احمد رضایی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۷۳: | خط ۷۳: | ||
}} | }} | ||
'''احمد رضایی''' (زاده ۱۳۲۴- | '''احمد رضایی''' (زاده ۱۳۲۴- تهران)، در سال ۱۳۳۸به جبهه ملی پیوست. بعد از سال ۱۳۴۲ با نهضت آزادی همکاری کرد. | ||
سپس با کمک دوستانش هسته کوچکی درست کرد | سپس با کمک دوستانش هسته کوچکی درست کرد و بعداً به سازمان مجاهدین خلق ایران پیوست. بعداز دستگیریهای گسترده سال ۱۳۵۰، در حفظ کادرهای تشکیلات مجاهدین نقش داشت. احمد رضایی دربهمن ماه سال ۱۳۵۰، در یک درگیری مسلحانه با کشیدن نارنجک در میان افراد سواک شاه، ۴ مأمور ساواک را کشت و خودش نیز به شهادت رسید.<ref>نشریه مجاهد، شماره ۲۱ - ۹ بهمن ۱۳۵۸</ref> | ||
== | == زندگینامه احمد رضایی == | ||
احمد مبارزه را از ۱۴ سالگی شروع کرد او در سالهای | احمد رضایی مبارزه را از سن ۱۴ سالگی شروع کرد او در سالهای ۱۳۳۸، هنگامیکه سال دوم دبیرستان بود، وارد سازمان جوانان جبهه ملی ایران شد. او یکبار در سال سوم دبیرستان هنگامی که یک ماشین چاپ را به منزل میبرد دستگیر شد. | ||
از سال پنجم دبیرستان وارد جمعیت نهضت آزادی شد که در آن سالها قاطعانهتر از جبهه ملی عمل می کرد. ولی نهضت آزادی نیز در شرایط پس از سال ۱۳۴۲، دیگر دینامیسم و پویائیاش به انتها رسیده بود، بهطوریکه با دستگیری رهبرانش بکلی از فعالیت باز ایستاد. احمد رضایی در جستجو ی راه حلی برای خروج از بنبست مبارزه در آن سالها، بالاخره با کمک چند تن از دوستانش یک هسته سیاسی فعال بوجود آورد، این هسته بعداً به سازمان مجاهدین خلق ایران پیوست. | |||
بعد ازدستگیریهای گسترده در سال ۱۳۵۰، احمد مسئولیت باز سازی تشکیلات را به عهده گرفت و تا هنگام شهادتش این مسئولیت را داشت<ref>نشریه مجاهد شماره ۲۹–۹ بهمن ۱۳۵۸</ref> | |||
== فعالیتهای سیاسی احمد رضایی == | |||
احمد رضایی از مسئولان برجسته و اولین شهید سازمان مجاهدین خلق ایران بود. احمد رضایی، بهعنوان یکی از چهرههای انقلابی تاریخ معاصر ایران شناخته میشود. او از نسل انقلابیونی بود که از کودتای استعماری ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، و کشتار بیرحمانه شاه در ۱۵خرداد سال۱۳۴۲، تجربه و درس مبارزه انقلابی آموختند و قدم در مسیر راهگشایی بنبست مبارزه مردم ایران گذاشتند. او که مبارزه سیاسی را در نوجوانی در پیوند با جریانات و گروههای سیاسی و مذهبی سالهای آخر دههی ۳۰ آغاز کرده بود در میان شخصیتها و مبارزان مذهبی آن دوران، بهویژه نزد پدرطالقانی، بسیار محبوب بود. | |||
احمد رضایی در سالهای ۱۳۴۳ و ۱۳۴۴ در تبدیل عزاداریهای معمولی به یک تظاهرات وسیع سیاسی در تهران نقش برجستهیی داشت. سال سوم دبیرستان بود که در حال انتقال یک دستگاه چاپ بهمنزل، توسط پلیس، دستگیر و مدتی در زندان بود. احمد رضایی با اینکه در دبیرستان، شاگرد ممتازی بود، ولی همواره در تضاد میان تحصیل و مبارزه، مبارزه را انتخاب میکرد. بههمین دلیل از سال پنجم دبیرستان، درس را رها کرد. بهسربازی هم نرفت و زندگیش را وقف مبارزه نمود. او بهدلیل شخصیت بسیار فعالی که داشت، در میان طبقات و اقشار مختلف کارگر، بازاری و دانشجو صدها دوست و آشنا داشت و همه، او را بهعنوان سمبل تحرک و جسارت میشناختند. احمد رضایی دور جدید فعالیتهای انقلابی خود را با مرزبندی با جریانات سیاسی آن دوران آغاز کرد. در این مسیر بود که در سال۱۳۴۸، بهسازمان مجاهدین خلق ایران پیوست. در این راه با فعالیتهای پیگیر و خستگیناپذیر بهعنوان یکی از مسئولان ارزنده تشکیلات مجاهدین، منشأ خدمات بسیار گردید. آنچه نام احمد رضایی را بهعنوان یک انقلابی بزرگ و یکی از برجستهترین کادرهای مجاهدین برای همیشه در تاریخ سازمان مجاهدین خلق و مبارزات انقلابی مردم ایران بهثبت رسانده، نقش بیهمتای او در بازسازی تشکیلات مجاهدین پساز ضربه گسترده رژیم شاه به تشکیلات مجاهدین در سال ۱۳۵۰ بود. هنگامی که در اوضاع تیره و بحرانی پساز یورشهای ساواک، با دستگیری کلیه بنیانگذاران و۹۰درصد از اعضای مرکزیت مجاهدین، اساس موجودیت سازمان درمعرض خطر قرار گرفته بود، احمد رضایی بهعنوان تنها کادر باقیمانده از مسئولان مجاهدین، رسالتی سنگین را برعهده داشت و میبایست در بحبوحه بسیج ساواک و تور وسیعی که برای دستگیریش پهن شده بود، به بازسازی تشکیلات بیرون زندان مبادرت میکرد.<ref name=":0">[https://event.mojahedin.org/i/events/5364 سالروز شهادت مجاهد کبیر، احمد رضایی - سایت مجاهدین خلق ایران]</ref> | |||
احمد | احمد رضایی طی ششماه تلاش بیوقفه و خستگیناپذیر، شروع به گردآوری و سازماندهی نیروهای باقیمانده کرد. او بیهراس از تورهای وسیع ساواک با اجرای روزی ۲۰ قرار، توانست به کمک کادرهای ارزندهیی چون فرمانده کاظم ذوالانوار و نیز مجاهد رضا رضایی، که بهنحوی قهرمانانه از چنگ ساواک گریخته بود، مسئولیت عظیم و حساس بازسازی تشکیلات سازمان را بهخوبی بهانجام برساند. | ||
یکی از مجاهدانی که تا قبل از دستگیری سال ۱۳۵۰، تحت مسئولیت شهید احمد رضایی بوده است میگوید: | |||
«هنگامی که در شهریور۱۳۵۰، هجوم ساواک به پایگاههای مجاهدین آغاز شد، هنوز چند هفتهای از وصل شدن تیم ما به احمد نمیگذشت. احمد با تجربهای که داشت و بخصوص بهمدد هوشیاری و آمادگیش، توانست بهسرعت از آنچه در اطرافمان میگذشت نتیجهگیری کرده و خانههایی را که در معرض خطر بودند، تخلیه کند. از جمله، پایگاه استقرار تیم ما در تهران که احمد به سرعت آن را تخلیه کرده و علامت سلامتیش را برداشته بود و علامت خطر گذاشته بود و ما با دیدن علامت خطر از دستگیری جستیم و به پایگاههای دیگر منتقل شدیم». | |||
احمد در این دوران و تا زمان دستگیری محمد حنیفنژاد، یار و یاور و کمک بسیار مهمی برای او بود. او بهتلاشی بیوقفه و خستگیناپذیر برخاست و با شور و حرارت و انگیزه خارقالعادهای بهیاری سازمان شتافت. در آن شرایط سخت و سنگین پلیسی که ساواک بهطور تمامعیار برای درهمپیچیدن تشکیلات سازمان مجاهدین، بسیج شده بود، احمد رضایی فضای کار و تلاش مساعدتری پیدا کرد و به مدد ویژگیهای برجستهای که داشت، از جمله سرعت عمل بالا و تیزی و قاطعیتش در تصمیمگیری، موفق شد مسئولیت سنگینش در این دوران را بهنحو احسن بهپیش برد. | |||
دشمن حلقه محاصره را تنگ مي كند. | نقش احمد رضایی بهویژه وقتی بیشتر بارز شد که پس از مدت کوتاهی شهید بنیانگذار محمد حنیفنژاد هم دستگیر شد و عملاً سنگینی بار مسئولیت حفظ و تجدید سازماندهی سازمان، اداره کادرها و حفظ ارتباطاتشان بر دوش احمد قرارگرفت و او مسئولیتش را به خوبی انجام داد. احمد رضایی معتقد بود بهدلیل خیانت بهاصطلاح رهبران سیاسی گذشته، مردم به این سادگی به حزب و سازمان و هیچ رهبر سیاسی اعتماد نمیکنند. او به این حرف تا بن استخوان ایمان داشت. آنقدر که گویی همواره مترصد بود با شهادتش اعتماد مردم را بهپیشتازان راستینشان بازگرداند. بههمین دلیل با تغییر فضا و پلیسی- نظامی شدن جامعه پس از ضربه سال۱۳۵۰، او نخستین کسی بود که با ذکاوت انقلابیش، ضرورت مسلح شدن و درآویختن مسلحانه و تا آخرین نفس با مأموران مسلح ساواک را دریافت و در عمل کردن به آن بسیار قاطع بود. همین انگیزه و اعتقاد او بود که توانست روح تهاجمی را در کادرهای سازمان، بهویژه پس از ضربه ۱۳۵۰، بدمد. احمد رضایی بهطور خاص با شهادتش خط سرخ مقاومت و نثارخون برای رهایی خلق را بهعنوان یک ارزش در انقلاب ایران به ثبت رساند.<ref name=":0" /> | ||
یکی دیگر از مجاهدانی که پس از ضربه سال ۱۳۵۰، در ارتباط با احمد رضایی قرار داشت میگوید: | |||
«در روزهای بحرانی بعد از ضربه، احمد قهرمان، تأثیر بسیار زیاد و تعیینکنندهای در حفظ سازمان داشت. پس از هر ضربهای، امیدواری، تحرک، حرکت بهپیش و پرهیز از هر نوع سکون، مهمترین عوامل برای بازسازی هستند. احمد بهدلیل قاطعیتش در برابر دشمن، فیالواقع سمبل و نمونه بارز چنین خصوصیاتی بود. همه ما وقتی سر قرار احمد میرفتیم، فشار و سختی ضربه سنگین شهریور را فراموش میکردیم. احمد به درستی درک کرده بود که باید پیش آمدن ضربه را با همه درمیان بگذارد و تغییر شرایط را به همه بگوید و هر کس را در هر سطحی که هست در مقابل مسئولیتهایش قرار بدهد. او با تکتک افراد سازمان در سطوح مختلف قرارهایی اجرا میکرد که اسمش را گذاشته بود ”قرار تعیینتکلیف“. مضمون حرف احمد در این قرارها و توضیح به افراد این بود که سازمان در معرض ضربه سختی قرار گرفته و علت، هرچه باشد، در این شرایط سخت از هر فرد سطح جدیدی از مسئولیت و مایهگذاری انتظار میرود. زیرا دیگر، مدار قبلی از کار و ارتباط با سازمان قابلقبول نیست. هرفرد باید به این مسأله، جواب مشخص میداد و ”تعیینتکلیف“ میشد که در این مرحله چه خواهد کرد. تردید و دودلی و یأس و سختی ضربه، بهاین صورت از صفوف ما رخت برمیبست و به امید و تحرک و تلاش و آمادگی برای ورود به مرحله انجام عملیات نظامی تبدیل میشد. این شیوه برخورد قاطع و جدی احمد، در فاصله کوتاهی در مناسبات باقیمانده سازمان و نیروهای هوادارش، همه چیز را یک مدار کیفی ارتقا داد. او با قدرت تصمیمگیری و سختکوشی در جلوگیری از دامنه ضربه تلاش کرد و موفق شد دامنهی تأثیر کار احمد رضایی به سازمان مجاهدین خلق محدود نشد و سایر انقلابیونی که در دوران شاه، دوشبهدوش مجاهدین میجنگیدند بارها در زندان و خارج زندان از نقش و تأثیر راهگشای احمد و نحوه شهادت او تقدیر کردند و حق قهرمانی او را بهجا آوردند. چرا که همه، تأثیر مادی آن را، که یک گام بهپیش در مبارزه مسلحانه بود، میدیدند. روز دوم شهریور، وقتی در اولین قرار پساز ضربه، احمد را در قرار زاپاس ملاقات کردم، کاری را که ۵ ماه بعد، در درگیری با ساواک انجام داد، برایم بهصورت ایده کاملاً مشخصی بیان کرد و گفت ”ما حق نداریم زنده بهدست دشمن بیفتیم و باید با دشمن درگیر شویم“ و او خود، نخستین کسی بود که به این درس بزرگ در صحنه رودررویی با دشمن عمل کرد و با این قاطعیت خود، نقشی کیفی، تاریخی و راهگشا در مسیر مبارزه انقلابی با رژیم شاه ایفا کرد. او حتی اجازه نداد دشمن به سلاحش نیز دسترسی پیدا بکند. شهادت احمد، گام بسیار آگاهانه مشخصی بود که در تقدیر حرکت سازمان قرار داشت و فکر میکنم بههمین دلیل است که تابلو شهادت احمد تا این درجه، کامل و صیقلخورده و شفاف است». | |||
مجاهد خلق ابوالقاسم رضایی، برادر کوچکتر احمد، که در آن هنگام در زندان اوین بود، در بارهی خاطره شنیدن شهادت احمد و تأثیرات آن میگوید که، در آن شرایط ما توانسته بودیم یک رادیوگوشی وارد اوین کنیم. این رادیو را بچههای خودمان در زندان قزلقلعه برایمان آورده بودند. آن روزها وقتی زندانیان مجاهد را برای پروندهخوانی و دیدار با بازپرس و وکیل به دادرسی ارتش میبردند، گاهی دور از چشم نگهبانان میتوانستند مجاهدینی را که از زندانهای دیگر آمده بودند، ببینند و مخفیانه، چیزی را ردوبدل کنند. این رادیو در آن دنیای بیخبری زیر چنگ ساواک، برایمان ارزش زیادی داشت و نهایت سعی ما این بود که لو نرود. بههمین دلیل بهرغم آنکه همه افراد بند عمومی از خودمان بودند و جاسوسی بین ما نبود، هنگام گوشکردن بهرادیو زیر پتو میرفتیم تا اگر نگهبان بهطور ناگهانی در را باز کرد متوجه آن نشود. گوشدادن بهاخبار ساعت ۲بعدازظهر که مهمترین بخش خبری آن بود بهطور نوبتی توسط چندنفر انجام میشد. آنها خبرها را بهخاطر سپرده و برای بقیه نقل میکردند. روز ۱۱بهمن نوبت شهیدعلی میهندوست بود که اخبار را گوش کند. هنوز چنددقیقهیی از شروع اخبار نگذشته بود که سراسیمه از زیر پتو برخاست، سرجایش نشست و گفت: ”بچهها احمد شهید شد“! دقایقی همه ساکت شدند. این سکوت سنگین، با زمزمه سرود عربی '''«'''اقمص یداک فی دمی'''»''' یا سرود '''«'''شهید'''»''' شکسته شد، زمزمه این سرود از گوشه اتاق شروع شد و به سرعت، تمام اتاق را فراگرفت. ما آنموقع، خودمان هنوز سرودی نداشتیم و تعدادی از بچهها که در فلسطین، دوره دیده بودند برخی سرودهایی را که حفظ کرده بودند بهبقیه یاد میدادند. مضمون این سرود بهاینقرار بود: | |||
انگشتانت را بهخون من آغشته کن | |||
و از زبان من وصیتم را بنویس | |||
بنویسید برای همه، ای برادرانم، ای برادرانم | |||
که من وصیت خود را نوشتم | |||
این رسالت نسل ماست | |||
این علامت صبح پیروزی ماست | |||
این پایان شب تیره ماست | |||
من رفتم. شما راه را ادامه دهید و سختیهایش را تحمل کنید، تحمل کنید | |||
باخواندن این سرود بود که مجاهدین بهاستقبال اولین شهیدشان رفتند. شهادت احمد در آن شرایط بههمه، انگیزه دیگری داد. چون مجاهدین همهچیز را در طبق اخلاص گذاشته و آماده بودند تا برای آزادی میهنشان، دست بههر فداکاری بزنند. دستگیری غافلگیرانه شهریور۱۳۵۰، و دستگیریهای بعدی که بهدنبال آن صورت گرفت همه بدون درگیری بود و همه اعضای سازمان از اینکه دستگیری غافلگیرانه، اجازه نداده بود بارژیم مقابله کنند، افسوس میخوردند. احمد با شهادت خود، آنهم بهآنصورت حماسی، آرزوی همه مجاهدین را در مقابله با ساواک شاه محقق کرد. دشمن به هیچ چیز احمد دست نیافت بهویژه که ساواک بعد از دستگیری شهیدحنیفنژاد، برای جلوگیری از تجدید سازماندهی مجاهدین همه انرژیش را روی دستگیری احمد متمرکز کرده بود. طرح احمقانه ساواک در فرستادن رضا بههمراه مأمورانش برای اینکه ردی از احمد پیدا کنند، دقیقاً بههمین خاطر بود. طرحی که به فرار قهرمانانه رضا منجر شد و داغ سنگینی بر دل ساواکیها گذاشت.<ref name=":0" /> | |||
== شهادت احمد رضایی == | |||
درساعت ۷ بعد از ظهر ۱۱ بهمن ۱۳۵۰، احمد رضایی وقتی خود را درمحاصره پلیس میبیند با استفاده از سلاح کمریاش وچهارده گلوله درمقابل مأموران ساواک شاه مقابله می کند. | |||
ساواک حلقه محاصره را تنگ مي كند. احمد رضایی طی نبردی با مأموران ساواک شاه در خیابان غفاری تهران با نارنجكي كه ضامن آن كشيده شده بود به ميان مهاجمان ميرود ،نارنجك منفجر و احمد به شهادت میرسد. در اثر اين اقدام احمد رضایی، چهار ساواكي كشته و سه تن ديگر زخمي مي شوند ،تمام بدن احمد متلاشي شده وحتي سلاح كمرياش تكه تكه میشود. (روزنامه کیهان ۲۴) | |||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == | ||
== منابع == | == منابع == | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} |
نسخهٔ ۲۷ دسامبر ۲۰۱۹، ساعت ۲۱:۰۵
این مقاله هماکنون برای مدتی کوتاه تحت ویرایش عمده است. این برچسب برای جلوگیری از تعارض ویرایشی اینجا گذاشته شدهاست، لطفا تا زمانیکه این پیام نمایش داده میشود ویرایشی در این صفحه انجام ندهید. این صفحه آخرینبار در ۲۱:۰۵، ۲۷ دسامبر ۲۰۱۹ (ساعت هماهنگ جهانی) (۴ سال پیش) تغییر یافتهاست؛ لطفا اگر در چند ساعت اخیر ویرایش نشده است، این الگو را حذف کنید. اگر شما ویرایشگری هستید که این الگو را اضافه کرده است، لطفا مطمئن شوید آن را حذف یا با {{در دست ساخت}} جایگزین میکنید. |
این نوشتار نیازمند تصویر است. با توجه به رعایت حق تکثیر با بارگذاری و افزودن تصویر. |
احمد رضایی | |
---|---|
زادروز | ۱۳۲۴ (خورشیدی) تهران |
درگذشت | یازده بهمن۱۳۵۰(خورشیدی) خیابان غفاری- مخصوص تهران |
علت مرگ | درگیری با مأمورین سواک شاه وکشیدن نارنجک |
آرامگاه | بهشتزهرا |
تحصیلات | پنجم دبیرستان |
احمد رضایی (زاده ۱۳۲۴- تهران)، در سال ۱۳۳۸به جبهه ملی پیوست. بعد از سال ۱۳۴۲ با نهضت آزادی همکاری کرد.
سپس با کمک دوستانش هسته کوچکی درست کرد و بعداً به سازمان مجاهدین خلق ایران پیوست. بعداز دستگیریهای گسترده سال ۱۳۵۰، در حفظ کادرهای تشکیلات مجاهدین نقش داشت. احمد رضایی دربهمن ماه سال ۱۳۵۰، در یک درگیری مسلحانه با کشیدن نارنجک در میان افراد سواک شاه، ۴ مأمور ساواک را کشت و خودش نیز به شهادت رسید.[۱]
زندگینامه احمد رضایی
احمد رضایی مبارزه را از سن ۱۴ سالگی شروع کرد او در سالهای ۱۳۳۸، هنگامیکه سال دوم دبیرستان بود، وارد سازمان جوانان جبهه ملی ایران شد. او یکبار در سال سوم دبیرستان هنگامی که یک ماشین چاپ را به منزل میبرد دستگیر شد.
از سال پنجم دبیرستان وارد جمعیت نهضت آزادی شد که در آن سالها قاطعانهتر از جبهه ملی عمل می کرد. ولی نهضت آزادی نیز در شرایط پس از سال ۱۳۴۲، دیگر دینامیسم و پویائیاش به انتها رسیده بود، بهطوریکه با دستگیری رهبرانش بکلی از فعالیت باز ایستاد. احمد رضایی در جستجو ی راه حلی برای خروج از بنبست مبارزه در آن سالها، بالاخره با کمک چند تن از دوستانش یک هسته سیاسی فعال بوجود آورد، این هسته بعداً به سازمان مجاهدین خلق ایران پیوست.
بعد ازدستگیریهای گسترده در سال ۱۳۵۰، احمد مسئولیت باز سازی تشکیلات را به عهده گرفت و تا هنگام شهادتش این مسئولیت را داشت[۲]
فعالیتهای سیاسی احمد رضایی
احمد رضایی از مسئولان برجسته و اولین شهید سازمان مجاهدین خلق ایران بود. احمد رضایی، بهعنوان یکی از چهرههای انقلابی تاریخ معاصر ایران شناخته میشود. او از نسل انقلابیونی بود که از کودتای استعماری ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، و کشتار بیرحمانه شاه در ۱۵خرداد سال۱۳۴۲، تجربه و درس مبارزه انقلابی آموختند و قدم در مسیر راهگشایی بنبست مبارزه مردم ایران گذاشتند. او که مبارزه سیاسی را در نوجوانی در پیوند با جریانات و گروههای سیاسی و مذهبی سالهای آخر دههی ۳۰ آغاز کرده بود در میان شخصیتها و مبارزان مذهبی آن دوران، بهویژه نزد پدرطالقانی، بسیار محبوب بود.
احمد رضایی در سالهای ۱۳۴۳ و ۱۳۴۴ در تبدیل عزاداریهای معمولی به یک تظاهرات وسیع سیاسی در تهران نقش برجستهیی داشت. سال سوم دبیرستان بود که در حال انتقال یک دستگاه چاپ بهمنزل، توسط پلیس، دستگیر و مدتی در زندان بود. احمد رضایی با اینکه در دبیرستان، شاگرد ممتازی بود، ولی همواره در تضاد میان تحصیل و مبارزه، مبارزه را انتخاب میکرد. بههمین دلیل از سال پنجم دبیرستان، درس را رها کرد. بهسربازی هم نرفت و زندگیش را وقف مبارزه نمود. او بهدلیل شخصیت بسیار فعالی که داشت، در میان طبقات و اقشار مختلف کارگر، بازاری و دانشجو صدها دوست و آشنا داشت و همه، او را بهعنوان سمبل تحرک و جسارت میشناختند. احمد رضایی دور جدید فعالیتهای انقلابی خود را با مرزبندی با جریانات سیاسی آن دوران آغاز کرد. در این مسیر بود که در سال۱۳۴۸، بهسازمان مجاهدین خلق ایران پیوست. در این راه با فعالیتهای پیگیر و خستگیناپذیر بهعنوان یکی از مسئولان ارزنده تشکیلات مجاهدین، منشأ خدمات بسیار گردید. آنچه نام احمد رضایی را بهعنوان یک انقلابی بزرگ و یکی از برجستهترین کادرهای مجاهدین برای همیشه در تاریخ سازمان مجاهدین خلق و مبارزات انقلابی مردم ایران بهثبت رسانده، نقش بیهمتای او در بازسازی تشکیلات مجاهدین پساز ضربه گسترده رژیم شاه به تشکیلات مجاهدین در سال ۱۳۵۰ بود. هنگامی که در اوضاع تیره و بحرانی پساز یورشهای ساواک، با دستگیری کلیه بنیانگذاران و۹۰درصد از اعضای مرکزیت مجاهدین، اساس موجودیت سازمان درمعرض خطر قرار گرفته بود، احمد رضایی بهعنوان تنها کادر باقیمانده از مسئولان مجاهدین، رسالتی سنگین را برعهده داشت و میبایست در بحبوحه بسیج ساواک و تور وسیعی که برای دستگیریش پهن شده بود، به بازسازی تشکیلات بیرون زندان مبادرت میکرد.[۳]
احمد رضایی طی ششماه تلاش بیوقفه و خستگیناپذیر، شروع به گردآوری و سازماندهی نیروهای باقیمانده کرد. او بیهراس از تورهای وسیع ساواک با اجرای روزی ۲۰ قرار، توانست به کمک کادرهای ارزندهیی چون فرمانده کاظم ذوالانوار و نیز مجاهد رضا رضایی، که بهنحوی قهرمانانه از چنگ ساواک گریخته بود، مسئولیت عظیم و حساس بازسازی تشکیلات سازمان را بهخوبی بهانجام برساند.
یکی از مجاهدانی که تا قبل از دستگیری سال ۱۳۵۰، تحت مسئولیت شهید احمد رضایی بوده است میگوید:
«هنگامی که در شهریور۱۳۵۰، هجوم ساواک به پایگاههای مجاهدین آغاز شد، هنوز چند هفتهای از وصل شدن تیم ما به احمد نمیگذشت. احمد با تجربهای که داشت و بخصوص بهمدد هوشیاری و آمادگیش، توانست بهسرعت از آنچه در اطرافمان میگذشت نتیجهگیری کرده و خانههایی را که در معرض خطر بودند، تخلیه کند. از جمله، پایگاه استقرار تیم ما در تهران که احمد به سرعت آن را تخلیه کرده و علامت سلامتیش را برداشته بود و علامت خطر گذاشته بود و ما با دیدن علامت خطر از دستگیری جستیم و به پایگاههای دیگر منتقل شدیم».
احمد در این دوران و تا زمان دستگیری محمد حنیفنژاد، یار و یاور و کمک بسیار مهمی برای او بود. او بهتلاشی بیوقفه و خستگیناپذیر برخاست و با شور و حرارت و انگیزه خارقالعادهای بهیاری سازمان شتافت. در آن شرایط سخت و سنگین پلیسی که ساواک بهطور تمامعیار برای درهمپیچیدن تشکیلات سازمان مجاهدین، بسیج شده بود، احمد رضایی فضای کار و تلاش مساعدتری پیدا کرد و به مدد ویژگیهای برجستهای که داشت، از جمله سرعت عمل بالا و تیزی و قاطعیتش در تصمیمگیری، موفق شد مسئولیت سنگینش در این دوران را بهنحو احسن بهپیش برد.
نقش احمد رضایی بهویژه وقتی بیشتر بارز شد که پس از مدت کوتاهی شهید بنیانگذار محمد حنیفنژاد هم دستگیر شد و عملاً سنگینی بار مسئولیت حفظ و تجدید سازماندهی سازمان، اداره کادرها و حفظ ارتباطاتشان بر دوش احمد قرارگرفت و او مسئولیتش را به خوبی انجام داد. احمد رضایی معتقد بود بهدلیل خیانت بهاصطلاح رهبران سیاسی گذشته، مردم به این سادگی به حزب و سازمان و هیچ رهبر سیاسی اعتماد نمیکنند. او به این حرف تا بن استخوان ایمان داشت. آنقدر که گویی همواره مترصد بود با شهادتش اعتماد مردم را بهپیشتازان راستینشان بازگرداند. بههمین دلیل با تغییر فضا و پلیسی- نظامی شدن جامعه پس از ضربه سال۱۳۵۰، او نخستین کسی بود که با ذکاوت انقلابیش، ضرورت مسلح شدن و درآویختن مسلحانه و تا آخرین نفس با مأموران مسلح ساواک را دریافت و در عمل کردن به آن بسیار قاطع بود. همین انگیزه و اعتقاد او بود که توانست روح تهاجمی را در کادرهای سازمان، بهویژه پس از ضربه ۱۳۵۰، بدمد. احمد رضایی بهطور خاص با شهادتش خط سرخ مقاومت و نثارخون برای رهایی خلق را بهعنوان یک ارزش در انقلاب ایران به ثبت رساند.[۳]
یکی دیگر از مجاهدانی که پس از ضربه سال ۱۳۵۰، در ارتباط با احمد رضایی قرار داشت میگوید:
«در روزهای بحرانی بعد از ضربه، احمد قهرمان، تأثیر بسیار زیاد و تعیینکنندهای در حفظ سازمان داشت. پس از هر ضربهای، امیدواری، تحرک، حرکت بهپیش و پرهیز از هر نوع سکون، مهمترین عوامل برای بازسازی هستند. احمد بهدلیل قاطعیتش در برابر دشمن، فیالواقع سمبل و نمونه بارز چنین خصوصیاتی بود. همه ما وقتی سر قرار احمد میرفتیم، فشار و سختی ضربه سنگین شهریور را فراموش میکردیم. احمد به درستی درک کرده بود که باید پیش آمدن ضربه را با همه درمیان بگذارد و تغییر شرایط را به همه بگوید و هر کس را در هر سطحی که هست در مقابل مسئولیتهایش قرار بدهد. او با تکتک افراد سازمان در سطوح مختلف قرارهایی اجرا میکرد که اسمش را گذاشته بود ”قرار تعیینتکلیف“. مضمون حرف احمد در این قرارها و توضیح به افراد این بود که سازمان در معرض ضربه سختی قرار گرفته و علت، هرچه باشد، در این شرایط سخت از هر فرد سطح جدیدی از مسئولیت و مایهگذاری انتظار میرود. زیرا دیگر، مدار قبلی از کار و ارتباط با سازمان قابلقبول نیست. هرفرد باید به این مسأله، جواب مشخص میداد و ”تعیینتکلیف“ میشد که در این مرحله چه خواهد کرد. تردید و دودلی و یأس و سختی ضربه، بهاین صورت از صفوف ما رخت برمیبست و به امید و تحرک و تلاش و آمادگی برای ورود به مرحله انجام عملیات نظامی تبدیل میشد. این شیوه برخورد قاطع و جدی احمد، در فاصله کوتاهی در مناسبات باقیمانده سازمان و نیروهای هوادارش، همه چیز را یک مدار کیفی ارتقا داد. او با قدرت تصمیمگیری و سختکوشی در جلوگیری از دامنه ضربه تلاش کرد و موفق شد دامنهی تأثیر کار احمد رضایی به سازمان مجاهدین خلق محدود نشد و سایر انقلابیونی که در دوران شاه، دوشبهدوش مجاهدین میجنگیدند بارها در زندان و خارج زندان از نقش و تأثیر راهگشای احمد و نحوه شهادت او تقدیر کردند و حق قهرمانی او را بهجا آوردند. چرا که همه، تأثیر مادی آن را، که یک گام بهپیش در مبارزه مسلحانه بود، میدیدند. روز دوم شهریور، وقتی در اولین قرار پساز ضربه، احمد را در قرار زاپاس ملاقات کردم، کاری را که ۵ ماه بعد، در درگیری با ساواک انجام داد، برایم بهصورت ایده کاملاً مشخصی بیان کرد و گفت ”ما حق نداریم زنده بهدست دشمن بیفتیم و باید با دشمن درگیر شویم“ و او خود، نخستین کسی بود که به این درس بزرگ در صحنه رودررویی با دشمن عمل کرد و با این قاطعیت خود، نقشی کیفی، تاریخی و راهگشا در مسیر مبارزه انقلابی با رژیم شاه ایفا کرد. او حتی اجازه نداد دشمن به سلاحش نیز دسترسی پیدا بکند. شهادت احمد، گام بسیار آگاهانه مشخصی بود که در تقدیر حرکت سازمان قرار داشت و فکر میکنم بههمین دلیل است که تابلو شهادت احمد تا این درجه، کامل و صیقلخورده و شفاف است».
مجاهد خلق ابوالقاسم رضایی، برادر کوچکتر احمد، که در آن هنگام در زندان اوین بود، در بارهی خاطره شنیدن شهادت احمد و تأثیرات آن میگوید که، در آن شرایط ما توانسته بودیم یک رادیوگوشی وارد اوین کنیم. این رادیو را بچههای خودمان در زندان قزلقلعه برایمان آورده بودند. آن روزها وقتی زندانیان مجاهد را برای پروندهخوانی و دیدار با بازپرس و وکیل به دادرسی ارتش میبردند، گاهی دور از چشم نگهبانان میتوانستند مجاهدینی را که از زندانهای دیگر آمده بودند، ببینند و مخفیانه، چیزی را ردوبدل کنند. این رادیو در آن دنیای بیخبری زیر چنگ ساواک، برایمان ارزش زیادی داشت و نهایت سعی ما این بود که لو نرود. بههمین دلیل بهرغم آنکه همه افراد بند عمومی از خودمان بودند و جاسوسی بین ما نبود، هنگام گوشکردن بهرادیو زیر پتو میرفتیم تا اگر نگهبان بهطور ناگهانی در را باز کرد متوجه آن نشود. گوشدادن بهاخبار ساعت ۲بعدازظهر که مهمترین بخش خبری آن بود بهطور نوبتی توسط چندنفر انجام میشد. آنها خبرها را بهخاطر سپرده و برای بقیه نقل میکردند. روز ۱۱بهمن نوبت شهیدعلی میهندوست بود که اخبار را گوش کند. هنوز چنددقیقهیی از شروع اخبار نگذشته بود که سراسیمه از زیر پتو برخاست، سرجایش نشست و گفت: ”بچهها احمد شهید شد“! دقایقی همه ساکت شدند. این سکوت سنگین، با زمزمه سرود عربی «اقمص یداک فی دمی» یا سرود «شهید» شکسته شد، زمزمه این سرود از گوشه اتاق شروع شد و به سرعت، تمام اتاق را فراگرفت. ما آنموقع، خودمان هنوز سرودی نداشتیم و تعدادی از بچهها که در فلسطین، دوره دیده بودند برخی سرودهایی را که حفظ کرده بودند بهبقیه یاد میدادند. مضمون این سرود بهاینقرار بود:
انگشتانت را بهخون من آغشته کن
و از زبان من وصیتم را بنویس
بنویسید برای همه، ای برادرانم، ای برادرانم
که من وصیت خود را نوشتم
این رسالت نسل ماست
این علامت صبح پیروزی ماست
این پایان شب تیره ماست
من رفتم. شما راه را ادامه دهید و سختیهایش را تحمل کنید، تحمل کنید
باخواندن این سرود بود که مجاهدین بهاستقبال اولین شهیدشان رفتند. شهادت احمد در آن شرایط بههمه، انگیزه دیگری داد. چون مجاهدین همهچیز را در طبق اخلاص گذاشته و آماده بودند تا برای آزادی میهنشان، دست بههر فداکاری بزنند. دستگیری غافلگیرانه شهریور۱۳۵۰، و دستگیریهای بعدی که بهدنبال آن صورت گرفت همه بدون درگیری بود و همه اعضای سازمان از اینکه دستگیری غافلگیرانه، اجازه نداده بود بارژیم مقابله کنند، افسوس میخوردند. احمد با شهادت خود، آنهم بهآنصورت حماسی، آرزوی همه مجاهدین را در مقابله با ساواک شاه محقق کرد. دشمن به هیچ چیز احمد دست نیافت بهویژه که ساواک بعد از دستگیری شهیدحنیفنژاد، برای جلوگیری از تجدید سازماندهی مجاهدین همه انرژیش را روی دستگیری احمد متمرکز کرده بود. طرح احمقانه ساواک در فرستادن رضا بههمراه مأمورانش برای اینکه ردی از احمد پیدا کنند، دقیقاً بههمین خاطر بود. طرحی که به فرار قهرمانانه رضا منجر شد و داغ سنگینی بر دل ساواکیها گذاشت.[۳]
شهادت احمد رضایی
درساعت ۷ بعد از ظهر ۱۱ بهمن ۱۳۵۰، احمد رضایی وقتی خود را درمحاصره پلیس میبیند با استفاده از سلاح کمریاش وچهارده گلوله درمقابل مأموران ساواک شاه مقابله می کند.
ساواک حلقه محاصره را تنگ مي كند. احمد رضایی طی نبردی با مأموران ساواک شاه در خیابان غفاری تهران با نارنجكي كه ضامن آن كشيده شده بود به ميان مهاجمان ميرود ،نارنجك منفجر و احمد به شهادت میرسد. در اثر اين اقدام احمد رضایی، چهار ساواكي كشته و سه تن ديگر زخمي مي شوند ،تمام بدن احمد متلاشي شده وحتي سلاح كمرياش تكه تكه میشود. (روزنامه کیهان ۲۴)