کاربر:Sayfe/علاءالدین عترتی کوشالی

علاءالدین (حمید) عترتی کوشالی، (زادهٔ ۱۳۳۱، شهادت ۲ دی ۱۳۶۰) فرزند شیخ محمد کاظم عترتی کوشالی و محترم ایجه‌ای معروف به مادر کوشالی، بازیکن سابق تیم دارایی، ملوان بندر انزلی، سپیدرود رشت و پرسپولیس تهران بود. علاءالدین (حمید) عترتی کوشالی همچنین عضو تیم منتخب ایران بود. تحصیلاتش لیسانس بود و همزمان تدریس نیز می‌کرد‌. او پسر عموی همسر زین‌العابدین قربانی حاکم شرع آن زمان گیلان بود. علاالدین عترتی کاندید مجاهدین خلق در نخستین انتخابات مجلس پس از انقلاب نیز بود. علاالدین در سال ۶۰ و در منزل یکی از بستگان دکتر علی شریعتی در مشهد بازداشت و به لاهیجان منتقل شد. علاالدین عترتی توسط ابوالحسن کریمی دادستان انقلاب گیلان و مازندران که به شقاوت معروف بود به مرگ محکوم شد.

علاءالدین به جرم عضویت در سازمان مجاهدین خلق ایران در روز ۷ دی ماه سال ۱۳۶۰ پس از تحمل شکنجه‌های فراوان به دست مأموران جمهوری اسلامی و به فرمان ابوالحسن کریمی فرماندار وقت لاهیجان تیرباران شد.

علاءالدین عترتی کوشالی
علا ۱.JPG
علاءالدین عترتی کوشالی
درگذشت۲ دی ۱۳۶۰
لاهیجان
ملیتایرانی
تابعیتایرانی
شناخته‌شده برایمردم ایران
تأثیرپذیرفتگاناعضاء وهواداران سازمان مجاهدین
حزب سیاسیسازمان مجاهدین خلق ایران
دیناسلام-شیعه

زندگی

علاءالدین عترتی (حمید) در سال ۱۳۳۱ در لاهیجان متولد شد. وی از بازیکنان فوتبال در تیم‌های ملوان،‌ بندرانزلی،‌ سپیدرود، رشت، دارایی و پرسپولیس تهران بود.[۱]

علاءالدین کوشالی از هوادران سازمان مجاهدین خلق ایران و از کاندیداهای مجاهدین برای نمایندگی در مجلس بود. همسر وی خانم عصمت شریعتی مازیانی و برادرش کمال‌الدین کوشالی نیز از هواداران مجاهدین بودند که آنها نیز اعدام شدند.

نسل کشی جوانان مترقی و آزادیخواه گیلان با علاء‌الدین عترتی کوشالی شروع شد، او کسی بود که در چندین رشته‌ی ورزشی لاهیجان فعال بود، در فوتبال، والیبال، بسکتبال، پینگ پونگ، شطرنج و … میدان‌دار بود. او در فوتبال عضو باشگاه‌های دارایی و پرسپولیس تهران بود و حتی سابقه‌ی دعوت به تیم ملی را داشت. علاء گذشته از چهره‌ی ورزشی، قهرمان اخلاق هم بود و منش او زبانزد همگان بود او در خانواده‌ای اصیل و با اخلاق پرورش یافته بود. پدرش روحانی خوشنامی بود. سجایای اخلاقی و محبوبیت ورزشی به او موقعیت ویژه‌ای بخشیده بود. علاءالدین عترتی کوشالی، که در میدان های ورزشی با نام حمید عترتی شناخته می‌شد، از جمله قهرمانان ورزشی کشورمان بود که صبح روز هفتم دیماه سال ۱۳۶۰، پاسداران، جسد غرقه‌به‌خون این قهرمان ملی ایران را تحویل خانواده‌اش دادند، در حالی که در تمام بدنش آثار شکنجه‌ به‌خوبی مشهود بود. پاسداران، برای این‌که یارانش را دچار رعب و وحشت کنند، او را زجرکش کرده بودند. او را به جنگلهای اطراف زندان بردند تا حکم اعدام را به‌اجرا درآورند. ابتدا چند تیر به‌پاهایش شلیک کرده و او را رها کردند تا زجرکش شود. سپس چند تیر به‌میان دوپایش شلیک کردند. با این حال وقتی پیکر علاء را به پزشکی قانونی تحویل داده بودند، پزشکان با وحشت مشاهده کرده بودند که جسد هنوز تکان می‌خورد.

هرکس که علاء یا حمید عترتی را می‌شناخت به‌خوبی از عشق عمیق او به مردم آگاه بود. اکثر کارگران و زحمتکشان گیلان، با اوآشنا بودند که هر‌زمان نیازی داشتند سر‌می‌رسید و هر‌آن‌چه داشت تقدیم آنها می‌کرد. از خصوصیات برجستهٌ دیگر علاء روحیهٌ عالی و سرزندگی او در سخت‌ترین شرایط بود. تنها هنگامی که علاء از زیر شکنجه برمی‌گشت معلوم می‌شد که بازجویان اورا تحت سخت‌ترین شکنجه‌ها قرار داده‌اند تا وادار به‌تسلیمش کنند.

یکی از همبندی‌های علا می‌گوید:

«موقعی که علاء وارد بند ما شد، همه از خوشحالی از جا پریدیم. او در فاز سیاسی مسئول من بود و من با خصایص والای او آشنایی داشتم. در سخت‌ترین شرایط آستینها را بالا می‌زد و تضادها را حل می‌کرد هیچ‌گاه لبخند از لبش محو نمی‌شد و روحیه‌یی کم‌نظیر داشت. کارهای سخت را خودش انجام می‌داد و کارهای راحت‌تر را به‌ما واگذار می‌کرد. از زمانی که وارد زندان شد، لحظه‌یی آرام و قرار نداشت. با‌این که معلوم بود اعدامش خواهند کرد، اما اعتنایی به این مسأله نداشت. با بچه‌ها تک‌تک یا گروهی صحبت می‌کرد و به‌آنها روحیه می‌داد. بلافاصله پس از ورود به‌زندان، بازیهای ورزشی جمعی را در زندان به‌راه انداخت. تکان‌دهنده‌ترین لحظه برای من هنگامی بود که او را برای اعدام می بردند. ما هیچ‌کدام از این مسأله اطلاع نداشتیم، اما پس از مدتی از جنایت فجیع آنان مطلع شدیم. به‌ناگهان بند به‌هم ریخت. بچه‌ها برافروخته شده بودند و به مزدوران فحش و بد‌و بیراه می‌دادند. سپس شروع کردیم به خواندن سرودهای سازمان. سرود شهادت و قسم را خواندیم. زندانبان ها به بند‌آمده و می‌گفتند سردسته‌تان را کشتیم شما دارید سرود می‌خوانید؟ ما هم صدای سرودهایمان را بلندتر کردیم. بند خواهران مجاهد هم رو‌به‌روی ما بود، آنها هم از شهادت علاء بی‌اطلاع بودند، اما وقتی صدای سرود خواندن ما را شنیدند، فهمیدند که اتفاقی افتاده و یکی از بچه‌ها اعدام شده است، آنها هم شروع کردند سرود خواندن و فضای تمام زندان با فریادهای ما به‌لرزه درآمد .

 
ایستاده نفر دوم از سمت راست علاءالدین کوشالی

علاء با این که از شناخته‌شده‌ترین چهره‌های شهر ما بود، اما ذره‌یی شائبهٌ مقام و خودپرستی در او دیده نمی‌شد. با این که قهرمانی نامدار در خطهٌ شمال بود و بازیهایش در تیمهای فوتبال دارایی و پرسپولیس تهران، سپیدرود رشت و منتخب ایران، مورد توجهٌ همهٌ مردم گیلان قرار گرفته بود و هم‌چنین کاندیدای سازمان مجاهدین خلق در گیلان بود، اما با تواضع و فروتنی بسیار، در میان مردم زحمتکش گیلان ظاهر می‌شد. از دیگر خصوصیات بارز این قهرمان سرفراز قاطعیت و جدیت او در امر مبارزه برای سرنگونی رژیمهای شاه و خمینی بود. یک‌بار خواهرش به‌او گفته بود علا جان! مواظب باش، آنها تورا می‌کشند . علاء به‌خواهرش پاسخ داده بود مگر ما چند سال عمر می‌کنیم که آن را در زیر حاکمیت ظلم و ستم بگذرانیم؟ او با این‌که اندکی قبل از 30خرداد سال60 با مجاهد شهید عصمت شریعتی ازدواج کرده بود، اما بعد از کشتارهای وحشیانهٌ رژیم خمینی، لحظه‌یی آرام و قرار نداشت و اوقاتش را تمام عیار در خدمت دفاع از مردم ستمدیدهٌ وطنش قرار داد تا سرانجام جان پاکش را فدیهٌ رهایی خلق و میهنش کرد. بدون تردید تاریخ آیندهٌ ایران‌زمین نام و خاطرهٌ این قهرمان بزرگ ملی را بیش از پیش گرامی خواهد داشت‌».[۲]

جمهوری اسلامی با اعدام علاء تلاش می‌کرد فضای اختناق را در سطح گیلان عمومی کند. اعدام علاء حادثه‌ی دردناکی برای مردم و جامعه ورزشی لاهیجان بود. هنوز پس از سالیان نامش را مردم لاهیجان با احترام یاد می‌کنند و خاطره‌اش را عزیز می‌دارند.

دستگیری و بازداشت

علاءالدین کوشالی در سال ۱۳۶۰ دستگیر و به زندان رشت انتقال یافت و به مدت ۷ ماه زیر شدیدترین شکنجه‌ها قرار گرفت.

علاءالدین کوشالی در ... دی‌ماه ۱۳۶۰ در جنگلهای اطراف زندان تیرباران شد

خانواده وی در حالی جسد او را تحویل گرفتند که آثار شکنجه در تمامی پیکرش دیده می‌شد.[۳]

چگونگی درگذشت

 
مزار علاء‌الدین کوشالی در لاهیجان

صبح روز هفتم دی‌ماه سال ۱۳۶۰ پاسداران جسد علاءالدین را به خانواده‌اش تحویل دادند. چون در بین زندانیان محبوبیت داشت وی را بدون اطلاع سایر زندانیان برای اجرای حکم اعدام به جنگلهای اطراف زندان بردند. ابتدا چند تیر به پاهایش شلیک کردند و او را در همان حال رها کردند تا درد بکشد. پس از آن چند تیر به میان پاهایش شلیک کردند. اما وقتی پیکر علاءالدین را به پزشک‌قانونی تحویل دادند پزشکان متوجه شدند که جسد وی هنوز تکان می‌خورد.

علاءالدین یا حمید عترتی در میان کارگران گیلان شناخته شده بود. چون هر وقت که به او نیاز داشتند وی هرچه که داشت را تقدیم آنها می‌کرد.[۲]

منابع