی به ادامه جنگ و ورود به خاک عراق نداشتند».
وی ادامه میدهد: «وقتی که خرمشهر را فتح کردیم احساس کردیم که نیروها، انگیزه داخل شدن در خاک عراق را ندارند. خودشان میگفتند: ما تا حالا جنگیدیم که دشمن را از کشور مان بیرون کنیم ولی حالا اگر بخواهیم به خاک عراق برویم، این کشورگشایی است».[۷۳]
حسن رحیمپور ازغدی عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی به تلویزیون دولتی گفت:
«زمان جنگ هم همین طور بود! این ملت شریف ایران، اکثرشان جبهه نمیآمدند! خیلی شریف هستند! ولی فداکاری نمیکردند. یک بخشی از ملت شریف ایران در صحنه بودند! این را بدانید! از دور نگاه میکردند، تشویق میکردند، موفق باشید! تقبل الله! شهید میآوردند، تشییع جنازه میآمدند. زخمی میشد. تازه آن هم همه نمیآمدند! یک عدهیی میآمدند! در کل ملت شریف ایران، یک چند صد، یک ۲۰۰، ۳۰۰هزار خانواده جنگیدند! این را بدانید! بقیه نگاه کردند. در فامیلهای خودتان بروید ببینید، بپرسید از پدر و مادرهایتان! ببینید مثلاًًً از چهل تا، از سی چهل تا خانواده، چندتایشان اهل جبهه بودند؟ یک اقلیتی بودند!».[۷۴]
البته در آن فضا کسی کوچکترین جرأتی نداشت که در مقابل جنگ طلبی خمینی بایستد؛ رفسنجانی در این باره میگوید:
«در اولین شب این پیروزی بزرگ ... خدمت امام رفتیم. ایشان را خیلی خوشحال دیدیم. ... امام در مورد ادامه جنگ قاطع بودند و اجازه نمیدادند حتی به گونهای بحث شود که کوچکترین تردیدی در جامعه و نیروها بروز کند و اهداف جنگ را به گونهای اعلام میکردند که مردم خودشان را برای جنگی طولانی مدت، آماده کنند. ... گویا به امام خبر داده بودند که بعد از عقبنشینی صدام از برخی از مناطق جنگی و اقدامات گستردهای که برای کشاندن ایران به پای میز مذاکره صلح، انجام شده و میشود، بسیاری از مردم و نیروهای رزمنده از شور و حال قبلی افتادهاند و ایشان نگران بودند که مبادا این وضعیت تداوم یابد و باعث سستی شود. به هر حال خودم در دیدارهایی که با ایشان داشتیم کوچکترین نرمشی از امام ندیدم. در همان زمان که همه شعار «جنگ جنگ تا پیروزی» میدادند، امام «جنگ تا رفع فتنه» را مطرح کردند». [۷۵]
به این ترتیب خمینی جنگ را ۶ سال دیگر ادامه داد و جانها و سرمایههای فراوانی را قربانی این خودخواهی کرد.
قطعنامههای شورای امنیت ملل متحد برای توقف جنگ
در خصوص جنگ ایران و عراق شورای امنیت ملل متحد در مجموع ۱۸ قطعنامه صادر کرد؛ ۱۱ قطعنامه در طول جنگ و ۷ قطعنامه هم بعد از آتشبس و پایان جنگ صادر شدند.
قطعنامههای شورای امنیت را عراق بلافاصله میپذیرفت اما طرف ایرانی هیچ کدام را نپذیرفت بجز قطعنامهی ۵۹۸ که یک سال بعد از صادر شدن، آن را پذیرفت. شورای امنیت قطعنامههای ۴۷۹، ۵۱۴، ۵۲۲، ۵۴۰، ۵۵۲، ۵۸۲، ۵۸۸، ۵۹۸، ۶۱۲، ۶۱۶، ۶۱۹، ۶۲۰، ۶۳۱، ۶۴۲، ۶۵۱، ۶۷۱، ۶۷۶، ۶۸۵ را در رابطه با جنگ ایران و عراق صادر کرده است. مهمترین قطعنامههای شورای امنیت در رابطه با جنگ ایران و عراق به شرح زیر است:
قطعنامه ۴۷۹
قطعنامه ۴۷۹ شورای امنیت سازمان ملل متحد تنها ۶روز پس از آغاز جنگ در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ ه، ش، با نام «بررسی وضعیت میان ایران و عراق» به اتفاق آرا تصویب و صادر شد. در این قطع نامه از طرفین جنگ خواسته شد که خویشتنداری کرده و از توسل بیشتر به زور خودداری کنند و اختلافات فی مابین را با اتکا به اصول عدالت و حقوق بینالملل حل و فصل کنند. عراق این قطعنامه را پذیرفت اما رژیم ولایت فقیه این قطعنامه را رد کرد
قطعنامه ۵۱۴
شورای امنیت سازمان ملل قطعنامهٔ ۵۱۴را در تاریخ ۱۲ جولای ۱۹۸۲برابر با ۲۱ تیر ۱۳۶۱ به منظور آتشبس و خاتمهٔ فوری تمامی عملیاتهای نظامی بین ایران و عراق تصویب کرد. همچنین این قطعنامه خواهان عقبنشینی نیروها به مرزهای شناخته شدة بینالمللی شد. در بند سوم این قطعنامه گروهی از ناظران ملل متحد به منظور تأیید و نظارت بر آتشبس و عقبنشینی نیروها پیش بینی شده بود.
قطعنامه ۵۲۲
قطعنامه ۵۲۲شورای امنیت سازمان ملل متحد در تاریخ ۴ اکتبر ۱۹۸۲برابر با ۱۲ مهر ۱۳۶۱ یعنی ۳ماه پس از آزادسازی خرمشهر به اتفاق آراء به تصویب رسید. در این قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل خواستار آتشبس فوری بین ایران و عراق شد. همچنین از ایران و عراق خواست که از خاک یکدیگر خارج شده و به پشت مرزهای شناخته شده بینالمللی عقبنشینی کنند.عراق این قعطنامه را پذیرفت اما رژیم خمینی از پذیرفتن این قطعنامه سرباز زد.
قطعنامه ۵۵۲
قطعنامه ۵۵۲ شورای امنیت سازمان ملل متحد که در تاریخ ۱ ژوئن ۱۹۸۴ برابر با ۱۱ خرداد ۱۳۶۳ تصویب شد، سندی بینالمللی دربارهی نامهای است که از سوی کشورهای عربی حوزهی خلیج فارس مبنی بر حملهی نیروهای مسلح ایران به کشتیهای باری عربستان سعودی و کویت به شورای امنیت نوشته شده است. که از ایران میخواهد به حقوق بینالمللی و حق کشتیرانی احترام بگذارد.
قطعنامه ۵۹۸
سازمان ملل متحد قطعنامه ۵۹۸را در ۲۹ تیر ۱۳۶۶ به منظور پایان دادن به جنگ ایران و عراق صادر کرد. قطعنامه ۵۹۸ به لحاظ کمی، طولانیترین و از نظر محتوا اساسیترین و از نظر ضمانت اجرایی، قویترین قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل در رابطه با جنگ ایران و عراق است. عراق بلافاصله این قطعنامه را پذیرفت. اما خمینی از پذیرفتن آن سر باز زد و تنها پس از یک سال یعنی در ۲۹ تیر ۱۳۶۷ خمینی در پیامی که به «نوشیدن جام زهر» معروف شد، آنرا پذیرفت.
لیست میانجیگریها در جنگ ایران و عراق
در طول جنگ ایران و عراق هیأتهای زیادی برای میانجیگری در جنگ ایران و عراق به منظور پایان دادن به ایران آمدند ولی خمینی همه را پس زد میانجیگری هیچ کدام را نپذیرفت.
میانجیگری سازمان کنفرانس کشورهای اسلامی
سازمان کنفرانس کشورهای اسلامی، در اردیبهشت سال ۶۰، هیأتی متشکل از رئیسجمهور وقت بنگلادش، ژنرال ضیاءالرحمن، حبیب شطّی دبیرکل این سازمان، احمد سکوتوره رئیسجمهور گینه و یاسر عرفات را برای میانجیگری به تهران فرستاد،آن هیأت، بدون نتیجه بازگشت. خمینی با اشکال در مورد پروتکلهای پایهیی مذاکرات، حتی با طرح اولیهٔ آنها برای شروع پروسه میانجیگری هم مخالفت کرد.
هیأت میانجی ضیاءالرحمن و حبیب شطی
تلاش بعدی ورود یک هیأت میانجی صلح، متشکل از رئیسجمهور وقت بنگلادش (ژنرال ضیاء الرحمن) و حبیب شطّی بود. آن هیأت هم که تنها برای ارائه پیشنهادهای اولیه به تهران رفته بود، شکست خورد و بینتیجه بازگشت.
هیأت صلح کشورهای عضو جنبش غیرمتعهدها
اواخر بهار ۱۳۶۰، یک هیأت صلح از سوی کشورهای عضو جنبش غیرمتعهدها و بهنمایندگی از سوی این جنبش، پیشنهاد صلحی ارائه داد. اما خمینی از طریق سفیر کوبا در تهران، به آن هیأت هم جواب منفی داد.
میانجیگری اولاف پالمه نخست وزیر وقت سوئد
در یک نمونه دیگر، در اسفند سال ۶۰، اولاف پالمه نخستوزیر سابق سوئد و معاون وقت دبیرکل سازمان ملل متحد، بهعنوان میانجی وارد تهران شد. وی حتی پیشنهاد پرداخت ۶۰میلیارد دلار خسارت جنگی به ایران را با خود آورده بود و آن را مطرح کرد. خمینی اینبار هم آتشبس را نپذیرفت.
هیأت میانجی یاسر عرفات و گروهی از سران کشورهای اسلامی
مدتی بعد یاسر عرفات رهبر انقلاب فلسطین، به همراه گروهی از سران کشورهای اسلامی، مجدداً تلاش کرد تا خمینی را به صلح قانع کند، آن هیأت میانجی هم، در مأموریت صلحش شکست خورد.
خمینی در ملاقات با آن هیأت، به جای پرداختن به صلح، و شنیدن صحبتها و هشدارهای آنها، شروع به نصیحت آنان کرد.
تلویزیون دولتی ایران: «یاسر عرفات خودش شخصاً وارد جریان وساطت شد. او بههمراه هیأت حسننیت دولتهای اسلامی وارد تهران شد. آنها با امام ملاقات کردند. امام برای بار دوم، میانجیگری آنها را نپذیرفت؛ در واقع درباره آن حرفی نزد و موضوع دیگری را گفت: «من لازم میدانم که به شما آقایان که در رأس بعضی از کشورهای اسلامی هستید نصیحت کنم. شما کوشش کنید که حکومت بر قلوب کشورهای خودتان بکنید و نه حکومت بر ابدان، و قلوب از شما کناره بگیرند».[۷۶]
طرح صلح شورای ملی مقاومت
طرح صلح شورای ملی مقاومت ایران، ابتکار این شورا برای پایان دادن به جنگ ضد ایران و عراق بود که در ۲۲ اسفند ۱۳۶۱ به تصویب رسید. این طرح دارای یک مقدمه و ۷بند است. این طرح پس از تصویب برای اطلاع دولت عراق فرستاده شد ونسخه ای از آن نیز برای دبیر کل سازمان ملل متحد و همچنین جنبش کشورهای غیرمتعهد و کنفرانس اسلامی ارسال شد. در پی آن، دولت عراق این طرح صلح را مبنای قابل قبولی برای مذاکرات صلح پذیرفت و خواهان این مذاکرات شد. اما خمینی هیچ طرح صلحی و قطعنامهای را حاضر نبود بپذیرد.
طرح صلح جمهوری اسلامی که خودش آنرا رد کرد!
روز ۲۴ مهرماه ۱۳۵۹ محمدعلی رجایی نخست وزیر وقت ایران با یک پیشنهاد صلح به سازمان ملل رفت و در طرح خودش پیشنهاد داد: متجاوز به مرز خود برگردد و نیروی بیطرفی در مرزها مستقر شود تا دوباره تجاوزی اتفاق نیفتد؛ بعد هم در دادگاهی متجاوز و میزان غرامت تعیین شود.[۷۷] طرف عراقی به فوریت این طرح را قبول کرد، اما بعد از بازگشت رجایی از سازمان ملل، وقتی دید که عراق این طرح را پذیرفته، در مبان بهت و حیرت همگان گفت این طرح عادلانه نیست و به این ترتیب خمینی طرح صلح خودش را هم رد کرد.
عملیاتهای پی در پی و خسارات جبران ناپذیر
در طول جنگ ایران دهها عملیات گسترده انجام داد که بسیاری از آنان با شکست سنگین روبرو میشد و هزاران نفر کشته و مجروح میشدند. اما باز هم تکرار میشدند چون تاکتیک جنگی خمینی حمله با امواج انسانی بود.
سربازان یکبار مصرف
محسن رضایی در همان سالها صراحتاً گفت که به سرباز یکبار مصرف نیاز دارد![۷۸]
سالها بعد رفسنجانی گفت که ۳۶۰۰۰تن از کودکان دانشآموز، در جبههها جان خود را از دست دادند.[۷۹]
سرتیپ دوم اسکندر بیرالوند فرمانده سابق تیپ ۸۴ پیاده خرم آباد در رابطه با سربازان یک بار مصرف گفت:
«خبر دادند گردان عاشقان حسین (ع) برای پاکسازی میدان مین در راهند. تا به آن روز نام این گردان را نشنیده بودم و با نحوه کار آشنا نبودم. ساعتی نگذشت که دو ماشین ریو... وارد منطقه شدند...جوانان هنوز از ماشین پیاده نشده بودند که یکدیگر را در آغوش گرفتند و همدیگر را بوسیدند. صحنه عجیبی بود. از شدت گریه آنها، همه به گریه افتاده بودند. هنوز نمیدانستیم کار آن بچهها چیست... در کنار میدان مین به خط ایستادند و در حالی که چهرههای همه شان پر از اشک بود به میدان مین نگاه میکردند. منطقه در سکوت فرورفته بود و همه با هیجان و نگرانی چشم به آنان دوخته بودند. جوانی که تقریبا حدود ۲۰ سال سن داشت رو به دیگران کرد و گفت:
فدای بدن پاره پاره آقا اباعبدالله، تمام جانهای ما. آقا منتظرند. بیشتر از این آقا را معطل نگذارید.
یاحسین گفت و به میدان مین زد. صدای انفجارهای پشت سر هم جهنمی از آتش را در مقابل دیدگاه همه به وجود آورد. صدای یا حسین شان در صدای انفجارها گم شده بود.[۸۰]
به این ترتیب سربازان یک بار مصرف در میدانهای مین «مصرف» جنگ خمینی خواسته میشدند.
طرحهای نظامی از پیش شکست خورده
طرحهای عملیاتی ایران پیشاپیش شکست خورده بود ولی برای شخص خمینی و فرماندهان جنگ و کسانی که دنبال استمرار جنگ بودند این موضوع اهمیتی نداشت.
در این خصوص رفسنجانی گفت:
«امام بهعنوان فرمانده کل قوا با مسائل نظامی آشنا نبود… وقتی عملیاتی مانند والفجر شکست میخورد و ناموفق میشد، اسم آن را والفجر مقدماتی! گذاشتند که در عملیات بعد جبران کنند! نظر امام بر ادامه جنگ، قاطع بود. حتی اجازه نمیدادند که این بحثها خدمت ایشان مطرح شود».[۸۱]
در خصوص اختلاف بین فرماندهان جنگ تلویزیون دولتی گفت:
«درمراحل طراحی عملیاتی كه چندی بعد با نام والفجر ۸ انجام میشود ۲ تن از فرماندهان اصلی نبرد با دشمن یعنی حسین خرازی فرمانده لشگر ۱۴ امام حسین و احمد كاظمی فرماندهی لشگر ۸ نجف اشرف در باره درستی تدابیر اتخاذ شده عملیات ابهام دارند و حاضر نیستند نیروهایشان را درحمله شركت دهند فرمانده سپاه به ناچار این دو لشگر بسیار قوی و خط شكن را از جمع یگانهای عمل كننده خارج میكند و جلسات بحث بررسی عملیات بدون حضور مستقیم خرازی و كاظمی دنبال میشود». [۸۲]
اما توضیح داده نمیشود که این اختلافات با چه مکانیزم و توضیحات و استدلالاتی حل و فصل شد.
محسن رضایی نیز میگوید: (آن عملياتها نبايد انجام مي شد) در «سلسله عمليات والفجر» همان مرحلهی اول، كافی بود و نبايد مراحل بعدي اجرا میشد؛در کربلای ۴ هم باید گردانها را کم میکردیم.[۸۳]
کربلای ۴ عملیات لو رفته
یکی از خسارتبارترین عملیاتها، کربلای ۴ بود؛ اسناد دانشنامهی جنگ ایران و عراق نشان میدهد که این عملیات در همان ابتدا «از كنترل و هدایت فرماندهی» خارج شده بود. همین سند ذكر كرده: بسیاری از صاحبنظران نظامی معتقدند که فرار یکی از نظامیان بلندپایه رژیم به عراق و خیانت او باعث لو رفتن و اطلاع عراق از این عملیات و آمادگی او برای مقابله دقیق با مانور ایران شده بود. محمد درودیان، راوی عملیات کربلای ۴ که در زمان عملیات در کنار محسن رضایی فرمانده وقت سپاه پاسداران حضور داشت، دردی ماه ۱۳۹۳ در یادداشتی دربارهی علت لو رفتن این عملیات نوشت: سردار رضایی فرمانده پیشین کل سپاه در واکنش اولیهی به نتایج پیشروی نیروها، بسیار آرام گفت: «عملیات از رده به کلی سری لو رفته است.» غیر از من که در کنار ایشان نشسته بودم و گزارشها را ضبط و ثبت میکردم، افراد حاضر متوجه این واکنش نشدند.
با وجود این که معلوم بود این عملیات لو رفته است؛ اما بر اجرای آن اصرار شد و هزاران جوان ایرانی در این عملیات کشته و مجروح شدند.
فتح قدس با سلاح اسرائیلی!
یکی از اصلیترین شعارها در طول جنگ ایران و عراق در طرف ایران، شعار «فتح قدس از طریق کربلا» بود، اما اسناد معاملهی سلاح با اسرائیل با این شعار هیچ همخوانی نداشت.
روزنامه فرانسوی «لومتن» مقالهای تحت عنوان «تسلیحات برای خمینی» چاپ کرد[۸۴] که در آن «اسناد و مدارک یکی از بزرگترین قراردادهای تسلیحاتی رژیم خمینی با دولت اسرائیل» افشا شده بود. واسطة این معامله یعقوب نیمرودی (سرهنگ اسرائیلی) و خریدار ایرانی آن «وزارت دفاع ملی جمهوری اسلامی ایران» و واسطهی آن صادق طباطبایی بود.[۸۵]
در این گزازش کلیشهی پاسپورت صادق طباطبایی با مهر ورود رسمی به اسرائیل و همچنین کلیشه سند انتقال یکی از محموله های تسلیحاتی از تلآویو به تهران به تاریخ۴ ژوئن ۱۹۸۱، درج شده بود.
ژنرال آریل شارون درمورد تحویل سلاحهای اسراییلی به ایران گفت:
«ما در زمان رژیم شاه، به ایران سلاح تحویل میدادیم. این عمل از آن پس هم، با موافقت آمریکا، ادامه یافت. آمریکا کاملاً در جریان تحویل سلاحها به ایران قراردارد...»[۸۶]
منتظری هم در این خصوص گفت: «اون چیزهایی كه میخواستن تاو و نمیدونم اين چیزها, آمریكاییها از راه اسرائیل به ايران می خواستن به ایران بدن!» [۸۷] ابراهیم یزدی وزیر خارجه دولت بازرگان در مصاحبهای در این باره گفت:
«اسراییلیها موشکهای تاور ضدتانک داشتند که هر کدام را به قیمت ۱۲هزار دلار به ایران میفروختند، وقتی انبارهای خودشان خالی شد و سراغ آمریکا رفتند تا از آنها خریده و به ایران بدهند قضیه لو رفت و آمریکاییها خود رأساً وارد معامله شدند و تعدادی محموله نیز به ایران دادند که رفسنجانی در یک مصاحبه به حجم و هزینهٴ آن اشاره کرد.
وی گفت: اسراییل این موشکها را به قیمت دو هزار دلار میخرد و ١٢ هزار دلار میفروشد. آمریکاییها کانالی میزنند و به ایران میگویند از طریق عربستان این کار را انجام بده. بوش پدر که در آن زمان معاون رئیسجمهوری بود، به اسراییل میرود. نخستوزیر اسراییل اعتراض میکند و میگوید من به واشینگتن میآیم و بدون حضور هر کسی میخواهم با خود رئیسجمهوری سر این قضیه حرف بزنم. جنگ بالا میگیرد و اسرائیلیها قضیه مکفارلین را لو میدهند. آقای قربانیفر از افسران ساواک بود که بعد از انقلاب، با موساد کار میکرد. زمان جنگ نامهیی مینویسد که من یک افسر میهنپرست ایرانی هستم و میخواهم در این جنگ به ایران کمک بکنم و با بازار فروش اسلحه هم در تماس هستم و امکاناتی دارم. اگر شما اسلحه میخواهید، بگویید من میخرم و میفرستم. او سلاحهای خریداری شده را در تبریز تحویل میداده و همانجا پولش را نقد میگرفته است؛ در یک نوبت که ۸۰ فروند موشک هارپون به ایران تحویل میدهد، یکی از آنها را به بندرعباس میبرند و امتحان میکنند ولی بعد متوجه میشوند که روی همهی آنها نوشته شده است ساخته شده در اسرائیل».[۸۸]
حسن عباسی هم در این باره گفت: «در هیأتی که به تهران رفت، معاون نخستوزیر وقت اسراییل «آمیرام میر» هم حضور داشت. با لو رفتن مذاکرات تهران، دور بعدی مذاکرات تحت نظارت مستقیم شخص خمینی و با شرکت حسن روحانی در پاریس ادامه یافت «داریم به شما میگیم آقای آمیرام میر یک اسراییلی آمد اینجا توی هتل کذا توی تهران سال ۱۳۶۵ با شما مذاکره کرد آقای وردینژاد بود، آقای کنگرلو بود، همهٴ آقایوین که الآن اصلاح طلبند بودند... طرف اسراییلی اومده نشسته با شما مذاکره کرده تو داخل قلب تهران! بعد بلند شده رفته فرانسه رفتید دوباره اونجا... به جای اینکه جواب بدید ۲۷ سال پیش رفتید نشستید با اسراییلیها مذاکره کردید حالا گندش در اومده».[۸۹]
سالهای پایانی جنگ
در سالهای پایانی جنگ دولت ایران قدرت بسیج نیرو را از دست داده بود، به دلیل ضعف اقتصادی قادر به بازسازی توان جنگی خودش نیود،
محسن رضایی فرمانده وقت سپاه پاسداران در خصوص به تحلیل رفتن توان دولت ایران می گوید:
« آقای هاشمی خدمت امام میرود و میگوید من مسئولیت را قبول کردم. حالا ما دو راه داریم، یا باید برویم صلح کنیم و یا اینکه بجنگیم.
امام میگوید بجنگید!
هاشمی میگوید اگر بخواهیم بجنگیم باید خواستههای فرماندهان را عمل کنیم.
امام میگوید عمل کنید! آنچه فرماندهان میخواهند را بروید تأمین کنید.
هاشمی میگوید پول نداریم.
امام میگوید بروید از مردم مالیات بگیرید.
هاشمی میگوید که نیروهای مردمی دیگر مثل قدیم به جبهه نمیآیند.
امام میگوید من دستور جهاد خواهم داد و به مردم میگویم که همه به جبهه بروند.
هاشمی میگوید ما ارز و دلار نداریم.
امام میگوید بروید فکری بکنید! شما نفت دارید؛ چیزهای دیگر دارید؛ بروید برای این (مسأله)، فکری بکنید!»[۹۰]
سرتیپ پاسدار سعید قاسمی از فرماندهان جنگ هم در این خصوص میگوید:
«در جبهه افتضاحی بود. امام در این مقطع همه را دوباره برای جنگ خواند. همه چیز باید در استخدام جنگ دربیاید؛ (آیا) شد؟ نشد!»[۹۱]
با این وجود خمینی سال ۱۳۶۶ را سال پیروزی میداند و قطعنامه ۵۹۸ را که در این سال صادر شد را مطلقا رد کرد.
خمینی ۸ روز پس از صدور قطعنامه ۵۹۸، در پیامی به مناسبت ایام حج اعلام کرد که چیزی به پیروزی نهایی در جنگ با عراق باقی نمانده و پذیرش قطعنامه در چنین شرایطی خیانت است. پیام ۶ مرداد ۱۳۶۶ خمینی تاکید داشت: «هم اکنون که به مرز پیروزى مطلق رسیدهایم و قدمهاى آخرمان را برمی داریم، صداى ناآشناى صلح طلبى آن هم از کام ستمگران و جنگ افروزان به گوش می رسد»[۹۲]
اما خمینی نتوانست به پیروزی دست یابد، و سال بعد یعنی در سال ۱۳۶۷ در وضعیت بدتری این قطعنامه را پذیرفت.
نقش مجاهدین در پایان دادن به جنگ ایران و عراق
شورای ملی مقاومت ایران در سال ۱۳۶۱ یک طرح صلح با عراق به امضا رسانید، این موضوع اثبات میکرد که طرف عراقی دنبال صلح و پایان دادن به جنگ است، اگر ارادهای برای صلح با عراق باشد این موضوع در دسترس است، در سایهی این توافق صلح در سال ۱۳۶۵ مجاهدین رسماً مقر خودشان را به عراق منتقل کردند، یک سال بعد یعنی در سال ۱۳۶۶ ارتش آزادیبخش ملی ایران را تشکیل دادند، ارتش آزادیبخش ملی ایران بیش از یک صد رشته عملیات نظامی علیه ماشین جنگی خمینی انجام داد، که مهمترین آنها، عملیات آفتاب، چلچراغ و فروغ جاویدان بود.
خمینی سال ۱۳۶۶ را سال پیروزی نامیده بود، اما یک سال بعد با چشمانی اشکبار این قطعنامه را پذیرفت، تنها تغییر در این یک سال حضور پدیدهای به نام ارتش آزادیبخش بود.
دکتر منوچهر هزارخانی عضو شورای ملی مقاومت در این باره میگوید:
«ضربات نظامی ارتش عراق بر نیروهای رژیم، هر اندازه سخت و جانفرسا، هرگز نمیتوانست خطر سرنگونی را برای رژیم درپی داشته باشد، زیرا نه عراق قصد سرنگونی خمینی را داشت و نه قدرتهای جهانی حاضر بودند ناظر بی تفاوت سرنگونی دولتی به دست دولت دیگر باشند. عراق بارها و به تأکید اعلام کرده بود که هدفش از واردآوردن فشارهای نظامی، واداشتن رژیم خمینی به پذیرش صلح است.
قدرتهای جهانی ، به ویژه آمریکا و متحدانش ، نیز، با اصرار و تأکید تمام، بارها اخطار کرده بودند که نخواهند گذاشت این جنگ برنده و بازندهیی داشته باشد. بنابراین، خیال رژیم از این بابت آسوده بود. اما همین شکستهای نظامی در جبههی جنگ خارجی میتوانست شیرازهی رژیمی را که در مسائل داخلی نیز از هرسو با بحران و تنگنا رو به رو بود، بگسلد و سرنگونی رژیم را به دست یک نیروی داخلی تسریع کند.
تنها عامل داخلی که میتوانست این سرنگونی را تحقق بخشد ارتش آزادیبخش ملی بود که در آخرین عملیاتش، در مهران، قدرت و کارآیی رزمی "نگران کننده"یی از خود نشان داده بود. به بیان دیگر، اگر در وضعی که در اواخر تیرماه وجود داشت، عامل ارتش آزادیبخش ملی را، در عالم فرض، از صحنه حذف کنیم، دیگر رژیم نه تنها در وضع "استیصال" قرار ندارد، بلکه میتواند به همان بازی دفعالوقت در قبال قطعنامه ادامه دهد، زیرا با تمام خطرهای بالقوه یی که احاطه اش کرده اند، نیروی سازمانیافته یی وجود ندارد که بتواند از همة این شرایط مساعد برای برانداختن آن استفاده کند. اما چون در عالم واقع ارتش آزادیبخش ملی در صحنه حضور داشت، تمام خطرهای بالقوه به خطر بالفعل مبدل میشد و رژیم را به وضعیت "استیصال" میکشاند. از این رو بود که خمینی، از سر ناچاری، تن به پذیرش قطعنامه داد و آبروی هزاربار بربادرفته اش را به معامله گذاشت.
هدف رژیم از پذیرش قطعنامه، پیش از هرچیز اجرای آتش بس و بسته شدن مرزها بود تا نیروهای ارتش آزادیبخش ملی امکان ورود به خاک میهن را پیدا نکنند. شک نباید کرد که این خواست خمینی مورد تأیید "شیطان بزرگ" هم بود. نگاهی به اظهار نظرهای سیاستمداران و سخنگویان رسمی آمریکا درمورد توقع خویشتنداری از "همهی طرفهای درگیر" ، و نه دو طرف درگیر ، مؤید این نظر است. همین بند و بست و زمینه چینی برای قفل کردن نیروهای مقاومت به بهانهی "آتش بس" است که گاه از آن به عنوان "توطئه" یاد میشود. به هرحال به امید دست یافتن به این ریسمان نجات بود که خمینی تلخی نوشیدن زهر را برخود هموارکرد» [۹۳]
ناظران سیاسی بر این باورند که عنصر ایرانی که تعادل قوا را در جنگ ایران و عراق بهم زد ارتش آزادیبخش ملی ایران بود و خمینی که چشمانداز شکست را بعد از عملیات چلچراغ میدید، برای مات کردن این عنصر قطعنامه ۵۹۸ و آتش بس را پذیرفت.
سرتیپ پاسدار اسماعیل احمدی مقدم در اين مورد ميگويد:
«سازمان منافقين آرام آرام سازماندهي نظامي را درست كردند كه اونها هم ابتدا از عملياتهاي محدود بعد وسعت عمليات اضافه شد آرام آرام ديديم كه وسعت عملياتها در واقع و دامنه اش گسترش پيدا كرد. درجبهه در واقع مياني در جبهه جنوبي، وحتي در فكر مي كنم خرداد ماه 67 بود كه شهرمهران را هم تونستند تصرف بكنند هدف آنها هم درواقع سقوط تهران؛ تصرف تهران؛ و سرنگوني حكومت بود».[۹۴]
محمداسماعیل کوثری از فرماندههان بالای سپاه پاسداران سالها بعد راز قبول آتشبس اینچنین فاش میکند:
دشمنان، توطئههای واقعاً گستردهای را طرحریزی کرده بودند، چون منافقین قبل از عملیات فروغ جاویدان. در مهران، عملیاتی به زعمِ خود موفقیت آمیز انجام داده بودند؛ و شعارِ ” امروز مهران فردا تهران “ را هم یکی دو ماه قبل، مطرح کرده بودند. بنا براین با در اختیارگرفتنِ انواع سلاحهای سنگین و نیمه سنگین همچون نفر بر و غیره، خود را سازماندهی کرده بودند. پذیرش قطعنامه از سوی حضرت امام، تمام این توطئهها را خنثی کرد.[۹۵]
نقش ارتش آزادیبخش ملی ایران در به پایان رساندن این جنگ بسیار مهم و حیاتی بود.
و به این ترتیب با قبول آتشبس توسط خمینی، جنگی مهیب با خساراتی فراوان به پایان رسید.
خسارات جنگ ایران و عراق
جنگ ایران و عراق خسارات سنگینی به دو کشور عراق و ایران وارد کرد. این خسارات در طرف ایران شامل موارد زیر بود:
- ۲میلیون کشته و معلول
- ۵۰شهر ویران شده
- ۴۰هزار اسیر
- سه هزار روستای نابود شده
- ۴میلیون آواره
- ۷هزار مفقودالاثر
- بیش از هزار میلیارد دلار خسارت مادی
البته مسأله تنها سقوط اقتصاد مملکت نبود، بلکه در کنار جانها و مالهایی که از بین میرفت، زیرساختهای جامعه ایران هم در سراشیب انهدام سریع قرار گرفته بود.
یکی دیگر از موضوعهایی که پس از گذشت ۲۶سال از پایان جنگ، هر روزه از مردم ایران، تلفات انسانی میگیرد، ۱۱میلیون مین خنثی نشدهای است که از آن جنگ ویرانگر بر جای مانده است. هر هفته بهطور متوسط ۱۵نفر در اراضی آلوده به مین، جان خود را از دست میدهند.
یکبار سفیر رژیم در مقر اروپایی ملل متحد گفت: «خنثی کردن مینهای باقیمانده، به۱۰۰سال وقت نیاز دارد»[۹۶]
هنوز هم دولت ایران تلاش میکند این جنگ را یک جنگ مقدس جلوه نماید اما سؤالات بسیاری را بیپاسخ گذاشته است.
مروری بر موضع گیریهای مقامات حکومت ایران در خصوص جنگ
خامنهای : «اسلام هیچ مرزی نمیشناسد و هدف از جنگ با عراق، استقرار یک دولت اسلامی تحت رهبری خمینی است». (سال ۱۳۶۱)
خمینی: «جنگی که الآن در کار است جنگ سرنوشتساز ماست».(مرداد ماه ۱۳۶۲)
خامنهای : «جنگ موجودیت اسلام است».( دیماه ۱۳۶۳)
هاشمی رفسنجانی : «جنگ هستی ما است». ( دیماه ۱۳۶۳)
هاشمی رفسنجانی: «ما هیچ راهی جز ادامه جنگ نداریم. اگر بخواهیم سازشکاری کنیم… در این صورت باید جای خود را به دیگران بدهیم».(تیرماه ۱۳۶۴)
مشکینی : «شکست اسلام را در شکست این جنگ میبینیم». ( مهر ماه ۱۳۶۶)
خمینی: «هر روز ما، در جنگ برکتی داشتهایم، که در همه صحنهها از آن بهره میجوییم، ما انقلابمان را در جنگ به جهان صادر میکنیم، جنگ ما، جنگ حق و باطل است و تمامشدنی نیست».
محسن رضایی از قول خمینی گفت که امام پشیمان نشد: «دو ماه بعد از ۵۹۸امام میفرماید من حتی یک لحظه هم در این جنگ نادم و پشیمان نیستم».[۹۷]
این موضع گیریها اثبات این موضوع است که این رژیم قصد ادامه جنگ داشت، و اگر عاملی وارد آن نمیشد معلوم نبود تا چند سال دیگر ادامه پیدا میکرد.
پانویس
- ↑ سخنان خمینی در دیدار با هیئت دولت - ۱۰ مهر ۱۳۵۸
- ↑ پرتال خمینی
- ↑ كتاب خاطرات بنی صدر صفحهی ۱۰۹
- ↑ روزنامه کیهان ۷ اسفند ۱۳۵۷
- ↑ روزنامه کیهان ۳۰ فروردین ۱۳۵۸
- ↑ واشنگتن پست ۵ جولای ۱۹۸۰/ جاناتان سی. راندل به نقل از خبرگزاری پارس
- ↑ وبسایت ایران آزادی
- ↑ UNSCR
- ↑ وبسایت خط امام
- ↑ وبسایت بیبیسی فارسی
- ↑ وبسایت ایران آزادی
- ↑ روزنامه جمهوری اسلامی - ۳۱ فروردین ۱۳۵۹
- ↑ روزنامه آیندگان - ۷ اسفند ۱۳۵۸
- ↑ روزنامه اطلاعات - ۵ مهر ۱۳۵۸
- ↑ روزنامه كيهان - ۷ اسفند ۱۳۵۷
- ↑ روزنامه کیهان - ۱ اردیبهشت ۱۳۵۹
- ↑ روزنامه اطلاعات - ۲۲ بهمن ۱۳۵۸
- ↑ روزنامه اطلاعات- ۳۱ اردیبهشت ۱۳۵۹
- ↑ گفتگوی ابراهیم یزدی - وبسایت میلیتاری
- ↑ صحیفه نور خمینی، جلد ۱۲، ص ۴۰
- ↑ صحیفه نور خمینی، جلد ۱۲، ص ۴۴
- ↑ صحیفه نور خمینی، جلد ۱۲، ص ۵۶
- ↑ رادیوی دولتی ۲۹ فروردین ۱۳۵۹
- ↑ رادیوی دولتی ایران ۲۹ فروردین ۱۳۵۹
- ↑ روزنامه جمهوری اسلامی، ۳۰ فروردین ۱۳۵۹
- ↑ کتاب خاطرات سید محمود دعایی سفیر وقت ایران در عراق
- ↑ تلویزیون دولتی ایران - برنامهی سطرهاي ناخوانده - تابستان ۱۳۹۳
- ↑ خطبههای نماز جمعه ۵ ارديبهشت ۱۳۵۹
- ↑ روزنامه انقلاب اسلامی، ۲۷ فروردین ۱۳۵۹
- ↑ خاطرات حسینعلی منتظری، انتشارات انقلاب اسلامی، ۲۰۰۱، آلمان، صفحات ۲۷۱-۲۷۲
- ↑ وبسایت ملی مذهبی و وبسایت عصر نو
- ↑ وبسایت تاریخ ایران
- ↑ کتاب خاطرات آقای منتظری و مصاحبه با بیبیسی
- ↑ وبسایت تابناک ۶ مهر ۱۳۹۳
- ↑ خاطرات حسینعلی منتظری، ص ۲۷۲، انتشارات انقلاب اسلامی، آلمان، ۲۰۰۱ میلادی
- ↑ وبسایت سازمان مجاهدین خلق ایران
- ↑ روزنامهی کیهان، ۴ تیرماه ۱۳۶۴
- ↑ «مجاهد»، شمارهی ۲۶۲ ، ۱۸ مهر ۱۳۶۴
- ↑ روزنامه کیهان ۵ مهر ۱۳۵۹
- ↑ «صحیفهی نور»، «مجموعهی رهنمودهای امام خمینی»، جلد سیزدهم، چاپ بهمن ۱۳۶۲، ص۴۰
- ↑ روزنامهی «انقلاب اسلامی»، سرمقالهی شمارهی ۲۶ دیماه۱۳۵۸
- ↑ روزنامهی «بامداد»، ۲۰ فروردین ۱۳۵۹
- ↑ روزنامهی اطّلاعات, ۲۳ فروردین۵۹
- ↑ روزنامهی اطلاعات، ۲۳ فروردین۱۳۵۹
- ↑ روزنامهی بامداد ۲۵ فروردین ۱۳۵۹
- ↑ گزارش مسئول شورای ملی مقاومت به مردم ایران دربارهی رابطه بنی صدر چاپ اسفند ۱۳۶۳، ص۳۴۵
- ↑ روزنامه «جمهوری اسلامی»، ۶ اردیبهشت ۱۳۵۹
- ↑ وبسایت سازمان مجاهدین خلق ایران
- ↑ روزنامهی کیهان ۳ اردیبهشت ۱۳۵۹
- ↑ کتاب داستان سفر پنجاه ساله- نوشته عبدالعلی معصومی - صفحهٔ ۱۵۶
- ↑ روزنامه کیهان ۳ اردیبهشت ۱۳۵۹
- ↑ روزنامه کیهان ۳ اردیبهشت ۱۳۵۹
- ↑ داستان سفر پنجاه ساله- نوشته عبدالعلی معصومی - صفحهٔ ۱۵۷
- ↑ روزنامهی کیهان، سوم اردیبهشت ۱۳۵۹
- ↑ روزنامه اطلاعات ۱ مهر ۱۳۵۹
- ↑ روزنامه اطلاعات ۱ مهر ۱۳۵۹
- ↑ روزنامه کیهان ـ ۱۵شهریور ۱۳۵۹
- ↑ روزنامه اطلاعات ـ ۱۵شهریور۱۳۵۹
- ↑ روزنامه «جمهوری اسلامی» ـ ۱۸شهریور۱۳۵۹
- ↑ کیهان ـ ۱۹شهریور۱۳۵۹
- ↑ روزنامهی کیهان ـ ۲۰شهریور ۱۳۵۹
- ↑ داستان سفر پنجاه ساله- نوشته عبدالعلی معصومی - صفحهٔ ۱۵۹
- ↑ روزنامهی کیهان ـ ۲۴شهریور ۱۳۵۹
- ↑ روزنامهی اطلاعات ـ ۲۶شهریور ۱۳۵۹
- ↑ داستان سفر پنجاه ساله- نوشته عبدالعلی معصومی - صفحهٔ ۱۶۰
- ↑ روزنامه اطلاعات ـ ۲۷شهریور ۱۳۵۹
- ↑ داستان سفر پنجاه ساله- نوشته عبدالعلی معصومی - صفحهٔ ۱۶۰
- ↑ روزنامهی اطلاعات ـ ۳۱شهریور ۱۳۵۹
- ↑ صحیفهی خمینی (سخنرانی در جمع گروهی از مردم مرزنشین کشور- ۸ مهر ۱۳۵۹ ) ج۱۳، ص ۲۴۶-۲۵۰
- ↑ صحیفهی خمینی ( سخنرانی در جمع خطیبان مذهبی- ۱۴ آبان ۱۳۵۹ ) ج۱۳، ص ۳۲۹
- ↑ فوقالعادهی نشریهی ”مجاهد“ ۱۰ آبان ۱۳۵۹
- ↑ طلسم جنگ (قسمت پایانی) - گفتگو با مهدی ابریشمچی مسئول کمیسیون صلح شورای ملی
- ↑ وبسایت سازمان مجاهدین خلق ایران
- ↑ وبسایت سازمان مجاهدین خلق ایران
- ↑ روزها و روزگاران سخت؛ جنگ ایران و عراق به روایت فرماندهی عالی جنگ (دفتر اول)- عباس بشیری
- ↑ وبسایت سازمان مجاهدین خلق ایران
- ↑ وبسایت تابناک مهر ماه ۱۳۹۳
- ↑ وبسایت سازمان مجاهدین خلق ایران
- ↑ نماز جمعه ۹ آبان ۱۳۷۶
- ↑ روزنامه اطلاعات، ۵ مهر ۱۳۷۶، ص۵
- ↑ روزنامه جمهوری اسلامی - ۷مهر ۱۳۷۹
- ↑ تلویزیون دولتی برنامه دفاع مقدس- ۳ مهر ۱۳۸۷
- ↑ تلویزیون دولتی ایران برنامه «تیتر امشب» ۳ مهر ۱۳۹۵
- ↑ رزونامه فرانسوی لومتن - ۲۵ ژوئن ۱۹۸۳
- ↑ «مجاهد»، شمارهی ۱۵۰ ، ۱۵ اردیبهشت ۱۳۶۲ ، ترجمهی مقالهی «تسلیحات برای خمینی» روزنامهی فرانسوی "لومتن"
- ↑ روزنامهی فرانسوی «لیبراسیون»، ۲۹ سپتامبر ۱۹۸۳ میلادی - ۷مهر ۱۳۶۲
- ↑ وبسایت سازمان مجاهدین خلق ایران
- ↑ مصاحبه ابراهیم یزدی با خبرگزاری فارس اول دیماه ۱۳۹۵
- ↑ سخنرانی حسن عباسی. روحانی. آمیرام نیر. یوتوب
- ↑ وبسایت سازمان مجاهدین خلق ایران
- ↑ وبسایت سازمان مجاهدین خلق ایران
- ↑ وبسایت بیبیسی فارسی
- ↑ مقالهی «معنای سیاسی "فروغ جاویدان"»، نوشتهی دکتر منوچهر هزارخانی، ماهنامهی «شورا»، شمارهی ۴۳ و ۴۴، مرداد و شهریور ۱۳۶۷
- ↑ وبسایت سازمان مجاهدین خلق ایران
- ↑ روزنامه جوان-۱۹ تیر۱۳۸۷
- ↑ وبسایت سازمان مجاهدین خلق ایران
- ↑ وبسایت سازمان مجاهدین خلق ایران