کاربر:Sayfe/صفحه تمرین4

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو

کارو دردریان زاده‌ی ۱۶ آبان ‌ماه ۱۳۲۰ - همدان، پدرش از

کـارو دردریـان در 16 آبان مـاه 1306ش، در همـدان، به دنیا آمـد. پدربزرگ مادری وی اهـل ‏همـدان بود اما پدرش از بازماندگان خانواده  ای بود که تمامی اعضای آن طـی نژادکـشی ارمنیان، در ‏‏1915م، از بیـن رفته بودند. او از ترکیه به ایران گریخته و دست سرنوشت او را به باغ پدربـزرگ مادری ‏کارو کشانده بود. آنان نیز به او اجـازه داده بودنـد تـا در آن بـاغ زنـدگی کنـد. پس از مدتی، پدر و مادر ‏کارو، تاکوهی، عاشق یکدیگر شده و با هم ازدواج کرده بودند. حاصل این ازدواج هشت فرزند بود، ‏پنج پسر به نام های زاون، ویگن، کارو، هراند و واهه و سه دختر به نام های ژولیت، هلن و آرمینه. کارو ‏سومین فرزند خانواده بود.‏

خانوادۀ کارو به علت شغل پدر، تجارت فرش، نخست به اراک نقل مکان کردند. یک سال بعد، نیز به ‏بروجرد رفتند. هنوز دو سال از اقامت آنان در این شهر نگذشته بود که پدر در اثر سینه  پهلو در 39 سالگی درگذشت و خانواده را با چالشی جدی رو به رو ساخت.‏

کارو شاعری را از چهارده سالگی با سرودن اشعار ارمنی شروع کرد اما میل به شهرت او را واداشت تا شعر ارمنی را رها و شروع به سرودن اشعار فارسی کند. این کار مستلزم ‏خواندن اشعار کلاسیک فارسی بود. او خود، در این باره می  گوید: ‏‏« اشعار کلاسیک را نخواندم بلکه بلعیدم چون نمی  خواستم مردم بگویند این یک شاعر ارمنی است که ‏فارسی هم می  نویسد. می  خواستم به عنوان شاعری فارسی پا سفت کنم».[2]

کارو خیلی زود به خواستۀ ‏خود رسید‎.‎ او در کتاب برادرم ویگن می  نویسد :‏

«من در آن دوران از معروف  ترین شعرای ایران بودم. حتی، نصرت رحمانی که پابه پای من از ‏شهرت همه جانبه برخوردار بود از من عقب افتاد … علتش خیلی ساده بود:‏ ‏ نصرت رحمانی عصیان صامت بود. من عصیان عاصی …  ‏

و من یک وقت متوجه شدم که ویگن برادر کارو نیست …  کارو برادر ویگن شده است! باور ‏کنید. در همان زمانی که من و نصرت رحمانی معروف  ترین شعرای دوران بودیم، زمان ِ منحصر به ‏کشور ما وقت نداشت که نیما را بشناسد …  و گرنه امکان نداشت نصرت رحمانی و من ـ به ‏خصوص من ـ یکه تاز دوران باشیم. در همان دوران، شعرای یکپارچه  ای داشتیم که به یک طریق ‏بزرگ بودند. احمد شاملو، سیاوش کسرایی، امید خراسانی، هوشنگ ابتهاج، اخوان ثالث، نادر نادر ‏پور، اینها همه وجود داشتند. اما در آن دوران، من معروف  ترین شاعر روز بودم».‏[3]

به نظر می  رسد آنچه سبب این شهرت برای کارو و استقبال مردم از کارهای ادبی او شده بود نگاه انسانی او ‏به تمام جنبه  ها و پدیده  های زندگی در آن روزگار بوده، نگاهی که با دیدن هر رویدادی شعریا نوشته  ای ادبی ‏می آفرید از جنگ، تبعیض نژادی، ظلم، فقر، آوارگی، تنهایی، عشق و بی  وفایی گرفته تا نوشتن ‏نامه  هایی به یوری گاگارین، کِنِدی و …  .

کارو در آغاز کتاب ماسه  ها و حماسه  ها  جمله ای از رومن ‏رولان آورده که نشان دهندۀ نوع نگاه خودِ او به هنر است: ‏‏«اگر هنر و حقیقت نمی  توانند با هم زندگی کنند، بگذار هنر بمیرد. هنری که در برابر انسان مسئول ‏است و متعهد»‏.[4]

آنچه سبب می  شود این نوشته  ها ساختگی به نظر نرسند زندگی سخت کارو و خانوادۀ او در کودکی است که سبب شکل  گیری چنین نگاهی به جهان شده. شاید این نگاه تیره و ‏حتی متأثر  از نگاه صادق هدایت به جهان باشد اما تا حدود زیادی واقعی است. شاید به همین دلیل است که در نخستین کتابش وصیت  نامۀ خود را می  نویسد و می  گوید که دیگر به ‏عنوان کارو مرده است و از این پس هرچه می  نویسد برای انسان است، برای انسان رنج کشیدۀ ‏قرن ما، هرچند که تلخ باشد، هرچند که تاریک باشد : ‏

« قرن ما، صدف نیست،

‏ ماسه است…

‏ غزل نیست … ‏

حماسه است … ‏

در چنین قرنی، من نمی  توانم با همان کلمات، به همان طریق و همان سلاح ـ که در گذشته  های قرون ‏شاعران، ساربان کاروان، شترها را به آهسته راندن دعوت می  کردند ـ کاروان  های رنگارنگ قرن ما را، ‏شکم کاروان گرسنگان را به نان نطلبیدن، قلب کاروان بردگان را به آهسته تپیدن، اشک زندگی ساربان ‏کاروان ملیون  های ِ مرگ ِگمنام را در تقاطع صلیب  ها به فرو نریختن دعوت کنم ! شاعر قرن ما، ‏نویسندۀ قرن ما، همان گونه که نتیجۀ طبیعی شعر و ادب قرون دیرین است، فرزند اجتناب  ناپذیر ‏قرن ماست ! …  ‏

بنابراین، سخن او نمی  تواند معلول صرفاً یک علت باشد. سخن سرای قرن ما ـ خود ـ معلول ِ بلافصل ‏ِ یک سری علت  هاست …  و سخنش جرس ِ سپیده  دم بیداری ملت  هاست».‏[5]

سروده‌های کارو انتقادی و بازتاب حقایق تلخ‎ ‎زندگی‎ ‎انسان‎ ‎است. موضوعاتی چون ‎فقر،‎ ‎ظلم‎ ‎و‎ ‎جنایت‎ ‎در ‏جوامع جایگاهی ویژه در آثار وی دارد. افزون براینها، کارو با احساسی سرشار خالق قطعات و اشعار ‏زیبای‎ ‎عاشقانه‎ ‎است.‎ ‎عشق‎ ‎انسانی نیز بخشی قابل توجه از آثار او را تشکیل می‌دهد. جسارت بیان ‏حقایق با احساسی سرشار و با زبانی قابل فهم برای‎ ‎تودۀ ‎مردم و انتخاب موضوعات پر مخاطب ‏و مورد توجه نسل جوان از عوامل مؤثر در اقبال عمومی به آثار کارو محسوب می  شود. وی توانست بخش بزرگی از‎ ‎جامعۀ‎ ‎جوان‎ ‎ایرانی را‎ ‎با‎ ‎ادبیات‎آشتی دهد‎.

قیافۀ کارو تنها به درد شاعری می  خورد، آن هم شاعری که جرئت می  کرد در یک کتاب هم به ‏چارلی چاپلین نامه بنویسد هم به یک الاغ، هم به کِنِدی و هم به خودش. این پیشرو بودن و چنین جسارتی ‏امروز هم سبب تعجب خواننده می  شود چه رسد به زمانی که کتاب نامه های سرگردان کارو به چاپ رسید.‏

‏کارو بیست سال پایانی عمر خود را در امریکا و نزد خانوادۀ برادرش، ویگن، ‏گذراند. زندگی پریشان و بی سروسامان او نمونه ای از زندگی ده  ها جوان شوریده  حال و شاعر مسلک در تهران سال های پس از کودتای ‏‏1332ش بود که راه تسکینشان را در خود ویرانگری می  جستند و از این شیوۀ زندگی برای خود نام  آفرینی می  کردند. با اینکه کارو از لحاظ جسمی از همۀ آنان استوارتر بود ‏و تا آستانۀ هشتاد سالگی دوام آورد، از همه احساساتی  تر بود. او در زمان حیات خود و در اوایل دهۀ ‏‏1350ش شاهد مرگ هنری خود بود. کتاب  های او تا سال  های پایانی دهۀ 1360ش نیز همچنان به فروش می  رفت اما کاروی شاعر دیگر مرده بود ‏و این را خود وی نیز می  دانست.

هنگامی که فرشتۀ زندگی او (مادرش، تاکوهی دردریان) از دنیا رفت ‏کارو به برادرش ویگن در امریکا پیوست و کوشید تا در آنجا به زبان  های انگلیسی و فرانسوی ترانه بسراید که تلاشی ناموفق بود. پس از مرگ ویگن، شاید دیگر تمایلی به ماندن در این دنیا نداشت. کارو دردریان در 2007م/ 1386ش در هشتاد سالگی در کالیفرنیای امریکا در آسایشگاهی به نام دهکدۀ ‏مریم چشم از جهان فرو بست.‏