۱٬۰۴۴
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴: | خط ۴: | ||
بنیانگذار این سلسله، مرداویج بود که در آغاز از فرماندهان لشکر امرای علوی و سامانی محسوب میشد و رفته رفته به دلیل لیاقت و کاردانی توانست حکومت مستقلی ایجاد کند. | بنیانگذار این سلسله، مرداویج بود که در آغاز از فرماندهان لشکر امرای علوی و سامانی محسوب میشد و رفته رفته به دلیل لیاقت و کاردانی توانست حکومت مستقلی ایجاد کند. | ||
مرداویج در گرگان علم استقلال برافراشت و اصفهان و همدان را نیز به حیطهٔ تصرف آورد و در سالهای ۳۱۶ | مرداویج در گرگان علم استقلال برافراشت و اصفهان و همدان را نیز به حیطهٔ تصرف آورد و در سالهای ۳۱۶ تا ۳۱۹ ایران غربی را تا حوالی حلوان مسخر کرد. آل بویه نخست در خدمت او بودند و علی بن بویه از دست او حکومت کرج داشت. مرداویج ظاهرا فرمان خلفای عباسی را گردن نهاده بود و برادر او وشمگیربن زیار نسبت به سامانیان نیز اظهار انقیاد میکرد. پس از آنکه آل بویه به سال ۳۲۰ استقلال یافتند اقتدار زیاریان به گرگان و مازندران محدود شد. | ||
این سلسله را غزنویان منقرض کردند.<ref name=":2">پرثوه نامه - [http://hesarnavi.blogfa.com/post-162.aspx گرگان در دوره آل زیار]</ref><ref>واژه یاب - [https://www.vajehyab.com/dehkhoda/آل+زیار آل زیار، لغتنامه دهخدا]</ref> | این سلسله را غزنویان منقرض کردند.<ref name=":2">پرثوه نامه - [http://hesarnavi.blogfa.com/post-162.aspx گرگان در دوره آل زیار]</ref><ref>واژه یاب - [https://www.vajehyab.com/dehkhoda/آل+زیار آل زیار، لغتنامه دهخدا]</ref> | ||
== آل زیار == | == آل زیار == | ||
دو خانواده ایرانی از نواحی مازندران و گیلان بودند که توانستند به حکومت ایران برسند. در واقع، بعد از حکومت نیمه مستقل طاهریان و پس از صفاریان و در ایام امارت | دو خانواده ایرانی از نواحی مازندران و گیلان بودند که توانستند به حکومت ایران برسند. در واقع، بعد از حکومت نیمه مستقل طاهریان و پس از صفاریان و در ایام امارت امرای سامانی در ماوراءالنهر، خانوادههایی از مازندران و سپس گیلان توانستند بر قسمت عمده ایران غربی، یعنی از خراسان تا بغداد تسلط یابند. حکومت این خانوادهها به نام دیلمیان شهرت یافتهاست. | ||
سرزمینهای طبرستان و دیلم که در قسمت شمالی البرز و در پناه کوهها و درههای صعب العبور و جنگلهای انبوه قرار دارد، از قدیم الایام (حتی پیش از اسلام) حاکمیت خود را حفظ کرده بود، چنانکه زمان انوشیروان دادگر | سرزمینهای طبرستان و دیلم که در قسمت شمالی البرز و در پناه کوهها و درههای صعب العبور و جنگلهای انبوه قرار دارد، از قدیم الایام (حتی پیش از اسلام) حاکمیت خود را حفظ کرده بود، چنانکه زمان انوشیروان دادگر تا مدتها این ولایت یک نوع حکومت خود مختار داشت. | ||
بعد از فتوحات مسلمانان در اکناف ایران (با اینکه تا اقصی نقاط خراسان تحت نفوذ اعراب مسلمان درآمد) باز هم طبرستان و دیلمان از حملات آنان محفوظ ماند. خاندانهای قدیم آن ولایت، مانند اسپهبدان و قارنیان و خانواده جستان (حدود رودبار و منجیل) | بعد از فتوحات مسلمانان در اکناف ایران (با اینکه تا اقصی نقاط خراسان تحت نفوذ اعراب مسلمان درآمد) باز هم طبرستان و دیلمان از حملات آنان محفوظ ماند. خاندانهای قدیم آن ولایت، مانند اسپهبدان و قارنیان و خانواده جستان (حدود رودبار و منجیل) همچنان به آداب و رسوم خود زندگی میکردند. همچنین، بسیاری مذهب خود را نیز حفظ کردند، تا روزگاری که گروههای از اعراب طرفدار خاندان حضرت علی (ع) و شیعیان زیدیه به آن نواحی پناه بردند و مورد حمایت همان خانوادهها قرار گرفتند. چنانکه وقتی داعی کبیر حسن بن زید در آن نواحی سکنی گزید، جمعی کثیر از مردم طبرستان و گیلان به طرفداری او برخاستند. همچنین در جنگهایی که میان او و یعقوب لیث صفاری رخ داد، مردم گیلان از او حمایت بیدریغ نمودند.<ref name=":1">تاریخ ایران - [http://ahouraei.mihanblog.com/post/10 آل زیار]</ref> | ||
استمرار قدرت محلی اسپهبدان و پادوسبانان در جبال طبرستان و رویان که با وجود ضعف و انحطاط تدریجی، همچنان در بعضی دورهها دوام مییافت، مانع از آن نشد که بخش هامونی طبرستان و جرجان به دنبال انقراض علویان، تا مدتها مورد منازعه دو سلسلهٔ جنگجوی گیل و دیلم - آل زیار و آل بویه - نماند و افول قدرت نهایی آنها سرانجام تا طلوع دولت سلجوقیان به طول انجامید. | استمرار قدرت محلی اسپهبدان و پادوسبانان در جبال طبرستان و رویان که با وجود ضعف و انحطاط تدریجی، همچنان در بعضی دورهها دوام مییافت، مانع از آن نشد که بخش هامونی طبرستان و جرجان به دنبال انقراض علویان، تا مدتها مورد منازعه دو سلسلهٔ جنگجوی گیل و دیلم - آل زیار و آل بویه - نماند و افول قدرت نهایی آنها سرانجام تا طلوع دولت سلجوقیان به طول انجامید. | ||
با آن که هر دو سلسله در آغاز ورود به صحنه تاریخ، خود را مخالف خلیفه نشان دادند، اما در پایان هم با خلیفه و هم با امرای | با آن که هر دو سلسله در آغاز ورود به صحنه تاریخ، خود را مخالف خلیفه نشان دادند، اما در پایان هم با خلیفه و هم با امرای دستنشاندهاش کنار آمدند.<ref name=":4">دانستنیهای ایران و جهان - [http://golshn12.blogfa.com/category/83 سلسله دیلمیان آل زیار در گیلان، طبرستان، گرگان، قزوین، ری، اصفهان و خراسان]</ref> | ||
۱ - مردآویج ۳۱۶ تا ۳۲۳ | == امرای سلسله آل زیار == | ||
۱ - مردآویج ۳۱۶ تا ۳۲۳ هجری قمری | |||
۲ - وشمگیر بن زیار ۳۲۳ تا ۳۵۷ | ۲ - وشمگیر بن زیار ۳۲۳ تا ۳۵۷ هجری قمری | ||
۳ - بیستون (بهستون) بن وشمگیر ۳۵۷ تا ۳۶۶ | ۳ - بیستون (بهستون) بن وشمگیر ۳۵۷ تا ۳۶۶ هجری قمری | ||
۴ - شمسالمعالی قابوس بن وشمگیر ۳۶۶ تا ۴۰۳ | ۴ - شمسالمعالی قابوس بن وشمگیر ۳۶۶ تا ۴۰۳ هجری قمری | ||
۵ - فلکالمعالی منوچهر بن قابوس ۴۰۳ تا ۴۲۳ | ۵ - فلکالمعالی منوچهر بن قابوس ۴۰۳ تا ۴۲۳ هجری قمری | ||
۶ - انوشیروان بن منوچهر ۴۲۳ تا ۴۳۵ | ۶ - انوشیروان بن منوچهر ۴۲۳ تا ۴۳۵ هجری قمری | ||
بسیاری از مورخان سال ۴۳۳ هجری قمری را که مرداویج | بسیاری از مورخان سال ۴۳۳ هجری قمری را که مرداویج نام دیگری از سوی طغرل بیک سلجوقی به حکومت گرگان گماشته شد، سال پایان کار آل زیار میدانند، ولی برخی بر این گمانند که مردان دیگری مانند: | ||
# جستان بن انوشیروان | # جستان بن انوشیروان | ||
خط ۵۱: | خط ۴۱: | ||
بر این دودمان تا ۴۸۳ هجری قمری حکومت رانده و سرانجام به دست اسماعیلیان برافتاده است.<ref name=":4" /> | بر این دودمان تا ۴۸۳ هجری قمری حکومت رانده و سرانجام به دست اسماعیلیان برافتاده است.<ref name=":4" /> | ||
== | == مرداویج == | ||
از میان بزرگترین رجال طبرستان و دیلم که مدتهای متمادی با سامانیان و سپاهیان خلیفه عباسی برای تحصیل قدرت و استقلال در زد و خورد بودند، ابوالحجاج مرداویج پسر زیار پسر مردانشاه، از همه بزرگتر و شجاعتر بودهاست. وی منسوب | از میان بزرگترین رجال طبرستان و دیلم که مدتهای متمادی با سامانیان و سپاهیان خلیفه عباسی برای تحصیل قدرت و استقلال در زد و خورد بودند، ابوالحجاج مرداویج پسر زیار پسر مردانشاه، از همه بزرگتر و شجاعتر بودهاست. وی منسوب به خاندان امرای گیلان بوده که از طرف مادری از اعقاب سپهبدان رویان بهشمار میرود.<ref name=":4" /> | ||
او مردی متهور و بی باک و البته دوستدار ایران و علاقمند به احیای ایران عصر باستان بهویژه دوره طلایی انوشیروان ساسانی بود.<ref>اهورا - [http://horodot.blogfa.com/post-11.aspx پایتخت سلسله زیاریان (316 - 433 ه.ق)]</ref> | |||
مسئله طبرستان از همان اوایل طلوع آنها برای سامانیان حل نشده باقی مانده بود. اسفار – پسر شیرویه، هر چند ابتدا با سامانیان همراه بود، اما در آخر کار بر آنان شورید و به تدریج گرگان، طبرستان، قزوین، ری، قم و کاشان را در قلمرو خود آورد.<ref name=":1" /> | |||
مرداویج ابتدا از یاران اسفار ابن شیرویه بود. پس از فتح طبرستان، از طرف اسفار ابن شیرویه مأموریت یافت نزد سالار مسافری که در نواحی طارم، امارتی مستقل داشت، برود و او را حاضر به بیعت با اسفار کند. لیکن مرداویج که دلخوشی چندانی از اسفار نداشت، محرمانه بر ضد او با سالار سازش کرد. همینکه سپاهیان از تصمیم مرداویج مطلع شدند، بر اسفار شوریدند. اسفار هنگامی که خود را در تنگنا دید، از قزوین به ری گریخت. با این همه، در سال ۳۱۶ هجری در نزدیکی طالقان کشته شد.<ref name=":3">نقشهٔ تاریخ - [http://www.histomap.ir/آل-زیار/ آل زیار]</ref> | |||
قلمرو حکومت مرداویج علاوه بر مازندران و قسمتی از گیلان، به شهرهای ری، قم و کرج ابودلف و ابهر و بالاخره همدان رسید. حتی سپاه خود را به حدود دینور نیز فرستاد (۳۱۹ هجری قمری). وی، اصفهان را فتح کرد و خیال حمله به بغداد را داشت. او به زبان آورده بود که من شاهنشاهی ساسانی را برمیگردانم و قصد داشت که مدائن را پایتخت قراردهد.<ref name=":1" /> | |||
تصمیم وی این بود که پس از انجام مراسم جشن سده ۳۲۳ هجری در اصفهان به جانب بغداد لشکرکشد. در همین سال به دست غلامان ترک خود کشته شد.<ref name=":3" /> | |||
با مرگ مرداویج، سرداران سپاه، وشمگیر بن زیار را به حکومت مننسوب کردند.<ref name=":0">راویان تاریخ - [http://raviantarikh.mihanblog.com/post/19 حکومت آل زیار]</ref> | |||
== وشمگیر == | == وشمگیر == | ||
بعد از قتل | بعد از قتل مرداویج، جمعی از یاران او برادرش وشمگیر را از مازندران به اصفهان و ری احضار کردند که حکومت را به بسپارند، اما، چنانکه خواهیم دید حکومت ولایتهای عمده دیگر به دست آل بویه افتاد و این خانواده بعضی نواحی قلمرو حکومت خود رابه حوالی مرزهای ایران در عصر ساسانی رساندند. در این مدت، وشمگیر تنها به حکومت گرگان و قسمتی از مازندران اکتفا کرد (۳۲۳ تا ۳۵۷ هجری قمری). جنگهای او با آل بویه، به شکست انجامید و تقاضای کمک از نوح بن نصر سامانی نیز بینتیجه ماند. وشمگیر در حالی که آماده نبرد با آل بویه میشد، در حین شکار، مورد حمله گرازی قرار گرفت و کشته شد (اول محرم ۳۵۷).<ref name=":1" /> | ||
== بهستون ابن وشمگیر == | == بهستون (بیستون) ابن وشمگیر == | ||
بعد از درگذشت وشمگیر بر سر جانشینی او بین دو پسرش ابومنصور بهستون و قابوس اختلاف افتاد. بهستون از رکنالدوله دیلمی یاری خواست. رکنالدوله به یاری او برخاست و از خلیفه فرمان حکومت گرگان و طبرستان را برای بهستون گرفت. اختلاف بین پسران وشمگیر تا سال ۳۶۶ هجری که سال درگذشت بهستون است، باقی بود. در این سال قابوس بر کلیه متصرفات پدر خود مسلط شد.<ref name=":3" /> | بعد از درگذشت وشمگیر بر سر جانشینی او بین دو پسرش ابومنصور بهستون و قابوس اختلاف افتاد. بهستون از رکنالدوله دیلمی یاری خواست. رکنالدوله به یاری او برخاست و از خلیفه فرمان حکومت گرگان و طبرستان را برای بهستون گرفت. اختلاف بین پسران وشمگیر تا سال ۳۶۶ هجری قمری که سال درگذشت بهستون است، باقی بود. در این سال قابوس بر کلیه متصرفات پدر خود مسلط شد.<ref name=":3" /> | ||
بیستون پسر ارشد وشمگیر در هنگام مرگ پدر در طبرستان و قابوس پسر دوم، همراه وشمگیر بود. سران لشکر از جمله ابوالحسن سیمجور سپهسالار خراسان، ابتدا با قابوس بیعت کردند، اما بیستون با شنیدن خبر مرگ پدر، از طبرستان به گرگان آمده، جانشین پدر شد. در آغاز با مشکل هزینه لشکرکشی سامانیان مواجه بود. امیر منصور سامانی آذوقه لشکریان را به عهده وشمگیر گذاشته بود و حال که لشکر در حدود دامغان به سر میبرد، خواستار هزینه لشکرکشی از بیستون شدند. بیستون خدعهای به کار برد. لشکریان که | بیستون پسر ارشد وشمگیر در هنگام مرگ پدر در طبرستان و قابوس پسر دوم، همراه وشمگیر بود. سران لشکر از جمله ابوالحسن سیمجور سپهسالار خراسان، ابتدا با قابوس بیعت کردند، اما بیستون با شنیدن خبر مرگ پدر، از طبرستان به گرگان آمده، جانشین پدر شد. در آغاز با مشکل هزینه لشکرکشی سامانیان مواجه بود. امیر منصور سامانی آذوقه لشکریان را به عهده وشمگیر گذاشته بود و حال که لشکر در حدود دامغان به سر میبرد، خواستار هزینه لشکرکشی از بیستون شدند. بیستون خدعهای به کار برد. لشکریان که آذوقهای نداشتند، پراکنده شده و برگشتند. بیستون با آلبویه از در دوستی درآمد و رکنالدوله با ارسال مال و لشکر او را حمایت کرد. بیستون با دختر عضد الدوله ازدواج کرد تا به این وسیله، اتحاد خود را با آل بویه تحکیم بخشد و توانست حدود ده سال بدون مشکل بر گرگان و طبرستان حکومت کند. در سال ۳۶۰ عضدالدوله از خلیفه بغداد برای بیستون خلعت و لوا و منشور در خواست کرد و خلیفه منشور حکومت ولایت گرگان و طبرستان را فرستاد و او را به ظهیرالدوله ملقب کرد.<ref name=":2" /> | ||
== امیر شمس المعالی قابوس == | == امیر شمس المعالی قابوس == |
ویرایش