حافظ: تفاوت میان نسخهها
خط ۳۰۰: | خط ۳۰۰: | ||
و اینجا بود که آن مرید خود را به روی سنگ آرامگاه انداخت, آن را در آغوش گرفت و اشکریزان ,بوسه باران کرد<ref>یادداشت های یک نقطه - [http://www.dil.blogfa.com/post-49.aspx حکایت حافظ و بوسه های خاتون!]</ref> | و اینجا بود که آن مرید خود را به روی سنگ آرامگاه انداخت, آن را در آغوش گرفت و اشکریزان ,بوسه باران کرد<ref>یادداشت های یک نقطه - [http://www.dil.blogfa.com/post-49.aspx حکایت حافظ و بوسه های خاتون!]</ref> | ||
== | == فهرست غزلیات حافظ: == | ||
کُهن ترین نسخه یی که تاکنون از دیوانِ حافظ به دست آمده است، متعلق به ۸۰۳ قمری است پس ازآن صدها نسخه خطی دیگر در موزه ها و کتابخانه های معتبر دنیا یافت میشود،فهرست غزلیات دیوان حافظ بر اساس تحقیقات و مداقه اساتید ادبیات فارسی در ایران و جهان شامل یک حد اقل و یک حد اکثر میشود در اینجا بر اساس دیوان [[دکتر قاسم غنی]] و [[محمد قزوینی]] فهرست آمده و به ترتیب [[ردیف]] و [[قافیه]] (کلمه یا کلمات آخر [[مطلع غزل]])میباشد: | |||
{| | |||
| | |||
# الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها | |||
# صلاح کار کجا و من خراب کجا | |||
# اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را | |||
# صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را | |||
# دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را | |||
# به ملازمان سلطان که رساند این دعا را | |||
# صوفی بیا که آینه صافیست جام را | |||
# ساقیا برخیز و درده جام را | |||
# رونق عهد شباب است دگر بستان را | |||
# دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما | |||
# ساقی به نور باده برافروز جام ما | |||
# ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما | |||
# میدمد صبح و کله بست سحاب | |||
# گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب | |||
# ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت | |||
# خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت | |||
# سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت | |||
# ساقیا آمدن عید مبارک بادت | |||
# ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست | |||
# روزه یک سو شد و عید آمد و دلها برخاست | |||
# دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست | |||
# چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست | |||
# خیال روی تو در هر طریق همره ماست | |||
# مطلب طاعت و پیمان و صلاح از من مست | |||
# شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل مست | |||
# زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست | |||
# در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست | |||
# به جان خواجه و حق قدیم و عهد درست | |||
# ما را ز خیال تو چه پروای شراب است | |||
# زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست | |||
# آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است | |||
# خدا چو صورت ابروی دلگشای تو بست | |||
# خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است | |||
# رواق منظر چشم من آشیانه توست | |||
# برو به کار خود ای واعظ این چه فریادست | |||
# تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست | |||
# بیا که قصر امل سخت سست بنیادست | |||
# بی مهر رخت روز مرا نور نماندست | |||
# باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است | |||
# المنه لله که در میکده باز است | |||
# اگر چه باده فرح بخش و باد گلبیز است | |||
# حال دل با تو گفتنم هوس است | |||
# صحن بستان ذوق بخش و صحبت یاران خوش است | |||
# کنون که بر کف گل جام باده صاف است | |||
# در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است | |||
# گل در بر و می در کف و معشوق به کام است | |||
# به کوی میکده هر سالکی که ره دانست | |||
# صوفی از پرتو می راز نهانی دانست | |||
# روضه خلد برین خلوت درویشان است | |||
# به دام زلف تو دل مبتلای خویشتن است | |||
# لعل سیراب به خون تشنه لب یار من است | |||
# روزگاریست که سودای بتان دین من است | |||
# منم که گوشه میخانه خانقاه من است | |||
# ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است | |||
# خم زلف تو دام کفر و دین است | |||
# دل سراپرده محبت اوست | |||
# آن سیه چرده که شیرینی عالم با اوست | |||
# سر ارادت ما و آستان حضرت دوست | |||
# دارم امید عاطفتی از جانب دوست | |||
# آن پیک نامور که رسید از دیار دوست | |||
# صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست | |||
# مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست | |||
# روی تو کس ندید و هزارت رقیب هست | |||
# اگر چه عرض هنر پیش یار بیادبیست | |||
# خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست | |||
# بنال بلبل اگر با منت سر یاریست | |||
# یا رب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست | |||
# ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالیست | |||
# کس نیست که افتاده آن زلف دوتا نیست | |||
# مردم دیده ما جز به رخت ناظر نیست | |||
# زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست | |||
# راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست | |||
# روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست | |||
# حاصل کارگه کون و مکان این همه نیست | |||
# خواب آن نرگس فتان تو بی چیزی نیست | |||
# جز آستان توام در جهان پناهی نیست | |||
# بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت | |||
# دیدی که یار جز سر جور و ستم نداشت | |||
# کنون که میدمد از بوستان نسیم بهشت | |||
# عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت | |||
# صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت | |||
# آن ترک پری چهره که دوش از بر ما رفت | |||
# گر ز دست زلف مشکینت خطایی رفت رفت | |||
# ساقی بیار باده که ماه صیام رفت | |||
# شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت | |||
# ساقی بیا که یار ز رخ پرده برگرفت | |||
# حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت | |||
# شنیدهام سخنی خوش که پیر کنعان گفت | |||
# یا رب سببی ساز که یارم به سلامت | |||
# ای هدهد صبا به سبا میفرستمت | |||
# ای غایب از نظر به خدا میسپارمت | |||
# میر من خوش میروی کاندر سر و پا میرمت | |||
# چه لطف بود که ناگاه رشحه قلمت | |||
# زان یار دلنوازم شکریست با شکایت | |||
# مدامم مست میدارد نسیم جعد گیسویت | |||
# درد ما را نیست درمان الغیاث | |||
# تویی که بر سر خوبان کشوری چون تاج | |||
# اگر به مذهب تو خون عاشق است مباح | |||
# دل من در هوای روی فرخ | |||
# دی پیر می فروش که ذکرش به خیر باد | |||
# شراب و عیش نهان چیست کار بیبنیاد | |||
# دوش آگهی ز یار سفرکرده داد باد | |||
# روز وصل دوستداران یاد باد | |||
# جمالت آفتاب هر نظر باد | |||
# صوفی ار باده به اندازه خورد نوشش باد | |||
# تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد | |||
# حسن تو همیشه در فزون باد | |||
# خسروا گوی فلک در خم چوگان تو باد | |||
# دیر است که دلدار پیامی نفرستاد | |||
# پیرانه سرم عشق جوانی به سر افتاد | |||
# عکس روی تو چو در آینه جام افتاد | |||
# آن که رخسار تو را رنگ گل و نسرین داد | |||
# بنفشه دوش به گل گفت و خوش نشانی داد | |||
# همای اوج سعادت به دام ما افتد | |||
# درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد | |||
# کسی که حسن و خط دوست در نظر دارد | |||
# دل ما به دور رویت ز چمن فراغ دارد | |||
# آن کس که به دست جام دارد | |||
# دلی که غیب نمای است و جام جم دارد | |||
# بتی دارم که گرد گل ز سنبل سایه بان دارد | |||
# هر آن کو خاطر مجموع و یار نازنین دارد | |||
# هر آن که جانب اهل وفا نگه دارد | |||
# مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد | |||
# آن که از سنبل او غالیه تابی دارد | |||
# شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد | |||
# جان بی جمال جانان میل جهان ندارد | |||
# روشنی طلعت تو ماه ندارد | |||
# نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد | |||
# اگر نه باده غم دل ز یاد ما ببرد | |||
# سحر بلبل حکایت با صبا کرد | |||
# بیا که ترک فلک خوان روزه غارت کرد | |||
# به آب روشن می عارفی طهارت کرد | |||
# صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد | |||
# بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد | |||
# چو باد عزم سر کوی یار خواهم کرد | |||
# دست در حلقه آن زلف دوتا نتوان کرد | |||
# دل از من برد و روی از من نهان کرد | |||
# یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد | |||
# رو بر رهش نهادم و بر من گذر نکرد | |||
# دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد | |||
# دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد | |||
# دوستان دختر رز توبه ز مستوری کرد | |||
# سالها دل طلب جام جم از ما میکرد | |||
# به سر جام جم آن گه نظر توانی کرد | |||
# چه مستیست ندانم که رو به ما آورد | |||
# صبا وقت سحر بویی ز زلف یار میآورد | |||
# نسیم باد صبا دوشم آگهی آورد | |||
# یارم چو قدح به دست گیرد | |||
# دلم جز مهر مه رویان طریقی بر نمیگیرد | |||
# ساقی ار باده از این دست به جام اندازد | |||
# دمی با غم به سر بردن جهان یک سر نمیارزد | |||
# در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد | |||
# سحر چون خسرو خاور علم بر کوهساران زد | |||
# راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد | |||
# اگر روم ز پی اش فتنهها برانگیزد | |||
# به حسن و خلق و وفا کس به یار ما نرسد | |||
# هر که را با خط سبزت سر سودا باشد | |||
# من و انکار شراب این چه حکایت باشد | |||
# نقد صوفی نه همه صافی بیغش باشد | |||
# خوش است خلوت اگر یار یار من باشد | |||
# کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد | |||
# خوش آمد گل وز آن خوشتر نباشد | |||
# گل بی رخ یار خوش نباشد | |||
# نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد | |||
# مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد | |||
# روز هجران و شب فرقت یار آخر شد | |||
# ستارهای بدرخشید و ماه مجلس شد | |||
# گداخت جان که شود کار دل تمام و نشد | |||
# یاری اندر کس نمیبینیم یاران را چه شد | |||
# زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد | |||
# دوش از جناب آصف پیک بشارت آمد | |||
# عشق تو نهال حیرت آمد | |||
# در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد | |||
# مژده ای دل که دگر باد صبا بازآمد | |||
# صبا به تهنیت پیر می فروش آمد | |||
# سحرم دولت بیدار به بالین آمد | |||
# نه هر که چهره برافروخت دلبری داند | |||
# هر که شد محرم دل در حرم یار بماند | |||
# رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند | |||
# ای پسته تو خنده زده بر حدیث قند | |||
# بعد از این دست من و دامن آن سرو بلند | |||
# حسب حالی ننوشتی و شد ایامی چند | |||
# دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند | |||
# دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند | |||
# نقدها را بود آیا که عیاری گیرند | |||
# گر می فروش حاجت رندان روا کند | |||
# دلا بسوز که سوز تو کارها بکند | |||
# مرا به رندی و عشق آن فضول عیب کند | |||
# طایر دولت اگر باز گذاری بکند | |||
# کلک مشکین تو روزی که ز ما یاد کند | |||
# آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند | |||
# سرو چمان من چرا میل چمن نمیکند | |||
# در نظربازی ما بیخبران حیرانند | |||
# سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند | |||
# غلام نرگس مست تو تاجدارانند | |||
# آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند | |||
# شاهدان گر دلبری زین سان کنند | |||
# گفتم کی ام دهان و لبت کامران کنند | |||
# واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند | |||
# دانی که چنگ و عود چه تقریر میکنند | |||
# شراب بیغش و ساقی خوش دو دام رهند | |||
# بود آیا که در میکدهها بگشایند | |||
# سالها دفتر ما در گرو صهبا بود | |||
# یاد باد آن که نهانت نظری با ما بود | |||
# تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود | |||
# پیش از اینت بیش از این اندیشه عشاق بود | |||
# یاد باد آن که سر کوی توام منزل بود | |||
# خستگان را چو طلب باشد و قوت نبود | |||
# قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود | |||
# دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود | |||
# دوش میآمد و رخساره برافروخته بود | |||
# یک دو جامم دی سحرگه اتفاق افتاده بود | |||
# گوهر مخزن اسرار همان است که بود | |||
# دیدم به خواب خوش که به دستم پیاله بود | |||
# به کوی میکده یا رب سحر چه مشغله بود | |||
# آن یار کز او خانه ما جای پری بود | |||
# مسلمانان مرا وقتی دلی بود | |||
# در ازل هر کو به فیض دولت ارزانی بود | |||
# کنون که در چمن آمد گل از عدم به وجود | |||
# از دیده خون دل همه بر روی ما رود | |||
# چو دست بر سر زلفش زنم به تاب رود | |||
# از سر کوی تو هر کو به ملالت برود | |||
# هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود | |||
# خوشا دلی که مدام از پی نظر نرود | |||
# ساقی حدیث سرو و گل و لاله میرود | |||
# ترسم که اشک در غم ما پرده در شود | |||
# گر چه بر واعظ شهر این سخن آسان نشود | |||
# گر من از باغ تو یک میوه بچینم چه شود | |||
# بخت از دهان دوست نشانم نمیدهد | |||
# اگر به باده مشکین دلم کشد شاید | |||
# گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آید | |||
# بر سر آنم که گر ز دست برآید | |||
# دست از طلب ندارم تا کام من برآید | |||
# چو آفتاب می از مشرق پیاله برآید | |||
# زهی خجسته زمانی که یار بازآید | |||
# اگر آن طایر قدسی ز درم بازآید | |||
# نفس برآمد و کام از تو بر نمیآید | |||
# جهان بر ابروی عید از هلال وسمه کشید | |||
# رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید | |||
# ابر آذاری برآمد باد نوروزی وزید | |||
# معاشران ز حریف شبانه یاد آرید | |||
# بیا که رایت منصور پادشاه رسید | |||
# بوی خوش تو هر که ز باد صبا شنید | |||
# معاشران گره از زلف یار باز کنید | |||
# الا ای طوطی گویای اسرار | |||
# عید است و آخر گل و یاران در انتظار | |||
# صبا ز منزل جانان گذر دریغ مدار | |||
# ای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آر | |||
# ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار | |||
# روی بنمای و وجود خودم از یاد ببر | |||
# شب وصل است و طی شد نامه هجر | |||
# گر بود عمر به میخانه رسم بار دگر | |||
# ای خرم از فروغ رخت لاله زار عمر | |||
# دیگر ز شاخ سرو سهی بلبل صبور | |||
# یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور | |||
# نصیحتی کنمت بشنو و بهانه مگیر | |||
# روی بنما و مرا گو که ز جان دل برگیر | |||
# هزار شکر که دیدم به کام خویشت باز | |||
# منم که دیده به دیدار دوست کردم باز | |||
# ای سرو ناز حسن که خوش میروی به ناز | |||
# درآ که در دل خسته توان درآید باز | |||
# حال خونین دلان که گوید باز | |||
# بیا و کشتی ما در شط شراب انداز | |||
# خیز و در کاسه زر آب طربناک انداز | |||
# برنیامد از تمنای لبت کامم هنوز | |||
# دلم رمیده لولیوشیست شورانگیز | |||
# ای صبا گر بگذری بر ساحل رود ارس | |||
# گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس | |||
# دلا رفیق سفر بخت نیکخواهت بس | |||
# درد عشقی کشیدهام که مپرس | |||
# دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس | |||
# بازآی و دل تنگ مرا مونس جان باش | |||
# اگر رفیق شفیقی درست پیمان باش | |||
# به دور لاله قدح گیر و بیریا میباش | |||
# صوفی گلی بچین و مرقع به خار بخش | |||
# باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش | |||
# فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش | |||
# شراب تلخ میخواهم که مردافکن بود زورش | |||
# خوشا شیراز و وضع بیمثالش | |||
# چو برشکست صبا زلف عنبرافشانش | |||
# یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش | |||
# ببرد از من قرار و طاقت و هوش | |||
# سحر ز هاتف غیبم رسید مژده به گوش | |||
# هاتفی از گوشه میخانه دوش | |||
# در عهد پادشاه خطابخش جرم پوش | |||
# دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش | |||
# ای همه شکل تو مطبوع و همه جای تو خوش | |||
# کنار آب و پای بید و طبع شعر و یاری خوش | |||
# مجمع خوبی و لطف است عذار چو مهش | |||
# دلم رمیده شد و غافلم من درویش | |||
# ما آزمودهایم در این شهر بخت خویش | |||
# قسم به حشمت و جاه و جلال شاه شجاع | |||
# بامدادان که ز خلوتگه کاخ ابداع | |||
# در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع | |||
# سحر به بوی گلستان دمی شدم در باغ | |||
# طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف | |||
# زبان خامه ندارد سر بیان فراق | |||
# مقام امن و می بیغش و رفیق شفیق | |||
# اگر شراب خوری جرعهای فشان بر خاک | |||
# هزار دشمنم ار میکنند قصد هلاک | |||
# ای دل ریش مرا با لب تو حق نمک | |||
# خوش خبر باشی ای نسیم شمال | |||
# شممت روح وداد و شمت برق وصال | |||
# دارای جهان نصرت دین خسرو کامل | |||
# به وقت گل شدم از توبه شراب خجل | |||
# اگر به کوی تو باشد مرا مجال وصول | |||
# هر نکتهای که گفتم در وصف آن شمایل | |||
# ای رخت چون خلد و لعلت سلسبیل | |||
# عشقبازی و جوانی و شراب لعل فام | |||
# مرحبا طایر فرخ پی فرخنده پیام | |||
# عاشق روی جوانی خوش نوخاستهام | |||
# بشری اذ السلامه حلت بذی سلم | |||
# بازآی ساقیا که هواخواه خدمتم | |||
# دوش بیماری چشم تو ببرد از دستم | |||
# به غیر از آن که بشد دین و دانش از دستم | |||
# زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم | |||
# فاش میگویم و از گفته خود دلشادم | |||
# مرا میبینی و هر دم زیادت میکنی دردم | |||
# سالها پیروی مذهب رندان کردم | |||
# دیشب به سیل اشک ره خواب میزدم | |||
# هر چند پیر و خسته دل و ناتوان شدم | |||
# خیال نقش تو در کارگاه دیده کشیدم | |||
# ز دست کوته خود زیر بارم | |||
# گر چه افتاد ز زلفش گرهی در کارم | |||
# گر دست دهد خاک کف پای نگارم | |||
# در نهانخانه عشرت صنمی خوش دارم | |||
# مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم | |||
# من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم | |||
# جوزا سحر نهاد حمایل برابرم | |||
# تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم | |||
# به تیغم گر کشد دستش نگیرم | |||
# مزن بر دل ز نوک غمزه تیرم | |||
# نماز شام غریبان چو گریه آغازم | |||
# گر دست رسد در سر زلفین تو بازم | |||
# در خرابات مغان گر گذر افتد بازم | |||
# مژده وصل تو کو کز سر جان برخیزم | |||
# چرا نه در پی عزم دیار خود باشم | |||
# من دوستدار روی خوش و موی دلکشم | |||
# خیال روی تو چون بگذرد به گلشن چشم | |||
# من که از آتش دل چون خم می در جوشم | |||
# گر من از سرزنش مدعیان اندیشم | |||
# حجاب چهره جان میشود غبار تنم | |||
# چل سال بیش رفت که من لاف میزنم | |||
# عمریست تا من در طلب هر روز گامی میزنم | |||
# بی تو ای سرو روان با گل و گلشن چه کنم | |||
# من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنم | |||
# صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم | |||
# دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم | |||
# دوش سودای رخش گفتم ز سر بیرون کنم | |||
# به عزم توبه سحر گفتم استخاره کنم | |||
# حاشا که من به موسم گل ترک می کنم | |||
# روزگاری شد که در میخانه خدمت میکنم | |||
# من ترک عشق شاهد و ساغر نمیکنم | |||
# به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم | |||
# حالیا مصلحت وقت در آن میبینم | |||
# گرم از دست برخیزد که با دلدار بنشینم | |||
# در خرابات مغان نور خدا میبینم | |||
# غم زمانه که هیچش کران نمیبینم | |||
# خرم آن روز کز این منزل ویران بروم | |||
# گر از این منزل ویران به سوی خانه روم | |||
# آن که پامال جفا کرد چو خاک راهم | |||
# دیدار شد میسر و بوس و کنار هم | |||
# دردم از یار است و درمان نیز هم | |||
# ما بی غمان مست دل از دست دادهایم | |||
# عمریست تا به راه غمت رو نهادهایم | |||
# ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمدهایم | |||
# فتوی پیر مغان دارم و قولیست قدیم | |||
# خیز تا از در میخانه گشادی طلبیم | |||
# ما ز یاران چشم یاری داشتیم | |||
# صلاح از ما چه میجویی که مستان را صلا گفتیم | |||
# ما درس سحر در ره میخانه نهادیم | |||
# بگذار تا ز شارع میخانه بگذریم | |||
# خیز تا خرقه صوفی به خرابات بریم | |||
# بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم | |||
# صوفی بیا که خرقه سالوس برکشیم | |||
# دوستان وقت گل آن به که به عشرت کوشیم | |||
# ما شبی دست برآریم و دعایی بکنیم | |||
# ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم | |||
# سرم خوش است و به بانگ بلند میگویم | |||
# بارها گفتهام و بار دگر میگویم | |||
# گر چه ما بندگان پادشهیم | |||
# فاتحهای چو آمدی بر سر خستهای بخوان | |||
# چندان که گفتم غم با طبیبان | |||
# میسوزم از فراقت روی از جفا بگردان | |||
# یا رب آن آهوی مشکین به ختن بازرسان | |||
# خدا را کم نشین با خرقه پوشان | |||
# شاه شمشادقدان خسرو شیرین دهنان | |||
# بهار و گل طرب انگیز گشت و توبه شکن | |||
# چو گل هر دم به بویت جامه در تن | |||
# افسر سلطان گل پیدا شد از طرف چمن | |||
# خوشتر از فکر می و جام چه خواهد بودن | |||
# دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن | |||
# منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن | |||
# ای روی ماه منظر تو نوبهار حسن | |||
# گلبرگ را ز سنبل مشکین نقاب کن | |||
# صبح است ساقیا قدحی پرشراب کن | |||
# ز در درآ و شبستان ما منور کن | |||
# ای نور چشم من سخنی هست گوش کن | |||
# کرشمهای کن و بازار ساحری بشکن | |||
# بالابلند عشوه گر نقش باز من | |||
# چون شوم خاک رهش دامن بیفشاند ز من | |||
# نکتهای دلکش بگویم خال آن مه رو ببین | |||
# شراب لعل کش و روی مه جبینان بین | |||
# میفکن بر صف رندان نظری بهتر از این | |||
# به جان پیر خرابات و حق صحبت او | |||
# گفتا برون شدی به تماشای ماه نو | |||
# مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو | |||
# ای آفتاب آینه دار جمال تو | |||
# ای خونبهای نافه چین خاک راه تو | |||
# ای قبای پادشاهی راست بر بالای تو | |||
# تاب بنفشه میدهد طره مشک سای تو | |||
# مرا چشمیست خون افشان ز دست آن کمان ابرو | |||
# خط عذار یار که بگرفت ماه از او | |||
# گلبن عیش میدمد ساقی گلعذار کو | |||
# ای پیک راستان خبر یار ما بگو | |||
# خنک نسیم معنبر شمامهای دلخواه | |||
# عیشم مدام است از لعل دلخواه | |||
# گر تیغ بارد در کوی آن ماه | |||
# وصال او ز عمر جاودان به | |||
# ناگهان پرده برانداختهای یعنی چه | |||
# در سرای مغان رفته بود و آب زده | |||
# دوش رفتم به در میکده خواب آلوده | |||
# از من جدا مشو که توام نور دیدهای | |||
# دامن کشان همیشد در شرب زرکشیده | |||
# از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه | |||
# چراغ روی تو را شمع گشت پروانه | |||
# سحرگاهان که مخمور شبانه | |||
# ای که با سلسله زلف دراز آمدهای | |||
# مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی | |||
# ای که بر ماه از خط مشکین نقاب انداختی | |||
# ای دل مباش یک دم خالی ز عشق و مستی | |||
# با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی | |||
# آن غالیه خط گر سوی ما نامه نوشتی | |||
# ای قصه بهشت ز کویت حکایتی | |||
# سبت سلمی بصدغیها فادی | |||
# دیدم به خواب دوش که ماهی برآمدی | |||
# سحر با باد میگفتم حدیث آرزومندی | |||
# چه بودی ار دل آن ماه مهربان بودی | |||
# به جان او که گرم دسترس به جان بودی | |||
# چو سرو اگر بخرامی دمی به گلزاری | |||
# شهریست پرظریفان و از هر طرف نگاری | |||
# تو را که هر چه مراد است در جهان داری | |||
# صبا تو نکهت آن زلف مشک بو داری | |||
# بیا با ما مورز این کینه داری | |||
# ای که در کوی خرابات مقامی داری | |||
# ای که مهجوری عشاق روا میداری | |||
# روزگاریست که ما را نگران میداری | |||
# خوش کرد یاوری فلکت روز داوری | |||
# طفیل هستی عشقند آدمی و پری | |||
# ای که دایم به خویش مغروری | |||
# ز کوی یار میآید نسیم باد نوروزی | |||
# عمر بگذشت به بیحاصلی و بوالهوسی | |||
# نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی | |||
# هزار جهد بکردم که یار من باشی | |||
# ای دل آن دم که خراب از می گلگون باشی | |||
# زین خوش رقم که بر گل رخسار میکشی | |||
# سلیمی منذ حلت بالعراق | |||
# کتبت قصه شوقی و مدمعی باکی | |||
# یا مبسما یحاکی درجا من اللالی | |||
# سلام الله ما کر اللیالی | |||
# بگرفت کار حسنت چون عشق من کمالی | |||
# رفتم به باغ صبحدمی تا چنم گلی | |||
# این خرقه که من دارم در رهن شراب اولی | |||
# ساقی بیا که شد قدح لاله پر ز می | |||
# به صوت بلبل و قمری اگر ننوشی می | |||
# لبش میبوسم و در میکشم می | |||
# زان می عشق کز او پخته شود هر خامی | |||
# که برد به نزد شاهان ز من گدا پیامی | |||
# انت روائح رند الحمی و زاد غرامی | |||
# سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی | |||
# ز دلبرم که رساند نوازش قلمی | |||
# احمد الله علی معدله السلطان | |||
# وقت را غنیمت دان آن قدر که بتوانی | |||
# هواخواه توام جانا و میدانم که میدانی | |||
# گفتند خلایق که تویی یوسف ثانی | |||
# نسیم صبح سعادت بدان نشان که تو دانی | |||
# دو یار زیرک و از باده کهن دومنی | |||
# نوش کن جام شراب یک منی | |||
# صبح است و ژاله میچکد از ابر بهمنی | |||
# ای که در کشتن ما هیچ مدارا نکنی | |||
# بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی | |||
# ای دل به کوی عشق گذاری نمیکنی | |||
# سحرگه ره روی در سرزمینی | |||
# تو مگر بر لب آبی به هوس بنشینی | |||
# ساقیا سایه ابر است و بهار و لب جوی | |||
# بلبل ز شاخ سرو به گلبانگ پهلوی | |||
# ای بیخبر بکوش که صاحب خبر شوی | |||
# سحرم هاتف میخانه به دولتخواهی | |||
# ای در رخ تو پیدا انوار پادشاهی | |||
# در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی | |||
# به چشم کردهام ابروی ماه سیمایی | |||
# سلامی چو بوی خوش آشنایی | |||
# ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی | |||
# ای دل گر از آن چاه زنخدان به درآیی | |||
# می خواه و گل افشان کن از دهر چه میجویی | |||
|} | |||
== غزلیات حافظ در آواز و موسیقی اصیل ایرانی == | == غزلیات حافظ در آواز و موسیقی اصیل ایرانی == | ||
در ایران کمتر خواننده ، نوازنده و موسیقی دانی یافت می شود که از شعر حافظ بهره نجسته و الهامبخشش نبوده باشد، در موسیقی اصیل ایرانی [[غلامحسین بنان|استاد بنان]] و [[محمد رضا شجریان]] غزلیات متعددی از حافظ را در دستگاه [[موسیقی اصیل ایرانی]] اجرا کرده اند: | در ایران کمتر خواننده ، نوازنده و موسیقی دانی یافت می شود که از شعر حافظ بهره نجسته و الهامبخشش نبوده باشد، در موسیقی اصیل ایرانی [[غلامحسین بنان|استاد بنان]] و [[محمد رضا شجریان]] غزلیات متعددی از حافظ را در دستگاه [[موسیقی اصیل ایرانی]] اجرا کرده اند: |
نسخهٔ ۲۵ مهٔ ۲۰۱۸، ساعت ۰۷:۴۶
خواجه شمسالدین محمد بن بهاءالدّین محمد، حافظ شیرازی (متولد ح. ۷۲۷ (قمری) – وفات ۷۹۲ (قمری))نام پدرش بها الدین محمد اهل اصفهان که برای گریز از حمله مغول به شیراز مهاجرت کرده بود ولی از خانواده و اجداد او خبر چندانی در دست نیست. خواجه شمسالدین محمد تا سن بیست سالگی به تحصیل علوم رایج پرداخت و بطور خاص قرآن را بهطور کامل از بر داشت و بر اساس یکی از ابیاتش قرآن را با ۱۴ روایت از بَر میخواند (عشقت رسد به فریاد ور خود به سان حافظ...قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت)[۱] برخی علت مبهم ماندن جزئیات زندگی مشهور ترین شاعر ایران را در مخالفت حافظ با دین رایج آنزمان و تکفیر متقابل وی از سوی علما و فضلای همعصرش میدانند به نحوی که یافتن نسخه های اشعار حافظ نزد طلاب و هوادارانش جرم محسوب میشد و در خفا انجام می یافت(شیخم به طنز گفت حرامست، می مخور . . . گفتم به چشم، گوش به هر خر نمیکنم). وی در دوران زندگی خود به شهرت عظیمی در سر تا سر ایران دست یافت و اشعار او به مناطقی دور دست همچون هند نیز راه یافت.مریدان حافظ غزلیاتش را از بر میکردند و در فرصت مناسب و اَمن مجدداً به رشته تحریر در میآوردند و در سراسر دنیا انتشار مییافت که یکی از دلایل تفاوتها و اختلاف در متن غزلیات و نسخههای خطی قدیمی است. بر همین سیاق بنا به روایاتی پس از مرگ حافظ نیز متعصبان که اشعار شاعر و اشارات او به می و مطرب و ساقی را گواهی بر شرک و کفر وی می دانستند مانع دفن حکیم به آیین مسلمانان شدند[۲]. از علت و نحوه درگذشت حافظ نیز خبری باقی نمانده.زندگی حافظ از تولد تا مرگ در پرده ای از ابهام قرار دارد در نهایت گویا در گلگشت مصلی که منطقه ای زیبا و با صفا بود و حافظ علاقه زیادی به آن داشت به خاک سپرده شد اما تا ۶۵ سال مقبره ای بر مزارش ساخته نشد تا آنکه شمس الدین محمد یغمایی، وزیر میرزا ابوالقاسم گورکانی؛ حاکم فارس، برای اولین بار عمارتی گنبدی شکل بر فراز مقبره حافظ بنا کرد و در سالیان بعد به شکل کنونی (حافظیه)[۳]در آمد.
تخلصش حافظ و ملقب به لسان الغیب، شمسالدین، لسان العرفا، ناظم الاولیا، خواجه عرفان، خواجه شیراز، ترجمان الحقیقه، کاشف الحَقایق، تَرجمانُ الاسرار، مَجذوبِ سالک، تَرجمانُ اللسان. همچنین خود حافظ القابی را در اشعارش بکار برده : {نکته دانی بذله گو چون حافظ شیرین سخن} . . .{دلم از پرده بشد حافظ خوشگوی کجاست؟} . . .{حافظ خوشکلام شد مرغ سخن سرای تو} . . .اما آشنا ترین لقب خواجه شمسالدین محمد بدلیل حفظ قران همانا حافظ است.
غزلیات حافظ آمیزه ای از غزل عارفانه مولانا و غزل عاشقانه سعدی است. با آنکه حافظ غزل عارفانهٔ مولانا و غزل عاشقانهٔ سعدی را پیوند زده است، نوآوری اصلی به سبب تک بیت های درخشان، مستقل، وخوش مضمون فراوانی ست که ایجاد کرده است. استقلالی که حافظ از این راه به غزل داده به میزان زیادی از ساختار سوره های قرآن تأثیر گرفته است، که آن را انقلابی در آفرینش اینگونه شعر دانسته اند (صفحهٔ 34 حافظ نامه، شرح الفاظ، اعلام، مفاهیم کلیدی و ابیات دشوار حافظ، بخش اوّل. )[۴]یاد واره حافظ مطابق تقویم رسمی ایران 20مهرماه میباشد و ادبا و محققان و هنرمندان از کشور های مختلف نیز در چنین روزی آخرین دستاورد هایشان در باره دیوان حافظ را ارايه می دهند.در این روز در کشور های دیگر مثل فرانسه روسیه آلمان و . . . نیز به بزرگداشت حافظ شیرازی میپردازند.
سبک شعر حافظ(سمبولیزم)
غزلیات حافظ سرشار از زیبایی هایی است که از رمزها ، کنایه ها، ابهام ها و ایهام های مختلفی حاصل شده و به زبان امروزی سبک شعر حافظ نوعی سمبولیزم است. و بهمین دلیل خواننده شعر حافظ با گستره وسیعی از معانی متنوع، متفاوت و حتی متصاد و متناقضی ار هر بیت شعر حافظ مواجه است و بنا به عقاید و سلیقه هرکس قابل تعبیر و تفسیر است و همه را جذب خودش میگرداند صبحدم از عرش مي آمد خروشي، عشق گفت... قدسيان گويي كه شعر حافظ از بر مي كنند[۵]. همین سیالیت و پویایی در گستردکیِ معانی غزلیات حافظ باعث تازگی و طراوت همیشگی و ماورای زمان آنها شده است.
از اشعار حافظ نمیتوان دریافت که ضمیر و شخصیت وی بطور قطع چه بوده است،بعضی حافظ را عارفی وارسته مینامد که تمامی اشاراتش تأویل عارفانه دارد و دیگری، او را انسانی میپندارد که هرلحظه در حال و هوایی متفاوت سیر میکند. برخی نیز او را شاعری هنرمند و زیرک دانستهاند که تنها به خلق اثری ادبی پرداخته است؛ بیآن که باورهای خود را در آن دخیل کرده باشد.تفسیر شراب و شاهد و ساقی در شعر حافظ در طیفی بسیار متفاوت در بین ادبا و محققین بیان شده برخی آنرا تماماً مجازی و استعاری دانسته[۶] و در سر دیگرطیف آنها را نه مجازی بلکه تماماً حقیقی گرفته اند ودراین میان ادیبانی شناخت و تفسیر اشعار حافظ را با چند بیت شعر امکان پذیر نمیدانستند احمد شاملو در کتابش در باره حافظ میگوید: «. . . یک یا دو بیت را نمی توان مقیاس گرفت برای تعیین حدود ذهنیت نابغه ای چون حافظ که اینطور فکر می کرده یا چنین عقیده ای داشته است.[۷] و در مقدمه کتاب «حافظ شیراز»(به روایت شاملو) مینویسد: "به راستی کی است این قلندر یک لا قبای کفرگوی که در تاریک ترین ادوار سلطه ریاکاران زهدفروش، در ناهاربازار زاهد نمایان و در عصری که حتا جلادان آدمی خوار مغروری چون امیر مبارزالدین محمد و پسرش شاه شجاع نیز بنیان حکومت آن چنانی ی خود را بر حد زدن و خم شکستن و نهی از منکر و غزوات مذهبی نهاده اند یک تنه وعده ی رست آخیز را انکار می کند، خدا را عاشق و شیطان را عقل می خواند و شلنگ انداز و دست افشان می گذرد ...این خرقه که من دارم در رهن شراب اولی. . . این دفتر بی معنی غرق می ناب اولی. . . " باز در قبال این تعبیر و تفسیر در سر دیگر طیف شاهد بودیم :انتشار مجموعه غزليات حافظ به تصحيح احمد شاملو، موجب حرف و حديث فراوان در ميان استادان ادبيات فارسي و حافظ شناسان شد و هر يك از آنان به طريقي نظرات او را مورد انتقاد قرار دادند؛ كه از آن ميان پاسخ شهيد مرتضي مطهري پيش از همه قابل تعمق و توجه بود. استاد مطهري با صراحت به ناتواني شاملو در شناخت حافظ اشاره كرد و طي مقالهاي نوشت: «ماترياليستهاي ايران اخيراً به تشبثات مضحكي دست زدهاند. اين تشيثات بيش از پيش فقر و ضعف اين فلسفه را ميرساند. يكي از تشبثات «تحريف شخصيتها» است[۸]. به همین سبب، برای بیشتر ابیات دیوان حافظ، چندین تفسیر و تأویل متناقض و حتی مغایر با یکدیگر ارائه شده و هنوز راه برای تحلیل یا تأویلی دیگر بازمانده است. یکی از دلایل تأویل پذیری شعر حافظ، وجود شخصیتهای متعددی همچون رند، پیرمغان، ساقی، شیخ، صوفی، محتسب و... در دیوان اوست. . .[۹]
نظر مستشرقین درباره حافظ
حافظ توسط بسیاری از صاحب نظران از کشورهای مختلف به عنوان یکی از هفت اعجوبه ادبی جهان شناخته میشود. رالف والدو امرسون و جان ولفگانگ گوته از این زمره هستند. امرسون بود که در مدح حافظ گفت که "حافظ شاعریست برای شاعران". گوته و امرسون هردو اشعار حافظ را ترجمه کردند.
گوته پس از مطالعه عمیقی که درمورد حافظ داشت به سادگی و صراحت اقرار کرد که "حافظ بی همتاست و هیچیک از ترجمههای شعر حافظ نیاز مرا براورده نمیکرد" از کوته نقل شده که «انگیزه اصلی من برای یادگیری زبان فارسی آن بود که شعر حافظ را به زبان اصلیش بخوانم تا آنرا بطور عمیق درک کنم». حافظ در طول تاریخ مورد تمجید و تحسین انواع و اقسام افراد سرشناس قرار گرفته است. از جمله نیچه، آرتور کانن دویل و گارسیا لورکا. یوهانس برامس تا حدی تحت تأثیر اشعار حافظ قرار گرفته بود که از آنها در شماری از ترکیب بندی هایش استفاده کرد.[۱۰].
شاعران و نویسندگان بزرگ فرانسه، همچون ویکتور هوگو، ژان کازلی، تئوفیل گوتیه، آرمان رنو، تریستان کلینگسور، ماتیو دو نوآی، پرنس بی بسکو، و آندره ژید با الهام از اشعار و اندیشههای حافظ به خلق آثاری جاودانه در ادبیات فرانسه توفیق یافتند.فرانسویان نیز همچون مردم ایتالیا، اولین بار نام حافظ را از جهانگردان کشور خود شنیدند. در واقع اگر پیترو دلاواله (1652-1586م)، جهانگرد مشهور رمی، مردم ایتالیا، و حتی مردم اروپا را اولبار با نام حافظ آشنا کرد، جهانگردانی همچون تاورنیه (1606- 1689 م) و ژان شاردن (1643 – 1713 م) نیز آوازۀ حافظ را به فرانسه رساندند. تاورنیه در خلال سالهای 1632 تا 1668 نُه بار از ایران دیدن کرد و در هر سفر مدتی در اصفهان اقامت گزید. او از شیراز نیز بازدید و در توصیف آن شهر از حافظ و آرامگاه او یاد میکند. بهگفتۀ تاورنیه حافظ محبوبترین شاعر ایران است و یک کتاب عرفانی به شعر دارد.یکی دیگر از بزرگان ادب فرانسه که از همان آغاز جوانی با شعر حافظ آشنا شده بود، ویکتور هوگو، رهبر رمانتیکهای فرانسه بود. هوگو در 1822م یکی از اشعار حافظ (حال دل با تو گفتنم هوس است / سخن دل شنفتنم هوس است) را در صدر قصائد و غزلیات (odes et ballades) خود درج کرد و در همان کتاب حافظ را «شاعر دلها» نامید. لازم به ذکر است که هوگو از طریق دیوان گوته به شعر حافظ راه برد و از آن متأثر شده بود، چه اینکه ده سال پس از انتشار دیوان گوته، هوگو نیز شرقیات (Les orientales) را بهچاپ رساند. هوگو که بهخاطر علاقۀ فراوان به حافظ آرزو میکرد در شیراز چشم به جهان میگشود، در سرایش داستانهای شرقیات از حافظ و دیوان او تأثیر بسیار زیادی گرفت. یکی از این نمونههای تأثیر، غزل معروف حافظ بود که در آن خواجۀ شیراز دو شهر سمرقند و بخارا را به « خال هندوی» یار میبخشد:[۱۱]
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
حافظ از دیدگاه استادان ادبیات فارسی
«مقدمه و شرح هایی که بر دیوان حافظ منتشر شده است»
ترجمه دیوان حافظ به زبانهای دیگر
در طول تاریخ دیوان حافظ به اکثر زبانهای دنیا ترجمه شده است و در مواردی ترجمه به صورت موزون(با وزن و قافیه) همراه بوده،
ترجمه حافظ به زبان انگلیسی:
دیک دیویس، شاعر و مترجم انگلیسی منطقالطیر و تعدادی از غزلیات حافظ، شاعرانی همچون پوشکین، گوته و حافظ را که چکیده و عصاره ملت خود هستند شاعرانی میداند که شعرشان در برابر ترجمه مقاومت میکند. اما به زعم او ترجمه آثار این بزرگان امر خطیری است که به زحمتش میارزد.جفری اسکوایرز، مترجم و شاعر ایرلندی، بازنشستۀ دانشگاه هال است که در حال حاضر در انگلستان زندگی میکند. به رغم قابلیتهای بسیار او در مقام مترجم شعر فارسی، تسلط بر زبان فارسی، داشتن تجربه زندگی سه ساله در ایران و هشت سال تحقیقات مستمر در زمینه غزلیات حافظ، ترجمۀ او از دیوان حافظ منحصر به فرد است، وی در مقام یک شاعر انگلیسی تلاش کرده است تا بتواند ریتم را در ترجمهاش ایجاد کند. به این دو بیت نظری بیندازید: we who are free and without pretence/ who are not concerned with trying to save face/ are better than these po-faced hypocrites/ as those in the know know
باده نوشی که در او روی و ریایی نبود
بهتر از زهدفروشی که در او روی و ریاست
ما نه مردان ریاییم و حریفان نفاق
آن که او عالم سر است بدین حال گواست[۱۲]
ترجمه حافظ به زبان آلمانی:
دیوان غربی-شرقی گوته، تنها یکی از آثار بزرگ گوته در آخرین سالهای عمر اوست، اما او در این اثر به ادراک تازهای از زیبایی دست مییابد و قالب غریب غزلیات حافظ را با عمیقترین مقاصد خود هماهنگ میکند و تلفیقی خلاقانه از هنر شرق و غرب به دست میدهد.اما اخیراً دیوان حافظ شیرازی با ترجمهی منظوم (با رعایت عروض و قافیه)وینسنتس ریترفون روزنتسوایگ و تصحیح علی عبداللهی منتشر شده [۱۳]
نسخه های خطی قدیمی دیوان حافظ
نزدیک۱۰۰۰ نسخه خطی دیوان حافظ دز ۱۵۰ کشور جهان یافت میشود، تعداد اشعار و ابیات غزلیات در این نسخه ها با یکدیگر متفاوت اند، یکی از دلایل تفاوتها و اختلاف در متن غزلیات در نسخههای خطی قدیمی این میتواند باشد که مریدان حافظ غزلیاتش را از بر میکردند و در فرصت مناسب و اَمن مجدداً به رشته تحریر در میآوردند و در سراسر دنیا انتشار مییافت و شاید بدلیل فراموش کردن یک یا چند واژه و بیت مشابه آنرا نقل میکردند، علت دیگر تصحیحات غزلیات و اشعار توسط حود حافظ در سنوات بعدی بوده که روال همه شعراست،همچنین در اصیل بودن بعضی از غزلیات بین محققین اختلاف نظر وجود دارد و آن غزل ها را منتصب به حافظ میدانند، تحقیق و تدقیق بر سر کمیت و کیفیت غزلیات حافظ موضوع یکی از کار های آکادمیک در دانشگاه های ادبیات ایران و جهان می باشد.
لیست دستنوشته های دیوان حافظ به ترتیب:تاریخ کتابت، نام کتاب، محل نگهداری(تعلیق) و تعداد غزلها:
|
|
|
|
قديم ترين نسخه هاي کهنه اي که شادروان پرويز ناتل خانلري در تصحيح ديوان حافظ ازآن بهره جسته مورخ ٨١١ هجري است. اين نسخه ناقص است و تنها بخشي از اشعار حافظ بهره جسته و(٣٦ غزل) را شامل مي شود.تمت الکتاب نسخه است. تاريخ کتابت (۸۰۳) و نام کاتب در پايان اشعار چنين آمده است:« بحمدال الملک الوهاب و خدم بامر المخدوم العظم الـکرم اعلي ال تعالي في الخافقين شد ّ ه و مد ال ظلله مجدالدوله و الدين و العبد الضعيف برهان بن غياث الکرماني في شهور سنه ثلث و ثمانمائه»[۱۴]
کهن ترین نسخه دستنویس شناخته شده و کامل از دیوان حافظ است و به شماره 5149 در کتابخانه نورعثمانیه (استانبول) نگهداری می شود.[۱۵]
نسخه 700 ساله دیوان غزلیات حافظ، در کلکته هندوستان که توسط شاه جهان در انجمن آسیایی امضا شده است[۱۶]:
ایهام در شعر حافظ
تعریف ایهام(یا توریه و تخییل)[۱۷]
بیشتر ادیبان و نقادان ایهام را بدیع ترین و شیرین ترین شیوه شاعری دانسته اند ایهام(داشتن دو یا چند معنا برای یک لفظ)، در لغت به معنای «به وهم و گمان افکندن» است و توریه به معنای«پوشاندن»است،در کتب بلاغی از ایهام، به توجیه، تخیل، توهیم، تخییل و مغالطه نیز نام برده شده است[۱۸].رشیدالدین وطواط ایهام را چنین تعریف کرده است: «چنان بُوَد که دبیر یا شاعر در نثر یا نظم الفاظی به کار برد که آن لفظ را دو معنی باشد، یکی قریب و دیگر غریب و چون سامع آن الفاظ بشنود، حالی خاطرش به معنی قریب رود و مراد از آن لفظ، خود معنی غریب بُوَد» (وطواط، 1362: 39)[۱۸]رشیدالدین وطواط ایهام را به گمان افکندن میخواند وآنرا به صنعت تخیل نیز توصیف میکند[۱۹].
اشعار دیوان خواجه شمسالدین محمد بن بهاءالدّین محمد حافظ شیرازی چنان سرشار از صنعت ایهام است که اغلب «ایهام در ادبیات فارسی» را با «ایهام در شعر حافظ» یکی میگیرند،
انواع ایهام
ایهام را بطور کلی به سه نوع: ایهام تناسب، ایهام تداعی و ایهام تضاد تقسیم میکنند و به طور جزییتر
- ایهام تام
- ایهام تناسب
- ایهام تناسب تامیحی
- ایهام تضاد(طباق)
- ایهام تبادر
- ایهام مجرد(مجرده)
- ایهام ترجمه
- ایهام گونه یا شبه ایهام
- ایهام در ایهام
- ایهام پارادکس
- ایهام توکید
- ایهام عکس
- ایهام مبیّنه
- ایهام مجرد(مُجرّده)
- ایهام مرشح(مُرشّحه)
- ایهام مُوَشّح
- ایهام مهیا
- ایهام وصل
. . . وانواع دیگران.
نمونه هایی از ایهام در شعر حافظ[۱۷]:
ایهام تضاد
دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
گِل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
واژه پیمانه هم به معنای پیاله می قابل تفسیر است یعنی از روز ازل و آفرینش آدم، سرشت او را از می و مستی زده بودند و هم به معنای قالب زدن گِل آدم با زهد وتقوا توسط ملایکه که دو طرز تفکر متصاد را راضی میکند!
......................
ایهام تناسب: . . .
کسی به وصل تو چون شمع یافت پروانه
که زیر تیغ تو هر دم سر دگــــــــــــــر دارد
«پروانه» به معنای اجازه است اما با شمع تناسب دارد.
......................
ایهام مرشحه(پرورش دهنده معنی دورِ غیر مورد نظر از معنی نزدیک)
کمند ِ صید ِ بهرامی بیفکن، جام جم بردار
که من پیمودم این صحرا ، نه بهرام است و نه گورش
ایهام با کلمه «گور»که هم معنای دور قبر و هم به معنای نزدیک «گورخر» دارد.
ایهام کنایی
چنگ خمیده قامت میخواندت به عشرت
بشنو که پند پیران هیچت زیان ندارد
مصرع دوم خودش یک ضربالمثل مشهور است اما در این مصرع واژه پیران به استعارهی خمیده بودن چنگ بهسان افراد پیر هم اشاره (کنایه)دارد[۲۰]
باورهای مردم درباره حافظ
مشهور است که امروز در خانه هر ایرانی یک دیوان حافظ یافت می شود. ایرانیان طبق رسوم قدیمی خود در روزهای عید ملی یا مذهبی نظیر نوروز بر سر سفره هفت سین، شب یلدا و… با کتاب حافظ فال می گیرند. برای این کار یک نفر از بزرگان خانواده یا کسی که بتواند شعر را به خوبی بخواند یا کسی که دیگران معتقدند به اصطلاح خوب فال می گیرد ابتدا نیت می کند، یعنی در دل آرزویی می کند. سپس به طور تصادفی صفحه ای را از کتاب حافظ می گشاید و با صدای بلند شروع به خواندن می کند. سپس می کوشد بنا به آرزوی خود بیتی را در شعر بیابد که مناسب باشد. اصطلاح خوب فال گرفتن در حالتی گفته می شود که شخصی چندین بار برای افراد مختلف فال بگیرد و هر بار برای نیت ها و آرزوهای متفاوت پاسخی داشته باشد. کسانی که ایمان مذهبی داشته باشند هنگام فال گرفتن فاتحه ای می خوانند و سپس کتاب حافظ را می بوسند، آنگاه با ذکر اورادی آن را می گشایند و فال خود را می خوانند. به دلیل ابهام و چند معنایی بودن غزلیات حافظ، شعر او خصلتی رمزگونه دارد. به همین دلیل در هنگام فال گرفتن پاسخگوی نیت های متفاوت است.[۴]
آداب ورسوم در هنگام گرفتن فال حافظ:
داشتن طهارت و تمرکز و جدیت روی نیت و سوال مشخص از حضرت حافظ شرط اولیه قبل از تفأل است.بعضی حافظ را برای این فال به شاخ نباتش سوگند میدهند، دراین میان مسلمانها ابتدا صلوات میفرستند و سپس حمد و سوره ای را میخوانند و چشمها را بسته و نیتشان را در دل طرح میکنند دراین نقطه دیوان حافظ را می گشایند(یا خودشان و یا فرد مورداعتماد و مسلط به خواندن و تفسیر شعر حافظ)در پایان غزل بدست آمده را بلند خوانده و به تفسیر فال دل می سپارند.بعضاً در صورت اجابت درخواست، اگر نذری کرده بودند را ادا میکردند.
تفأل به دیوان حافظ در طول تاریخ از مرزهای ایران هم گذشته و گویا ملکه ویکتوریا هم در مواقع احتیاج فال حافظ میگرفته است[۱۰]
امروزه تفأل به دیوان حافظ به صورت آنلاین هم بوجود آمده و با اداب مشابه گذشته انجام می شود[۲۱]
- در گردشگاه ها نیز تفأل به حافظ بدین شکل رسم بود که یک قفس که در آن قناری یا قناری هایی قرار داشت و در کنار قفس تعدادی از غزلیات حافظ همراه با تعبیر و تفسیر آن تعبیه شده بود، فال گیر برای درخواست کننده در مقابل اجرتش به قناری اشاره میکرد و قناری از سبد فال ها ویا از فال های در دست فالگیر یکی را بر میداشت و تحویل خریدار میداد . . .
داستانهایی بر اساس فال حافظ:
تفأل از دیوان «حافظ»، مانع ویرانی مقبرهی او شد:[۲۲]
چنانکه میدانیم فال گرفتن از دیوان «خواجه»، امر ذوقی و ایمانی مرسوم و رایجی است. از آنجا که «حافظ» را لسانالغیب و ترجمان الاسرار دانسته اند، از قدیمالایام تفأل به دیوان او رسم شدهاست و در این زمینه هم قصههای بسیاری حکایت کرده اند.
در خصوص تفأل به دیوان «خواجه» و فالهای تاریخی و مشهور و بعضی موضوعات مربوط به این امر، حتی کتابها و جدولهای فالنامه نیز تألیف و ترسیم شده. از جمله کسانیکه در این باب آثاری دارند «محمد هروی» و نیز «ملاحسین» و نیز «شاه محمد دارابی» مؤلف «لطیفه غیبی» را میتوان نام برد. بعضی از آنها باصطلاح، تاریخی است. یعنی به اشخاص نامور تاریخ منسوب است و در کتب خاص ذکر شده است . اگر تمام حکایات فالها در کتابی گرد آید، شاید چند برابر خود دیوان شود و کتابی بوجود آید پر از قصهها و خبرهای گوناگون و احوال و افکار رنگارنگ. مثل برشهایی از زندگیهای مختلف. ما البته چنین مجال موسعی نداریم اما تک و توکی میتوان نقل کرد. از جمله:
آورده اند «شاه اسماعیل» سرسلسلهی صفویان در آن ایام که همه میکوفت و پیش میرفت، به هرجا میرسید، مزارها و مقبرههای مشاهیری را که به تسنّن معروف بود، از سر جوانی و تعصب، ویران و باخاک یکسان میکرد. وقتی به مقبرهی «حافظ» رسید، از آنجا که هم خودش اهل ذوق و شعر بود و هم «حافظ»، محبوب عالم، پاره ای تأمل و ملاحظه کرد. از امرا و اصحاب صلاح پرسید. حاصل مشورت این بود که متعصبان گفتند: «باید این مقبره و بنا را نیز ویران کرد. چون «حافظ» هم رند و لاابالی بوده و هم شیعه نبوده» یکی از اصحاب، (ملا سیّد عبدالله تبریزی) که از بس در کارها سمج بود، «شاه اسماعیل» به او «ملامگس» لقب داده بود، در خراب کردن مقبرهی «حافظ» از همه بیشتر اصرار میکرد و ترکانه داد سخن میداد. عاقبت «شاه اسماعیل» گفت از دیوانش فال میگیریم. گرفت. خوشبختانه به دلخواه اسماعیل این بیت «حافظ» آمد که :
حافظ زجان محب رسول است وآل او
حقــا بدیــن گواست خـداونـــد داورم
«شاه اسماعیل» خوشحال شد و پوزخند خرسندی ترکاند و از ویران کردن مزار گذشت. اما «ملامگس» همچنان پافشاری میکرد. «شاه اسماعیل» باز دیوان را برداشت. گفت: «ای خواجه جواب ملا را هم بده! ». فال گرفت. این بیت برآمد :
ای مگس عرصهی سیمرغ نه جولانگه تست
عــرض خود میبــری و زحمت مـــا میداری!
(مجالس المؤمنین ـ از سعدی تا جامی ـ ریحانة الادب)
*****************
در داستانی دیگر یکی از مریدان حافظ با لباس زردوزی شده از آرامگاه حافظ میگذشت.از دیوان حافظ فالی گرفت.این بیت آمد:
سرمست در قبای زرافشان چو بگذری یک بوسه نذر حافظ پشمینه پوش کن
آن مرید از این بیت حیرت کرد و گفت : به چشم ,دوبوسه هم بخواهی تقدیم خواهم کرد.
سال بعد که از آرامگاه حافظ میگذشت با خود گفت:فالی دیگر بگیریم ببینیم چه میگوید.دیوان را که باز کرد این بیت را خواند:
گفته بودی که شوم مست و دو بوست بدهم وعده از حد بشد و ما نه دو دیدیم و نه یک
آن مرید ازاین شعر متحیر ماند و گفت: سه بوسه هم بخواهی نثار تو خواهم کرد
سال سوم که گذرش به شیراز و بر سر آرامگاه حافظ افتاد,فالی گرفت و این شعر آمد
سه بوسه کز دو لبت کرده ای وظیفه ی من اگر ادا نکنی وام دار من باشی
و اینجا بود که آن مرید خود را به روی سنگ آرامگاه انداخت, آن را در آغوش گرفت و اشکریزان ,بوسه باران کرد[۲۳]
فهرست غزلیات حافظ:
کُهن ترین نسخه یی که تاکنون از دیوانِ حافظ به دست آمده است، متعلق به ۸۰۳ قمری است پس ازآن صدها نسخه خطی دیگر در موزه ها و کتابخانه های معتبر دنیا یافت میشود،فهرست غزلیات دیوان حافظ بر اساس تحقیقات و مداقه اساتید ادبیات فارسی در ایران و جهان شامل یک حد اقل و یک حد اکثر میشود در اینجا بر اساس دیوان دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی فهرست آمده و به ترتیب ردیف و قافیه (کلمه یا کلمات آخر مطلع غزل)میباشد:
|
غزلیات حافظ در آواز و موسیقی اصیل ایرانی
در ایران کمتر خواننده ، نوازنده و موسیقی دانی یافت می شود که از شعر حافظ بهره نجسته و الهامبخشش نبوده باشد، در موسیقی اصیل ایرانی استاد بنان و محمد رضا شجریان غزلیات متعددی از حافظ را در دستگاه موسیقی اصیل ایرانی اجرا کرده اند:
خانم مرضیه،موسیقی و پیانو: استاد شمس، شعر غزل حافظ[۲۴]
الا ای پیر فرزانه مکن عیبم ز میخانه | که من در ترک پیمانه دلی پیمانشکن دارم | |
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم | هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم |
استادان بنان، محجوبی تجویدی، چهارگاه،شعر غزل حافظ [۲۵]
حسبِحالی ننوشتی و شد ایامی چند | محرمی کو؟ ــ که فرستم به تو پیغامی چند | |
ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید | هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند |
خواننده: خانم ملوك ضرابي، سازنده: استاد مهرتاش در دستگاه چهارگاه، شعر: غزل حافظ[۲۶]
چه خوش صید دلم کردی | بنازم چشم مستت را | |
که کس مرغان وحشی را | از این خوش تر نمی گیرد |
آواز: محمدرضا شجریان، گلهای تازه شماره ۱۵۸، سنتور: فرامرز پایور، کمانچه: رحمتا... بدیعی؛ شعر: حافظ [۲۷]
یاد باد آنکه نهانت نظری با ما بود | رَقَم مِهر تو بر چهره ما پیدا بود | |
یاد باد آنکه چو چَشمت به عِتابم میکُشت | مُعجِزِ عیسویت در لب شکّرخا بود |
حافطیه (مزار لسان الغیب حافظ شیرازی)
بر سر تربت ما چون گذری، همّّّت خواه . . . که زیارت گه رندان جهان خواهد بود (حافظ)
حدود ۶۵ سال پس از وفات حافظ، یعنی در سال ۸۵۶ ه. ق. مصادف با ۱۴۵۲ م. شمس الدین محمد یغمایی، وزیر میرزا ابوالقاسم گورکانی؛ حاکم فارس، برای اولین بار عمارتی گنبدی شکل بر فراز مقبره حافظ بنا کرد و در جلو این عمارت، حوض بزرگی ساخت که از آب رکن آباد پر می شد.
این بنا یک بار در اوایل قرن یازدهم هجری، در زمان حکومت شاه عباس کبیر و دیگر بار، ۳۵۰ سال پس از وفات حافظ، به دستور نادرشاه افشار مرمت شد. در سال ۱۱۸۷ ه. ق. کریم خان زند بر مقبره حافظ، بارگاهی به سبک بناهای خود ساخت و بر تربتش سنگی مرمرین نهاد که امروز نیز باقی است. دو غزل از حافظ به خط حاج آقاسی بیگ افشار بر آن نوشته شده که مطلع آن دو غزل چنین است: [۳]
مژده ی وصل تو کو کز سر جان برخیزم طایر قدسم و از دام جهان برخیزم
ایدل غلام شاه جهان باش و شاه باش پیوسته در حمایت لطف الله باش
بعد از عمارتی که کریم خان زند بر مقبره حافظ ساخت در طول ۱۶۰ سال، تعمیرات متعددی به وسیله اشخاص خیرخواه انجام گرفت تا آنکه در سال ۱۳۱۵ به کوشش شادروان علی اصغر حکمت، بنای کنونی با بهره گیری از عناصر معماری روزگار کریم خان زند و یادمان های حافظیه، توسط آندره گدار فرانسوی طراحی و به اجرا در آمد.
پانویس
- ↑ سایت درباره شعر - شماره ٩٤: زان يار دلنوازم شکريست با شکايت
- ↑ سایت بیتوته - زندگینامه حافظ شیرازی
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ سایت چیدانه - مقبره حافظ، اثری ماندگار از آندره گدار
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ file4 - مقاله خواجه محمد حافظ شیرازی
- ↑ سمد PDF - نامه های تاریخی در غزلیات حافظ
- ↑ پترس ویکی - حافظ شیرازی
- ↑ .comiKetab - حافظ شیراز ؛ به روایت احمد شاملو
- ↑ خبرگزاری فارس- مقايسه نظرات شهيد مطهري، خرمشاهي و شاملو درباره حافظ (حافظ شيرازي؛ عارف يا ملحد)
- ↑ پژوهش های ادبی عرفان(دانشگاه اصفهان) - لایههای پنهان ضمیر حافظ
- ↑ ۱۰٫۰ ۱۰٫۱ راز حافظ - راز حافظ، فال حافظ برای زندگی بهتر
- ↑ اطلاعات-حکمت و معرفت- تأثیر حافظ بر شاعران فرانسه(نوشته سمیرا امینیفر)
- ↑ pdf نقشی دیگر از حافظ - معرفی ترجمه ای جدید از غزلیات به انگلیسی: سمانه فرهادی
- ↑ پایگاه خبری گلووَنی - دیوان حافظ به صورت نظم و به زبان آلمانی منتشر شد
- ↑ سند PDF - کهن ترين نسخه ديوان حافظ مورخ۸۰۳هجری سيد علي آل داود
- ↑ مرکزپژوهشی میراث مکتوب - نگاهی به دیوان حافظ (کهن ترین نسخه کامل شناخته شده) کتابت 801 ق
- ↑ Persian poet's 700-year-old manuscript, signed by Shah Jahan, at The Tims of India -
- ↑ ۱۷٫۰ ۱۷٫۱ سند pdf - بررسی و مقایسه ایهام و گونه های آن در اشعار خاقانی و حافظ
- ↑ ۱۸٫۰ ۱۸٫۱ نشریه زیبایی شناسی ادبی - سیر تحول«ایهام» در کتابهای بلاغت فارسی . . .احمدی بیدگلی؛ محمدرضا قاری
- ↑ سند Pdf - ایهام ترادف ویژگی سبکی منحصر به فرد حافظ
- ↑ کیهان فرهنگی ۱۳۸۵ - ایهام در شعر حافظ
- ↑ مشاوره فال آنلاین- فال حافظ صوتی با تفسیر
- ↑ در سایه روشن کلام - گشت و گذار «مهدی اخوان ثالث» در دنیای افسانههای مربوط به «حافظ»
- ↑ یادداشت های یک نقطه - حکایت حافظ و بوسه های خاتون!
- ↑ YouTube - خانم مرضیه - مرا عهدیست باجانان - آلبرتهالِ لندن
- ↑ YouTube - استادان بنان، محجوبی تجویدی، چهارگاه، حسب حالی ننوشتیم
- ↑ YouTube - خواننده: ملوك ضرابي سازنده: استاد مهرتاش در دستگاه چهارگاه شعر: غزل حافظ
- ↑ YouTube - از زیباترین آوازهای شور شجریان: گلهای تازهٔ۱۵۸