حمید مصدق: تفاوت میان نسخه‌ها

پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده|نام=حمید مصدق|تصویر=حمید مصدق.jpg|توضیح تصویر=|نام اصلی=|زمینه فعالیت=|ملیت=ایرانی|تاریخ تولد=۱۰ بهمن ۱۳۱۸|محل تولد=شهرضا - اصفهان|والدین=عبدالحسین مصدق و اشرف آغا محمدی|خواهر و برادران=احمد مصدق، فخرالملوک مصدق، ابوالقاسم مصدق، بدرالملوک مصدق|تاریخ مرگ=۷ آذر ۱۳۷۷ ({{سن|۱۹۴۰|۱|۳۰|۱۹۹۸|۱۱|۲۸}})|محل مرگ=بیمارستان (تهران)|علت مرگ=سکته قلبی|محل زندگی=|مختصات محل زندگی=|مدفن=قطعه هنرمندان بهشت زهرا (قطعه:۸۸ ردیف:۱۴۴ شماره:۸)|در زمان حکومت=|اتفاقات مهم=استاد دانشگاه، عضو کانون وکلا، سردبیر مجلهٔ کانون وکلا|نام دیگر=|لقب=|بنیانگذار=|پیشه=شاعر، حقوقدان، استاد دانشگاه|سال‌های نویسندگی=|سبک نوشتاری=|کتاب‌ها=|مقاله‌ها=|نمایشنامه‌ها=|فیلم‌نامه‌ها=|دیوان اشعار=|تخلص=|فیلم (های) ساخته بر اساس اثر(ها)=|همسر=لاله خشکنابی (در قيد حيات–۱۳۵۱) برادرزاده شاعر ایرانی شهریار|شریک زندگی=|وب گاه=|فرزندان=غزل و ترانه|تحصیلات=|دانشگاه=|حوزه=|شاگرد=|استاد=|علت شهرت=|تأثیرگذاشته بر=|تأثیرپذیرفته از=|وبگاه=|imdb_id=|جوایز=|گفتاورد=|امضا=}}
{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده|نام=حمید مصدق|تصویر=حمید مصدق.jpg|توضیح تصویر=|نام اصلی=|زمینه فعالیت=|ملیت=ایرانی|تاریخ تولد=۱۰ بهمن ۱۳۱۸|محل تولد=شهرضا - اصفهان|والدین=عبدالحسین مصدق و اشرف آغا محمدی|خواهر و برادران=احمد مصدق، فخرالملوک مصدق، ابوالقاسم مصدق، بدرالملوک مصدق|تاریخ مرگ=۷ آذر ۱۳۷۷ ({{سن|۱۹۴۰|۱|۳۰|۱۹۹۸|۱۱|۲۸}})|محل مرگ=بیمارستان (تهران)|علت مرگ=سکته قلبی|محل زندگی=|مختصات محل زندگی=|مدفن=قطعه هنرمندان بهشت زهرا (قطعه:۸۸ ردیف:۱۴۴ شماره:۸)|در زمان حکومت=|اتفاقات مهم=استاد دانشگاه، عضو کانون وکلا، سردبیر مجلهٔ کانون وکلا|نام دیگر=|لقب=|بنیانگذار=|پیشه=شاعر، حقوقدان، استاد دانشگاه|سال‌های نویسندگی=|سبک نوشتاری=|کتاب‌ها=|مقاله‌ها=|نمایشنامه‌ها=|فیلم‌نامه‌ها=|دیوان اشعار=|تخلص=|فیلم (های) ساخته بر اساس اثر(ها)=|همسر=لاله خشکنابی (در قيد حيات–۱۳۵۱) برادرزاده شاعر ایرانی شهریار|شریک زندگی=|وب گاه=|فرزندان=غزل و ترانه|تحصیلات=|دانشگاه=|حوزه=|شاگرد=|استاد=|علت شهرت=|تأثیرگذاشته بر=|تأثیرپذیرفته از=|وبگاه=|imdb_id=|جوایز=|گفتاورد=|امضا=}}


'''حمید مصدق''' (زاده‌ی ۱۰ بهمن ۱۳۱۸ شهرضا - درگذشته‌ی ۷ آذر ۱۳۷۷ تهران) شاعر، وکیل و حقوقدان ایرانی، یکی از شعرای معاصر ایرانی که مجموعه آثار و اشعار زیادی را در قالب شعر نو موزون(نیمایی) ارائه کرده است. مجموعه «آبی، سیاه، خاکستری» یکی از به‌نام‌ترین آثار اوست که می‌توان گفت بیش‌ترین تاثیر را بر روی مخاطبان اشعار او گذاشته است. بسیاری از اشعار مشهور در ادبیات معاصر ایران که بر سر زبان‌ها افتاده است نوشته‌ی حمید مصدق است. اشعار وی بسیار ساده و مردمی است و مضامینی چون مبارزه، عشق و روابط انسانی را دربر می‌گیرد.<ref name=":1">[https://anthropology.ir/dossier/685.html حمید مصدق]</ref>
'''حمید مصدق،''' (زاده‌ی ۱۰ بهمن ۱۳۱۸ شهرضا - درگذشته‌ی ۷ آذر ۱۳۷۷ تهران) شاعر، وکیل و حقوقدان ایرانی، یکی از شعرای معاصر ایرانی که مجموعه آثار و اشعار زیادی را در قالب شعر نو موزون (نیمایی) ارائه کرده است. مجموعه «آبی، سیاه، خاکستری» یکی از به‌نام‌ترین آثار اوست که می‌توان گفت بیش‌ترین تاثیر را بر روی مخاطبان اشعار او گذاشته است. بسیاری از اشعار مشهور در ادبیات معاصر ایران که بر سر زبان‌ها افتاده است نوشته‌ی حمید مصدق است. اشعار وی بسیار ساده و مردمی است و مضامینی چون مبارزه، عشق و روابط انسانی را دربر می‌گیرد.<ref name=":1">[https://anthropology.ir/dossier/685.html حمید مصدق]</ref>


== نوجوانی و جوانی ==
== نوجوانی و جوانی ==
حمید مصدق فرزند حاج عبدالحسین مصدق در ۱۰ بهمن ماه سال ۱۳۱۸ در شهرضا از توابع اصفهان به دنیا آمد. بعدها به همراه خانواده‌اش به اصفهان نقل مکان کردند. او دوران تحصیلات ابتدایی و متوسط را در اصفهان گذراند.
حمید مصدق فرزند حاج عبدالحسین مصدق در ۱۰ بهمن ماه سال ۱۳۱۸ در شهرضا از توابع اصفهان به دنیا آمد. بعدها به همراه خانواده‌اش به اصفهان نقل مکان کردند. او دوران تحصیلات ابتدایی و متوسط را در اصفهان گذراند.


محمد حقوقی، از دوستان کهن حمید مصدق درباره وی گفته است:<blockquote>«‌اصفهان به هر حال مرکزیت استان را داشت و یک خانواده اگر متوسط یا بالا بود در ده که نمی‌مانند به شهر مرکزی می‌آمدند. پدرش اگر اشتباه نکنم کسبی داشته در حد تجارت. وضع مالیشان خوب بود و هیچ وقت نگرانی مالی به آن معنا نداشتند فقط یک گرفتاری داشتند و این بود که مصدق یک برادر داشت که تقریبا یک سال با هم تفاوت سنی داشتند. این برادر یک نقص عضوی داشت و از این رو روی مصدق خیلی اثر گذاشت،‌ اگر چه هیچ وقت راجع به این قضیه صحبت نکرد. برادرش کر و لال بود … البته گاهی هم به خانه‌اش می‌آمد. اینها {در بچگی} هر دوتاشان مرض آبله می‌گیرند. او گرفتار می‌شود و روی قوای ذهنی‌اش اثر می‌گذارد و مصدق این وسط سالم می‌ماند همیشه می‌گفت: اگر من جای او بودم چه می‌شد؟»<ref name=":0">[https://www.bartarinha.ir/fa/news/270821/%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%AD%D9%85%DB%8C%D8%AF-%D9%85%D8%B5%D8%AF%D9%82 زندگی‌نامه حمید مصدق]</ref></blockquote>
محمد حقوقی، از دوستان کهن حمید مصدق درباره وی گفته است:<blockquote>«‌اصفهان به هر حال مرکزیت استان را داشت و یک خانواده اگر متوسط یا بالا بود در ده که نمی‌ماندند به شهر مرکزی می‌آمدند. پدرش اگر اشتباه نکنم کسبی داشته در حد تجارت. وضع مالیشان خوب بود و هیچ وقت نگرانی مالی به آن معنا نداشتند فقط یک گرفتاری داشتند و این بود که مصدق یک برادر داشت که تقریبا یک سال با هم تفاوت سنی داشتند. این برادر یک نقص عضوی داشت و از این رو روی مصدق خیلی اثر گذاشت،‌ اگر چه هیچ وقت راجع به این قضیه صحبت نکرد. برادرش کر و لال بود … البته گاهی هم به خانه‌اش می‌آمد. اینها (در بچگی) هر دوتاشان مرض آبله می‌گیرند. او گرفتار می‌شود و روی قوای ذهنی‌اش اثر می‌گذارد و مصدق این وسط سالم می‌ماند همیشه می‌گفت: اگر من جای او بودم چه می‌شد؟»<ref name=":0">[https://www.bartarinha.ir/fa/news/270821/%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%AD%D9%85%DB%8C%D8%AF-%D9%85%D8%B5%D8%AF%D9%82 زندگی‌نامه حمید مصدق]</ref></blockquote>
محمد حقوقی درباره فعالیت‌های دوران دبیرستانی حمید مصدق می‌گوید:<blockquote>«من در سال ۱۳۳۱ به دبیرستان ادب رفتم و مصدق هم از سال ۱۳۳۴ به همان دبیرستان آمد و در هر حال من تا ۱۳۳۶ فارغ‌التحصیل شدم و عقب افتادم و مصدق هم در سال ۱۳۳۸ فارغ‌التحصیل شد. در آن دبیرستان ما چند تا چهره‌ی شاخص داشتیم که الان همه از مشاهیرند. بهرام صادقی بود، منوچهر بدیعی بود، ‌هوشنگ گلشیری بود. این مدرسه انجمن‌های مختلفی داشت، انجمن کتاب داشت، انجمن نمایش و انجمن ادبی، ‌و ریس انجمن ادبی من بودم. رییس کتابخانه هم همین مصدق بود و ما هفت تا هشت تا با هم ارتباط نزدیک داشتیم.»</blockquote>پس از پایان دوره‌ی دبیرستان، مصدق در سال ۱۳۳۸ در رشته بازرگانی در تهران پذیرفته شد و پس از آن نیز در رشته حقوق ادامه تحصیل داد. وقتی از اصفهان برای تحصیل به تهران نقل مکان کرد، یک خانه دانشجویی در امیر آباد جنوبی داشت و آنجا زندگی کرد.<ref name=":0" />
محمد حقوقی درباره فعالیت‌های دوران دبیرستانی حمید مصدق می‌گوید:<blockquote>«من در سال ۱۳۳۱ به دبیرستان ادب رفتم و مصدق هم از سال ۱۳۳۴ به همان دبیرستان آمد و در هر حال من تا ۱۳۳۶ فارغ‌التحصیل شدم و عقب افتادم و مصدق هم در سال ۱۳۳۸ فارغ‌التحصیل شد. در آن دبیرستان ما چند تا چهره‌ی شاخص داشتیم که الان همه از مشاهیرند. بهرام صادقی بود، منوچهر بدیعی بود، ‌هوشنگ گلشیری بود. این مدرسه انجمن‌های مختلفی داشت، انجمن کتاب داشت، انجمن نمایش و انجمن ادبی، ‌و رئیس انجمن ادبی من بودم. رئیس کتابخانه هم همین مصدق بود و ما هفت تا هشت تا با هم ارتباط نزدیک داشتیم.»</blockquote>پس از پایان دوره‌ی دبیرستان، مصدق در سال ۱۳۳۸ در رشته بازرگانی در تهران پذیرفته شد و پس از آن نیز در رشته حقوق ادامه تحصیل داد. وقتی از اصفهان برای تحصیل به تهران نقل مکان کرد، یک خانه دانشجویی در امیرآباد جنوبی داشت و آنجا زندگی کرد.<ref name=":0" />


== تحصیلات و شغل ==
== تحصیلات و شغل ==
خط ۴۵: خط ۴۵:


== ویژگی اشعار حمید مصدق ==
== ویژگی اشعار حمید مصدق ==
شعر مصدق،‌علاوه بر جنبه عاشقانه، جهت گیری سیاسی نیز دارد، هر چند كه گویا به طور مستقیم هرگز فعالیت سیاسی آشكاری نداشته است...
شعر مصدق،‌علاوه بر جنبه عاشقانه، جهت‌گیری سیاسی نیز دارد، هر چند كه گویا به طور مستقیم هرگز فعالیت سیاسی آشكاری نداشته است...


جنبه رمانتیك شعر او،‌در كنار مفاهیم سیاسی،‌شعر وی را در میان جوانان گسترش داده بوده است.<ref name=":0" />
جنبه رمانتیك شعر او،‌در كنار مفاهیم سیاسی،‌شعر وی را در میان جوانان گسترش داده بوده است.<ref name=":0" />


نخستين اثر وي منظومه‌ي بلند “درفش كاوياني“ در سال ‌١٣٤٠ منتشر و در همان سال توقيف شد؛...
نخستين اثر وي منظومه‌ي بلند “درفش كاويانی“ در سال ‌١٣٤٠ منتشر و در همان سال توقيف شد؛...


ویژگی قابل توجه دیگر در آثار مصدق، دوگانگی موجود در مفهوم و تعابیر آن می‌باشد که در قالب شعر عاشقانه، به واگویی جدی‌ترین حرف‌ها و دغدغه‌های اجتماعی پرداخته است. نمونه‌ی بارزی از این دوگانگی در منظومه‌ی «آبی، خاکستری، سیاه» بروز یافته است.
ویژگی قابل توجه دیگر در آثار مصدق، دوگانگی موجود در مفهوم و تعابیر آن می‌باشد که در قالب شعر عاشقانه، به واگویی جدی‌ترین حرف‌ها و دغدغه‌های اجتماعی پرداخته است. نمونه‌ی بارزی از این دوگانگی در منظومه‌ی «آبی، خاکستری، سیاه» بروز یافته است.
خط ۵۸: خط ۵۸:


== سرودن شعر در کوره‌ آجرپزی ==
== سرودن شعر در کوره‌ آجرپزی ==
مصدق در گفتاري ديگر، آنجا كه به چگونگي سرايش منظومه‌ي جاودانه‌ي “درفش كاوياني“ اشاره مي‌كند، اين مطلب را روشن‌تر بيان كرده است.
مصدق در گفتاري ديگر، آنجا كه به چگونگی سرايش منظومه‌ي جاودانه‌ی “درفش كاويانی“ اشاره می‌كند، اين مطلب را روشن‌تر بيان كرده است.


وي انگيزه خلق اين اثر هنرمندانه را اينگونه تعريف مي‌كند: «در سال ‌٣٩ من جوان دانشجويي بودم كه در دانشكده‌ي حقوق دانشگاه تهران درس مي‌خواندم. در آن دوران، بسياري از دانشجويان پنهان و آشكار مبارزاتي را عليه‌ رژيم انجام مي‌دادند و اين خوشايند مسؤولان دانشگاه نبود.
وي انگيزه خلق اين اثر هنرمندانه را اينگونه تعريف می‌كند: «در سال ‌٣٩ من جوان دانشجويی بودم كه در دانشكده‌ی حقوق دانشگاه تهران درس می‌خواندم. در آن دوران، بسياری از دانشجويان پنهان و آشكار مبارزاتی را عليه‌ رژيم انجام می‌دادند و اين خوشايند مسؤولان دانشگاه نبود.


يك روز يكي از استادان در كلاس درس با اشاره به نارضايتي‌هاي دانشجويان گفت: برخي از دانشجويان شكايت مي‌كنند كه در جامعه براي بيكاران جوان كار پيدا نمي‌شود. اين فقط يك بهانه است، از شما دانشجويان براي هر يك كه داوطلب هستيد، حاضرم فورا كار پيدا كنم. اما فكر نمي‌كنم شما اهل كار و تلاش باشيد. حالا چه كسي مي‌خواهد كار كند؟ فورا از جا برخاستم و گفتم: من استاد، من حاضرم كار كنم.
يك روز يكی از استادان در كلاس درس با اشاره به نارضايتی‌های دانشجويان گفت: برخی از دانشجويان شكايت می‌كنند كه در جامعه برای بيكاران جوان كار پيدا نمی‌شود. اين فقط يك بهانه است، از شما دانشجويان برای هر يك كه داوطلب هستيد، حاضرم فورا كار پيدا كنم. اما فكر نمی‌كنم شما اهل كار و تلاش باشيد. حالا چه كسي مي‌خواهد كار كند؟ فورا از جا برخاستم و گفتم: من استاد، من حاضرم كار كنم.


من در حقيقت نيازي به كار كردن نداشتم؛ اما براي اين كه حرف دوستان دانشجويم را به كرسي بنشانم، داوطلب كار شدم، استاد فكري كرد و گفت: فردا صبح به ديدنم بيا تا تو را سركار بفرستم.
من در حقيقت نيازي به كار كردن نداشتم؛ اما براي اين كه حرف دوستان دانشجويم را به كرسي بنشانم، داوطلب كار شدم، استاد فكري كرد و گفت: فردا صبح به ديدنم بيا تا تو را سركار بفرستم.