اشغال ایران در جنگ جهانی دوم

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو

اشغال ایران در جنگ جهانی دوم :در 3 شهریور  1320، نيروهاي متفقين شامل انگلیس و شوروی بدون توجه به بی طرفی ایران از جنوب و غرب و از زمین و هوا به ایران حمله کردند و شهرهای سر راه را اشغال کردند به سمت تهران آمدند.  

اگرچه در آن زمان بهانه‌ متفقين براي حمله وجود عده‌اي جاسوس آلماني در ايران عنوان شد اما حوادث بعدی نشان داد اشغال ایران بخشی از نقشه جنگی متفقین علیه هیتلر بوده است. چرچیل بعدها در این باره در خاطرات خود نوشته است:‌ لزوم ارسال انواع و اقسام ساز و برگ و مهمات براي شوروي از يك طرف و اشكالات روزافزون راه اقيانوس منجمد شمالي و نقشه‌هاي استراتژيكي متفقين در آينده از طرف ديگر بيش از پيش ما را بر آن مي‌‌داشت كه براي استفاده كامل از ايران به منظور ارتباط با شوروي اقدام فوري معمول داريم چاههاي نفت ايران به منزله‌ عامل مهمي در جنگ به شمار مي‌رفت عده‌ كثيري از آلمانيها در تهران استقرار يافته و جبهه‌ آلمان در ايران روز به روز بهتر مي‌شد به هم خود در نقشه‌‌ي شورش در عراق و اشغال سوريه از طرف انگليس و فرانسه كه در فاصله‌ي كمي صورت گرفت ،‌نقشه‌هاي هيتلر را در خاورميانه مواجه با اشكالات بسيار نمود. بنابراين ما از موقعيت استفاده كرده و بر آن شديم كه به روسها دست اتحاد بدهيم و به اتفاق مبادرت به لشكر كشي به ايران کنیم.

با یورش متفقین تمامي راه‌هاي كشور به خصوص خطوط راه آهن و شوسه تحت كنترل نيروهاي اشغالگر در آمد. نيروي كار ايراني براي تهية تداركات ارتش‌هاي درگير در جنگ با نازل‌ترين دستمزد به كار گرفته شدند. منابع نفتي كشور غارت شد و بحران غذايي در كشور به اوج خود رسيد.[۱]

اعلام بی طرفی ایران در جنگ جهانی دوم

ایران در شروع جنگ جهانی دوم اعلام بی طرفی کرد. محمود جم در بیانیه ای رسمی بی طرفی ایران را نسبت به دو طرف درگیر در جنگ اعلام کرد که بخشی از متن بیانیه که در تاریخ۱۱ شهریور ۱۳۱۸ منتشر شد به این شرح است:

«در این موقع که متاسفانه نایره جنگ در اروپا مشتعل گردیده است دولت شاهنشاهی ایران به موجب این بیانیه تصمیم خود را به اطلاع عموم میرساند که در این کارزار بی طرف مانده وبی طرفی خودرامحفوظ می‌دارد» زیرا به اعتقاد رضاشاه «ایران نه بدان اندازه قدرتمند بود که بتواند در جنگ شرکت کند و نه تا آن حد ضعیف بود که اجازه دهد حقوقش پایمال گردد.» ازاین‌رو «یک سیاست بی‌طرفی برای ایران ضرورت داشت و برای قدرتهای متحارب نیز ارزشمند بود.» متعاقب بیانیه محمود جم، علی‌اصغر حکمت، وزیر کشور، نیز به اتباع بیگانه آگاهی داد که از ابراز هرگونه احساساتی که منافی بی‌طرفی کشور ایران باشد جداً خودداری نمایند. خبرگزاری پاریس نیز در دوازدهم شهریور 1318.ش خبر بی‌طرفی ایران را مخابره کرد. همچنین مظفر علم، وزیر امورخارجه، در سیزدهم شهریور مراتب بی‌طرفی ایران را به اطلاع سفارت‌خانه‌های مستقر در تهران رسانید. جالب اینجاست که آلمان و انگلستان هر دو از این موضع استقبال کردند؛ زیرا انگلستان به دلیل درگیری‌اش در منطقه دیگر توانایی برقراری امنیت را در این منطقه نداشت. استدلال وزارت امورخارجه آلمان نیز از بی‌طرفی ایران چنین بود: «باتوجه به پیوند نزدیک ترکیه با انگلستان و فرانسه چنین به‌نظر می‌آید که آنچه از لحاظ سیاسی اهمیت ویژه‌ای یافته، آن است که فعلا به تقویت ایران در بی‌طرفی کاملش ادامه داده شود».[۲]

علل ایجاد رابطه رضاشاه با آلمان هیتلری

آنچه باعث نگرانی ایران شده بود انعقاد پیمان عدم تعرض میان شوروی و آلمان در بیست‌وسوم اوت 1939.م بود که طی آن هیتلر و استالین بر سر تقسیم اراضی لهستان و کشورهای بالتیک به توافق رسیده بودند و ایران پیش‌‌بینی می‌کرد که شاید شوروی طی یک تفاهم محرمانه با آلمان درصدد برآید موقعیت مسلط خود را بر ولایات شمالی ایران احیا کند. به‌همین جهت رضاشاه بر آن شد به‌منظور کسب حمایت نظامی و اقتصادی به انگلستان روی آورد. از دهه 1310 به بعد، مبنای مبادلات سیاسی ــ اقتصادی ایران بر کشور آلمان استوار گردیده بود و با ظهور هیتلر، رهبر حزب ناسیونالیست در ژوئیه 1933.م/1311.ش، روابط میان دو کشور وارد مرحله جدیدتری گردید. آلمانی‌ها تبلیغات وسیعی در مورد اشتراک نژاد آریایی دو ملت ایران و آلمان و مشابهت هدفهای ملی دو کشور در مبارزه با کمونیسم و امپریالیسم آغاز کرده، محبوبیت بسیاری در میان ایرانیان به‌دست آورده بودند. اما با پیمان عدم تعرض میان آلمان و شوروی (1318.ش/1939.م)، آلمانیها، به پیروی از خط‌مشی هیتلر، در جهت کاهش نفوذ انگلستان و افزایش نفوذ شوروی در ایران تلاش کردند و حتی نفوذ خود را در ایران در درجه دوم اهمیت قرار دادند؛ هدف هیتلر از این کار این بود که استالین را از توجه به اروپای شرقی منحرف سازد.

در آن هنگام، در نظر انگلستان، جلوگیری از نفوذ کمونیسم شوروی و حفظ لوله‌های نفتی جنوب به مراتب از خطر فاشیسم آلمان مهم‌تر بود،

سرانجام حمله ناگهانی آلمان به شوروی، در بیست‌ودوم ژوئن 1941.م/ اول تیر 1320.ش، تمام معادلات را به هم ریخت و شوروی، که تا آن روز در صف متحدین قرار داشت، به اردوگاه متفقین پیوست.[۲]

روسها در مقابل حملات برق‌آسای ارتش آلمان، به اسلحه، مهمات و دارو احتیاج مبرمی داشتند و انگلیسی‌ها نیز می‌خواستند، به هر قیمتی شده، خطوط ارتباطی بین خلیج‌فارس و سرحد شوروی را حفظ کنند . بدین‌ترتیب شوروی و انگلیس بر ضد دشمن مشترک در دوازدهم ژوئیه 1941.م/1320.ش معاهده‌ای بستند که طی آن دو دولت متعهد شده بودند: اولاً برای متارکه جنگ با آلمان، بدون رضایت طرف دیگر هیچ‌گونه مذاکرات جداگانه‌ای ننمایند، ثانیاً هرگونه کمک نظامی را در جنگ با دشمن مشترک، به یکدیگر برسانند. در این زمان مساله رساندن اسلحه و مهمات به جبهه روسیه مطرح شد و انگلیسی‌ها راه ایران را پیشنهاد کردند که مطمئن‌ترین و کوتاه‌ترین راه بود و راه‌آهن آن از خلیج‌فارس به بحر خزر بهترین وسیله نقلیه به‌شمار می‌رفت. روسها ابتدا در مورد حمله به ایران، به جهت اینکه این کشور دارای ارتش مدرن و مجهزی بود، تردید کردند، اما انگلیسی‌ها به آنان اطمینان دادند که در ظرف چند روز، به از بین بردن مقاومت ارتش ایران و اشغال کشور موفق خواهند شد و به‌این‌ترتیب در هفدهم ژوئیه 1941.م/1320.ش در مورد حمله به ایران میان نمایندگان دو کشور توافق به وجود آمد.[۱]

اقدامات رضاشاه و واکنش دولتهای روس و انگلیس

ٰرضاشاه با اتکا به ارتش 127هزار نفری، اعلام بی‌طرفی ایران و برکناری دکتر متین دفتری در ژوئیه 1940.م/1319.ش و گماردن رجب‌علی منصور، که به محافظه‌کاری شهرت داشت، امیدوار بود که دو دولت همسایه، در امور دولت بی‌طرف ایران مداخله نکنند. اما در این زمان یگانه دستاویز انگلیسیها برای حمله به ایران کماکان حضور ستون پنجم آلمان در این کشور بود؛ بولارد در چهارم ژوئن 1941.م/ چهاردهم خرداد 1320.ش از دولت منصور خواست فعالیتهای پنهانی عوامل آلمان را در ایران متوقف نماید. وی در اول ژوئیه 1941/دهم تیر 1320 در دیداری با منصور از او خواست به‌فوریت به اخراج چهارپنجم آلمانی‌های شاغل در ایران اقدام نماید.  اما دولت ایران جواب داد که کارشناسان آلمانی برای خدمات و صنایع ایران ضروری هستند و دولت ایران به‌سرعت نمی‌تواند جانشینی برایشان پیدا کند، از طرفی تعداد آنها چندان زیاد نیست و دولت ایران بر آنها نظارت می‌کند، اما متفقین که قبلاً در مورد حمله به ایران به توافق رسیده بودند، مشغول تدارکات نظامی گردیدند. در ششم اوت 1941.م/ بیست‌وپنجم خرداد 1320.ش، سفارت انگلستان، طی یادداشتی ده ماده‌ای خطاب به دولت ایران، مجدداً در مورد حضور و فعالیت آلمانیها در ایران هشدار داد و به تبع آن شوروی نیز در همین روز تذکاریه‌ای مبنی بر کاستن تعداد آلمانیها در ایران و کوتاه کردن دست آنها از امور، برای دولت ایران فرستاد. درواقع دو دولت با این یادداشتها به ایران اولتیماتوم داده بودند[۲]

نامه هیتلر به رضاشاه

اما در همان روز یادداشت سومی از دولت آلمان به دست رضاشاه رسید که حاوی پیام هیتلر به رضاشاه بود. پیشوای آلمان در پیام خود از مقاومت ایران در برابر فشار متفقین و پیروی از سیاست بی‌طرفی اظهار خوشوقتی نموده، و اظهار کرده بود که به عقیده او این دوره فشار، طولانی نخواهد بود، چراکه نیروهای آلمان در خاک اوکراین پیشروی نموده و به نواحی شمال جزیره کریمه رسیده‌اند و قصد دارند تا پاییز، قسمتهای دیگری از خاک روسیه را اشغال کنند و آخرین مقاومت روسها را نیز درهم شکنند، در ضمن اطمینان داده بود که تلاشهای انگلیس برای ایجاد خط دفاعی در قفقاز به لحاظ تفوق نیروهای آلمان محکوم به شکست است و دولت آلمان امیدوار است تا سپری شدن این دوره کوتاه، دولت ایران با تمام قوا در مقابل فشار متفقین مقاومت نماید.[۲]

سیاست وقت کشی رضاشاه

رضاشاه، که در وضعیت بسیار دشواری قرار گرفته بود و از همه‌سو تحت فشار قرار داشت، تنها راه چاره را سیاست دفع‌الوقت و حفظ وضع موجود دانست تا به مرور زمان نتیجه جنگ روشن شود و او بتواند تکلیف خود را با دول متخاصم روشن نماید.

در این هنگام رادیو و جراید انگلستان و شوروی، و متفقین آنها به تبلیغاتی شدید درباره فعالیت ستون پنجم و جاسوسان آلمانی در ایران و ورود احتمالی رضاشاه در جنگ به نفع آلمان دست زدند. از این رو، در سحرگاه روز بیست‌وپنجم اوت 1941.م/ سوم شهریور 1320 نیروهای شوروی و انگلستان از شمال و جنوب وارد خاک ایران شدند. در همان ساعات اولیه حمله نیروهای انگلستان و شوروی به ایران، اسیمرنف، وزیرمختار شوروی، و سرریدر بولارد، وزیرمختار انگلیس، منصور، نخست‌وزیر ایران، را از قضیه حمله مطلع نمودند و طی دو اعلامیه دلایل حمله خود را بیان کردند.

رضاشاه، که پس از ورود متفقین غافلگیر شده بود، از سفرای ایران در لندن، مسکو و واشنگتن خواست از دولتهای یادشده تقاضا کند عملیات نظامی را متوقف سازند و با او وارد مذاکره شوند، اما آنها نه‌تنها جوابی ندادند، بلکه تلویحاً به سفرای ایران فهماندند که دیگر دیر شده است. رضاشاه به تصور اینکه متفقین حاضر نیستند با نخست‌وزیر او، علی منصور، صحبت کنند، خیلی سریع او را کنار گذاشت و مجدداً محمدعلی فروغی را، که بیشتر مورد قبول انگلیسی‌ها بود، به نخست‌وزیری برگزید. فروغی نیز سریعاً تشکیل کابینه داد و با نمایندگان شوروی و انگلستان وارد مذاکره شد. پس از این مذاکرات، در بیست‌وهشتم اوت 1941.م/ ششم شهریور 1320.ش رضاشاه به کلیه واحدهای ارتش دستوری مبنی بر ترک مقاومت داد و در هشتم شهریور (سی‌ام اوت) نمایندگان دول متفق تقاضاهای دول متبوع خود را به شرح ذیل به دولت فروغی اعلام نمودند: 1ــ اخراج کلیه اتباع آلمان به استثنای اعضای سفارت و چند نفر کارشناس آلمانی 2ــ تعهد در تسهیل حمل و نقل اسلحه و مهمات و ادوات جنگی از راه ایران به روسیه.[۲]

ورود قوای روس و انگلیس به تهران و استعفای رضاشاه

دو دولت روس و انگلیس ، به جای اخراج اتباع آلمانی، تحویل آنها را به متفقین خواستار شدند. رضاشاه حاضر نشد این تقاضا را عملی سازد، در نتیجه مذاکرات به طول انجامید. این در حالی بود که اروین اتل، وزیرمختار آلمان، از ایران مصراً می‌خواست از قبول پیشنهادات دول متفق سرباز زند و آلمانیها را به قوای دشمن تحویل ندهد، در خلال همین ایام، ژنرال ویول نیز شخصا به ایران آمد و با سفرای شوروی و انگلستان و فرماندهان نظامی متفقین مذاکره کرد. در نتیجۀ این مذاکره، متفقین در دهم سپتامبر 1941.م/ نوزدهم شهریور 1320.ش، به دولت ایران اولتیماتوم دادند که اگر ظرف چهل‌وهشت ساعت اتباع آلمانی را به نیروهای آنها تسلیم، و سفارت‌خانه‌های آلمان، ایتالیا، رومانی و مجارستان را تعطیل نکند، پایتخت را اشغال خواهند کرد. چون رضاشاه باز هم جواب صریحی به اولتیماتوم متفقین نداد، در شانزدهم سپتامبر 1941.م/ بیست‌وپنجم شهریور 1320.ش، قوای شوروی و انگلستان از شمال و جنوب به سوی تهران حرکت کردند و رضاشاه طی اعلامیه‌ای به نفع ولیعهدش محمدرضا از سلطنت کناره گرفت. [۲]

اعلام جنگ ایران به آلمان

در تاریخ ۲۲ شهریور ۱۳۲۰ وزارت امور خارجه ایران در پی فشار اشغالگران در نامه ای به سفارت آلمان خواستار خروج اتباع آلمانی از ایران و برچیده شدن سفارت این کشور شد .

پس از آن علی سهیلی وزیر وقت امور خارجه در نامه ای به نمایندگان دولتهای سوئد و سویس در تهران اعلام جنگ میان ایران و آلمان را اعلام می کند.[۱]

خروج رضاشاه از ایران

رضا شاه پس از استعفا، از ترس انتقام، خود را به انگلیسی‌ها تسلیم نمود؛ چراکه اگر در ایران می‌ماند مانند سایر جنایتکاران آن دوران مورد استیضاح مجلس و محاکمه افکار عمومی و شاید هم مجازات شدید قرار می‌گرفت. وی ابتدا نمی‌دانست او را به کجا می‌برند. انگلیسی‌ها شایع نموده بودند که قرار است او را به هند ببرند، اما به دلیل برخی ملاحظات از این کار صرف‌نظر کردند. 

جواد صدر درخصوص استعفای رضاشاه و تبعید او می‌نویسد: «رضاشاه به خواست متفقین مجبور شده از سلطنت کناره‌گیری کند، ابتدا به اصفهان و بعد به جنوب و بندرعباس رفت و از آنجا او را با کشتی به سمت هندوستان بردند و بعد در دریا، همان کشتی مسیر خود را تغییر داد یا او را به کشتی دیگری منتقل کرده و به جزیره موریس بردند،

پس از مدتی رضاشاه را از جزیره موریس به ژوهانسبورگ بردند که در چهارم دی 1323 در همان شهر درگذشت. پس از کناره‌گیری رضاشاه از سلطنت، نیروهای متفقین تهران را اشغال، و کلیه تاسیسات نظامی و راه‌آهن را تصرف کردند و بلافاصله مقدمات حمل اسلحه و مهمات را از خلیج‌فارس به دریای خزر، از طریق راه‌آهن سراسری ایران، فراهم نمودند. اتباع آلمانی نیز به دست قوای متفقین افتادند و نیمی از آنان به بازداشتگاههای سیبری، و نیمی دیگر به استرالیا تبعید شدند. [۲]

جستارهای وابسته

منابع