۱٬۰۰۵
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{جعبه زندگینامه | {{جعبه زندگینامه | ||
| اندازه جعبه = | | اندازه جعبه = | ||
| عنوان = | | عنوان = | ||
خط ۶۵: | خط ۶۵: | ||
| وبگاه = | | وبگاه = | ||
| imdb_id = | | imdb_id = | ||
}} | |||
( زاده ۱۳۲۷- درگذشت ۱۳۵۰) | ( زاده ۱۳۲۷- درگذشت ۱۳۵۰) | ||
خط ۹۴: | خط ۹۵: | ||
== خاطره ای از رضا رضایی درباره اصفر == | == خاطره ای از رضا رضایی درباره اصفر == | ||
یک بار با او در یک خودرو در خیابان شهباز میرفتیم. او رانندگی میکرد و من کنارش نشسته بودم. گشت ساواک از پشت ما رسید. اصغر گشت را در آینه دیده بود. ساواکیها به خودرو مشکوک میشوند و خودشان را به کنار خودرو میرسانند و به اصغر میگویند که بزن کنار. اصغر به آرامی به کنار خیابان میرود و گشت ساواک نیز سبقت گرفته و در جلوی خودروی اصغر متوقف میشود. در همین لحظه اصغر شروع میکند دنده عقب حرکت کردن و من شروع کردم به تیراندازی. ساواکیها همگی کف زمین میخوابند. اصغر نیز که راننده بسیار ماهری بود، دنده عقب از لابلای خودروهایی که میآمدند عبور میکند و نهایتاً دور میزند و از صحنه خارج میشود. روحیه بالا و جسارت زیاد و مهارتی که در رانندگی داشت، ما را نجات داد. | یک بار با او در یک خودرو در خیابان شهباز میرفتیم. او رانندگی میکرد و من کنارش نشسته بودم. گشت ساواک از پشت ما رسید. اصغر گشت را در آینه دیده بود. ساواکیها به خودرو مشکوک میشوند و خودشان را به کنار خودرو میرسانند و به اصغر میگویند که بزن کنار. اصغر به آرامی به کنار خیابان میرود و گشت ساواک نیز سبقت گرفته و در جلوی خودروی اصغر متوقف میشود. در همین لحظه اصغر شروع میکند دنده عقب حرکت کردن و من شروع کردم به تیراندازی. ساواکیها همگی کف زمین میخوابند. اصغر نیز که راننده بسیار ماهری بود، دنده عقب از لابلای خودروهایی که میآمدند عبور میکند و نهایتاً دور میزند و از صحنه خارج میشود. روحیه بالا و جسارت زیاد و مهارتی که در رانندگی داشت، ما را نجات داد. | ||
== جستارهای وابسته == | |||
== منابع == | == منابع == | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} |