اسدالله ملک

از ایران پدیا
نسخهٔ تاریخ ‏۵ نوامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۰:۱۷ توسط Omid (بحث | مشارکت‌ها)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
اسداله ملک
اسدالله کلک.jpg
استاد اسداله ملک
اطلاعات
نام اصلیاسداله ملک
تولدمتولدتهران دروازه دولت ۱۴/مرداد/۱۳۲۰
ملیتایرانی
مرگدرگذشت ۹/بهمن/۱۳۸۹) ازشاگردان ابولحسن صبا، روح الله خالقی، هنگ آفرین و خادم میثاق و...بود. فارغ التحصیل از هنرستان موسیقی دارای ایسانس موسیقی از دانشگاه هنرهای زیبا گردید.
ساز(ها)ویولن
زمینهٔ فعالیتآهنگسازی، نوازندگی
آلبوم معروفاستاد ملک آهنگهای زیبایی چون تک درخت، مرغ شباهنگ، جدایی تو، حکایت دل و... ازخودبیادگار گذاشت،

اسداله ملک (متولد تهران دروازه دولت ۱۴/مرداد/۱۳۲۰ - درگذشت ۹/بهمن/ ۱۳۸۹) ازشاگردان ابولحسن صبا، روح‌الله خالقی، هنگ آفرین و خادم میثاق و… بود. فارغ‌التحصیل از هنرستان موسیقی دارای ایسانس موسیقی از دانشگاه هنرهای زیبا گردید.[۱]

زندگی‌نامه

اسدالله ملک در ۱۴ مرداد سال ۱۳۲۰در محله «دروازه دولت» تهران متولد شد. در ایام کودکی و نوجوانی حدود سه سال شاگرد ابوالحسن صبا بود. شاگرد اساتیدی چون روح‌الله خالقی، هنگ آفرین و علی محمد خادم میثاق و… نیز بود. در ارکستر انجمن ملی موسیقی که توسط آقای خالقی اداره می‌شد پذیرفته شد. از هنرستان موسیقی فارغ‌التحصیل شد و سپس موفق به دریافت لیسانس موسیقی از دانشگاه هنرهای زیبا گردید. از جمله خوانندگانی که ملک با آنها همکاری داشتند می‌توان به اکبر گلپایگانی، محمود محمودی خوانساری، ایرج، بهرام حصیری، محمدرضا شجریان، کوروس سرهنگ زاده و… اشاره کرد. استاد ملک آهنگهای زیبایی چون تک درخت، مرغ شباهنگ، جدایی تو، حکایت دل و… ازخودبیادگار گذاشت، در اواخر عمر شروع به ضبط آثار ارکستری خود با سازبندی‌های مختلفی (مانند ویلن - عود، ویلن - سنتور - سه تار، ویلن - قانون، ویلن - عود - سنتور و…) که می‌توان به کاستهای «نغمه رؤیایی»، نغمه‌ها و… اشاره نمود. وی به همراه گروهی از اساتید در جشنواره‌هایی در ایتالیا و فرانسه و… شرکت کرد و رتبه اول را در برخی جشنواره‌ها نصیب خودکرده. این هنرمند برجسته در روز سه شنبه۹ بهمن ۱۳۸۹ براثر تومور مغزی در بیمارستان ایران‌مهر درگذشت.[۱]

آخرین گفتگو

«استاد اسدالله ملک با پنجه‌های آتشین»

من کار هنری را خیلی زود شروع کردم. پنج ساله بودم که برایم ویولن کوچکی تهیه کردند و به دستم سپردند. روز و شب من با موسیقی می‌گذشت. چه شبها تا سحر بر بام خانه ملک می‌نشستم و از ساز و موسیقی سخن می‌گفتیم و می‌شنیدیم. آن موقع برادرم از سرشناس‌ترین شاگردان صبا و از همرازترین دوستان او بود. استاد صبا به خانه حسین می‌آمد و آن خانه پاتوق بزرگان هنر موسیقی هم چون کلنل وزیری، روح‌الله خالقی، حسین خان یا حقی، شکرالله قهرمانی، بانوی بی همتای آواز قمر الملوک و … شده بود. من که از همه کوچکتر بودم آن چنان محو سخنان و هنرنمایی شان می‌شدم که همه آن بزرگان به تعجب و تحسین وارد رشته می‌شدند تا جایی که همای سعادت بر شانه من نشست و استاد صبا تعلیم مرا پذیرفتند. آن موقع من کودک خردسالی بیش نبودم.

استاد ملک
استاد ملک

صبا را چگونه شناختید؟ رابطه شما با او چگونه بود؟

صبا یک نمونه بود. نمونه ای تمام عیار از یک موسیقی دان و یک انسان راستین. او همهٔ ما را شیفته خودش کرد. همه آن‌هایی را که دستی به ساز و گوشی به موسیقی داشتند. همه بی چون و چرا به مکتب پاک و ویژگی‌های اخلاقی و عاطفی او دل سپردیم.

می‌دانید که من جزو اولین شاگردان هنرستان عالی موسیقی بودم، اما پیش از رفتن به هنرستان چون در خانواده ای اهل هنر و با زمینه‌های هنری پرورش یافته بودم، با فوت و فن نوازندگی چندان مبتدی و بیگانه نبودم و همین آشنایی با حال و هوای ساز سبب شد که استاد لطف و عنایت خاصی نسبت به من داشتند و چون شور و اشتیاق مرا می‌دیدند و با دقت و نکته بینی‌هایی که داشتند استعدادم را احساس می‌کردند، در آموزش هیچ نکته ای از موسیقی فروگذار نکردند…

تأثیر صبا بر موسیقی ایران بر هیچ‌کس پوشیده نیست. شما این تأثیر را چگونه می‌بینید؟

صبا یک مکتب کامل است. او با همهٔ ویژه گی‌های اخلاقی و هنری که داشت راهی را آغاز کرد که بی تردید قابل اعتمادترین مکتب موسیقی ایران است. تکنیک عالی، حسن سلیقه و نبوغ را در هم آمیخته بود. ساز او لبریز بود از پاکی و زیبایی. از پوزیسیون‌های مختلف به بهترین شکل استفاده می‌کرد. آرشه کشی او بی نظیر بود. خوب خودتان می‌دانید که این ساز مثل اسب وحشی است که به هر کسی رکاب نمی‌دهد. به قول پرویز یا حقی ویولن ساز رام نشدنی است و ولی صبا بیشتر از همه دانست که چگونه این ساز را رام کند و در خدمت موسیقی ایرانی قرار بدهد. او حرکتی فراتر از همهٔ جریان‌های موسیقی ایجاد کرده‌است. برای همین هم هست که شاگردان او جریان اصلی موسیقی امروز را شکل داده‌اند. او را می‌توان معمار تحول موسیقی ایران دانست. چند سال پیش با محمود میرزاده (روزنامه‌نگار و گزارشگر ماهنامه فرهنگی هنری دبستان) مصاحبه ای داشتم که مفصلأ راجع به صبا صحبت کردم. می‌توانی به او مراجعه کنی. زیاد حوصله حرف‌های تکراری را ندارم.

در جریان موسیقی ملی ایران کلنل وزیری تا چه اندازه سهم دارد؟

خوب شد به این جریان اشاره کردید. وزیری نت را به ایران آورد. به همین خاطر هم سهم بزرگی در موسیقی ایران باید به او اختصاص بدهیم. صبا و وزیری روی نگاه ما به موسیقی تأثیر عمیقی گذاشتند. اما وزیری (با همه اعتباری که من برای او قائل هستم) بسیار شیفته تکنیک غرب شده بوده ولی صبا همان‌طور که در جواب پرسش قبل گفتم در پس تکنیک به دنبال حال بود. استاد ملک: همان‌طور که همه جا گفته‌ام، شناخت و درک من نسبت به موسیقی ایرانی بیشتر موهون ارتباط و آشنایی با شماست به همین خاطر با شما خیلی راحتر می‌توانم صحبت کنم. می‌خواهم پرسشی را مطرح کنم که تا کنون با هیچ‌کدام از شاگردان صبا درمیان نگذاشته‌ام.

شما به عنوان شاگرد این استاد بزرگ کدام یک از آثارش را متعالی تر می‌دانید؟

صبا با نگاه تیزبینی که داشت به زیبایی‌ها زودتر و عمیق‌تر از دیگران دست پیدا می‌کرد. گوش خودش را چنان تربیت کرده بود که زیبایی و اصالت را بهتر درک می‌کرد. او نه تنها در موسیقی که در همه چیز به نهایت لطف و معنا می‌رسید. به همین خاطر هم هست که من با جرأت می‌گویم که تمام آثارش در اوج هستند. من که نمی‌توانم بگویم مثلأ زرد ملیجه از به زندان بهتر است …

یک شیطنت ژورنالیستی.

آره درست می‌گویی. چند وقت پیش هم از من پرسیدی که بعد از مرگ صبا چند بار به همسرو فرزندانش سر زده‌ای؟ که من به حساب شیطنت تو گذاشتم ولی واقعیت این است که من خودم را جدای از صبا نمی‌دانم. صبا پدر معنوی بود و من هم یا حقی و خرم و تجویدی … یکی از پسران او هستم منتهی کوچکترین آنها. حالاچند بار به من به خاطر اینکه فرزند صبا هستم سر زده‌ای ؟!

حق با شماست.

حق با علی (ع) است (با خنده)

به فرزندان صبا اشاره کرده‌اید. استاد عباس شاپوری می‌گفت که صبا با همه شاگردان رفتاری پدرانه داشت … حالا این پرسش برای من مطرح می‌شود که با این همه چرا همه شاگردان او به مقام استادی نرسیدند؟ خیلی‌ها آمدند و شاگردی صبا کردند اما حق با شماست. خیلی‌ها به جایی که باید نرسیدند علت آن هم این است که آنها آمدند از صبا تقلید کردندو در سطح قالب آثار او ماندند. یعنی عمق اندیشه او را درک نکردند و البته زحمتی که آنها کشیدند ارزشمند است … شما جزو اولین گروه شاگردان هنرستان موسیقی بودید. در هنرستان به غیر از استاد صبا کدام یک از هنرمندان شما را تحت تأثیر قرار می‌دادند؟ استادان خالقی و حسین تهرانی بیشتر از دیگران مرا تحت تأثیر هنر و اخلاق خودشان قرار داده بودند و تا یادم نرفته بگویم که ضرب شناسی را از استاد تهرانی آموختم. خیلی هم با ایشان برنامه اجرا کردم …

بازگردیم به هنرستان موسیقی …

یازده ساله بودم که هنرستان موسیقی ثبت نام کردم. هنرستان موسیقی در آن سال‌ها هنوز از طرف وزارت فرهنگ و هنر به رسمیت شناخته نشده بود. آن روزها بعضی‌ها به ما می گفتندکه وقت خود را بیهوده تلف نکنید. وقتی دیپلم بگیرید هیچ‌کجا به شما کار نمی‌دهند. حتی به عنوان معلم ساده گروه سرود مدرسه هم شما را قبول ندارند و از این حرف‌ها؛ ولی ما مثل خود استاد خالقی عاشق بودیم و عاشقی را چه کار به این حرف‌ها. روزی که استاد خالقی تصمیم به بنیان‌گذاری هنرستان گرفتند نه از جانب کسی حمایت شدند و نه خودشان آن قدر پول و امکانات داشتند که کار را شروع کنند. هنردوستی به نام سپانلو، ملک شخصی خود را بدون گرفتن اجاره در اختیار استاد قرار دادند. استادانی که آن جا تدریس می‌کردند تا مدت‌ها پول نمی‌گرفتند، خلاصه همه کارها با نیروی عشق جلو می‌رفت. ملک سپانلو که حالا دیگر به ساختمان هنرستان موسیقی تبدیل شده بود یک سالن بزرگ داشت. وقتی شاگردان هنرستان به سال سوم نرسیدند همگی به حدی توانا شده بودند که می‌توانستند در ارکستر انجمن موسیقی ملی نوازندگی کنن. مرحوم استاد خالقی پس از سه سال اولین کنسرت را ترتیب دادند. یادم می‌آید در شب اجرا وزیر فرهنگ و هنر وقت و همچنین چند نفری از وکلای مجلس حضور داشتند. در آن شب تاریخی ارکستر به رهبری مرحوم خالقی جند اثر از ساخته‌های خود استاد را اجرا کرد و مدعوین چنان محو برنامه شده بودند که پس از آن هنرستان به رسمیت شناخته شد و حقوق و مزایای مدرسین تا حدودی تأمین شد.

استادان هنرستان چه کسانی بودند؟

آنان که هم استاد هنرستان بودند و هم نوازنده ارکستر انجمن عبارت بودند از استادان مرحوم ابو الحسن صبا، مرحوم موسی معروفی، مرحوم جواد معروفی، مرحوم مهدی مفتاح، مرحوم زرین پنجه، مرحوم وزیری‌تبار، مرحوم حسینعلی ملاح، مرحوم حسین صبا، مرحوم حسین تهرانی، مرحوم محمود ذوالفنون، مرحوم محمد میر نقیبی و مرحوم بیگلری پور (پدر منوچهر و محمد بیگلری پور). در ضمن گاهی هم مرحوم کلنل وزیری به هنرستان می‌آمدند و کمیسیون‌هایی به اتفاق استادان تشکیل می‌دادند.

آن موقع چند سال داشتید و موقعیت شما در هنرستان چگونه بود؟

یازده سال داشتم که به هنرستان رفتم. قبلأ هم گفتم چون آن موقع‌ها حسین ملک از چهره‌های سرشناس موسیقی بود و من هم زیر پر و بال او بودم خیلی از استادان مرا می‌شناختند …

از همان ابتدا با ویولن کار کردید؟

بله البته با کمانچه هم کار کرده‌ام همین‌طور چند ساز دیگر ولی همان‌طور که می‌دانید ویولن شد همه چیز من.

اگر قرار می‌شد ویولن را با ساز دیگری عوض کنید سراغ چه سازی می‌رفتید؟

هیچ سازی قادر نیست برای من جای ویولن را بگیرد. ببینید ویولن علاوه بر تنوع لحن‌ها و امکانات و ظرفیت‌ها ی دیگری نظیر قدرت و شدت و ضعف صدا دارد که در هیچ ساز دیگری نمی‌توانیم نمونه آن را پیدا کنیم.

خیلی‌ها معتقد ند که ویولن یک ساز غربی است و به خاطر همین …

به این حرف‌ها اعتنا نکن.

ولی سال‌ها بود که به خاطر همین برداشت ویولن از موسیقی ایران حذف شد. من همیشه گفته‌ام با این‌گونه حرف‌ها به شدت مخالفم. بی انصافی است که بگوییم تمامی آنچه صرفأ از نقشه جغرافیایی ما بیرون است با ما بیگانه است. ما ویولن را جذب کرده‌ایم به خاطر این که زمینه جذب آن وجود داشته‌است. اگر ویولن در موسیقی ما جایی باز کرده‌است علتش این است که به خوبی تونسته خود را با موسیقی ما تطبیق بدهد. من ساز را یک وسیله برای بیان احساسات نوازنده می‌دانم. ببینید اگر شما یک ملودی غربی را با کمانچه و تار بزنید باز هم می‌توانید بگویید که تار و کمانچه چون غربی زدند غربی هستند؟ صدای ساز معرف ملیت ساز نیست. ویولن صد سال است که به ایران آمده و در این فرهنگ ریشه دوانیده است و پسند مردم را به همراه داشته به طوری که نمی‌توان آن را از مجموعه موسیقی ایرانی حذف کرد، البته متأسفانه همان‌طور که اشاره کردید چند سالی از طرف برخی کوشش‌هایی برای حذف این ساز از گستره موسیقی ملی انجام شد که خوشبختانه دیدید که این کوشش‌ها بی ثمر بود. در آن سال‌ها برای من و برای دیگرانی که مثل من فکر می‌کردند پرسش‌هایی وجود داشت که عموماً بی جواب ماند. مثلاً ما را به این خاطر که ویولن می‌زدیم غرب زده می‌نامیدند حالا چرا خودم هم نمی‌دانم آموزش ویولن را در هنرستان قدغن کردند. اصلاً این ساز را با همه امکانات و ظرفیت‌هایش از صحنه اجرا هم کنار گذاشتند. من ابتدا این موضوع را نمی‌دانستم. چند قطعه در ماهور و همایون ساخته بودم. برای دریافت مجوز ضبط و پخش به مرکز سرود و آهنگهای انقلابی مراجعه کردم و در کمال تعجب دیدم که کارم مورد تصویب قرار نگرفت. آنها به من گفتند ویولن قدغن است. بروید قیچک یا کمانچه بنوازید؟ من که پیش از این برخورد فکر می‌کردم که با تغییراتی که در مدیریت امور موسیقی ایجاد شده‌است شرایط بهتر از گذشته‌است و مرکز سرود، مرکزی برای جذب آهنگسازان اصیل است و مسئولان این مرکز می‌توانند زمینه را برای درخشان‌ترین برنامه‌ها و موسیقی مهیا کنند، خشکم زد، گیج شدم …

چه واکنشی در برابر آن‌ها نشان دادید؟

هیچی. خیلی آرام و مودبانه از مرکز بیرون آمدم. البته مطمئن بودم که آنها روزی بهاشتباه خود پی می‌بردند. به همین خاطر قطعاتی را که ساخته بودم کنار گذاشتم و به آموزش ویولن هم چنین ساختن و آماده کردن (برای کنار گذاشتن) قطعات جدید پرداختم.

هیچ موقع به پیشنهاد آنان عمل نکردید که گفتند به جای ویولن کمانچه بنوازید؟

نه. البته نه این که با کمانچه مخالف باشم. هر سازی شخصیت ویژه خود را دارد. آنها میگقتند که برای تقویت کمانچه (ساز ملی) باید ویولن (ساز غربی) را کنار بگذاریم؛ ولی من همیشه با سیاست این به جای آن مخالف بودم. به نظر من هم این باید باشد هم آن.

یعنی شما با آنها که خواستار حذف کمانچه هستند مخالفید؟

بله. کاملاً. کمانچه صدای بسیار مطبوعی دارد. بروید به زارهای استاد بهاری و شاگردانش مراجعه کنید تا پی به قدرت این ساز ببرید. البته منکر ضعف‌ها و نارسایی‌های این ساز در اجرای قطعات موسیقی ایرانی نیستم؛ ولی معتقدم به جای این که آن را از سر خودمان باز کنیم باید ضعف‌ها و نارسایی‌های آن را بشناسیم و برای رفع آنها تلاش کنیم.

خود شما در این زمینه چه کوششی داشته‌اید؟

من سالها با استاد ابراهیم قنبری مهه در این زمینه همکاری داشته‌ام که می‌توانید از خود استاد بپرسید. البته گرفتاری‌های زیاد من مانع از این شد که تمام تلاش و ذهنم را معطوف به این قضیه کنم … این را هم بگویم که تا جایی که قدرت داشتم برای بازگشت مجدد ویولن تلاش کردم. مخصوصاً در زمان مدیریت آقای کلهر. ایشان هم خیلی تلاش کردند که این ساز مجدداً احیا شود و نوازندگی آن در مراکز آموزشی مثل هنرستان و دانشگاه و … تدریس شود که اگر غیر از این باشد ضربه بزرگی به موسیقی ما می‌خورد. اجازه بدهید که از آقایان که همواره می‌خواهند ساز مخالف بزنند بپرسم که آیا نمی‌دانید که نوایی که ساز به گوش می‌رسد مهم است نه شکل ظاهری آن؟ آیا نمی‌دانید که بزرگترین استادان مورد تأیید (خاصه اهل فن و مردم عادی) مثل صبا و یاحقی، خالدی، تجویدی و … نوازنده همین ساز بودند و با همین ساز توانستند این همه ملودی بکر و دلنشین خلق کنند. چه قدر خوب بود که به جای این‌گونه مخالفتها که نتیجه ای جز به هدر رفتن نیروها نداشته به مسائل مهم‌تری پرداخته می‌شد.

شما با این که هنرمندی در عرصه موسیقی اصیل ایرانی هستید، پا را از عرصه سنت فراتر گذاشته‌اید و آثاری در قالب‌های امروزی خلق کرده‌اید. وقتی همه چیز در حال تکامل است و زندگی در جنبش و حرکت است چرا من ایستاده باشم؟ من می‌گویم هنرمند باید مثل پرنده ای باشد که به همه جا پر بکشد و همه چیز را ببیند و تجربه کند البته این‌طور نباشد که هویت خود را از یاد ببرد و فریفتهٔ فرهنگ‌های نادرست این و آن شود. هنرمند نباید خودش را ببازد. اگر می‌گویم که هنرمند باید عرصه کاری اش را از خانه پدریش فراتر بکند فقط به خاطر این است که به تکامل نزدیک شود. من می‌گویم که همه چیز باید در خدمت فرهنگ خود ما باشد.

با توجه به وضعیت امروزی موسیقی اصیل آیا بیم از بین رفتن آن را ندارید؟

من نگرانم. نگرانی من هم از این است که موسیقی ملی از بین برود و این نگرانی کمی نیست. من همواره بیم این را دارم که جوانان ما با موسیقی که نه حتی با اسم جلیل شهناز، کسایی، صارمی، ورزنده و … بیگانه شوند که اگر چنین شود عرصه برای رشد افراد بی صلاحیت هموار می‌شود که متأسفانه تقریباً همین هم شده‌است. کسانی در موسیقی پیدا شده‌اند که از ابتدایی‌ترین زمینه‌های ذوق و استعداد موسیقی بی بهره اند …

جناب استاد ملک شما بداهه نواز ماهری هستید. چگونه به این مرحله از هنر رسیده‌اید؟

نمی‌دانم چگونه باید به این پرسش پاسخ بدهم. یک چیزهایی در درون هنرمند است که با کلام نمی‌توان آنها را بیان کرد که من خوشبختانه تا حدودی توانسته‌ام با سازم آنها را بیان کنم. در بداهه نوازی گاه کیفیتی روی می‌دهد که آن را می‌توانیم الهام بخوانیم. در بعضی از لحظه‌ها چنان مجذوب عالم درون می‌شود که انگار نوازنده مه منبع عظیمی از ملودی‌های ناشنیده متصل می‌شود. البته الهام تنها برای کسانی اتفاق می‌افتد که مراحل اولیهٔ کار و زحمت و تلاش را پشت سر بگذارند. الهام همیشه بصورت آفرینش ناگهانی روی نمی‌دهد. اگر هنرمندی به مرحله ای می‌رسد که واقعاً حس می‌کند چیزی به او الهام می‌شود باید دانست که پشت این الهام سال‌ها کار و پشتکار خوابیده‌است. در موسیقی ایرانی محتوای عاطفی خیلی مهم‌تر از فرم است. به همین خاطر هم هست که دو نوازنده مثل خالدی و تجویدی اگرچه هر دو شاگرد یک استاد هستند ولی در نوازندگی هر کدام سبک خاص خودشان را دارند. تجویدی یک جور ساز می‌زند و خالدی جور دیگر، همین جاست که باید روی جنبه‌های عاطفی تأکید بیشتری داشت.

به گمان من و همه آنهایی که آثار شما را شنیده‌اند " گریه لیلی " از جمله آثار ماندگار در موسیقی ملی است. آیا این قطعه را بصورت بداه نواختید؟ بله. این قطعه حاصل نوجوانی من است. پانزده سال بیشتر نداشتم که گریه لیلی را نواختم. دوران جذبه و شور و حیرت که با حال و هوای نوجوانی و غم و شادی‌های آن روزگار من در هم آمیخته شد. شاید هم به همین دلیل است که با ذوق و پسند گروه‌های متفاوت سنی و سلیقه‌های مختلف هماهنگی دارد.

سیاست گذاری صدا وسیما تا چه اندازه مورد تأیید شماست؟

اصلاً نیازی به گفتن من نیست. هر کسی پیچ رادیو را باز کند خودش متوجه می‌شود. من همیشه گفته‌ام صرف گذاشتن یک شعر فارسی روی آهنگی که هیچ وجه مشترکی با فرهنگ ما ندارد و تلفیقی است از آهنگهای عربی، ترکی، اسپانیایی و … نمی‌توان ادعا کرد که ما موسیقی ملی داریم. البته ای کاش به جای پرداختن به این‌گونه بحث‌ها که عموماً انرژی را تلف می‌کند فکری اساسی کرد. باید با ساختن و شناختن و در عمیق از موسیقی ملی، موسیقی واقعی را ساخت …

با این که عملکرد این رسانه مورد تاییدتان نیست چه اصراری برای ادامه همکاری تان وجود دارد؟

من کسی نبودم که درجا بزنم. به قول بچه‌های پایین شهر بیدی نبودم که با این باد که نه نسیم‌ها بلرزم. ماندم. ایستادم. همه سختی‌ها را به جان خریدم. خود من و دوستانم مثل جهانگیر ملک، فضل‌الله توکل، منصور نریمان و … سال‌ها در این رسانه کار کرده بودیم. خون دل خورده بودیم. چرا باید می‌رفتیم؟ نرفتیم. ماندیم و کار کردیم. من یکی هیچ وقت دست از هنرم نمی‌کشم تا روزی که بمیرم. البته فکر می‌کنم آن روز فارغ از قیل و قال زندگی بتوانم با خیال راحت کارم را ادامه بدهم (خنده). این‌طور نیست؟

انشاءالله که سالهای سال سایه تان بر سر موسیقی گسترده باشد.

با این همه بیماری که گریبان مرا گرفته فکر نمی‌کنم به پایان سال هم بکشم (متأسفانه استاد چند ماه پس از این گفت و گو از دنیا رفت).

اگر بخواهیم که شما گلایه ای را از شنونده‌هایتان مطرح کنید چه می‌گویید؟

من کار خودم را کرده‌ام. گلایه ای برای خودم هم ندارم ولی یک مسئله خیلی من را رنج می‌دهد و آن این است که جامعه ما برخلاف هر آنچه از فرهنگقدرشناسی که دم می‌زند، خیلی زود هنرمندان را فراموش می‌کند! سرنوشت مرتضی محجوبی، محمودی خوانساری، حسین تهرانی، منصور صارمی را دیدید؟ دیدید که چگونه در فراموشی مردند. شما مطبوعاتی هم بی تقصیر نیستید. شما که وظیفه تان حفظ و نگهداری فرهنگ ایرانی است اسیر مسائل روزمره شده‌اید. همه چیزتان شده سیاست. چه قدر زود فراموش کردید هنرمندانی را که تمام زندگی شان را روی فرهنگ ایران زمین گذاشتند. همان‌هایی که به خاطر صداقت در هنرشان از نان شب و قوت و ذخیره شان غافل شدند.

به عنوان آخرین پرسش نگرانی عمده شما چیست؟

خیلی کار دارم. چند قطعه نوشته‌ام که بیماری مجال اجرای آن‌ها را از من گرفته‌است. کلی کار نیمه تمام دارم. کلی ملودی در ذهنم انباشته شده که می‌ترسم فرصتی برای پرداختن به آنها نداشته باشم. مریضی هم روز به روز بیشتر مرا ضعیف و ناتوان کرده‌است. برای همسر و فرزندم نگرانم. برای ماهور (پسرم که می‌خواستم به او موسیقی و ویولن بیاموزم) نگرانم. برای موسیقی ملی نگرانم. نه این که فکر کنی از این نگرانم که فراموش شوم. نه، چه اهمیتی دارد که من فراموش شوم. اگر مردم، این اتفاق می‌افتد. شب هفتی، سالگردی، یادی، بعد هم تمام. انگار نه انگار که اسدالله بود و سازی… نه، به این سنت خو کرده‌ام. نگرانی من از این چیزها بزرگتر است. می‌ترسم موسیقی ملی از بین برود. این هم نگرانی کمی نیست …

جناب استاد از شما سپاسگذاریم که برخلاف میل باطنی تان برای گفت و گو، این چند بار مرا به حضور پذیرفتید. از این که خلوت شما را به هم زدم متاسفم.

تعارف را کنار بگذار. بنشین می‌خواهم برایت ساز بزنم. سازم کوک کوک است. چه قدر تو دختر خوش شانسی هستی. کوک دشتی دارد (می، دو، لا). گریه لیلی را می‌نوازم و می‌دانم تو هم مثل من شیفتهٔ این قطعه هستی. تو حتی روز تولدم آمدی و در مقابل شاخه گلی که به من دادی گفتی گریه لیلی را بنوازم. قطعه ای که می‌دانم تو را خیلی غمزده می‌کند. نکند تو هم مثل من به این باور رسیده‌ای که اسدالله ملک به زودی می‌میرد.

نه اسدالله ملک هیچگاه نمی‌میرد؛ که شهریار گفت آتشکده عشق کجا می‌میرد؟[۲]

خاطرات

* استاد توکل: «اسدالله ملک یکی از بهترین شاگردانِ ابوالحسن خان صبا بود؛ اما مکتب ویلون نوازیِ اسدالله به مکتبِ رضا محجوبی، برادر مرتضی خان محجوبی (نوازنده پیانو) که معروف بود به «رضا دیوانه»، بسیار نزدیک بود. من در طول عمرم یک بار بیشتر رضا محجوبی را ندیدم، اما بر اساس صفحه‌های قدیمیِ باقی‌مانده از ساز زدنِ استاد محجوبی، باید گفت که اسدالله پیرو مکتبِ او بود و بسیاری از آثار رضا محجوبی را هم اجرا کرده‌است. مثلاً چهار مضراب ابوعطا با نامِ «قهر کرد» که با هم اجرا کرده‌ایم و یک بار هم اسدالله آن را تنها نواخته‌است. (استاد توکل در این لحظه قسمتی از ملودیِ چهارمضراب «قهر کرد» را زمزمه می‌کنند) چهار مضراب سه‌گاهِ معروف شادروان رضا محجوبی را هم خدا رحمت کند پرویزخان یاحقی اجرا کرده‌است. اسدالله ملک انگشت‌های بلندی داشت و پوزیسیون‌های بالا را نیز بسیار تمیز و عالی اجرا می‌کرد و اگر در کنسرت‌هایش دقت کرده باشید، می‌بینید که پوزیسیون‌هایی بِجا و تمیز و بسیار مرتب و ژوست، بدون نیم کاما اختلاف با نُت اصلی اجرا می‌کرد. «گریهٔ لیلیِ» اسدالله ملک هم بسیار زیبا است. اسدالله آثار زیبای فراوانی دارد؛ چه در تکنوازی، چه در هم‌نوازی، چه در آهنگسازی بسیار باذوق بود و مطالب و پرداخت‌هایش بسیار نو بود. اسدالله بسیار بااحساس ساز می‌زد و آهنگ می‌ساخت و جدای از این‌ها بسیار «انسان» خوب و با ارزشی بود».[۳]

در میان مشاهیر ویولن‌نوازی رادیو و برنامه گلها، اسدالله ملک (۱۳۸۰–۱۳۲۰) از همه جوان‌تر بود. او از آخرین شاگردان ویولن استاد «ابوالحسن صبا» بود و بر این اساس، از نخستین نسل شاگردان ویولن صبا بین۲۰ تا ۳۰ سال کوچک‌تر بود. ملک در خاندانی اهل هنر پرورده شد و برادر بزرگش حسین ملک (۱۳۷۸–۱۳۰۴) سنتورنوازی شناخته‌شده‌است. ملک به هنرستان موسیقی هم رفت و از محضر کسانی چون روح‌الله خالقی بهره‌مند شد. اما گویا ویولن‌نوازی را بیش از همه نزد شاپور نیاکان (۱۳۷۲–۱۳۰۵) آموخت، چرا که علاوه بر گواهی برخی آگاهان، نشانه‌هایی از تأثیر نوازندگی این هنرمند کمتر شناخته شده را در سبک شخصی ملک می‌توان شنید. مجموع این عوامل او را همچون دیگر ویولن‌نوازان آن عصر رادیو، به بلوغ زودرس هنری رسانید؛ چنان‌که بر اساس گفته‌ها در ۱۷سالگی با دو ساز ویولن و کمانچه وارد ارکسترهای رادیو شد و در خارج از رادیو هم فعالیت‌های گسترده‌ای را آغاز کرد که از جمله آنها تدریس در هنرستان موسیقی و تشکیل ارکستری کوچک به همراه روانشاد جلال ذوالفنون (۱۳۹۰–۱۳۱۶) بود. گفته می‌شود که او در ۱۷سالگی قطعه مشهور «گریه لیلی» را با کوک ابداعی «ر ـ می‌ـ دو ـ لا» در مایه دشتی ساخت که قطعه‌ای نسبتاً دشوار به‌شمار می‌رود و نواختن آن همچنان در دوره عالی ویولن‌نوازی ایرانی بسیار رایج است. توضیح اینکه کوک‌های ثبت‌شده دشتی در ردیف‌های چپ‌کوک و راست‌کوک ویولن استاد صبا، که معیار اصلی همه ویولن‌نوازان ایرانی است، به ترتیب «می ـ لا ـ می‌ـ لا» برای دشتی «سی» و «ر ـ لا ـ ر ـلا» برای دشتی «می» است. بعدها شاگردان استاد صبا، به ویژه استاد حبیب‌الله بدیعی، برای ایجاد صدادهی بهتر و بهره‌مندی از سیم واخوان، کوک دشتی «سی» را از «می ـ لا ـ می‌ـ لا» به «می ـ لا ـ سی ـ سل» تغییر دادند. کوک دیگری هم برای اجرای دشتی روی ویولن به کار می‌رود که «می ـ لا ـ ر ـ فا دیز» است و مناسب اجرای دشتی «فا دیز». اما ملک برای اجرای دشتی راست‌کوک (دشتی «می») کوک «ر ـ می ـ دو ـ لا» را ابداع کرد که هم واخوان‌های متعدد در اختیار نوازنده می‌نهد و هم وسعت صدای بم ویولن را تا حد زیادی افزایش می‌دهد. تحلیل جزء به جزء کارایی هر یک از سیم‌ها در این کوک برای نوازندگان ویولن ایرانی بسیار سودمند است،[۴]

جستارهای وابسته ==

منابع

== جستارهای وابسته ==