حافظ

از ایران پدیا
نسخهٔ تاریخ ‏۹ اکتبر ۲۰۱۹، ساعت ۱۰:۰۶ توسط Safa (بحث | مشارکت‌ها)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
خواجه شمس‌الدین محمد بن بهاءالدّین محمد، حافظ شیرازی
لسان الغیب.JPG
لسان الغیب(حافظ شیرازی)
زادروز۷۲۷ (قمری)
شیراز
درگذشت۷۹۲ (قمری)
شیراز
محل زندگیشیراز
ملیتایرانی
تابعیتایرانی
تحصیلاتعلوم قدیم
پیشهشاعری
نقش‌های برجستهغزلسرای نامی ایران
تأثیرپذیرفتگاناثر گذارترین شاعر بر شاعران پس از خود
دیناسلام

حافظ شیرازی با نام اصلی خواجه شمس‌الدین محمد بن بهاءالدّین محمد، (متولد ۷۲۷ قمری – وفات۷۹۲ قمری) نام پدرش بها الدین محمد اهل اصفهان بود که برای گریز از حمله مغول به شیراز مهاجرت نمود.

حافظ در خانواده ای از نظر مالی در حد متوسط جامعه زمان خویش متولد شده است. پدرش بهاء الدین نام داشته و بازرگانی بود که در دوره سلطنت اتابکان فارس از اصفهان به شیراز مهاجرت کرده است، و مادرش نیز اهل کازرون بوده‌ است، مسكن حافط، محله «شیادان» شیراز بود كه این محله با محله‌ی «مورستان» درزمان كریم خان زند، یكی شد و مجاور«درب شاهزاده» قراردارد.

حافظ پدرش را در کودکی از دست داد و زندگی سختی را با مادرش طی کرد. در نوجوانی قرآن را با چهارده روایت آن از بر کرده و ازهمین رو به حافظ ملقب گشته است.

خواجه شمس‌الدین محمد تا سن بیست سالگی به تحصیل علوم رایج پرداخت و بطور خاص قرآن را به‌طور کامل از بر داشت. او سرآمد سبک عراقی در شعر پارسی است. تخلص او حافظ و ملقب به لسان الغیب، شمس‌‏الدین، لسان العرفا، ناظم الاولیا، خواجه عرفان، خواجه شیراز، ترجمان الحقیقه، کاشف الحَقایق، تَرجمانُ الاسرار، مَجذوبِ سالک، تَرجمانُ اللسان بود.

حافظ قریب چهل سال در حوزه درس استادان آن زمان: «قوام الدین عبدالله» ، «مولانا بهاء الدین عبدالصمد بحرآبادی»، «میر سید شریف علامه گرگانی»، «مولانا شمس الدین عبدالله» و «قاضی عضدالدین عیجی»، حضور یافت و به همین سبب، دراغلب دانش های زمان خود تسلط پیدا كرد.

ورود به دربار

دوران جوانی حافظ مصادف بود با افول سلسله محلی اتابکان فارس و این ایالات مهم به تصرف خاندان اینجو در آمده بود.

حافظ که در همان دوره به شهرت دست یافته بود مورد توجه امیران اینجو قرار گرفت و پس از راه یافتن به دربار آنان به مقامی بزرگ نزد شاه شیخ جمال الدین ابواسحاق (متوفای ۷۵۸ ق) حاکم فارس دست یافت. علاوه بر شاه ابواسحاق دردربار شاهان آل مظفر شامل شاه شیخ مبارزالدین، شاه شجاع، شاه منصور و شاه یحیی نیز راه داشته است.

شاعری پیشه اصلی او نبوده و امرار معاش او از طریق شغلی دیوانی (که احتمالا کار با اسناد بیوتات، فرمانها و مکاتبات دولتی دربار بود) تأمین می شده است.

ازدواج

ازدواج حافظ می بایستی در سال های ۷۴۴ و ۷۴۵ ق در زمان پادشاهی شیخ ابواسحاق و وزارت حاجی قوام صورت گرفته باشد.

زیرا او در یکی از غزلیات خود صریحاً به حاجی قوام اشاره می کند و از سرو زیبای خود در خانه. در اوایل سلطنت شاه شیخ هنگامی که حافظ ۲۷ یا ۲۸ ساله است با همسر ۱۴ ساله اش ازدواج می کند.

درگذشت همسر و پسرش

او فقط یک بار ازدواج می کند و پس از درگذشت همسر دیگر ازدواج نمی کند.

همسر حافظ می بایستی در همان سال های اول ازدواج پسری به دنیا آورده باشد که تنها فرزند حافظ است و او هم در عنفوان جوانی در راه سفر نیمه کاره به هند همراه پدر، وفات می یابد.

مرگ حافظ

مرگ حافظ احتمالاً در سال ۹۷۱ ه. ق (۱۳۹۰ میلادی) در سن ۷۶ سالگی روی داده است و حافظ در گلگشت مصلی که منطقه ای زیبا و با صفا بود و حافظ علاقه زیادی به آن داشت به خاک سپرده شد و از آن پس آن محل به حافظیه مشهور گشت

جنجال دفن حافظ

نقل شده است که در هنگام تشییع جنازه خواجه شیراز گروهی از متعصبان که اشعار شاعر و اشارات او به می و مطرب و ساقی را گواهی بر شرک و کفروی می دانستند مانع دفن حکیم به آیین مسلمانان شدند

در مشاجره ای که بین دوستداران شاعر و مخالفان او در گرفت سرانجام قرار بر آن شد تا تفألی به دیوان خواجه زده و داوری را به اشعار او واگذارند. پس از باز کردن دیوان اشعار این بیت شاهد آمد :

قدیم دریغ مدار از جنازه حافظ

که گرچه غرق گناه است می رود به بهشت

پشیمانی از سفر به هند

نقل شده است که وی مورد احترام فراوان سلاطین آل جلایر و پادشاهان بهمنی دکن هندوستان قرار داشت و پادشاهان زیادی او را به پایتخت های خود دعوت کردند حافظ تنها دعوت محمود شاه بهمنی را پذیرفت و عازم آن سرزمین شد ولی چون به بندر هرمز رسید و سوار کشتی شد طوفانی در گرفت و خواجه که در این سفر فرزند خود را ازدست داده وحوادث گوناگونی را دیده بود نخواست خود را گرفتار آشوب دریا نیز بسازد از این رو از مسافرت منصرف شد.

روز حافظ

بیستم مهرماه برابر با یازدهم اکتبر هر سال روز بزرگداشت حافظ می‌ باشد

برخی علت مبهم ماندن جزئیات زندگی مشهور ترین شاعر ایران را مخالفت حافظ با دین رایج آنزمان و تکفیر متقابل وی از سوی علما و فضلای هم‌عصرش می‌دانند به نحوی که یافتن نسخه‌های اشعار حافظ نزد طلاب و هوادارانش جرم محسوب می‌شد و در خفا انجام می یافت. وی در دوران زندگی خود به شهرت عظیمی در سراسر ایران دست یافت و اشعار او به مناطقی دور دست همچون هند نیز رسید. مریدان حافظ غزلیاتش را از بر می‌کردند و در فرصت مناسب و اَمن، مجدداً به رشته تحریر در می‌آوردند. بر همین سیاق بنا به روایاتی پس از مرگ حافظ نیز متعصبان که اشعار حافظ و اشارات او به می و مطرب و ساقی را گواهی بر شرک و کفر وی می‌دانستند مانع دفن او به آیین مسلمانان شدند[۱]. از علت و نحوه درگذشت حافظ نیز اطلاع دقیقی در دست نیست. او در گلگشت مصلی که منطقه‌ای زیبا و با صفا بود و حافظ علاقه زیادی به آن داشت به خاک سپرده شد اما تا ۶۵ سال مقبره ای بر مزارش ساخته نشد. سرانجام شمس الدین محمد یغمایی، وزیر میرزا ابوالقاسم گورکانی؛ حاکم فارس، برای اولین بار عمارتی گنبدی شکل بر فراز مقبره حافظ بنا کرد و در سالیان بعد به شکل کنونی (حافظیه) درآمد.

دیوان خواجه حافظ شیرازی
دیوان خواجه حافظ شیرازی به زبانهای فارسی-انگلیسی-فرانسه و آلمانی

غزلیات حافظ آمیزه ای از غزل عارفانه مولانا و غزل عاشقانه سعدی است. استقلالی که حافظ از این راه به غزل داده به میزان زیادی از سوره‌های قرآن تأثیر گرفته است، که آن را انقلابی در اینگونه شعر دانسته‌اند [۲]یاد واره حافظ مطابق تقویم رسمی ایران 20 مهرماه می‌باشد. ادبا و محققان و هنرمندان از کشورهای مختلف در چنین روزی آخرین دستاوردهایشان درباره دیوان حافظ را ارائه می دهند. در این روز در کشورهای دیگر مثل فرانسه روسیه آلمان و . . . نیز به بزرگداشت حافظ شیرازی می‌پردازند[۳].

زبان شعر حافظ

ابیات غزل‌های حافظ همواره بصورت جداگانه قابل درک هستند و ظاهراً به یکدیگر پیوستگی ندارند اما در حقیقت دارای یک ارتباط پنهانی زبانی یا معنایی هستند؛ به این ترتیب در شعر حافظ خیال محور افقی دارد اما محور عمودی آن در نگاه اول قابل درک نیست.

حافظ در عصری می زیست که زبان به وسیله‌ی سعدی به اوج رسیده بود. از سویی تصوف در تمام زوایای جامعه نفوذ کرده بود و کسانی چون مولانا باب تازه گویی معنایی را گشوده بودند. حافظ در این عصر توانست زبان شعر سعدی و مولانا را با یکدیگر تلفیق کند و در این میانه راه خود را برگزیند. ازدیگر مشخصه‌های مهم زبان شعر حافظ، ایهام است. ایهام یعنی به کار گرفتن واژه به نحوی که دارای چند معنی باشد.

تعداد غزلهای حافظ

حافظ در حدود ۶۰۰ غزل دارد. در دیوان چاپ قزوینی ۴۸۸ غزل آمده است و غزل های دیگر به حافظ منسوب است.

حافظ به روایت احمد شاملو

يك يا دو بيت را نميتوان مقياسي گرفت براي تعيين حدود ذهنيت نابغهاي چون حافظ كه اين طور فكر ميكرده يا چنين عقيدهاي داشته است. آنچه در شناخت حافظ اهميت دارد شناخت كاينات ذهني اوست. تربيت فكريش, عبور از مراحل و در آخر رسيدن به آن عرصه كه جز عشق هيچ پناهگاهي ندارد. چگونه ميشود اعتراض او را كه ميگويد “ كه حرف عشق در دفتر نباشد“ نديده گرفت يا اين بيت را دقيق و بجا نفهميد كه گفته است:

« سوداييان عالم پندار را بگو

سرمايه كم كنيد كه سود و زيان يكي‌ست»

احمد شاملو
احمد شاملو

  و بايد ديد سوداييان عالم پندار چه كسانند و غرض از سود و زيان اين پنداربافان چه بوده است. وقتي شاملو در محفلي باشد, اگر در باب شعر امروز هم سخني به ميان نيايد, راجع به حافظ حتماً حرف زده خواهد شد. انس دايمي او و پژوهش ديرندة او در باب افكار حافظ, همواره موجب ميشود كه با ذكر نكتهاي به بيتي, در دنياي حافظ برويم و سلسله را او مي جنباند و به نهايت مي رساند...[۴]

مبارزه حافظ

معارضه و مبارزه‌ی حافظ منحصر به یک فرد معین یا دسته ای خاص نبود. حکام ظالم، واعظان فریبگر، زاهدان آزمند، و صوفیان نیرنگ ساز، همه نشانه‌ی تیر طعنه و انتقاد او بودند. طبیعی است که حافظ در چنین شرایطِ محیط زمان خود مانند هر کسی که بخواهد بر خلاف حرکت آب شنا کند، با ناسازگاری‌ها و دشواری‌هایی درگیر بوده است. غزل‌های او به منزله‌ی مدارکی بود که می توانست نا‌گواری‌هایی برای او پیش بیاورد[۵].

اما حافظ یک تنه از مبارزه با ریا و محتسب و غم زمانه و حتی نرسیدن «وظیفه»، و در یک کلام از زندگی و همه‌ی مظاهرش، اسطوره می سازد و ما از ورای منشور معجزه نمای شعر او زندگیمان را رنگین‌تر و زیستنی‌تر، شادی‌هامان را ماندگارتر، اندوهمان را سبک‌تر۷ و آرزوهامان را برآمدنی‌تر می یابیم. دیوان حافظ یک مجموعه‌ی ادبی صرف نیست، فراتر از ادبیات است، نامه‌ی زندگی است، زندگی نامه‌ی ماست[۶].

گوته ترجمه‌ی دیوان حافظ را خوانده و به تقلید از آن دیوان شرقی – غربی را سروده است. گوته در یکی از بخش‌های این کتاب که آن را حافظ نامه نامیده است، چنین می گوید:

واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند

این که تو نمی توانی پایانی داشته باشی، نشانه‌ی بزرگی توست؛

و این که تو هیچگاه آغاز نمی کنی، تقدیر توست.

شعر تو همچون آسمان گردنده است.

آغاز و پایان تو همیشه یکی است؛

و آنچه واسطه‌ی این دو است

همان است که از ازل بوده و تا ابد نیز خواهد بود.

تو چشمه‌ی شادی و نشاطی...

اگر همه‌ی جهان فرو برود و نیست شود، حافظ! با تو، تنها با تو، هم‌چشمی خواهم کرد[۷].

عظمت هنری حافظ

عظمت هنری حافظ این است که در عین سخنوری و سخت کوشی هنری و رعایت لفظ، جانب معنی را فرو نگذاشته، بلکه مقدم داشته است. همین است که از خلال شعر زلالش، فرزانگی‌های او می درخشد، و به ما حکمت و عبرت می آموزد. ظرایف مصمون پردازانهٔ حافظ، ذوق زیباشناختی با را ارضاء می کند؛ ولی این شیرینی زودگذر است. آنچه دیرپاست اندیشه‌های ظریف و ظرافت اندیشه و جهان فکری و فکر جهانی اوست. به جرئت می توان گفت که جهانِ شعریِ هیچ شاعر ایرانی به اندازه‌ی حافظ، زنده، ذی ربط با واقعیات، آکنده از نازک اندیشی‌های روانشناختی و تنوع تجربه نیست.

شمس الدین محمد حافظ

یکی دیگر از وجوه امتیاز و عظمت حافظ و اقبال عظیم فارسی زبانان به شعر او، طربناکی و روح امیدواری و عشق و آرزومندی است که در دیوان او موج می زند. وقتی ک می گوید: «مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید» یا «یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور» یا «نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد» یا «خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی» در دل خواننده روح امید و عشق و شور و شوق می دمد[۸].

می پنداریم که این شاعر، مانند دیگران، از مردم زمین نیست بلکه شاعری است آسمانی: هر شعرش هفتاد بطن دارد و هر بطن آن هفتاد معنی و هر معنی آن هفتاد تفسیر. به یکدیگر می گوییم: «واقعاً حافظ ترجمان الاسرار است، فلان کس در فلان موضوع از دیوان او فال گرفت و فلان بهره را برد. گویا این شاعر از غیب نیز خبر داشته و حقیقتاً سزاوار لقب (لسان الغیب) است». مرحوم حاج ملا هادی سبزواری نیز درباره‌ی او فرموده است:

پیمبر نیست، لیکن نسخ کرده، اساطیرِ همه دیوان حافظ؛ ز هفتم آسمان غیب آمد، لسان الغیب اندر شأن حافظ[۹].

رند آزاده‌ای که از یک سو دنیا را دَنی میداند و از نیرنگ این پیرِ بی بنیادِ فرهاد کُش فریاد بر می دارد، و از سویی نسیمِ حیات از پیاله می جوید و چشم و دلش در پی مطرب و ساقی و گل است و نبید.

گویی در پشت گوش تو زمزمه می کند و تا برمی گردی آوازش از عرش می آید. زبانش آن‌چنان ساده و آشناست که انگار ترانه‌اش را از عهدِ گهواره شنیده‌ای و آنچنان با رمز و معما می گوید که پنداری پیامی است که از کهکشان‌های دور می رسد.

این ماییم که می خواهیم او را زمینی یا آسمانی ببینیم. شعر او چون دور دست افق بوسه گاهِ آسمان و زمین است. آسمانیست، زیرا آن‌چه از خوبی و پاکی و عدل و امن می جوید، دراین تیره خاکدان نمی یابد. زمینی‌است، زیرا آن‌چه از ناز و نوش و نوا می خواهد در همین سایه‌ی بید و لبِ کشت فراهم است. پس، اشاره‌اش به دورگاه آسمان است و چشم و دلش در زمین می گردد[۱۰].

جادوی غزل های حافظ

...غزل عارفانه و عاشقانه، در خاقانی تأیید و تثبیت شد و در حافظ به انتها رسید، یعنی او مطالب عارفانه و عاشقانه را به عالی ترین وجهی در هم آمیخت و در معنی و لفظ کرد. این امر در آثار خواجو و عماد کرمانی و سلمان نیز دیده می شود اما اوج آن در حافظ است. از این رو می توان گفت که حافظ دقیقاً وارث مولوی و سعدی، یعنی نمایندگان تمام عیار غزل عارفانه و عاشفانه است.

از صدای عشق ندیدم خوشتر یادگاری که در این گنبد دوار بماند
از صدای عشق ندیدم خوشتر یادگاری که در این گنبد دوار بماند

غزل او آشنا ترین غزل برای خواص و عوام است و این موقعیتی است خاص که برای کمتر شاعری حتی در یک معیار جهانی پیش آمده است. حافظ هم از نظر زبان و هم از نظر معنی به اوجی دست یافته بود که حتی نزدیک شدن بدان محال بود...از طرفی این شعر آن چنان بر ادبیات فارسی مسلط شده بود که کسی گمان نمی برد که جز به شیوه‌ی حافظ نیز می توان غزل گفت. از این رو شعر فارسی بعد از حافظ محکوم به زوال و سقوط گردید، تا آن که برای نجات از این مهلکه، ادبیات مجبور به تغییر سبک گردید و سبک هندی (اصفهانی) به وجود آمد؛ زیرا چنان که گذشت محال بود که کسی در همان شیوه‌ی عراقی بتواند شعری بگوید که نسبت به شعر حافظ جلوه‌ یی داشته باشد.

حافظ از یک دیدگاه شاعری است اجتماعی و گاه دقیقاً حوادث پیرامون خود را به طرز بسیار هنرمندانه‌یی بیان می کند. با خرقه پوشان و زاهدان و صوفیان ریایی مبارزه دارد. از بستن در میخانه و گشودن در تزویر و ریا در رنج است، گاه با حکام وقت در می افتد و طعنه هایی به آنان دارد. در غزلیات حافظ، یأس و بدبینی و طنز خیام و شور و شوق و تصوف مولانا و عشق و صفا و لطافت و خوش آهنگی زبان سعدی در هم آمیخته است؛ از این رو مردم خلاصه و عصاره‌ی ادبیات فارسی یعنی تجلیات آرزویی و فکری خود را در او یافته اند. از طرف دیگر مهم ترین عامل رواج او در بین مردم به نظر ما این است که «من» او «من» کلی و عمومی است  نه خصوصی؛ و این امر در همه‌ی احوال صادق است، خواه این «من» اجتماعی باشد، خواه عارفانه و خواه عاشقانه، وقتی می گوید:

من ملک بودم و فردوس برین جایم  بود      آدم آورد در این  دیر خراب آبادم

از زبان همه‌ی آدمیان می گوید، یا آن جا که می گوید:

دوش دیدم که ملایک در میخانه  زدند      گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند

رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند چنین نماند، چنین نیز نخواهد ماند
رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند چنین نماند، چنین نیز نخواهد ماند

کل آدمیان را در نظر می گیرد(با توجه به اسطوره‌ی اسلامی که در سوره های پراکنده یی در قرآن مجید بیان شده است).

یا در این بیت:

آسمان بار امانت نتوانست کشید       قرعه‌ی فال به نام من دیوانه زدند

منظور حافظ از «من» بر طبق آیه یی از قرآن، کل انسان است. به همین دلیل است که اشعار او موضوع تفأل قرار می گیرد، زیرا هر کس به نحوی خود را در غزلیات حافظ مطرح می یابد[۱۱].

سبک شعر حافظ

غزلیات حافظ سرشار از زیبایی هایی است که از رمزها ، کنایه ها، ابهام ها و ایهام های مختلفی حاصل شده و به زبان امروزی سبک شعر حافظ عراقی است. و بهمین دلیل خواننده شعر حافظ با گستره وسیعی از معانی متنوع، متفاوت و حتی متصاد و متناقضی ار هر بیت شعر حافظ مواجه است و بنا به عقاید و سلیقه هرکس قابل تعبیر و تفسیر است و همه را جذب خودش می‌گرداند.

صبحدم از عرش مي آمد خروشي، عشق گفت قدسيان گويي كه شعر حافظ از بر مي كنند

[۱۲]. همین سیالیت و پویایی در گستردکیِ معانی غزلیات حافظ باعث تازگی و طراوت همیشگی و ماورای زمان آنها شده است.

از اشعار حافظ نمیتوان دریافت که ضمیر و شخصیت وی بطور قطع چه بوده است،بعضی حافظ را عارفی وارسته می‌نامد که تمامی اشاراتش تأویل عارفانه دارد و دیگری، او را انسانی می‌پندارد که هرلحظه در حال و هوایی متفاوت سیر می‌کند. برخی نیز او را شاعری هنرمند و زیرک دانسته‌اند که تنها به خلق اثری ادبی پرداخته است؛ بی‌آن که باورهای خود را در آن دخیل کرده باشد.تفسیر شراب و شاهد و ساقی در شعر حافظ در طیفی بسیار متفاوت در بین ادبا و محققین بیان شده برخی آنرا تماماً مجازی و استعاری دانسته[۱۳] و در سر دیگرطیف آنها را نه مجازی بلکه تماماً حقیقی گرفته اند ودراین میان ادیبانی شناخت و تفسیر اشعار حافظ را با چند بیت شعر امکان پذیر نمی‌دانستند احمد شاملو در کتابش در باره حافظ میگوید: «. . . یک یا دو بیت را نمی توان مقیاس گرفت برای تعیین حدود ذهنیت نابغه ای چون حافظ که اینطور فکر می کرده یا چنین عقیده ای داشته است.[۱۴] و در مقدمه کتاب «حافظ شیراز»(به روایت شاملو) مینویسد: "به راستی کی است این قلندر یک لا قبای کفرگوی که در تاریک ترین ادوار سلطه ریاکاران زهدفروش، در ناهاربازار زاهد نمایان و در عصری که حتا جلادان آدمی خوار مغروری چون امیر مبارزالدین محمد و پسرش شاه شجاع نیز بنیان حکومت آن چنانی ی خود را بر حد زدن و خم شکستن و نهی از منکر و غزوات مذهبی نهاده اند یک تنه وعده ی رست آخیز را انکار می کند، خدا را عاشق و شیطان را عقل می خواند و شلنگ انداز و دست افشان می گذرد ...این خرقه که من دارم در رهن شراب اولی. . . این دفتر بی معنی غرق می ناب اولی. . . " باز در قبال این تعبیر و تفسیر در سر دیگر طیف شاهد بودیم :انتشار مجموعه غزليات حافظ به تصحيح احمد شاملو، موجب حرف و حديث فراوان در ميان استادان ادبيات فارسي و حافظ‌ شناسان شد و هر يك از آنان به طريقي نظرات او را مورد انتقاد قرار دادند؛ كه از آن ميان پاسخ شهيد مرتضي مطهري پيش از همه قابل تعمق و توجه بود. استاد مطهري با صراحت به ناتواني شاملو در شناخت حافظ اشاره كرد و طي مقاله‌اي نوشت: «ماترياليست‌هاي ايران اخيراً به تشبثات مضحكي دست زده‌اند. اين تشيثات بيش از پيش فقر و ضعف اين فلسفه را مي‌رساند. يكي از تشبثات «تحريف شخصيت‌ها» است[۱۵]. به همین سبب، برای بیشتر ابیات دیوان حافظ، چندین تفسیر و تأویل متناقض و حتی مغایر با یکدیگر ارائه شده و هنوز راه برای تحلیل یا تأویلی دیگر بازمانده است. یکی از دلایل تأویل پذیری شعر حافظ، وجود شخصیت‌های متعددی همچون رند، پیرمغان، ساقی، شیخ، صوفی، محتسب و... در دیوان اوست. . .[۱۶]

نظر مستشرقین درباره حافظ

johann-wolfgang-von-goethe شاعر و حماسه سرای نامی آلمان
johann-wolfgang-von-goethe «جان ولفانگ ون گوته» شاعر و حماسه سرای نامی آلمان

حافظ توسط بسیاری از صاحب نظران از کشورهای مختلف به عنوان یکی از هفت اعجوبه ادبی جهان شناخته می‌شود. رالف والدو امرسون و جان ولفگانگ گوته از این زمره هستند. امرسون بود که در مدح حافظ گفت که "حافظ شاعریست برای شاعران"​.​ گوته و امرسون هردو اشعار حافظ را ترجمه کردند.

گوته پس از مطالعه عمیقی که درمورد حافظ داشت به سادگی و صراحت اقرار کرد که "حافظ بی همتاست و هیچ‌یک از ترجمه‌های شعر حافظ نیاز مرا براورده نمی‌کرد" از کوته نقل شده که «انگیزه اصلی من برای یادگیری زبان فارسی آن بود که شعر حافظ را به زبان اصلیش بخوانم تا آنرا بطور عمیق درک کنم». حافظ در طول تاریخ مورد تمجید و تحسین انواع و اقسام افراد سرشناس قرار گرفته است​. از جمله نیچه، آرتور کانن دویل و گارسیا لورکا. یوهانس برامس تا حدی تحت تأثیر اشعار حافظ قرار گرفته بود که از آنها در شماری از ترکیب بندی هایش استفاده کرد.[۱۷]

شاعران و نویسندگان بزرگ فرانسه، همچون ویکتور هوگو، ژان کازلی، تئوفیل گوتیه، آرمان رنو، تریستان کلینگسور، ماتیو دو نوآی، پرنس بی بسکو، و آندره ژید با الهام از اشعار و اندیشه‌های حافظ به خلق آثاری جاودانه در ادبیات فرانسه توفیق یافتند.فرانسویان نیز همچون مردم ایتالیا، اولین بار نام حافظ را از جهانگردان کشور خود شنیدند. در واقع اگر پیترو دلاواله (1652-1586م)، جهانگرد مشهور رمی، مردم ایتالیا، و حتی مردم اروپا را اول‌بار با نام حافظ آشنا کرد، جهانگردانی همچون تاورنیه (1606- 1689 م) و ژان شاردن (1643 – 1713 م) نیز آوازۀ حافظ را به فرانسه رساندند. تاورنیه در خلال سال‌های 1632 تا 1668 نُه بار از ایران دیدن کرد و در هر سفر مدتی در اصفهان اقامت گزید. او از شیراز نیز بازدید و در توصیف آن شهر از حافظ و آرامگاه او یاد می‌کند. به‌گفتۀ تاورنیه حافظ محبوب‌ترین شاعر ایران است و یک کتاب عرفانی به شعر دارد.یکی دیگر از بزرگان ادب فرانسه که از همان آغاز جوانی با شعر حافظ آشنا شده بود، ویکتور هوگو، رهبر رمانتیک‌های فرانسه بود. هوگو در 1822م یکی از اشعار حافظ (حال دل با تو گفتنم هوس است / سخن دل شنفتنم هوس است) را در صدر قصائد و غزلیات (odes et ballades) خود درج کرد و در همان کتاب حافظ را «شاعر دل‌ها» نامید. لازم به ذکر است که هوگو از طریق دیوان گوته به شعر حافظ راه برد و از آن متأثر شده بود، چه اینکه ده سال پس از انتشار دیوان گوته، هوگو نیز شرقیات (Les orientales) را به‌چاپ رساند. هوگو که به‌خاطر علاقۀ فراوان به حافظ آرزو می‌کرد در شیراز چشم به جهان می‌گشود، در سرایش داستان‌های شرقیات از حافظ و دیوان او تأثیر بسیار زیادی گرفت. یکی از این نمونه‌های تأثیر، غزل معروف حافظ بود که در آن خواجۀ شیراز دو شهر سمرقند و بخارا را به « خال هندوی» یار می‌بخشد:[۱۸]

اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را

به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را

ترجمه دیوان حافظ به زبانهای دیگر

در طول تاریخ دیوان حافظ به اکثر زبانهای دنیا ترجمه شده است و در مواردی ترجمه به صورت موزون(با وزن و قافیه) همراه بوده،

ترجمه حافظ به زبان انگلیسی:

دیک دیویس، شاعر و مترجم انگلیسی منطقالطیر و تعدادی از غزلیات حافظ، شاعرانی همچون پوشکین، گوته و حافظ را که چکیده و عصاره ملت خود هستند شاعرانی میداند که شعرشان در برابر ترجمه مقاومت میکند. اما به زعم او ترجمه آثار این بزرگان امر خطیری است که به زحمتش می‌ارزد.جفری اسکوایرز، مترجم و شاعر ایرلندی، بازنشستۀ دانشگاه هال است که در حال حاضر در انگلستان زندگی میکند. به رغم قابلیتهای بسیار او در مقام مترجم شعر فارسی، تسلط بر زبان فارسی، داشتن تجربه زندگی سه ساله در ایران و هشت سال تحقیقات مستمر در زمینه غزلیات حافظ، ترجمۀ او از دیوان حافظ منحصر به فرد است، وی در مقام یک شاعر انگلیسی تلاش کرده است تا بتواند ریتم را در ترجمهاش ایجاد کند. به این دو بیت نظری بیندازید: we who are free and without pretence/ who are not concerned with trying to save face/ are better than these po-faced hypocrites/ as those in the know know

باده نوشی که در او روی و ریایی نبود

بهتر از زهدفروشی که در او روی و ریاست

ما نه مردان ریاییم و حریفان نفاق

آن که او عالم سر است بدین حال گواست[۱۹]

ترجمه حافظ به زبان آلمانی:

دیوان غربی-شرقی گوته، تنها یکی از آثار بزرگ گوته در آخرین سال‌های عمر اوست، اما او در این اثر به ادراک تازه‌ای از زیبایی دست می‌یابد و قالب غریب غزلیات حافظ را با عمیق‌ترین مقاصد خود هماهنگ می‌کند و تلفیقی خلاقانه از هنر شرق و غرب به دست می‌دهد.اما اخیراً دیوان حافظ شیرازی با ترجمه‌ی منظوم (با رعایت عروض و قافیه)وینسنتس ریترفون روزنتسوایگ و تصحیح علی عبداللهی منتشر شده [۲۰]

نسخه های خطی قدیمی دیوان حافظ

قديم ترين نسخه هاي کهنه اي که شادروان پرويز ناتل خانلري در تصحيح ديوان حافظ ازآن ّخ ٨١١ هجري است. اين نسخه ناقص است و تنها بخشي از اشعار حافظ بهره جسته و(٣٦ غزل) را شامل مي شود.
صفحه آخر نسخه خطی حافظ۸۰۳قمری

نزدیک۱۰۰۰ نسخه خطی دیوان حافظ دز ۱۵۰ کشور جهان یافت میشود، تعداد اشعار و ابیات غزلیات در این نسخه ها با یکدیگر متفاوت اند، یکی از دلایل تفاوت‌ها و اختلاف در متن غزلیات در نسخه‌های خطی قدیمی این میتواند باشد که مریدان حافظ غزلیاتش را از بر می‌کردند و در فرصت مناسب و اَمن مجدداً به رشته تحریر در می‌آوردند و در سراسر دنیا انتشار می‌یافت و شاید بدلیل فراموش کردن یک یا چند واژه و بیت مشابه آنرا نقل میکردند، علت دیگر تصحیحات غزلیات و اشعار توسط حود حافظ در سنوات بعدی بوده که روال همه شعراست،همچنین در اصیل بودن بعضی از غزلیات بین محققین اختلاف نظر وجود دارد و آن غزل ها را منتصب به حافظ میدانند، تحقیق و تدقیق بر سر کمیت و کیفیت غزلیات حافظ موضوع یکی از کار های آکادمیک در دانشگاه های ادبیات ایران و جهان می باشد.

لیست دستنوشته های دیوان حافظ به ترتیب:تاریخ کتابت، نام کتاب، محل نگهداری(تعلیق) و تعداد غزل‌ها:

  • نسخه‌های سدهٔ هشتم هجری
  1. ۷۹۱–۷۹۲؛ علاء مرندی؛ کتابخانهٔ بادلیان، دانشگاه آکسفورد، لندن؛ این مجموعهٔ گران‌سنگ در دل جُنگ شعری است به شناسهٔ (ms.e.d.clarke or.24)؛ ۴۹ + یک تک‌بیت.
  • نسخه‌های سدهٔ نهم هجری
  1. ۸۰۷؛ ابراهیم ابرقوهی؛ آکادمی علوم تاجیکستان؛ ۴۱.
  2. ۸۱۱؛ حسن‌بن نصرالله؛ کتابخانهٔ کوپرولو استانبول؛ ۳۶.
  3. ۸۱۳؛ حسن‌بن نصرالله؛ کتابخانهٔ سلیمانیه استانبول؛ ۴۵۵ (نسخهٔ معروف به ایاصوفیه).
  4. ۸۱۳–۸۱۴؛ محمد حلوائی و محمد الکاتب؛ موزهٔ بریتانیا (جُنگ جلال‌الدین اسکندر)؛ ۱۵۲.
  5. ۸۱۳؛ موزهٔ سالار جُنگ حیدرآباد هند؛ ۴۷.
  6. ۸۱۶؛ کتابخانهٔ ایاصوفیه استانبول؛ ۱۵۸.
  7. ۸۱۸؛ کتابخانهٔ آصفیه حیدرآباد هند؛ ۳۵۷.
  8. ۸۲۱؛ متعلق به دکتر اصغر مهدوی؛ ۴۰۹.
  9. ۸۲۲؛ جعفر الحافظ (جعفر بایسنقری)؛ موزهٔ طوپقاپوسرای استانبول؛ ۴۴۰.
  10. ۸۲۳؛ فرصت غریب؛ دانشگاه میشیگان آمریکا؛ ۴۵۸.
  11. ۸۲۴؛ محمد القاری؛ کتابخانهٔ سیدهاشم علی سبزپوش هند؛ ۴۳۴ (معروف به نسخهٔ گورکهپور).
  12. ۸۲۵؛ کتابخانهٔ نور عثمانیه ترکیه؛ ۴۸۷.
  13. ۸۲۷؛ متعلق به سیدعبدالرحیم خلخالی ایران؛ ۴۹۵.
  14. ۸۲۷؛ محمود شاه نقیب؛ دانشگاه کمبریج (مجموعهٔ ادوارد برون) انگلستان؛ ۱۹.
  15. ۸۱۷–۸۳۸؛ کتابخانهٔ مجلس شورای اسلامی (سفینهٔ سلطان ابوالفتح ابراهیم) ایران؛ ۴۶.
  16. ۸۳۴؛ کتابخانهٔ مجلس شورای اسلامی ایران؛ ۲۱۰.
  17. ۸۳۶؛ متعلق به دکتر اصغر مهدوی؛ ۲۵۴.
  18. ۸۳۹؛ کمال الکافی؛ کتابخانهٔ بادلیان انگلستان؛ ۳۹۸.
  19. ۸۴۳؛ اسماعیل الرزمی؛ کتابخانهٔ بادلیان انگلستان؛ ۴۸۰.
  20. ۸۴۹؛ متعلق به دکتر میرمحمد تقوی؛ ۳۴۹.
  21. ۸۵۳؛ کتابخانهٔ خصوصی مستر چستربیتی در لندن.
  22. ۸۵۴؛ یعقوب الکاتب؛ کتابخانهٔ مجلس شورای اسلامی ایران؛ ۴۲۲.
  23. ۸۵۵؛ سلیمان الفوشنجی؛ موزهٔ‌ بریتانیا انگلستان؛ ۴۰۶.
  24. ۸۵۷؛ علی‌اکبر اصفهانی؛ کتابخانهٔ ملی پاریس؛ ۴۱۹.
  25. ۸۵۸؛ کتابخانهٔ مجلس شورای اسلامی؛ ۴۶۷.
  26. ۸۵۹؛ محمد جامی؛ کتابخانهٔ ملی وین اتریش؛ ۴۱۴.
  27. ۸۵۹؛ حسن غیاث جوهری؛ موزهٔ قونیهٔ ترکیه؛ ۴۳۶.
  28. ۸۶۲؛ محمود حمادی؛ متعلق به دکتر یحیی قریب؛ ۴۶۸.
  29. ۸۶۴؛ عبدالرحیم؛ متعلق به دکتر اصغر مهدوی؛ ۴۳۶.
  30. ۸۶۶؛ شیخ حسن؛ متعلق به اصغر مهدوی؛ ۵۰۸.
  31. ۸۷۴؛ کتابخانهٔ مرکزی دانشگاه تهران؛ ۴۹۶.
  32. ۸۷۵؛ فخرالدین احمد کاتب؛ کتابخانهٔ ملی پاریس؛ ۴۹۴.
  33. ۸۸۹؛ شیخ مرشد؛ کتابخانهٔ ملی پاریس؛ ۴۶۶.
  34. ۸۹۲؛ کتابخانهٔ توبینگن آلمان؛ ۵۵.
  35. ۸۹۳؛ علی‌اکبر فیروزی؛ کتابخانهٔ مجلس شورای اسلامی ایران؛ ۴۲۵.
  36. ۸۹۳؛ محمد منعم؛ متعلق به مسعود فرزاد؛ ۵۰۰.
  37. ۸۹۴؛ محمودبن حسن نیشابوری؛ کتابخانهٔ دانشگاه پنجاب پاکستان؛ ۴۹۴.
  38. ۸۹۸؛ درویش محمود نیشابوری؛ کتابخانهٔ مَلِک ایران؛ ۴۸۶.
  39. ۸۹۸؛ پیرحسین کاتب؛ کتابخانهٔ مجلس شورای اسلامی ایران؛ ۳۸۲.
  40. ۸۷۴؛ پیرحسین کاتب؛ کتابخانهٔ ملی تهران؛ ۴۹۳.
  41. ۸۹۴؛ کتابخانهٔ جامعهٔ لیدن هلند.
  42. نامشخص؛ کتابخانهٔ عزت قویون‌اوغلو ترکیه؛ ۳۶۱.
  43. نامشخص؛ کتابخانهٔ مجلس شورای اسلامی ایران؛ ۳۷۳.
  44. نامشخص؛ کتابخانهٔ مجلس شورای اسلامی ایران؛ ۴۷۷.
  45. نامشخص؛ کتابخانهٔ ملی ملک ایران؛ ۴۱۷.
  • سدهٔ دهم هجری
  1. ۹۰۰؛ کتابخانهٔ ملی وین اتریش.
  2. ۹۰۵؛ سلطان‌علی مشهدی؛ متلعق به حاج سید نصرالله تقوی.
  3. ۹۱۷؛ منعم‌الدین اوحدی شیرازی؛ مدرسه سپهسالار تهران.
  4. ۹۳۹؛ کتابخانهٔ اَلسِنهٔ شرقیهٔ پترزبورگ.
  5. ۹۴۲؛ کتابخانهٔ دولتی برلین.
  6. ۹۷۳؛ کتابخانهٔ جامعهٔ کمبریج.
  7. ۹۷۶؛ کتابخانهٔ ملی قاهره.
  8. ۹۸۴؛ محمدبن علاءالدین؛ کتابخانهٔ حاج حسین آقاملک تهران.
  9. نامشخص؛ حافظ منسوب به خط میرعماد، مجموعهٔ شخصی استاد ادیب برومند.
  • هزارهٔ دوم هجری
  1. ۱۰۰۴؛ کتابخانهٔ دیوان هند در لندن.

قديم ترين نسخه هاي کهنه اي که شادروان پرويز ناتل خانلري در تصحيح ديوان حافظ ازآن بهره جسته مورخ ٨١١ هجري است. اين نسخه ناقص است و تنها بخشي از اشعار حافظ بهره جسته و(٣٦ غزل) را شامل مي شود.تمت الکتاب نسخه است. تاريخ کتابت (۸۰۳) و نام کاتب در پايان اشعار چنين آمده است:« بحمدال الملک الوهاب و خدم بامر المخدوم العظم الـکرم اعلي ال تعالي في الخافقين شد ّ ه و مد ال ظلله مجدالدوله و الدين و العبد الضعيف برهان بن غياث الکرماني في شهور سنه ثلث و ثمانمائه»[۲۱]

میراث مکتوب - این دستنویس کهن ترین نسخه شناخته شده و کامل از دیوان حافظ است و به شماره 5149 در کتابخانه نورعثمانیه (استانبول) نگهداری می شود.
 میراث مکتوب - این دستنویس کهن ترین نسخه شناخته شده و کامل از دیوان حافظ است و به شماره 5149 در کتابخانه نورعثمانیه (استانبول) نگهداری می شود.

کهن ترین نسخه دستنویس شناخته شده و کامل از دیوان حافظ است و به شماره 5149 در کتابخانه نورعثمانیه (استانبول) نگهداری می شود.[۲۲]

نسخه دستنویس دیوان حافظ در کلکته با امضای شاه جهان
نسخه دستنویس دیوان حافظ در کلکته با امضای شاه جهان

نسخه 700 ساله دیوان غزلیات حافظ، در کلکته هندوستان که توسط شاه جهان در انجمن آسیایی امضا شده است[۲۳]:

ایهام در شعر حافظ

تعریف ایهام(یا توریه و تخییل)[۲۴]

بیش‌تر ادیبان و نقادان ایهام را بدیع ترین و شیرین ترین شیوه شاعری دانسته اند ایهام(داشتن دو یا چند معنا برای یک لفظ)، در لغت به معنای «به وهم و گمان افکندن» است و توریه به معنای«پوشاندن»است،در کتب بلاغی از ایهام، به توجیه، تخیل، توهیم، تخییل و مغالطه نیز نام برده شده است[۲۵].رشیدالدین وطواط ایهام را چنین تعریف کرده است: «چنان بُوَد که دبیر یا شاعر در نثر یا نظم الفاظی به کار برد که آن لفظ را دو معنی باشد، یکی قریب و دیگر غریب و چون سامع آن الفاظ بشنود، حالی خاطرش به معنی قریب رود و مراد از آن لفظ، خود معنی غریب بُوَد» (وطواط، 1362: 39)[۲۵]رشیدالدین وطواط ایهام را به گمان افکندن می‌خواند وآنرا به صنعت تخیل نیز توصیف میکند[۲۶].

اشعار دیوان خواجه شمس‌الدین محمد بن بهاءالدّین محمد حافظ شیرازی چنان سرشار از صنعت ایهام است که اغلب «ایهام در ادبیات فارسی» را با «ایهام در شعر حافظ» یکی می‌گیرند،

انواع ایهام

ایهام را بطور کلی به سه نوع: ایهام تناسب، ایهام تداعی و ایهام تضاد تقسیم میکنند و به طور جزیی‌تر

  1. ایهام تام
  2. ایهام تناسب
  3. ایهام تناسب تامیحی
  4. ایهام تضاد(طباق)
  5. ایهام تبادر
  6. ایهام مجرد(مجرده)
  7. ایهام ترجمه
  8. ایهام گونه یا شبه ایهام
  9. ایهام در ایهام
  10. ایهام پارادکس
  11. ایهام توکید
  12. ایهام عکس
  13. ایهام مبیّنه
  14. ایهام مجرد(مُجرّده)
  15. ایهام مرشح(مُرشّحه)
  16. ایهام مُوَشّح
  17. ایهام مهیا
  18. ایهام وصل

. . . وانواع دیگران.

نمونه هایی از ایهام در شعر حافظ[۲۴]:

ایهام تضاد

دوش دیدم که ملایک در می‌خانه زدند

گِل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند

واژه پیمانه هم به معنای پیاله می قابل تفسیر است یعنی از روز ازل و آفرینش آدم، سرشت او را از می و مستی زده بودند و هم به معنای قالب زدن گِل آدم با زهد وتقوا توسط ملایکه که دو طرز تفکر متضاد را راضی میکند!

......................

ایهام تناسب: . . .

کسی به وصل تو چون شمع یافت پروانه

که زیر تیغ تو هر دم سر دگــــــــــــــر دارد

«پروانه» به معنای اجازه است اما با شمع تناسب دارد.

......................

ایهام مرشحه(پرورش دهنده معنی دورِ غیر مورد نظر از معنی نزدیک)

کمند ِ صید ِ بهرامی بیفکن، جام جم بردار

که من پیمودم این صحرا ، نه بهرام است و نه گورش

ایهام با کلمه «گور»که هم معنای دور قبر و هم به معنای نزدیک «گورخر» دارد.

ایهام کنایی

چنگ خمیده قامت می‌خواندت به عشرت

بشنو که پند پیران هیچت زیان ندارد

مصرع دوم خودش یک ضربالمثل مشهور است اما در این مصرع واژه پیران به استعاره‌ی خمیده بودن چنگ به‌سان افراد پیر هم اشاره (کنایه)دارد[۲۷]

باورهای مردم درباره حافظ

مشهور است که امروز در خانه هر ایرانی یک دیوان حافظ یافت می شود. ایرانیان طبق رسوم قدیمی خود در روزهای عید ملی یا مذهبی نظیر نوروز بر سر سفره هفت سین، شب یلدا و… با کتاب حافظ فال می گیرند. برای این کار یک نفر از بزرگان خانواده یا کسی که بتواند شعر را به خوبی بخواند یا کسی که دیگران معتقدند به اصطلاح خوب فال می گیرد ابتدا نیت می کند، یعنی در دل آرزویی می کند. سپس به طور تصادفی صفحه ای را از کتاب حافظ می گشاید و با صدای بلند شروع به خواندن می کند. سپس می کوشد بنا به آرزوی خود بیتی را در شعر بیابد که مناسب باشد. اصطلاح خوب فال گرفتن در حالتی گفته می شود که شخصی چندین بار برای افراد مختلف فال بگیرد و هر بار برای نیت ها و آرزوهای متفاوت پاسخی داشته باشد. کسانی که ایمان مذهبی داشته باشند هنگام فال گرفتن فاتحه ای می خوانند و سپس کتاب حافظ را می بوسند، آنگاه با ذکر اورادی آن را می گشایند و فال خود را می خوانند. به دلیل ابهام و چند معنایی بودن غزلیات حافظ، شعر او خصلتی رمزگونه دارد. به همین دلیل در هنگام فال گرفتن پاسخگوی نیت های متفاوت است.[۲]

آداب ورسوم در هنگام گرفتن فال حافظ:

داشتن طهارت و تمرکز و جدیت روی نیت و سوال مشخص از حضرت حافظ شرط اولیه قبل از تفأل است.بعضی حافظ را برای این فال به شاخ نباتش سوگند میدهند، دراین میان مسلمان‌ها ابتدا صلوات می‌فرستند و سپس حمد و سوره ای را می‌خوانند و چشمها را بسته و نیتشان را در دل طرح میکنند دراین نقطه دیوان حافظ را می گشایند(یا خودشان و یا فرد مورداعتماد و مسلط به خواندن و تفسیر شعر حافظ)در پایان غزل بدست آمده را بلند خوانده و به تفسیر فال دل می سپارند.بعضاً در صورت اجابت درخواست، اگر نذری کرده بودند را ادا میکردند.

تفأل به دیوان حافظ در طول تاریخ از مرزهای ایران هم گذشته و گویا ملکه ویکتوریا هم در مواقع احتیاج فال حافظ میگرفته است[۱۷]

امروزه تفأل به دیوان حافظ به صورت آن‌لاین هم بوجود آمده و با اداب مشابه گذشته انجام می شود[۲۸]

  • فال حافظ بوسیله قناری،در برگه‌ای یک غزل از حافظ به‌همراه تفسیر آن را قنا ری بر می‌دارد و به مشتری می دهد.
    فال حافظ بوسیله قناری،در برگه‌ای یک غزل از حافظ به‌همراه تفسیر آن را قناری بر می‌دارد و به مشتری می دهد.
    در گردشگاه ها نیز تفأل به حافظ بدین شکل رسم بود که یک قفس که در آن قناری یا قناری هایی قرار داشت و در کنار قفس تعدادی از غزلیات حافظ همراه با تعبیر و تفسیر آن تعبیه شده بود، فال گیر برای درخواست کننده در مقابل اجرتش به قناری اشاره میکرد و قناری از سبد فال ها ویا از فال های در دست فالگیر یکی را بر می‌داشت و تحویل خریدار می‌داد . . .

داستانهایی بر اساس فال حافظ:

تفأل از دیوان «حافظ»، مانع ویرانی مقبره‌ی او شد:[۲۹]

چنان‌که می‌دانیم فال گرفتن از دیوان «خواجه»، امر ذوقی و ایمانی مرسوم و رایجی است. از آن‌جا که «حافظ» را لسان‌الغیب و ترجمان الاسرار دانسته اند، از قدیم‌الایام تفأل به دیوان او رسم شده‌است و در این زمینه هم قصه‌های بسیاری حکایت کرده اند.

در خصوص تفأل به دیوان «خواجه» و فال‌های تاریخی و مشهور و بعضی موضوعات مربوط به این امر، حتی کتاب‌ها و جدول‌های فالنامه نیز تألیف و ترسیم شده. از جمله کسانی‌که در این باب آثاری دارند «محمد هروی» و نیز «ملا‌حسین» و نیز «شاه محمد دارابی» مؤلف «لطیفه غیبی» را می‌توان نام برد. بعضی از آن‌ها باصطلاح، تاریخی است. یعنی به اشخاص نامور تاریخ منسوب است و در کتب خاص ذکر شده است . اگر تمام حکایات فال‌ها در کتابی گرد آید، شاید چند برابر خود دیوان شود و کتابی بوجود آید پر از قصه‌ها و خبرهای گوناگون و احوال و افکار رنگارنگ. مثل برش‌هایی از زندگی‌های مختلف. ما البته چنین مجال موسعی نداریم اما تک و توکی می‌توان نقل کرد. از جمله:

آورده اند «شاه اسماعیل» سر‌سلسله‌ی صفویان در آن ایام که همه می‌کوفت و پیش می‌رفت، به هرجا می‌رسید، مزارها و مقبره‌های مشاهیری را که به تسنّن معروف بود، از سر جوانی و تعصب، ویران و باخاک یکسان می‌کرد. وقتی به‌ مقبره‌ی «حافظ» رسید، از آن‌جا که هم خودش اهل ذوق و شعر بود و هم «حافظ»، محبوب عالم، پاره ای تأمل و ملاحظه کرد. از امرا و اصحاب صلاح پرسید. حاصل مشورت این بود که متعصبان گفتند: «باید این مقبره و بنا را نیز ویران کرد. چون «حافظ» هم رند و لاابالی بوده و هم شیعه نبوده» یکی از اصحاب، (ملا سیّد عبدالله تبریزی) که از بس در کارها سمج بود، «شاه اسماعیل» به او «ملا‌مگس» لقب داده بود، در خراب کردن مقبره‌ی «حافظ» از همه بیشتر اصرار می‌کرد و ترکانه داد سخن می‌داد. عاقبت «شاه اسماعیل» گفت از دیوانش فال می‌گیریم. گرفت. خوشبختانه به دلخواه اسماعیل این بیت «حافظ» آمد که :

حافظ زجان محب رسول است وآل او

 حقــا بدیــن گواست خـداونـــد داورم

«شاه اسماعیل» خوشحال شد و پوزخند خرسندی ترکاند و از ویران کردن مزار گذشت. اما «ملا‌مگس» همچنان پافشاری می‌کرد. «شاه اسماعیل» باز دیوان را برداشت. گفت: «‌ای خواجه جواب ملا را هم بده! ». فال گرفت. این بیت برآمد :

ای مگس عرصه‌ی سیمرغ نه جولانگه تست

عــرض خود می‌بــری و زحمت مـــا می‌داری!

(مجالس المؤمنین ـ از سعدی تا جامی ـ ریحانة الادب)         

*****************

در داستانی دیگر یکی از مریدان حافظ با لباس زردوزی شده از آرامگاه حافظ می‌گذشت.از دیوان حافظ فالی گرفت.این بیت آمد:

سرمست در قبای زرافشان چو بگذری    یک بوسه نذر حافظ پشمینه پوش کن

آن مرید از این بیت حیرت کرد و گفت : به چشم ,دوبوسه هم بخواهی تقدیم خواهم کرد.

سال بعد که از آرامگاه حافظ می‌گذشت با خود گفت:فالی دیگر بگیریم ببینیم چه میگوید.دیوان را که باز کرد این بیت را خواند:

گفته بودی که شوم مست و دو بوست بدهم     وعده از حد بشد و ما نه دو دیدیم و نه یک

آن مرید ازاین شعر متحیر ماند و گفت: سه بوسه هم بخواهی نثار تو خواهم کرد

سال سوم که گذرش به شیراز و بر سر آرامگاه حافظ افتاد,برای سوم بار تفأل زد و این شعر آمد

سه بوسه کز دو لبت کرده ای وظیفه ی من     اگر ادا نکنی وام دار من باشی

و اینجا بود که آن مرید خود را به روی سنگ آرامگاه انداخت, آن را در آغوش گرفت و اشک‌ریزان ,بوسه باران کرد[۳۰]

فهرست غزلیات حافظ:

کُهن ترین نسخه یی که تاکنون از دیوانِ حافظ به دست آمده است، متعلق به ۸۰۳ قمری است پس ازآن صدها نسخه خطی دیگر در موزه ها و کتابخانه های معتبر دنیا یافت می‌شود،فهرست غزلیات دیوان حافظ بر اساس تحقیقات و مداقه اساتید ادبیات فارسی در ایران و جهان شامل یک حد اقل و یک حد اکثر می‌شود در اینجا بر اساس دیوان دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی فهرست آمده و به ترتیب ردیف و قافیه (کلمه یا کلمات آخر مطلع غزل)می‌باشد برای پیدا کردن یک شعر کافی است حرف آخر قافیهٔ آن را در نظر بگیرید تا بتوانید آن را پیدا کنید[۳۱]:

  1. الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
  2. صلاح کار کجا و من خراب کجا
  3. اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
  4. صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را
  5. دل می‌رود ز دستم صاحب دلان خدا را
  6. به ملازمان سلطان که رساند این دعا را
  7. صوفی بیا که آینه صافیست جام را
  8. ساقیا برخیز و درده جام را
  9. رونق عهد شباب است دگر بستان را
  10. دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
  11. ساقی به نور باده برافروز جام ما
  12. ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما
  13. می‌دمد صبح و کله بست سحاب
  14. گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب
  15. ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت
  16. خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت
  17. سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت
  18. ساقیا آمدن عید مبارک بادت
  19. ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
  20. روزه یک سو شد و عید آمد و دل‌ها برخاست
  21. دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست
  22. چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
  23. خیال روی تو در هر طریق همره ماست
  24. مطلب طاعت و پیمان و صلاح از من مست
  25. شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل مست
  26. زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست
  27. در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست
  28. به جان خواجه و حق قدیم و عهد درست
  29. ما را ز خیال تو چه پروای شراب است
  30. زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست
  31. آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است
  32. خدا چو صورت ابروی دلگشای تو بست
  33. خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است
  34. رواق منظر چشم من آشیانه توست
  35. برو به کار خود ای واعظ این چه فریادست
  36. تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست
  37. بیا که قصر امل سخت سست بنیادست
  38. بی مهر رخت روز مرا نور نماندست
  39. باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است
  40. المنه لله که در میکده باز است
  41. اگر چه باده فرح بخش و باد گل‌بیز است
  42. حال دل با تو گفتنم هوس است
  43. صحن بستان ذوق بخش و صحبت یاران خوش است
  44. کنون که بر کف گل جام باده صاف است
  45. در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است
  46. گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
  47. به کوی میکده هر سالکی که ره دانست
  48. صوفی از پرتو می راز نهانی دانست
  49. روضه خلد برین خلوت درویشان است
  50. به دام زلف تو دل مبتلای خویشتن است
  51. لعل سیراب به خون تشنه لب یار من است
  52. روزگاریست که سودای بتان دین من است
  53. منم که گوشه میخانه خانقاه من است
  54. ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است
  55. خم زلف تو دام کفر و دین است
  56. دل سراپرده محبت اوست
  57. آن سیه چرده که شیرینی عالم با اوست
  58. سر ارادت ما و آستان حضرت دوست
  59. دارم امید عاطفتی از جانب دوست
  60. آن پیک نامور که رسید از دیار دوست
  61. صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست
  62. مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست
  63. روی تو کس ندید و هزارت رقیب هست
  64. اگر چه عرض هنر پیش یار بی‌ادبیست
  65. خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست
  66. بنال بلبل اگر با منت سر یاریست
  67. یا رب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست
  68. ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالیست
  69. کس نیست که افتاده آن زلف دوتا نیست
  70. مردم دیده ما جز به رخت ناظر نیست
  71. زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست
  72. راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست
  73. روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست
  74. حاصل کارگه کون و مکان این همه نیست
  75. خواب آن نرگس فتان تو بی چیزی نیست
  76. جز آستان توام در جهان پناهی نیست
  77. بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت
  78. دیدی که یار جز سر جور و ستم نداشت
  79. کنون که می‌دمد از بوستان نسیم بهشت
  80. عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
  81. صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت
  82. آن ترک پری چهره که دوش از بر ما رفت
  83. گر ز دست زلف مشکینت خطایی رفت رفت
  84. ساقی بیار باده که ماه صیام رفت
  85. شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت
  86. ساقی بیا که یار ز رخ پرده برگرفت
  87. حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت
  88. شنیده‌ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت
  89. یا رب سببی ساز که یارم به سلامت
  90. ای هدهد صبا به سبا می‌فرستمت
  91. ای غایب از نظر به خدا می‌سپارمت
  92. میر من خوش می‌روی کاندر سر و پا میرمت
  93. چه لطف بود که ناگاه رشحه قلمت
  94. زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
  95. مدامم مست می‌دارد نسیم جعد گیسویت
  96. درد ما را نیست درمان الغیاث
  97. تویی که بر سر خوبان کشوری چون تاج
  98. اگر به مذهب تو خون عاشق است مباح
  99. دل من در هوای روی فرخ
  100. دی پیر می فروش که ذکرش به خیر باد
  101. شراب و عیش نهان چیست کار بی‌بنیاد
  102. دوش آگهی ز یار سفرکرده داد باد
  103. روز وصل دوستداران یاد باد
  104. جمالت آفتاب هر نظر باد
  105. صوفی ار باده به اندازه خورد نوشش باد
  106. تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
  107. حسن تو همیشه در فزون باد
  108. خسروا گوی فلک در خم چوگان تو باد
  109. دیر است که دلدار پیامی نفرستاد
  110. پیرانه سرم عشق جوانی به سر افتاد
  111. عکس روی تو چو در آینه جام افتاد
  112. آن که رخسار تو را رنگ گل و نسرین داد
  113. بنفشه دوش به گل گفت و خوش نشانی داد
  114. همای اوج سعادت به دام ما افتد
  115. درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
  116. کسی که حسن و خط دوست در نظر دارد
  117. دل ما به دور رویت ز چمن فراغ دارد
  118. آن کس که به دست جام دارد
  119. دلی که غیب نمای است و جام جم دارد
  120. بتی دارم که گرد گل ز سنبل سایه بان دارد
  121. هر آن کو خاطر مجموع و یار نازنین دارد
  122. هر آن که جانب اهل وفا نگه دارد
  123. مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد
  124. آن که از سنبل او غالیه تابی دارد
  125. شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد
  126. جان بی جمال جانان میل جهان ندارد
  127. روشنی طلعت تو ماه ندارد
  128. نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد
  129. اگر نه باده غم دل ز یاد ما ببرد
  130. سحر بلبل حکایت با صبا کرد
  131. بیا که ترک فلک خوان روزه غارت کرد
  132. به آب روشن می عارفی طهارت کرد
  133. صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد
  134. بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد
  135. چو باد عزم سر کوی یار خواهم کرد
  136. دست در حلقه آن زلف دوتا نتوان کرد
  137. دل از من برد و روی از من نهان کرد
  138. یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد
  139. رو بر رهش نهادم و بر من گذر نکرد
  140. دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد
  141. دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد
  142. دوستان دختر رز توبه ز مستوری کرد
  143. سال‌ها دل طلب جام جم از ما می‌کرد
  144. به سر جام جم آن گه نظر توانی کرد
  145. چه مستیست ندانم که رو به ما آورد
  146. صبا وقت سحر بویی ز زلف یار می‌آورد
  147. نسیم باد صبا دوشم آگهی آورد
  148. یارم چو قدح به دست گیرد
  149. دلم جز مهر مه رویان طریقی بر نمی‌گیرد
  150. ساقی ار باده از این دست به جام اندازد
  151. دمی با غم به سر بردن جهان یک سر نمی‌ارزد
  152. در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
  153. سحر چون خسرو خاور علم بر کوهساران زد
  154. راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد
  155. اگر روم ز پی اش فتنه‌ها برانگیزد
  156. به حسن و خلق و وفا کس به یار ما نرسد
  157. هر که را با خط سبزت سر سودا باشد
  158. من و انکار شراب این چه حکایت باشد
  159. نقد صوفی نه همه صافی بی‌غش باشد
  160. خوش است خلوت اگر یار یار من باشد
  161. کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد
  162. خوش آمد گل وز آن خوشتر نباشد
  163. گل بی رخ یار خوش نباشد
  164. نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
  165. مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد
  166. روز هجران و شب فرقت یار آخر شد
  167. ستاره‌ای بدرخشید و ماه مجلس شد
  168. گداخت جان که شود کار دل تمام و نشد
  169. یاری اندر کس نمی‌بینیم یاران را چه شد
  170. زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد
  171. دوش از جناب آصف پیک بشارت آمد
  172. عشق تو نهال حیرت آمد
  173. در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد
  174. مژده ای دل که دگر باد صبا بازآمد
  175. صبا به تهنیت پیر می فروش آمد
  176. سحرم دولت بیدار به بالین آمد
  177. نه هر که چهره برافروخت دلبری داند
  178. هر که شد محرم دل در حرم یار بماند
  179. رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند
  180. ای پسته تو خنده زده بر حدیث قند
  181. بعد از این دست من و دامن آن سرو بلند
  182. حسب حالی ننوشتی و شد ایامی چند
  183. دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
  184. دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
  185. نقدها را بود آیا که عیاری گیرند
  186. گر می فروش حاجت رندان روا کند
  187. دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
  188. مرا به رندی و عشق آن فضول عیب کند
  189. طایر دولت اگر باز گذاری بکند
  190. کلک مشکین تو روزی که ز ما یاد کند
  191. آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند
  192. سرو چمان من چرا میل چمن نمی‌کند
  193. در نظربازی ما بی‌خبران حیرانند
  194. سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
  195. غلام نرگس مست تو تاجدارانند
  196. آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
  197. شاهدان گر دلبری زین سان کنند
  198. گفتم کی ام دهان و لبت کامران کنند
  199. واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می‌کنند
  200. دانی که چنگ و عود چه تقریر می‌کنند
  201. شراب بی‌غش و ساقی خوش دو دام رهند
  202. بود آیا که در میکده‌ها بگشایند
  203. سال‌ها دفتر ما در گرو صهبا بود
  204. یاد باد آن که نهانت نظری با ما بود
  205. تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود
  206. پیش از اینت بیش از این اندیشه عشاق بود
  207. یاد باد آن که سر کوی توام منزل بود
  208. خستگان را چو طلب باشد و قوت نبود
  209. قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود
  210. دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود
  211. دوش می‌آمد و رخساره برافروخته بود
  212. یک دو جامم دی سحرگه اتفاق افتاده بود
  213. گوهر مخزن اسرار همان است که بود
  214. دیدم به خواب خوش که به دستم پیاله بود
  215. به کوی میکده یا رب سحر چه مشغله بود
  216. آن یار کز او خانه ما جای پری بود
  217. مسلمانان مرا وقتی دلی بود
  218. در ازل هر کو به فیض دولت ارزانی بود
  219. کنون که در چمن آمد گل از عدم به وجود
  220. از دیده خون دل همه بر روی ما رود
  221. چو دست بر سر زلفش زنم به تاب رود
  222. از سر کوی تو هر کو به ملالت برود
  223. هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود
  224. خوشا دلی که مدام از پی نظر نرود
  225. ساقی حدیث سرو و گل و لاله می‌رود
  226. ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
  227. گر چه بر واعظ شهر این سخن آسان نشود
  228. گر من از باغ تو یک میوه بچینم چه شود
  229. بخت از دهان دوست نشانم نمی‌دهد
  230. اگر به باده مشکین دلم کشد شاید
  231. گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آید
  232. بر سر آنم که گر ز دست برآید
  233. دست از طلب ندارم تا کام من برآید
  234. چو آفتاب می از مشرق پیاله برآید
  235. زهی خجسته زمانی که یار بازآید
  236. اگر آن طایر قدسی ز درم بازآید
  237. نفس برآمد و کام از تو بر نمی‌آید
  238. جهان بر ابروی عید از هلال وسمه کشید
  239. رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید
  240. ابر آذاری برآمد باد نوروزی وزید
  241. معاشران ز حریف شبانه یاد آرید
  242. بیا که رایت منصور پادشاه رسید
  243. بوی خوش تو هر که ز باد صبا شنید
  244. معاشران گره از زلف یار باز کنید
  245. الا ای طوطی گویای اسرار
  246. عید است و آخر گل و یاران در انتظار
  247. صبا ز منزل جانان گذر دریغ مدار
  248. ای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آر
  249. ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار
  250. روی بنمای و وجود خودم از یاد ببر
  251. شب وصل است و طی شد نامه هجر
  252. گر بود عمر به میخانه رسم بار دگر
  253. ای خرم از فروغ رخت لاله زار عمر
  254. دیگر ز شاخ سرو سهی بلبل صبور
  255. یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور
  256. نصیحتی کنمت بشنو و بهانه مگیر
  257. روی بنما و مرا گو که ز جان دل برگیر
  258. هزار شکر که دیدم به کام خویشت باز
  259. منم که دیده به دیدار دوست کردم باز
  260. ای سرو ناز حسن که خوش می‌روی به ناز
  261. درآ که در دل خسته توان درآید باز
  262. حال خونین دلان که گوید باز
  263. بیا و کشتی ما در شط شراب انداز
  264. خیز و در کاسه زر آب طربناک انداز
  265. برنیامد از تمنای لبت کامم هنوز
  266. دلم رمیده لولی‌وشیست شورانگیز
  267. ای صبا گر بگذری بر ساحل رود ارس
  268. گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس
  269. دلا رفیق سفر بخت نیکخواهت بس
  270. درد عشقی کشیده‌ام که مپرس
  271. دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
  272. بازآی و دل تنگ مرا مونس جان باش
  273. اگر رفیق شفیقی درست پیمان باش
  274. به دور لاله قدح گیر و بی‌ریا می‌باش
  275. صوفی گلی بچین و مرقع به خار بخش
  276. باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش
  277. فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش
  278. شراب تلخ می‌خواهم که مردافکن بود زورش
  279. خوشا شیراز و وضع بی‌مثالش
  280. چو برشکست صبا زلف عنبرافشانش
  281. یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش
  282. ببرد از من قرار و طاقت و هوش
  283. سحر ز هاتف غیبم رسید مژده به گوش
  284. هاتفی از گوشه میخانه دوش
  285. در عهد پادشاه خطابخش جرم پوش
  286. دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش
  287. ای همه شکل تو مطبوع و همه جای تو خوش
  288. کنار آب و پای بید و طبع شعر و یاری خوش
  289. مجمع خوبی و لطف است عذار چو مهش
  290. دلم رمیده شد و غافلم من درویش
  291. ما آزموده‌ایم در این شهر بخت خویش
  292. قسم به حشمت و جاه و جلال شاه شجاع
  293. بامدادان که ز خلوتگه کاخ ابداع
  294. در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع
  295. سحر به بوی گلستان دمی شدم در باغ
  296. طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف
  297. زبان خامه ندارد سر بیان فراق
  298. مقام امن و می بی‌غش و رفیق شفیق
  299. اگر شراب خوری جرعه‌ای فشان بر خاک
  300. هزار دشمنم ار می‌کنند قصد هلاک
  301. ای دل ریش مرا با لب تو حق نمک
  302. خوش خبر باشی ای نسیم شمال
  303. شممت روح وداد و شمت برق وصال
  304. دارای جهان نصرت دین خسرو کامل
  305. به وقت گل شدم از توبه شراب خجل
  306. اگر به کوی تو باشد مرا مجال وصول
  307. هر نکته‌ای که گفتم در وصف آن شمایل
  308. ای رخت چون خلد و لعلت سلسبیل
  309. عشقبازی و جوانی و شراب لعل فام
  310. مرحبا طایر فرخ پی فرخنده پیام
  311. عاشق روی جوانی خوش نوخاسته‌ام
  312. بشری اذ السلامه حلت بذی سلم
  313. بازآی ساقیا که هواخواه خدمتم
  314. دوش بیماری چشم تو ببرد از دستم
  315. به غیر از آن که بشد دین و دانش از دستم
  316. زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم
  317. فاش می‌گویم و از گفته خود دلشادم
  318. مرا می‌بینی و هر دم زیادت می‌کنی دردم
  319. سال‌ها پیروی مذهب رندان کردم
  320. دیشب به سیل اشک ره خواب می‌زدم
  321. هر چند پیر و خسته دل و ناتوان شدم
  322. خیال نقش تو در کارگاه دیده کشیدم
  323. ز دست کوته خود زیر بارم
  324. گر چه افتاد ز زلفش گرهی در کارم
  325. گر دست دهد خاک کف پای نگارم
  326. در نهانخانه عشرت صنمی خوش دارم
  327. مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
  328. من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم
  329. جوزا سحر نهاد حمایل برابرم
  330. تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم
  331. به تیغم گر کشد دستش نگیرم
  332. مزن بر دل ز نوک غمزه تیرم
  333. نماز شام غریبان چو گریه آغازم
  334. گر دست رسد در سر زلفین تو بازم
  335. در خرابات مغان گر گذر افتد بازم
  336. مژده وصل تو کو کز سر جان برخیزم
  337. چرا نه در پی عزم دیار خود باشم
  338. من دوستدار روی خوش و موی دلکشم
  339. خیال روی تو چون بگذرد به گلشن چشم
  340. من که از آتش دل چون خم می در جوشم
  341. گر من از سرزنش مدعیان اندیشم
  342. حجاب چهره جان می‌شود غبار تنم
  343. چل سال بیش رفت که من لاف می‌زنم
  344. عمریست تا من در طلب هر روز گامی می‌زنم
  345. بی تو ای سرو روان با گل و گلشن چه کنم
  346. من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنم
  347. صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم
  348. دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم
  349. دوش سودای رخش گفتم ز سر بیرون کنم
  350. به عزم توبه سحر گفتم استخاره کنم
  351. حاشا که من به موسم گل ترک می کنم
  352. روزگاری شد که در میخانه خدمت می‌کنم
  353. من ترک عشق شاهد و ساغر نمی‌کنم
  354. به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم
  355. حالیا مصلحت وقت در آن می‌بینم
  356. گرم از دست برخیزد که با دلدار بنشینم
  357. در خرابات مغان نور خدا می‌بینم
  358. غم زمانه که هیچش کران نمی‌بینم
  359. خرم آن روز کز این منزل ویران بروم
  360. گر از این منزل ویران به سوی خانه روم
  361. آن که پامال جفا کرد چو خاک راهم
  362. دیدار شد میسر و بوس و کنار هم
  363. دردم از یار است و درمان نیز هم
  364. ما بی غمان مست دل از دست داده‌ایم
  365. عمریست تا به راه غمت رو نهاده‌ایم
  366. ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده‌ایم
  367. فتوی پیر مغان دارم و قولیست قدیم
  368. خیز تا از در میخانه گشادی طلبیم
  369. ما ز یاران چشم یاری داشتیم
  370. صلاح از ما چه می‌جویی که مستان را صلا گفتیم
  371. ما درس سحر در ره میخانه نهادیم
  372. بگذار تا ز شارع میخانه بگذریم
  373. خیز تا خرقه صوفی به خرابات بریم
  374. بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
  375. صوفی بیا که خرقه سالوس برکشیم
  376. دوستان وقت گل آن به که به عشرت کوشیم
  377. ما شبی دست برآریم و دعایی بکنیم
  378. ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم
  379. سرم خوش است و به بانگ بلند می‌گویم
  380. بارها گفته‌ام و بار دگر می‌گویم
  381. گر چه ما بندگان پادشهیم
  382. فاتحه‌ای چو آمدی بر سر خسته‌ای بخوان
  383. چندان که گفتم غم با طبیبان
  384. می‌سوزم از فراقت روی از جفا بگردان
  385. یا رب آن آهوی مشکین به ختن بازرسان
  386. خدا را کم نشین با خرقه پوشان
  387. شاه شمشادقدان خسرو شیرین دهنان
  388. بهار و گل طرب انگیز گشت و توبه شکن
  389. چو گل هر دم به بویت جامه در تن
  390. افسر سلطان گل پیدا شد از طرف چمن
  391. خوشتر از فکر می و جام چه خواهد بودن
  392. دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن
  393. منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
  394. ای روی ماه منظر تو نوبهار حسن
  395. گلبرگ را ز سنبل مشکین نقاب کن
  396. صبح است ساقیا قدحی پرشراب کن
  397. ز در درآ و شبستان ما منور کن
  398. ای نور چشم من سخنی هست گوش کن
  399. کرشمه‌ای کن و بازار ساحری بشکن
  400. بالابلند عشوه گر نقش باز من
  401. چون شوم خاک رهش دامن بیفشاند ز من
  402. نکته‌ای دلکش بگویم خال آن مه رو ببین
  403. شراب لعل کش و روی مه جبینان بین
  404. می‌فکن بر صف رندان نظری بهتر از این
  405. به جان پیر خرابات و حق صحبت او
  406. گفتا برون شدی به تماشای ماه نو
  407. مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو
  408. ای آفتاب آینه دار جمال تو
  409. ای خونبهای نافه چین خاک راه تو
  410. ای قبای پادشاهی راست بر بالای تو
  411. تاب بنفشه می‌دهد طره مشک سای تو
  412. مرا چشمیست خون افشان ز دست آن کمان ابرو
  413. خط عذار یار که بگرفت ماه از او
  414. گلبن عیش می‌دمد ساقی گلعذار کو
  415. ای پیک راستان خبر یار ما بگو
  416. خنک نسیم معنبر شمامه‌ای دلخواه
  417. عیشم مدام است از لعل دلخواه
  418. گر تیغ بارد در کوی آن ماه
  419. وصال او ز عمر جاودان به
  420. ناگهان پرده برانداخته‌ای یعنی چه
  421. در سرای مغان رفته بود و آب زده
  422. دوش رفتم به در میکده خواب آلوده
  423. از من جدا مشو که توام نور دیده‌ای
  424. دامن کشان همی‌شد در شرب زرکشیده
  425. از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه
  426. چراغ روی تو را شمع گشت پروانه
  427. سحرگاهان که مخمور شبانه
  428. ای که با سلسله زلف دراز آمده‌ای
  429. مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی
  430. ای که بر ماه از خط مشکین نقاب انداختی
  431. ای دل مباش یک دم خالی ز عشق و مستی
  432. با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی
  433. آن غالیه خط گر سوی ما نامه نوشتی
  434. ای قصه بهشت ز کویت حکایتی
  435. سبت سلمی بصدغیها فادی
  436. دیدم به خواب دوش که ماهی برآمدی
  437. سحر با باد می‌گفتم حدیث آرزومندی
  438. چه بودی ار دل آن ماه مهربان بودی
  439. به جان او که گرم دسترس به جان بودی
  440. چو سرو اگر بخرامی دمی به گلزاری
  441. شهریست پرظریفان و از هر طرف نگاری
  442. تو را که هر چه مراد است در جهان داری
  443. صبا تو نکهت آن زلف مشک بو داری
  444. بیا با ما مورز این کینه داری
  445. ای که در کوی خرابات مقامی داری
  446. ای که مهجوری عشاق روا می‌داری
  447. روزگاریست که ما را نگران می‌داری
  448. خوش کرد یاوری فلکت روز داوری
  449. طفیل هستی عشقند آدمی و پری
  450. ای که دایم به خویش مغروری
  451. ز کوی یار می‌آید نسیم باد نوروزی
  452. عمر بگذشت به بی‌حاصلی و بوالهوسی
  453. نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی
  454. هزار جهد بکردم که یار من باشی
  455. ای دل آن دم که خراب از می گلگون باشی
  456. زین خوش رقم که بر گل رخسار می‌کشی
  457. سلیمی منذ حلت بالعراق
  458. کتبت قصه شوقی و مدمعی باکی
  459. یا مبسما یحاکی درجا من اللالی
  460. سلام الله ما کر اللیالی
  461. بگرفت کار حسنت چون عشق من کمالی
  462. رفتم به باغ صبحدمی تا چنم گلی
  463. این خرقه که من دارم در رهن شراب اولی
  464. ساقی بیا که شد قدح لاله پر ز می
  465. به صوت بلبل و قمری اگر ننوشی می
  466. لبش می‌بوسم و در می‌کشم می
  467. زان می عشق کز او پخته شود هر خامی
  468. که برد به نزد شاهان ز من گدا پیامی
  469. انت روائح رند الحمی و زاد غرامی
  470. سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
  471. ز دلبرم که رساند نوازش قلمی
  472. احمد الله علی معدله السلطان
  473. وقت را غنیمت دان آن قدر که بتوانی
  474. هواخواه توام جانا و می‌دانم که می‌دانی
  475. گفتند خلایق که تویی یوسف ثانی
  476. نسیم صبح سعادت بدان نشان که تو دانی
  477. دو یار زیرک و از باده کهن دومنی
  478. نوش کن جام شراب یک منی
  479. صبح است و ژاله می‌چکد از ابر بهمنی
  480. ای که در کشتن ما هیچ مدارا نکنی
  481. بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی
  482. ای دل به کوی عشق گذاری نمی‌کنی
  483. سحرگه ره روی در سرزمینی
  484. تو مگر بر لب آبی به هوس بنشینی
  485. ساقیا سایه ابر است و بهار و لب جوی
  486. بلبل ز شاخ سرو به گلبانگ پهلوی
  487. ای بی‌خبر بکوش که صاحب خبر شوی
  488. سحرم هاتف میخانه به دولتخواهی
  489. ای در رخ تو پیدا انوار پادشاهی
  490. در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی
  491. به چشم کرده‌ام ابروی ماه سیمایی
  492. سلامی چو بوی خوش آشنایی
  493. ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
  494. ای دل گر از آن چاه زنخدان به درآیی
  495. می خواه و گل افشان کن از دهر چه می‌جویی

غزلیات حافظ در آواز و موسیقی اصیل ایرانی

در ایران کمتر خواننده ، نوازنده و موسیقی دانی یافت می شود که از شعر حافظ بهره نجسته و الهامبخشش نبوده باشد، در موسیقی اصیل ایرانی استاد بنان و محمد رضا شجریان غزلیات متعددی از حافظ را در دستگاه موسیقی اصیل ایرانی اجرا کرده اند:

خانم مرضیه،موسیقی و پیانو: استاد شمس، شعر غزل حافظ[۳۲]

الا ای پیر فرزانه مکن عیبم ز می‌خانه که من در ترک پیمانه دلی پیمان‌شکن دارم
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم

استادان بنان، محجوبی تجویدی، چهارگاه،شعر غزل حافظ [۳۳]

حسبِ‌حالی ننوشتی و شد ایامی چند محرمی کو؟ ــ که فرستم به تو پیغامی چند
ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند

خواننده: خانم ملوك ضرابي، سازنده: استاد مهرتاش در دستگاه چهارگاه، شعر: غزل حافظ[۳۴]

چه خوش صید دلم کردی بنازم چشم مستت را
که کس مرغان وحشی را از این خوش تر نمی گیرد

آواز: محمدرضا شجریان، گلهای تازه شماره ۱۵۸، سنتور: فرامرز پایور، کمانچه: رحمت‌ا... بدیعی؛ شعر: حافظ [۳۵]

یاد باد آن‌که نهانت نظری با ما بود رَقَم مِهر تو بر چهره ما پیدا بود
یاد باد آن‌که چو چَشمت به عِتابم می‌کُشت مُعجِزِ عیسویت در لب شکّرخا بود

حافطیه (مزار لسان الغیب حافظ شیرازی)

بر سر تربت ما چون گذری، همّّّت خواه . . . که زیارت گه رندان جهان خواهد بود (حافظ)

حدود ۶۵ سال پس از وفات حافظ، یعنی در سال ۸۵۶ ه. ق. مصادف با ۱۴۵۲ م. شمس الدین محمد یغمایی، وزیر میرزا ابوالقاسم گورکانی؛ حاکم فارس، برای اولین بار عمارتی گنبدی شکل بر فراز مقبره حافظ بنا کرد و در جلو این عمارت، حوض بزرگی ساخت که از آب رکن آباد پر می شد.

حافظیه مزار حافظ شیرازی غزلسرای نامی ایران در شهر شیراز
حافظیه مزار حافظ شیرازی غزلسرای نامی ایران در شهر شیراز

این بنا یک بار در اوایل قرن یازدهم هجری، در زمان حکومت شاه عباس کبیر و دیگر بار، ۳۵۰ سال پس از وفات حافظ، به دستور نادرشاه افشار مرمت شد. در سال ۱۱۸۷ ه. ق. کریم خان زند بر مقبره حافظ، بارگاهی به سبک بناهای خود ساخت و بر تربتش سنگی مرمرین نهاد که امروز نیز باقی است. دو غزل از حافظ به خط حاج آقاسی بیگ افشار بر آن نوشته شده که مطلع آن دو غزل چنین است: [۳۶]

مژده ی وصل تو کو کز سر جان برخیزم    طایر قدسم و از دام جهان برخیزم

ایدل غلام شاه جهان باش و شاه باش      پیوسته در حمایت لطف الله باش

بعد از عمارتی که کریم خان زند بر مقبره حافظ ساخت در طول ۱۶۰ سال، تعمیرات متعددی به وسیله اشخاص خیرخواه انجام گرفت تا آنکه در سال ۱۳۱۵ به کوشش شادروان علی اصغر حکمت، بنای کنونی با بهره گیری از عناصر معماری روزگار کریم خان زند و یادمان های حافظیه، توسط آندره گدار فرانسوی طراحی و به اجرا در آمد.

پانویس

  1. سایت بیتوته - زندگینامه حافظ شیرازی
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ حافظ نامه - صفحه ۳۴
  3. دفتر دیگر سانی‌ها در غزل حافظ، دکتر سلیم نیساری، ص۹
  4. حافظ به روایت شاملو
  5. مقدمه ای بر غزل های حافظ، دکتر سلیم نیساری، ص۴ و ۵
  6. حافظ نامه، بهاءالدین خرمشاهی، ص۲۶
  7. حافظ چه می گوید، محمود هومن، ص۴ و ۵
  8. حافظ نامه، بهاءالدین خرمشاهی، ص۳۷
  9. حافظ چه می گوید، محمود هومن، ص۱ و ۲
  10. حافظ، به سعی سایه، ص۱۹ و ۲۰
  11. سیر غزل در شعر فارسی، دکتر سیروس شمیسا
  12. سمد PDF - نامه های تاریخی در غزلیات حافظ
  13. پترس ویکی - حافظ شیرازی
  14. .comiKetab - حافظ شیراز ؛ به روایت احمد شاملو
  15. خبرگزاری فارس- مقايسه نظرات شهيد مطهري، خرمشاهي و شاملو درباره حافظ (حافظ شيرازي؛ عارف يا ملحد)
  16. پژوهش های ادبی عرفان(دانشگاه اصفهان) - لایه‌های پنهان ضمیر حافظ
  17. ۱۷٫۰ ۱۷٫۱ راز حافظ - راز حافظ، فال حافظ برای زندگی بهتر
  18. اطلاعات-حکمت و معرفت- تأثیر حافظ بر شاعران فرانسه(نوشته سمیرا امینی‌فر)
  19. pdf نقشی دیگر از حافظ - معرفی ترجمه ای جدید از غزلیات به انگلیسی: سمانه فرهادی
  20. پایگاه خبری گلووَنی - دیوان حافظ به صورت نظم و به زبان آلمانی منتشر شد
  21. سند PDF - کهن ترين نسخه ديوان حافظ مورخ۸۰۳هجری سيد علي آل داود
  22. مرکزپژوهشی میراث مکتوب - نگاهی به دیوان حافظ (کهن ترین نسخه کامل شناخته شده) کتابت 801 ق
  23. Persian poet's 700-year-old manuscript, signed by Shah Jahan, at The Tims of India -
  24. ۲۴٫۰ ۲۴٫۱ سند pdf - بررسی و مقایسه ایهام و گونه های آن در اشعار خاقانی و حافظ
  25. ۲۵٫۰ ۲۵٫۱ نشریه زیبایی شناسی ادبی - سیر تحول«ایهام» در کتاب‌های بلاغت فارسی . . .احمدی بیدگلی؛ محمدرضا قاری
  26. سند Pdf - ایهام ترادف ویژگی سبکی منحصر به فرد حافظ
  27. کیهان فرهنگی ۱۳۸۵ - ایهام در شعر حافظ
  28. مشاوره فال آن‌لاین- فال حافظ صوتی با تفسیر 
  29. در سایه روشن کلام - گشت و گذار «مهدی اخوان ثالث» در دنیای افسانه‌‌های مربوط به «حافظ»
  30. یادداشت های یک نقطه - حکایت حافظ و بوسه های خاتون!
  31. pdf حافظ-غنی-قزوینی- دیوان شمس الدین محمد حافظ شیرازی، به اهتمام محمد قزوینی و دکتر قاسم غنی
  32. YouTube - خانم مرضیه - مرا عهدی‌ست باجانان - آلبرت‌هالِ لندن 
  33. YouTube - استادان بنان، محجوبی تجویدی، چهارگاه، حسب حالی‌ ننوشتیم
  34. YouTube - خواننده: ملوك ضرابي سازنده: استاد مهرتاش در دستگاه چهارگاه شعر: غزل حافظ
  35. YouTube - از زیباترین آوازهای شور شجریان: گلهای تازهٔ۱۵۸
  36. سایت چیدانه - مقبره حافظ، اثری ماندگار از آندره گدار