بهرام چوبین

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو

بهرام چوبین تاریخ تولد، محل تولد، هنگام تولد: در ری به دنیا آمد.

پدر: بهرام گشنسپ

همسر: گردیه

شهرت ، کنیه و لقب: شهرت:چوبین

مشخصات فردی:

او به علت بلندی قد و عضلانی بودن اندام، به چوبین (مانند چوب) معروف شده بود. پادشاهی دلیر و جنگجو بود.

دوران زندگی:

بهرام چوبین یا وهرام چوبین یا بهرام ششم یا وهرام چوبینه : از خاندان مهران، یکی از هفت خاندان ممتاز ساسانی بود که در پنج سده بهترین افسران ارتش شاهنشاهی ایران از آن برخاسته بودند.

برخی از تاریخ نگاران بر این باورند که دودمان سامانیان که باعث احیای فرهنگ و زبان فارسی شد از نسل بهرام چوبین هستند.[۱]

نخستین جنگ ایران و ترکان

در سال ۵۸۸-۵۸۹ میلادی، در آخرین سال سلطنت هرمز چهارم، لشکریان خاقانات غربی ترک و خزر به آران و ارمنستان حمله ور شدند. در همین زمان در شرق نیز ساوه شاه (شابه شاه، بنا بر نوشتهٔ طبری) به ایران حمله کرد و سپاه هفتاد هزار نفری ایران که در مرز به نگهبانی می‌پرداخت، مغلوب ترکان شد.

بهرام در آن هنگام مرزبان ارمنستان و آذربایجان (اثورپاتکان) بود. هرمز چهارم بهرام را برای مقابله به سوی ترکان گسیل داشت.

این جنگ به نام نخستین جنگ ایران و ترکان شناخته شده ‌است. بهرام دوازده هزار تن از سوارکاران را برگزید که سن هیچ یک از آنها کمتر از چهل سال نبود. این در حالی بود که سپاه پادشاه ترکان، سیصد هزار تن ذکر شده‌ است، که تا هرات و بادغیس پیش آمده بودند. گمان می‌رود که بهرام از این روی این رقم سپاهی را انتخاب کرده‌ است که عدد دوازده در نزد ایرانیان مقدس بوده و در تاریخ اسطوره‌ای ایران نیز در چند جنگ، مثل جنگ رستم با کیکاووس و جنگ اسفندیار با ارجاسب و جنگ گودرز به خونخواهی سیاوش، نیز دوازده هزار نفر، در سپاه شرکت داشتند و در تمامی این جنگها ایرانیان، پیروز شده بودند.

در ۷ آذر ۵۸۸ میلادی، ارتش ایران در جنگ با خاقان در بلخ، از جنگ‌افزار تازه‌ای که در آن نفت خام، به کار رفته بود، سود برد. وی هنگام بازدید از جایگاه بیرون زدن نفت خام از زمین در سرزمین بادکوبه (باکو) در کرانه نیمروز باختری دریای مازندران و آگاهی از آتشزا بودن این ماده، بر آن شد تا از آن گونه ای جنگ افزار تازشی بسازد و این کار را به مهندسان ارتش واگذار کرد.

آنها نیز در زمانی کوتاه تر از یک سال، پیکانی ساختند که با موشک های امروزی همانندی داشت. این پیکان گوی دوک واری که با نفت خام آغشته بود به همراه داشت که از روی تخته ای که بر پشت استر جای داشت پرتاب می شد. شیوه پرتاب آن همانند کمان بود. دستگاه از یک زه خشک و کمانش پذیر و چوب گز ساخته شده بود که بر تخته سوار می شد و دارای یک بازدار (ضامن) بود و پنج مرد دست اندرکار آن بودند که دو تن از آنان کمانکش بودند، نفر سوم نشانه گیری می کرد و فرمانده این آتشبار بود، نفر چهارم گمارده الوگیر کردن بخش آغشته به نفت خام پیکان بود و مهمات رسانی می کرد و نفر پنجم نگهبان استر بود. از این یگان، هشت نیزه دار پدافند و پاسبانی می کردند. بهرام چوبین برای آن‌که زودتر به میدان جنگ برسد، نخست به اهواز رفت سپس از راه یزد و کویر، خود را به خراسان رساند، از این رو، هنگامی خاقان از لشگرکشی بهرام آگاه شد که تا رسیدن سربازان ایرانی به بلخ، تنها ۴ روز مانده بود. بهرام به یگان‌های آتشبار (نفت ‌اندازان) گفت که یورش را با پرتاب پیکان‌های شعله‌ور آغاز کنند و ادامه دهند تا آرایش سپاهیان خاقان برهم خورد. در این نبرد، بهرام با ۲ هزار سوار گزیده به جایگاه خاقان یورش برد. خاقان گریخت سپس کشته شد و سپاه بزرگ او از هم پاشید و پسر وی نیز گرفتار شد.

بهرام که سرداری دلیر بود با سپاهی اندک اما زبده، سپاه خاقان را در مرزهای شرقی به شدت شکست داد ،حتی ساوه شاه (شابه شاه) را کشت و پسرش را دربند و اسیر کرد. علاوه بر غنایم سرشار و باور نکردنی ای که به دست آورد، ترکان را به پرداخت باج نیز ملزم کرد. این جنگ تنها یک روز به درازا کشید که از شگفتی های تاریخ است.

هنگامی که بهرام سرگرم پس راندن خاقانیان به آن سوی کوه های پامیر و سنجان (سین کیانگ) امروز بود، شنید که در پایتخت، پسر شاه ایران، خسرو پرویز ، بر ضد پدرش شورش کرده است، از این رو خود را رخش‌آسا به تیسفون در کناره اروند (دجله) رساند. پسر شاه گریخت و به شاهنشاه روم پناهنده شد و بهرام تا گزینش شاه بعدی رشته کارها را به دست گرفت. اما پس از چندی،خسرو پرویز پسر گریخته شاه با دریافت پشتیبانی از شاهنشاه روم به جنگ او آمد. موریکیوس قیصر روم خسرو را با سپاهی مدد کرد ، به شرط آنکه شهرهای دارا ، میافارقین و قسمتی از ارمنستان به روم واگذار شود. بسیاری از بزرگان که طرفدار بهرام چوبین بودند، او را ترک کردند. پس از جنگهای خونین، سپاه روم و ارامنه ی موشل و ایرانیانی که به خسرو پرویز پیوسته بودند، بهرام را در حوالی دریاچه ارومیه در آذربایجان ، شکست دادند.

هرمز چهارم بعد از شکست ترکها از فتح بهرام نگران شد و او را بلافاصله به جنگ بیزانس، در ارمنستان و نواحی جنوب قفقاز فرستاد. بهرام که فرماندهی کل نیروی ایران در مقابل بیزانس را داشت از قوای بیزانس شکست سختی خورد.

هرمز که می‌خواست غرور وی را بشکند و از این شکست باطناً خشنود بود با ارسال دوک دان و لباس زنانه، به سردار شکست خورده، او را بطور اهانت آمیزی از فرماندهی سپاه، عزل کرد اما بهرام موفق شد، سپاه تحت فرمان خود را نیز در اهانتی که از طرف هرمز در حق وی شده بود، شریک و همدرد سازد. بدینگونه آنها را نیز با خود، بر ضد هرمز همداستان ساخت و با موافقت و تشویق آنها،علیه هرمز شورش کرد.

برخی از مورخان از جمله ابوحنیفه دینوری، نامه و هدیهٔ خفت انگیز هرمز را سبب قیام بهرام دانسته اند. ابوحنیفه دینوری نوشته است، هرمز تمام خدمات بهرام را نادیده گرفت و به سردار کفایت خویش بدبین گردید و یک غل و زنجیر و کمربند زنانه و دوکی نزد بهرام فرستاد و به او نوشت، همانا بر من مسلم شده است که جز مقدار کمی از غنائم که به دستت رسیده است به سوی ما نفرستاده ای و این گناه من است که تورا مورد تکریم قرار دادم و اینک غل و زنجیر و کمربند زنانه و دوکی برایت فرستادم تا غل و زنجیر را به گردن افکنی و کمربند را به میان بربندی و دوک ریسی را پیشهٔ خود سازی، چه ناسپاسی و حق ناشناسی از اخلاق زنان است.

همراهان و یاران بهرام از خیر شاه ناامید شده گفتند، هر گاه تو با ما بر خلع هرمزد و خروج بر او همراهی کنی با تو همراه خواهیم بود.

غیر از طغیان سپاه بهرام، دسته‌هایی از یک سپاه دیگر هم از نیروهای بیزانس شکست خورده بودند و از خشم و تنبیه شاه می‌ترسیدند..آنها نیز در اظهار طغیان با بهرام هماهنگ شدند.

در تیسفون پایتخت ساسانی عامل مؤثری که به نفع شورشگران کار می‌کرد، حزب نجبای ناراضی و مخصوصاً طبقهٔ موبدان بود. هرمز با عدالت خشونت آمیز خویش که متمایل به عامهٔ مردم بود و از احتیاط و تعادل عاری بود، طبقهٔ نجبا را به شدت مأیوس و ناراضی کرده بود. بهرام هم در شروع طغیان خویش به پشتیبانی نجبا دل بسته بود و ظاهراً بر روی ناخرسندی موبدان حساب می‌کرد.

به روایت طبری بهرام در ایجاد نفاق و سوءظن بین هرمز چهارم و پسر وی خسرو پرویز دست داشت و خسرو در این هنگام از ترس پدر به آذربایجان گریخته بود.[۱]

پادشاهی خسرو

از طرف دیگر در خود تیسفون، گستهم، دائی خسرو پرویز موفق شد، برادر خود وندوی را که بر اثر سوءظن هرمز، به زندان افتاده بود، از زندان بیرون بیاورد و رهبری شورشی را بر عهده گرفتند که در نهایت شورشیان پایتخت، توانستند هرمز را خلع کرده و پسر وی خسرو پرویز را پادشاه کنند. خسرو شتابان از آذربایجان به پایتخت آمد و در سال ۵۹۰ میلادی، تاج بر سر نهاد.[۱]

پادشاهی بهرام

بهرام چوبین حاضر نشد که به فرمان پادشاه جدید در آید، زیرا خود سودای پادشاهی داشت. دودمان بهرام مدعی بودند که از نسل ملوک اشکانی هستند و بهرام بر این امر تکیه کرده خود را پادشاه نامید. از آنجا که سپاه بهرام نیرومند بود، خسرو رو به هزیمت گذاشت. بهرام فاتحانه به پایتخت آمد و بنام بهرام ششم و به دست خود تاج بر سر گذاشت و بنام خود سکه زد. در این اثنا خسرو از سرحد ایران گذشته به امپراتور بیزانس موریکیوس پناه برد.

یکسال پادشاهی بهرام توأم با یک سلسله شورش و فتنه بود. وندوی دائی خسرو که دستگیر و زندانی شده بود، به یاری چند تن از بزرگان رهایی یافت و پیشرو مخالفان بهرام شد. وندوی به آذربایجان گریخت و نزد برادر خود گستهم به یاری خسرو پرویز برخاستند.

خسرو همراه با سپاهی که امپراتور موریکیوس در اختیارش گذاشته بود به ایران برگشته و با سپاه بهرام در حوالی گنزک آذربایجان جنگ کرد و بهرام بعد از شکست، رو به هزیمت نهاد.

در سال ۵۹۱ میلادی بهرام چوبین بعد از شکست در نبرد نهایی با خسرو و سپاهیانش، همراه با باقیماندهٔ سپاهش به سوی ترکان گریخت و با مهربانی تمام از سوی خان ترک پذیرفته شد. در مآخذ پارسی از این خان ترک نامی برده نشده است. گمان می‌رود این خان یون یوللیق یا دولان خان، فرمانروای خاقانات شرقی ترک باشد که با خاقانات غربی ترک جنگ داشتند و شاید به همین سبب بهرام را پناه داد.اما خسرو باعث مرگ بهرام گشت. خاقان ترک که از مرگ بهرام، غمگین شده بود، از گردیه همسر و خواهر بهرام چوبین، خواست که به همسری برادر خاقان، درآید. گردیه پیشنهاد خاقان را نپذیرفت و همهٔ سپاهیانی را که همراه برادر وی، بهرام، به دیار ترکان آمده بودند، از دیار ترکان بیرون آورده و به ایران بازگرداند.

بهرام چوبین در ادبیات

داستان بهرام چوبین در کتابی به عنوان بهرام چوبین نامگ در عهد باستان وجود داشته‌ است که متأسفانه برجای نمانده ‌است

سرگذشت پر حادثهٔ بهرام چوبین در اذهان ایرانیان تأثیری قوی گذاشته ‌است و موجد افسانهٔ شیرینی به زبان پهلوی شده‌ است که مطالب آن را مورخان عرب و ایران چون طبری، دینوری، بلعمی و خاصه فردوسی در کتب خویش آورده‌اند. در شاهنامه داستان بهرام چوبین در حدود چهارهزار بیت را در برمی گیرد و بیان می کند: هرمز او را، که سرداری کشیده بالا و لاغر اندام و بدان سبب ملقب به چوبین است، با سپاهی از چهل سالگان، همراه درفش شاهی، به نبرد با ساوه شاه در دشت مرو می‌فرستد. بعد از شکست ساوه شاه، بهرام گنج پرموده، پسر وی، را برای هرمز می‌فرستد. اما آیین گشسب، دبیر هرمز، چنین می‌نماید که بهرام اندکی از آن گنج را فرستاده است. هرمز خشمگین، با فرستادن نامه ای توهین آمیز و دوکدان و جامه ای زنانه، به کنایه بهرام چوبین را تحقیر می‌کند. بهرام سپاه را به داوری می‌خواند و لشکریانش او را به شورش بر ضد هرمز برمی انگیزند. دیدار اسرارآمیز بهرام چوبین با بانویی در کاخ جادو، سردار را دگرگون می‌کند و او با فرستادن خنجرهایی خمیده هرمز را تهدید به شورش می‌کند. بهرام چوبین به ری می‌رود و با زدن سکه به نام خسرو، هرمز را بر پسر بدگمان می‌کند. در پی قتل هرمز به دست بندویه و بسطام، بهرام چوبین در تیسفون بر تخت شاهی می‌نشیند و در نبرد نهروان با شکست خسرو او را وادار به پناه بردن به قیصر روم می‌کند. بهرام چوبین بار دیگر با خسرو که به یاری قیصر سپاهی فراهم آورده در دشت دوک روبرو می‌شود و با وجود دلاوری، در نبرد نهایی، از برابر خسرو می‌گریزد و در راه از پیرزنی که به او نان جوین و «نبیدی تیره» در کدو می‌دهد می‌شنود که از نژادِ شاهی خسرو شکست خورده است.[۱]

داستان بهرام چوبین در اشعار نظامی گنجوی

نظامی گنجوی داستان لشگر کشی بهرام را بی جنگ و خونریزی می‌داند، او چنین می‌گوید که بهرام شرط گذاشت که تاج شاهی در میان دو شیر نهند و هر که توانست تاج از میان دوشیر برگیرد، همانا پادشاهی او را سزد. شاه خودخوانده از این کار سرباز زد و بهرام را به تنهایی به این کار واداشتند، او نیز پس از نبرد با دو شیر تاج شاهی را از آن خویش ساخت.[۱]

تنگه بهرام چوبین

تنگه بهرام چوبین یکی از مهمترین دره های کم عرض و بسیار مرتفع و استراتژیک در ضلع غربی مسیر جاده دره شهر- پلدختر است.

این تنگه که آن را شکارگاه بهرام هم می گویند؛ دارای آثار ارزنده فراوان در قسمت ورودی، پیشانی و ارتفاعات است. این مجموعه آثار ارزنده یک قلعه به جای مانده از دوران ساسانی است که از سنگ و گچ ساخته شده و به ارتفاعات جنگلی کبیرکوه در عمق تنگه و مناطق سخت گذر آن ختم می شود. علاوه برزیبایی های وصف ناپذیر طبیعی و آثار پلکان های سنگی بر دیواره های سنگی و نقاط سخت گذر داخل تنگه، وجود چهار آب انبار که در صخره های سخت تراشیده شده اند، هر یک به اضلاع تقریبی ۳×۳ متر و عمق ۳ متر و ۳×۲ در عمق ۵/۲ متر با ناودانک های سنگی و همچنین ارتباط این چهار آب انبار به همدیگر و وجود آب آشامیدنی در داخل آن ها حاکی از توجه و اهمیت به این منطقه استراتژیک و طبیعی در طول دوران تاریخی دارد که در نوع خود بی نظیر و جالب توجه است. تنگه بهرام از شاهکارهای طبیعی و تاریخی است که همواره مورد بازدید علاقه مندان به تاریخ، طبیعت و کوه نوردان قرار می گیرد. این تنگه در ایام بهار ایرانگردان و علاقه مندان به آثار تاریخی و طبیعی را به سوی خود جذب می کند

زیبایی طبیعی سرکش و یادگارهای تاریخی آن، این تنگه را یک میراث ارزشمند ساخته که به سبب دورافتادگی آن از نظرها دورمانده است.

در متون تاریخی و ادبی پس از اسلام نیز از افراد دیگری با نام بهرام ، چون چند تن از پادشاهان ساسانی و نیز بهرام، پسر شاه روم، قهرمان داستان «بهرام و گلندام»،سخن رفته است.[۱]

تاریخ فوت، محل فوت، هنگام فوت، محل دفن:

خسرو موجبات کشته شدن بهرام را با فرستادن سفیر شاهنشاه ساسانی با تقدیم هدایا، خاتون همسر فرمانروای ترکان را فریفت و وی را به سوء قصد برضد بهرام ترغیب و تشویق کرد. در نتیجه یکی از خدمتگزاران خاتون به نام قلون ،با ضربه خنجر در روز بهرام (سه شنبه)، که به پیشگویی اخترشماران روز مرگ او بوده است، را در سال ۵۹۱ میلادی فراهم کرد. در نهایت خان که از این واقعه به خشم آمده بود، قاتل بهرام را کشت. مولف «تاریخ نوابغ نظامی» که کتابی به زبان انگلیسی است، روز درگذشت سپهبد بهرام مهران (بهرام چوبین) ژنرال معروف و نابغه نظامی قرن ششم میلادی ایران را پنجم ماه می سال ۵۹۲ میلادی ذکر کرده و گفته وی در خراسان خاوری درگذشته است.[۱]

جستارهای وابسته

منابع

  1. ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ ۱٫۳ ۱٫۴ ۱٫۵ ۱٫۶ توتویو - زندگینامه بهرام چوبین