انشعابات سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران: تفاوت میان نسخه‌ها

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(اصلاح ارقام)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{عکس-نیاز|تاریخ=آوریل ۲۰۱۸}}
{{ویرایش}}
سازمان چریکهای فدایی خلق ایران در طول حیات سیاسی خود بعد از انقلاب بهمن ۱۳۵۷، دچار انشعابات متعددی گردید که به ترتیب در زیر یه آنها پرداخته می شود.  
سازمان چریکهای فدایی خلق ایران در طول حیات سیاسی خود بعد از انقلاب بهمن ۱۳۵۷، دچار انشعابات متعددی گردید که به ترتیب در زیر یه آنها پرداخته می شود.  



نسخهٔ ‏۱۰ ژوئن ۲۰۱۸، ساعت ۱۶:۰۵

سازمان چریکهای فدایی خلق ایران در طول حیات سیاسی خود بعد از انقلاب بهمن ۱۳۵۷، دچار انشعابات متعددی گردید که به ترتیب در زیر یه آنها پرداخته می شود.

محتوا:

۱-    چریکهای فدایی خلق ایران و انشعابات آن

۲-    چریکهای فدایی خلق ایران (اقلیت) بعدتر سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) و انشعابات آن

۳-    سازمان چریکهای فدایی خلق ایران (اقلیت) بعدتر: سازمان فداییان (اقلیت) و انشعابات آن

چریکهای فدایی خلق ایران

در سال ۱۳۵۸ چند ماه بعد از قیام بهمن اولین انشعاب در سازمان چریکهای فدایی خلق ایران صورت گرفت و تعدادی از کادرهای قدیمی این سازمان با نامگذاری خود به «چریکهای فدایی خلق ایران» به طور مستقل به فعالیت پرداختند. کادرهای شناخته شده این سازمان جدید از جمله «اشرف دهقانی» و «فریبرز سنجری» بودند.

محتویات:

۱-    تاریخچه

۲-    اختلاف نظر با «سچفخا»

۳-    انشعابات

۴-    جزوه مبارزه مسلحانه هم استراتژی، هم تاکتيک

 نوشته مسعود احمدزاده "تابستان ۱۳۴۹ خورشيدی" 

تاریخچه

در سال ۱۳۵۸ چند ماه بعد از قیام بهمن اولین انشعاب در سازمان چریکهای فدایی خلق ایران صورت گرفت و تعدادی از کادرهای قدیمی این سازمان با نامگذاری خود به «چریکهای فدایی خلق ایران» به طور مستقل به فعالیت پرداختند. کادرهای شناخته شده این جریان از جمله «اشرف دهقانی» و «فریبرز سنجری» و محد حرمتی پور و عبدالرحیم صبوری بودند. تشکیل دهندگان اولیه این جریان تعدادی از زندانیان سیاسی بودند که بتازگی از زندان شاه آزاد شده و به همراه تعدادی دیگر از فعالان سیاسی در داخل و خارج کشور بصفوف این سازمان پیوسته بودند. این جریان یک نشریه اینترنتی ماهانه به نام «پیام فدایی» را منتشر می کند و خواهان سرنگونی جمهوری اسلامی است. 

اختلاف نظر با «سچفخا»

در مورد این انشعاب و چگونگی و ترکیب آن «جابر کلیبی» یکی از مسئولان روابط خارجی این جریان می گوید:

«جريان چفخا درسال ۱۳۵۸ تشکيل شد و طی جزوه ای تحت عنوان "مصاحبه با رفيق اشرف دهقانی" مواضع سياسی خود را در تقابل با "سازمان چريک های فدايی خلق" (از اين پس سچفخا) اعلام نمود. تشکيل دهندگان اوليه اين جريان عبارت بودند ازعده ای از زندانيان سياسی سازمان چريک های فدايی خلق که در نتيجه قيام مردم ايران در سال ۱۳۵۷ از زندان ها آزاد شده بودند و بخشی از نمايندگی خارج از کشور سچفخا. در جريان تشکيل چفخا، عده ای از فعالان سياسی خارج از کشور (فعالان کنفدراسيون جهانی دانش جويان ايرانی) که در جريان قيام به ايران بازگشته بودند نيز به آن ها پيوستند.

بخش اول، در زندان در مقابل سياست جديد اعلام شده توسط رهبری سازمان مبنی بر رد نظرات مسعود احمد زاده دال بر وجود "شرايط عينی انقلاب" و پذيرش نظرات بيژن جزنی در نفی "شرايط عينی انقلاب" در ايران، موضع گيری کرده بودند. بخش دوم در عين حال که سياست جديد سازمان را نمي پذيرفتند ولی کماکان عضو سازمان باقی مانده و نمايندگی سازمان در خارج از کشور را به عهده داشتند و بخش سوم، کادرها و اعضای کنفدراسيون جهانی دانشجويان ايرانی که بلافاصله پس از اعلام مواضع جديد سازمان چفخا در سال ۱۳۵۵، سياست جديد سازمان چفخا را به عنوان يک سياست انحرافی و راست به نقد کشيده و در مقابل آن ايستادند» منبع: سیامند – نشریه آرش شماره ۱۰۰ مهر ماه ۱۳۸۶»

اشرف دهفانی در مورد تفاوت دیدگاه های این جریان با سچفخا نظر خود را اینگونه بیان میکند:

«تا آنجا که به مسايل تشکيلاتی مربوط می شود، با رشد مبارزات توده ها از سال ۵۶، مرکزيت سوم برای فائق آمدن بر تناقضات درونی خود دست به عضوگيريهائی زد که با آن خطای بزرگ ديگری مرتکب شد. اين مرکزيت در اواخر سال ۵۶ يا اوايل سال ۵۷ فرخ نگهدار(۲۱) وچند تن ديگر را که پيشتر در زندان تحت نام طرفداری از نظرات رفيق جزنی دسته بندی مشخصی را در مقابل نظرات پايه ای سازمان و رفقای مدافع آن نظرات در زندان بوجود آورده بودند، به عضويت سازمان در آورد. ورود چنين افرادی به سازمان برای ديگر عناصر فرصت طلب و سازشکار بمنزله چراغ سبزی شد و راه ورود آنها را نيز به سازمان باز نمود (افرادی چون علی کشتگر(۲۲) نيز وارد تشکيلات شدند). وجود اين عناصر که با پشتيبانی مرکزيت سوم خيلی زود مواضع کليدی سازمان را بدست خود گرفتند، کافی بود که سازمان سياست بسيار رندانه ای در رابطه با عضوگيری های بعدی در پيش بگيرد. با اوج گيری مبارزات توده ها اکنون زندانيان سياسی بنابه قدرت توده ها، به تدريج از زندان آزاد می شدند و سازمان می کوشيد از ميان آنها عضوگيری نمايد. در اين زمان تازه واردين به سازمان کاملا مراقب بودند کسانی را به عضويت درآورند که در زندان يا بطور کامل مبارزه مسلحانه چريک های فدائی خلق را نفی می نمودند و يا افرادی بودند که قادر به تشخيص ديدگاه های انحرافی در سازمان نبودند. از جمله در اين دوره کسانی به سازمان راه يافتند که در زندان با باصطلاح "رد چه مسعود و چه بيژن" علنا از "مضرات" تئوری مبارزه مسلحانه برای "جنبش انقلابی طبقه کارگر" سخن می گفتند(۲۳). اين قبيل افراد خود را در سازمانی جا داده و مواضع آنرا اشغال نمودند که ظاهرا خط مشی مسلحانه بر آن حاکم بود و همه اعتبارش به آن بود که نام چريک های فدائی خلق ايران را با خود داشت. از نظر توده ها و هواداران انقلابی که از چنين تغييرات درونی بی خبر بودند اين همان سازمان چريک های فدائی خلق پيشين بود و اتفاقا اين تازه واردين نيز برای فريب اين هواداران و توده ها و پيشبرد مقاصد غير انقلابی خود، با هر کلکی که امکان داشت می کوشيدند خود را ادامه دهنده راه چريک های فدائی خلق و معتقد به مبارزه مسلحانه جا بزنند. همين افراد بودند که پس از ورود به سازمان و اشغال آن، درهای سازمان را بالکل بروی رفقائی که در زندان همواره از نظرات رفيق مسعود احمدزاده و خط مشی مبارزاتی چريکهای فدائی خلق دفاع کرده و اتفاقا آخرين دسته از زندانيان سياسی آزاد شده از زندان بودند (از جمله رفيق شهيد عبدالرحيم صبوری و رفيق فريبرز سنجری) بستند.

رفيق محمد حرمتی پور و اشرف دهقانی در همان ابتدا وقتی متوجه شدند که عده ای در مرکزيت سازمان قرار گرفته اند که با بی مسئوليتی کامل به تغيير نظرات سازمان پرداخته و حتی سعی نکرده اند پيش از اعلام علنی مواضع خود آنها را در جريان مسايل قرار دهند، نسبت به اين امر که بواقع مفهوم يک کودتای تشکيلاتی را داشت عکس العمل نشان داده و بطور علنی و رسمی مخالفت خود را با نظرات و مواضع مرکزيت سوم ابراز داشتند. (جزوه در باره شرايط عينی انقلاب با امضای محمد حرمتی پور و اشرف دهقانی در اين رابطه منتشر شد_ مرداد _ شهريور ۵۷). ديدار با همه اعضای اين مرکزيت (۲۴) و همچنين فرخ نگهدار و همپالگی هايش، برای اين دو رفيق بعد از قيام بهمن و در شرايطی که سازمان علنی شده بود، دست داد. از اولين ديدار اين دو خواستار حل مسايل مورد اختلاف از طريق های دمکراتيک گرديدند. اشرف دهقانی مشخصا پيشنهاد کرد که از آنجا که اعلام نظرات جديدی بنام سازمان چريک های فدائی خلق و کنار گذاشتن نظرات پيشين سازمان از طرف آنها نتيجه يک پروسه مبارزه ايدئولوژيک در بستری دمکراتيک نبود، و نظراتی که آنها به نام سازمان منتشر می کنند حاصل جمع بندی تحليل ها و نظرات اعضای سازمان نيست، مرکزيت امکان يک مبارزه ايدئولوژيک علنی در سطح جنبش بين طرفداران تئوری مبارزه مسلحانه و آنهائی که مخالف اين تئوری هستند را بوجود آورد و از اين طريق اعضاء و هواداران سازمان و همچنين کل نيروهای جنبش را در جريان مسايل مورد اختلاف قرار دهد. او تأکيد کرد که در صورت پذيرفته شدن اين پيشنهاد حاضر است خود بعنوان يک عضو ساده در تشکيلات کار کند. لازم به يادآوری است که در اين زمان رفقای تازه از زندان آزاد شده معتقد به تئوری مبارزه مسلحانه نيز درخواست های مشابهی را مطرح کردند. در پاسخ به آنها گفته شد که در زندان بحد کافی در مورد اختلاف نظرهای مسعود احمدزاده و بيژن جزنی بحث صورت گرفته و حال ما چندان هم نظرات بيژن را قبول نداريم و به نظرات جديدی رسيده ايم که با نظرات شما مغاير است و با اين گفته ها ضرورت دامن زدن به مبارزه ايدئولوژيک بين نظرات پيشين سازمان و نظرات جديد خود را منتفی اعلام کردند. جواب اين دست اندرکاران (فرخ تگهدار و همپالگی هايش) و همچنين کوته انديشان و فرصت طلبانی که در آنزمان دور آنها جمع بودند و بعدها از آنان جدا شدند، به پيشنهاد اشرف دهقانی نيز منفی بود. در عوض آنها با بی پرنسيبی تمام از اشرف خواستند که در تشکيلات مانده و مسئول نشريه آنها که اخيرا با نام "کار" بجای نشريه سابق سازمان "نبرد خلق" منتشر می شد، بشود(۲۵). بعبارت ديگر از نظر آنها "مقامی" را در سازمان گرفته و از نظرات انقلابی خود دست بردارد. اين بحث ها در شرايط بعد از قيام بهمن و در هنگاميکه توده ها در ابعادی وسيع دور سازمان ما گرد آمده بودند صورت گرفت و دست اندرکاران که همه اهرم های تشکيلاتی را در دست خود داشتند، در اين زمان خود را در اوج قدرت می ديدند و در نتيجه چندان نگران عواقب برخورد خود با ما نبودند. در اوضاعی که آنها با دقت شديدا مواظب بودند که هيچيک از انقلابيون معتقد به تئوری مبارزه مسلحانه بدرون سازمان راه نيابند و در عين حال در همان زمان درهای سازمان را روی عناصر غير مبارز (و کسانيکه صرفا با ديدن قدرت سازمان و شنيدن بوی کباب از آن، نسبت به آن اظهار شيفتگی می کردند) گشوده بودند، واضح بود که پيشنهاد دور از اصول و موازين کمونيستی آنها به اشرف تا چه حد رياکارانه بود. چنين پيشنهادی نمی توانست مورد قبول اشرف دهقانی قرار گيرد.

به اين ترتيب بود که در شرايطی که رفقای ما هنوز فرصت نکرده بودند تفاوت نظرات پايه ای و اختلافات عميق خود با مرکزيت جديد و ديگر دست اندرکاران _ از جمله در رابطه با مسايل جاری بعد از قيام بهمن _ را بگوش حتی اعضاء و هواداران نزديک سازمان برسانند و نتوانسته بودند در فضای سالم و بدور از جنجال، آنها را متوجه عمق فاجعه ای سازند که ناشی از حاکميت سازشکاران در تنها سازمان کمونيستی مورد استقبال توده ها بود، مرکزيت و ديگر دست اندرکاران آن دوره در سازمان، انشعاب ناخواسته ای را بما تحميل کردند(۲۶). ما مجبور شديم با جمع آوری نيروهای اندکی از اعضاء و هواداران مبارز سازمان، صف خود را از صف رفورميست ها و کوته انديشان لانه کرده در سازمان خود ( که البته اکنون ديگر سازمان ما نبود. چرا که با اتخاذ مواضع سازشکارانه در رابطه با خمينی و خلقی و ضد امپرياليست خواندن رژيم جمهوری اسلامی و اوضاع و احوال درونی اش به سازمان آنها تبديل می شد و ديگر نمی توانست سازمان انقلابيون کمونيست باشد) جدا کنيم و موفق شديم تشکيلات چريک های فدائی خلق ايران را مجددا پی ريزی نموده و مبارزه خود را ادامه دهيم.

رفقای ما اولين بار نظرگاه ها و مواضع انقلابی خود را در سطح جنبش در جزوه ای که بنام "مصاحبه با رفيق اشرف دهقانی" منتشر شد به اطلاع مردم ايران رساندند. در طی اين جزوه ما بخصوص در مورد ماهيت رژيم تازه روی کار آمده جمهوری اسلامی که در آنزمان از طرف تقريبا همه نيروهای سياسی ايران، ضدامپرياليست و مترقی خوانده می شد، توضيح داده و اين رژيم را رژيمی ارتجاعی و همچون رژيم شاه وابسته به امپرياليسم خوانديم و ضرورت مبارزه بر عليه آن را مطرح نموديم. بر اين اساس بود که با پاسخگوئی صحيح به يکی از مبرمترين مسايل جنبش در آنزمان که همانا تعيين ماهيت رژيم تازه استقرار يافته جمهوری اسلامی بود، يکبار ديگر نام چريک های فدائی خلق ايران به مثابه يک نيروی سياسی چپ و راديکال در جنبش مطرح شد. ما با تشخيص درست ماهيت رژيم جمهوری اسلامی، همه توان خود را برای مبارزه با اين رژيم متمرکز کرديم. نه اسير مضحکه هائی شديم که رژيم در طی آنها می کوشيد چهره کريه و ارتجاعی خود را پنهان و خويشتن را دموکرات و ضد امپرياليست جلوه دهد (همانند مضحکه تسخير سفارت آمريکا) و نه با فلسفه بافی و ارائه تئوری های من درآوردی به توجيه اعمال دغلکارانه رژيم خمينی پرداختيم (قريب به اتفاق نيروهای سياسی جنبش از چپ گرفته تا غير چپ چنين کردند و در عين حال با شرکت عملی خود در نمايشات مسخره حکومت، در کار فريب توده ها به مدد رژيم سراپا ننگين خمينی شتافتند). برعکس در همه مواردی که رژيم بساط فريبکاری درمقابل توده ها گسترد، قاطعانه به مقابله با آن برخاسته و بطور مستدل دروغين بودن ادعاهای رژيم را برملا ساختيم. در واقع ما عملا در همه جا به انجام وظايف انقلابی خويش مشغول شديم ولی واقعيت آن بود که نيروی ما در مقابل وظايف بزرگی که در آنزمان در مقابل جنبش قرار داشتند، بسيار کوچک بود. (نيروی کوچک ما با يک جنبش بزرگ توده ای مواجه بود که نمی توانست به همه نيازهای آن پاسخ گويد. در حاليکه سازمان بزرگ از همه امکانات لازم برخوردار بود) در عين حال اين نيروی کوچک از انسجام لازم هم برخوردار نبود که خود باعث اتلاف انرژی های زيادی شد... فرازهايی از تاريخ چريکهای فدايی خلق ايران، اشرف دهقانی، فصل پنجم، سایت سیاهکل، اردیبهشت ۱۳۸۶»

انشعابات:

این جریان در طول سالهای گذشته به نوبه خود انشعابات چندی را متحمل شد. «مهدی سامع در مورد این انشعابات می گوید:

«در "چريكهاي فدايي خلق ايران" بر سر چگونگي مبارزه مسلحانه با رژيم خميني اختلاف نظرهايي كه وجود داشت شدت گرفت. فدايي شهيد رفيق محمد حرمتي پور و تعدادي ديگر منجمله فدايي شهيد رفيق رحيم صبوري معتقد بودند كه نظرات رفيق اشرف دهقاني راست روانه است و پس از چندي به علت اين كه نمي توانند به توافق دست يابند در اين جريان انشعاب مي شود. محمد حرمتي پور و رفقاي هم نظر او فعاليت مستقلي با نام "چريكهاي فدايي خلق ايران - ارتش رهائيبخش خلقهاي ايران" را آغاز كردند. اينان معتقد به مبارزه مسلحانه در روستا و توجه به مسأله دهقاني بودند. رفيق محمد حرمتي پور همراه با تعدادي ديگر از رفقايش در جنگلهاي مازندران مستقر شدند و پس از چند عمل نظامي طي يك درگيري با مزدوران رژيم خميني به شهادت رسيدند. رفيق اشرف دهقاني و طرفداران او به همان صورت قبلي و به نام "چريكهاي فدايي خلق ايران" به فعاليت ادامه دادند. در سال ۶۰ با وجود ضرباتي كه به هر دوي اين جريان مي خورد، اما فعاليت آنان ادامه پيدا مي كند. اين دو جريان پس از ضربه خوردن در سال ۶۰ عمده فعاليت خود را به كردستان ايران (كه در آن شرايط مناطق آزاد شده بسيار داشت) منتقل مي كنند و به فعاليت ادامه مي دهند. در سال ۱۳۶۱ شاخه هرمزگان "چريكهاي فدايي خلق ايران" از آنها جدا شده و مدتي به نام "چريكهاي فدايي خلق ايران - هرمزگان" فعاليت مي كردند و بعد كاملاً فعاليت آنان خاتمه يافت. از "چريكهاي فدايي خلق ايران - ارتش آزاديبخش خلقهاي ايران" هم يك گروه نسبتاً بزرگ جدا شده و به حزب كمونيست ايران پيوستند. با پيش آمدن ماجراي اشغال كويت و پس از آن، جنگ خليج فارس، هر دوي اين جريان كه از سال ۱۳۶۲ در خاك كردستان عراق مستقر بودند، آن جا را ترك كردند و براي مدتي فعاليت بيروني نداشتند. منبع: ن سیامند – شریه آرش شماره ۱۰۰ مهر ماه ۱۳۸۶»

جزوه مبارزه مسلحانه هم استراتژی، هم تاکتيک نوشته مسعود احمدزاده "تابستان ۱۳۴۹ خورشيدی":

مقدمه

بيش از چهار ماه از مبارزه مسلحانه‌ای که چريکهای فدايی خلق آغاز کرده‌اند، می‌گذرد. در اين مدت وقايع متعددی اتفاق افتاده‌اند که شايد ارزيابی اثرات و نتايج آنها هنوز زود باشد. با اين همه به اجمال می‌توان درباره آنها سخن گفت.

مبارزه چريکی در "سياهکل" چرا شروع شد؟ چرا شکست خورد؟

ما با تجزيه و تحليل شرايط ايران به اين نتيجه رسيده بوديم که وظيفه هر گروه انقلابی، آغاز مبارزه مسلحانه، چه در شهر و چه در روستاست. با اين اعتقاد بود که چريکهای فدايی خلق دست اندر کار تدارک مبارزه چريکی در شهر و روستا شدند. يک هسته مسلح چريکی سازمان داده شد. و اين هسته به فرماندهی رفيق شهيد علی‌اکبر صفائی فراهانی، رهسپار جنگلهای شمال شد. اين هسته به طول پنج ماه بطور مداوم سراسر جنگلهای شمال را، از شرق مازندران گرفته تا غرب گيلان، درنورديده، وضعيت اقتصادی - اجتماعی و وضعيت جغرافيايی منطقه را بطور علمی شناسايی کرد و خود را با شرايط سخت زندگی در کوه و جنگل، با راهپيمائيهای طولانی و غيره، در تابستان و زمستان، تطبيق داد. چنين شناسايی از لحاظ مدت و از لحاظ وسعت منطقه، تا آنجا که ما می‌دانيم، در هيچ کجای دنيا و در هيچ تجربه چريکی مشابه، سابقه ندارد.

ما از ايجاد اين هسته چريکی چه انتظار داشتيم؟ و چه امکانی برای بقای آن می‌ديديم؟ همانطور که در متن مقاله تشريح شده، هدف از مبارزه مسلحانه در آغاز، نه وارد کردن ضربات نظامی بر دشمن، بلکه وارد کردن ضربات سياسی بر دشمن است. هدف اين است که به انقلابيون و خلق راه مبارزه نشان داده شود، آنها را از قدرت خويش آگاه گرداند، نشان دهد که دشمن آسيب‌پذير است. نشان دهد که امکان مبارزه هست، دشمن را افشا کند و خلق را آگاه گرداند. ايجاد هسته چريکی در کوه هم، همين هدف را دنبال می‌کرد. عمل اين هسته، نه تنها در سراسر منطقه، بلکه با توجه به نقش چريک شهری برای چريک کوه در سراسر کشور انعکاس می‌يافت و بدين‌ترتيب نقش تبليغی و سياسی تعيين‌کننده‌ای در رشد جنبش انقلابی ايران بازی می‌کرد. اميد دوباره‌ای به تمام مبارزين و تمام خلق می‌داد و بطور مشخص راه مبارزه را نشان می‌داد، و به تدريج، هنگاميکه در روستا پا می‌گرفت و روستائی را به خود جلب می‌کرد، آمادگی می‌يافت که در جنبش انقلابی، يک نقش نظامی نيز ايفا کند. از نظر سياسی منفرد کردن چنين مبارزه‌ای برای دشمن غيرممکن بود. مبارزه‌ی اين هسته چريکی، با توجه به رابطه بسيار نزديک شهر و روستا در شمال، وسيعاً در شهرهای شمالی انعکاس پيدا می‌کرد و از آنجا به سراسر کشور گسترش می‌يافت. شمال چون کردستان يا آذربايجان نيست که وجود ناامنی در آن طبيعی به نظر برسد. کوچکترين کنترل دشمن بلافاصله محسوس می‌شودو انعکاس پيدا می‌کند. کنترل ورود و خروج در منطقه شمال، بخصوص در بهار و تابستان برای دشمن بسيار گران تمام می‌شود. بخصوص اگر در نظر بگيريم که شمال بعنوان يک مرکز تفريحی، بخصوص در تابستان، چه جمعيتی را از مرکز و ساير نقاط کشور به خود می‌کشاند.

شمال در زمره مناطقی است که دشمن از نظر نظامی کمتر از هر جا استقرار يافته است. به واسطه شرايط جغرافيائيش، يک رشته از قابليتهای نظامی دشمن و سلاح‌هايش غيرقابل استفاده می‌گردند. درست است که روستائيان شمال شرايط زندگی قابل‌تحمل‌تری از بسياری از روستائيان نقاط ديگر کشور دارند، با اين همه تضاد اينان و سرمايه‌داری مالی و بوروکرات، روز به روز افزايش می‌يابد و اينان روز به روز بيشتر زير بار قرض و تحت فشار سرمايه‌داری مالی و وزارت اصلاحات ارضی و شرکتهای تعاونی و سهامی زراعی خورد می‌شوند. رشد آگاهی سياسی در شمال، به ويژه در شهرهای شمالی، در مقايسه با ساير نقاط کشور نسبتاً بالا است. برای دشمن محاصره و نابودی چريک کوه با توجه به امکان تحرک چريک در سراسر مناطق شمالی، با توجه به شناسائی چريک از منطقه، که دشمن از آن برخوردار نيست (دشمن منطقه به منطقه بايد راهنماهای محلی خود را عوض کند) و با توجه به اينکه چريک از درگيری مشخص با دشمن اجتناب می‌کند و به وارد کرده يک رشته ضربات کوچک قناعت می‌کند، بسيار دشوار است. پس چرا هسته چريکی شکست خورد؟

ما دقيقاً از آنچه گذشته مطلع نيستيم ولی به نظر می‌رسد دو عامل، يکی عدم توجه به تحرک لازم و ديگری عدم رعايت بی‌اطمينانی مطلق موجب شکست شد. اين نکته قابل ذکر است که رفقای کوه ما نه تنها بطور نظری، بلکه عملاً نيز دريافته بودند که رعايت تحرک و بی‌اطمينانی مطلق لازم است. پس چرا چنين اشتباهی روی داد؟ تنها علتی که ما برای آن يافته‌ايم اين است که رفقای کوه تصور نمی‌کردند که دشمن تا اين حد حساسيت نشان دهد و تا اين حد برای امحاء هسته چريکی نيرو بسيج کند. ما می‌دانيم که واقعه محاصره رفقای قهرمان ما در نزديکيهای سياهکل روی داد و دشمن نيروی عمده‌اش را بطور عمده در آن حوالی بسيج کرده بود، در حاليکه برای رفقای رزمنده ما بسيار آسان بود که در عرض چند روز ده‌ها کيلومتر از منطقه دور شوند، و اگر اين تحرک ادامه می‌يافت دشمن مجبور بود برای آنکه امکان محاصره چريکها را پيدا کند، سراسر شمال را ميليتاريزه کند، اگر در سياهکل و اطراف آن چندين هزار نيرو بسيج کرده بود، اين بار می‌بايست در سراسر شمال دهها هزار نيرو بسيج کند و تمام خطوط ارتباطی را شديداً کنترل نمايد، و اين کاری بود بسيار دشوار و زمانی طولانی می‌طلبيد. در اين مدت چريک می‌توانست جاپای خود را محکم کند، نيروی آتش خود را افزايش دهد و قابليتهای نظامی خود را بالا برد.

بدين ترتيب می‌توان نتيجه گرفت که شکست هسته چريکی يک تصادف بود. تصادفی کاملاً اجتناب‌پذير، اما مبارزه انقلابی هميشه با نوعی ريسک (در هر لحظه خود) همراه است، و پيش آمدن چنين تصادفهايی هم طبيعی‌اند و هم اجتناب‌پذير. به هر حال از همين تجربيات است که انقلابيون بايد درس بگيرند و همين شکستهايند که پله‌های صعود به پيروزی خواهند شد.

ما ديديم که جنبش سياهکل با آن عمر کوتاهش و با وجود شکستش، به انقلابيون و به خلق چه شوری بخشيد و چه اميدی داد، و اين قبل از آن بود که چريک شهری بتواند مبارزه مسلحانه خود را آغاز کند.

مبارزه مسلحانه چريکهای فدائی شهر هم، نتايج شگفت‌انگيزی به بار آورد. تحت تاثير مبارزه مسلحانه و به منظور پاسخگويی به ندای اين مبارزه بود که دانشجويان انقلابی دانشگاهها، قهرمانانه به پا خواسته و شکوهمندترين تظاهرات چند سال اخير خود را بر پا کردند و حادترين و انقلابی‌ترين شعارهای ممکن را مطرح ساختند. تحت تاثير همين مبارزه مسلحانه بود که کارگران رزمنده "جهان چيت" دليرانه برای تحقق خواستهای خود پافشاری کردند و قهر ضدانقلابی را با قهر انقلابی (گر چه نه با اسلحه) پاسخ گفتند و دهها شهيد ديگر بر شهدای انقلاب ايران افزودند. اينک مردم مشغوليتهای فکری تازه‌ای پيدا کرده‌اند. از خود می‌پرسند، چريکها برای چه و به خاطر که می‌جنگند؟ اين فداکاری و از جان‌گذشتگی چگونه امکان‌پذير است؟ و می‌بينند اين جانبازی امکان‌پذير است، و می‌توان با نيرويی کوچک در برابر دشمنی اين چنين تا دندان مسلح، به پا خاست.

جنبش انقلابی ايران تازه دارد سنت مبارزه مسلحانه را ايجاد می‌کند، در مرحله راه‌يابی و راه‌گشايی و در مرحله افت‌وخيزهای اوليه به سر می‌برد، و اين همه با تشکل گروهی صورت می‌گيرد. جنبش انقلابی ايران اکنون دارد با عمل مسلحانه راه را نشان می‌دهد، با پيروزی، شکست، باز پيروزی، باز شکست، باز هم پيروزی خود امکان مبارزه، خصلت طولانی مبارزه را دارد به خلق نشان می‌دهد و در چنين شرايطی است که خلق به‌تدريج درمی‌يابد مبارزه سخت است و طولانی و رشد آن به حمايت او احتياج دارد. اين چنين است که خلق و فرزندان پيشاهنگش به‌تدريج به پا می‌خيزند. ما به هيچوجه به اين زودی‌ها منتظر حمايت بلاواسطه خلق نيستيم. به‌هيچوجه انتظار نداريم که خلق هم‌اکنون به پا خيزد. خلق اينک توسط فرزندان پيشاهنگش، توسط گروههای انقلابی و واقعاً انقلابی نمايندگی می‌شود. و اين گروههايند که تحت تاثير مبارزه مسلحانه و حمايت معنوی خلق و با آگاهی به درستی مشی مسلحانه، دست به اسلحه می‌برند. مبارزه را گسترش می‌بخشند و امکان حمايت مادی خلق را از مبارزه به‌تدريج بالا می‌برند.

چنين است که شکست يک گروه مبارزه مسلح، تاثيری تعيين‌کننده بر سرنوشت مبارزه ندارد. اگر قبول داريم که مبارزه طولانی است، اگر قبول داريم که مبارزه با تشکل گروهی آغاز می‌شود، چه اهميتی دارد که گروهی در اين ميان از بين بروند. مهم اين است که اسلحه‌ای که از دست رزمنده‌اش می‌افتد، رزمنده‌ای ديگر باشد که آنرا بردارد، اگر گروهی شکست می‌خورد، گروهی ديگر باشد که راه او را دنبال کند. اين مهم نيست که گروه يا گروههائی پيشاهنگ‌تر به زندگی خود ادامه دهند تا بتوانند نتايج عمل خود را ببينند، از اثرات آن بهره‌برداری کنند، و حمايت معنوی را که ايجاد کرده‌اند با سازماندهی خود مبدل به حمايت مادی کنند. اين را می‌توانند گروههای ديگر انجام دهند، گروههايی که می‌خواهند به وظايف انقلابی خويش عمل کنند.

و ما با اين اعتقاد مبارزه خود را شروع کرده‌ايم. ما به خلق خود و فرزندان پيشاهنگش ايمان داريم. و ضامن اين ايمان ما خون ما است. ما با پوست و گوشت خود نياز به حمايت خلق را احساس می‌کنيم و می‌دانيم بدون چنين حمايتی، نابودی ما و نابودی راه حتمی است. ما جان خود را بر سر اين ايمان گذاشته‌ايم. در مرحله پايه‌گذاری و سنت‌گذاری مبارزه مسلحانه دادن قربانيهائی چنين گزاف اجتناب‌ناپذير است. قربانيهايی که ما داده‌ايم، شهدای ما که دليرانه تا پای مرگ در برابر دشمن مقاومت کرده‌اند، اسرای ما که قهرمانانه در برابر شکنجه‌های قرون وسطائی دژخيمان شاه مقاومت می‌ورزند، قطعاً باعث خواهند شد که نهال انقلاب ايران شکوفان گردد، که فرزندان خلق به پا خيزند، و آنگاه جنگ توده‌ای دير يا زود آغاز گردد.

پيشاهنگ در شرايط کنونی نمی‌تواند پيشاهنگ باشد مگر آنکه يک چريک فدائی باشد. بگذار تسليم‌طلبان هر چه می‌خواهند رجزخوانی کنند. وظيفه هر محفل و گروه انقلابی است که با هر امکانی که دارد و به هر شکلی که می‌تواند مبارزه مسلحانه را آغاز کند و ضرنات خود را بر دشمن فرود آورد. تجربه نشان داده است که راهی نيست جز راه مبارزه مسلحانه و تجربه نشان داده است که خلق از اين مبارزه حمايت خواهد کرد.

زنده باد مبارزه مسلحانه که تنها راه رسيدن به آزادی است!

جاودان باد خاطره تمام شهدائی که قهرمانانه تا پای مرگ با دشمن جنگيدند!

درود بر اسرا و زندانيان سياسی که دليرانه در مقابل شکنجه‌های قرون وسطائی دژخيمان شاه جلاد مقاومت می‌ورزند!

برقرار باد اتحاد تمام نيروهای انقلابی و تمام خلقهای سراسر ايران!

خرداد ۱۳۵۰ منبع: «سایت سیاهکل»

جستارهای وابسته

منابع