جریان اپورتونیستی چپ نما در سازمان مجاهدین خلق (۱۳۵۴): تفاوت میان نسخه‌ها

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۶۹: خط ۱۶۹:


از آن پس و طبق پیش بینی که شده بود جریان راست ارتجاعی که به «جریان فتوا»<ref>جزوه فصل چهارم شهریور 54 تا 57 بخش پیوندساواک و آخوندها علیه مسعود صفحه 7</ref> مشهور شدند در ابتدا با اعلام نجس بودن سازمان مجاهدین (و مارکسیستها) از آن فاصله جدی گرفته و سپس و با استقبال ساواک و دستگاه زندان شاه در جمع زندانیان اظهار ندامت نموده و به سپاس گویی از شاه پرداختند و همزمان مشی مسلحانه را نفی نمودند. این جریان بعدا و با روی کار آمدن کارتر در آمریکا و در پیش گرفتن سیاست حقوق بشری که به شکستن طلسم اختناق و فروپاشی ساواک و دستگاه امنیتی شاه منجر شد به توصیه و دستور خمینی بصورت گسترده ای وارد میدان شده و رهبری انقلاب ضد سلطنتی را ربودند
از آن پس و طبق پیش بینی که شده بود جریان راست ارتجاعی که به «جریان فتوا»<ref>جزوه فصل چهارم شهریور 54 تا 57 بخش پیوندساواک و آخوندها علیه مسعود صفحه 7</ref> مشهور شدند در ابتدا با اعلام نجس بودن سازمان مجاهدین (و مارکسیستها) از آن فاصله جدی گرفته و سپس و با استقبال ساواک و دستگاه زندان شاه در جمع زندانیان اظهار ندامت نموده و به سپاس گویی از شاه پرداختند و همزمان مشی مسلحانه را نفی نمودند. این جریان بعدا و با روی کار آمدن کارتر در آمریکا و در پیش گرفتن سیاست حقوق بشری که به شکستن طلسم اختناق و فروپاشی ساواک و دستگاه امنیتی شاه منجر شد به توصیه و دستور خمینی بصورت گسترده ای وارد میدان شده و رهبری انقلاب ضد سلطنتی را ربودند
<references />
==پانویس==
==پانویس==
{{پانویس|۳|اندازه=ریز}}
{{پانویس|۳|اندازه=ریز}}

نسخهٔ ‏۳ اکتبر ۲۰۱۸، ساعت ۱۴:۴۲

سازمان مجاهدين خلق ايران كه در سال 1344 تاسيس شده است در طول حياتش با چندين ضربه وسيع روبرو شد كه تا مرز متلاشي كردن كامل و از بين رفتن آن را پيش برده است. اولين ضربه در سال 1350 توسط ساواك شاه وارد شد كه به دستگيري بيش از 90% كادرها و تمام كادر مركزي سازمان منجر شد. دومين ضربه در سال 1354 توسط عناصري از درون خود سازمان مجاهدين كه از ايدئولوژي اسلام كه ايدئولوژي رسمي اين سازمان بود به ايدئولوژي ماركسيسم تغيير ايدئولوژي داده بودند وارد شد كه در اين ضربه تمامي اعضاي سازمان از همه رده ها و سطوح به شوك ناشي از آن دچار شده و سازمان يك بار ديگر و شديدتر از بار گذشته در معرض نابودي كامل قرار گرفت. مسعود رجوي بعنوان تنها عضو كادر مركزي سازمان در زندان با اطلاع يابي از اين ضربه به بررسي و تحليل آن پرداخت و طي بيانيه اي 12 ماده يي مجددا سازمان را تجديد بنا نمود و از خطر نابودي حتمي نجات بخشيد.

معناي اپورتونيسم در لغت و لغتنامه:

اين كلمه در فرهنگ معين اينگونه تعريف شده است: فرصت - طلبی ، پی فرصت مناسب بودن برای رسیدن به اهداف شخصی بدون اعتقاد به اصولی خاص . در فرهنگنامه هاي ديگر اينگونه آمده است(به نقل از کتاب فرهنگ علوم سیاسی ، علی آقابخشی و مینو افشاری راد):

 opportunism به معني ابن الوقت بودن و به سرعت بر حسب تغيير اوضاع سياسي و بنا بر منفعت شخصي تغيير عقيده دادن است. معني اين واژه نزد ماركسيست ها عبارت از ترك موضع طبقاتي و اصول و استحكام آن و خيانت به منافع پرولتاريا مي باشد. اپورنیسم بطور دقیق، درفرهنگ سیاسی جنبش‌های وابسته به طبقه کارگر، «جریان انحرافی خرده بورژوازی دردرون جبنش طبقة کارگر» تعریف شده است (ولادیمیر). 

در تعریفی دیگر اپورتونیسم، معادل «انحراف» از اصول بوده، و به معنی زیرپا گذاشتن و نقض اصول در عمل می‌باشد. چنانکه اپورتونیسم را، فدا کرد اصل و گرفتن فرع، همچنین همراهی با جریان خود بخودی، به اعتبار اینکه جریان خودبه‌خودی هرگز ضامن و دربرگیرنده اصول نیست، نیز تعریف کرده‌اند.

معنای اپورتونیسم از نظر سازمان مجاهدین خلق ایران:

اگر نیروئی که مدّعی حمایت از حقوق طبقات مستضعف (کارگران و دهقانان) بوده، اساساً متکی به طبقهٴ کارگر می‌باشد یعنی  (به‌اصطلاح جز احزاب کارگری به شمارمی رود)، هریک از دو اصل زیر را نقض نماید و عملاً با آنها  به مخالفت برخیزد، اپورتونیست محسوب می‌شود. این دو اصل عبارتند از:

1-    پذیرش مبارزه مسلّحانه

2-   وحدت نیروهای خلقی، ضد رژیم و ضد امپریالیست را اصل گرفتن، و تضاد با آن‌ها را فرع قلمداد کردن.

یعنی آنهائی که در شرائط کنونی به مبارزة انقلابی مسلحانه پشت می کنند ؛ یا آنهائی که  بنفع دشمن بجای وحدت نیروها تضاد و تفرقه میان آن‌ها را اصل گرفته و دامن می‌زنند؛ یا آنهائی که وحدت نیروها را بدون توجه به تضاد آن‌ها، مطلق نموده و به دنباله‌روی از سرمایه‌داری و سرمایه‌داری کوچک کشانده می‌شوند، اپورتونیست هستند. در یک کلام اپورتونیسم، معادل «انحراف» از اصول بوده، و به معنی زیر- پا گذاشتن و نقض اصول در عمل می باشد.

اين واژه در فرهنگ سياسي بطور كلي بر دونوع راست و چپ تقسيم ميشود:

اپورتونیسم  راست:

وادار كردن پرولتاريا به دنباله روي از منافع بورژوازي و حزب سياسي آن است

از نظر سازمان مجاهدین خلق: در شرائط فعلی جامعه(دهه 40 و 50 شمسی در حکومت محمدرضا شاه پهلوی)، زمان مبارزة صرفاً سیاسی سپری‌شده، و شرائط مبارزه سیاسی –نظامی (مبازره مسلحانه) فرارسیده است. لذا جریاناتی که فقط به مبارزه سیاسی می‌پردازند، دچار اپورتونیسم راست هستند. و یا آنها که به وحدت نیروهای خلق، بیشتر از اندازه بها بدهند (که بعبارت دیگر به نیروهای کهنه وراست پربها داده، به دنباله‌روی کامل از سرمایه‌داری یا خرده سرمایه‌داری افتاده‌اند)، دچار اپورتونیسم راست هستند

اپورتونيسم چپ:

از جمله با دست زدن به عمليات ماجراجويانه مي كوشد تا ايده هايي را تحقق بخشد كه جز در آينده قابل تحقق نيستند

از نظر سازمان مجاهدین خلق: جریاناتیکه، در این مرحله تضاد نیروها را اصل گرفته، وحدت را فرع بگیرند، اپورتونیست چپ هستند؛ زیرا هنوز زمان آن نرسیده که تضاد بانیروهای دیگر را اصل بگیریم 

اپورتونيسم چپ نما:

مجاهدين حادثه رخ داده در سازمان مجاهدین را یک کودتای اپورتونیستی خواندند و از آن به عنوان اپورتونیستهای چپ نما نام بردند. در توضیح بکارگیری این اصطلاح آورده اند که به این دلیل است که مطابق معیارهای خودمان، که اسلام و توحید (به‌مثابه مطلق ترقیخواهی) و موحدین واقعی را، بالاتر و بدتر از مارکسیسم ومارکسیستها میدانیم، بنابراین این نقض وحدت از جانب مارکسیست‌ها، برعلیه موحدین واقعی، چپ‌روی نام نمی‌گیرد. چراکه این کاری نیست که می‌باید سرانجام، انجام می‌شد، ولی حالا زودتر از وقت واقع‌شده بالعکس این اعتقاد ما، پیمان‌شکنی یک نیرو با نیروی بالاتر از خودش است، که در عمق چنین حرکت مفهوم و مضمون راست دارد، ولی چون از طرف معتقدین به نفی استثمار به‌عمل‌آمده، شایستة نامگذاری اپورتونیسم راست است (البته باید متذکر شویم، که ما به خاطر اینکه درفرهنگ سیاسی –انقلابی روز حرفهایمان مفهوم داشته باشد ،اصطلاح اپورتونیسم چپ نما را که دربرگیرندة هردو معنی باشد برگزیده‌ایم تابه لحاظ سیاسی حرفمان برای سایر نیروهای ضد استثمار هم، مفهوم باشد.)

جريان اپورتونيستي چپ نما در سازمان مجاهدين خلق:

جريان اپورتونيستي چپ نما در سازمان مجاهدين خلق به جرياني گفته ميشود كه در طي آن دو تن با نام‌های تقی شهرام و بهرام آرام در مهر ماه سال ۱۳۵۴ (درحالی که مسعود رجوی و دیگر اعضای مرکزیت سازمان مجاهدین خلق ایران در زندان بسر می‌بردند) و آنها كه از اعضاي باقيمانده مجاهدين پس از ضربه سال 1350 در خارج از زندان بودند اعلام نمودند که سازمان مجاهدین مارکسیست شده‌است. این دو نفر آیه ای را که در آرم این سازمان وجود داشت حذف نموده و اعلام کردند از آنجایی که ایدئولوژی مجاهدین مابین ایدئولوژی‌های چپ (مارکسیست) و راست (اسلام سنتی) قرار دارد، لاجرم باید به سمت یکی ازین دو میل کند. آنها همچنین دو تن از اعضای سازمان که با آنها مخالفت نمودند، به نام‌های مرتضی صمدیه لباف و مجید شریف واقفی را کشتند. مجیدشریف واقفی ازمسئولان اصلی مجاهدین در بیرون از زندان بود که به دلیل مخالفت قاطع با اقدامات انحرافی دگرگون کنندگان سازمان تحت فشارهای شدیدی قرار گرفت بطوریکه همه امکانات سازمانی را از او که بخشی از آن حفاظتش را در برابر ساواک شاه تامین میکرد دریغ شد. مجید شریف واقفی به آنها تأکید کرده بود که شما اگر ایدئولوژی خودتان را تغییر داده اید، باید سازمان مجاهدین را ترک کنید اما آنها در یک اقدام ناباورانه مجید شریف واقفی را در 16 اردیبهشت 1354 کشتند. این حرکت عملاً منجر به متلاشی شدن تشکیلات سازمان مجاهدین شد و ضربه سختی را بر آنها فرود آورد.در آن زمان اعضاء سازمان مجاهدین که اغلب در زندان‌های ایران پراکنده بودند، به دلیل عدم فهم درست این مسئله پیچیده هر کدام واکنش متفاوتی نسبت به این موضوع داشته و در نتیجه موجودیت تشکیلاتی سازمان مجاهدین در هاله‌ای از ابهام فرورفت. مجاهدين باقيمانده بر هويت قبلي سازمان، اين جريان را يك كودتاي خائنانه و جنايت بار ”اپورتونیستهای چپ‌نما” تحت نام ماركسيسم بر‌پیکر سازمان خواندند که با‌سوء‌استفاده از شهادت بنیانگذاران و اعضای مرکزیت سازمان و اسارت مسعود رجوی ‌ـ‌تنها بازماندهٌ مرکزیت‌ـ بر‌سازمان مسلط شده اند. رژيم شاه با استفاده از اين جريان مجاهدين خلق را مارکسیست اسلامی خواند.

سابقه امر:

به دنبال ضربه ای که سازمان مجاهدین خلق در سال 1350 از ساواک شاه خورده بود که منجر به از بین رفتن بیش از 90٪ کادرها و اعضای سازمان منجر شد در تشکیلات خود تغییراتی بوجود آورد تا میزان ضربه پذیریش را به حداقل برساند. فرار رضا رضایی از زندان شاه کمک شایانی به بازسازی سازمان مجاهدین و اجرای این تغییرات نمود. با هدایت رضا رضایی تشکیلات سازمان مجاهدین به سه شاخه تقسیم شد که در رأس هر شاخه یکی از کادرهای برجسته قرار داشت. مسولیت یکی از شاخه ها با رضا رضایی و شاخه دوم با محمود شامخی و شاخه سوم با بهرام آرام شد. با کشته شدن رضا رضایی در درگیری با ساواک شاه مجید شریف واقفی جایگزین او شد. پس از مدت کوتاهی محمود شامخی نیز در درگیری با ساواک شاه کشته شد. جایگزین او تقی شهرام شد که به تازگی و با تاثیرگذاری روی یکی از مسولین زندان ساری (که در آنجا بعنوان تبعیدی زندانی بود ) به نام سروان احمدی از زندان فرار نموده و مجددا به سازمان پیوسته بود. مجاهدین در تحلیلهای بعدی خود علت واگذاری این مسولیت به تقی شهرام را به رشد پدیده <عمل زدگی> ربط میدهند که موجب شد کارآیی عملی اعضا٬ و نه معیارهای واقعی صلاحیت ایدئولوژیک، شاخص تعیین صلاحیت آنها شود و به این ترتیب تقی شهرام بطور مشخص به دلیل موفقیت آمیز بودن فرار از زندانش و بدون داشتن ملاکهای واقعی صلاحیت در این مسند قرار گرفت. مجاهدین البته به این موضوع هم اشاره میکنند به دلیل عمل زدگی ریل آموزشی اعضای سازمان از دوره مشخص ۲ ساله به ۶ ماه تقلیل یافت که این هم در عمل با اهمال بسیار روبرو بود. مجاهدین معتقدند تقی شهرام در همان زندان ساری تغییر ایدئولوژی داده بود ولی آن را پنهان می ساخت و بعد از تسلط روی شاخه بتدریج و در ابتدا ایدئولوژی اعضا شاخه خود را تغییر داد و سپس با تغییر ایدئولوژی سر شاخه دوم ـ بهرام آرام ـ اعضای آن شاخه نیز تغییر ایدئولوژی دادند و مخالفین به نوعی تصفیه شدند. مجید شریف واقفی بعنوان سر شاخه اصلی تشکیلات مجاهدین به عمل آنها مستمرا اعتراض داشت و متقابلا تلاشهای تقی شهرام و بهرام آرام برای تغییر ایدئولوژی مجید شریف واقفی به ثمر نرسید و نهایتا توسط آنها ترور شد. به این ترتیب راه برای تغییر ایدئولوژی تشکیلات مجاهدین و تصفیه کامل تشکیلات سازمان مجاهدین هموار شد[۱]

چگونگي خروج سازمان مجاهدين از اين بحران:

شواهد مختلف تاریخی نشان میدهد که خروج سازمان مجاهدین از بحران اپورتونیستی مرهون تلاشهای وقفه ناپذیر مسعود رجوی است که تنها بازمانده کادر مرکزی سازمان مجاهدین بعد از ضربه 1350 می باشد.

نقش مسعود رجوی

نقش مسعود رجوی در این دوران، در بازسازی مجدد سازمان مجاهدین پس از جریان اپورتونیستها بسیار برجسته است. او در چنین فضایی، در زیر شکنجهٌ ساواک قرار داشت و روزهای سیاه زندان را در اوج خفقان شاهنشاهی می‌گذراند. صمد سیاه کلاه از کادرهای آنزمان مجاهدین و از هم‌بندان مسعود رجوی در این رابطه می‌گوید:

«سال ۵۴ بود. زندانبان صدا کرد. چند دقیقه بعد، فرنچ روی سر، دست روی شونهٔ هم، توی راهرو به خط شده بودیم و می‌رفتیم. از زیر فرنچ زمین رو نیگا کردم. از پاهاش مسعود رو شناختم. چون به دلیل شلاق‌هایی که می‌خورد برای اینکه بتونه راه بره دمپایی خاصی می‌پوشید که با دست ساخته شده بود. با دست، شونه ش رو فشار دادم تا بفهمه که نفر پشتی آشناست. وقتی فرنچ‌هامون رو برداشتیم بازجو رو دیدیم که خنده به لب کتابی در دست میگه «.... دیدین تموم شدین؟ نیگا کنین: بیانیهٔ تغییر مواضع سازمان مجاهدین! سازمانتون تموم شد. همه چی تموم شد…» همه به اون کتاب نگاه کردیم. بیانیهٔ تغییر مواضع اپوتونیستها بود. به سلول برگشتیم و تو سکوت نشسته بودیم که مسعود یکدفعه گفت: «من اون کتاب رو میخوام.» پاسخِ ما به این خواسته مسعود، سکوت بود ناباوری بود. خودش بی معطلی نگهبان رو صدا کرد و به بهونه ای پیشِ بازجو رفت. اون بازجو رو فریب داده و بهش گفته بود میخواد کتاب رو بخونه! بازجو هم خام شده بود و با طمعِ اینکه مسعود رجوی تحت تأثیر کتاب قرار بگیره، رضایت داده بود که تا ساعت پنج صبح، کتاب رو بهش قرض بده. مسعود باکتابی در دست برگشت و گفت: «بچه‌ها باید تا ساعت پنج یه نسخه ازش بنویسیم. باورش سخت بود ولی اون اصرار داشت. مسعود بلافاصله دست به کار شد و کتاب رو برگ برگ کرد و هر قسمت رو به یک نفر داد. تو یه چشم بهم زدن مغزی‌های خودکار و کاغذای سیگار از جاسازی بیرون اومدن. هنوز ساعت ۵ نشده بود که یک نسخه ازکتاب رونویسی شده بود. بعد کاغذای کتاب رو با چسب برنج دوباره سرهم کردیم. با شوفاژ خشکش کردیم و تحویل دادیم و از همون لحظه کار مسعود شروع شد. روز و شب می‌نوشت و میخوند؛ و عاقبت بیانیهٔ ۱۲ مادهیی رو نوشت که باطل السحر تردیدها و لرزشها شد و سازمان رو دوباره سرپا کرد»

احمد حنیف نژاد برادر بنیانگزار سازمان مجاهدین خلق ایران نقش مسعود رجوی در بازسازی سازمان مجاهدین پس از جریان اپورتونیستها را اینگونه شرح میدهد:

«با آمدن مسعود تحول بزرگی در بند به‌وجود آمد. بحثهای ایدئولوژیک را به شیوه سؤال و جواب به‌ما آموزش می‌داد. روی کلمه به ‌کلمه بحث می‌شد، نکات خیلی ظریفی بود که ما نمی‌فهمیدیم. ما تحت شرایط ضربه در تشخیص تضاد اصلی و فرعی اشتباه می‌کردیم. نمی‌توانستیم بفهمیم چرا عمل متقابل با سران اپورتونیستها اشتباه و خطاست و در صورت عدم درک این نکته، چه انحرافی در سازمان به‌وجود می‌آید. مسعود نظرات را جمعبندی می‌کرد و نفر به‌نفر به‌ بچه‌ها منتقل می‌کرد. پلیس به‌شدت روی او حساسیت داشت و به‌همین خاطر او را زیر بازجویی می‌بردند و تحت فشار جسمی و روحی قرار می‌دادند. در همین‌حال اپورتونیستها علیه او تبلیغ می‌کردند و به او مارک می‌زدند. خود ما هم به‌دلیل سردرگمی ناشی از ضربه، کمک زیادی به او نمی‌کردیم. مسعود به‌شدت بیمار بود. علاوه بر ضعف جسمانی ناشی از فشار شکنجه، بیماری و سردرد مزمنی داشت که مرتب دارو می‌خورد و همیشه سرش را با پارچه می‌بست. با وجود این در همان اوضاع و احوال به‌شدت کار می‌کرد. او سرانجام با کار و تلاشی خستگی‌ناپذیر، تک‌تک کادرهای مجاهد را از حلقوم مرتجعان یا اپورتونیستها بیرون کشید. با خود من در کمال حوصله و خونسردی، دهها ساعت بحث کرد. اواخر سال‌56 بود که قلم و کاغذ آزاد شد. مسعود نوشتن جزوات آموزشی را شروع کرد. برای تکمیل و تدوین بحثها به‌هر کدام از ما موضوعی داده بود و برای انجام این کار با حوصله ما را راهنمایی می‌کرد. بعد از نوشتن به‌صورتی کاملاً دقیق، در حضور خودمان مطلب را چک می‌کرد تا ما هم نحوه کار را یاد بگیریم. پشتکار او برایم شگفت‌انگیز بود. هرگز خستگی نمی‌شناخت. در حالی که تدوین آموزشها را خود به‌عهده داشت، انتقال این آموزشها به تمام بچه‌ها را هم پیگیری می‌کرد و در همان حال مطالب ریزنویسی شده را به ‌سایر زندانها منتقل می‌کرد. احساس مسئولیت او در قبال آرمانهای توحیدی و انقلابی سازمان حدی نداشت و در مقابل آن حجم از کار، شب و روز نمی‌شناخت و لحظه‌یی از پای نمی‌نشست. با وجود آن‌که در همان شرایط، زیر بار اتهام و فشار دوست و دشمن بود، ولی هرگز خم به ابرو نمی‌آورد. هر چند وقت یکبار او را به کمیته می‌بردند، شکنجه‌اش می‌کردند، اتهام می‌زدند. اما او از آرمانش و منافع سازمان کوتاه نمی‌آمد.»

عباس داوری از کادرهای قدیمی سازمان مجاهدین نقش مسعود رجوی را اینگونه توضیح میدهد:

«یادم آمد که مسعود در آن شرایط سهمگین، تنها بود. حرف این نیست که دشمن شادی می‌کرد و او را زیر شدیدترین فشارها گذاشته بود، حرف حتی این هم نیست که اپورتونیست‌های خائن در یک هم‌پیمانی و همزبانی با جریان راست ارتجاعی آنقدر کین چرک آلود و زهرآگین بر سر سازمان می‌ریختند که تمام سازمان زیر این پلیدیها پوشیده شده بود و چیزی دیده نمی‌شد، بلکه حرف این است حتی کسانی که فکر می‌کردند، یار مسعود هستند، بارش بودند، پاپیچش می‌شدند...یادم آمد که می‌دیدم مسعود چگونه با جهاد عظیم و جدیت کامل و با دقت و وسواس خاص خودش، چگونه آلودگیها را نه تنها از آن میراث محمد آقا ذره ذره می‌زدود و تمامی خلل و فرج ایجاد شده در آن را بازسازی می‌کرد، بلکه با کار شگفت انگیزی «اپورتونیسم را از تک‌تک سلولهای» مجاهدین بیرون می‌کشید و هر رگه‌ی آلوده به راست ارتجاعی آنها را پاکیزه و تطهیر می‌کرد… یادم آمد که مسعود بعد از ضربه اپورتونیستی با بیانیه‌ی 12 ماده‌ای مرزبندیها با دشمن اصلی، مناسبات نیروهای مبارز، و مرزبندی با اپورتونیسم و راست ارتجاعی را ترسیم کرد. این 12 ماده که محصول ماهها مبارزه‌ی بی‌امان و لحظه، لحظه مسعود در پهنه‌های ایدئولوژیک، تشکیلاتی و سیاسی بود، جنبش ضربه خورده مردم ایران را بسیار بسیار ارتقاء داد. این 12 ماده شاخص هر مجاهد بود و به این ترتیب یک تصفیه‌ی کامل از آلودگیهای راست ارتجاعی و اپورتونیستی در صفوف مجاهدین صورت گرفت. این 12 ماده، نه تنها اصول مبارزه با اپورتونیسمی بود که مجاهدین با آن مواجه بودند، بلکه این 12 ماده، متقن‌ترین اصول مبارزه با اپورتونیسم در شرایط کشورمان برای همه‌ی انقلابیون بوده‌است… . یادم آمد که مسعود «هویت» مجاهدین را در روی محور انقلاب و ترقی به‌عنوان سازمانی که معتقد به اسلام انقلابی است، در چپ مارکسیسم قرارداد.»

شواهد تاریخی نشان می دهد که مسعود رجوی توانست سازمان را بازسازی و به عضوگیری مجدد فرد به فرد اعضاء بپردازد و با تجزیه و تحلیل مفصل بیانیه منسوب به جریان اپورتونیستی که در یک کتاب به نام ”تحلیل آموزشی بیانیه اپورتونیستهای چپ نما” به آن پرداخته است نقد موثري بر اين جريان داشته و آن را، «اپورتونیست چپ نما»[۱] نامیده و متقابلا در یک بیانیه ۱۲ ماده ای، مواضع سازمان مجاهدین را در مورد آنها و جریان بوجود آمده اعلام کند.

اطلاعیه تعیین مواضع مجاهدین خلق ایران دربرابر جریان انحرافی چپ نما:

1- (( سازمان مجاهدین خلق ایران سازمانی است با ایدئولوژی اسلامی ، متعقد به مبارزه مکتبی که درسال 1344 به وسیله محمد حنیف نژاد ، سعید محسن واصغربدیع زادگادن بنیان گذاری شده ومجاهدین ادامه دهندگان راه آنها هستند . ))

2 - (( جریان اخیر ( تغییر دادن ایدئولوژی سازمان ) یک جریان اپورتونیستی ( انحرافی ) چپ نما است ، که سردمداران آن ( تاکید می کنم فقط سردمداران آن به سازمان مجاهدین خلق ایران ودرنتیجه به جنبش ایران خیانت کرده اند ))

3 – (( این جریان اپورتونیستی چپ نما هیچ گونه تغییری درتضاد اصلی ما ایجادننموده است . دشمن اصلی ما همچنان رژیم وحامیان امپریالیست آن می باشد ))

4 – (( این جریان اپورتونیستی چپ نما (انحرافی ) به هیچ وجه حق استفاده ازنام ((مجاهدین )) را ندارد ، وادامه استفاده ازآن بمنزله استمرارخیانت است ، نام ((مجاهد)) متعلق به سازمان مجاهدین خلق ایران است که بایستی بدون هیچگونه تغییری با همان آرم وهمان آیه وسال تاسیس مورد استفاده قرارگیرد . ))

5 – (( هیچ جریان یا عنصر مسلمان نباید با این جریان اپورتونیستی ارتباط وهمکاری داشته باشد هرگونه همکاری وارتباط سازشکاری محسوب میشود . ))

6 – (( مابا این جریان اپورتونیستی چپ نما مبارزه می کنیم ، تابه خط صحیح بازگشته یا منزوی گردد ، مبارزه ماسیاسی با شیوه های افشاگرانه است . هرگونه استفاده ازشیوه های ارتجاعی ازقبیل کشتن ولودادن وهمکاری با پلیس وکمک گرفتن ازامکانات رژیم را دراین مبارزه ، محکوم می کنیم . ))

7 – (( مابین این اپورتونیست ها ، وسایر مارکسیستها تفاوت قائلیم ، مگراینکه آنها این اپورتونیستها را تائید کنند . ))

8 – ((ما به تمام نیروهائیکه علیه امپریالیزم ، ارتجاع واستثمار مبارزه می کنند احترام میگذاریم وازدستاوردهای علمی وتجارب انقلابی آنها استفاده می کنیم . ))

9 – « برادران مجاهد ما درداخل زندان ها نبایستی با این اپورتونیست ها رابطه ای ( منظورروابط سیاسی است ) جز رابطه انسانی وحداقل رابطه صنفی برقرارکنند »

10 - « این جریان اپورتونیستی چپ نما موجب بروز زودرس یک جریان راست ارتجاعی شده است ، که درمرحله کنونی تهدید اصلی درونی مجموعه نیروهایی است که تحت عنوان اسلام مبارزه می کنند . که ما با آن هم مبارزه می کنیم . جریان فوق ازضدیت با نیروهای انقلابی بویژه مجاهدین شروع شده ، وسپس درمسیر رشد خود با نفی مشی مسلحانه به سازشکاری وتسلیم طلبی وسرانجام خروج ازجبهه خلق وتغییر تضاد اصلی منجر میشود . این جریان اپورتونیستی خطر بروزرشد خصائص ارتجاعی را دردرون نیروهای مترقی مسلمان پیش می آورد . درمورد ادامه دهندگان راه مجاهدین گرایشات راست ازتجدید نظر دردیدگاههای بنیادی سازمان آغاز میشود . »

11 - « سلطه جریان اپورتونیستی چپ نما برسازمان با اعمال شیوه های ضد انقلابی واستفاده فرصت طلبانه از موارد زیر صورت گرفته است :الف _ تکمیل نشدن کار ایدئولوژی سازمان ، وپیاده نکردن تعلیمات ایدئولوژیک ، درسطح وسیعی ازکادرها بطورمکفی ، به علت رشد کمی نامتناسب با کیفیت . ب _ ضربه شهریور 50 ( که خیلی مهم است ) وازدست دادن کادرهای ذیصلاح ودرنتیجه عملزدگی ودنبال نکردن کار ایدئولوژیک . ج _ ترک تعلیمات ایدئولوژیک سازمان که با توجه به نفوذ عملی وتئوریک مارکسیسم درعصرما ، سلطه این اپورتونیستها رابرسازمان تسهیل کرده است .

12 - ( هویت ایدئولوژی وسیاسی خودمان ): ایدئولوژی ما اسلام ، مبتنی برجهان بینی توحیدی است که جامعه رابا شیوه های انقلابی به سمت محوکامل استثمارواستقرارنظام توحیدی ( قسط ) هدایت می کند . ولذا درشرایط تاریخی اساسا متکی به محرومترین وبالنده ترین نیروها وطبقات اجتماعی ( مستضعفین ) می باشد . بنابراین مجاهد خلق درپرتو ایدئولوژی اسلامی خود با ویژگیهای ضد امپریالیستی ضدارتجاعی وضداستثماری که درشرایط حاضر مشی مسلحانه را ایجاب میکند ، مشخص میشود . وظیفه ما درشرایط کنونی حفظ وحراست میراث مجاهدین وتلاش درجهت احیاء وبازسازی آن می باشد.»

نکاتی از کتاب ”آموزش و تشریح اطلاعیه تعیین مواضع” در شرح بیانیه بالا:

اين بيانيه بعدها در يك كتاب به نام ”آموزش و تشریح اطلاعیه تعیین مواضع”[۲] بصورت سوال و جواب مورد بررسي و موشكافي قرار گرفته است. این کتاب معلومات تئوریک لازم در این بحث را به صورت کامل شرح میدهد. این کتاب همچنین آینده جریان اپورتونیستی و بازتابهای آن در جامعه و بطور خاص در بین طیف وسیع صاحب نامهای مذهبی که در این مدت به دلیل قدرت عملیاتی سازمان مجاهدین بعنوان یک سازمان مسلمان جذبش شده بودند و دنباله روی از آن را پیشه خود ساخته بودند و اکنون و پس از این اتفاقات به مخالفت با سازمان مجاهدین برخاسته بودند را مورد بررسی قرار میدهد. طبق دسته بندی این کتاب این طیف «راست ارتجاعی» نام گرفته میشود. در این کتاب آمده است:

«راست ارتجاعی»[۲]

[الف- منظور از راست ارتجاعی چیست؟ ب – خصوصیات این جریان به ترتیب ظهور؟ ج – رابطة ما با این جریان؟ د- تلقی ما از این جریان در شرائط کنونی؟

الف: ... منظوراز راست ارتجاعی ، جریانی است رو به نفی، که دارای ماهیت ارتجاعی بوده و در مسیر حرکتش ماهیتّش را بارزمی کند؛ وبهمین دلیل به‌جانب خروج از صف نیروهای خلق درحرکت است.

ب:سکون و تمکین آنها در مقابل شرائط، ضرورتاً ایندسته از نیروها را به موضع‌گیری برعلیه نیروهای رشد یابنده و انقلابی، و مبارزه برعلیه آنها وامی‌دارد. یعنی ماهیت ارتجاعی‌ای که تابه‌حال زمینه‌ای برای بروز و ظاهر شدن  نداشت، در این شرائط به عینیت درآمده و بصورت خصوصیات ارتجاعی، خود رانشان میدهد. خصوصیات ارتجاعی بترتیب از ضدیت بانیروهای انقلابی (بویژه مجاهدین) شروع‌شده و در مسیر رشد خود به ضدّیت باشیوه مبارزه آنها یعنی مشی انقلابی و مسلحانه نیز کشیده می‌شود، و سرانجام به سازشکاری و تسلط طلبی و تغییر تضاد اصلی منجر می‌شود.

ج: ازنظر ایدئولوژیکی، رابطه با جریان مزبور رابطه‌ای متضاد، و به‌عبارت‌ دیگر رابطة تز و آنتی تز است، که اثبات یکی در گرو نفی دیگری است. و این همان تضادی است که همواره اسلام بطور تاریخی، با دیگر نیروهای ضد اسلامی و مرتجعین، که تحت لوا و پوشش اسلام ماهیت کثیف و ضدمردمی خود را می‌پوشانده‌اند، داشته است. همان اسلامی است که به قول علی (ع)، پوستین وارونه‌اش کرده و مصداق، کلمه حق یرُادبها الباطل، شده است. لذاست که هیچگونه انعطاف و سازشی بین ایندو نیست، و بنیاداً  نیز نمی‌تواند باشد. در غیر اینصورت، بایستی در اسلامی هم که از طرف مقابل عنوان می‌شود، شک کرد.

د: ما این جریان را تهدید و تضاد اصلی درونی تمام جریانهائی میدانیم که تحت عنوان اسلام مبارزه می‌کنند. چراکه می‌دانیم این جریان اپورتونیستی چپ‌نما، بطور زودرس موجب بروز یک جریان راست ارتجاعی شده است. توجه داریم که فی‌الواقع یک جنبش اسلامی بیشتر وجود ندارد، ولی در فرهنگ روز ازکلمه اسلام برای جریان‌های طرفدار سرمایه‌داری و حتی ارتجاعی، به‌عمد و غیر عمد استفاده می‌شود:

تذکر: توجه داریم که اگر در مسیر رشد طبیعی جریان راست بروز می‌کرد، چه‌بسا چندان قوی نبود. نتیجه اینکه، لطمات زیادی از قبل این جریان راست، متوجّه جنبش خواهد بود، که مسئول آن در درجه اوّل جریان اپورتونیستی چپ‌نما می‌باشد. هدف از این تذکر روشن کردن این نکته است، که در رابطه با جریان راست، تأثیر و مسئولیت جریان اپورتونیستی تنها در تسریع زمانی ظهور آن خلاصه نمی‌شود، بلکه این جریان در ابعاد کیفی آن نیز دخیل است.]

در بخشي از اين كتاب دلايل ماركسيست شدن برخي افراد سازمان مجاهدین نیز که روند تسلط جریان اپورتونیستی را تکمیل کرده است آورده شده است:

دلايل ماركسيست شدن برخي افراد سازمان مجاهدین خلق ایران

مجاهدين در اين كتاب اين دلايل را اينگونه بر مي شمارند:

«مارکسیست شدن، یک جریان ایدئولوژیکی قوی در درون روشنفکران جامعه ما بوده است. لذا تنها در رابطه با مجاهدین شاهد آن نیستیم، بلکه این جریان قبل از مجاهدین وجود داشته و بعد ازآنها هم خواهد بود (البته چنانچه اسلام واقعی پا بگیرد وبتواند در جامعه خود را محققّ سازد، این جریان دیگر بصورت یک جریان ایدئولوژیکی قوی نخواهد بود.).

جریان مارکسیست شدن افراد در سازمان، هم دارای ویژگیهای عام جریان مارکسیست شدن در جامعه، وهم خصوصیات خاص خود می‌باشد، که در زیر باین دلایل اشاره می‌کنیم.

1ـ جاذبه ماركسيسم براي روشنفكران

مارکسیسم در کادر جنبش جهانی ضد استثماری و ضد امپریالیستی، بخاطر داشتن مواضع انقلابی ونیز بلحاظ رشد فرهنگ وتئوریهای مدوّن آن سطح وسیع، و بویژه به عهده گرفتن رسالت دفاع از طبقه کارگر، حائز مقام و اعتبار خاصی شده است؛ درصورتیکه، بدلیل عملکرد ارتجاعی بسیاری از مدّعیانش، در سطح جهانی مارک ارتجاع خورده، و ضربات شدیدی به وجهه آن وارد آمده است. در اینجاست که روشن می‌شود، ارج و اعتبار موّحدین انقلابی، که در برابر این گرایش خودبه‌خودی مقاومت کرده، و با تحمّل تمام پیچیدگی‌ها و اشکالات تحقیقاتی و مارکهای مختلف ذهنیت انقلابی خود را در کادر توحیدی می‌پرورند تا چه حدّ است.

2-تکمیل نشدن کار ایدئولوژی

باوجود اشکالات و ضعفهائی که در متن مذهب رایج وجود دارد، زدودن غبارهای شرک‌آلود طبقاتی، و پاک کردن زنگار قرون و اعصار از دامن آن و سرانجام تدوین اسلام اصیل و واقعی (که طبیعتاً بایستی پاسخگوی نیازهای تئوریک انقلاب باشد، آنهم با عالیترین آرمانهای تکاملی، که تازه بایستی در پیچیده‌ترین شرایط سیاسی نیز صورت گیرد )، رسالتی بس عظیم و سنگین است، که صرفنظر از قدرت و توان، احتیاج به زمانی طولانی دارد. سازمان ما از بدو تأسیس خود، رسالت انجام این مهّم را عهده‌دار شده و نقش تاریخی خود را در جهت احیای اسلامی اصیل، آنهم در جریان عمل انقلابی، بخو بی شناخته است. در این رابطه است که علاوه بر دستاوردهای ارزنده درزمینة مسائل ایدئولوژیک، برای اولین بار در تاریخ مبارزات اخیر، دریک سازمان انقلابی، «گروه ایدئولوژی تشکیل می‌شود. ولی به علت پیچیدگی شرایط اجتماعی و سرعت تحوّلات، و مشکلات و مسائلی که در جریان عمل انقلابی ضرورتاً مطرح می‌شود (ضربة شهریور 50)، بالاجبار سازمان از تکمیل کار ایدئولوژی بازمی‌ماند 

3- برآورده نشدن قرار اولیه سازمان (قرار سال 44)، مبنی برتر بیت کادرهای همه‌جانبه بخصوص درزمینة ایدئولوژی]

سازمان با تحلیل و بررسی مبارزات گذشته، اشکال اساسی و ضعف عمده این مبارزات را در «پیچیده بودن امر مبارزه ازیکطرف و ساده‌اندیشی مبارزین از طرف دیگر» تشخیص داد. لذا مبرم‌ترین وظیفه خود را درمرحلة اول، تربیت کادرهای همه جانبه و بخصوص ایدئولوژیک قرارداد، ومی بینیم که بعد از مشروطه این اولین سازمان مخفی _انقلابی است، که موفق شده شش سال مداوم کار تئوریک بکند. این کار، ازآنجاکه برمبنای اعتقاد به مبارزة مسلحانه (به علّت حاکمیت خفقان و دیکتاتوری، و وجود تور پلیسی) و به شکل مخفی صورت گرفته است؛ لذا در کنار پرداختن به مسائل تئوریک (و در رأس آنها مسائل ایدئولوژیک)، به مسائل دیگری هم از قبیل: تشخیص تضاد اصلی، تدوین استراتژی و...، سازماندهی و برخورد قاطع با مسائل افراد و حل آنها، رفتن به فلسطین، مسأله هواپیما و...نیز مواجه بوده، که بالّطبع این مسائل مقدار زیادی از انرژی سازمان را بخود اختصاص داده‌اند.

از طرف دیگر شیوه سازماندهی مخفی، به علت شرایط سخت امنیتی و جو بالای پلیسی، دینامیسم و تحرّک روابط، و درنتیجه سرعت گردش امور و حل مسائل را، کم می‌کرد. باین دلیل، سازمان علیرغم موفقیت‌هایی که در این زمینه بدست آورد، نتوانست به‌اندازه کافی کادرهای همه‌جانبه و بخصوص ایدئولوژیک، در این فاصله تربیت کند.درنتیجه بعد ازضربة شهریور 50، که عناصر مسلّط به نقطه‌نظرهای ایدئولوژیک سازمان اکثراً دستگیر شدند، کیفیت سازمانی پائین آمد، و زمینة ایجاد بعضی ابهامات فراهم شد. همینطور زندان هائیکه که از کیفیت سازمانی پائینی بلحاظ ایدئولوژیک برخوردار بودند، از حل مسائل عاجز می‌ماندند؛ نمونه بارز این جریان زندان شیراز می‌باشد.

4- آموزش ندادن دستاوردها و تعلیمات ایدئولوژیک در سطح وسیعی از کادرها بطور مکفی]

ریشه اصلی اشکال فوق، همان است که در بررسی علّت سوم ضربه، از آن یادکردیم (برآورده نشدن قرار اولیه سازمان). البته صرفنظر از این مسئله، بی‌تجربگی و نو پائی سازمان نیز نقش قابل توجّهی در این امر داشته است.

5- بی توجّهی به کیفّیت نسبت به کمیت

این علّت نیز، بمثابة بخشی از همان علت سوم  وفی الواقع معلول آن است. ولی بدلیل اهمیت آن و برای تأکید بیشتر روی آن بعلّت نقشی که درآینده حرکت سازمان دارد، بطور جداگانه نیز قابل‌طرح است؛ چرا که بروز آن درگذشته، ارتباط نزدیکی بابی تجربگی و ناپختگی سازمان دارد.

6- ضربة شهریور 50، وازدست رفتن اکثریت قریب باتّفاق کادرهای ذیصلاح، بخصوص درزمینة ایدئولوژی]

در سال 47 که سازمان کار روی استراتژی را شروع می‌کند، بنا بدلائل بالا و بخصوص ذهنیت نسبت به عمل (که این خود از عدم حل صحیح تضّاد بین تئوری و عمل ناشی می‌شود)، بسوی عمل بزرگ گرایش پیدامی کند، و تقریباً از سال 48 ببعد، اکثر نیروهای خود را صرف آماده شدن برای عمل بزرگ می‌کند، که این خود بمعنی عقب افتادن از شرایط است (چون نیروی خود را عمدتاً در این زمینه صرف می‌کند، بنابراین فرصت جمعبندی مداوم از شرایط و تطبیق با آن رانمی یابد.) بطور یکه با تحولاّت سال 49 و 50 در جامعه (جریان سیاهکل، دستگیری فدائیان،...کلاً بالا رفتن جوّ پلیسی در جامعه)، نمی‌تواند خود را کاملاً با شرایط تطبیق دهد؛ لذا در حال گذار از شکل سیاسی به سیاسی _نظامی، و آمادگی برای شروع از عمل بزرگ است، که ضربه می‌خورد. ابعاد این ضربه، که خود معلول نداشتن سازماندهی مناسب برای ورود بمرحلة عمل نظامی است، تا آنجا گسترش پیدامی کند که تقریباً تمام کادرهای ایدئولوژیک ازصحنة عمل خارج می‌شوند (یا شهید می‌شوند و یا بزندان می‌افتند.)

لازم است یادآوری کنیم، که نبایستی از عدم حل صحیح تضّاد بین تئوری و عمل، برداشت یکجانبه و مکانیکی داشت، یعنی اینطور تصوّر کنیم که ماقبل از 50 کار تئوریک زیاد کرده‌ایم، پس حالا باید بدنبال عمل برویم یا بالعکس. زیرا اگر ما به رابطه دیالکتیکی تئوری و عمل توجّه داشته باشیم، درخواهیم یافت که :«تئوری درجریان عمل انقلابی است که تدوین می شود » و «عمل انقلابی »بدون «تئوری عمل » بمنزله نتیجه و حاصل جمع دو عامل به ترتیب زیراست:

  • الف ذهنیت نسبت به عمل.
  • ب- تکمیل نشدن کار ایدئولوژی و پیاده نشدن آن در سطح وسیعی از کادرها و ایجاد نشدن حصارها و مرزبندی‌های مدون ایدئولوژیک.

روشن است که ضربة شهریور و بخصوص گستردگی ابعاد آن، اساساً معلول عامل الف می‌باشد، ولی تحلیلی که در این رابطه، بلافاصله بعد ازضربة 50(و در آتمسفر نامساعد آن روز). از وضعیت کل سازمان و نقائص و تضادهای آن به عمل آمد، تحلیلی یکجانبه و یکبعدی بود. بدین معنی که در آن تحلیل، نه‌تنها ارزشها و دستاوردهای گرانقدر سازمان بفراموشی سپرده شد (بدلیل آثار منفی و خود بخودی ناشی ازضربة شهریور)، بلکه نتایج عمل‌گرایانه‌ای نیز ببار آورد. به‌عبارت‌دیگر در اهمیت «ذهنیت نسبت به عمل»، یا «دوری از عمل» درکلّ حیات سازمانی غلّو گردید، و خلاصه اهّمیت تقریباً مطلق پیدا کرد. بنحوی که کار تئوریک و در صدر آن کار ایدئولوژیک تا حدودی بفراموشی سپرده‌ شد (که درسطور بعدی توضیح خواهیم داد)، و این بنوبه خود طبعاً زمینه را برای وارد شدن ضربه بعدی (ضربه اپورتونیستها در سال 54) آماده کرد.

درصورتیکه، اگر ما بد نبال ضربة 50 موفق می‌شدیم، تضّاد بین تئوری و عمل را بطور دیالکتیکی و بنحو متناسب حل کنیم، دیگر از آثار و عواقب تحلیل یکجانبه مزبور، که نقص دور بودن و ذهنی بودن نسبت بعمل را میدید، ولی اهمیت تئوری را درکلّ حیات تشکیلاتی ما چنانکه باید بها نمی‌داد، در امان می‌ماندیم. قابل‌ توجه است که ضعف و یکجانبگی تحلیل مزبور، در آن موقع (بعد ازضربة شهریور) هیچ نمودی نداشت، امّا بعداً متظاهر شده و آثار زیانبار خود را آشکار ساخت.

7- عمل زدگی

بر اساس تحلیلی که ازضربة 50 به‌عمل‌آمده بود، علّت اصلی ضربه «کار زیاد تئوریک»، و دور بودن از عمل (نظامی)، تشخیص داده‌شده بود. سپس در اثر یک برخورد ساده و مکانیکی با حلّ این تضاد (آن‌چنان‌که فوقاً تشریح شد)، که خود عمدتاً تحت تأثیر شرایط و متأثر از جّو بعد از ضربه بود، سازمان به عمل زدگی دچار شد.

یعنی اینکه قسمت اعظم انرژی سازمان، به «عمل» (آن‌هم به عمل نظامی) اختصاص یافت و در مقابل، بکار «تئوریک» و «آموزش تعلیمات و دستاوردها» کم‌بها داده شد. درحالیکه این هر دو تواماً و دریک رابطة تنگاتنگ و ارگانیک با یکدیگر مفهوم پیدا می‌کنند.

8-بی توجّهی به نقش عامل ایدئولوژیک درحرکت سازمان ،که در اشکال زیر نمود یافت:

9 الف – ترک تعلیمات سازمان.

9 ب – دنبال نکردن کار ایدئولوژی (این عامل که خود ازعملزدگی ناشی می‌شود، که با توجّه به نقش ایدئولوژی در سازمان، اهمیت ویژه‌ای دارد)

9- گرایش به مارکسیسم در بعضی افراد

عملزدگی، کم‌بها دادن به ایدئولوژی و تعلیمات سازمان و فقدان کادرهای ذیصلاح درمجموع، زمینة گرایش به مارکسیسم را فراهم می‌کرد.

10-اپورتونیسم

باهمة دلایلی که در بالا گفته شد بازهم این ضعفها باعث نمی‌شود، که سازمان به این نحو متلاشی و به‌اصطلاح مارکسیست! شود. نقش تعیین‌کننده را دراین تلاشی، اپورتونیسم چپ‌نما بعهده دارد. چراکه علیرغم این ضعف‌ها، بادّعای خود اپورتونیستها 50 درصد از کادرها درین باصطلاح تغییر ایدئولوژی! تصفیه‌ شده (اخراج از سازمان) و از این گذشته، با آن شیوه‌های غیرانسانی و غیرانقلابی (ترور مجید شریف واقفی و مرتضی صمدیه لباف و لو دادن بسیاری و ...) به حلّ تضّادهای درونی خلق می‌پردازند. همانطور که باز بودن در منزل (که امکان دزدی را تسهیل می‌کند)،بهیچوجه عمل خلاف دزد را توجیه نمی‌کند. پس عملکرد عامل اپورتونیسم و خیانت به سازمان است که بصورت عامل تعیین‌کننده تلاشی آنرا فعلیت می‌بخشد، و بهمین دلیل اپورتونیستها مسوٴول اصلی این تلاشی هستند. زیرا همین سازمان، با یک رهبری صحیح و متعادل (علیرغم وجود همه این ضعف‌ها)، روی خط صحیح حرکت می‌کرد.

مهمترین آثار ضربه اپورتونیستی:

ضربه به نقطه کانونی امید مردم ایران[۳]

با توجه به اینکه اکثریت مردم ایران را مسلمانان شیعه تشکیل میدهند و سازمان مجاهدین هم با همین ایدئولوژی و گرایش تاسیس شده بود و به عملیات بر علیه حکومت شاه و مقاومت در زندانها پرداخته بود توانست صاحب شهرت و آوازه بی نظیری در دهه 50 در بین عموم مردم ایران بشود که با این ضربه تحت نام مارکسیست شدن سازمان امید مردم ایران برای رهایی از دیکتاتوری شاه بصورت جدی زیر سوال رفت

از آن پس و طبق پیش بینی که شده بود جریان راست ارتجاعی که به «جریان فتوا»[۴] مشهور شدند در ابتدا با اعلام نجس بودن سازمان مجاهدین (و مارکسیستها) از آن فاصله جدی گرفته و سپس و با استقبال ساواک و دستگاه زندان شاه در جمع زندانیان اظهار ندامت نموده و به سپاس گویی از شاه پرداختند و همزمان مشی مسلحانه را نفی نمودند. این جریان بعدا و با روی کار آمدن کارتر در آمریکا و در پیش گرفتن سیاست حقوق بشری که به شکستن طلسم اختناق و فروپاشی ساواک و دستگاه امنیتی شاه منجر شد به توصیه و دستور خمینی بصورت گسترده ای وارد میدان شده و رهبری انقلاب ضد سلطنتی را ربودند

پانویس

  1. ۱٫۰ ۱٫۱ ”تحلیل آموزشی بیانیه اپورتونیستهای چپ نما”
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ صفحه 34 کتاب ”آموزش و تشریح اطلاعیه تعیین مواضع”
  3. کتاب سرمایه کنونی یا پاسخ به مساله موجودیت و دلایل اسنجام ما ص 18
  4. جزوه فصل چهارم شهریور 54 تا 57 بخش پیوندساواک و آخوندها علیه مسعود صفحه 7